مذهبی :: Global Village😊💕

Global Village😊💕

Our motto: All human's in the world are equal

Global Village😊💕

Our motto: All human's in the world are equal

Global Village😊💕

👈 هنگامی که در این وبلاگ حضور داری با خود صادق باش ، گوش ها ، چشم ها و لب های خود را لحظه ای از قید شیطان درون خود آزاد ساز !😉

خداوند حقیقت را می بیند اما صبر می کند ..... من عاشق خدایم هستم دعا کنید هر چه زودتر به عشقم برسم😘

گاهی انسان مطالب ساده و ابتدایی و تکراری را نیز به سادگی فراموش میکند ، پس لطفا فقط ببین !😉

در این وبلاگ پذیرفتن هیچ چیز اجباری نیست..... روزی یک نفر هم چشمهایش به دیدن یک کلمه قرآن روشن شود ، برای این بنده ی حقیر کافی ست... دیگر چیزی نمی خواهم😊


*بعد از نماز یادتون نره !سى و چهار مرتبه اَللّهُ اَکْبَرُ و سى و سه مرتبه اَلْحَمْدُلِلّهِ و سى و سه مرتبه سُبْحانَ اللّهِ بگوید و در بعضى روایات سُبْحانَ اللّهِ پیش از اَلْحَمْدُلِلّهِ وارد شده .*

تبلیغات
محبوب ترین مطالب
آخرین نظرات
  • ۱۴ فروردين ۰۰، ۱۶:۰۲ - زیاده متابعین
    good luck
نویسندگان
پیوندها

۱۶۵ مطلب با موضوع «مذهبی» ثبت شده است

انس با قرآن

 
اُنس با قرآن، آرامش در زندگی

 

 

انسان موجودی اجتماعی و دارای قوه گران سنگ تعقل، اندیشه و خردورزی است، قوه و نیرویی که باعث می شود دارنده آن، در تحلیل و ارزیابی عملکرد روزانه خود، نیم نگاهی به گذشته خویش داشته باشد و چشم اندازی هم برای آینده خود ترسیم و تصویر کند.
در تحلیل و ارزیابی حوادث و اتفاقات و تصویر و چشم اندازی از زندگی آینده، بدون شک تخیلات، تصورات و حقایقی در ذهن و ضمیر انسان، خطور می نماید که به نوعی آرامش انسان را بر هم زده اضطراب و نگرانی را فراروی او قرار می دهد. اضطراب و نگرانی از بایدها و نبایدهای گذشته که از دسته رفته و قابل بازگشت و جبران نمی باشد. ترس و دلهره از مسایل سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و خطرات دشمنان داخلی و خارجی و هزاران حوادث و اتفاقات که هر لحظه و ساعتی، امکان دارد به وقوع پیوسته، سلامت و موقعیت انسان و یا اطرافیان او را به مخاطره انداخته و زندگی را به کام او تلخ و ناگوار سازد.
تلاش و فعالیت شبانه روزی انسان ها در عرصه های مختلف فردی و اجتماعی در طول تاریخ، متوجه همین نکته بوده است که چه باید کرد تا اضطراب و نگرانی از قلمرو حیات و زندگی فردی و اجتماعی انسان ها رخت بربندد و به جای آن، متاع گمشده بشر «آرامش و آسایش» به نوعی به وجود آمده و پر و بالش را بگستراند.
اگر آمار و ارقام فعالیت های انجام شده به منظور رسیدن به آرامش و آسایش، جمع آوری شود یقیناً کتاب قطوری تشکیل خواهد شد. برخی از محققان بر این باورند که: «هنگام بروز بعضی از بیماری های واگیر همچون وبا، از هر ده نفر که ظاهراً به علت وبا، می میرند، اکثر آنها به علت نگرانی و ترس است و تنها اقلیتی از آن ها حقیقتاً به خاطر ابتلاء به بیماری وبا از بین می روند» [1] خلاصه این که آرامش و اضطراب نقش عمده و محوری در سلامت و بیماری، سعادت و بدبختی افراد و صعود و سقوط اجتماعات بشری داشته و دارد.

 

راهکار آرامش
 

حال باید دید چه راهکارهایی وجود دارد تا با توسل و تمسک به آن، ابرهای تیره و تار از آسمان زندگانی انسان، زدوده شده و یا تقلیل پیدا کرده و کمتر شود و در طرف مقابل، نسیم خوش عطر آرامش و آسایش بر شاخ و برگ باغ و بوستان زندگی ما انسان ها وزیدن گرفته، شادی و سرور را مهمان محافل و مجالس ما بنماید.
اگر یک نظر اجمالی به تاریخ داشته و عملکرد افراد و اجتماعات بشری را در این راستا ارزیابی کنیم، متوجه خواهیم شد که انسان ها غالباً برای رسیدن به اصل آرامش و امنیت روحی و روانی راه های گوناگون و متعددی را رفته و آزمایش کرده اند به هر کاری دست زده و صحنه های خونین و غم انگیزی را به وجود آورده اند.
ما اعتقاد داریم که قرآن کریم به عنوان کتاب هدایت گر آسمانی، نسخه منحصر به فردی است که می تواند داروی التیام بخش و شفادهنده امراض گوناگون از جمله اضطراب، نگرانی و ناامنی های روحی و روانی انسان ها را با کمترین هزینه، در دسترس آنان قرار دهد. دقت و تأمل در آیات قران کریم و آموزه های بی بدیل آن که مشتمل بر معارف والای الهی، زیباترین و شایسته ترین گواه مطلب فوق است.
امام علی(علیه السلام) می فرمایند: «قرآن را بیاموزید که بهترین گفتار است و آن را نیک بفهمید که بهار دل هاست و از نور آن شفا و بهبودی خواهید که شفای سینه های بیمار است» [2] در جای دیگری می فرمایند: «بدانید که در قرآن علم آینده و حدیث روزگاران گذشته است شفا دهنده دردهای شما و سامان دهنده امور فردی و اجتماعی شما است.» [3] از رسول گرامی اسلام نیز نقل شده است که: «قرآن، شفای هر دردی است، امراض تان را با صدقه مداوا کرده و از قرآن شفای خود را بخواهید.» [4]
در قرآن کریم، اصول، راهکار و آموزه های فراوانی وجود دارد که در جهت رفع مشکلات مثل اضطراب و نگرانی... و ایجاد فضای مناسب برای زندگی مطلوب در پرتوی آرامش روحی و روانی به کمک و یاری انسان شتافته جاده را برایش هموار می سازد، دست انسان را می گیرد و هدایتش می نماید. آیات فراوانی که انسان را به جد و جهد برای رفع نیازها و مبارزه با مشکلات و نارسائی ها، صبر و استقامت در برابر فشارهای گوناگون روحی و جسمی، فردی و اجتماعی، و توکل و تدبر، حلیم و بردباری، تقوا، نماز و نیایش و مطالعه تاریخ زندگی انسان های بزرگ... دعوت می نماید، اصول و آموزه هایی که آن گونه که قرآن و ائمه می فرمایند: [5] اگر در قلمرو حیات انسان پیاده شود یقیناً خیلی از مشکلات و نارسایی ها، حل و فصل خواهد شد و آرامش و امنیت روحی و روانی به وجود خواهد آمد.

 

یاد خدا و آرامش
 

بحث و تحقیق از آموزه های قرآن و نقش آن در ایجاد امنیت روحی و روانی جامعه و تدوین آن در یک مقاله و دو مقاله کار سهل و ساده ای نیست، لذا در این مقاله سعی شده است یک موضوع از موضوعات و راهکارهای مختلف، مطرح و پیرامون آن ارزیابی صورت گرفته و به علاقمندان تقدیم گردد تا شاید برای تحقیق و پژوهش به صورت وسیع و گسترده، فتح بابی صورت گیرد.
قرآن کریم در یک جمله بسیار کوتاه ولی نغز و پرمحتوا، این گونه می فرماید: «آگاه باشید که تنها راه مطمئن برای رسیدن به آرامش دل ها، یاد و نام خدا است.» [6]
واژه ذکر به هر معنایی که تفسیر و تبیین شده و در نظر گرفته شود، مسلماً یکی از مصادیق روشن آن، آیات شریفه کلام الله مجید، تلاوت، و تدبر و تعقل پیرامون آن خواهد بود، چنانچه در سوره حجر می خوانیم: «بدون تردید ما این قرآن را به تدریج نازل کردیم و قطعاً نگهبان آن خواهیم بود» [7] ذکر معنای عامی دارد که: نماز، قرائت قرآن و حدیث و تدریس نماز و مناظره علماء را شامل می شود. [8]
آنچه از آیه شریفه و آیات دیگر و احادیث معصومین استفاده می شود این است که یاد و نام خدای قادر متعال سکینت و آرامش را به ارمغان می آورد. هر گاه آحاد جامعه، انس و الفت با قرآن و آیات الهی داشته و روح و روان را با ترنم آیات حق، صیقل داده و آرامش روحی و روانی به دست آورند. جامعه نیز به طبع افراد و آحادش امنیت روحی و روانی پیدا خواهد کرد.
ممکن است سؤال شود که یاد و نام خدای متعال و تأمل در آیات کلام الله مجید... چگونه باعث آرامش می شود؟ در جواب باید گفت:
اولاً: نفس توجه به امور معنوی، ذکر و یاد خدای قادر مطلق، نورانیت، سکون و آرامش را برای انسان به همراه دارد. در دنیای به اصطلاح متمدن و پیشرفته امروز، که هیچ اصلی را بدون تجربه و آزمایش قبول ندارد به دفعات از طریق رسانه ها اعلام کرده اند که دعا و نیایش و ارتباط با امور معنوی اثرات فراوانی در کاهش و یا بهبود امراض لاعلاج دارد.
فروید می گوید: دین و ایمان، دارای آثار زیادی است از جمله:
1ـ در بند نمودن نیروهای سرکش و نافرمان طبیعت;
2ـ برقراری تفاهم و سلوک و خوش بینی میان انسان و سرنوشت اندوه بار وی;
3ـ جبران رنج ها و محرومیت ها و ناراحتی های حاصله از زندگی. [9]
«یونگ» هم اعتقاد دارد که «دین به انسان، آرامش می بخشد، دین به وجود انسان معنی می بخشد و راه های تحمل مشکلات را به انسان می آموزد.» [10]
«ویلیام جیمز» هم معتقد است «قدرتی که دین برای تحمل مصائب به انسان می دهد هرگز از عهده اخلاق بر نمی آید زیرا شور و حرارتی که با اعتقاد به دین در انسان حاصل می شود هرگز از عهده اخلاق بر نمی آید.» [11]
به قول شهید مطهری: «زندگی بشر خواه ناخواه در کنار خوشی ها و شیرینی ها، رنج ها و شکست ها از دست دادن ها و ناکامی ها دارد; پاره ای از حوادث جهان مانند پیری و مرگ، قابل پیشگیری و برطرف ساختن نیست و این ها اموری است که انسان را رنج می دهد ایمان مذهبی در انسان نیروی مقاومت می آفریند و با تفسیر تلخی ها، آن ها را شیرین می گرداند و امور چون چنگال وحشتناک مرگ را به وسیله ای برای بازگشت به سوی خدا و برخورداری از نعمت های ابدی خداوند، مبدل می سازد و بدین ترتیب نه تنها آن را تحمل پذیر بلکه به پدیده شیرین بدل می سازد. [12]
ثانیاً: ذکر و یاد خداوند و دقت و تأمل در آیات آسمانی او، انسان را متوجه این نکته می سازد که تمام فعل و انفعالات که در عالم هستی «از کرات و کهکشان ها گرفته تا ذرات ریز و کوچک ذره بینی» محقق می شود، خارج از قلمرو قدرت مطلقه الهی نخواهد بود. ایمان و اعتقاد به قدرت و نیروی برتر و بالاتر از نیروهای مادی و طبیعی و ارتباط با آن، در واقع نگرش انسان را نسبت به جهان هستی، شکل خاصی می دهد، جهان را هدف دار و هدف را خیر، سعادت و تکامل انسان معرفی می کند. دنیا را به عنوان کشتزار آخرت قلمداد می کند، با چنین بینشی، انسان حتی اگر در ظاهر ابر قدرت جهان شود، در برابر قدرت مطلقه الهی عددی نیست که بتواند نظام حاکم بر عالم خلقت و هستی را مختل سازد.
هر گاه انسان مؤمن و متدین در سایه تقوا و تدین، دائم الذکر بوده و با تفکر و تأمل در آیات الهی، از آموزه های بی بدیل آن، بهره مند شود، اصول و ارزش های گران سنگی که هر کدام می تواند زندگی انسان را دگرگون ساخته و متحول سازد را به دست خواهد آورد.
اگر انسان بداند که: «خدای قادر متعال از رگ گردن، به او نزدیک تر است» [13] و اگر انسان «از او چیزی بخواهد، دعایش را مستجاب خواهد کرد» [14] چرا که خودش فرموده است: «مرا بخوانید تا شما را اجابت کنم» [15] اگر انسان باور داشته باشد که «هر جا سه نفر با هم به رازگویی مشغول شوند خداوند چهارمی آنها خواهد بود و اگر پنج نفر با هم خلوت کنند خداوند فرد ششم آنها خواهد بود.» [16] خدایی که «اعمال خوب و بد انسان را در دستگاه خلقت و آفرینش خود دقیقاً محاسبه خواهد نمود» [17] نه تنها اجر و پاداش نیکوکاران را ضایع نخواهد کرد.» [18] بلکه «مزد و پاداش آنان را چندین برابر خواهد داد». [19]
خیلی از مشکلات حل و فصل خواهد شد زیرا، با چنین اعتقاد و باورمندی انسان هر گاه در برابر مشکلات و حوادث تلخ و طاقت فرسای زندگی، قرار می گیرد. جا خالی نکرده دست به انتحار و خود کشی نمی زند و از نظر روحی و روانی، آشفته و پریشان نمی شود بلکه با کمال متانت و استواری در برابر سیل حوادث اندوهناک، مردانه می ایستد و می گوید به ما جز آنچه خدا برای مان مقرر کرده است نخواهد رسید.» [20] چنین انسان هایی در برابر مصائب مشکلات، مضطرب نشده جزع و فزع نخواهند کرد، چون اعتقاد به قضا و قدر الهی دارند و می دانند که «اگر مگسی چیزی از انسان بُرباید باز گرفتن آن، بدون اذن و اراده الهی امکان پذیر نخواهد بود» [21]
چنین انسان هایی به روزی، مقام و موقعیت زندگی و سلامت خود اطمینان پیدا کرده و می دانند که هیچ فردی و هیچ قدرتی بدون اذن و اراده الهی قدرت و توانایی دخالت و سنگ اندازی در زندگی او را نخواهد شد چرا که «لشکریان زمین و آسمان ها از آن خداست و او دانا و حکیم است» [22]
لذا در پرتوی چنین باور ارزشمندی، انسان های مؤمن و متدین که با آموزه های قرآن رابطه و پیوند دارند، همواره احساس می کنند که به یک نیرویی که مافوق آن، نیرویی وجود ندارد متکی هستند در نتیجه روح و روان شان آرام و رفتار و گفتارشان در خانه و اجتماع، متعادل بوده و از هیچ قدرتی جز خدای متعال، ترس، وحشت و نگرانی ندارند [23] و سرزنش این و آن در اداره آهنین شان اثری نخواهد کرد. [24] چنین انسان هایی «اگر روزی از مال و مقام دنیا، چیزی به دست آورند به آن دل نمی بندند و اگر هم از مال و مقام دنیا، جدا شوند باز هم غم و غصه ای ندارند.» [25] امنیت واقعی هم با چنین اعتقاد و باورمندی به وجود خواهد آمد و روحیه امید و فداکاری زنده و زندگانی شاداب خواهد شد. آفت تشویش، نگرانی و اضطراب از دل و جان انسان زدوده و ابرهای تیره و تار دلهره و امواج شکننده خوف، حزن و اندوه از آسمان زندگی او محو خواهد شد.
یکی از روان شناسان در جواب این سؤال که چگونه ایمان به خدا، چنین اثرات معجزه آسایی دارد می گوید: «آرامش جاویدان اعماق اقیانوس، هرگز با امواج طوفانی آن به هم نمی خورد کسی که متکی به حقایق بزرگ معنوی است از تغییرات و تصورات مختصر و فراز و نشیب های دائمی و جاری زندگی، دستخوش نگرانی و تشویق نخواهد شد، ایمان از نیروهایی است که بشر به کمک آن زنده است و فقدان آن یعنی مرگ و نابودی.» [26]

 

ترس از مرگ و مبارزه با آن
 

تلخ ترین موضوع در زندگی ما انسان ها بدون تردید، پدیده لاعلاج مرگ است، صحنه های زیادی به وجود می آید که گاه و بیگاه به نوعی انسان را به یاد مرگ و جدایی از دوستان و عزیزان و متعلقات دنیوی که برای هر کدام آن ها، زحمات فراوانی کشیده شده است می اندازد.
نفس چنین حالتی باعث ترس، وحشت و اضطراب خواهد شد و اگر مرگ را پایان همه چیز بدانیم و یا در زندگی مرتکب گناه و معصیت شده باشیم اضطراب و نگرانی چندین برابر خواهد شد، چنانچه در سوره آل عمران آمده است «به زودی در دل کافران به خاطر اینکه بدون دلیل اموری را برای خدا، همتا قرار دادند رعب و ترس می افکنیم» [27] و در جای دیگر می خوانیم: «هر کسی همتایی برای خداوند قرار دهد، گویی از آسمان سقوط کرده و پرندگان «در وسط هوا» او را می ربایند و تند باد او را به جای دور دستی پرتاب می کند.» [28]
اما کسانی که یاد و نام خدا را در زندگی خود داشته و دارند و از سرچشمه زلال آموزه های قرآن، روح و روان شان را سیرآب می سازند، اولاً مرگ را پایان همه چیز نمی دانند بلکه آن را پایان زندگی رنج آور دنیوی و آغاز زندگی لذت بخش و جاوید اُخروی تلقی کرده و معتقدند: مرگ به عنوان آخرین فیلتر، تمام گناهان انسان مؤمن را تصفیه می کند و درد و رنج آن، به عنوان کفاره آخرین گناه و معصیت خواهد بود که مرتکب شده است. [29] و بعد از آن، درد و رنجی نخواهد دید، چنانچه از امام صادق(علیه السلام) نقل شده است که: مرگ برای انسان مؤمن، مانند استشمام بهترین و خوشبوترین بوها و عطرها است که درد و رنج را به کلی از بین می برد.» [30]
و از طرف دیگر، کسی که با یاد و نام خداوند، شب و روزش را سپری می نماید، دنیا را مزرعه ای برای آخرت تلقی کرده و در زندگی خود حساب و کتابی دارد، و اگر هم خطا و اشتباهی از او سر زده باشد، در توبه و استغفار را باز و مفتوح می داند و به خدای مهربان و توبه پذیر اعتقاد و ایمان دارد. «خدای مهربان توبه بندگانش را قبول نموده و از گناهان آنان چشم پوشی می کند» [31] و بالاخره انسان مؤمن که با یاد خداوند زندگی کرده و با قرآن سر و کار دارد با این جمله دلنواز و روح بخش کلام الهی و آسمانی که: «بگو ای بندگان من که بر خود ظلم و اسراف کرده اید از رحمت الهی مأیوس نشوید چرا که خداوند تمام گناهان را می بخشد او غفور و رحیم است» [32] روح و روان خویش را در هر صبح و شامی، صیقل داده و آرام می سازند و نیروی مضاعف و دو چندان می گیرند.
کم نبوده اند بزرگانی که با از دست دادن عزیزان شان «پدر و مادر و فرزند» حتی برای یک روز هم روال کاری خود را تغییر نداده اند در کناره جنازه فرزند، شب تا به صبح، نشسته و با یک دنیا آرامش، به مطالعه کتب فقهی و یا تألیف و نوشتن آن پرداخته اند. [33] چنین انسان هایی موجودات خارق العاده نبوده اند بلکه مثل سایر افراد شاید هم شدیدتر از دیگران، دارای مهر، محبت و عاطفه بوده اند. ولی توجه به آیات صنع الهی، آنچنان صبور و مقاوم شان نموده که مانند کوههای محکم و استوار در برابر سیل حوادث مقاومت کرده و خم به ابرو نمی آورند.
مسکّن دردها و مشکلات و داروی التیام بخش آلام زندگی انسان های مؤمن و متدین این آیه شریفه است که: «بگو بار الها ای مالک حکومت ها به هر کس بخواهی، حکومت می بخشی و از هر کس بخواهی، حکومت را می گیری، هر کس را بخواهی عزت می دهی و هر که را بخواهی خوار می کنی، تمام خوبی ها در دست توست تو بر هر چیزی قادر هستی» [34]
در طرف مقابل هم آیات فراوانی وجود دارد از جمله در سوره طه می خوانیم: «هر کس از یاد خدا روی گردان شود، زندگی سخت و تنگی خواهد داشت و روز قیامت او را نابینا محشور می کنیم». [35] در واقع کسی که خدا را فراموش کند محبوب و مطلوب او امور دنیوی خواهد شد. امور دنیوی هم به گونه ای است که هر چه بیشتر شود نه تنها عطش انسان را خاموش نخواهد کرد بلکه انسان را وادار خواهد نمود تا برای به دست آوردن پول و ثروت بیشتر، تلاش و فعالیت زیادتری نماید. حرص و تشنگی چنین انسان هایی به جایی منتهی نخواهد شد در نتیجه از نظر روحی و روانی، مداوم در حالت فقر و تنگدستی شب و روز را سپری خواهند کرد.
از طرف دیگر، ترس و وحشت از مرگ و نزول آفات، انسانی را که گرفتار امور دنیوی شده است دائماً عذاب خواهد داد زیرا چنین انسان هایی همیشه در میان آرزوهای برآورده شده و ترس از فراق آنچه به دست آورده است به سر می برد در حالی که اگر انسان، ایمان به خدا، اعتقاد به معاد و حیات پس از مرگ و نعمت های بهشتی داشته باشد دل به امور دنیوی نمی بندد به آنچه خداوند برایش مقدور کرده است راضی و قانع می شود.
از خدا می خواهیم به ما توفیق انس و الفت روز افزون با قرآن و آموزه های آن عنایت کند، اضطراب و نگرانی را از زندگی فردی و اجتماعی ما دور ساخته آرامش روحی و روانی و امنیت اجتماعی را فراهم سازد، مهم تر از همه امنیت واقعی را که امنیت اخروی است قسمت و روزی ما بگرداند. انشاء الله


 

پی‏نوشتها:

1 . تفسیر نمونه، ج 10، ص 210.
2 . نهج البلاغه، خطبه 110: «و تعلموا القرآن فانّه احسن الحدیث و تفقهوا فیه فانّه ربیع القلوب و استشفوا بنوره فانّه شفاء الصدور»
3 . همان، خطبه 158: «اَلا اِنّ فیه علم ما یأتی والحدیث عِن الماضی و دَواء دایکم و نظم ما بینکُم»
4 . ارشاد القلوب، ج 1، ص 8: «فی القرآن شِفاء من کُلّ داء و قال داوُوا مَرضاتکم بالصدقه و استشفوا بالقرآن»
5 . ر.ک: دایرة المعارف قرآن کریم، ذیل واژه آرامش.
6 . رعد/ 28: «اَلا بِذکر اللهِ تطمئن القلوب».
7 . سوره حجر، آیه 9: «إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّکْرَ وَ إِنَّا لَهُ لَحَـفِظُونَ»
8 . مجمع البحرین، ذیل واژه ذکر: الذکر یشتمل الصلاة و قراءة القرآن و الحدیث و تدریس الصلاة و مناظرة العلماء.
9 . آینده یک پندار، ص 179، چاپ دوم.
10 . فرد در جامعه های امروزی، ص 120.
11 . دین و روان، ص 178.
12 . مقدمه بر جهان بینی اسلامی، 7 ـ 1، ص 34 ـ 40.
13 . سوره ق/ 16: «وَ نَحْنُ أَقْرَبُ إِلَیْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِیدِ»
14 . بقره/ 186: «وَإِذَا سَأَلَکَ عِبَادِی عَنِّی فَإِنِّی قَرِیبٌ أُجِیبُ دَعْوَةَ الدَّاعِ»
15 . غافر/ 60: «وَ قَالَ رَبُّکُمُ ادْعُونِی أَسْتَجِبْ لَکُمْ»
16 . مجادله/ 7: «مَا یَکُونُ مِن نَّجْوَی ثَلَـثَة إِلاَّ هُوَ رَابِعُهُمْ وَ لاَ خَمْسَة إِلاَّ هُوَ سَادِسُهُمْ»
17 . زلزله/ 7 ـ 8: «فَمَن یَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّة خَیْرًا یَرَهُ»
18 . توبه/ 120: «إِنَّ اللَّهَ لاَ یُضِیعُ أَجْرَ الْمُحْسِنِینَ»
19 . انعام / 160: «مَن جَآءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثَالِهَا».
20 . توبه/ 51: «قُل لَّن یُصِیبَنَآ إِلاَّ مَا کَتَبَ اللَّهُ لَنَا هُوَ مَوْلنَا وَعَلَی اللَّهِ فَلْیَتَوَکَّلِ الْمُؤْمِنُونَ»
21 . حج/ 73: «وَ إِن یَسْلُبْهُمُ الذُّبَابُ شَیْـًا لاَّ یَسْتَنقِذُوهُ مِنْهُ ضَعُفَ الطَّالِبُ وَ الْمَطْـلُوبُ»
22 . فتح/ 4: «وَ لِلَّهِ جُنُودُ السَّمَـوَ تِ وَ الاَْرْضِ وَ کَانَ اللَّهُ عَلِیمًا حَکِیمًا»
23 . احزاب/ 39: «وَ لاَ یَخْشَوْنَ أَحَدًا إِلاَّ اللَّهَ»
24 . مائده/ 54:«وَلاَ یَخَافُونَ لَوْمَةَ لاَئم».
25 . حدید/ 23:«لِّکَیْلاَ تَأْسَوْاْ عَلَی مَا فَاتَکُمْ وَلاَ تَفْرَحُواْ بِمَآ ءَاتَـکُمْ»
26 . چگونه تشویش و نگرانی را از خود دور سازیم، ص 30.
27 . آل عمران/ 151: «سَنُلْقِی فِی قُلُوبِ الَّذِینَ کَفَرُواْ الرُّعْبَ بِمَآ أَشْرَکُواْ»
28 . حج/ 31: «وَ مَن یُشْرِکْ بِاللَّهِ فَکَأَنَّمَا خَرَّ مِنَ السَّمَآءِ فَتَخْطَفُهُ الطَّیْرُ أَوْ تَهْوِی بِهِ الرِّیحُ»
29 . معانی الاخبار، ص 287: انّ الموت هو المصفاة یصفی المؤمنین من ذنوبهم فیکون اخوالم... .
30 . بحارالانوار، ج 6، ص 158: «هو للمؤمنین کاطیب ریح یَشُمُّهُ و ینقطع التَّعب و الالم کُلّه عنه... .
31 . شوری/ 25 : «وَ هُوَ الَّذِی یَقْبَلُ التَّوْبَةَ عَنْ عِبَادِهِ وَ یَعْفُواْ عَنِ السَّیِّـَاتِ وَ یَعْلَمُ مَا تَفْعَلُونَ»
32 . زمر/ 53: «قُلْ یَـعِبَادِیَ الَّذِینَ أَسْرَفُواْ عَلَی أَنفُسِهِمْ لاَ تَقْنَطُواْ مِن رَّحْمَةِ اللَّهِ»
33 . صاحب جواهر الکلام(رحمه الله)، با آن که فرزند جوانش را تازه از دست داده بود، شب را تا صبح در کنار جنازه اش نشست و به نوشتن کتاب ارزشمند جواهر الکلام مشغول شد و ثواب آن را به روح فرزندش هدیه نمود.
34 . آل عمران/ 26:«قُلِ اللَّهُمَّ مَــلِکَ الْمُلْکِ تُؤْتِی الْمُلْکَ مَن تَشَآءُ وَتَنزِعُ الْمُلْکَ مِمَّن تَشَآءُ»
35 . طه/ 124: «وَ مَنْ أَعْرَضَ عَن ذِکْرِی فَإِنَّ لَهُ مَعِیشَةً ضَنکًا وَ نَحْشُرُهُ یَوْمَ الْقِیَـمَةِ أَعْمَی

 

« عطایی، محمد آصف »


 

ایمان و اسلام

ایمان با اسلام جمع شود، ولى اسلام با ایمان جمع نشود

 

توضیح

- پیداست که طبق توضیحى که ذیل روایت 1497 بیان کردیم، نسبت بین اسلام و ایمان عموم و خصوص مطلق است، زیرا اسلام اعم است و ایمان اخص، پس هر مؤمنى مسلمان است ولى هر مسلمانى مؤمن نیست.

1- سماعه گوید: بامام صادق علیه السّلام عرضکردم: بمن خبر ده آیا اسلام و ایمان دو چیز مختلفند؟

فرمود: ایمان شریک اسلام مى‏شود، ولى اسلام شریک ایمان نیست، عرضکردم: آن دو را برایم وصف کن‏ فرمود: اسلام شهادت بیگانگى خدا و تصدیق رسول خدا صلى اللَّه علیه و آله است که بسبب آن خونها از ریختن محفوظ ماند و زناشوئى و میراث بر آن اجرا گردد و جماعت مردم طبق ظاهرش رفتار کنند.

ولى ایمان هدایت است و آنچه در دلها از صفت اسلام پا بر جا مى‏شود و عمل بآن هویدا میگردد پس ایمان یکدرجه از اسلام بالاتر است. ایمان در ظاهر شریک اسلام است، ولى اسلام در باطن شریک ایمان نیست، اگر چه هر دو در گفتار و وصف گرد آیند (یعنى اگر چه گفتن شهادتین و تصدیق بتوحید و رسالت از شرایط هر دو میباشد).

2- فضیل بن یسار گوید: امام صادق علیه السّلام فرمود: ایمان شریک اسلام مى‏شود، ولى اسلام شریک ایمان نیست.

3- و فرمود: ایمان شریک اسلام مى‏شود، ولى اسلام شریک ایمان نمیگردد، ایمان آنست که در دل ثابت شود و اسلام چیزیست که زناشوئى و میراث و حفظ خون بسبب آن شود، ایمان شریک اسلام است، ولى اسلام شریک ایمان نیست.

4- ابى الصباح کنانى گوید: بامام صادق علیه السّلام عرضکردم: از ایمان و اسلام کدامیک برتر است؟

زیرا مردمى که نزد ما هستند، میگویند: اسلام برتر از ایمانست.

فرمود: ایمان برتر از اسلامست. عرضکردم: این مطلب را بمن خوب بفهمانید.

فرمود: چه میگوئى در باره کسى که عمدا در مسجد الحرام حدثى صادر کند؟ (مثل آنکه بول کند) عرضکردم: او را بشدت میزنند.

فرمود: درست گفتى. چه میگوئى در باره کسى که در خانه کعبه عمدا حدثى صادر کند؟ عرضکردم باید کشته شود.

فرمود: درست گفتى، نمى‏بینى که خانه کعبه فضیلتش از مسجد بیشتر است، و کعبه با مسجد شریکست، ولى مسجد با کعبه شریک نیست؟ (زیرا کیفر توهین بکعبه در مسجد نیست) همچنین ایمان با اسلام شریکست، ولى اسلام شریک ایمان نیست.

5- امام باقر علیه السّلام میفرمود: ایمان آنست که در دل مستقر شود. و بنده را بسوى خداى عز و جل کشاند، و اطاعت خدا و گردن نهادن بفرمانش مصدق آن باشد، ولى اسلام گفتار و کردار ظاهرى است که تمام فرق و جماعات مردم آن را دارند، و بوسیله آن جانها محفوظ ماند و میراث پرداخت شود و زناشوئى روا گردد، و بر نماز و زکاة و روزه و حج اتفاق و اجتماع کنند، و بدان سبب از کفر خارج گشته، بایمان منصوب گردند، و اسلام شریک ایمان نیست، ولى ایمان با اسلام شریک گردد، و در گفتار (شهادتین) و کردار (عمل بمقررات دین) هر دو گرد آیند (یعنى چنین کسى هم مؤمن است و هم مسلمان) چنان که کعبه در مسجد الحرام است، ولى مسجد الحرام در کعبه نیست، همچنین ایمان شریک اسلامست، ولى اسلام شریک ایمان نیست.

و خداى عز و جل فرماید: «اعراب گفتند: ایمان آوردیم، بگو ایمان نیاوردید. بلکه بگوئید اسلام آوردیم، در صورتى که هنوز ایمان در دلهایتان نفوذ نکرده است.» و سخن خداى عز و جل راست‏ترین سخن است.

عرضکردم: آیا مؤمن را بر مسلمان نسبت بفضائل (بخششها و مواهب دنیوى) و احکام و حدود و چیزهاى دیگر فضیلتى هست؟ فرمود: نه، هر دو نسبت باین امور یکسانند، لیکن فضیلت مؤمن بر مسلم نسبت باعمال آنها و موجبات تقربى است که بسوى خداى عز و جل دارند.

عرضکردم: مگر خداى عز و جل نمیفرماید: «هر کس حسنه‏اى آورد، ده برابر آن پاداش دارد؟

160 سوره 6» در صورتى که عقیده شما این بود که مسلمان با مؤمن نسبت بنماز و زکاة و روزه و حج یک حکم دارد. فرمود: مگر خداى عز و جل نمیفرماید: «خداى براى او چندین برابر بیشتر کند» مؤمنینند که خداى عز و جل حسناتشان را چند برابر کند، هر حسنه‏ئى را هفتاد برابر، این است فضیلت مؤمن (بر مسلم) و نیز خدا باندازه درستى ایمانش، حسنات او را چند برابر زیاد کند، و نسبت بمؤمنین هر خیرى که خواهد روا دارد.

عرضکردم: بفرمائید: اگر کسى وارد اسلام شود، مگر نه اینست که وارد ایمان هم شده است؟

فرمود: نه، بلکه منسوب بایمان گشته و از کفر خارج شده است، اکنون برایت مثلى میزنم تا فضیلت ایمان را بر اسلام بفهمى:

بمن بگو اگر مردى را در میان مسجد الحرام ببینى، شهادت میدهى که او را در کعبه دیده‏ئى؟

عرض کردم: این شهادت برایم روا نیست، فرمود: اگر مردى را در میان کعبه ببینى، گواهى دهى که او داخل مسجد الحرام گشته است؟ عرضکردم: آرى، فرمود: چگونه چنین شد؟ گفتم: زیرا او داخل کعبه نمیشود، جز اینکه داخل مسجد الحرام شود، فرمود: درست فهمیدى و نیکو گفتى: سپس فرمود ایمان و اسلام هم چنین‏اند. (تا کسى شهادتین نگوید باعتقاد قلبى و عمل بمقررات دینى نرسد).

 

باب دیگریست از این باب و اینکه اسلام پیش از ایمانست

1- عبد الرحیم قصیر گوید: نامه‏ئى بامام صادق علیه السّلام نوشتم که سؤال کرده بودم: ایمان چیست و توسط عبد الملک بن اعین فرستادم، حضرت نوشت و توسط عبد الملک فرستاد که: از ایمان پرسش کردى- خدایت رحمت کند- ایمان اقرار نمودن بزبان و تصمیم قلبى و عمل نمودن با اعضاء و جوارح است، ایمان اجزائى دارد بهم پیوسته و مانند خانه‏ایست (که سقف و در و دیوارش بهم پیوسته است) همچنین اسلام مانند خانه‏ایست و کفر هم مانند خانه‏ایست.

گاهى بنده مسلمان است، پیش از آنکه مؤمن باشد (مسلمان است و هنوز مؤمن نشده) ولى مؤمن نشود، جز آنکه مسلمان باشد، پس اسلام پیش از ایمانست و شریک ایمان، و چون بنده گناه کبیره یا صغیره‏ئى را که خداى عز و جل از آن نهى فرموده مرتکب شود، از ایمان خارج شود، و اسم ایمان از او برداشته و اسم اسلام بر او گذاشته شود، سپس اگر توبه و استغفار کند، بخانه ایمان برگردد و جز انکار و استحلال او را بسوى کفر نبرد، و استحلال اینست که: بچیز حلال بگوید: این حرامست و بچیز حرام بگوید: این حلالست و بآن عقیده پیدا کند، آنگاهست که از اسلام و ایمان خارج گشته و در کفر وارد شود و مانند کسى است که داخل حرم (مسجد الحرام) گشته و سپس داخل کعبه شود و در کعبه حدثى صادر کند، و از کعبه و حرم اخراج گشته و گردنش زده و بدوزخ رفته باشد.

2- سماعة بن مهران گوید: از امام سؤال کردم: آیا میان اسلام و ایمان فرقى است؟! فرمود:

مثلش را برایت بزنم؟ عرضکردم: بیان فرمائید.

فرمود: مثل ایمان و اسلام مثل کعبة الحرام است با حرم مکه، گاهى انسان در حرم است و در کعبه نیست، ولى در کعبه نمیباشد، جز اینکه در حرم باشد، همچنین گاهى انسان مسلمان است و مؤمن نیست ولى مؤمن نباشد، جز آنکه مسلمان باشد.

عرضکردم: چیزى هست که انسان را از ایمان خارج کند؟ فرمود: آرى، عرضکردم: او را (که از ایمان خارج کرد) بکجا میبرد؟ فرمود: بسوى اسلام یا کفر. و فرمود: اگر مردى وارد کعبه شود و ناگاه بولش بریزد، از کعبه بیرون رود، ولى از حرم بیرون نرود و جامه‏اش را بشوید و تطهیر کند، آنگاه دخولش در کعبه مانعى ندارد، ولى اگر مردى داخل کعبه شود و از روى عناد و ستیزه در آنجا بول کند، از کعبه و حرم اخراج شده، گردنش زده شود.

 

توضیح

- تطبیق این مثال با مورد سؤال باین طریق است که چون گناهى از انسان سرزند، ولى از نظر عناد و لجاج با دین نباشد. از ایمان خارج مى‏شود ولى مسلمان است. و چون توبه و استغفار نمود، آن‏ پلیدى از دامنش شسته و دوباره بایمان داخل مى‏شود، اما اگر از روى عناد و ستیزه با دین گناهى را مرتکب شود، بکلى از اسلام و ایمان خارج شود، و مرتد و واجب القتل گردد.

باب

توضیح

- مرحوم مجلسى گوید: چون این باب مانند دو باب سابق مشتمل بر معناى اسلام و ایمانست، جزء آن دو باب قرار گرفت و مصنف عنوان خاصى برایش قائل نشد، و از نظر اینکه مشتمل بر توضیح و فوائد بسیاریست آن را بابى جداگانه قرار داد.

1- امام باقر علیه السّلام فرمود: همانا مردمى در باره این قرآن ندانسته سخن گفتند، خداى تبارک و تعالى میفرماید: «اوست که این کتاب را بر تو نازل کرد، برخى از آن آیه‏هائیست محکم که آنها اصل و مایه این کتابست و آیه‏هاى دیگریست متشابه، آنها که در دلشان شک و انحرافست، براى فتنه‏جوئى و بقصد تأویل از متشابهاتش پیروى کنند، در صورتى که تأویل قرآن را جز خدا نداند- تا آخر آیه 7 سوره 3-» و منسوخات از جمله متشابهاتست و محکمات از جمله ناسخات.

خداى عز و جل جناب نوح را بسوى قومش مبعوث فرمود که: «خدا را بپرستید و تقوایش پیشه کنید و اطاعت مرا نمائید» او هم ایشان را بخداى یگانه دعوت فرمود: تا عبادتش کنند و چیزى را با او شریک نسازند، سپس پیغمبران دیگر را بدین دعوت مبعوث فرمود، تا بمحمد صلى اللَّه علیه و آله رسید، او هم ایشان را دعوت فرمود که: خدا را بپرستند و چیزى را شریکش نسازند و فرمود: «از امور دین آنچه را خدا بنوح سفارش کرده بود و آنچه را بتو وحى کردیم و آنچه را بابراهیم و موسى و عیسى سفارش کردیم، براى شما مقرر کرد که دین را بپا دارید و در آن تفرقه میفکنید. دعوت شما بر مشرکین گرانست. خدا هر که را خواهد بسوى خود برگزیند و هر که بدو باز گردد، بسوى خویش رهبرى کند، 13 سوره 41».

پیغمبران را بسوى قومشان مبعوث فرمود: بگواهى دادن بیگانگى خدا و اقرار بآنچه از جانب خدا آمده پس هر که از روى اخلاص ایمان آورد و بر آن روش بمیرد، خدا بدان جهت او را ببهشت داخل کند زیرا خدا نسبت به بندگان ستمگر نیست، براى اینکه خدا بنده‏اى را عذاب نکند تا نسبت بقتل و گناهانى که خدا دوزخ را براى مرتکبین آنها واجب ساخته سخت‏گیرى کند.

سپس چون هر پیغمبرى را مؤمنین قومش اجابت کردند، براى هر یک از آنها شریعت و طریقه‏ئى مقرر کرد، و شریعت و طریقت راه و روش است، و خدا بمحمد صلى اللَّه علیه و آله فرمود: «ما همچنان که بنوح و پیغمبران پس از نوح وحى کردیم، بتوهم وحى کردیم، 163 سوره 4» و هر پیغمبرى را بأخذ راه و روشى مأمور فرمود: و از جمله راه و روشى که خداى عز و جل موسى علیه السّلام را بآن امر فرمود، این بود که روز شنبه را براى آنها مقرر داشت، که هر کس روز شنبه را بزرگ شمرد، و از ترس خدا جسارت بر این روز را حلال نشمارد، خدا داخل بهشتش کند، و هر که نسبت بحق این روز توهین روا دارد و کارى را که خدا در آن روز نهى فرموده (صید ماهى) حلال شمرد، خداى عز و جل بدوزخش درآورد، و این زمانى بود که صید ماهى را حلال دانستند و روز شنبه آنها را حبس کردند و خوردند. خدا هم بر آنها غضب فرمود بدون اینکه بخداى رحمان مشرک شوند یا نسبت بآنچه موسى علیه السّلام آورده شک نمایند.

خداى عز و جل فرماید: «کسانى را از شما که در روز شنبه تعدى کردند، بدانستید، که بآنها گفتیم بوزینگان رانده شوید، 65 سوره 2».

سپس عیسى علیه السّلام را فرستاد براى شهادت بیکتائى خدا و اقرار بآنچه از جانب خدا آورده و براى آنها شریعت و طریقه قرار داد، و موضوع روز شنبه را که پیروان موسى مأمور باحترامش بودند و همه راه و روشهائى را که موسى آورده بود، بر هم خورد، پس هر که راه عیسى را پیروى نکرد، خدا او را بدوزخ برد، و مطلبى را که همه پیغمبران آوردند این بود که چیزى را شریک خدا نگیرند (یعنى این مطلب در زمان هیچ پیغمبرى بر هم نخورد).

سپس خدا محمد صلى اللَّه علیه و آله را مبعوث فرمود: و او ده سال در مکه بود، در آن ده سال هیچ کس با شهادت به یکتائى خدا و رسالت محمد صلى اللَّه علیه و آله نمرد، جز آنکه خدا او را بسبب اقرارش ببهشت داخل کرد و آن ایمان باور و تصدیق بود و هیچ یک از پیروان محمد را که مردند عذاب نفرمود، جز آنکه بخداى رحمان مشرک شد، و تصدیق این مطلب را خداى عز و جل در سوره بنى اسرائیل در مکه بر پیغمبر صلى اللَّه علیه و آله نازل کرد: «پروردگارت مقرر داشت که جز او را عبادت نکنید و بپدر و مادر احسان کنید- تا آنجا که فرماید- خدا به بندگانش آگاه و بیناست، 22- 30 سوره 17».

در این آیات ادب است و پند و آموزش و نهى سبک، و بر آنها وعده نداد و نسبت بارتکاب آنچه نهى فرموده و عیدى (انذار و تهدیدى) نفرمود: و نیز از چیزهائى نهى نمود و بیم داد، ولى نسبت بآنها سخت‏گیرى نکرد و تهدید ننمود و فرمود: «فرزندان خود را از بیم تنگدستى مکشید، شما و آنها را ما روزى دهیم، کشتن آنها گناهى بزرگ است- 21- نزدیک زنا مروید که کارى زشت و روشى بد است- 22- و جاندارى را که خدا حرام کرده، جز بحق مکشید، و هر که مظلوم کشته شود، براى ولى او تسلطى قرار دادیم، اما در کشتن زیاد روى نکنید که او نصرت یافته است- 23- بمال یتیم جز بروشى نیکو نزدیک مشوید تا زمانى که ببلوغ و رشد خود رسد، و به پیمان وفا کنید، که پیمان مورد بازخواست است- 24- و چون پیمانه کنید، پیمانه را پر کنید و با ترازوى درست بکشید که این روش بهتر و سرانجامش نیکوتر است- 25- از آنچه یقین ندارى پیروى مکن، زیرا گوش و چشم و دل همه اینها مسئولند- 26- روى زمین متکبرانه راه مرو، که هرگز زمین را نخواهى شکافت و هرگز ببلندى کوهها نخواهى رسید- 27- بدى همه اینها نزد پروردگارت ناپسند است- 28- اینها برخى حکمت است که پروردگارت بتو وحى کرد، و همراه خدا معبود دیگرى قرار مده که سرزنش شده و رانده گشته، در دوزخ افتى- 29- سوره 17».

و در سوره‏ وَ اللَّیْلِ إِذا یَغْشى‏ نازل فرمود: «از آتشى که زبانه میکشد بیمتان میدهم» جز شقى‏ترى که تکذیب کند و روى گرداند داخل آن نشود- 16 سوره 92» این شخص مشرکست.

و در سوره‏ إِذَا السَّماءُ انْشَقَّتْ‏ نازل فرمود: «و اما آنکه نامه‏اش را پشت سرش دهند، زود باشد که به وا ویلا فریاد کشد و بدوزخ درآید، همانا او میان خاندان خویش شادمان بود. او گمان کرد که هرگز (بسوى ما) باز نگردد، چرا- 14 سوره 84» این هم مشرکست. و در سوره تبارک نازل فرمود: «هر گاه گروهى را در دوزخ افکنند. خزانه‏دارانش از آنها بپرسند مگر بیم رسانى سوى شما نیامده بود؟ گویند چرا بیم رسان آمد، ولى ما تکذیب کردیم و گفتیم: خدا چیزى نازل نکرده است 8 سوره 67» اینها نیز مشرکانند.

و در سوره «واقعه» نازل فرمود: «و اما اگر از تکذیب کنان گمراه باشد، ما حضرى از آب جوشانست با در آوردن در جهنم، 94 سوره 57» اینها هم مشرکانند.

و در سوره «الحاقه» نازل فرمود: «اما هر که نامه‏اش را بدست چپش دهند، گوید: اى کاش نامه‏ام را نداده بودند، و نمیدانستم حسابم چیست؟ اى کاش کارم گذشته بود، دارائیم بدردم نخورد- تا آنجا که فرماید:- او بخداى بزرگ ایمان نیاورد «32 سوره 69» این هم مشرکست.

و در سوره «طسم» نازل فرمود: «دوزخ براى گمراهان نمودار شود، و بآنها گفته شود: آن چیزها که غیر خدا میپرستیدید کجایند؟ آیا شما را یارى کردند یا باورى جستند؟ سپس گمراهان و گمراه‏کنندگان برو در جهنم انداخته شوند با همه سپاهیان ابلیس، 94 سوره 26» سپاهیان ابلیس، نسل او هستند از شیاطین. و باز فرماید: «و جز مجرمین ما را گمراه نکردند» مقصود مشرکین باشند که اینها بایشان اقتدا کرده و در شرک تابع آنها شدند و اینها قوم محمد صلى اللَّه علیه و آله بودند، کسى از یهود و نصارى در اینها نیست، و شاهد و مصدقش گفتار خداى عز و جل است:

«پیش از آنها قوم نوح هم تکذیب کردند» «اصحاب أیکة تکذیب کردند» «قوم لوط تکذیب کردند» در میان اینها نبود قوم یهودى که گفتند: عزیز پسر خداست و نه نصارى که گفتند: مسیح پسر خداست، خدا یهود و نصارى را بدوزخ خواهد برد و هر گروهى را بسبب کردارشان بدوزخ میبرد (او بمردم ستم نمیکند، بلکه مردم بخود ستم میکنند).

و اینکه گویند: «جز مجرمین ما را گمراه نکردند» زیرا ما را براه خود دعوت کردند، این همان گفتار خداى عز و جل است «دسته آخر نسبت بنخستینیان گویند: پروردگارا اینها ما را گمراه کردند پس عذاب آتش آنها را دو چندان کن و چون در دوزخشان گرد آورد فرماید: «هر گاه گروهى بدوزخ وارد شود، همکار خود را لعنت کند تا همگى در آنجا گرد آیند» برخى از برخى بیزارى جویند و بعضى بعض دیگر را لعنت کنند، بعضى میخواهند بامید رستگارى و رهائى از گرفتارى بزرگى که دارند بر دیگران با دلیل و برهان غلبه کنند، ولى آن هنگام نه موقع آزمایش و امتحان و پذیرفتن پوزش است و نه وقت نجات.

این آیات و امثالش در مکه نازل شد و خدا جز مشرک را بدوزخ نبرد، سپس چون خدا بمحمد صلى اللَّه علیه و آله اجازه فرمود، که از مکه بمدینه رود، اسلام روى پنج پایه بنا شد:

(1) شهادت بیکتائى خدا و اینکه محمد بنده و رسول اوست.

(2) بپا داشتن نماز.

(3) دادن زکاة.

(4) حج خانه کعبه.

(5) روزه ماه رمضان و حدود و تقسیم ارث را بر او نازل فرمود و گناهانى که خدا بوسیله آنها و بدانها دوزخ را براى مرتکبین آنها لازم کند، خبر داد، و در باره کیفر قاتل نازل فرمود: «هر که مؤمنى را عمدا بکشد، جزایش دوزخ است که جاودان در آن باشد و خدا بر او غضب آرد، و لعنتش کند و عذابى بزرگ برایش مهیا دارد- 95- سوره 4-» و خدا مؤمن را لعنت نمیکند (پس قاتل مؤمن نیست).

خداى عز و جل فرماید: «خدا کافران را لعنت کند و دوزخ را برایشان آماده نماید که همیشه و جاودان در آن باشند و یار و مددکارى نیابند، و چگونه ممکن است امر قاتل موکول بمشیت خدا باشد (که اگر خواهى عذابش کند و اگر خواهد او را بیامرزد) در صورتى که جزاى او را جهنم قرار داده و غضب و لعنت خود را باو رسانیده، و او را از جمله ملعونان در کتاب خود بیان کرده است.

و در باره کسى که مال یتیم را بستم بخورد، نازل فرمود: «کسانى که اموال یتیمان را بستم میخورند در اندرون خود آتش خوردند و بآتشى افروخته درون خواهند شد، 10- سوره 4» زیرا خورنده مال یتیم روز قیامت مى‏آید، در حالى که آتش در شکمش شعله‏ور است و زبانه آن از دهنش خارج شود، بنحوى که همه اهل محشر بدانند که او خورنده مال یتیم است.

و راجع به پیمانه نازل فرموده است: «ویل بر کمفروشان‏[1] سوره 83» و خدا ویل را براى کسى قرار نداده، جز آنکه کافرش نامیده. خداى عز و جل فرماید: «ویل بر کافران از حضور یافتن در روزى بزرگ 38 سوره 19».

و در باره عهد و پیمان نازل فرمود: «کسانى که پیمان با خدا و سوگندهاى خویش را ببهائى اندک میفروشند، در آخرت خلاقى (نصیبى) ندارند و روز قیامت خدا با آنها سخن نمیگوید و سویشان نمینگرد و پاکشان نمیکند و عذابى دردناک دارند 77 سوره 3» و خلاق همان نصیب است، و کسى که در آخرت‏ نصیبى ندارد، بچه وسیله داخل بهشت مى‏شود؟.

و در مدینه نازل فرمود: «مرد زناکار جز زن زناکار یا مشرک را بهمسرى نگیرد، و زن زناکار را جز مرد زناکار یا مشرک بهمسرى نگیرد، و این همسرى بر مؤمنین حرامست، 4 سوره 24» پس خدا زن و مرد زناکار را مؤمن ننامیده است، و رسول خدا صلى اللَّه علیه و آله فرموده:- و دانشمندان در این گفته شک ندارند- زناکار هنگامى که زنا میکند مؤمن نیست، و دزد هنگامى که دزدى میکند مؤمن نیست، زیرا هنگامى که آن کار را میکند، ایمان از او برکنار شود، مانند برکنارى پیراهن (از تن انسان).

و نیز در مدینه نازل فرمود: «کسانى که زنان عفیفه را بزنا متهم کنند و چهار شاهد نیاورند، آنها را 80 تازیانه بزنید و گواهى آنها را براى هرگز نپذیرید که ایشان فاسقند، مگر کسانى که پس از آن توبه کنند و اصلاح شوند، همانا خدا آمرزنده و مهربانست 6 سوره 26» پس خدا او را تا زمانى که بر افتراء (و تهمت بآن زن عفیفه) پایدار است از نامیدن مؤمن بر کنار دانسته.

خداى عز و جل فرماید: آیا مؤمن مانند فاسق است؟ برابر نیستند، 18- سوره 41» و خدا فاسق را منافق نامیده.

خداى عز و جل فرماید: «همانا منافقان همان فاسقانند، 67 سوره 9» و خداى عز و جل او را از دوستداران شیطان قرار داده و فرموده: «مگر شیطان که از طایفه جن بود و نسبت بامر پروردگار خود (در موضوع سجده بآدم) فاسق شد 48 سوره 18» و نیز ملعونش قرار داد و فرمود: «کسانى که بزنان عفیفه و بى‏خبر نسبت زنا میدهند، در دنیا و آخرت لعنت شده و عذابى بزرگ دارند، روزى که زبان و دست و پایشان علیه آنها بکارهائى که میکرده‏اند گواهى دهند، 24 سوره 24» و أعضاء و جوارح علیه مؤمن گواهى‏ ندهند، بلکه علیه کسى که فرمان عذاب بر او ثابت شده گواهى دهند.

و اما مؤمن نامه‏اش را بدست راستش دهند، خداى عز و جل فرماید: «اما کسانى که نامه آنها بدست راستشان داده شود، نامه خویش قرائت کنند و باندازه نخى ستم نبینند، 74 سوره 17» و سوره نور بعد از سوره نساء نازل شده است و تصدیقش اینست که: خداى عز و جل در سوره نساء بر پیغمبر نازل فرمود:

آن زنان شما که کار بد میکنند، چهار گواه از خودتان بر آنها بگیرید، اگر گواهى دادند، زنان را در خانه نگه دارید تا مرگشان برسد یا خدا براى آنها راهى قرار دهد، 14 سوره 4» و راه همانست که خداى عز و جل فرموده: «سوره‏ایست که نازلش کرده‏ایم و مقرر داشته‏ایم و در آن آیه‏هاى روشن نازل کرده‏ایم، شاید شما اندرز گیرید، بهر یک از زن و مرد زناکار 100 تازیانه بزنید، و اگر بخدا و روز دیگر ایمان دارید در امر دین خدا، شما را نسبت بآنها مهربانى دست ندهد، و باید گروهى از مؤمنین هنگام مجازاتشان حاضر باشند، 2 و 1 سوره 24».

 

شرح

- در زمان امام باقر علیه السّلام مردمى بودند که در باره قرآن از پیش خود سخن میگفتند و آن را تفسیر برأى میکردند، گفتار آنها سبب شد که حضرت این روایت مفصل را بیان فرمود. حاصل روایت اینست که: خداى تعالى بمقدارى که بمردم رسانیده و فهمانیده، از آنها بازخواست میکند، چون امر توحید و دعوت به یگانگى خدا در برنامه تمام پیغمبران الهى بوده و همگى باتفاق کلمه بآن دعوت نموده‏اند، مردمى که آن دعوت را از هر پیغمبرى شنیده و نپذیرفته‏اند، مشرک نامیده شوند و جزاى آنها جهنم است، همچنین مردمى که در زمان پیغمبر خاتم صلى اللَّه علیه و آله در مکه بودند و پیش از هجرت در مکه مردند.

آنها که بشهادتین اقرار کردند و مردند ببهشت روند و کسانى که انکار کردند مشرکند و بدوزخ در آیند، در مکه بر پیغمبر صلى اللَّه علیه و آله غیر از دعوت بتوحید امرى از خداى تعالى نرسید، مگر دستوراتى مختصر، بزبان لین و نرم بعنوان موعظه و اندرز و ادب بدون آنکه براى آنها کیفر سختى بیان شود، و چون پیغمبر اکرم صلى اللَّه علیه و آله بمدینه تشریف آورد، چهار ستون دیگر بر شهادتین بعنوان پایه و رکن اسلام اضافه شد و اسلام داراى پنج پایه گردید: شهادتین و نماز و زکاة و حج و روزه، و نیز حدود و ارث و بیان گناهان و معاصى با شدت نازل گشت و کیفر و مجازات آنها بیان شد، پس هر کس یکى از آن معاصى را مرتکب شود هنگام ارتکاب، مؤمن نیست و در آن موقع پیراهن ایمان از تنش کنده شود، امام باقر علیه السّلام تمام این مطالب را با اتکاء بآیات شریفه قرآن و استدلال بمحکمات بطور روشن بیان میفرماید، و در باره ولایت اگر چه تصریح نفرموده، ولى طریقه بیان و استدلالش، روشن‏دلان را بولایتش رهبرى میکند و الحمد للَّه،

2- امام باقر علیه السّلام فرمود: بامیر المؤمنین علیه السّلام عرض شد: کسى که به‏ لا اله الا اللَّه و محمد رسول اللَّه‏ شهادت دهد مؤمن است؟ فرمود: پس واجبات خدا کجا میرود؟.

و على علیه السّلام میفرمود: اگر ایمان کلام میبود (یعنى تنها گفتن شهادتین میبود) روزه و نماز و حلال و حرامى در آن نازل نمیشد.

راوى گوید: بامام باقر علیه السّلام عرضکردم: نزد ما گروهى هستند که میگویند: هر گاه کسى به لا اله الا اللَّه و محمد رسول اللَّه شهادت دهد مؤمن است، فرمود: پس چرا براى اجراء حدود تازیانه میخورند (چنانچه اگر یکى از آنها زنا کند یا مشروب خورد) و چرا دستشان بریده مى‏شود (وقتى که دزدى کنند) و خداى عز و جل مخلوقى گرامیتر از مؤمن نیافریده، زیرا فرشتگان خدمتگزار مؤمنین‏اند و مؤمنین در جوار رحمت خدایند و بهشت براى مؤمنین است و حور العین براى مؤمنین است، سپس فرمود: پس چرا کسى که واجبات را انکار کند کافر است؟

3- سلام جعفى گوید: از امام صادق علیه السّلام در باره ایمان پرسیدم، فرمود: ایمان اینست که: خدا اطاعت شود و نافرمانى نشود.           

 

نام کتاب: أصول الکافی / ترجمه مصطفوى‏

نویسنده: کلینى، محمد بن یعقوب‏

تاریخ وفات مؤلف: 329 ق‏

مترجم: مصطفوى، سید جواد

محقق / مصحح: ندارد

موضوع: کلام‏

زبان: فارسى‏

تعداد جلد: 4

ناشر: کتاب فروشى علمیه اسلامیه‏

مکان چاپ: تهران‏

 

[1] ( 1) ویل: در آمدن بدى و شر، و دردمند نمودن و مصیبت زده ساختن و نیز ویل، واى و سختى است- منتهى الارب-

آیه و ان یکاد

 

آیه 51 و 52 قلم/ 68 به آیه‏ «و إن یکاد» شهرت دارد. از این آیه همواره براى خنثا کردن چشم زخم به صورت قرائت، تعویذ یا تابلو استفاده مى‏شود «و إِن یَکادُ الّذینَ کَفَروا لَیُزلِقونَکَ بِأَبصرِهِم لَمّا سَمِعُوا الذّکرَ و یَقولونَ إِنَّهُ لَمَجنونٌ* و مَا هُوَ إِلّا ذِکرٌ لِلعلَمین‏/ و همانا نزدیک است کافران هنگامى که قرآن را مى‏شنوند، با [نگاه‏ها و] چشم‏هایشان تو را به زمین بزنند و مى‏گویند: او مجنون است؛ حال آن‏که قرآن [یا پیامبر] جز اندرزى براى جهانیان نیست». بیش‏تر مفسّران، این آیه را درباره چشم‏زخم دانسته و با نقل روایاتى مبنى بر واقعیّت داشتن چشم زخم، درصدد اثبات آن برآمده‏اند.[1] اینان برآنند که مقصودِ آیه، چشم‏زخم کافران به پیامبر صلى الله علیه و آله است که مى‏خواستند با چشمان خود، حضرت را از بین ببرند؛[2] امّا تفسیر دیگر از آیه مى‏گوید: کافران هنگام شنیدن قرآن، چنان از شدّت خشم و دشمنى، به پیامبر صلى الله علیه و آله نگاه مى‏کردند و چشم غرّه مى‏رفتند که اگر مى‏توانستند، پیامبر را با نگاه‏هاى خشم‏آلود خود مى‏لغزاندند و از بین مى‏بردند.[3] در هر صورت، مطابق تفسیر اوّل و مشهور، آیه از چشم‏زخم کافران به پیامبر خبر مى‏دهد؛ امّا این‏که قرائت یا همراه داشتن آن، جلو چشم‏زخم دیگران را مى‏گیرد یا نه، روایتى مُسنَد از پیامبر یا دیگر معصومان در دست نیست؛ بلکه بر پایه برخى روایات، پیامبر، هنگام تعویذ امام حسن و امام حسین علیهما السلام یا افرادى دیگر از چشم‏زخم، به اذکار دیگرى غیر از این آیه توسّل جستند.[4] فقط حسن بصرى گفته است که دواى چشم‏زخم، قرائت آیه‏ «و إِن یَکادُ ...» است.[5] ملّا فتح‏اللّه کاشانى نیز روایتى بدون سند درباره نزول آیه نقل کرده که مى‏گوید: پیامبر صلى الله علیه و آله در مسجد نشسته بود و قرآن مى‏خواند و مشرکان بر در مسجد انتظار مى‏کشیدند تا هنگام خروج پیامبر، او را چشم بزنند؛ در همان حال، جبرئیل علیه السلام آیه‏ «و إِن یَکاد» را نازل کرد و به پیامبر گفت که آن را تلاوت کند تا از چشم زخم آنان در امان باشد؛[6] امّا در نقلى که ابوالفتوح از کلبى درباره این شأن نزول دارد، از قرائت این آیه به وسیله پیامبر براى جلوگیرى از تأثیر چشم‏زخم مشرکان سخنى به میان نیامده است.[7]

 

منابع-

تفسیر روح‏البیان؛ تفسیرالقرآن العظیم، ابن کثیر؛ تفسیر منهج‏الصادقین؛ خلاصةالمنهج؛ روض‏الجنان وروح‏الجنان؛ الکشّاف؛ الکافى؛ مجمع البیان فى تفسیرالقرآن.

سید محمود دشتى‏

 

استخاره: درخواست شناخت بهترین گزینه از خداوند، در هنگامه تردید و دو دلى‏

 

استخاره از ریشه «خ- ى- ر» و از باب استفعال، در لغت به معناى «طلب خیر در چیزى»[8] و در اصطلاح عبارت است از واگذاردن انتخاب به خداوند با دعا و عمل مخصوص، در کارى که انسان در انجام دادن آن مردّد است. این واژه در قرآن نیامده است؛ ولى با توجه به اینکه مسلمانان در مواردى براى تصمیم‏گیرى در کارهایشان از روش استخاره با قرآن* استفاده مى‏کنند در حوزه مسائل پیرامون قرآن قرار مى‏گیرد و از آن جهت که برخى مفسّران آیه شریفه‏ «ان تَستَقسِموا بِالازلم» (مائده/ 5، 3) را به استخاره تفسیر کرده‏اند مى‏تواند در حوزه معارف قرآن قرار گیرد.[9]

واژه استخاره در روایات فراوانى دیده مى‏شود و به گفته بحرانى در روایات به 4 معنا به کار رفته است: 1. طلب ممکن شدن آنچه در آن خیر است، 2. طلب عزم بر آنچه در آن خیر است، 3. طلب خیر از خدا که نوعى دعا تلقى مى‏شود، 4. طلب شناخت چیزى که خیر در آن است.[10] افزون بر این معانى، وجوه دیگرى را نیز در معناى استخاره گفته‏اند.[11]

همه معانى یاد شده به دو معنا باز مى‏گردد:

1. خیرجویى و درخواست دستیابى به خیر.

این معناى استخاره، در همه رفتارهاى آدمى و در مواردى است که انسان در انجام دادن کارى نگران است که مبادا ضرر و شرّى بر انجام دادن آن مترتب شود و نتواند به منافع فعل مورد نظر دست یابد، ازاین‏رو با تضرع از خداوند مى‏خواهد تا نتیجه خیر بر کارش مترتب کند و ضررهاى احتمالى را از آن دفع کند. این معناى استخاره عام است و روایاتى متعدد نیز ناظر به این معناست.[12] در روایتى از امام صادق علیه السلام آمده که هرکس در کارى بدون خیرخواهى وارد گردد و گرفتار شود مأجور نخواهد بود.[13]

2. خیرشناسى و طلب شناخت خیر. این نوع از استخاره که شایع‏تر بوده، بیشتر مورد توجه عموم مردم است در جایى است که انسان خیر و شرّ عملى را حتى با مشورت نتواند تشخیص دهد.

پیشینه استخاره:

تعیین تکلیف در موارد حیرت و آگاهى از آینده و گذشته همواره از نگرانیهاى بشر بوده است.[14] اقوام و ملل گوناگون براى آگاهى از آینده و تعیین نیک و بد کارها از ابزارهاى گوناگون چون نگریستن در اجرام آسمانى و دقت در حرکت آنها، پرواز پرندگان، شعله‏آتش و ... استفاده مى‏کردند.[15]

یکى از کارهاى رایج در میان عرب جاهلى استقسام به ازلام و به سه منظور بود: 1. تعیین برندگان وبازندگان، با اجراى عملیاتى مشتمل بر برد و باخت در تقسیم گوشت. 2. یافتن راه حل مشکل. (قرعه) 3. استخاره و تعیین نیک و بد کارها؛ آنان براى آگاهى از اراده خدایان خود (بتها) در امور گوناگون زندگى و دانستن نیک و بد کارها و آگاهى از آینده و گذشته چون ازدواج، سفر، تجارت، جنگ و صلح، شروع به کار، بهبودى بیمار، بازگشت مسافر و پیدا شدن گمشده و ... از ازلام استفاده مى‏کردند.[16] تیرهایى که به این منظور به کار گرفته مى‏شد سه عدد بود و بر روى آنها عباراتى مانند «افعل، لاتفعل و غَفْل (پوچ)» یا «امَرَنى ربّى، نَهانى ربّى و غَفْل» نوشته شده بود.[17] استقسام در این موارد بدین گونه بود که متصدى یا خود شخص سه تیر را در ظرفى مخصوص قرار مى‏داد و رو برمى‏گرداند و آنها را به هم مى‏زد.

سپس یکى ازتیرها را بیرون مى‏آورد. اگر امر یا نهى بیرون مى‏آمد بدان عمل مى‏کردند و اگر تیر پوچ بیرون مى‏آمد آن را به ظرف بازگردانده کار را ادامه مى‏دادند تا وضع روشن شود. (ازلام)[18] آنان از این عمل به استخاره تعبیر مى‏کردند.[19] اسلام با توجه به نیاز انسان به سببى که با آن در دو راهیهاى حیرت و سرگردانى، تردید خود را بزداید، جنبه‏هاى خرافى و شرک آلود این سنّت جاهلى را حذف کرده و به استخاره با صبغه‏اى الهى در مواردى خاصّ مشروعیت داده است‏[20]، ازاین‏رو پیامبر صلى الله علیه و آله به مسلمانان استخاره یاد مى‏داد.[21] پس از رسول‏خدا صلى الله علیه و آله، اهل‏بیت علیهم السلام در موارد تردید و دودلى به برخى انواع استخاره توصیه مى‏کردند. البته استخاره‏اى که در بیشتر روایات به آن توجه شده غیر از آن چیزى است که اکنون با تسبیح یا قرآن رواج دارد و این‏گونه استخاره در روایات کمتر به آن توجه شده است، هرچند در مشروعیت آن در موارد خاص تردیدى نیست. از امام باقر علیه السلام نقل شده که هرگاه پدر بزرگوارشان مى‏خواستند حجّ، عمره یا خرید و فروش انجام دهند یا برده‏اى را آزاد کنند وضو مى‏گرفتند و نماز استخاره مى‏گزاردند.[22]

جایگاه و قلمرو استخاره:

استخاره به معناى خیرجویى در همه افعال و تروک انسان جارى است؛ ولى استخاره به معناى خیرشناسى محدودیت دارد و در هنگام تردید اگر شخص‏نتواند با عقل خود خیر و شرّ کارها را بازشناسد و دین نیز بیانى نداشته باشد[23] کاربرد دارد، ازاین‏رو در انجام دادن واجبات و ترک محرمات‏[24] و در مواردى که عقل حکم قاطع و روشنى در مورد خیر و شرّ فعلى داشته باشد[25] یا جایى که بتوان با مشورت دیگران خیر را از شرّ بازشناخت‏[26] جاى استخاره نیست. استخاره در انجام دادن مکروه و ترک مستحب را برخى جایز شمرده‏اند[27] و برخى جایز نمى‏دانند.[28]

مشروعیت استخاره:

همه مذاهب اسلامى اصل استخاره را پذیرفته‏اند.[29] البته بعضى، در برخى روشهاى آن با استناد به آیه 3 مائده/ 5 که بر حرمت استقسام با ازلام تصریح و تأکید دارد تشکیک کرده‏اند: «حُرّمَت عَلَیکُمُ المَیتَةُ والدَّمُ ... و ان تَستَقسِموا بِالازلمِ ذلِکُم فِسقٌ».

مفسّران در تفسیر استقسام به ازلام که قرآن کریم آن را حرام شمرده اختلاف نظر دارند. جمعى مقصود از آن را استخاره (/ طلب شناخت خیر و شرّ) به وسیله ازلام‏[30] دانسته‏اند. طرفداران این رأى درباره علّت تحریم آن گفته‏اند: این عمل نوعى تلاش براى دستیابى به علم‏غیب است که از طرف خداوند حرام شده است. از نظر این مفسّران ازلام خصوصیتى ندارد و تحریم آیه هرگونه استقسامى، از جمله استخاره با قرآن یا تسبیح را شامل مى‏شود[31]؛ ولى جمعى با ردّ این ادّعا مى‏گویند: استقسام به ازلام هیچ ارتباطى باعلم‏غیب ندارد، بلکه تلاش براى دستیابى به گمان به وسیله امارات و قراین متعارف است و گرنه باید علم تعبیر خواب و امثال آن نیز حرام و کفر باشد.[32] برخى نیز حکمت تحریم آیه را نفى خرافه‏پرستى و اوهام دانسته، مى‏گویند: این معنا مخصوص استقسام به ازلام نیست، بلکه شامل هرگونه استقسام، هر چند با تسبیح یا مصحف مى‏گردد، ازاین‏رو استخاره را مورد هجوم قرار داده، آن را عامل عقب‏ماندگى و مانع پیشرفت معرفى مى‏کنند.[33] برخى از معاصران با ردّ این سخنان با استناد به روایات جواز استخاره مى‏گویند: استخاره نوعى رجوع به خداوند در زمان حیرت و سرگردانى است و با اندیشیدن و تعقل منافاتى ندارد[34]، افزون بر این، جمعى ازمحققان سبب حرمت استقسام به ازلام را تفکّرى شرک‏آلود دانسته‏اند که در پس این عمل وجود داشته است، زیرا مشرکان عرب این عمل را در کنار بتهاى خود و به فرمان آنها دانسته و براى یارى جستن از آنها در یافتن سرنوشت خویش انجام مى‏دادند و بر اثر همین تلقى شرک‏آلود بوده که قرآن‏کریم آن را حرام کرده است و گرنه این عمل به خودى خود حرام نیست.[35] علامه طباطبایى و برخى دیگر معتقدند با توجه به سیاق آیه که درباره تحریم برخى خوردنیهاست استقسام به ازلام در تقسیم گوشت به وسیله تیرها که نوعى قمار بود، ظهور دارد و اساساً شامل استخاره و موارد مشابه آن مانند قرعه نمى‏شود[36]، به هر روى، علما در اینکه استخاره در مواردى خاص مشروعیت دارد و تحریم آیه شامل آن نمى‏شود اتفاق نظر دارند. براى‏مشروعیت و اعتبار استخاره به دلایلى استناد شده است:

1. هر دو معناى استخاره (خیرجویى و خیرشناسى) نوعى دعا و درخواست از خداوند است که فرد متحیّر عاجزانه از خداى عالِم و قادر مى‏خواهد تا نتیجه خیر بر اعمال او مترتب کند یا خیر را در کوره راههاى زندگى به او بشناساند، ازاین‏رو عموم آیه‏ «ادعونى استَجِب لَکُم‏/ مرا بخوانید تا شما را اجابت کنم» (غافر/ 40، 60) شامل آن مى‏شود.

2. روایاتى فراوان در منابع شیعى و سنى بر مشروعیت استخاره دلالت مى‏کند؛ مانند آنچه از جابر بن عبداللّه نقل شده و نزد همه مذاهب اسلامى پذیرفته است. او مى‏گوید: پیامبر صلى الله علیه و آله به ما استخاره مى‏آموخت، چنان که سوره‏هاى قرآن را آموزش مى‏داد.[37]

در روایتى دیگر فضیل از امام صادق علیه السلام نقل کرده که هیچ مؤمنى استخاره نکند، مگر آنکه‏ خداوند، براى او خیر مقدر فرماید، حتى اگر حوادث ناگوارى براى او پیش آید.[38]

روشهاى استخاره:

استخاره براى بازشناسى خیر به روشهاى مشروعى از طرف دین نیاز دارد، از این‏رو در روایات به روشهایى براى آن اشاره شده است‏[39] که به 5 مورد اشاره مى‏شود:

1. استخاره با نماز:

فقیهان امامیه‏[40] و اهل سنت‏[41] نماز استخاره را از نمازهاى مستحب برشمرده‏اند. علامه حلّى مى‏گوید: نماز استخاره به اتفاق امامیه و بیشتر اهل سنت مستحب است.[42] این نماز به روشهایى گوناگون در روایات وارد شده است‏[43]؛ ولى همه روایات، نماز استخاره را دو رکعت همراه با دعاهاى مخصوص قبل یا بعد از آن، بیان کرده است.[44] در برخى ازاین‏روایات خواندن سوره‏هاى مخصوص نیز توصیه شده است.[45]

2. استخاره با دعا:

در این روش باید استخاره کننده یکى از دعاهاى وارد شده را بخواند. سپس ذکر «استَخیرُ اللَّه» را در امور عادى 7 بار و در امور مهم 100 بار بگوید و آنگاه به قلب خود رجوع کند و به هریک از راههایى که قلبش به آن میل کرد عمل کند. گفتنى است که دعاهایى که در روایات وارد شده مضامینى متنوّع دارد.[46] یکى از آن دعاهاچنین است: «یا أبصر الناظرین و یا أسمع السامعین و یا أسرع الحاسبین و یا أرحم الراحمین و یا أحکم الحاکمین صلّ على محمّد و على أهل بیته و خرلى فى کذا و کذا».[47] این نوع استخاره که بیشتر روایات درباره آداب آن دستور داده‏اند فقط دعا و طلب خیر است‏[48] و در مشروعیت آن تردیدى نیست.

3. استخاره ذات الرقاع:

کیفیت آن چنین است که بر روى سه برگه نوشته مى‏شود: «بسم‏اللَّه الرحمن الرحیم. خیرة من‏اللَّه العزیز الحکیم، لفلان بن فلان. افْعَل» و بر سه برگه دیگر همان ذکرنوشته شده به جاى افعل «لاتفعل» نوشته مى‏شود آنگاه استخاره کننده هر 6 برگه را زیر سجاده گذارده، دو رکعت نماز مى‏گزارد و بعد از نماز، در سجده 100 بار مى‏گوید: «أستخیر اللَّه برحمته خیرةً فی عافیة». سپس آن برگه‏ها را به هم زده، آنها را یکى یکى تا سه برگه بیرون مى‏آورد. چنانچه هر سه «افْعَل» داشت آن را انجام مى‏دهد و چنانچه هرسه «لاتفعل» داشت‏ آن را انجام نمى‏دهد؛ ولى اگر یکى «افْعَل» بود و دیگرى «لاتفعل»، تا 5 برگه بیرون مى‏آورد و بر طبق اکثریت عمل مى‏کند.[49] استخاره ذات‏الرقاع مورد توجه بسیارى از بزرگان بوده و روایات پرشمارى از امامان معصوم علیهم السلام، درباره آن وارد شده است. بیشتر فقیهان امامیه مشروعیت آن را پذیرفته‏اند.[50]

4. استخاره با قرآن:

امروزه این نوع استخاره رایج‏تر است و شرط اساسى آن داشتن طهارت جسمى و روحى و آشنا بودن به معنا و تفسیر قرآن و درک مناسبت آیات با موضوع مورد استخاره است.[51]

در استخاره با قرآن روشهایى گوناگون روایت شده است؛ از جمله اینکه امام صادق علیه السلام به کسى که گفت: گاه تصمیم به انجام دادن کارى مى‏گیرم و درباره آن از خدا طلب خیر مى‏کنم؛ اما فکرم به جایى نمى‏رسد، فرمود: قرآن را بگشاى و به اولین آیه‏اى که نگاهت به آن افتاد، به خواست خدا عمل کن.[52] علامه مجلسى در شرح این روایت گفته است: مراد از اولین آیه، اولین آیه صفحه سمت راست است.[53] سیره علما و تجربه عملى آنان نشان مى‏دهد که استمداد از قرآن با استخاره ثمرات عملى فراوانى براى راهگشایى کارها داشته است، به‏گونه‏اى که برخى شگفت انگیز بودن نتایج آن را از معجزات قرآن دانسته‏اند.[54] برخى استخاره با قرآن را با روایتى از امام صادق علیه السلام که مى‏گوید:

«با قرآن تفأل نزنید» منافى دانسته‏اند. به این اشکال پاسخ داده شده که اولًا این روایت ضعیف است. ثانیاً استخاره با تفأل* فرق دارد؛ زیرا استخاره چنان‏که گذشت، این است که انسان در کارى مردد باشد و از خداوند بخواهد او را در گزینش یکى از دو کار راهنمایى کند و خیر او را در آن قرار دهد؛ اما تفأل زدن به معناى پیش‏بینى کردن فرجام کارها و پیشامدهاى آینده و غیبگویى است.[55] البته تفأل به معناى استخاره و فال نیک زدن نیز در روایات و عبارات‏عالمان به کار رفته‏[56] که به معناى اول، حکم استخاره را دارد[57] و به معناى دوم اگر به قرآن نباشد نه تنها از آن نهى نشده‏[58] بلکه بر پایه برخى نقلها پیامبر صلى الله علیه و آله فال نیک زدن را دوست مى‏داشت.[59]

5. استخاره با تسبیح:

این روش نیز اقسامى دارد که به دو مورد آن‏که منسوب به‏ امام زمان است اشاره مى‏شود:

الف. استخاره کننده تسبیح را گرفته پس از سه بار صلوات بر پیامبر و آل او مقدارى از تسبیح را جدا مى‏کند و دو تا دو تا مى‏شمارد، چنانچه یک دانه ماند نشان امر به آن عمل و اگر دو تا باقى ماند نشان نهى از آن است.[60]

ب. پس از قرائت دعا قبضه‏اى از تسبیح را بگیرد و هشت هشت جدا کند، پس اگر یکى بماند به‏طور کلى خوب است و اگر دو تا بماند یک نهى دارد و اگر سه تا بماند فعل و ترکش یکسان است و اگر 4 تا بماند دو نهى دارد و اگر 5 تا بماند بعضى گفته‏اند که تعب و رنج دارد و بعضى گفته‏اند: در آن ملامت است و اگر 6 تا بماند نهایت خوبى را دارد و باید شتاب کرد و اگر 7 تا بماند حکمش مانند 5 تاست و اگر 8 تا ماند 4 نهى دارد.[61] شایان ذکر است که روایاتِ برخى انواع استخاره نظیر استخاره با تسبیح ضعیف است‏[62]؛ ولى بر پایه روایات تسامح در ادلّه سنن عمل به آن جایز دانسته شده‏[63] و حتّى برخى ادعاى اجماع برآن کرده و آن را از شعائر امامیه دانسته‏اند.[64]

آداب استخاره:

استخاره نوعى دعا و نیایش با خداست، ازاین‏رو در روایات براى آن آدابى بیان شده که به برخى از آنها اشاره مى‏شود:

1. وضو داشتن و نماز خواندن. امام صادق علیه السلام مى‏فرمود: هرگاه پدرم مى‏خواست استخاره کند وضو مى‏گرفت. سپس دو رکعت نماز مى‏گزارد.[65] 2. صدقه دادن. امام موسى بن جعفر علیه السلام مى‏فرمایند:

هرگاه امر بزرگى بر تو سنگینى کرد در همان روز به 60 مسکین به هر کدام نصف صاع خرما یا گندم یا جو صدقه بده. سپس مى‏گویى: خدایا با علم تو استخاره مى‏کنم. آنگاه خدا را به هر یک از نامهایش که مى‏خواهى بخوان.[66] 3. استخاره زمان ویژه‏اى ندارد؛ اما در روایات برخى زمانها زمان فضیلت استخاره دانسته شده است؛ از جمله پس از نمازهاى مستحب و واجب‏[67]، نماز صبح‏[68] در آخرین سجده آن‏[69]، آخرین رکعت نماز شب‏[70] و هنگام زوال خورشید.[71] 4. در روایات به استخاره در مرقد امام حسین علیه السلام و مسجد پیامبر صلى الله علیه و آله‏[72] توصیه شده است.

مباحث فقهى استخاره:

درباره لزوم عمل بر طبق استخاره سه دیدگاه متفاوت وجود دارد: 1. اوامر و نواهى در باب استخاره‏ اقتضاى وجوب موافقت و حرمت مخالفت دارد.

2. اوامر و نواهى در این باب حداکثر بر استحباب موافقت و کراهت مخالفت دلالت دارد. 3. این گونه اوامر ونواهى براى ارشاد به مصالح و مفاسد است و بر الزام دلالت ندارد.[73] مطابق برخى روایات نباید به نتیجه استخاره بدبین بود و باید به قضاى الهى راضى بود[74]، ازاین‏رو موافقت با استخاره امرى مطلوب تلقى مى‏شود. درباره تکرار استخاره گفته‏اند: در صورتى که با مراعات شرایط، استخاره شود دلیلى براى تکرار آن نیست‏[75] و در صورت تکرار به اولین استخاره عمل شود، مگر آنکه اوضاع و شرایط تغییر کرده باشد.[76] نکته پایانى اینکه دلیلى بر وکالت در استخاره وجود ندارد، زیرا در زمان ائمه علیهم السلام معمول نبوده است که یارانشان براى استخاره گرفتن به آنان مراجعه کنند[77] و در روایات استخاره نیز به استخاره خود افراد توصیه شده است‏[78]؛ ولى احادیث فراوانى درباره دعا براى مؤمنان و برآوردن حاجاتشان‏وارد شده که پذیرش نیابت در استخاره براى مؤمنان مى‏تواند از مصادیق آن باشد.[79]

منابع‏

-

احکام القرآن، ابن العربى؛ احکام القرآن، جصاص؛ اخبار مکة و ماجاء فیها من الآثار؛ بحارالانوار؛ بلوغ الارب فى معرفة احوال العرب؛ تاریخ ادیان و مذاهب جهان؛ تاریخ تمدن، ویل‏دورانت؛ تاریخ الحضارات العام؛ تذکرة الفقهاء؛ تفسیر القرآن العظیم، ابن کثیر؛ تفسیر القمى؛ التفسیر الکبیر؛ تفسیر المراغى؛ تفسیر المنار؛ تهذیب‏الاحکام؛ جامع احادیث الشیعة فى احکام الشریعه؛ جامع‏البیان عن تأویل آى‏القرآن؛ جواهرالکلام فى شرح شرایع الاسلام؛ حاشیة ردالمحتار على الدرالمختار؛ الحدائق الناضرة فى احکام العترة الطاهره؛ دانشنامه قرآن و قرآن پژوهى؛ الذکرى؛ الرسائل العشر؛ رسالة فى الاستخارة من القرآن المجید و الفرقان الحمید؛ روح المعانى فى تفسیر القرآن العظیم؛ سنن ابن ماجه؛ سنن النسائى؛ صحیح البخارى؛ صحیفه سجادیه؛ صراط النجاة؛ العروة الوثقى؛ فتح الابواب بین ذوى الالباب و بین رب الارباب فى الاستخارات؛ قاعدة القرعه؛ الکافى؛ کتاب الاصنام؛ کتاب السرائر؛ کشف الاسرار؛ کشف الاسرار و عدة الابرار؛ کشف الغطاء عن مبهمات شریعة الغراء؛ کنزالعمال فى سنن الاقوال و الافعال؛ لسان العرب؛ لغت نامه؛ مجمع‏البحرین؛ مجموعة الرسائل؛ المحاسن؛ المحبر؛ مختلف الشیعة فى احکام‏الشریعه؛ مستدرک الوسائل؛ المستطرف فى کل فن مستظرف؛ مصباح المتهجد؛ مصطلحات الفقه و معظم عناوینه الموضوعیه؛ المعتبر فى شرح المختصر؛ معجم المحاسن و المساوى؛ المغنى و الشرح الکبیر؛ المقنعه؛ مکارم الاخلاق؛ منتهى المطلب؛ من لا یحضره الفقیه؛ المنمق فى اخبار قریش؛ من وحى القرآن؛ مواهب الرحمن فى تفسیر القرآن، سبزوارى؛ موسوعة الفقه الاسلامى؛ الموسوعة الفقهیة المیسره؛ المیزان فى تفسیر القرآن؛ المیسر و القداح؛ النهایة فى غریب‏الحدیث والاثر؛ نیل الاوطار من احادیث سیدالاخیار؛ وسائل‏الشیعه.

 

محمدتقى ضمیرى، سیدعبدالرسول حسینى زاده‏

نام کتاب: دائرة المعارف قرآن کریم‏

نویسنده: مرکز فرهنگ ومعارف قرآن‏

موضوع: مقالات قرآنى‏

زبان: فارسى‏

تعداد جلد: 8

ناشر: موسسه بوستان کتاب‏

مکان چاپ: قم‏

سال چاپ: 1389

نوبت چاپ: دوم‏

 

 

 

 

 

[1] ( 1). الکشّاف، ج 4، ص 597؛ مجمع البیان، ج 10، ص 512

[2] ( 2). همان

[3] ( 3). روض‏الجنان، ج 19، ص 370 و 371؛ ابن‏کثیر، ج 4، ص 436؛ الکشّاف، ج 4، ص 597؛ روح‏البیان، ج 10، ص 127

[4] ( 4). الکافى، ج 2، ص 569؛ ابن کثیر، ج 4، ص 437؛ روح البیان، ج 10، ص 128

[5] ( 5). مجمع‏البیان، ج 10، ص 513؛ الکشّاف، ج 4، ص 597

[6] ( 1). منهج‏الصادقین، ج 9، ص 390؛ خلاصةالمنهج، ج 6، ص 210

[7] ( 2). روض‏الجنان، ج 19، ص 369 و 370

[8] ( 1). لسان‏العرب، ج 4، ص 259،« خیر»

[9] ( 2). احکام القرآن، ابن العربى، ج 2، ص 544- 545

[10] ( 3). الحدائق، ج 10، ص 524- 526

[11] ( 4). معجم‏المحاسن والمساوى، ص 44؛ المحاسن، ج 2، ص 599- 600

[12] ( 5). وسائل الشیعه، ج 8، ص 63- 68

[13] ( 1). همان، ص 80

[14] ( 2). تاریخ‏الحضارات، ج 1، ص 169- 170؛ تاریخ‏تمدن، ج 3، ص 73- 74

[15] ( 3). تاریخ تمدن، ج 3، ص 73؛ تاریخ الحضارات، ج 1، ص 169- 170؛ تاریخ ادیان، ج 1، ص 150

[16] ( 4). اخبار مکه، ج 1، ص 117- 118؛ جامع البیان، مج 4، ج 6، ص 101- 104؛ الاصنام، ص 28؛ بلوغ الارب، ج 3، ص 62- 63، 66

[17] ( 5). جامع‏البیان، مج 4، ج 6، ص 101؛ بلوغ‏الارب، ج 3، ص 66- 67

[18] ( 6). المیسر والقداح، ص 33؛ جامع‏البیان، مج 4، ج 6، ص 101- 103؛ احکام‏القرآن، جصاص، ج 2، ص 440

[19] ( 7). المحبر، ص 196؛ المنمق، ص 166

[20] ( 8). مجموعةالرسائل، ج 1، ص 123- 134

[21] ( 9). صحیح البخارى، ج 2، ص 64؛ ج 7، ص 208؛ سنن ابن ماجه، ج 1، ص 440؛ سنن نسائى، ج 6، ص 80

[22] ( 1). مصباح المتهجد، ص 533

[23] ( 2). کشف الاسرار، ص 90- 91؛ مجموعة الرسائل، ج 1، ص 126

[24] ( 3). منهاج الهدایه، ص 79

[25] ( 4). مجموعة الرسائل، ج 1، ص 126

[26] ( 5)

[27] ( 6) 5 و. همان، ص 123

[28] ( 7). رسالة فى الاستخاره، ص 62

[29] ( 8). الموسوعةالفقهیه، ج 2، ص 281؛ موسوعة الفقه، ج 6، ص 116

[30] ( 9). التفسیرالکبیر، ج 11، ص 135؛ تفسیر ابن کثیر، ج 2، ص 13

[31] ( 10). احکام القرآن، ابن‏العربى، ج 2، ص 544- 545؛ تفسیر المنار، ج 6، ص 150- 151

[32] ( 1). التفسیرالکبیر، ج 11، ص 136؛ روح المعانى، مج 4، ج 6، ص 88

[33] ( 2). تفسیر المنار، ج 6، ص 150- 151؛ تفسیر مراغى، مج 2، ج 6، ص 52- 53

[34] ( 3). من وحى القرآن، ج 8، ص 42- 43؛ مجموعةالرسائل، ج 1، ص 126

[35] ( 4). التفسیر الکبیر، ج 11، ص 136؛ روح‏المعانى، مج 4، ج 6، ص 88

[36] ( 5). المیزان، ج 5، ص 166؛ ج 6، ص 118؛ مواهب‏الرحمن، ج 1، ص 300- 301

[37] ( 6). بحارالانوار، ج 88، ص 224؛ سنن ابن‏ماجه، ج 1، ص 440

[38] ( 1). فتح الابواب، ص 148- 149

[39] ( 2). الرسائل العشر، ص 102

[40] ( 3). تذکره، ج 1، ص 75؛ جواهرالکلام، ج 12، ص 155- 157

[41] ( 4). المغنى، ج 1، ص 769؛ نیل الاوطار، ج 2، ص 87؛ موسوعة الفقه، ج 6، ص 117

[42] ( 5). منتهى‏المطلب، ج 1، ص 362

[43] ( 6). مصباح المتهجد، ص 533

[44] ( 7). فتح الابواب، ص 237؛ منتهى المطلب، ج 1، ص 362؛ موسوعة الفقه، ج 6، ص 117

[45] ( 8). وسائل الشیعه، ج 8، ص 63

[46] ( 9). الحدائق، ج 10، ص 526؛ بحارالانوار، ج 88، ص 256

[47] ( 10). المقنعه، ص 218؛ من لایحضره الفقیه، ج 1، ص 563؛ وسائل‏الشیعه، ج 8، ص 75

[48] ( 11). کشف الاسرار، ص 90

[49] ( 1). الکافى، ج 3، ص 470؛ تهذیب، ج 3، ص 199

[50] ( 2). الذکرى، ص 253؛ جواهرالکلام، ج 12، ص 168

[51] ( 3). بحارالانوار، ج 88، ص 265

[52] ( 4). جامع احادیث الشیعه، ج 8، ص 272؛ تهذیب، ج 3، ص 342

[53] ( 5). بحارالانوار، ج 88، ص 244

[54] ( 6). قاعدة القرعه، ص 80؛ رسالة فى‏الاستخاره، ص 72- 83؛ دانشنامه قرآن، ج 1، ص 199

[55] ( 7). جواهرالکلام، ج 12، ص 170- 171؛ مجموعةالرسائل، ج 1، ص 120

[56] ( 8). النهایه، ج 3، ص 406؛ مجمع البحرین، ج 3، ص 353؛ لغت‏نامه، ج 4، ص 6012

[57] ( 9). بحارالانوار، ج 88، ص 242

[58] ( 10). جواهرالکلام، ج 12، ص 171

[59] ( 11). المستطرف، ص 515؛ بحارالانوار، ج 92، ص 3

[60] ( 1). بحارالانوار، ج 88، ص 250

[61] ( 2). جواهر الکلام، ج 12، ص 172- 173

[62] ( 3). مصطلحات الفقه، ص 66

[63] ( 4). جواهرالکلام، ج 12، ص 174؛ العروة الوثقى، ج 2، ص 223

[64] ( 5). الاستخاره من‏القرآن، ص 6

[65] ( 6). بحارالانوار، ج 88، ص 262؛ المحاسن، ص 599

[66] ( 7). مکارم الاخلاق، ص 326

[67] ( 8). مستدرک الوسائل، ج 6، ص 254؛ فتح الابواب، ص 238

[68] ( 9). بحارالانوار، ج 88، ص 258؛ فتح‏الابواب، ص 234

[69] ( 10)

[70] ( 11) 10 و. من لایحضره الفقیه، ج 1، ص 563

[71] ( 12). وسائل‏الشیعه، ج 8، ص 83؛ فتح‏الابواب، ص 260- 261

[72] ( 13). فتح الابواب، ص 240؛ تفسیر قمى، ج 2، ص 286

[73] ( 1). کشف‏الغطاء، ج 1، ص 262؛ رسالة فى الاستخاره، ص 64؛ منهاج الهدایه، ص 79

[74] ( 2). وسائل الشیعه، ج 8، ص 79- 81

[75] ( 3). منهاج الهدایه، ص 79؛ صراط النجاه، ج 2، ص 419

[76] ( 4). رسالة فى الاستخاره، ص 29

[77] ( 5). فتح الابواب، ص 281؛ بحارالانوار، ج 88، ص 285

[78] ( 6). الحدائق، ج 10، ص 532

[79] ( 7). فتح الابواب، ص 281

رخ دادهای برزخ

لطفاً درباره برزخ توضیح دهید؟

از وقتى که انسان از دنیا مى‏رود تا هنگام برپا شدن قیامت، روح او در عالمى به سر مى‏برد که به آن، عالم برزخ گفته مى‏شود. از امام صادق علیه السلام پرسیدند:

برزخ چیست؟ فرمود: قبر است از زمان مردن تا قیامت. در عالم برزخ، حوادث زیادى اتفاق مى‏افتد که در برخى از آیات قرآن از جمله آیات 99 و 100 سوره مؤمنون و در روایات فراوانى، بدان حوادث اشاره شده است؛ به عنوان نمونه به برخى از حوادثى که شب اوّل قبر اتفاق مى‏افتد، اشاره مى‏شود:

1. پرسش در قبر

از مضمون روایت امام سجاد علیه السلام استفاده مى‏شود که وقتى انسان را در قبر مى‏گذارند، دو فرشته الهى به سراغ او مى‏آیند و از اصول عقاید؛ یعنى توحید، نبوت و امامت او و این‏که از چه پیشوایانى پیروى مى‏کرده و از چگونگى مصرف کردن عمر در راه‏ها و کارهاى مختلف و طریق کسب اموال و مصرف آنها مى‏پرسند و چنان‏چه از مؤمنان راستین باشد، به خوبى از عهده جواب بر مى‏آید و مشمول رحمت و عنایات حق مى‏شود و اگر از مؤمنان نباشد، در پاسخ سؤال‏ها، عاجز مى‏ماند و مشمول عذاب دردناک برزخى مى‏شود.[1]

2. حضور ائمه علیهم السلام‏

وقتى مؤمن بمیرد، پیامبر خدا صلى الله علیه و آله و حضرت على و فاطمه و امام حسن و امام حسین علیهم السلام همراه با ملائکه مقربى مى‏آیند. اگر مؤمن توانست جواب نکیر و منکر را بدهد، آنها به نفع او شهادت مى‏دهند و اگر نتوانست جواب بدهد (زبانش بند آمد) پیامبر خدا صلى الله علیه و آله به امر خدا شهادت مى‏دهد که این مؤمن، زبانش از ترس بند آمده است وگرنه به آن‏چه شما مى‏پرسید، معتقد است و حضرت على و فاطمه و امام حسن و امام حسین علیهم السلام نیز فرمایش حضرت رسول را تأیید مى‏کنند.[2]

3. تجسم اعمال‏

امام صادق علیه السلام فرمود: وقتى مؤمن داخل قبر شود، نماز در سمت راست و زکات در سمت چپ او قرار مى‏گیرد و نیکوکارى‏هایش بالاى سر او سایه مى‏افکنند و «صبر» در قسمتى دیگر قرار مى‏گیرد. وقتى دو فرشته براى پرسش مى‏آیند، «صبر» به نماز و روزه مى‏گوید: از صاحبتان دفاع کنید وگرنه من آماده دفاع هستم.[3]

4. فشار قبر

از برخى احادیث استفاده مى‏شود، فشار قبر براى همه- مگر افراد اندکى- هست؛ البته در برخى، کیفر اعمال محسوب مى‏شود و براى بعضى، ملایم‏تر و به منزله کفاره گناهان و جبران کوتاهى هاست.

امام صادق علیه السلام از رسول اکرم صلى الله علیه و آله نقل فرموده است که: ضَغطَةُ القَبْرِ لِلْمُؤْمِنِ کَفّارَةٌ لِما کانَ مِنْهُ مِنْ تَضْییعِ النِّعَمِ؛ فشار قبر براى مؤمن، کفاره نعمت‏هایى است که تباه کرده است.[4]

5. وحشت شب اوّل قبر

در مورد هول و هراس قبر، در روایتى حضرت على علیه السلام فرمود: براى کسى که آمرزیده نشود، بعد از مرگ، از خود «مرگ» شدیدتر است. از قبر و تنگى و تاریکى آن بر حذر باشید؛ همانا قبر هر روز مى‏گوید: من خانه غربتم. من خانه وحشتم. من خانه کِرْم‏ها هستم و قبر براى مؤمنان باغى از باغ‏هاى بهشت و براى گناه‏کاران گودالى از گودال‏هاى آتش است. زندگى و معیشت سختى که خدا دشمنان خودش را از آن ترسانده، عذاب قبر است.[5]

آیا در آیات قرآن کریم، درباره «عالم برزخ» مطالبى آمده است؟ آیا زندگى انسان در آن‏جا بستگى به اعمالش دارد؛ یعنى اگر خوب باشد، شرایط خوبى دارد و یا بر عکس؟

لطفاً تمام آیات مربوط به عالم برزخ را ذکر کنید؟

بر اساس آیات قرآن و روایات اسلامى، بعد از زندگى دنیا و قبل از قیامت عالمى به نام «عالم برزخ» وجود دارد، که روح انسان بعد از مرگ تا بر پایى قیامت در آن جا زندگى مى‏کند.

از روایات اسلامى استفاده مى‏شود که انسان‏ها در برزخ به پنج گروه تقسیم مى‏شوند:

الف) افرادى که در درجه اعلاى ایمان و کمال هستند؛ روح این افراد پس از مرگ و پاسخ به سئوال‏هاى نکیر و منکر در قالب مثالى قرار مى‏گیرد و به بهشت برزخى وارد مى‏شوند و در آن‏جا در محضر امیرالمؤمنین علیه السلام از انواع نعمت‏هاى الهى برخوردار مى‏شوند، تا برپا شدن قیامت.

ب) افرادى که مؤمن‏اند، ولى نه در درجه و کمال گروه قبلى؛ این افراد پس از سؤال‏ و پاسخ در قبر، درى از بهشت (برزخى) به سوى قبر آنان باز مى‏شود و قبر به مقدار چشم‏انداز، وسیع شده و باغى از باغ‏هاى بهشت مى‏شود. این گروه در قبرشان متنعم به نعمت‏هاى پروردگارند و همیشه دعایشان این است که خدایا قیامت را برپا نما و نعمت‏هاى بهشتى را که به ما وعده داده‏اى عطا فرما.

ج) مؤمنان گناه‏کار که مستحق عذابند؛ آنها پس از ورود به قبر و سؤال نکیر و منکر و ناتوانایى در پاسخ دادن، فرشتگان با عمودى که در دست دارند بر فرق آنها مى‏کوبند و قبرشان پر از آتش مى‏شود. و درى از جهنم (برزخى) به‏سوى قبر آنان باز مى‏شود و قبرشان تبدیل به چاهى از چاه‏هاى جهنم مى‏گردد و این گروه در قبر معذبند تا وقتى که گناهانشان بخشوده شود.

د) کسانى‏که کافر محض هستند، اینها هم همانند مؤمنان گناه‏کار در جهنم برزخى معذبند تا برپا شدن قیامت؛ با این تفاوت که عذاب کافر، عذاب عقیده و عمل است و کاهش دهنده عذاب قیامتش نیست، ولى عذاب مؤمن گناهکار، عذاب عمل است و باعث پاک شدن او مى‏شود و جنبه اصلاح‏گرانه و رهایشگرانه دارد.[6]

ه) گروهى که نه اهل ثوابند تا مستحق نعمت باشند و نه اهل گناه تا مستحق عذاب گردند. این گروه روحشان (در قالب مثالى) به صورت بى‏هوش و یله و رها باقى مى‏ماند تا برپا شدن قیامت.[7]

هنگام مرگ روح انسان از بدن به طور کامل جدا مى‏شود و به هنگام رستاخیز، خداوند متعال بار دیگر بدن و استخوان‏هاى پوسیده و خاک شده را حیات مجدد مى‏دهد و روح، دوباره به آن بر مى‏گردد.[8] برخى از آیاتى که درباره عالم برزخ مى‏باشد عبارتند از:

1. «حَتَّى‏ إِذَا جَآءَ أَحَدَهُمُ الْمَوْتُ قَالَ رَبّ ارْجِعُونِ‏* لَعَلّى أَعْمَلُ صلِحًا فِیمَا تَرَکْتُ کَلَّآ إِنَّهَا کَلِمَةٌ هُوَ قَآئِلُهَا وَ مِن وَرَآئِهِم بَرْزَخٌ إِلَى‏ یَوْمِ یُبْعَثُونَ»[9]؛ تا زمانى [که مرگ یکى از آنان فرا رسد] مى‏گوید: پروردگارا! مرا بازگردان شاید در آن چه ترک کردم [و کوتاهى نمودم‏] عمل صالحى انجام دهم [به او مى‏گویند] چنین نیست، این سخنى است که او گوینده آن است و پشت سر آنها برزخى است تا روزى که برانگیخته شوند.

2. «وَ یَوْمَ تَقُومُ السَّاعَةُ یُقْسِمُ الْمُجْرِمُونَ مَا لَبِثُواْ غَیْرَ سَاعَةٍ کَذَ لِکَ کَانُواْ یُؤْفَکُونَ»[10]؛ و روزى که قیامت برپا شود گنه‏کاران سوگند یاد مى‏کنند که جز ساعتى [در عالم برزخ‏] درنگ نکردند! این چنین آنها از درک حقیقت محروم مى‏شوند.

از آن‏جا که ذکر تمام آیات مربوط به «عالم برزخ» در این نوشتار نمى‏گنجد، تنها آدرس آیات ذکر مى‏شود: سوره آل‏عمران، آیات 169- 170؛ سوره بقره، آیه 154؛ سوره نوح، آیه 25؛ سوره یس، آیه 26- 27؛ سوره مؤمن، آیه 11.[11]

مى‏گویند: بعد از مرگ روح انسان از بدن جدا مى‏شود و پیش خدا مى‏رود؛ در صورتى که درباره شب اول قبر مى‏گویند: انسان وقتى مى‏میرد نمى‏داند که مرده است و زمانى که داخل قبر مى‏گذارند و سرش به سنگ لحد مى‏خورد مى‏فهمد که مرده است و ... لطفاً توضیح دهید.

میانِ رفتن روح پس از مرگ، به سوى خدا و آگاهى از مرگ ملازمه‏اى نیست. ممکن است برخى از انسان‏ها پس از گذشت مدتى از مرگشان، بفهمند که مرده‏اند؛ از جمله آیات و روایاتى که دلالت بر آگاهى و مشاهده انسان از حوادث بعد از مرگش مى‏کند، عبارتند از:

 1. «وَ جَآءَتْ سَکْرَةُ الْمَوْتِ بِالْحَقّ ذَ لِکَ مَا کُنتَ مِنْهُ تَحِید»[12]؛ و سرانجام سکرات مرگ، به حق، فرا مى‏رسد [و به انسان گفته مى‏شود:] این همان چیزى است که از آن مى‏گریختى!

«سکره مرگ» حالتى شبیه «مستى» است که بر اثر فرا رسیدن مقدمات مرگ، به صورت هیجان و انقلاب فوق‏العاده‏اى به انسان دست مى‏دهد. انسان در لحظه مرگ درک و نگاه تازه‏اى مى‏یابد؛ بى‏ثباتى این جهان را با چشم خود مى‏بیند و حوادث بعد از مرگ را کم و بیش مشاهده مى‏کند.

در روایتى از امیرالمؤمنین، على علیه السلام، چنین نقل شده است: سکرات مرگ، توأم با حسرت از دست دادن آن‏چه داشتند بر آنها هجوم مى‏آورد؛ اعضاى بدن‏شان سست مى‏گردد و رنگ از صورت‏هایشان مى‏پرد؛ کم‏کم مرگ در آنها نفوذ کرده، میان آنها و زبان‏شان جدایى مى‏افکند، در حالى که او در میان خانواده خویش است، با چشمش مى‏بیند و با گوشش مى‏شنود و عقل و هوشش سالم است، امّا نمى‏تواند سخن بگوید ...[13]

2. «یأَیَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَنَّة* ارْجِعِى إِلَى‏ رَبّکِ رَاضِیَةً مَّرْضِیَّة* فَادْخُلِى فِى عِبدِى* وَ ادْخُلِى جَنَّتِى»[14]؛ تو اى روح آرام یافته! به سوى پروردگارت باز گرد در حالى که هم تو از او خشنودى و هم او از تو خشنود است و در سلک بندگانم داخل شو (به صف آنان در آى) و به بهشت من در آى.

خطاب در این آیات مربوط به لحظه مرگ آنان است. در روایتى نقل شده: یکى از یاران امام صادق علیه السلام پرسید: آیا ممکن است مؤمن از قبض روحش ناراضى باشد؟! فرمود: نه، به خدا سوگند! وقتى فرشته مرگ نزدش مى‏آید تا روحش را قبض کند، مؤمن به جزع در مى‏آید و ملک‏الموت به او مى‏گوید: جزع مکن، اى ولى خدا! به آن خدایى که محمد صلى الله علیه و آله را به نبوت مبعوث کرده، من نسبت به تو دل‏سوزتر و مهربان‏تر از پدرى مهربان هستم. اگر پدرت این جا بود بیش از من‏ به تو مهر نمى‏ورزید، چشم خودت را باز کن و ببین. آن‏گاه فرمود: در آن هنگام رسول اکرم صلى الله علیه و آله و امیرالمؤمنین و فاطمه و حسن و حسین و امامان از ذریه او علیهم السلام در برابرش ظاهر مى‏شوند و به وى گفته مى‏شود: این رسول خدا صلى الله علیه و آله و این امیرالمؤمنین و این فاطمه و این حسن و این حسین و اینان امامان از ذریه اویند که همه رفیقان تواند.

بعد فرمود: پس مؤمن چشم خود را باز نموده، حضرات را تماشا مى‏کند؛ در این هنگام ندا کننده‏اى از طرف رب‏العزّه روح او را خطاب مى‏کند و مى‏گوید: «یأیّتها النّفس ...» اى نفسى که با دیدن محمّد صلى الله علیه و آله و اهل بیتش علیهم السلام اطمینان یافتى، به سوى پروردگارت برگرد، در حالى که به ولایت راضى و به ثواب مرضى هستى؛ پس داخل در بندگان من شو؛ یعنى در زمره محمّد صلى الله علیه و آله و اهل‏بیتش علیهم السلام در آى و داخل جنت شو؛ پس در آن هنگام هیچ چیزى در نظرش محبوب‏تر از مرگ و ملحق شدن به منادى نیست.[15]

در روایات متعدد دیگرى نیز وارد شده است که در زمان جان کندن، مال و اهل و عیال و عمل و حتى دوستان محتضر، در نظرش مجسّم و ممثّل مى‏شوند و شخص محتضر از آنها کمک مى‏طلبد، در حالى که از آنها هیچ کارى ساخته نیست؛ تنها «عمل» است که به او جواب مثبت مى‏دهد؛ اگر صالح باشد موجب خوشحالى او مى‏گردد و اگر ناصالح باشد او را رها نمى‏کند و باعث زجر و عذاب او مى‏گردد؛ چنان‏که در روایتى از امیرالمؤمنین على علیه السلام اشاره به مجسم شدن و تمثّل مال و فرزند و عمل او مى‏کند.[16]

چگونه مى‏شود از احوال مردگان خود آگاه شویم؟

خداوند متعال در برخى آیات در مورد احوال مردگان در عالم برزخ سخن مى‏گوید؛ مثلًا در مورد شهدا مى‏گوید: به خاطرنعمت‏هاى فراوانى که خداوند از فضل خود به آنها بخشیده خوشحالند،[17] و گناه‏کاران خطاب به خداوند مى‏گویند: پروردگار من! مرا بازگردان شاید در آن‏چه ترک کردم [و کوتاهى نمودم‏] عمل صالحى انجام دهم؛[18] و روایات بسیارى در مورد احوال مردگان پس از مرگ آمده است: امام صادق علیه السلام در این‏باره مى‏فرماید: ارواح مؤمنان در خانه‏هایى از بهشتند. از غذاى آن‏جا مى‏خورند و از نوشیدنى‏هاى آن‏جا مى‏نوشند و پیوسته مى‏گویند پروردگارا قیامت را بر پا کن و وعده‏هاى خود را درباره ما محقق‏ساز و ارواح مشرکان در آتش معذبند و پیوسته مى‏گویند قیامت را برپا مساز و وعده‏هاى خود را درباره ما محقق ننما.[19] هم‏چنین مى‏فرمایند: میت به خاطر طلب رحمت و استغفار براى او خوشحال مى‏شود؛ همان‏گونه که افراد زنده با هدایا خوشحال مى‏شوند.[20] مرحوم محدث قمى مى‏فرمایند: هر که بخواهد در خواب یکى از مردگان یا پدر و مادر خود را ببیند، سوره‏هاى شمس، لیل، قدر، کافرون، توحید، فلق و ناس را بخواند، پس از آن صد مرتبه سوره توحید را خوانده و صد مرتبه صلوات بفرستد و با وضو به طرف راست بخوابد، انشاءاللَّه هر که اراده کرده خواهد دید و هر چه بخواهد با او سخن گوید.[21]

نماز وحشت چیست؟

نماز وحشت، نوعى نماز است که سفارش شده تا براى کسى که تازه از دنیا رفته است، در شب اولى که او را به خاک مى‏سپارند، بخوانند؛ خواندن این نماز مستحب است.

نماز وحشت دو رکعت است و کیفیت خواندن آن، این است که در رکعت اول بعد از سوره حمد، یک مرتبه آیة الکرسى و در رکعت دوم بعد از حمد، ده مرتبه سوره قدر خوانده مى‏شود و بعد از سلام نماز، گفته مى‏شود: «اللَّهُمَّ صَلِّ عَلى‏ مُحَمَّدٍ وَآلِ‏ مُحَمَّدٍ وَابْعَثْ ثَوابَها الى‏ قَبْرِ فلان» [به جاى «فلان» نام میت را مى‏برند].[22]

آیا همه انسان‏ها فشار قبر دارند؟

یکى از حوادث مهم عالم قبر، «فشار قبر» است. آن گونه که از برخى روایات استفاده مى‏شود، فشار قبر براى همه- مگر افراد اندکى- هست؛ البته براى برخى، شدیدتر و براى عده‏اى ملایم‏تر است. فشار قبر به منزله کفاره گناهان و جبران کوتاهى‏ها است. براى بعضى به گونه‏اى است که قرآن مى‏فرماید: «فإنّ له معیشة ضنکا»[23]؛ براى او زندگى سختى خواهد بود. مرحوم علامه مجلسى مى‏فرماید:

از روایات استفاده مى‏شود که منظور از «معیشة ضنک» در آیه همان عذاب قبر است؛ شاهد این است که بعد از آن اشاره‏اى به قیامت شده است: «وَ نَحْشُرُهُ یَوْمَ القِیمَةِ أَعْمى‏»[24]

در روایتى امام صادق علیه السلام فرمود: به خدا قسم تنها چیزى که من براى شما مى‏ترسم (که گرفتارش شوید) برزخ است.[25] البته بعضى انسان‏ها مانند انبیا و امامان علیهم السلام و مؤمنان از فشار قبر مستثنا هستند. در مورد مؤمنان، از برخى روایات استفاده مى‏شود که زمین، مشتاق مؤمنان است که در حال حیات، بر روى زمین مرتکب معصیت خداوند نشده و پروردگار خویش را از خود راضى کرده‏اند. زمین، آماده پذیرایى از آنان بوده و براى آنها از مادر مهربان‏تر است و بر چنین کسانى هرگز فشار قبر نخواهد آورد. حتى مؤمنان راستین از این که قبض روح شده و پا به منزل جدید گذاشته‏اند، راضى و خوشحال‏ند و خدا و پیامبر و امامان علیهم السلام نیز از او راضى‏اند و فرشتگان به او بشارت مى‏دهند چنان‏که آیات 27- 30 سوره شریفه فجر، در همین مورد است.[26]

ابوبصیر مى‏گوید: به امام صادق علیه السلام عرض کردم: آیا کسى از فشار قبر رهایى مى‏یابد؟! امام علیه السلام در پاسخ فرمود: از فشار قبر به خدا پناه مى‏برم. فقط عده کمى فشار قبر نمى‏بینند ...[27]

بنابراین، برخى از مؤمنان فشار قبر ندارند، اما تعداد این افراد بسیار کم است.

آیا درباره فشار قبر و عذاب آن در قرآن کریم مطلبى بیان شده است؟

با دقت در آیات و روایاتِ مربوط به عالم برزخ و عذاب قبر، روشن مى‏شود که مراد از «قبر»، آن گودال کوچکى نیست که انسان را در آن دفن مى‏کنند، بلکه مقصود، همان جهانى است که انسان، پس از مرگ و پیش از برپا شدن قیامت در آن زندگى مى‏کند و چون قرار گرفتن در قبر، ملازم و یا سرآغازى براى ورود به آن جهان مى‏باشد، واژه «قبر» در مورد آن به کار رفته است.[28]

طبق روایتى، از حضرت امام صادق علیه السلام سؤال کردند: اگر کسى [چندین روز] به دار آویخته شده باشد، فشار قبر درباره او چگونه است؟ امام فرمودند: به هوایى که بر او احاطه دارد، دستور داده مى‏شود که از هر طرف بر او فشار وارد کند.[29]

بر اساس روایات زیادى که در این زمینه وارد شده است، فشار قبر از مسلّمات است و تردیدى در آن نیست، گرچه حقیقت آن براى ما روشن نیست، ولى دورنماى آن این است که وقتى جنازه انسان را در قبر مى‏گذارند، او خود را در تنگناى تاریک و وحشت‏آور قبر مى‏نگرد و در فشار و زحمت بسیار سختى قرار مى‏گیرد.[30]

از روایات استفاده مى‏شود که روح، بعد از جدا شدن از این بدن، به بدن‏هاى لطیفى شبیه به بدن دنیوى که در اصطلاح به آن «بدن مثالى» مى‏گویند، تعلق مى‏گیرد و سؤال و فشار قبر نیز مربوط به روح و آن بدن مثالى است.[31]

فشار قبر براى همه یکسان نیست؛ بلکه برخى انسان‏ها اصلًا فشار قبر ندارند؛ چنان‏که در برخى روایات آمده است: مؤمنانى که بعضى از اعمال خیر، مانند: نماز شب، مداومت بر بعضى از سوره‏هاى قرآن یا بعضى از ذکرها و ... داشته باشند، از فشار قبر در امانند[32]؛ در بعضى افراد، فشار قبر شدید است و کیفر اعمالشان محسوب مى‏شود و براى گروهى دیگر خفیف‏تر و به منزله کفاره گناهان و جبران کوتاهى‏هاست.

مهم‏ترین مسئله‏اى که براى پاسخ‏گویى به نکیر و منکر در شب اول قبر و کم شدن فشار قبر، توصیه مى‏شود، چیست؟

براى این که نکیر و منکر در شب اول قبر با انسان مهربان شوند و ترس از آن دو فرشته از آدمى بر طرف شود مطالبى در روایات بیان شده است که هر کس نُه روز از ماه شعبان را روزه بگیرد، نکیر و منکر در هنگام سؤال قبر با او مهربان شوند. امام باقر علیه السلام در مورد فضائل شب زنده‏دارى در شب بیست و سوم ماه مبارک رمضان و خواندن صد رکعت نماز در آن شب، مى‏فرماید: خداوند ترس نکیر و منکر را از او بر طرف مى‏کند. و نیز در روایت وارد شده که تلقین میت موجب مى‏شود که نکیر و منکر از سؤال قبر صرف‏نظر کنند.[33]

از روایات استفاده مى‏شود که بعضى از کارها مایه فشار قبر است و برخى از اعمال از فشار قبر مى‏کاهد.

برخى از امورى که موجب فشار قبر است عبارتند از:

1. تباه کردن نعمت؛ امام صادق علیه السلام از رسول اکرم صلى الله علیه و آله نقل فرموده که آن حضرت‏ فرمود: فشار قبر براى مؤمن، کفاره نعمت‏هایى است که تباه کرده است.[34]

2. بداخلاقى با خانواده؛ در مورد فشار قبر سعدبن معاذ (صحابى بزرگ پیامبر) پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله فرمود: فشار قبر او به خاطر بداخلاقى او با خانواده‏اش بود.[35]

3. نمّامى و سخن‏چینى؛

4. مراقبت نکردن از آلودگى بدن به قطره‏هاى بول؛

5. دورى جستن از اهل و عیال؛ امیرالمؤمنین علیه السلام مى‏فرماید: از جمله چیزهایى که موجب عذاب قبر مى‏شود سخن چینى، مراقبت نکردن از آلودگى بدن به قطره‏هاى بول و دورى جستن از اهل و عیال است.[36]

برخى از چیزهایى که فشار قبر را کم مى‏کنند عبارتند از:

1. نماز شب؛ در روایتى امام رضا علیه السلام مى‏فرمایند: خواندن نماز شب و هفتاد بار «استغفر اللّه» گفتن، موجب ایمنى از عذاب قبر مى‏شود.[37]

2. خواندن سوره «التکاثر» هنگام خفتن؛[38]

3. قرائت سوره «النساء» در هر جمعه؛[39]

4. تلاوت سوره «ن و القلم» در نماز واجب و مستحب.[40]

آیا «شیطان»، بعد از مرگ نیز به سراغ انسان مى‏آید؟

خیر؛ آن‏چه مسلم است، دنیا دار تکلیف است و آخرت و جهان پس از مرگ، دار جزاست. حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود: امروز [زندگى در دنیا] با عمل و تکلیف [توأم‏ است‏] و حسابى در آن نیست، ولى آخرت، روز حساب‏رسى [به اعمال‏] است و دیگر جاى تکلیف و عمل نیست.[41] هم شیطان و هم انسان در دنیا داراى اختیار هستند؛ بنابراین شیطان بعد از دنیا توان و اختیار وسوسه ندارد.

او به هنگامى که خود را مطرود دستگاه خداوند دید، طغیان و لجاجت را بیشتر کرد و به جاى توبه و بازگشت به سوى خدا و اعتراف به اشتباه، تنها چیزى که از خدا تقاضا کرد، این بود: «قَالَ أَنظِرْنِى إِلَى‏ ...»[42]؛ خدایا! مرا تا پایان دنیا مهلت ده و زنده بگذار.

خداوند متعال، این تقاضاى او را به اجابت رساند: «قَالَ إِنَّکَ مِنَ الْمُنظَرِین ...»[43]؛ به تو مهلت داده خواهد شد.

آن گاه هدف خود را از این عمر طولانى چنین بیان کرد: «قَالَ فَبِمَآ أَغْوَیْتَنِى لأَقْعُدَنَّ ...»[44]؛ اکنون که مرا گمراه ساختى! بر سر راه مستقیم تو براى آنها کمین مى‏کنم. تا همان‏طور که من گمراه شدم، آنها نیز به گمراهى بیفتند!

معلوم است که گمراهى انسان در همین دنیا تحقق مى‏یابد، چون اراده و اختیار فقط در این دنیا وجود دارد و انسان در سایه اراده و اختیار است که اعمال خیر و یا زشت انجام مى‏دهد.[45]

انسان‏ها در عالم برزخ در چه سنى ظاهر مى‏شوند؟ آیا به همان سن مردن است یا سن خاصى خواهند داشت؟

سن و سال مربوط به دنیاست که سرایى موقتى است و در آن جوانى، پیرى و مرگ وجود دارد، اما در برزخ و نیز قیامت سن و سال مطرح نیست، زیرا روح انسان بعد از پایان زندگى این جهان در اجساد لطیفى قرار مى‏گیرد که از بسیارى از عوارض ماده مانند: [زمان و سن‏] بر کنار است و چون از هر نظر شبیه این جسم است، به آن «قالب مثالى» یا «بدن مثالى» مى‏گویند که نه به کلى مجرد است و نه مادى، بلکه داراى نوعى «تجرد برزخى» است. موجود «مجرد» زمان و مکان ندارد و طبیعتاً سن بردار نیست.

خداوند متعال درباره توقف در عالم برزخ مى‏فرماید: «وَ یَوْمَ تَقُومُ السَّاعَةُ یُقْسِمُ الْمُجْرِمُونَ مَا لَبِثُوا غَیْرَ سَاعَةٍ کَذَ لِکَ کَانُوا یُؤْفَکُونَ* وَ قَالَ الَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ وَ الْإِیمنَ لَقَدْ لَبِثْتُمْ فِى کِتبِ اللَّهِ إِلَى‏ یَوْمِ الْبَعْثِ فَهذَا یَوْمُ الْبَعْثِ وَ لکِنَّکُمْ کُنتُمْ لَاتَعْلَمُونَ»[46]؛ هنگامى که قیامت بر پا مى‏شود مجرمان سوگند یاد مى‏کنند که ما جز ساعتى درنگ نکردیم، آرى، آنها این گونه در دنیا دروغ مى‏گفتند، ولى آنها که داراى علم و ایمانند به آنان مى‏گویند مدت توقف شما در کتاب الهى ثبت است و تا روز رستاخیز توقف کردید و هم اکنون رستاخیز است، ولى شما نمى‏دانستید.[47]

آیا حیوانات عالم برزخ دارند؟

از برخى آیات قرآن مانند: آیه 38، سوره انعام و آیه 5، سوره تکویر و روایات اسلامى استفاده مى‏شود که برخى از حیوانات نیز حشر دارند و در قیامت حاضر شده و در حد آگاهى و مسؤلیت‏هایشان، حساب‏رسى مى‏شوند و هر کدام به حق خود مى‏رسند.

چون حیوانات در مرحله‏اى ساده و پایین از تکلیف قرار دارند و به اندازه فهم و شعور مختصر و ضعیفى که دارند تکلیف براى آنها قابل تصور است؛ به همین جهت حشر آنها هم با انسان‏ها تفاوت دارد.

حیوانات بعد از آن که به حسابشان رسیدگى شد و به حق خود رسیدند، برخى به بهشت متناسب با جایگاه خودشان مى‏روند. ممکن است از بحث حشر برخى از حیوانات در قیامت استفاده شود که برخى از حیوانات داراى عالم برزخ نیز هستند، چون عالم برزخ بر سر راه تمام کسانى که قرار است محشور شوند، قرار دارد و در حقیقت کسانى که از دنیا مى‏روند تا برپایى روز قیامت، در عالم برزخ به سر مى‏برند.[48]

از دانشمندان اسلامى شنیده‏ایم که جسد شهدا پوسیده نمى‏شود، ولى اکنون پلاک برخى شهدا در معرکه جنگ تحمیلى پیدا مى‏شود، در حالى که بدن آنها پوسیده است؟

لطفاً توضیح دهید.

از روایات استفاده مى‏شود که روح انسان- چه شهید و چه غیرشهید- بعد از پایان زندگى دنیا (هنگام مرگ)، از این بدن جدا مى‏شود و در بدن‏هایى مانند بدن دنیا که لطیف و خالى از مواد و عناصرِ شناخته شده این جهان مادّى است، قرار مى‏گیرد که در اصطلاح به آن «بدن مثالى» یا «قالب مثالى» گویند.[49]

بدن بعد از جدا شدن روح از آن به مرور زمان مى‏پوسد و تبدیل به خاک مى‏شود، امّا کسانى که داراى نفس پاک و عظمت روحى خاصى باشند، بدنشان در قبر نمى‏پوسد؛ مانند برخى از شهدا، علما، صلحا و ...؛ چنان که پیکر پاک و مطهر جناب «حرّبن‏یزید ریاحى» که بیش از 850 سال از شهادت او مى‏گذشت، تروتازه مشاهده شد. (زمان شاه اسماعیل صفوى) و یا بدن پاک «حبیب‏بن‏مظاهر» پس از یازده قرن با همان حالتى که دفن شده بود، پدیدار شد. (در زمان نادر شاه) و یا بدن مطهر «شیخ صدوق رحمه الله» بعد از گذشت 857 سال از وفاتش، کاملًا سالم مشاهده شد. (سال 1238 ه) و ...[50] جسدهاى شهدا نیز مانند جسدهاى دیگران، بعد از جدا شدن روح از بدن آنان، به مرور زمان متلاشى و تبدیل به خاک مى‏شود، امّا بدن برخى از آنان که داراى عظمت روحى و نفسى پاک‏تر هستند، نمى‏پوسد و تروتازه باقى مى‏ماند و این از عنایات خاص پروردگار در حق آنان است.

سرنوشت نوزادى که مى‏میرد چیست؟ آیا سنش تغییر نمى‏کند؟ چه کسى از این بچه مواظبت مى‏کند؟

در تفسیر قمى از امام صادق علیه السلام نقل شده است: اطفال شیعیان ما نیز از مؤمنان هستند؛ فاطمه علیها السلام آنان را تربیت مى‏کند و روز قیامت آن اطفال را به سوى پدرانشان هدایت مى‏کند.[51]

در ذیل آیه شریف 21 سوره طور از ابوبصیر روایت شده که گفت: امام صادق علیه السلام فرمود: وقتى یکى از کودکان مؤمنان از دنیا مى‏رود، یک منادى در ملکوت آسمان‏ها و زمین ندا در مى‏دهد که: آگاه باشید! فلانى پسر فلان شخص از دنیا رفت؛ آن‏گاه وارسى مى‏کنند، اگر پدر و مادر کودک و یا یکى از آن دو و یا بعضى از خویشاوندان کودک مرده بودند، طفل را به او مى‏سپارند تا تغذیه کند والّا او را به دست فاطمه علیها السلام مى‏دهند تا او غذایش دهد، تا زمانى که پدر و مادرش و یا یکى از آن دو و یا یکى دیگر از بستگانش که از مؤمنان باشد از راه برسد؛ آن گاه فاطمه علیها السلام طفل را به او مى‏سپارد.[52]

در روایت دیگرى از امام صادق علیه السلام چنین نقل شده است: خداوند متعال ابراهیم و ساره را به کفالت اطفال مؤمنان مأمور کرده تا ایشان را در قصرى از دُرّ نگهدارى کنند و از درختى که در بهشت است و لوله‏هایى مانند سرپستان گاو دارد، غذا دهند و چون روز قیامت شود، لباس نو در تن ایشان کنند و به بوى خوش معطر ساخته، به عنوان هدیه نزد پدرانشان بفرستند؛ پس این اطفال با پدرانشان در بهشت پادشاهانند.[53]

از روایاتى که در این زمینه نقل شد، ظاهراً چنین استفاده مى‏شود که از این فرزندان نگهدارى مى‏شود و تحت مراقبت هستند تا بزرگ شوند و بعد در بهشت به والدینشان ملحق مى‏شوند.

بنابراین، اطفال مؤمنان اهل بهشت خواهند بود و درباره اطفال کفار و افراد جاهل قاصر و دیوانگان و مردم زمان فترت و ابلهان، برخى از علما معتقدند این افراد در آخرت آزمایش مى‏شوند؛ کسانى که از عهده امتحان برآمدند، اهل نجات و دیگران اهل دوزخ خواهند بود.[54]

 

[1] ( 1). بحار الانوار، ج 6، ص 223، حدیث 24

[2] ( 2). همان، ج 6، ص 229، ح 32

[3] ( 3). همان، ص 230، ح 35

[4] ( 1). همان، ص 221، ح 16 و 19

[5] ( 2). همان، ص 218، ح 13

[6] ( 1). حبیب‏اللَّه طاهرى، سیرى در جهان پس از مرگ، ص 328- 330

[7] ( 2). کافى، ج 3، ص 235، باب المسألة فى القبر و من یسأل و من لایسأل؛ جهت آگاهى بیشتر درباره عالم برزخ ر. ک: ناصر مکارم شیرازى و همکاران، پیام قرآن، ج 5، ص 443- 478؛ محمدى اشتهاردى، عالم برزخ در چند قدمى ما و ..

[8] ( 3). ر. ک: پیام قرآن، ج 5، ص 308- 334؛ تفسیر نمونه، ج 2، ص 307

[9] ( 1). مؤمنون، آیه 99- 100

[10] ( 2). روم، آیه 55

[11] ( 3). براى آگاهى بیشتر ر. ک: پیام قرآن، ج 5، ص 443- 475

[12] ( 1). ق، آیه 19

[13] ( 2). نهج‏البلاغه، خ 109؛ ر. ک: تفسیر نمونه، ج 22، ص 254

[14] ( 3). فجر، آیه 27- 30

[15] ( 1). کافى، ج 3، ص 127

[16] ( 2). همان، ج 3، ص 231، ح 1

[17] ( 1). آل‏عمران، آیه 170

[18] ( 2). مؤمنون، آیه 99

[19] ( 3). ر. ک: بحارالانوار، ج 6، باب احوال برزخ ص 269- 270 حدیث 122، 125 و 126

[20] ( 4). ر. ک: فیض کاشانى، محجة البیضاء، ج 8، ص 292؛ ناصر مکارم شیرازى و همکاران، پیام قرآن، ج 5، ص 475- 443؛ جعفر سبحانى، منشور جاوید، ج 9، ص 232- 241

[21] ( 5). ر. ک: مفاتیح الجنان، ص 823

[22] ( 1). ر. ک: تهیه وتنظیم بنى هاشمى خمینى، توضیح المسائل مراجع، ج 1، ص 368

[23] ( 2). طه، آیه 124

[24] ( 3). ر. ک: بحارالانوار، ج 6، ص 215

[25] ( 4). همان، ص 214

[26] ( 1). همان، ص 222؛ تفسیر نمونه، ج 26، ص 475- 479

[27] ( 2). همان، ص 261

[28] ( 3). جعفر سبحانى، معادشناسى در پرتو کتاب، سنت و عقل، ترجمه على شیروانى، ص 86

[29] ( 4). ر. ک: بحارالانوار، ج 6، ص 266

[30] ( 5). حبیب‏اللَّه طاهرى، سیرى در جهان پس از مرگ، ص 288

[31] ( 1). ر. ک: جعفر سبحانى، منشور جاوید، ج 9، ص 238- 239

[32] ( 2). ر. ک: شیخ عباس قمى، سفینةالبحار، واژه« قبر»؛ ناصر مکارم شیرازى و همکاران، پیام قرآن، ج 5، ص 468- 470

[33] ( 3). شیخ عباس قمى، منازل الآخرة، ص 30- 38

[34] ( 1). بحار الانوار، ج 6، ص 221

[35] ( 2). همان، ص 220

[36] ( 3). همان

[37] ( 4). میرزا حسین نورى، مستدرک الوسائل، ج 6، ص 331

[38] ( 5). کلینى، کافى، ج 2، ص 623

[39] ( 6). شیخ حر عاملى، وسائل الشیعه، ج 7، ص 409

[40] ( 7). بحار الانوار، ج 79، ص 64؛ جهت توضیح بیشتر ر. ک: شیخ عباس قمى، منازل الآخرة، ص 26- 30

[41] ( 1). نهج البلاغه، خطبه 42

[42] ( 2). اعراف، آیه 14

[43] ( 3). اعراف، آیه 15

[44] ( 4). اعراف، آیه 16

[45] ( 5). ر. ک: تفسیر نمونه، ج 6، ص 108- 112؛ شهید مرتضى مطهرى، معاد، ص 219؛ عبدالله جوادى آملى، مبادى اخلاق در قرآن، ص 86- 89

[46] ( 1). روم، آیه 55- 56

[47] ( 2). ر. ک: ناصر مکارم شیرازى، یک صد و هشتاد پرسش و پاسخ، ص 360- 362؛ تفسیر نمونه، ج 14، ص 344- 441

[48] ( 1). ر. ک: بحارالانوار، ج 7، ص 276؛ المیزان، ج 7، ص 73- 83؛ نمونه، ج 5، ص 221- 227؛ طبرسى، مجمع‏البیان، ج 10، ص 249

[49] ( 2). ر. ک: ناصر مکارم شیرازى و همکاران، پیام قرآن، ج 5، ص 463- 465؛ کلینى، کافى، ج 3، ص 231- 232

[50] ( 3). ر. ک: على‏اکبر مهدى‏پور، اجساد جاویدان

[51] ( 1). على بن ابراهیم قمى، تفسیر قمى، ج 2، ص 332

[52] ( 2). عبد على عروسى حویزى، تفسیر نورالثقلین، ج 5، ص 140

[53] ( 1). عبد على عروسى حویزى، تفسیر نورالثقلین، ج 5، ص 140

[54] ( 2). کافى، ج 3، ص 248، ح 2؛ براى آگاهى بیشتر ر. ک: شبّر، حق‏الیقین، ج 2، ص 104؛ المیزان، ج 19، ص 16؛/ تفسیر نمونه، ج 22، ص428

 

نام کتاب: پرسمان قرآنى معاد

نویسنده: سید على هاشمى نشلجى‏

موضوع: پرسش و پاسخ قرآنى برزخ و عالم آخرت‏

زبان: فارسى‏

تعداد جلد: 1

ناشر: موسسه بوستان کتاب‏

مکان چاپ: قم‏

سال چاپ: 1386

نوبت چاپ: چهارم‏

اصول کافی

زمانى که امام بتمام علوم امام پیش از خود آگاه مى‏شود

 

1- یکى از اصحاب گوید: بامام صادق علیه السلام عرضکردم: چه زمانى امام پسین بآنچه نزد امام پیشین است آگاه مى‏شود؟ فرمود: در آخرین دقیقه‏ئى که از روح او باقى مانده است.

2- امام صادق علیه السلام میفرمود: جانشین امام، بعلم امام پیش از خود را در آخرین دقیقه‏ئى که از روح او باقى مانده آگاه مى‏شود.

جن نزد ائمه آیند و مسائل دینى خود را بپرسند و در کارهاى خود بآنها روى آورند

3- سعد اسکاف گوید: راجع ببعضى از کارهاى خود بمنزل امام باقر علیه السلام رفتم (هر چه میخواستم وارد اتاق شوم) مى‏فرمود: عجله مکن تا آنکه آفتاب مرا سوخت و هر جا سایه میرفت میرفتم ناگاه بر خلاف انتظار اشخاصى از اتاق خارج شده بسوى من آمدند که مانند ملخهاى زرد بودند، و پوستین در بر کرده. از کثرت عبادت لاغر شده بودند، بخدا که از سیماى زیباى آنها وضع خود (انتظار در هواى گرم) را فراموش کردم. چون خدمتش رسیدم، بمن فرمود: گویا تو را ناراحت کردم، عرض کردم، آرى، بخدا من از وضع خود فراموش کردم، اشخاصى از نزد من گذشتند همه یک نواخت و من مردمى خوش قیافه‏تر از آنها ندیده بودم، آنها مانند ملخهاى زرد بودند و عبادت لاغرشان کرده بود فرمود: اى سعد! آنها را دیدى؟ گفتم! آرى، فرمود: ایشان برادران تو از طایفه جن هستند، عرض کردم: خدمت شما مى‏آیند؟ فرمود: آرى مى‏آیند و مسائل دینى و حلال و حرام خود را از ما میپرسند.

 

4- ابن جبل گوید: در خانه امام صادق علیه السلام ایستاده بودیم که مردمى شبیه سیاه پوستان سودانى بیرون آمدند که لنگ و روپوشى در برداشتند، از امام صادق علیه السلام راجع بآنها پرسیدیم، فرمود: ایشان برادران جن شما هستند.

5- سعد اسکاف گوید: خدمت امام باقر علیه السلام رهسپار شدم و مى‏خواستم اجازه ورود بگیرم که دیدم جهازهاى شتر در خانه صف کشیده و بردیف است، ناگاه صداهائى برخاست و سپس مردمى عمامه بسر شبیه سودانیها بیرون آمدند، من خدمت حضرت رسیدم و عرضکردم: قربانت، امروز بمن دیر اجازه فرمودى، و من اشخاصى عمامه بسر دیدم بیرون آمدند که آنها را نشناختم، فرمود: ندانستى آنها کیانند؟ عرضکردم: نه، فرمود: آنها برادران جن شما هستند که نزد ما مى‏آیند و حلال و حرام و مسائل دینى خود را از ما میپرسند.

6- سدیر صیرفى گوید: امام باقر علیه السلام مرا بحوائجى که در مدینه داشت سفارش فرمود، چون بیرون شدم و در میان دره روحاء بر شتر سوار بودم، ناگاه انسانى دیدم جامه درنوردیده، بسویش رفتم، گمان کردم تشنه است، ظرف آب را باو دادم، گفت: احتیاجى بآن ندارم، و نامه‏اى بمن داد که مهرش هنوز تر بود، چون نگاه کردم دیدم مهر امام باقر علیه السلام است، گفتم کى نزد صاحب این نامه بودى؟ گفت: هم اکنون، و در نامه مطالبى بود که حضرت مرا بآنها دستور داده بود، چون من متوجه‏ شدم کسى را نزد خود ندیدم (آورنده نامه غایب شد) سپس امام باقر علیه السلام وارد مدینه شد، من ملاقاتش کردم و عرضکردم: قربانت، مردى نامه شما را بمن داد و مهرش‏تر بود، فرمود: اى سدیر ما خدمتگزارانى از طایفه جن داریم که هر گاه شتاب داریم، آنها را مى‏فرستیم. و در روایت دیگر فرموده: ما پیروانى از جن داریم چنان که پیروانى از انس داریم، چون اراده کارى کنیم، آنها را میفرستیم.

7- حکیمه دختر موسى بن جعفر علیه السلام گوید: امام رضا علیه السلام را دیدم در هیزم خانه ایستاده و آهسته سخن مى‏گوید و من دیگرى را نمى‏دیدم. گفتم: آقاى من! با کى آهسته سخن میگوئى فرمود: این عامر زهرائى است که نزد من آمده، و چیزى میپرسد و درد دل میکند. عرضکردم: سرورم! دوست دارم سخنش را بشنوم، بمن فرمود: اگر تو سخنش را بشنوى یک سال تب میکنى، عرض کردم: آقایم! دوست دارم بشنوم. فرمود: بشنو، من گوش دادم صدائى مانند سوت شنیدم و تب مرا گرفت تا یک سال.

8- جابر گوید: امام باقر علیه السلام فرمود: در آن میان که امیر المؤمنین علیه السلام (در مسجد کوفه) بر منبر بود، اژدهائى از طرف یکى از درهاى مسجد روى آورد، مردم آهنگ کشتنش کردند امیر المؤمنین علیه السلام کس فرستاد تا دست نگه دارند، مردم از کشتنش خوددارى کردند و او سینه‏ کشان میرفت تا پاى منبر رسید، برخاست و روى دمش ایستاد و بامیرالمؤمنین علیه السلام سلام کرد، حضرت اشاره فرمود که بنشیند تا خطبه‏اش تمام شود، چون از خطبه فارغ گشت، متوجهش شد و فرمود: کیستى گفت: من عمرو بن عثمان خلیفه شما بر طایفه جنم، پدرم مرد و بمن سفارش کرد خدمت شما آیم و رأى شما را بدست آورم، اکنون نزد شما آمدم تا چه دستور و نظر فرمائى. امیر المؤمنین علیه السلام فرمود: ترا بتقواى خدا سفارش میکنم و اینکه باز گردى و در میان جنیان بجاى پدرت باشى، و تو خلیفه من هستى برایشان. عمرو با امیر المؤمنین علیه السلام خداحافظى کرد و بازگشت. و او خلیفه آن حضرتست بر جنیان من بحضرت عرضکردم: قربانت، عمرو خدمت شما مى‏آید و آمدن بر او واجبست؟ فرمود: آرى.

شرح‏

- مجلسى ره گوید: اگر چه این روایت ضعیف است ولى مضمونش متواتر است و باب ثعبان (در اژدها) در مسجد کوفه مشهور بوده، و گویند: بنى امیه براى از بین بردن این اسم، فیلى بر آن در میبستند تا بباب الفیل مشهور گشت.

7- نعمان بن بشیر گوید: با جابر بن یزید جعفى هم کجاوه بودم، چون بمدینه رسیدیم، جابر خدمت امام باقر علیه السلام رسید و از او خداحافظى کرد و شادمان از نزدش بیرون شد، تا روز جمعه بچاه اخیرجه رسیدیم و آنجا نخستین منزلیست که از فید بسوى مدینه برمیگردیم، چون نماز ظهر را گزاردیم و شتر ما حرکت کرد، مرد بلند قامت گندم گونى پیدا شد که نامه‏ئى داشت و آن را بجابر داد. جابر آن را گرفت و بوسید و بر دیده گذاشت، در آن نوشته بود: از جانب محمد بن على بسوى جابر بن یزید، و بر آن نامه مهر سیاه و ترى بود. جابر باو گفت: کى نزد آقایم بودى؟ گفت: هم اکنون، جابر گفت: پیش از نماز یا بعد از نماز؟

گفت: بعد از نماز، جابر مهر را برداشت و شروع بخواندن کرد و چهره‏اش را درهم میکشید تا بآخر نامه رسید، سپس نامه را نگهداشت و تا بکوفه رسید او را خندان و شادان ندیدم. شبانگاه بکوفه رسیدیم من خوابیدم، چون صبح شد، بخاطر احترام و بزرگداشت او نزدش رفتم، دیدمش بیرون شده بجانب من مى‏آید. و بجولها را بگردنش آویخته و بر نى سوار شده میگوید: أجد منصور بن جمهور أمیرا غیر مأمور (منصور بن جمهور را فرماندهى میبینم که فرمانبر نیست) و أشعارى از این قبیل میخواند.

او بمن نگریست و من باو، نه او چیزى بمن گفت و نه من باو، من از وضعى که از او دیدم شروع بگریستن نمودم، کودکان و مردم گرد ما جمع شدند. و او آمد تا وارد رحبه شد و با کودکان میچرخید مردم میگفتند: دیوانه شد جابر بن یزید، دیوانه شد.

بخدا سوگند که چند روز بیش نگذشت که از جانب هشام بن عبد الملک نامه‏ئى بوالیش رسید که مردى را که نامش جابر بن یزید جعفى است پیدا کن و گردنش را بزن و سرش را براى من بفرست، والى متوجه اهل مجلس شد و گفت: جابر بن یزید جعفى کیست؟ گفتند: خدا ترا اصلاح کند. مردى بود دانشمند و فاضل و محدث که حج گزارد و دیوانه شد، و اکنون در رحبه بر نى سوار مى‏شود و با کودکان بازى میکند والى آمد و از بلندى نگریست، او را دید بر نى سوار است و با بچه‏ها بازى مى‏کند، گفت: خدا را شکر که مرا از کشتن او برکنار داشت، روزگارى نگذشت که منصور بن جمهور وارد کوفه شد و آنچه جابر میگفت عملى شد.

شرح‏

- آنچه جابر میگفت همان مصراع أجد منصور بن جمهور امیرا غیر مأمور است و این خبر غیبى را از امام باقر علیه السلام استفاده کرده بود، زیرا منصور بن جمهور از جانب یزید بن ولید، بعد از عزل یوسف بن عمر در سنه 126 والى کوفه شد و آن 12 سال بعد از وفات امام باقر علیه السلام بوده.

 

 

نام کتاب: أصول الکافی / ترجمه مصطفوى‏

نویسنده: کلینى، محمد بن یعقوب‏

تاریخ وفات مؤلف: 329 ق‏

مترجم: مصطفوى، سید جواد

محقق / مصحح: ندارد

موضوع: کلام‏

زبان: فارسى‏

تعداد جلد: 4

ناشر: کتاب فروشى علمیه اسلامیه‏

مکان چاپ: تهران‏

سال چاپ: 1369 ش‏

نوبت چاپ: اول‏

 

چیستی برزخ

مفهوم «برزخ» چیست؟

«برزخ» در لغت به معناى چیزى است که در میان دو شئ حایل شود، سپس این معنا توسعه یافته و به هر امرى که در میان دو چیز یا دو مرحله قرار گیرد، اطلاق شده است.

قرآن درباره دریاى آب شیرین و شور که در کنار هم قرار دارند مى‏فرماید: «بَیْنَهُمَا بَرْزَخٌ لَّایَبْغِیَانِ»[1]؛ در میان آن دو، برزخى است که مانع از غلبه یکى بر دیگرى است.

در این‏جا منظور از «برزخ» جهانى است که میان دنیا و عالم آخرت قرار دارد؛ یعنى هنگامى که روح از بدن جدا مى‏شود، پیش از آن که بار دیگر در قیامت به بدن اصلى بازگردد، در عالمى که میان این دو عالم است و برزخ نامیده مى‏شود قرار خواهد داشت.[2]

هستى برزخ‏

 

چه دلیل بر اثبات عالم برزخ وجود دارد؟

اصل وجود «عالم برزخ» مورد اتفاق دانشمندان اسلامى‏است و دلایل عمده آنها بر اثبات آن، آیات و روایات است، هر چند از طریق عقلى نیز قابل اثبات است. از جمله آیاتى که بر عالم برزخ دلالت مى‏کند، چنین است: «و مِنْ وِرائِهِمْ بَرَزَخُ إِلى‏ یَوْمِ یُبْعَثُونَ»[3]؛ و پشت سر آنها برزخى است تا روزى که بر انگیخته مى‏شوند. آیات دیگرى نیز بر عالم برزخ دلالت دارند که عبارتند از: بقره، 154؛ مؤمن، 46 و 47؛ نوح، 25؛ یس، 26 و 27؛ روم، 55؛ مؤمن، 11 و ... بعضى از این آیات، از حوادث و احوال عالم برزخ خبر مى‏دهند؛ مثلًا: از آیه 46 سوره مؤمن استفاده مى‏شود که در جهان برزخ آل فرعون را بر آتش دوزخ عرضه مى‏کنند و ناراحت مى‏شوند، یا شهدا در عالم برزخ نزد پروردگار و در محضر قرب او روزى داده مى‏شوند و در آن عالم حیات حقیقى دارند.

پس طبق این آیات، در عالم برزخ حیات برزخى وجود دارد و مجرمان در آن‏جا گرفتار عذاب الهى مى‏باشند، و شهدا و بندگان صالح خداوند نیز از نعمت‏هاى الهى برخوردارند.

روایات نیز بر عالم برزخ و حیات در آن‏جا و حوادث آن دلالت روشن دارند: در حدیث معروفى از پیغمبر اکرم صلى الله علیه و آله آمده که هنگامى که اجساد کشته شده‏گان مشرکان مکّه را در جنگ بدر در چاهى ریختند، در کنار چاه ایستاد و فرمود: اى اهل چاه! آیا آن‏چه را که پروردگارتان به شما وعده داده بود حق یافتید؟ من که وعده پروردگارم را (در مورد پیروزى) حق یافتم! گروهى عرض کردند: اى رسول خدا! آیا آنها مى‏شنوند؟ فرمود: شما نسبت به آن‏چه من مى‏گویم از آنها شنواتر نیستید، ولى آنها امروز پاسخ نمى‏دهند.[4]

بعضى از روایات، از حوادث و احوال عالم برزخ و سرنوشت آدمى خبر مى‏دهند؛ مثلًا، در روایات بسیارى، از شادى ارواح مؤمنان به وسیله اعمال نیک بازماندگان خبر مى‏دهد؛ از جمله در حدیثى از امام صادق علیه السلام آمده: انَّ الْمَیّتَ لَیَفْرَحُ بِالتِّرَحُّمِ عَلیْه وَ الْاسْتِغْفارِ لَهُ کَما یَفْرَحُ الْحَىُّ بِالهَدیَّةِ؛[5] میت، با طلب رحمت و استغفار براى او خوشحال مى‏شود؛ همان گونه که افراد زنده با هدایا خوشحال مى‏شوند.

در حدیثى از امام صادق علیه السلام مى‏خوانیم که فرمود: آنها [/ ارواح مؤمنان‏] در حجره‏هایى از بهشت، از طعام و شراب آن متنعم مى‏شوند و مى‏گویند: پروردگارا! قیامت را براى ما برپا کن، و به وعده‏هایى که به ما داده‏اى وفا نما.[6]

روشن است که منظور از بهشت در این روایت، بهشت برزخى است.

 

حیات برزخى‏

 

حیات برزخى چیست؟

آیات متعددى حکایت از حیات بعد از مرگ دارد؛ از جمله: «وَلَا تَقُولُواْ لِمَن یُقْتَلُ فِى سَبِیلِ اللَّهِ أَمْوَ تُ‏ م‏ بَلْ أَحْیَآءٌ وَ لکِن لَّاتَشْعُرُونَ»[7]؛ و کسانى که در راه خدا کشته مى‏شوند مرده نخوانید، آنها زنده‏اند، ولى نمى‏دانید. و نیز آیه: «لَعَلّى أَعْمَلُ صلِحًا فِیمَا تَرَکْتُ کَلَّآ إِنَّهَا کَلِمَةٌ هُوَ قَآلُهَا وَ مِن وَرَآهِم بَرْزَخٌ إِلَى‏ یَوْمِ یُبْعَثُونَ»[8]؛ تا آن زمان که مرگ هر یک فرا رسد در آن حال پشیمان شده گوید: پروردگارا: مرا- به دنیا- بازگردان! تا شاید به تدارک گذشته عملى صالح به جاى آورم و به او خطاب شود که هرگز نخواهد شد واین کلمه را از حسرت مى‏گوید و ثمرى نمى‏بخشد که عالم برزخ به دنبال آنهاست تا روزى که برانگیخته شوند.

روح انسان بعد از این جهان در اجساد لطیفى قرار مى‏گیرد که از عوارض فراوان این ماده کثیف برکنار است و چون از هر نظر شبیه این جسم است به آن «قالب مثالى» یا «بدن مثالى» مى‏گویند که نه به کلى مجرد و نه مادى محض است، بلکه داراى نوعى «تجرد برزخى» است. بعضى از محققان آن را به وضع روح در حالت خواب تشبیه‏ کرده‏اند که در آن حال ممکن است با مشاهده نعمت‏هایى، به راستى لذت ببرد و بر اثر دیدن مناظر هولناک معذّب و متألّم شود؛ آن چنان که گاه واکنش آن در همین بدن نیز ظاهر مى‏شود و به هنگام دیدن خواب‏هاى هولناک، فریاد مى‏کشد و ....

تعلّق روح به بدن مثالى در «جهان برزخ» تا قیامت ادامه داشته و به هنگام قیامت دوباره به بدن‏هاى نخستین به فرمان خدا بر مى‏گردد.[9]

آیا عالم برزخ جسمانى و روحانى است یا فقط روحانى؟ اگر جسمانى هم مى‏باشد پس چرا خداوند مى‏فرماید: آن‏گاه که در نفخ صور دمیده شود مردم فوج فوج از قبرها بیرون مى‏آیند و به صحراى قیامت مى‏روند.[10] اگر عالم برزخ جسمانى هم باشد پس جسم عالم برزخ غیر از جسم عالم قیامت خواهد بود، توضیح دهید؟

انسان مرکب از جسم و روح است. با مرگ، جسم مادى او را در قبر مى‏نهند و در این دنیا باقى مى‏ماند و روح او به عالم برزخ وارد مى‏شود.

روح انسان پس از جدا شدن از جسد خاکى در عالم برزخ در جسم‏هاى لطیفى قرار مى‏گیرند که بسیارى از عوارض ماده را ندارند و چون از هر نظر شبیه این جسم است، بر آن «قالب مثالى» و یا «بدن مثالى» مى‏گویند؛ یعنى بدنى شبیه همین بدن، امّا نه به کلى مجرد است و نه مادى محض. همانند هنگامى که انسان خواب مى‏بیند؛ جسم او در بستر آرمیده است، ولى خواب دیدن او با جسم است که آن جسم مثالى است.

هنگام وقوع قیامت، خداوند روح را به بدن‏هاى دنیوى بر مى‏گرداند، لذا قرآن کریم مى‏فرماید: پس از دمیده شدن صور دوم، مردم گروه گروه از قبرها بیرون مى‏آیند و به صحراى قیامت وارد مى‏شوند.[11]

بنابراین نه عالم برزخ فقط روحانى است و نه جهان قیامت، بلکه هر دو روحانى و جسمانى هستند ولیکن جسم عالم برزخ با جسم عالم قیامت تفاوت دارد.

ویژگى‏هاى روح در عالم برزخ چیست؟

یکى از مباحث مهم معاد، بقاى روح است که بااستدلال به آن مى‏توان معاد رااثبات نمود.

روح مى‏تواند بعد از مرگ جسم و متلاشى شدن آن به زندگى خود ادامه دهد، امّا این که چه ویژگى‏هایى دارد باید گفت: اولًا: روح مجرد است؛ یعنى از خواص عمومى ماده (زمان، مکان و اجزا)، مبرّا است و این ویژگى‏ها را ندارد؛ البته روح در این دنیا همراه جسم است و ویژگى او، در عالم برزخ با دنیا تفاوتى ندارد.[12]

ثانیاً: روح کفّار در عالم برزخ، گرفتار عذاب و روح مؤمن در نعمت است تا قیامت فرا رسد. امام صادق علیه السلام فرموده است: برزخ، همان قبر است، از آن زمان که مى‏میرد تا روز قیامت.[13]

امام زین العابدین علیه السلام فرمود: قبر، باغى از باغ‏هاى بهشت یا حفره‏اى از آتش است.[14]

ویژگى دیگر روح در عالم برزخ، آن است که با دنیا در ارتباط بوده و تا حدودى از حالات بستگان خود آگاه است. اگر بستگان، برایش دعا و طلب مغفرتى بکنند، خوشحال مى‏شود؛ همان‏گونه که افراد زنده با هدیه خوشحال مى‏شوند.

پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله فرمود: اى مردم! مرده‏ها را زیارت کنید و به سراغ آنها بروید و سلام بفرستید؛ سوگند به کسى که جانم در دست او است، مسلمانى تا روز قیامت بر آنها سلام نمى‏فرستد، مگر این که سلام او را پاسخ مى‏گویند.[15]

از این احادیث معلوم مى‏شود روح در عالم برزخ، با این جهان در ارتباط است.

آیا این که مى‏گویند چاهى به نام «حضر موت» وجود دارد و گنه‏کاران در عالم برزخ در آن عذاب مى‏شوند، صحیح است؟ آیا آن چاه در همان صحراى «حضر موت» که در جنوب شبه جزیره عربستان است واقع شده؟

در روایتى آمده است که در حضر موت (سرزمینى در شرق عدن) چاهى است عمیق به نام «برهوت» که ارواح کفار در آن، جاى دارند و در آن‏جا عذاب مى‏شوند. حضرت على علیه السلام مى‏فرماید: بدترین آبادى‏هاى روى زمین آبادى برهوت است که در حضر موت واقع است، ارواح کفار در آن‏جا گرد آیند.[16]

طبق این حدیث و احادیث دیگر[17] ظاهراً این سرزمین در جنوب جزیرةالعرب (عربستان) است.[18]

آیا حیات برزخى به پیامبران و امامان اختصاص دارد؟

همه انسان‏ها حیات برزخى دارند و ویژه شهدا، پیامبران و امامان نیست. زیرا همه انسان‏ها پس از مرگ وارد عالَم برزخ مى‏شوند. تفاوت انسان‏هاى معمولى با پیامبران و امامان و شهدا در نوع حیات برزخى است. پیامبران، امامان و شهدا از حیات ویژه و زندگى خاصى برخوردارند؛ همان گونه که قرآن کریم در آیه 169 آل‏عمران به این موضوع اشاره دارد.

آیا در عالَم برزخ نیز مرگ وجود دارد یا فقط در دنیا است؟

از قرآن کریم استفاده مى‏شود که ما در دنیا با مردن وارد عالَم برزخ مى‏شویم و در برزخ هم مرگى داریم که پس از آن وارد جهان قیامت مى‏شویم؛ خداوند متعال مى‏فرماید:

«کَیفَ تَکفُرونَ بِاللَّهِ وکُنتُم اموتًا فَاحیکُم ثُمَّ یُمیتُکُم ثُمَّ یُحییکُم ثُمَّ الَیهِ تُرجَعون»[19]؛ چگونه به خداوند کافر مى‏شوید؟! در حالى که شما مردگان [و اجسام بى‏روحى‏] بودید و او شما را زنده کرد؛ سپس شما را مى‏میراند و بار دیگر شما را زنده مى‏کند؛ سپس به سوى او بازگردانده مى‏شوید. با توجه به این‏که حقیقت مرگ انتقال از یک نشئه به نشئه دیگر و از یک جهان به جهان دیگر است، طبق آیه یاد شده، انسان با مرگ دنیوى، وارد جهان برزخ مى‏شود و حیات برزخى پیدا مى‏کند و سپس وارد جهان قیامت مى‏شود. این انتقال از برزخ به قیامت مرگ برزخى است.[20]

 

 

[1] ( 1). رحمان، آیه 20

[2] ( 2). ر. ک: راغب اصفهانى، مفردات، ص 118؛ ناصر مکارم شیرازى و همکاران، پیام قرآن، ج 5، ص 443

[3] ( 1). مؤمنون، آیه 100

[4] ( 2). متقى هندى، کنزالعمال، ج 10، ص 377، ح 29876

[5] ( 1). المحجّة البیضاء، ج 8، ص 292؛ شیخ صدوق، من لایحضره الفقیه، ج 1، ص 183

[6] ( 2). کافى، ج 3، باب ارواح المؤمنین، ح 1

[7] ( 3). بقره، آیه 154

[8] ( 4). مؤمنون، آیه 100

[9] ( 1). ر. ک: ناصر مکارم شیرازى و همکاران، تفسیر نمونه، ج 14، ص 321- 323

[10] ( 2). نبأ، آیه 18

[11] ( 3). نبأ، آیه 18

[12] ( 1). ناصر مکارم شیرازى و همکاران، پیام قرآن، ج 5، ص 443

[13] ( 2). کلینى، کافى، ج 3، ص 242

[14] ( 3). همان، ص 447؛ شیخ صدوق، خصال، ص 119

[15] ( 4). همان، ص 460

[16] ( 1). کلینى، کافى، ج 3، ص 246؛ ر. ک: شیخ حر عاملى، الفصول المهمة، ص 336؛ بحارالانوار، ج 7، ص 116

[17] ( 2). کلینى، کافى، ج 8، ص 231

[18] ( 3). ر. ک: سید مصطفى حسینى دشتى، معارف و معاریف، مدخل، حضر موت و برهوت

[19] ( 1). بقره، آیه 28

[20] ( 2). ر. ک: المیزان، ج 1، ص 111- 112

عوامل کوتاهی و طول عمر

 

عوامل مؤثر در طول عمر و کوتاهى آن چیست؟

عوامل طبیعى:

برخى از عوامل طبیعى در افزایش عمر که براى بشر تاکنون شناخته شده است عبارتند از: 1. تغذیه صحیح دور از افراط و تفریط؛ 2. کار و حرکت مداوم؛ 3. پرهیز از هر گونه مواد مخدر و اعتیادهاى خطرناک؛ 4. دور بودن از هواى آلوده؛ 5. مصرف نکردن مشروبات الکلى؛ 6. دورى از هیجان‏هاى مداوم.

عوامل معنوى:

ارتباط ظاهرى عوامل معنوى مؤثر با مسئله طول عمر بر ما چندان روشن نیست، اما در روایات اسلامى روى آن تاکید شده است که به چند نمونه آن اشاره مى‏کنیم:

1. ایمان قوى و توکل بر خدا که بتواند انسان را در ناملایمات زندگى آرامش و قدرت بخشد؛

2. صدقه؛

3. صله رحم؛ پیامبر گرامى اسلام صلى الله علیه و آله مى‏فرماید: انَّ الصَّدَقَةَ وَ صِلَةَ الرَّحِمِ تَعْمُرانِ الدِّیارَ، وَ تَزیدانِ فِى الْاعْمارِ[1]؛ انفاق در راه خدا و صله‏رحم خانه‏ها را آباد و عمرها را طولانى مى‏کند.

4. احسان؛ امام باقر علیه السلام مى‏فرماید: الْبِرُّ وَ صَدَقَةُ السِّرِ یَنْفِیانِ الْفَقْرَ وَ یَزیدانِ فِى الْعُمْرِ وَ یَدْفَعانِ عَنْ سَبعینَ مَیْتَةَ سُوءٍ[2]؛ نیکوکارى و انفاق پنهانى فقر را برطرف ساخته، عمر را افزایش مى‏دهد و از هفتاد گونه مرگ و میر بد جلوگیرى مى‏کند.»

5. گناه نکردن؛ خداوند متعال، مى‏فرماید: «أَنِ اعْبُدُواْ اللَّهَ وَ اتَّقُوهُ وَ أَطِیعُون* یَغْفِرْ لَکُم مّن ذُنُوبِکُمْ وَ یُؤَخّرْکُمْ إِلَى‏ أَجَلٍ مُّسَمًّى إِنَّ أَجَلَ اللَّهِ إِذَا جَآءَ لَایُؤَخَّرُ لَوْ کُنتُمْ تَعْلَمُونَ»[3]؛ [اى قوم‏] خدا را پرستش کنید و از مخالفت او بپرهیزید، و مرا اطاعت نمایید. اگر چنین کنید خدا گناهانتان را مى‏آمرزد و تا زمان معینى شما را عمر مى‏دهد، اما هنگامى که اجل الهى فرا رسد تأخیرى نخواهد داشت اگر مى‏دانستید.[4] و در جاى دیگر مى‏فرماید: «فَأَخَذَهُمُ اللَّهُ بِذُنُوبِهِم»[5]؛ و خداوند آنها را به (کیفر) گناهانشان گرفت.

امام صادق علیه السلام مى‏فرماید: مَنْ یَمُوتُ بِالذُّنُوبِ اکْثَرُ مَّنْ یَمُوتُ بِالْاجالِ وَ مَنْ یَعیشُ بِالْاحسانِ اکْثَرُ مِمَّنْ یَعیشُ بِالْاعْمار[6]؛ آنها که بر اثر گناهان مى‏میرند بیش از آنهایند که به مرگ الهى از دنیا مى‏روند و کسانى که بر اثر نیکوکارى عمر طولانى پیدا مى‏کنند، بیش از کسانى هستند که بر اثر عوامل طبیعى عمرشان زیاد مى‏شود!

در بعضى روایات به برخى گناهان مانند ظلم و زنا که در کاهش عمر دخالت دارد، اشاره شده است.[7]

چرا مردن براى انسان‏ها ناپسند است؟

هر یک از عوامل ذیل مى‏تواند علت ناپسندى مرگ براى انسان‏ها باشد:

1. ناآگاهى به حقیقت مرگ؛ کسانى که مرگ را با نیستى، مساوى مى‏دانند از مرگ مى‏ترسند. نیستى، وحشتناک است؛ چنان که فقر و بیمارى و ضعف و ناتوانى مایه وحشت است، چون به معناى نیستىِ ثروت، سلامت و توان و قدرت است. انسان هستى دارد و با آن آشناست، اما با نیستى هیچ گونه تناسب و سنخیت ندارد و باید از آن بگریزد. اما کسانى که مرگ را آخرین مرحله زندگى پست و سخت دنیوى و سرآغاز زندگى جدید انسان و نردبانى براى صعود به هستى برتر و جاودانه مى‏دانند و جهان پس از مرگ را از نظر وسعت و نعمت، قابل مقایسه با این جهان نمى‏دانند، دنیا را زندان و مرگ را آزادى از این زندان‏ و به پرواز درآمدن روح مى‏دانند. امام هادى علیه السلام به مریضى که از مرگ مى‏ترسید و گریه مى‏کرد مى‏فرماید: تَخافُ مِنَ الْمَوْتِ لِانَّکَ لا تَعْرِفُه‏[8]؛ تو از مرگ مى‏ترسى چون از آن شناخت ندارى.

2. تبه‏کارى؛ عده‏اى دیگر، مرگ را پایان زندگى و فنا و نابودى نمى‏دانند، بلکه مقدمه‏اى براى زندگى در سرایى وسیع‏تر و عالى‏تر مى‏بینند، ولى به خاطر زیادى اعمال بد و کم بودن اعمال نیک خود، از مرگ وحشت دارند، زیرا مرگ را آغاز رسیدن به نتایج شوم اعمال خود مى‏بینند. قرآن کریم در آیه 94 سوره بقره، خطاب به بنى‏اسرائیل مى‏فرماید: ... اگر [آن‏گونه که ادعا مى‏کنید] سراى آخرت در نزد خدا تنها براى شما مهیا شده است نه سایر مردم، پس آرزوى مرگ کنید اگر راست مى‏گویید. و در آیه بعد مى‏فرماید:

ولى آنها، به خاطر اعمال بدى که پیش فرستاده‏اند، هرگز آرزوى مرگ نخواهند کرد و خداوند از حال ستمگران آگاه است.

هم‏چنان که امام حسن علیه السلام در جواب این سؤال که: چرا از مرگ مى‏ترسیم؟؛ فرمود:

شما تمام کوشش خودتان را صرف آبادى دنیا کرده‏اید و براى آخرت کار نیکى ندارید؛ به همین جهت از مرگ مى‏ترسید که از جاى آباد به جاى خراب منتقل مى‏شوید.[9]

3. دل‏بستگى به دنیا؛ گروهى دیگر به خاطر دل‏بستگى بیش از حد به دنیا، از مرگ گریزانند، چرا که مرگ میان آنان و محبوبشان جدایى مى‏افکند و دل کندن از آن همه امکاناتى که براى زندگى مرفه و پر عیش و نوش فراهم ساخته‏اند برایشان طاقت‏فرساست.[10]

4. بى‏ایمانى؛ در آیه 19 سوره احزاب علت ترس از مرگ عدم ایمان بیان شده است: ... چون خطر فرا رسد، آنان را مى‏بینى که مانند کسانى که مرگ او را فرا گرفته، چشمانشان در حدقه مى‏چرخد [و] به‏سوى تو مى‏نگرند و چون ترس برطرف شود، شما را با زبان‏هایى تند نیش‏ مى‏زنند. بر مال حریصند. آنان ایمان نیاورده‏اند و خدا اعمالشان را تباه گردانیده و این [کار] همواره بر خدا آسان است. در آیه دیگرى مى‏فرماید: یا چون [کسانى‏که در معرض‏] رگبارى از آسمان- که در آن تاریکى‏ها و رعد و برقى است- [قرار گرفته‏اند]؛ از [نهیب‏] آذرخش [و] بیم مرگ، سرانگشتان خود را در گوشهایشان نهند، ولى خدا بر کافران احاطه دارد.[11] در این آیه شریف نیز عدم ایمان به خدا و کفر و طغیان در برابر خداوند متعال، علت ترس از مرگ معرفى شده است.[12]

آیاتى درباره امیدوار بودن به زندگى بگویید؛ زیرا ما همیشه به فکر مرگ هستیم و امیدى به آینده نداریم.

از آیات قرآن کریم استفاده مى‏شود که اولًا: امیدوارى و آرامشِ روح در سایه ایمان و تقوا حاصل مى‏شود؛ بنابراین براى امیدوار شدن به زندگى باید بکوشیم تا ایمان و پرهیزکارى خود را افزایش دهیم و خود را به درجه اولیاى الهى (دوستان خدا) برسانیم که قرآن شریف مى‏فرماید: آگاه باشید! [دوستان و] اولیاى خدا، نه ترسى دارند و نه غمگین مى‏شوند! همان‏ها که ایمان آوردند و [از مخالفت فرمان خدا] پرهیز مى‏کردند. در زندگى دنیا و در آخرت، شاد [و مسرور] ند؛ وعده‏هاى الهى تخلف ناپذیر است؛ این است آن رستگارى بزرگ![13]

ثانیاً: حیات و زندگى انسان دو مرحله دارد:

1. مرحله کشت و عمل که همان زندگى موقت دنیاست؛

2. مرحله جزا و ثواب که همان زندگى حقیقى و دایمى آخرت است.

بنابراین، به نظر مى‏رسد امیدوار کننده‏ترین آیات در مورد زندگى، همان آیاتى‏ است که در مورد حقیقت مرگ نازل شده که در برخى از آنها از مرگ به «لقاءاللَّه» (عنکبوت، 5 و کهف، 110) تعبیر شده و زندگى پس از مرگ را بهترین و کامیاب‏ترین زندگى شمرده است. (آل‏عمران، 15؛ توبه، 72) زیرا اگر مرگ به معناى انتقال از زندگى دنیا به زندگى جدید و بهتر نباشد، بلکه به معناى فنا و نیستى باشد، در این صورت، زندگى پوچ و بیهوده خواهد بود و انسان امیدى به زندگى نخواهد داشت؛ به همین جهت، انسان باید بکوشد تا اعتقاد و باور خود نسبت به قیامت و زندگى پس از مرگ را تقویت کند، تا به زندگى امیدوارتر شود و با بهترین امید به آینده سعى کند تا در دنیا خدا را اطاعت کند و به دستورهاى پروردگارش که موجب خوشبختى و سعادت اوست، گردن نهد و نافرمانى نکند؛ در این صورت است که برایش مهم نیست که در دنیا چه قدر زندگى کند و چه موقع مرگ به سراغش آید؛ آن‏چه برایش مهم است، این است که از لحظه لحظه عمر خویش در راه اطاعت خدا بهترین استفاده را بکند تا در آینده سعادتمند و رستگار شود و در نزد پروردگارش بهترین زندگى را داشته باشد.

امّا ممکن است برخى انسان‏ها بر اثر عواملى هم‏چون غفلت، دوستان ناباب، خودخواهى و اطاعت از هواى نفسانى و ... در طول زندگى دچار خطا، انحراف و گناه شوند و این موجب شود تا نسبت به آینده و آخرت خود نگران باشند، ولى از آن‏جا که خداوند «ارْحَمُ الرَّحمِینَ؛ بخشنده‏ترین بخشندگان» است و رحمتش بر غضبش سبقت دارد؛ «یا مَنْ سَبَقَتْ رَحْمَتُهُ غَضَبَه» و رحمتش همه چیز را در برگرفته است؛ «وَ رَحْمَتى وَسَعَتْ کُلَّ شَىٍ‏ء»[14] به این افراد نیز فرموده اگر به خود آمدید و متوجه گناه و غفلت و اشتباه خود شدید، ناامید نباشید، بلکه توبه کنید و به این وسیله دل خود را از زنگار گناه شست و شو داده، با انجام دادن اعمال صالح، گذشته خود را جبران نمایید تا گرفتار غضب و عذاب الهى نشوید.

قرآن کریم مى‏فرماید: بگو: اى بندگان من که برخود اسراف و ستم کرده‏اید! از رحمت‏ خداوند نومید نشوید که خدا همه گناهان را مى‏آمرزد، زیرا او بسیار آمرزنده و مهربان است و به درگاه پروردگارتان باز گردید و در برابر او تسلیم شوید، پیش از آن‏که عذاب به سراغ شما آید، سپس از سوى هیچ کس یارى نشوید.[15]

ثالثاً: از آیات قرآن مجید استفاده مى‏شود که مرگ به دست خدا و فرمان اوست و براى هر کس سرنوشت و اجل معینى قرار داده است؛ چنان که مى‏فرماید: «وَمَا کَانَ لِنَفْسٍ أَن تَمُوتَ إِلَّا بِإِذْنِ اللَّهِ کِتبًا مُّؤَجَّلًا»[16]؛ هیچ کس، جز به فرمان خدا، نمى‏میرد، سرنوشتى است تعیین شده. بنابراین، انسان باید به زندگى امیدوار باشد و بداند تا خداوند اجازه قبض روح او را ندهد نخواهد مرد و در زندگى توکلش به خدا باشد: «وَ مَن یَتَوَکَّلْ عَلَى اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ»[17]؛ و هر کس بر خدا توکل کند، کفایت امرش را مى‏کند، «إِنَّ اللَّهَ یُحِبُ‏ الْمُتَوَکّلِینَ»[18]؛ خداوند متوکلان را دوست دارد.[19]

نتیجه آن که: از دیدگاه انسان موحد، زندگى و مرگ هر دو زیباست. زندگى زیباست زیرا خداوند همه چیز را براى انسان آفریده است: «خَلَقَ لَکُم مَّا فِى الْأَرْضِ جَمِیعًا»[20]؛ [خداوند] آن‏چه در زمین است براى شما خلق کرده است. تا بستر شکوفایى خلافت الهى انسان فراهم شود و زمینه کشت‏زار آخرت و تجارت خانه مردان خدا مهیّا شود.

مرگ هم زیباست چون مرگ بازگشت به خداست.

در پایان به روایتى از امام حسن مجتبى علیه السلام اشاره مى‏شود که مى‏فرماید: براى دنیایت آن‏گونه کار کن که گویا براى همیشه مى‏خواهى در دنیا زندگى کنى و براى آخرت آن‏گونه کار کن که گویا فردا خواهى مرد.[21]

منظور از مرگ نخستین در آیه 56 دخان چیست؟

خداوند متعال، در آیه مزبور مى‏فرماید: «لَایَذُوقُونَ فِیهَا الْمَوْتَ إِلَّا الْمَوْتَةَ الْأُولَى‏ وَوَقَهُمْ عَذَابَ الْجَحِیمِ»؛ هرگز مرگى جز همان مرگ اول [که در دنیا چشیده‏اند] نخواهند چشید و خداوند آنها را از عذاب دوزخ حفظ مى‏کند.

این آیه شریف درباره بهشتیان است که مى‏فرماید: هیچ مرگى جز مرگ نخستین را نمى‏چشند. روشن است که مراد از مرگ نخستین (قیامت صغرى) همان پایان زندگى دنیا و آغاز زندگى برزخى است.

بنابراین معناى آیه چنین است: [بهشتیان‏] بعد از مرگ نخستین مرگ دیگرى را نخواهند چشید.[22]

آیا بعد از مرگ امکان بازگشت به دنیا هست؟

آن چه از آیات و روایات استفاده مى‏شود تقاضاى بازگشت افراد به دنیا در آستانه مرگ پذیرفته شدنى نیست. قرآن مجید در این‏باره مى‏فرماید: «حَتَّى‏ إِذَا جَآءَ أَحَدَهُمُ الْمَوْتُ قَالَ رَبّ ارْجِعُون* لَعَلّى أَعْمَلُ صلِحًا فِیمَا تَرَکْتُ کَلَّآ إِنَّهَا کَلِمَةٌ هُوَ قَآلُهَا وَ مِن وَرَآهِم بَرْزَخٌ إِلَى‏ یَوْمِ یُبْعَثُونَ»[23]؛ [آنها هم چنان به راه غلط خود ادامه مى‏دهند] تا زمانى که مرگ یکى از آنان فرا رسد مى‏گوید: پروردگارا! مرا بازگردانید!؛ شاید در آن‏چه ترک کردم [و کوتاهى نمودم‏] عمل صالحى انجام دهم [به او مى‏گویند] چنین نیست، این سخنى است که او به زبان مى‏گوید [و اگر بازگردد برنامه‏اش هم چون سابق است‏] و پشت سر آنها برزخى است تا روزى که برانگیخته مى‏شوند.[24]

این آیه شریف با مسئله رجعت تنافى ندارد، زیرا رجعت در زمان حکومت امام‏ زمان بعد از اجراى قانون حتمى مرگ است و ویژه افراد خاص و بر اساس مصالحى محقق مى‏شود.[25] و نیز با زنده شدن بعضى افراد مانند مقتول بنى‏اسرائیل [که داستانش در سوره بقره آیه 73 آمده است‏] منافات ندارد، چون بنابر دلایلى که اهمیت خاصى دارد خداوند متعال، این افراد را استثناءً زنده مى‏کند تا آن امر مهم، تحقق یابد.

بدکاران و ستمگران در موارد گوناگون تقاضاى بازگشت به زندگى براى جبران گذشته خویش مى‏کنند؛ بعضى از این آیات مربوط به روز قیامت و رستاخیز است:

مانند آیه 28 سوره انعام، بعضى دیگر مربوط به بعد از مرگ است؛ مانند آیه 99 مؤمنون و گاهى در مورد نزول عذاب‏هاى نابود کننده وارد شده است؛ مانند آیه 44 سوره ابراهیم. جالب این است که در تمام این موارد پاسخ منفى به آنها داده شده است.

دلیل آن هم معلوم است، زیرا هیچ یک از این تقاضاها جنبه واقعى و جدى ندارد، اینها عکس‏العمل آن حالت اضطرار و پریشانى فوق العاده است که در بدترین اشخاص نیز پیدا مى‏شود و هرگز دلیل بر دگرگونى و انقلاب درونى و تصمیم واقعى بر تغییر مسیر زندگى نیست.

لذا قرآن مى‏فرماید: «وَلَوْ رُدُّواْ لَعَادُواْ لِمَا نُهُواْ عَنْه»[26]؛ اگر اینها بار دیگر به زندگى عادى برگردند باز به همان اعمالى که از آنها نهى شده بودند، مشغول مى‏شوند [آنها دروغ مى‏گویند].

 

نام کتاب: پرسمان قرآنى معاد

نویسنده: سید على هاشمى نشلجى‏

موضوع: پرسش و پاسخ قرآنى برزخ و عالم آخرت‏

زبان: فارسى‏

تعداد جلد: 1

ناشر: موسسه بوستان کتاب‏

مکان چاپ: قم‏

سال چاپ: 1386

نوبت چاپ: چهارم‏

 

[1] ( 1). عبد على عروسى حویزى، تفسیر نورالثقلین، ج 4، ص 354 و 355

[2] ( 2). شیخ حر عاملى، وسائل الشیعه، ج 6، ص 277

[3] ( 3). نوح، آیه 3- 4

[4] ( 1). ر. ک: اکبر هاشمى رفسنجانى، تفسیر راهنما، ج 9، ص 390

[5] ( 2). آل‏عمران، آیه 11

[6] ( 3). شیخ عباس قمى، سفینة البحار، ج 1، ص 488، ماده ذنب

[7] ( 4). ر. ک: تفسیر نمونه، ج 25، ص 57- 60 و ج 18، ص 203- 210

[8] ( 1). بحارالانوار، ج 6، ص 156

[9] ( 2). همان، ج 6، ص 129

[10] ( 3). ر. ک: تفسیر نمونه، ج 24، ص 122 و ج 1، ص 358- 359

[11] ( 1). بقره، آیه 19

[12] ( 2). ر. ک: ناصر ناصر مکارم شیرازى و همکاران، پیام قرآن، ص 437- 442؛ جعفر سبحانى، منشور جاوید، ج 9؛ همان، ص 213- 214؛ هم‏چنین ر. ک: بقره، آیه 243، آل‏عمران، آیه 143، انعام، آیه 93، انفال، آیه 6 و محمد، آیه 20

[13] ( 3). یونس، آیه 62- 64

[14] ( 1). اعراف، آیه 156

[15] ( 1). زمر، آیه 53- 54

[16] ( 2). آل‏عمران، آیه 145

[17] ( 3). طلاق، آیه 3

[18] ( 4). آل‏عمران، آیه 159

[19] ( 5). ر. ک: تفسیر نمونه و المیزان، ذیل آیات مذکور

[20] ( 6). بقره، آیه 29

[21] ( 7). میرزا حسن نورى، مستدرک الوسائل، ج 1، ص 146

[22] ( 1). تفسیر المیزان، ج 18، ص 240- 243

[23] ( 2). مؤمنون، آیه 99- 100

[24] ( 3). البته این قانون کلى استثنا هم دارد که توضیح آن در تذکر اول مى‏آید

[25] ( 1). ر. ک: تفسیر نمونه، ج 14، ص 310- 311

[26] ( 2). ر. ک: همان، ص 380- 390

آرماگدون

 

کلمه « Armageddon » « هَرْمَجِدُّون » واژه ای است اصلا یونانی که بنا به تعریف واژه نامه های آمریکایی همچون فرهنگ « وبستر » به معنی نبرد نهایی حق و باطل در آخر الزمان است . همچنین این واژه نام شهری است در منطقه عمومی شام که بنا به آن چه در باب شانزدهم مکاشفات یوحنا ، در عهد جدید آمده است ، جنگی عظیم در آن جا رخ می دهد و مرحله حاضر از زندگی بشر در آن زمان پایان می یابد . به عبارتی نبرد مذکور ، تحولی بزرگ است که سرنوشت نهایی آدمی بر روی کره زمین به آن بستگی دارد .

حادثه شریف ظهور ، حادثه ای بزرگ است و قدرت های بزرگ جهان ، سیاست خارجی خود را بر مبنای حوادثی که پیش از آن رخ می دهد جهت داده و نقشه های نظامی خود را به شکلی سامان داده اند که آمادگی های لازم برای این حادثه در آن ملحوظ باشند . این در حالی است که مؤسسات دینی و رسانه های این دولت نیز ، مردم خود را برای پیشباز این حادثه آماده می سازند .

این مؤسسات دینی به همراه رسانه های دیداری و شنیداری این دولت ها ، از سال های دهه هشتاد میلادی مردم خود را به ایمان جمعی به وقوع حادثه ای بزرگ در سرزمین شام که به نبردی هسته ای خواهد انجامید توجه داده اند . این مؤسسات پیوسته مردم خود را به ایمان به این نکته فرا می خوانند که به زودی لشکری از دشمنان مسیح که بدنه اصلی آن از میلیون ها نظامی تشکیل یافته ، از عراق حرکت می کند و پس از گذشتن از رود فرات – که در آن زمان به خشکی گراییده است – به سوی قدس رهسپار می شود . اما نیروهای مؤمن به مسیح ، راه این لشکر را سد کرده و همگی در « آرماگدون » با یکدیگر برخورد خواهند کرد و در این مکان است که درگیری اتفاق خواهد افتاد . صخره ها ذوب می شوند ... دیوارها بر زمین می غلتند ... پوست تن انسان ها در حالی که ایستاده اند ذوب شده و میلیون ها نفر از بین می روند ... و این نبردی نهایی و هسته ای هست . سپس مسیح برای بار دوم از جایگاه بلند خود بر زمین فرود می آید و پس از چندی زمام رهبری جهان را در دست گرفته و صلح جهانی را بر قرار می کند . او دولت صلح را بر زمین نو و زیر آسمانی تازه بنا می کند و این مهم را از مرکز فرماندهی خود در قدس عملی می سازد .

یک بررسی انجام گرفته از سوی مؤسسه « تلسن » که در اکتبر سال 1985 م . به نشر رسیده است ؛ نشان می دهد که در حال حاضر 61 میلیون آمریکایی در انتظار واقعه آرماگدون گوش خوابانده اند و این در حالی است که ذکر مؤسسات دینی و ایستگاه های رادیو تلویزیونی که به این مهم پرداخته اند ؛ در این مجال میسّر نیست .

مؤسسات دینی آمریکایی این نکته را روشن ساخته اند که سپاهی که از عراق به سوی قدس رهسپار خواهد شد ، بنا به پیشگویی حرقیال ( فصل 38 و 39 ) از نظامیانی از عراق ، ایران ، لیبی ، سودان و قفقاز در جنوب روسیه تشکیل می شوند . مدارس انجیلی در آمریکا بر پایه این تحلیل که واقعه آرماگدون تنها حادثه ای است که بازگشت دوباره مسیح را به زمین ممکن می سازد ... و این واقعه ای بسیار نزدیک است ، به تبلیغ این دیدگاه پرداخته اند .

آرماگدونی که این عده از آن سخن می گویند ، همان حادثه ی عظیمی است که پیش از ظهور مهدی علیه السلام رخ خواهد داد ، همان حادثه بزرگی که ائمه ما علیهم السلام ، نام « قرقیسیا » را بر آن اطلاق کرده اند . ائمه ما ، از این نکته خبر داده اند که میلیون ها نظامی از آمریکا ، اروپا ، روسیه ، ترکیه ، مصر و دول مغرب عربی به اضافه سربازانی از سرزمین شام شامل کشورهای سوریه ، اردن ، لبنان ، فلسطین و اسرائیل همگی در ناحیه ای در این محدوده تحت عنوان « قرقیسیا » با یکدیگر برخورد کرده و پس از حصول درگیری ، این سفیانی است که همگی را چونان کشتزاری درو شده در هم می کوبد و از صحنه نبرد پیروز بیرون می آید . در صحیحه میسّر از امام باقر علیه السلام نقل است که فرمود : « ای میسّر ! از این جا تا قرقیسیا چقدر راه است ؟ » عرض کردم : « همین نزدیکی ها در ساحل فرات قرار دارد . » سپس فرمودند : « اما در این ناحیه واقعه ای اتفاق خواهد افتاد که از زمانی که خداوند متعال آسمان ها و زمین را آفریده بی سابقه بوده ، چنان که تا وقتی آسمان ها و زمین برپا هستند هم ، واقعه ای همچون آن اتفاق نخواهد افتاد ... سفره ای است که درندگان زمین و پرندگان آسمان از آن سیر می شوند . » امثال این روایات از امام صادق علیه السلام و سایر ائمه نقل شده است .

به هر حال مؤسسات دینی انجیلی آمریکا و اروپا آن چه را روانشناسان گفته اند در قضیه بازگشت دوباره مسیح به زمین پس از حادثه آرماگدون ، به کار بسته و به این گفته قائل اند که بی گمان امکان تحقق هر نوع پیشگویی در وهله نخست به ایمان مردم به آن و به پافشاری شان بر ضرورت به کرسی نشستن آن و همچنین به شمار نفرات آن ها و شمار نفرات کسانی بستگی دارد که رهبری کاروان تبلیغاتی به راه افتاده برای تحقق بخشیدن به آن پیشگویی را بر عهده دارند .

قرقیسیا –> صهیونیسم مسیحی

احتضار و قبض روح

. سکرات مرگ‏

سکره مرگ حالتى شبیه به مستى است که بر اثر فرا رسیدن مقدمات مرگ، به صورت هیجان و انقلاب فوق‏العاده‏اى به انسان دست مى‏دهد و گاه بر عقل او چیره مى‏گردد و او را در اضطراب و ناآرامى شدیدى فرو مى‏برد: «وَ جَآءَتْ سَکْرَةُ الْمَوْتِ بِالْحَقّ ذَ لِکَ مَا کُنتَ مِنْهُ تَحِیدُ»[1]؛ و سرانجام سکرات مرگ به حق فرا مى‏رسد [و به انسان گفته مى‏شود] این همان چیزى است که از آن مى‏گریختى!

2. مرور سریع به تمامى عمر، اولاد، اعمال، دوستان و ...

امام على علیه السلام در این‏باره مى‏فرماید: ... کم کم مرگ در آنها نفوذ کرده، میان آنها و زبانشان جدایى مى‏افکند، در حالى که او در میان خانواده خویش است، با چشمش مى‏بیند و با گوشش مى‏شنود، عقل و هوشش سالم است، اما نمى‏تواند سخن بگوید! در این مى‏اندیشد که عمرش را در چه راه فانى کرده؟! و روزگارش را در چه راهى سپرى نموده است؟! به یاد ثروت‏هایى مى‏افتد که در تهیه آن چشم بر هم گذارده و از حلال و حرام و مشکوک جمع آورى نموده و ... درحالى که هنگام‏ جدایى و فراق از آنها فرا رسیده است و ....[2]

3. مشاهده اهل‏بیت علیهم السلام‏

امام صادق علیه السلام مى‏فرماید: از دوستان و دشمنان ما کسى نمى‏میرد، مگر آن که رسول خدا صلى الله علیه و آله و امیرمؤمنان و امام حسن و امام حسین علیهم السلام را مى‏بیند [و آنها نیز] او را مى‏بینند و بشارت مى‏دهند و اگر از غیر دوستان ما باشد آنها (پیامبر صلى الله علیه و آله و امامان علیهم السلام) را مى‏بیند درحالى که احساس بدى مى‏کند.[3]

امام صادق علیه السلام، درباره بشارت مؤمنان به هنگام احتضار، از سوى پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله و امامان معصوم علیهم السلام استناد به این آیه شریف مى‏کند که خداوند متعال مى‏فرماید: «الَّذِینَ ءَامَنُوا وَ کَانُوا یَتَّقُون* لَهُمُ الْبُشْرَى‏ فِى الْحَیَوةِ الدُّنْیَا وَ فِى الْأَخِرَة»[4]؛ همانان که ایمان آورده و پرهیزکارى ورزیده‏اند. در زندگى دنیا و آخرت مژده براى آنان است.[5]

4. تهدید و ارعاب براى منافقان و کافران، بشارت و تحیت براى مؤمنان‏

منافقان:

«فَکَیْفَ إِذَا تَوَفَّتْهُمُ الْمَلئِکَةُ یَضْرِبُونَ وُجُوهَهُمْ وَ أَدْبرَهُمْ»[6]؛ پس چگونه [تاب مى‏آورند] وقتى که فرشتگان [عذاب‏]، جانشان را مى‏ستانند و بر چهره و پشت آنان تازیانه مى‏نوازند؟

کافران:

«وَلَوْ تَرَى‏ إِذْ یَتَوَفَّى الَّذِینَ کَفَرُوا الْمَلئِکَةُ یَضْرِبُونَ وُجُوهَهُمْ وَأَدْبرَهُمْ وَذُوقُوا عَذَابَ الْحَرِیقِ»[7]؛ اگر ببینى هنگامى که فرشتگان [مرگ‏] جان کافران را مى‏گیرند و بر صورت و پشت آنها مى‏زنند و مى‏گویند: عذاب سوزان را بچشید.

مؤمنان:

«الَّذِینَ تَتَوَفهُمُ الْمَلئِکَةُ طَیّبِینَ یَقُولُونَ سَلمٌ عَلَیْکُمُ ادْخُلُوا الْجَنَّةَ بِمَا کُنتُمْ تَعْمَلُونَ»[8]؛ همان کسانى که فرشتگان جانشان را- در حالى که پاکند- مى‏ستانند [و به آنان‏] مى‏گویند: درود بر شما باد، به [پاداش‏] آن‏چه انجام مى‏دادید، به بهشت درآیید.[9]

5. وسوسه شیطان براى نابودى ایمان‏

از مسائل مهم به هنگام مرگ تلاش شیطان براى از بین بردن ایمان است. راه خلاصى آن، تسلط بر دلایل ایمان و اصول عقائد با ادله قطعى و صفاى خاطر و حفظ کردن آنها است. هم‏چنین خواندن دعاى عدیله که در مفاتیح الجنان آمده است.[10]

چرا در قرآن کریم، قبض ارواح یک جا به خدا و در جاى دیگر به ملک الموت و فرشتگان نسبت داده شده است؟

قرآن مجید قبض ارواح را هم به خدا نسبت مى‏دهد: «اللَّهُ یَتَوَفَّى الْأَنفُسَ حِینَ مَوْتِهَا»[11]؛ خداوند ارواح را به هنگام مرگ قبض مى‏کند. و هم به عزراییل و فرشتگان دیگر: «قُلْ یَتَوَفکُم مَّلَکُ الْمَوْتِ الَّذِى وُکّلَ بِکُم»[12]؛ بگو: جان شما را فرشته مرگ که موکل شماست مى‏گیرد. و «الَّذِینَ تَتَوَفهُمُ الْمَلئِکَة»[13]؛ آنان که فرشتگان جانشان را مى‏گیرد.

این نسبت‏هاى چندگانه در میراندن به خاطر اختلاف اسباب است؛ به همین جهت هیچ منافاتى با یک‏دیگر ندارند؛ مانند نوشتن است که هم مى‏توانیم به قلم نسبت دهیم و هم به دست و انگشتان.

بنابراین، در اصل، قبض کننده ارواح، خداست و در عالم اسباب، فرشتگان و ملک الموت مجرى این فرمان مى‏باشند. علاوه بر آن، ممکن است این نسبت‏هاى مختلف‏

بر حسب اختلاف در مقام افراد باشد؛ به این معنا که ارواحِ پست و نازل‏تر توسط فرشتگان عادى و ارواح برتر توسط فرشتگان مقرب و سرانجام عزائیل علیه السلام و ارواح متعالى را خداى تعالى قبض مى‏کند.[14]

با توجه به این که تا سلول‏هاى مغز از کار نیفتد مرگ تحقق نمى‏یابد، چگونه عزرائیل علیه السلام- اگر وجود خارجى و واقعى دارد- هیچ کسى را بدون مرض، درد، تصادف و ... قبض روح نمى‏کند؟ آیا تا حالا شنیده‏اید که مثلًا کسى در خیابان بدون هیچ عاملى یک دفعه بمیرد؟

بدون تردید، تمام امور حتى قبض روح و مرگ و زمان آن به دست قدرت خداوند متعال، انجام مى‏گیرد: «اللَّهُ یَتَوَفَّى الْأَنفُسَ حِینَ مَوْتِهَا»[15]؛ خداوند ارواح را به هنگام «مرگ» قبض مى‏کند. و اگر در آیات دیگر سخن از قبض روح به دست «ملک موت» و فرشتگان مرگ آمده، به این دلیل است که آنها فرمان‏بران حق و مجریان اوامر اویند. خداوند حکیم مى‏فرماید: «وَ مَا یُعَمَّرُ مِن مُّعَمَّرٍ وَلَا یُنقَصُ مِنْ عُمُرِهِ إِلَّا فِى کِتب»[16]؛ و هیچ انسانى عمر طولانى نمى‏کند و هیچ کس از عمرش کاسته نمى‏شود، مگر این که در کتاب (علم خداوند) ثبت است.

و در جاى دیگر مى‏فرماید: «وَ لَن یُؤَخّرَ اللَّهُ نَفْسًا إِذَا جَآءَ أَجَلُهَا»[17]؛ خداوند هرگز مرگ کسى را هنگامى که اجلش فرا رسد به تاخیر نمى‏اندازد. و نیز مى‏فرماید: «... یَدْعُوکُمْ لِیَغْفِرَ لَکُم مّن ذُنُوبِکُمْ وَیُؤَخّرَکُمْ إِلَى‏ أَجَلٍ مُّسَمًّى»[18]؛ ... او که شما را دعوت مى‏کند تا گناهانتان را ببخشد و تا موعد مقررى شما را باقى گذارد.

از مجموع آیات در این باره استفاده مى‏شود که انسان دو گونه «اجل» دارد؛ یکى سررسید نهایى عمر یعنى همان مدتى که آخرین توانایى بدن براى حیات است و دیگر «اجل معلق» یعنى پایان یافتن عمر انسان بر اثر عوامل و موانعى در نیمه راه.

در هر صورت، سکته، بیمارى، درد، تصادف و ... زمینه‏ساز هستند که عزرائیل علیه السلام قبض روح کند؛ مثلًا وقتى که آخرین توانایى بدن براى حیات پایان یابد طبیعتاً سکته یا ... پیش مى‏آید و همین خود زمینه مرگ و قبض روح را فراهم مى‏کند و هم‏چنین است اگر فردى به واسطه کارهاى زیان‏بار به بدن، مرگ طبیعى خود را جلو بیندازد.

همین عوامل، سبب و زمینه مرگ و قبض روح او مى‏شود. بنابراین مى‏توان گفت، هر انسانى به هنگام مرگ به واسطه سببى و لو سکته ناگهانى از دنیا مى‏رود. تا جهازها و اندام‏هاى اصلى بدن سالم است روح وجود دارد. براى جدا شدن روح از بدن به عامل نیاز است و لو آن عامل سکته ناگهانى باشد.[19]

هنگام مرگ، حضرت عزراییل علیه السلام چگونه ظاهر شده و جان انسان را مى‏گیرد؟

پاسخ پرسش فوق را در ضمن چند امر پى مى‏گیریم:

1. فرشتگان از جنس ماده عنصرى نیستند، بلکه یا از جمله موجودات مجردند یا از اجسام لطیفى فوق این ماده معمولى، آفریده شده‏اند که با چشم ظاهرى و ابزار مادى، قابل رؤیت نیستند؛ بنابراین اگر انتظار این باشد که فرشتگان قبض روح، همانند اجسام مادى، قابل رؤیت باشند، این انتظار نامعقول است. آن چه در این باره مى‏توان گفت این است که فرشتگان مى‏توانند به شکل‏هایى متمثل شوند. در این صورت است که انسان مى‏تواند آنان را مشاهده کند؛ چنان که در سوره مریم، آیه 17 آمده است که: فرشته بزرگ الهى به صورت انسان موزون، بر مریم ظاهر شد.

2. در مورد کیفیت حضور و قبض روح باید گفت: از آن‏جا که ملک، موجودى مجرد و معنوى است. حجاب ماده و آثار آن، از قبیل زمان و مکان در آنان راه ندارد و آنان در همه جا حضور دارند و از همه کس بر ما نزدیک‏ترند: «وَ نَحْنُ أَقْرَبُ إِلَیْهِ مِنکُمْ وَ لکِن لَّاتُبْصِرُونَ»[20]؛ هم چنان که در روایتى از امام صادق علیه السلام مى‏خوانیم: از ملک الموت سؤال شد، چگونه آدمیان را در یک ساعت قبض روح مى‏کنى، در حالى که برخى در مغرب عالمند و برخى در مشرق عالم؟ ملک الموت، پاسخ داد: من تنها آنان را مى‏خوانم و آنان پاسخ مرا مى‏دهند.

امام صادق علیه السلام فرمود: ملک الموت پس از این پاسخ، گفت: تمامى این جهان در مقابل من مانند یک کاسه‏اى است که در نزدِ یکى از شماها باشد و از هر جاى آن کاسه، بخواهد غذا تناول کند، دست در همان جا برده و از همان نقطه تناول مى‏کند. و تمام این دنیا نزد من مانند درهمى است که در دست یکى از شماست و آن را هرگونه که بخواهد مى‏گرداند و پشت و روى آن را مى‏نگرد.[21]

در هنگام احتضار، ملک، شروع به دریافت روح و جداکردن آن از جسم مى‏کند، این دریافت نسبت به انسان‏هاى خوب و بد متفاوت است؛ براى مثال، حضرت عزراییل براى قبض ارواح طیبه، آن قدر دل‏ربایى مى‏کند که دیگر براى مؤمن تاب و توانى باقى نمى‏ماند و در یک لحظه روح او به پرواز در مى‏آید. امّا همین قبض روح در انسان بد، همانند کنده شدن پوست بدن جلوه مى‏کند.[22]

چه امورى در راحت جان دادن مؤثر است؟

برخى از عواملى که در راحتى جان کندن مؤثر است عبارت است از:

1. صله ارحام و خویشان و نیکى به پدر و مادر؛

امام صادق علیه السلام در این باره مى‏فرماید: هر که دوست دارد خداوند متعال سکرات مرگ را بر

او آسان کند، صله ارحام و خویشان به جا آورد و به پدر و مادر احسان نماید.[23]

2. پوشاندن و اطعام دادن؛

امام صادق علیه السلام مى‏فرماید: هر کس بپوشاند برادر خود را جامه زمستانى یا تابستانى، خداوند متعال از جامه‏هاى بهشت بر او بپوشاند و سکرات مرگ را بر او آسان کند و قبر او را گشاد نماید.[24]

رسول گرامى اسلام صلى الله علیه و آله مى‏فرماید: هر کس حلوایى بر برادر خود بخوراند، خداوند تلخى مرگ را از او برطرف مى‏کند.[25]

3. خواندن سوره یس، صافات، زلزله و کلمات فرج‏[26]

4. روزه گرفتن در آخر ماه رجب؛

امام صادق علیه السلام مى‏فرماید: هر کسى یک روز از آخر ماه رجب را روزه بگیرد، خداوند متعال، او را از شدت سکرات مرگ و هول بعد از مرگ و از عذاب قبر ایمن گرداند.[27]

5. خواندن نماز در شب هفتم ماه رجب (چهار رکعت)؛[28]

6. خواندن دعاى: «اعددت لکل هول لا اله الا اللَّه و ...؛ ده مرتبه در روز[29] و اذکار دیگر؛

و ....

براى فردى که در حال احتضار است خواندن چه سوره‏ها، آیه‏ها، دعاها و ذکرهایى مفید است؟ هنگام غسل میت، اطرافیان، خانواده و دوستان و ... چه باید بکنند و چه سوره‏هایى بخوانند؟ براى فردى که از دنیا رفته است چه باید کرد؟ و چه باید خواند؟

احکام محتضر:

1. مستحب است براى راحت شدن محتضر بر بالین او سوره مبارکه «یس»، «الصافات»، «احزاب»، «آیةالکرسى»، آیه پنجاه و چهارم از سوره «اعراف» و سه آیه آخر سوره «بقره» بلکه هر چه از قرآن، ممکن است بخوانند.

2. واجب است او را رو به قبله بخوابانند.

3. مستحب است وى را شهادتین و کلمات فرج تلقین دهند.[30]

احکام بعد از مرگ:

شیخ عباس قمى رحمه الله‏[31] سوره‏ها و آیات دیگرى را نیز براى هدیه به ارواح اموات ذکر کرده است؛ از جمله: 1. سوره قدر 2. مُعوّذتین (ناس و فلق) 3. اخلاص (توحید) 4. یس 5. مُلک (تبارک‏الذى ...) 6. آیةالکرسى و ...

ضمن این‏که خواندن هر سوره‏اى از قرآن براى مردگان مفید است و ثواب دارد.

هنگام خواندن قرآن براى شخصى که از دنیا رفته، همین که نیت کنید براى او مى‏خوانم کافى است و اسم او را به زبان آوردن لازم نیست، هرچند اگر چنین شود اشکالى ندارد.

اقسام «اجل» را از دیدگاه قرآن بیان کنید.

راغب اصفهانى مى‏گوید: مدت زندگى انسان در دنیا را اجل مى‏گویند؛ مثلًا گفته مى‏شود: اجلش فرا رسید؛ یعنى مرگش فرا رسیده است.[32]

چون عادت مردم بر این است که در معاملات و معاهدات، «أجل» را به معناى «مدت مقرّر» و یا «سر رسید آن» ذکر مى‏کنند، خداى تعالى نیز در قرآن، آن را به همین معنا به کار برده است و ظاهراً استعمال کلمه «أجل» در «تمام شدن مدت» به کار رفتن در معناى اصلى و در «سررسید» استعمال در معناى فرعى آن است.[33]

و اساساً اجل دو قسم است: اوّل: «أجلِ مُسمّى‏» یعنى همان أجل محتوم که تغییر نمى‏پذیرد؛ به همین جهت مى‏بینیم که قرآن کریم کلمه «أجل» را به «عنده» مقید کرده است: «وَ اجَلٌ مُسمّى‏ عِنْدَه»[34]؛ اجل معین پیش اوست، چه این‏که آن‏چه نزد خدا باشد، باقى و ماندنى است.[35]

دوم: «اجل غیر مسمّى» یعنى همان أجل غیر معین و مبهم که در صورت گرایش انسان‏ها به ایمان و تقوا، قابل تغییر است.

در روایتى حضرت امام صادق علیه السلام فرمود: أجلى که غیر معین است؛ یعنى همان «وقتى» که غیر معین است و هرچه را که خدا بخواهد، پیش مى‏آید.

امّا «أجل مسمّى» همان أجلى است که خداوند اگر بخواهد، مقدرش کند، در هر شب قدر به مدت یک سال؛ یعنى تا رسیدن شب قدر دیگر آن را نازل مى‏فرماید.

آن‏گاه، حضرت امام صادق علیه السلام فرمود: این همان أجل و وقتى است که خداوند تبارک و تعالى درباره‏اش فرمود: «پس چون أجلشان رسد، نه [مى‏توانند] ساعتى آن را پس اندازند و نه پیش.»[36]

آیا درست است ما که در حال حاضر زنده‏ایم، مرده باشیم و کسانى‏که مرده‏اند، زنده باشند؟

امیرمؤمنان، على علیه السلام فرمودند: النَّاسُ نِیامُ إذا مَاتُوا انْتَبَهُوا[37]؛ مردم خوابند، هنگامى‏که مردند بیدار مى‏شوند. قرآن کریم نیز مى‏فرماید: «وَ مَا هذِهِ الْحَیَوةُ الدُّنْیَآ إِلَّا لَهْوٌ وَ لَعِبٌ وَ إِنَّ الدَّارَ الْأَخِرَةَ لَهِىَ الْحَیَوَانُ لَوْ کَانُوا یَعْلَمُون»[38]؛ این زندگى دنیا، جز سرگرمى و بازیچه نیست و زندگى واقعى، سراى آخرت است، اى کاش [مردم‏] مى‏دانستند.

مراد پرسش هر کدام از این آیه یا روایت باشد، پاسخ این است، که دل بستن به زندگى دنیا جز وهم و خیال و کار بیهوده‏اى که انسان را از امر مهم آخرت باز مى‏دارد نیست. و همان‏طور که بچه‏ها بر سر بازى داد و فریاد و با یک‏دیگر نزاع مى‏کنند، با این‏که آن‏چه بر سر آن نزاع مى‏کنند، جز وهم و خیال چیزى نیست، مردم نیز در حیات مادّى و دنیایى بر سر امور وهمى و خیالى مانند اموال، همسران، فرزندان، مقام‏ها و ...

با هم نزاع مى‏کنند، درحالى‏که زندگى واقعى و حقیقى بدون فنا و نابودى و بدون درد و رنج و شقاوت، مختص به زندگى آخرت است که عین واقعیت و کمالات آن نامحدود است.

حال، با توجه به توضیح مختصر فوق، کلام پیامبر صلى الله علیه و آله هم روشن مى‏شود که فرمود:

مردم در این دنیا خوابند؛ همان‏طور که انسان در خواب، ادراک و حواس ظاهرش متوقف مى‏شود؛ مثلًا نمى‏تواند درک کند که در خارج از عالم خواب، وقایع دیگرى اتفاق مى‏افتد. مردم نیز نمى‏دانند که نسبت این عالم به عالم آخرت، نسبت عالم خواب به عالم بیدارى است. وقتى مردند و پرده از مقابل چشمان مادّى‏شان کنار رفت، تازه بیدار مى‏شوند و مى‏فهمند که زندگى واقعى، زندگى آخرت است.[39]

 

[1] ( 2). ق، آیه 19

[2] ( 1). نهج‏البلاغه، خطبه 109، ص 206- 207

[3] ( 2). بحارالانوار، ج 6، ص 181

[4] ( 3). یونس، آیه 63- 64

[5] ( 4). ر. ک: عبدعلى عروسى حویزى، نورالثقلین، ج 2، ص 310

[6] ( 5). محمد، آیه 27

[7] ( 6). انفال، آیه 50

[8] ( 1). نحل، آیه 32

[9] ( 2). ر. ک: تفسیر نمونه، ج 23، ص 273- 279 و ج 1، ص 475- 476

[10] ( 3). شیخ عباس قمى، منازل الاخره، ص 12- 13

[11] ( 4). زمر، آیه 42

[12] ( 5). سجده، آیه 11

[13] ( 6). نحل، آیه 28

[14] ( 1). ر. ک: طبرسى، الاحتجاج، ج 1، ص 579؛ المیزان، ج 16، ص 376

[15] ( 2). زمر، آیه 42

[16] ( 3). فاطر، آیه 11

[17] ( 4). منافقین، آیه 11

[18] ( 5). ابراهیم، آیه 10

[19] ( 1). ر. ک: شهید مطهرى، مجموعه آثار، ج 4، ص 643- 725 و ج 13، ص 39؛ المیزان، ج 16، ص 395؛ تفسیر نمونه، ج 24، ص 198 و ج 10، ص 290 و ج 22، ص 558

[20] ( 1). واقعه، آیه 85

[21] ( 2). بحارالانوار، ج 6، ص 144

[22] ( 3). ر. ک: حبیب اللَّه طاهرى، سیرى در جهان پس از مرگ، ص 216- 229

[23] ( 1). بحارالانوار، ج 71، ص 66، ح 33

[24] ( 2). همان، ج 71، ص 380

[25] ( 3). همان

[26] ( 4). همان، ج 81، ص 238- 239 و 240، و ج 92، ص 331؛ کلمات فرج عبارت است از: لا اله الّا اللّه الحلیم الکریم لا اله الّا اللّه العلىّ العظیم سبحان اللّه ربّ السموات السبع و ربّ الارضین السبع و ما فیهن و ما بینهن و ربّ العرش العظیم والحمد للّه ربّ العالمین

[27] ( 5). همان، ج 97، ص 33

[28] ( 6). شیخ عباس قمى، منازل الاخره، ص 10- 11

[29] ( 7). شیخ عباس قمى، سفینة البحار، ج 2، ص 397

[30] ( 1). براى آگاهى بیشتر در مورد احکام محتضر ر. ک: توضیح المسایل یکى از مراجع، بخش احکام محتضر

[31] ( 2). مفاتیح‏الجنان، ص 941

[32] ( 3). مفردات راغب، ماده اجل، ص 65

[33] ( 1). ر. ک: المیزان، ج 7، ص 8- 10

[34] ( 2). انعام، آیه 3

[35] ( 3). ر. ک: همان

[36] ( 4). اعراف، آیه 34

[37] ( 1). مولى محمد صالح مازندرانى، شرح اصول کافى، ج 9، ص 180

[38] ( 2). عنکبوت، آیه 64

[39] ( 3). المیزان، ج 16، ص 154- 155

 

نام کتاب: پرسمان قرآنى معاد

نویسنده: سید على هاشمى نشلجى‏

موضوع: پرسش و پاسخ قرآنى برزخ و عالم آخرت‏

زبان: فارسى‏

تعداد جلد: 1

ناشر: موسسه بوستان کتاب‏

مکان چاپ: قم‏

سال چاپ: 1386

نوبت چاپ: چهارم‏

آثار ظهور :

آثاری که در روایات برای قیام موعود آخر الزمان برشمرده شده است :

  1. ثروت ها به طور مساوی تقسیم می شود . هنگامی که به واسطه ظهور امام زمان علیه السلام دنیا پر از عدالت شود ، ثروت های جهان به طور مساوی تقسیم خواهند شد ؛ چنان چه امام محمد باقر علیه السلام فرمودند : وقتی قائم ما اهل بیت قیام کند ، ثروت ها را به طور مساوی تقسیم می کند و عدالت را در میان مردم پیاده می نماید .
  2. رضایت و خشنودی همگانی است . رسول اکرم صلی الله علیه و آله می فرمایند : ساکنان آسمان مردم زمین ، پرندگان هوا ، درندگان صحراها و ماهیان دریاها – همه و همه – از او خشنود خواهند شد .
  3. فقر و بی نوایی ریشه کن خواهد شد . در پرتو عدالت حضرت بقیة الله علیه السلام ، عموم مردم بی نیاز خواهند شد . چنان چه در حدیث آمده است : زمانی برای مردم پیش می آید که انسان صدقات از طلا را با خود برمی دارد ؛ تا آن ها را در راه خدا انفاق کند ، ولی نیازمندی را پیدا نمی کند که این صدقه را قبول نماید .
  4. همه مردم در امنیت به سر خواهند برد . چنان چه امیرالمؤمنین علیه السلام می فرمایند : دشمنی از دل ها زدوده می شود ؛ درندگان و چهارپایان با یکدیگر سازش می کنند ، یک زن طبقی بر سر گذارده از عراق تا شام ( از شرق تا غرب ) تنها سفر می کند ، همه جا قدم بر سرزمین سبز و خرم می گذارد ، در حالی که درنده ای او را نمی آزارد و دچار ترس و وحشت نمی شود .
  5. برکات آسمانی نازل می شود . چنان چه در حدیث آمده است : زمین چیزی از بذرهای خود را نگه نمی دارد ، جز این که آن را بیرون می فرستد و آسمان چیزی از باران رحمتش را نگه نمی دارد جز این که سیل آسا بر بندگان خود فرو می ریزد .
  6. همگی در رفاه به سر می برند . رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمودند : امت من در زمان حضرت مهدی علیه السلام آن چنان متنعم می شوند که هرگز چنین بهره مند نشده اند .
  7. زمین گنج های پنهان خود را آشکار می کند . پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله در این زمینه می فرمایند : در آن زمان چهارپایان در امان هستند و درندگان با هم سازش می کنند . زمین پاره های جگرش ( گنج های پنهان و با ارزش خود ) را بیرون می ریزد .... پاره های جگر زمین ستون هایی از طلا و نقره است .
  8. دام ها و چهارپایان زیاد می شوند . چنان چه در روایتی از پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله آمده است : مهدی علیه السلام خارج می شود ، خداوند باران رحمتش را می فرستد ، زمین گیاهش را می رویاند ، و دام در جهان زیاد می شود . او ثروت را به طور مساوی تقسیم می کند و امت اسلام بزرگ و شکوهمند می گردد .
  9. رفع مزاحمت ها و ایجاد آسایش برای عموم مردم است . چنان چه امام محمد باقر علیه السلام می فرمایند : مهدی علیه السلام راه های اصلی را توسعه می دهد ، بالکن هایی را که به خارج جاده آمده و از دیگران سلب آزادی کرده است و ناودان هایی را که به کوچه ها می ریزد ، از بین می برد .
  10.  پرده های ظلمت کنار می رود. امام صادق علیه السلام در این باره می فرمایند : وقتی قائم ما قیام کند ، زمین به نور پروردگارش نورانی می شود ، و مردم از نور خورشید بی نیاز می شوند و شب و روز یکی می شوند و تاریکی از بین می رود.
  11.  ایجاد برادری و مساوات میان انسان ها است . چنان چه امام محمد باقر علیه السلام می فرمایند : هنگامی که قائم ما قیام کند ، دوران برادری و برابری فرا می رسد . در آن زمان یک مسلمان آن چه نیاز داشته باشد ، از جیب برادر مسلمانش برمی دارد و او مانع نمی شود .

 

آخر الزمان

« آخر الزمان » اصطلاحی است در فرهنگ ادیان بزرگ دنیا ، به معنای آخرین دوران حیات بشر و قبل از برپایی قیامت . در فرهنگ اسلامی ، هم دوران نبوت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله ، تا وقوع قیامت را شامل می شود و هم در دوران غیبت و ظهور مهدی موعود علیه السلام را . در دوران معاصر ، عده ای از مفسران و متفکران مسلمان از قبیل : مرحوم علامه طباطبایی ، استاد شهید مرتضی مطهری ، سید قطب و .... با اتکا به آیاتی از قرآن کریم ( اعراف : 138 ، انبیاء : 105 ، صافات : 171و172 ) استخلاف انسان در زمین ، فرمانروا شدن نیکوکاران زمین ( وراثت صالحان ) و پیروزی حق بر باطل را به رغم جولان دائمی باطل ، به عنوان سرنوشت آینده بشر مطرح کرده اند و آیات و روایات مربوط به تحولات آخرالزمان را بیانگر نوعی فلسفه تاریخ می دانند و به اعتقاد ایشان ، عصر آخرالزمان عبارت است از دوران شکوفایی تکامل اجتماعی و طبیعی نوع انسان . چنین آینده ای امری است محتوم که مسلمانان باید انتظار آن را داشته باشند و نباید منفعل و دلسرد به « حوادث واقعه » بنگرند ، بلکه با حالتی پر آمادگی و کوشش در خور این انتظار مقدس باشند . در چارچوب این برداشت ، آخرالزمان قطعه معینی از تاریخ نوع انسان است که او باید در آن ، حرکت تکاملی تدریجی خود را تا تحقق وعده ی الهی ادامه دهد . در حالی که در کتب علمای متقدم همچون « کمال الدین » شیخ صدوق رحمة الله و « کتاب الغیبه » شیخ طوسی رحمة الله ، چنین تفسیری از تاریخ نبوده و تحولات آخرالزمان امری است غیر عادی که در آخرین بخش از زندگی نوع انسان واقع می گردد و به تحولات قبلی جامعه انسانی مربوط نمی شود .

شناخت آخرالزمان یا فرجام شناسی ( Eschatologie ) در ادیان یهود ، مسیحیت و زرتشتی نیز حائز اهمیت است . نگاهی به دردها و آلام بشر اندیشمند امروز و غربت او در زوال فطرت پاک آدمی ، چنین می نمایاند که در میان همه خواسته های ضد و نقیضش ، امروز یکی هست که همه در آن مشترکند ؛ همه اقوام و ملل یکصدا خواهان « آزادی » اند .

در احادیث بسیاری آمده است که حضرت مهدی علیه السلام در آخرالزمان ظاهر می شود . پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله برفراز منبر فرمود : « مهدی از عترت و اهل بیت من است . او در آخرالزمان ظهور می کند . » و نیز فرمود : « مژده باد شما را به ظهور مهدی که او در آخرالزمان به هنگام سختی روزگار و فتنه و اختلاف و عدم امنیت می آید و خداوند به وسیله او زمین را پر از قسط و عدل می نماید . »

امام باقر علیه السلام نیز می فرماید : « دولت ما آخرین دولت هاست ....  .» پیامبر صلی الله علیه و آله دست ها را به سوی آسمان برافراشت و گفت : خداوندا ! برادرانم را به من بنمایان . یکی از اصحاب گفت : مگر ما برادران شما نیستیم ؟ فرمود : نه ، شما یاران من هستید . برادران من کسانی هستند در آخرالزمان می آیند و به من ندیده ایمان می آورند . خداوند آن ها را پیش از آن که از صلب پدران به رِحَم مادران در آیند ، با نام خود و پدرانشان به من معرفی نموده است که استقامت هر یک از آن ها در دین خود ، از کندن خارهای گَوَن در شب تاریک ، و به دست گرفتن آتش گداخته سخت تر است . آن ها مشعل های هدایت هستند که خداوند آن ها را از فتنه های تیره و تار نجات می بخشد .

درباره فتن و حوادث آخرالزمان ، احادیث بی شماری از حضرت ختمی مرتبت صلی الله علیه و آله و حضرت ائمه علیهم السلام در کتب حدیث به ثبت رسیده است . مجموعه هایی از آن احادیث ، به صورت کتب مستقلی به نام « ملاحم » ، « الغیبة » و دیگر نام ها نگاشته شده است .

روایات معصومین علیهم السلام نشان می دهد :

  1. با سپری شدن این دوران ، بساط زندگی دنیوی برچیده و مرحله ای در نظام آفرینش آغاز می شود .
  2. آخرالزمان خود به دو مرحله کاملا متفاوت تقسیم می شود : دوران نخست که در آن انسان به مراحل پایانی انحطاط اخلاقی می رسد . دوران بعد ، عصر تحقق وعده های الهی به پیامبران و اولیای خدا است و با قیام مصلح جهانی آغاز می شود . کلیات عقاید مربوط به آخرالزمان تقریبا از سوی همه فرقه های بزرگ اسلامی پذیرفته شده است ، ولی در خصوص وابستگی این تحولات به ظهور مهدی علیه السلام و نیز هویت او اختلاف نظر وجود دارد .

کتاب موعودنامه