احتضار و قبض روح
- شنبه شهریور ۷ ۱۳۹۴، ۰۵:۵۱ ق.ظ
- ۱ حرفهای شما
. سکرات مرگ
سکره مرگ حالتى شبیه به مستى است که بر اثر فرا رسیدن مقدمات مرگ، به صورت هیجان و انقلاب فوقالعادهاى به انسان دست مىدهد و گاه بر عقل او چیره مىگردد و او را در اضطراب و ناآرامى شدیدى فرو مىبرد: «وَ جَآءَتْ سَکْرَةُ الْمَوْتِ بِالْحَقّ ذَ لِکَ مَا کُنتَ مِنْهُ تَحِیدُ»[1]؛ و سرانجام سکرات مرگ به حق فرا مىرسد [و به انسان گفته مىشود] این همان چیزى است که از آن مىگریختى!
2. مرور سریع به تمامى عمر، اولاد، اعمال، دوستان و ...
امام على علیه السلام در اینباره مىفرماید: ... کم کم مرگ در آنها نفوذ کرده، میان آنها و زبانشان جدایى مىافکند، در حالى که او در میان خانواده خویش است، با چشمش مىبیند و با گوشش مىشنود، عقل و هوشش سالم است، اما نمىتواند سخن بگوید! در این مىاندیشد که عمرش را در چه راه فانى کرده؟! و روزگارش را در چه راهى سپرى نموده است؟! به یاد ثروتهایى مىافتد که در تهیه آن چشم بر هم گذارده و از حلال و حرام و مشکوک جمع آورى نموده و ... درحالى که هنگام جدایى و فراق از آنها فرا رسیده است و ....[2]
3. مشاهده اهلبیت علیهم السلام
امام صادق علیه السلام مىفرماید: از دوستان و دشمنان ما کسى نمىمیرد، مگر آن که رسول خدا صلى الله علیه و آله و امیرمؤمنان و امام حسن و امام حسین علیهم السلام را مىبیند [و آنها نیز] او را مىبینند و بشارت مىدهند و اگر از غیر دوستان ما باشد آنها (پیامبر صلى الله علیه و آله و امامان علیهم السلام) را مىبیند درحالى که احساس بدى مىکند.[3]
امام صادق علیه السلام، درباره بشارت مؤمنان به هنگام احتضار، از سوى پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله و امامان معصوم علیهم السلام استناد به این آیه شریف مىکند که خداوند متعال مىفرماید: «الَّذِینَ ءَامَنُوا وَ کَانُوا یَتَّقُون* لَهُمُ الْبُشْرَى فِى الْحَیَوةِ الدُّنْیَا وَ فِى الْأَخِرَة»[4]؛ همانان که ایمان آورده و پرهیزکارى ورزیدهاند. در زندگى دنیا و آخرت مژده براى آنان است.[5]
4. تهدید و ارعاب براى منافقان و کافران، بشارت و تحیت براى مؤمنان
منافقان:
«فَکَیْفَ إِذَا تَوَفَّتْهُمُ الْمَلئِکَةُ یَضْرِبُونَ وُجُوهَهُمْ وَ أَدْبرَهُمْ»[6]؛ پس چگونه [تاب مىآورند] وقتى که فرشتگان [عذاب]، جانشان را مىستانند و بر چهره و پشت آنان تازیانه مىنوازند؟
کافران:
«وَلَوْ تَرَى إِذْ یَتَوَفَّى الَّذِینَ کَفَرُوا الْمَلئِکَةُ یَضْرِبُونَ وُجُوهَهُمْ وَأَدْبرَهُمْ وَذُوقُوا عَذَابَ الْحَرِیقِ»[7]؛ اگر ببینى هنگامى که فرشتگان [مرگ] جان کافران را مىگیرند و بر صورت و پشت آنها مىزنند و مىگویند: عذاب سوزان را بچشید.
مؤمنان:
«الَّذِینَ تَتَوَفهُمُ الْمَلئِکَةُ طَیّبِینَ یَقُولُونَ سَلمٌ عَلَیْکُمُ ادْخُلُوا الْجَنَّةَ بِمَا کُنتُمْ تَعْمَلُونَ»[8]؛ همان کسانى که فرشتگان جانشان را- در حالى که پاکند- مىستانند [و به آنان] مىگویند: درود بر شما باد، به [پاداش] آنچه انجام مىدادید، به بهشت درآیید.[9]
5. وسوسه شیطان براى نابودى ایمان
از مسائل مهم به هنگام مرگ تلاش شیطان براى از بین بردن ایمان است. راه خلاصى آن، تسلط بر دلایل ایمان و اصول عقائد با ادله قطعى و صفاى خاطر و حفظ کردن آنها است. همچنین خواندن دعاى عدیله که در مفاتیح الجنان آمده است.[10]
چرا در قرآن کریم، قبض ارواح یک جا به خدا و در جاى دیگر به ملک الموت و فرشتگان نسبت داده شده است؟
قرآن مجید قبض ارواح را هم به خدا نسبت مىدهد: «اللَّهُ یَتَوَفَّى الْأَنفُسَ حِینَ مَوْتِهَا»[11]؛ خداوند ارواح را به هنگام مرگ قبض مىکند. و هم به عزراییل و فرشتگان دیگر: «قُلْ یَتَوَفکُم مَّلَکُ الْمَوْتِ الَّذِى وُکّلَ بِکُم»[12]؛ بگو: جان شما را فرشته مرگ که موکل شماست مىگیرد. و «الَّذِینَ تَتَوَفهُمُ الْمَلئِکَة»[13]؛ آنان که فرشتگان جانشان را مىگیرد.
این نسبتهاى چندگانه در میراندن به خاطر اختلاف اسباب است؛ به همین جهت هیچ منافاتى با یکدیگر ندارند؛ مانند نوشتن است که هم مىتوانیم به قلم نسبت دهیم و هم به دست و انگشتان.
بنابراین، در اصل، قبض کننده ارواح، خداست و در عالم اسباب، فرشتگان و ملک الموت مجرى این فرمان مىباشند. علاوه بر آن، ممکن است این نسبتهاى مختلف
بر حسب اختلاف در مقام افراد باشد؛ به این معنا که ارواحِ پست و نازلتر توسط فرشتگان عادى و ارواح برتر توسط فرشتگان مقرب و سرانجام عزائیل علیه السلام و ارواح متعالى را خداى تعالى قبض مىکند.[14]
با توجه به این که تا سلولهاى مغز از کار نیفتد مرگ تحقق نمىیابد، چگونه عزرائیل علیه السلام- اگر وجود خارجى و واقعى دارد- هیچ کسى را بدون مرض، درد، تصادف و ... قبض روح نمىکند؟ آیا تا حالا شنیدهاید که مثلًا کسى در خیابان بدون هیچ عاملى یک دفعه بمیرد؟
بدون تردید، تمام امور حتى قبض روح و مرگ و زمان آن به دست قدرت خداوند متعال، انجام مىگیرد: «اللَّهُ یَتَوَفَّى الْأَنفُسَ حِینَ مَوْتِهَا»[15]؛ خداوند ارواح را به هنگام «مرگ» قبض مىکند. و اگر در آیات دیگر سخن از قبض روح به دست «ملک موت» و فرشتگان مرگ آمده، به این دلیل است که آنها فرمانبران حق و مجریان اوامر اویند. خداوند حکیم مىفرماید: «وَ مَا یُعَمَّرُ مِن مُّعَمَّرٍ وَلَا یُنقَصُ مِنْ عُمُرِهِ إِلَّا فِى کِتب»[16]؛ و هیچ انسانى عمر طولانى نمىکند و هیچ کس از عمرش کاسته نمىشود، مگر این که در کتاب (علم خداوند) ثبت است.
و در جاى دیگر مىفرماید: «وَ لَن یُؤَخّرَ اللَّهُ نَفْسًا إِذَا جَآءَ أَجَلُهَا»[17]؛ خداوند هرگز مرگ کسى را هنگامى که اجلش فرا رسد به تاخیر نمىاندازد. و نیز مىفرماید: «... یَدْعُوکُمْ لِیَغْفِرَ لَکُم مّن ذُنُوبِکُمْ وَیُؤَخّرَکُمْ إِلَى أَجَلٍ مُّسَمًّى»[18]؛ ... او که شما را دعوت مىکند تا گناهانتان را ببخشد و تا موعد مقررى شما را باقى گذارد.
از مجموع آیات در این باره استفاده مىشود که انسان دو گونه «اجل» دارد؛ یکى سررسید نهایى عمر یعنى همان مدتى که آخرین توانایى بدن براى حیات است و دیگر «اجل معلق» یعنى پایان یافتن عمر انسان بر اثر عوامل و موانعى در نیمه راه.
در هر صورت، سکته، بیمارى، درد، تصادف و ... زمینهساز هستند که عزرائیل علیه السلام قبض روح کند؛ مثلًا وقتى که آخرین توانایى بدن براى حیات پایان یابد طبیعتاً سکته یا ... پیش مىآید و همین خود زمینه مرگ و قبض روح را فراهم مىکند و همچنین است اگر فردى به واسطه کارهاى زیانبار به بدن، مرگ طبیعى خود را جلو بیندازد.
همین عوامل، سبب و زمینه مرگ و قبض روح او مىشود. بنابراین مىتوان گفت، هر انسانى به هنگام مرگ به واسطه سببى و لو سکته ناگهانى از دنیا مىرود. تا جهازها و اندامهاى اصلى بدن سالم است روح وجود دارد. براى جدا شدن روح از بدن به عامل نیاز است و لو آن عامل سکته ناگهانى باشد.[19]
هنگام مرگ، حضرت عزراییل علیه السلام چگونه ظاهر شده و جان انسان را مىگیرد؟
پاسخ پرسش فوق را در ضمن چند امر پى مىگیریم:
1. فرشتگان از جنس ماده عنصرى نیستند، بلکه یا از جمله موجودات مجردند یا از اجسام لطیفى فوق این ماده معمولى، آفریده شدهاند که با چشم ظاهرى و ابزار مادى، قابل رؤیت نیستند؛ بنابراین اگر انتظار این باشد که فرشتگان قبض روح، همانند اجسام مادى، قابل رؤیت باشند، این انتظار نامعقول است. آن چه در این باره مىتوان گفت این است که فرشتگان مىتوانند به شکلهایى متمثل شوند. در این صورت است که انسان مىتواند آنان را مشاهده کند؛ چنان که در سوره مریم، آیه 17 آمده است که: فرشته بزرگ الهى به صورت انسان موزون، بر مریم ظاهر شد.
2. در مورد کیفیت حضور و قبض روح باید گفت: از آنجا که ملک، موجودى مجرد و معنوى است. حجاب ماده و آثار آن، از قبیل زمان و مکان در آنان راه ندارد و آنان در همه جا حضور دارند و از همه کس بر ما نزدیکترند: «وَ نَحْنُ أَقْرَبُ إِلَیْهِ مِنکُمْ وَ لکِن لَّاتُبْصِرُونَ»[20]؛ هم چنان که در روایتى از امام صادق علیه السلام مىخوانیم: از ملک الموت سؤال شد، چگونه آدمیان را در یک ساعت قبض روح مىکنى، در حالى که برخى در مغرب عالمند و برخى در مشرق عالم؟ ملک الموت، پاسخ داد: من تنها آنان را مىخوانم و آنان پاسخ مرا مىدهند.
امام صادق علیه السلام فرمود: ملک الموت پس از این پاسخ، گفت: تمامى این جهان در مقابل من مانند یک کاسهاى است که در نزدِ یکى از شماها باشد و از هر جاى آن کاسه، بخواهد غذا تناول کند، دست در همان جا برده و از همان نقطه تناول مىکند. و تمام این دنیا نزد من مانند درهمى است که در دست یکى از شماست و آن را هرگونه که بخواهد مىگرداند و پشت و روى آن را مىنگرد.[21]
در هنگام احتضار، ملک، شروع به دریافت روح و جداکردن آن از جسم مىکند، این دریافت نسبت به انسانهاى خوب و بد متفاوت است؛ براى مثال، حضرت عزراییل براى قبض ارواح طیبه، آن قدر دلربایى مىکند که دیگر براى مؤمن تاب و توانى باقى نمىماند و در یک لحظه روح او به پرواز در مىآید. امّا همین قبض روح در انسان بد، همانند کنده شدن پوست بدن جلوه مىکند.[22]
چه امورى در راحت جان دادن مؤثر است؟
برخى از عواملى که در راحتى جان کندن مؤثر است عبارت است از:
1. صله ارحام و خویشان و نیکى به پدر و مادر؛
امام صادق علیه السلام در این باره مىفرماید: هر که دوست دارد خداوند متعال سکرات مرگ را بر
او آسان کند، صله ارحام و خویشان به جا آورد و به پدر و مادر احسان نماید.[23]
2. پوشاندن و اطعام دادن؛
امام صادق علیه السلام مىفرماید: هر کس بپوشاند برادر خود را جامه زمستانى یا تابستانى، خداوند متعال از جامههاى بهشت بر او بپوشاند و سکرات مرگ را بر او آسان کند و قبر او را گشاد نماید.[24]
رسول گرامى اسلام صلى الله علیه و آله مىفرماید: هر کس حلوایى بر برادر خود بخوراند، خداوند تلخى مرگ را از او برطرف مىکند.[25]
3. خواندن سوره یس، صافات، زلزله و کلمات فرج[26]
4. روزه گرفتن در آخر ماه رجب؛
امام صادق علیه السلام مىفرماید: هر کسى یک روز از آخر ماه رجب را روزه بگیرد، خداوند متعال، او را از شدت سکرات مرگ و هول بعد از مرگ و از عذاب قبر ایمن گرداند.[27]
5. خواندن نماز در شب هفتم ماه رجب (چهار رکعت)؛[28]
6. خواندن دعاى: «اعددت لکل هول لا اله الا اللَّه و ...؛ ده مرتبه در روز[29] و اذکار دیگر؛
و ....
براى فردى که در حال احتضار است خواندن چه سورهها، آیهها، دعاها و ذکرهایى مفید است؟ هنگام غسل میت، اطرافیان، خانواده و دوستان و ... چه باید بکنند و چه سورههایى بخوانند؟ براى فردى که از دنیا رفته است چه باید کرد؟ و چه باید خواند؟
احکام محتضر:
1. مستحب است براى راحت شدن محتضر بر بالین او سوره مبارکه «یس»، «الصافات»، «احزاب»، «آیةالکرسى»، آیه پنجاه و چهارم از سوره «اعراف» و سه آیه آخر سوره «بقره» بلکه هر چه از قرآن، ممکن است بخوانند.
2. واجب است او را رو به قبله بخوابانند.
3. مستحب است وى را شهادتین و کلمات فرج تلقین دهند.[30]
احکام بعد از مرگ:
شیخ عباس قمى رحمه الله[31] سورهها و آیات دیگرى را نیز براى هدیه به ارواح اموات ذکر کرده است؛ از جمله: 1. سوره قدر 2. مُعوّذتین (ناس و فلق) 3. اخلاص (توحید) 4. یس 5. مُلک (تبارکالذى ...) 6. آیةالکرسى و ...
ضمن اینکه خواندن هر سورهاى از قرآن براى مردگان مفید است و ثواب دارد.
هنگام خواندن قرآن براى شخصى که از دنیا رفته، همین که نیت کنید براى او مىخوانم کافى است و اسم او را به زبان آوردن لازم نیست، هرچند اگر چنین شود اشکالى ندارد.
اقسام «اجل» را از دیدگاه قرآن بیان کنید.
راغب اصفهانى مىگوید: مدت زندگى انسان در دنیا را اجل مىگویند؛ مثلًا گفته مىشود: اجلش فرا رسید؛ یعنى مرگش فرا رسیده است.[32]
چون عادت مردم بر این است که در معاملات و معاهدات، «أجل» را به معناى «مدت مقرّر» و یا «سر رسید آن» ذکر مىکنند، خداى تعالى نیز در قرآن، آن را به همین معنا به کار برده است و ظاهراً استعمال کلمه «أجل» در «تمام شدن مدت» به کار رفتن در معناى اصلى و در «سررسید» استعمال در معناى فرعى آن است.[33]
و اساساً اجل دو قسم است: اوّل: «أجلِ مُسمّى» یعنى همان أجل محتوم که تغییر نمىپذیرد؛ به همین جهت مىبینیم که قرآن کریم کلمه «أجل» را به «عنده» مقید کرده است: «وَ اجَلٌ مُسمّى عِنْدَه»[34]؛ اجل معین پیش اوست، چه اینکه آنچه نزد خدا باشد، باقى و ماندنى است.[35]
دوم: «اجل غیر مسمّى» یعنى همان أجل غیر معین و مبهم که در صورت گرایش انسانها به ایمان و تقوا، قابل تغییر است.
در روایتى حضرت امام صادق علیه السلام فرمود: أجلى که غیر معین است؛ یعنى همان «وقتى» که غیر معین است و هرچه را که خدا بخواهد، پیش مىآید.
امّا «أجل مسمّى» همان أجلى است که خداوند اگر بخواهد، مقدرش کند، در هر شب قدر به مدت یک سال؛ یعنى تا رسیدن شب قدر دیگر آن را نازل مىفرماید.
آنگاه، حضرت امام صادق علیه السلام فرمود: این همان أجل و وقتى است که خداوند تبارک و تعالى دربارهاش فرمود: «پس چون أجلشان رسد، نه [مىتوانند] ساعتى آن را پس اندازند و نه پیش.»[36]
آیا درست است ما که در حال حاضر زندهایم، مرده باشیم و کسانىکه مردهاند، زنده باشند؟
امیرمؤمنان، على علیه السلام فرمودند: النَّاسُ نِیامُ إذا مَاتُوا انْتَبَهُوا[37]؛ مردم خوابند، هنگامىکه مردند بیدار مىشوند. قرآن کریم نیز مىفرماید: «وَ مَا هذِهِ الْحَیَوةُ الدُّنْیَآ إِلَّا لَهْوٌ وَ لَعِبٌ وَ إِنَّ الدَّارَ الْأَخِرَةَ لَهِىَ الْحَیَوَانُ لَوْ کَانُوا یَعْلَمُون»[38]؛ این زندگى دنیا، جز سرگرمى و بازیچه نیست و زندگى واقعى، سراى آخرت است، اى کاش [مردم] مىدانستند.
مراد پرسش هر کدام از این آیه یا روایت باشد، پاسخ این است، که دل بستن به زندگى دنیا جز وهم و خیال و کار بیهودهاى که انسان را از امر مهم آخرت باز مىدارد نیست. و همانطور که بچهها بر سر بازى داد و فریاد و با یکدیگر نزاع مىکنند، با اینکه آنچه بر سر آن نزاع مىکنند، جز وهم و خیال چیزى نیست، مردم نیز در حیات مادّى و دنیایى بر سر امور وهمى و خیالى مانند اموال، همسران، فرزندان، مقامها و ...
با هم نزاع مىکنند، درحالىکه زندگى واقعى و حقیقى بدون فنا و نابودى و بدون درد و رنج و شقاوت، مختص به زندگى آخرت است که عین واقعیت و کمالات آن نامحدود است.
حال، با توجه به توضیح مختصر فوق، کلام پیامبر صلى الله علیه و آله هم روشن مىشود که فرمود:
مردم در این دنیا خوابند؛ همانطور که انسان در خواب، ادراک و حواس ظاهرش متوقف مىشود؛ مثلًا نمىتواند درک کند که در خارج از عالم خواب، وقایع دیگرى اتفاق مىافتد. مردم نیز نمىدانند که نسبت این عالم به عالم آخرت، نسبت عالم خواب به عالم بیدارى است. وقتى مردند و پرده از مقابل چشمان مادّىشان کنار رفت، تازه بیدار مىشوند و مىفهمند که زندگى واقعى، زندگى آخرت است.[39]
[1] ( 2). ق، آیه 19
[2] ( 1). نهجالبلاغه، خطبه 109، ص 206- 207
[3] ( 2). بحارالانوار، ج 6، ص 181
[4] ( 3). یونس، آیه 63- 64
[5] ( 4). ر. ک: عبدعلى عروسى حویزى، نورالثقلین، ج 2، ص 310
[6] ( 5). محمد، آیه 27
[7] ( 6). انفال، آیه 50
[8] ( 1). نحل، آیه 32
[9] ( 2). ر. ک: تفسیر نمونه، ج 23، ص 273- 279 و ج 1، ص 475- 476
[10] ( 3). شیخ عباس قمى، منازل الاخره، ص 12- 13
[11] ( 4). زمر، آیه 42
[12] ( 5). سجده، آیه 11
[13] ( 6). نحل، آیه 28
[14] ( 1). ر. ک: طبرسى، الاحتجاج، ج 1، ص 579؛ المیزان، ج 16، ص 376
[15] ( 2). زمر، آیه 42
[16] ( 3). فاطر، آیه 11
[17] ( 4). منافقین، آیه 11
[18] ( 5). ابراهیم، آیه 10
[19] ( 1). ر. ک: شهید مطهرى، مجموعه آثار، ج 4، ص 643- 725 و ج 13، ص 39؛ المیزان، ج 16، ص 395؛ تفسیر نمونه، ج 24، ص 198 و ج 10، ص 290 و ج 22، ص 558
[20] ( 1). واقعه، آیه 85
[21] ( 2). بحارالانوار، ج 6، ص 144
[22] ( 3). ر. ک: حبیب اللَّه طاهرى، سیرى در جهان پس از مرگ، ص 216- 229
[23] ( 1). بحارالانوار، ج 71، ص 66، ح 33
[24] ( 2). همان، ج 71، ص 380
[25] ( 3). همان
[26] ( 4). همان، ج 81، ص 238- 239 و 240، و ج 92، ص 331؛ کلمات فرج عبارت است از: لا اله الّا اللّه الحلیم الکریم لا اله الّا اللّه العلىّ العظیم سبحان اللّه ربّ السموات السبع و ربّ الارضین السبع و ما فیهن و ما بینهن و ربّ العرش العظیم والحمد للّه ربّ العالمین
[27] ( 5). همان، ج 97، ص 33
[28] ( 6). شیخ عباس قمى، منازل الاخره، ص 10- 11
[29] ( 7). شیخ عباس قمى، سفینة البحار، ج 2، ص 397
[30] ( 1). براى آگاهى بیشتر در مورد احکام محتضر ر. ک: توضیح المسایل یکى از مراجع، بخش احکام محتضر
[31] ( 2). مفاتیحالجنان، ص 941
[32] ( 3). مفردات راغب، ماده اجل، ص 65
[33] ( 1). ر. ک: المیزان، ج 7، ص 8- 10
[34] ( 2). انعام، آیه 3
[35] ( 3). ر. ک: همان
[36] ( 4). اعراف، آیه 34
[37] ( 1). مولى محمد صالح مازندرانى، شرح اصول کافى، ج 9، ص 180
[38] ( 2). عنکبوت، آیه 64
[39] ( 3). المیزان، ج 16، ص 154- 155
نام کتاب: پرسمان قرآنى معاد
نویسنده: سید على هاشمى نشلجى
موضوع: پرسش و پاسخ قرآنى برزخ و عالم آخرت
زبان: فارسى
تعداد جلد: 1
ناشر: موسسه بوستان کتاب
مکان چاپ: قم
سال چاپ: 1386
نوبت چاپ: چهارم
- ۹۴/۰۶/۰۷
بسیار عالی...
یاد مرگ درمان غفلت ها است...