آیه و ان یکاد
- شنبه شهریور ۱۴ ۱۳۹۴، ۰۵:۵۳ ق.ظ
- ۰ حرفهای شما
آیه 51 و 52 قلم/ 68 به آیه «و إن یکاد» شهرت دارد. از این آیه همواره براى خنثا کردن چشم زخم به صورت قرائت، تعویذ یا تابلو استفاده مىشود «و إِن یَکادُ الّذینَ کَفَروا لَیُزلِقونَکَ بِأَبصرِهِم لَمّا سَمِعُوا الذّکرَ و یَقولونَ إِنَّهُ لَمَجنونٌ* و مَا هُوَ إِلّا ذِکرٌ لِلعلَمین/ و همانا نزدیک است کافران هنگامى که قرآن را مىشنوند، با [نگاهها و] چشمهایشان تو را به زمین بزنند و مىگویند: او مجنون است؛ حال آنکه قرآن [یا پیامبر] جز اندرزى براى جهانیان نیست». بیشتر مفسّران، این آیه را درباره چشمزخم دانسته و با نقل روایاتى مبنى بر واقعیّت داشتن چشم زخم، درصدد اثبات آن برآمدهاند.[1] اینان برآنند که مقصودِ آیه، چشمزخم کافران به پیامبر صلى الله علیه و آله است که مىخواستند با چشمان خود، حضرت را از بین ببرند؛[2] امّا تفسیر دیگر از آیه مىگوید: کافران هنگام شنیدن قرآن، چنان از شدّت خشم و دشمنى، به پیامبر صلى الله علیه و آله نگاه مىکردند و چشم غرّه مىرفتند که اگر مىتوانستند، پیامبر را با نگاههاى خشمآلود خود مىلغزاندند و از بین مىبردند.[3] در هر صورت، مطابق تفسیر اوّل و مشهور، آیه از چشمزخم کافران به پیامبر خبر مىدهد؛ امّا اینکه قرائت یا همراه داشتن آن، جلو چشمزخم دیگران را مىگیرد یا نه، روایتى مُسنَد از پیامبر یا دیگر معصومان در دست نیست؛ بلکه بر پایه برخى روایات، پیامبر، هنگام تعویذ امام حسن و امام حسین علیهما السلام یا افرادى دیگر از چشمزخم، به اذکار دیگرى غیر از این آیه توسّل جستند.[4] فقط حسن بصرى گفته است که دواى چشمزخم، قرائت آیه «و إِن یَکادُ ...» است.[5] ملّا فتحاللّه کاشانى نیز روایتى بدون سند درباره نزول آیه نقل کرده که مىگوید: پیامبر صلى الله علیه و آله در مسجد نشسته بود و قرآن مىخواند و مشرکان بر در مسجد انتظار مىکشیدند تا هنگام خروج پیامبر، او را چشم بزنند؛ در همان حال، جبرئیل علیه السلام آیه «و إِن یَکاد» را نازل کرد و به پیامبر گفت که آن را تلاوت کند تا از چشم زخم آنان در امان باشد؛[6] امّا در نقلى که ابوالفتوح از کلبى درباره این شأن نزول دارد، از قرائت این آیه به وسیله پیامبر براى جلوگیرى از تأثیر چشمزخم مشرکان سخنى به میان نیامده است.[7]
منابع-
تفسیر روحالبیان؛ تفسیرالقرآن العظیم، ابن کثیر؛ تفسیر منهجالصادقین؛ خلاصةالمنهج؛ روضالجنان وروحالجنان؛ الکشّاف؛ الکافى؛ مجمع البیان فى تفسیرالقرآن.
سید محمود دشتى
استخاره: درخواست شناخت بهترین گزینه از خداوند، در هنگامه تردید و دو دلى
استخاره از ریشه «خ- ى- ر» و از باب استفعال، در لغت به معناى «طلب خیر در چیزى»[8] و در اصطلاح عبارت است از واگذاردن انتخاب به خداوند با دعا و عمل مخصوص، در کارى که انسان در انجام دادن آن مردّد است. این واژه در قرآن نیامده است؛ ولى با توجه به اینکه مسلمانان در مواردى براى تصمیمگیرى در کارهایشان از روش استخاره با قرآن* استفاده مىکنند در حوزه مسائل پیرامون قرآن قرار مىگیرد و از آن جهت که برخى مفسّران آیه شریفه «ان تَستَقسِموا بِالازلم» (مائده/ 5، 3) را به استخاره تفسیر کردهاند مىتواند در حوزه معارف قرآن قرار گیرد.[9]
واژه استخاره در روایات فراوانى دیده مىشود و به گفته بحرانى در روایات به 4 معنا به کار رفته است: 1. طلب ممکن شدن آنچه در آن خیر است، 2. طلب عزم بر آنچه در آن خیر است، 3. طلب خیر از خدا که نوعى دعا تلقى مىشود، 4. طلب شناخت چیزى که خیر در آن است.[10] افزون بر این معانى، وجوه دیگرى را نیز در معناى استخاره گفتهاند.[11]
همه معانى یاد شده به دو معنا باز مىگردد:
1. خیرجویى و درخواست دستیابى به خیر.
این معناى استخاره، در همه رفتارهاى آدمى و در مواردى است که انسان در انجام دادن کارى نگران است که مبادا ضرر و شرّى بر انجام دادن آن مترتب شود و نتواند به منافع فعل مورد نظر دست یابد، ازاینرو با تضرع از خداوند مىخواهد تا نتیجه خیر بر کارش مترتب کند و ضررهاى احتمالى را از آن دفع کند. این معناى استخاره عام است و روایاتى متعدد نیز ناظر به این معناست.[12] در روایتى از امام صادق علیه السلام آمده که هرکس در کارى بدون خیرخواهى وارد گردد و گرفتار شود مأجور نخواهد بود.[13]
2. خیرشناسى و طلب شناخت خیر. این نوع از استخاره که شایعتر بوده، بیشتر مورد توجه عموم مردم است در جایى است که انسان خیر و شرّ عملى را حتى با مشورت نتواند تشخیص دهد.
پیشینه استخاره:
تعیین تکلیف در موارد حیرت و آگاهى از آینده و گذشته همواره از نگرانیهاى بشر بوده است.[14] اقوام و ملل گوناگون براى آگاهى از آینده و تعیین نیک و بد کارها از ابزارهاى گوناگون چون نگریستن در اجرام آسمانى و دقت در حرکت آنها، پرواز پرندگان، شعلهآتش و ... استفاده مىکردند.[15]
یکى از کارهاى رایج در میان عرب جاهلى استقسام به ازلام و به سه منظور بود: 1. تعیین برندگان وبازندگان، با اجراى عملیاتى مشتمل بر برد و باخت در تقسیم گوشت. 2. یافتن راه حل مشکل. (قرعه) 3. استخاره و تعیین نیک و بد کارها؛ آنان براى آگاهى از اراده خدایان خود (بتها) در امور گوناگون زندگى و دانستن نیک و بد کارها و آگاهى از آینده و گذشته چون ازدواج، سفر، تجارت، جنگ و صلح، شروع به کار، بهبودى بیمار، بازگشت مسافر و پیدا شدن گمشده و ... از ازلام استفاده مىکردند.[16] تیرهایى که به این منظور به کار گرفته مىشد سه عدد بود و بر روى آنها عباراتى مانند «افعل، لاتفعل و غَفْل (پوچ)» یا «امَرَنى ربّى، نَهانى ربّى و غَفْل» نوشته شده بود.[17] استقسام در این موارد بدین گونه بود که متصدى یا خود شخص سه تیر را در ظرفى مخصوص قرار مىداد و رو برمىگرداند و آنها را به هم مىزد.
سپس یکى ازتیرها را بیرون مىآورد. اگر امر یا نهى بیرون مىآمد بدان عمل مىکردند و اگر تیر پوچ بیرون مىآمد آن را به ظرف بازگردانده کار را ادامه مىدادند تا وضع روشن شود. (ازلام)[18] آنان از این عمل به استخاره تعبیر مىکردند.[19] اسلام با توجه به نیاز انسان به سببى که با آن در دو راهیهاى حیرت و سرگردانى، تردید خود را بزداید، جنبههاى خرافى و شرک آلود این سنّت جاهلى را حذف کرده و به استخاره با صبغهاى الهى در مواردى خاصّ مشروعیت داده است[20]، ازاینرو پیامبر صلى الله علیه و آله به مسلمانان استخاره یاد مىداد.[21] پس از رسولخدا صلى الله علیه و آله، اهلبیت علیهم السلام در موارد تردید و دودلى به برخى انواع استخاره توصیه مىکردند. البته استخارهاى که در بیشتر روایات به آن توجه شده غیر از آن چیزى است که اکنون با تسبیح یا قرآن رواج دارد و اینگونه استخاره در روایات کمتر به آن توجه شده است، هرچند در مشروعیت آن در موارد خاص تردیدى نیست. از امام باقر علیه السلام نقل شده که هرگاه پدر بزرگوارشان مىخواستند حجّ، عمره یا خرید و فروش انجام دهند یا بردهاى را آزاد کنند وضو مىگرفتند و نماز استخاره مىگزاردند.[22]
جایگاه و قلمرو استخاره:
استخاره به معناى خیرجویى در همه افعال و تروک انسان جارى است؛ ولى استخاره به معناى خیرشناسى محدودیت دارد و در هنگام تردید اگر شخصنتواند با عقل خود خیر و شرّ کارها را بازشناسد و دین نیز بیانى نداشته باشد[23] کاربرد دارد، ازاینرو در انجام دادن واجبات و ترک محرمات[24] و در مواردى که عقل حکم قاطع و روشنى در مورد خیر و شرّ فعلى داشته باشد[25] یا جایى که بتوان با مشورت دیگران خیر را از شرّ بازشناخت[26] جاى استخاره نیست. استخاره در انجام دادن مکروه و ترک مستحب را برخى جایز شمردهاند[27] و برخى جایز نمىدانند.[28]
مشروعیت استخاره:
همه مذاهب اسلامى اصل استخاره را پذیرفتهاند.[29] البته بعضى، در برخى روشهاى آن با استناد به آیه 3 مائده/ 5 که بر حرمت استقسام با ازلام تصریح و تأکید دارد تشکیک کردهاند: «حُرّمَت عَلَیکُمُ المَیتَةُ والدَّمُ ... و ان تَستَقسِموا بِالازلمِ ذلِکُم فِسقٌ».
مفسّران در تفسیر استقسام به ازلام که قرآن کریم آن را حرام شمرده اختلاف نظر دارند. جمعى مقصود از آن را استخاره (/ طلب شناخت خیر و شرّ) به وسیله ازلام[30] دانستهاند. طرفداران این رأى درباره علّت تحریم آن گفتهاند: این عمل نوعى تلاش براى دستیابى به علمغیب است که از طرف خداوند حرام شده است. از نظر این مفسّران ازلام خصوصیتى ندارد و تحریم آیه هرگونه استقسامى، از جمله استخاره با قرآن یا تسبیح را شامل مىشود[31]؛ ولى جمعى با ردّ این ادّعا مىگویند: استقسام به ازلام هیچ ارتباطى باعلمغیب ندارد، بلکه تلاش براى دستیابى به گمان به وسیله امارات و قراین متعارف است و گرنه باید علم تعبیر خواب و امثال آن نیز حرام و کفر باشد.[32] برخى نیز حکمت تحریم آیه را نفى خرافهپرستى و اوهام دانسته، مىگویند: این معنا مخصوص استقسام به ازلام نیست، بلکه شامل هرگونه استقسام، هر چند با تسبیح یا مصحف مىگردد، ازاینرو استخاره را مورد هجوم قرار داده، آن را عامل عقبماندگى و مانع پیشرفت معرفى مىکنند.[33] برخى از معاصران با ردّ این سخنان با استناد به روایات جواز استخاره مىگویند: استخاره نوعى رجوع به خداوند در زمان حیرت و سرگردانى است و با اندیشیدن و تعقل منافاتى ندارد[34]، افزون بر این، جمعى ازمحققان سبب حرمت استقسام به ازلام را تفکّرى شرکآلود دانستهاند که در پس این عمل وجود داشته است، زیرا مشرکان عرب این عمل را در کنار بتهاى خود و به فرمان آنها دانسته و براى یارى جستن از آنها در یافتن سرنوشت خویش انجام مىدادند و بر اثر همین تلقى شرکآلود بوده که قرآنکریم آن را حرام کرده است و گرنه این عمل به خودى خود حرام نیست.[35] علامه طباطبایى و برخى دیگر معتقدند با توجه به سیاق آیه که درباره تحریم برخى خوردنیهاست استقسام به ازلام در تقسیم گوشت به وسیله تیرها که نوعى قمار بود، ظهور دارد و اساساً شامل استخاره و موارد مشابه آن مانند قرعه نمىشود[36]، به هر روى، علما در اینکه استخاره در مواردى خاص مشروعیت دارد و تحریم آیه شامل آن نمىشود اتفاق نظر دارند. براىمشروعیت و اعتبار استخاره به دلایلى استناد شده است:
1. هر دو معناى استخاره (خیرجویى و خیرشناسى) نوعى دعا و درخواست از خداوند است که فرد متحیّر عاجزانه از خداى عالِم و قادر مىخواهد تا نتیجه خیر بر اعمال او مترتب کند یا خیر را در کوره راههاى زندگى به او بشناساند، ازاینرو عموم آیه «ادعونى استَجِب لَکُم/ مرا بخوانید تا شما را اجابت کنم» (غافر/ 40، 60) شامل آن مىشود.
2. روایاتى فراوان در منابع شیعى و سنى بر مشروعیت استخاره دلالت مىکند؛ مانند آنچه از جابر بن عبداللّه نقل شده و نزد همه مذاهب اسلامى پذیرفته است. او مىگوید: پیامبر صلى الله علیه و آله به ما استخاره مىآموخت، چنان که سورههاى قرآن را آموزش مىداد.[37]
در روایتى دیگر فضیل از امام صادق علیه السلام نقل کرده که هیچ مؤمنى استخاره نکند، مگر آنکه خداوند، براى او خیر مقدر فرماید، حتى اگر حوادث ناگوارى براى او پیش آید.[38]
روشهاى استخاره:
استخاره براى بازشناسى خیر به روشهاى مشروعى از طرف دین نیاز دارد، از اینرو در روایات به روشهایى براى آن اشاره شده است[39] که به 5 مورد اشاره مىشود:
1. استخاره با نماز:
فقیهان امامیه[40] و اهل سنت[41] نماز استخاره را از نمازهاى مستحب برشمردهاند. علامه حلّى مىگوید: نماز استخاره به اتفاق امامیه و بیشتر اهل سنت مستحب است.[42] این نماز به روشهایى گوناگون در روایات وارد شده است[43]؛ ولى همه روایات، نماز استخاره را دو رکعت همراه با دعاهاى مخصوص قبل یا بعد از آن، بیان کرده است.[44] در برخى ازاینروایات خواندن سورههاى مخصوص نیز توصیه شده است.[45]
2. استخاره با دعا:
در این روش باید استخاره کننده یکى از دعاهاى وارد شده را بخواند. سپس ذکر «استَخیرُ اللَّه» را در امور عادى 7 بار و در امور مهم 100 بار بگوید و آنگاه به قلب خود رجوع کند و به هریک از راههایى که قلبش به آن میل کرد عمل کند. گفتنى است که دعاهایى که در روایات وارد شده مضامینى متنوّع دارد.[46] یکى از آن دعاهاچنین است: «یا أبصر الناظرین و یا أسمع السامعین و یا أسرع الحاسبین و یا أرحم الراحمین و یا أحکم الحاکمین صلّ على محمّد و على أهل بیته و خرلى فى کذا و کذا».[47] این نوع استخاره که بیشتر روایات درباره آداب آن دستور دادهاند فقط دعا و طلب خیر است[48] و در مشروعیت آن تردیدى نیست.
3. استخاره ذات الرقاع:
کیفیت آن چنین است که بر روى سه برگه نوشته مىشود: «بسماللَّه الرحمن الرحیم. خیرة مناللَّه العزیز الحکیم، لفلان بن فلان. افْعَل» و بر سه برگه دیگر همان ذکرنوشته شده به جاى افعل «لاتفعل» نوشته مىشود آنگاه استخاره کننده هر 6 برگه را زیر سجاده گذارده، دو رکعت نماز مىگزارد و بعد از نماز، در سجده 100 بار مىگوید: «أستخیر اللَّه برحمته خیرةً فی عافیة». سپس آن برگهها را به هم زده، آنها را یکى یکى تا سه برگه بیرون مىآورد. چنانچه هر سه «افْعَل» داشت آن را انجام مىدهد و چنانچه هرسه «لاتفعل» داشت آن را انجام نمىدهد؛ ولى اگر یکى «افْعَل» بود و دیگرى «لاتفعل»، تا 5 برگه بیرون مىآورد و بر طبق اکثریت عمل مىکند.[49] استخاره ذاتالرقاع مورد توجه بسیارى از بزرگان بوده و روایات پرشمارى از امامان معصوم علیهم السلام، درباره آن وارد شده است. بیشتر فقیهان امامیه مشروعیت آن را پذیرفتهاند.[50]
4. استخاره با قرآن:
امروزه این نوع استخاره رایجتر است و شرط اساسى آن داشتن طهارت جسمى و روحى و آشنا بودن به معنا و تفسیر قرآن و درک مناسبت آیات با موضوع مورد استخاره است.[51]
در استخاره با قرآن روشهایى گوناگون روایت شده است؛ از جمله اینکه امام صادق علیه السلام به کسى که گفت: گاه تصمیم به انجام دادن کارى مىگیرم و درباره آن از خدا طلب خیر مىکنم؛ اما فکرم به جایى نمىرسد، فرمود: قرآن را بگشاى و به اولین آیهاى که نگاهت به آن افتاد، به خواست خدا عمل کن.[52] علامه مجلسى در شرح این روایت گفته است: مراد از اولین آیه، اولین آیه صفحه سمت راست است.[53] سیره علما و تجربه عملى آنان نشان مىدهد که استمداد از قرآن با استخاره ثمرات عملى فراوانى براى راهگشایى کارها داشته است، بهگونهاى که برخى شگفت انگیز بودن نتایج آن را از معجزات قرآن دانستهاند.[54] برخى استخاره با قرآن را با روایتى از امام صادق علیه السلام که مىگوید:
«با قرآن تفأل نزنید» منافى دانستهاند. به این اشکال پاسخ داده شده که اولًا این روایت ضعیف است. ثانیاً استخاره با تفأل* فرق دارد؛ زیرا استخاره چنانکه گذشت، این است که انسان در کارى مردد باشد و از خداوند بخواهد او را در گزینش یکى از دو کار راهنمایى کند و خیر او را در آن قرار دهد؛ اما تفأل زدن به معناى پیشبینى کردن فرجام کارها و پیشامدهاى آینده و غیبگویى است.[55] البته تفأل به معناى استخاره و فال نیک زدن نیز در روایات و عباراتعالمان به کار رفته[56] که به معناى اول، حکم استخاره را دارد[57] و به معناى دوم اگر به قرآن نباشد نه تنها از آن نهى نشده[58] بلکه بر پایه برخى نقلها پیامبر صلى الله علیه و آله فال نیک زدن را دوست مىداشت.[59]
5. استخاره با تسبیح:
این روش نیز اقسامى دارد که به دو مورد آنکه منسوب به امام زمان است اشاره مىشود:
الف. استخاره کننده تسبیح را گرفته پس از سه بار صلوات بر پیامبر و آل او مقدارى از تسبیح را جدا مىکند و دو تا دو تا مىشمارد، چنانچه یک دانه ماند نشان امر به آن عمل و اگر دو تا باقى ماند نشان نهى از آن است.[60]
ب. پس از قرائت دعا قبضهاى از تسبیح را بگیرد و هشت هشت جدا کند، پس اگر یکى بماند بهطور کلى خوب است و اگر دو تا بماند یک نهى دارد و اگر سه تا بماند فعل و ترکش یکسان است و اگر 4 تا بماند دو نهى دارد و اگر 5 تا بماند بعضى گفتهاند که تعب و رنج دارد و بعضى گفتهاند: در آن ملامت است و اگر 6 تا بماند نهایت خوبى را دارد و باید شتاب کرد و اگر 7 تا بماند حکمش مانند 5 تاست و اگر 8 تا ماند 4 نهى دارد.[61] شایان ذکر است که روایاتِ برخى انواع استخاره نظیر استخاره با تسبیح ضعیف است[62]؛ ولى بر پایه روایات تسامح در ادلّه سنن عمل به آن جایز دانسته شده[63] و حتّى برخى ادعاى اجماع برآن کرده و آن را از شعائر امامیه دانستهاند.[64]
آداب استخاره:
استخاره نوعى دعا و نیایش با خداست، ازاینرو در روایات براى آن آدابى بیان شده که به برخى از آنها اشاره مىشود:
1. وضو داشتن و نماز خواندن. امام صادق علیه السلام مىفرمود: هرگاه پدرم مىخواست استخاره کند وضو مىگرفت. سپس دو رکعت نماز مىگزارد.[65] 2. صدقه دادن. امام موسى بن جعفر علیه السلام مىفرمایند:
هرگاه امر بزرگى بر تو سنگینى کرد در همان روز به 60 مسکین به هر کدام نصف صاع خرما یا گندم یا جو صدقه بده. سپس مىگویى: خدایا با علم تو استخاره مىکنم. آنگاه خدا را به هر یک از نامهایش که مىخواهى بخوان.[66] 3. استخاره زمان ویژهاى ندارد؛ اما در روایات برخى زمانها زمان فضیلت استخاره دانسته شده است؛ از جمله پس از نمازهاى مستحب و واجب[67]، نماز صبح[68] در آخرین سجده آن[69]، آخرین رکعت نماز شب[70] و هنگام زوال خورشید.[71] 4. در روایات به استخاره در مرقد امام حسین علیه السلام و مسجد پیامبر صلى الله علیه و آله[72] توصیه شده است.
مباحث فقهى استخاره:
درباره لزوم عمل بر طبق استخاره سه دیدگاه متفاوت وجود دارد: 1. اوامر و نواهى در باب استخاره اقتضاى وجوب موافقت و حرمت مخالفت دارد.
2. اوامر و نواهى در این باب حداکثر بر استحباب موافقت و کراهت مخالفت دلالت دارد. 3. این گونه اوامر ونواهى براى ارشاد به مصالح و مفاسد است و بر الزام دلالت ندارد.[73] مطابق برخى روایات نباید به نتیجه استخاره بدبین بود و باید به قضاى الهى راضى بود[74]، ازاینرو موافقت با استخاره امرى مطلوب تلقى مىشود. درباره تکرار استخاره گفتهاند: در صورتى که با مراعات شرایط، استخاره شود دلیلى براى تکرار آن نیست[75] و در صورت تکرار به اولین استخاره عمل شود، مگر آنکه اوضاع و شرایط تغییر کرده باشد.[76] نکته پایانى اینکه دلیلى بر وکالت در استخاره وجود ندارد، زیرا در زمان ائمه علیهم السلام معمول نبوده است که یارانشان براى استخاره گرفتن به آنان مراجعه کنند[77] و در روایات استخاره نیز به استخاره خود افراد توصیه شده است[78]؛ ولى احادیث فراوانى درباره دعا براى مؤمنان و برآوردن حاجاتشانوارد شده که پذیرش نیابت در استخاره براى مؤمنان مىتواند از مصادیق آن باشد.[79]
منابع
-
احکام القرآن، ابن العربى؛ احکام القرآن، جصاص؛ اخبار مکة و ماجاء فیها من الآثار؛ بحارالانوار؛ بلوغ الارب فى معرفة احوال العرب؛ تاریخ ادیان و مذاهب جهان؛ تاریخ تمدن، ویلدورانت؛ تاریخ الحضارات العام؛ تذکرة الفقهاء؛ تفسیر القرآن العظیم، ابن کثیر؛ تفسیر القمى؛ التفسیر الکبیر؛ تفسیر المراغى؛ تفسیر المنار؛ تهذیبالاحکام؛ جامع احادیث الشیعة فى احکام الشریعه؛ جامعالبیان عن تأویل آىالقرآن؛ جواهرالکلام فى شرح شرایع الاسلام؛ حاشیة ردالمحتار على الدرالمختار؛ الحدائق الناضرة فى احکام العترة الطاهره؛ دانشنامه قرآن و قرآن پژوهى؛ الذکرى؛ الرسائل العشر؛ رسالة فى الاستخارة من القرآن المجید و الفرقان الحمید؛ روح المعانى فى تفسیر القرآن العظیم؛ سنن ابن ماجه؛ سنن النسائى؛ صحیح البخارى؛ صحیفه سجادیه؛ صراط النجاة؛ العروة الوثقى؛ فتح الابواب بین ذوى الالباب و بین رب الارباب فى الاستخارات؛ قاعدة القرعه؛ الکافى؛ کتاب الاصنام؛ کتاب السرائر؛ کشف الاسرار؛ کشف الاسرار و عدة الابرار؛ کشف الغطاء عن مبهمات شریعة الغراء؛ کنزالعمال فى سنن الاقوال و الافعال؛ لسان العرب؛ لغت نامه؛ مجمعالبحرین؛ مجموعة الرسائل؛ المحاسن؛ المحبر؛ مختلف الشیعة فى احکامالشریعه؛ مستدرک الوسائل؛ المستطرف فى کل فن مستظرف؛ مصباح المتهجد؛ مصطلحات الفقه و معظم عناوینه الموضوعیه؛ المعتبر فى شرح المختصر؛ معجم المحاسن و المساوى؛ المغنى و الشرح الکبیر؛ المقنعه؛ مکارم الاخلاق؛ منتهى المطلب؛ من لا یحضره الفقیه؛ المنمق فى اخبار قریش؛ من وحى القرآن؛ مواهب الرحمن فى تفسیر القرآن، سبزوارى؛ موسوعة الفقه الاسلامى؛ الموسوعة الفقهیة المیسره؛ المیزان فى تفسیر القرآن؛ المیسر و القداح؛ النهایة فى غریبالحدیث والاثر؛ نیل الاوطار من احادیث سیدالاخیار؛ وسائلالشیعه.
محمدتقى ضمیرى، سیدعبدالرسول حسینى زاده
نام کتاب: دائرة المعارف قرآن کریم
نویسنده: مرکز فرهنگ ومعارف قرآن
موضوع: مقالات قرآنى
زبان: فارسى
تعداد جلد: 8
ناشر: موسسه بوستان کتاب
مکان چاپ: قم
سال چاپ: 1389
نوبت چاپ: دوم
[1] ( 1). الکشّاف، ج 4، ص 597؛ مجمع البیان، ج 10، ص 512
[2] ( 2). همان
[3] ( 3). روضالجنان، ج 19، ص 370 و 371؛ ابنکثیر، ج 4، ص 436؛ الکشّاف، ج 4، ص 597؛ روحالبیان، ج 10، ص 127
[4] ( 4). الکافى، ج 2، ص 569؛ ابن کثیر، ج 4، ص 437؛ روح البیان، ج 10، ص 128
[5] ( 5). مجمعالبیان، ج 10، ص 513؛ الکشّاف، ج 4، ص 597
[6] ( 1). منهجالصادقین، ج 9، ص 390؛ خلاصةالمنهج، ج 6، ص 210
[7] ( 2). روضالجنان، ج 19، ص 369 و 370
[8] ( 1). لسانالعرب، ج 4، ص 259،« خیر»
[9] ( 2). احکام القرآن، ابن العربى، ج 2، ص 544- 545
[10] ( 3). الحدائق، ج 10، ص 524- 526
[11] ( 4). معجمالمحاسن والمساوى، ص 44؛ المحاسن، ج 2، ص 599- 600
[12] ( 5). وسائل الشیعه، ج 8، ص 63- 68
[13] ( 1). همان، ص 80
[14] ( 2). تاریخالحضارات، ج 1، ص 169- 170؛ تاریختمدن، ج 3، ص 73- 74
[15] ( 3). تاریخ تمدن، ج 3، ص 73؛ تاریخ الحضارات، ج 1، ص 169- 170؛ تاریخ ادیان، ج 1، ص 150
[16] ( 4). اخبار مکه، ج 1، ص 117- 118؛ جامع البیان، مج 4، ج 6، ص 101- 104؛ الاصنام، ص 28؛ بلوغ الارب، ج 3، ص 62- 63، 66
[17] ( 5). جامعالبیان، مج 4، ج 6، ص 101؛ بلوغالارب، ج 3، ص 66- 67
[18] ( 6). المیسر والقداح، ص 33؛ جامعالبیان، مج 4، ج 6، ص 101- 103؛ احکامالقرآن، جصاص، ج 2، ص 440
[19] ( 7). المحبر، ص 196؛ المنمق، ص 166
[20] ( 8). مجموعةالرسائل، ج 1، ص 123- 134
[21] ( 9). صحیح البخارى، ج 2، ص 64؛ ج 7، ص 208؛ سنن ابن ماجه، ج 1، ص 440؛ سنن نسائى، ج 6، ص 80
[22] ( 1). مصباح المتهجد، ص 533
[23] ( 2). کشف الاسرار، ص 90- 91؛ مجموعة الرسائل، ج 1، ص 126
[24] ( 3). منهاج الهدایه، ص 79
[25] ( 4). مجموعة الرسائل، ج 1، ص 126
[26] ( 5)
[27] ( 6) 5 و. همان، ص 123
[28] ( 7). رسالة فى الاستخاره، ص 62
[29] ( 8). الموسوعةالفقهیه، ج 2، ص 281؛ موسوعة الفقه، ج 6، ص 116
[30] ( 9). التفسیرالکبیر، ج 11، ص 135؛ تفسیر ابن کثیر، ج 2، ص 13
[31] ( 10). احکام القرآن، ابنالعربى، ج 2، ص 544- 545؛ تفسیر المنار، ج 6، ص 150- 151
[32] ( 1). التفسیرالکبیر، ج 11، ص 136؛ روح المعانى، مج 4، ج 6، ص 88
[33] ( 2). تفسیر المنار، ج 6، ص 150- 151؛ تفسیر مراغى، مج 2، ج 6، ص 52- 53
[34] ( 3). من وحى القرآن، ج 8، ص 42- 43؛ مجموعةالرسائل، ج 1، ص 126
[35] ( 4). التفسیر الکبیر، ج 11، ص 136؛ روحالمعانى، مج 4، ج 6، ص 88
[36] ( 5). المیزان، ج 5، ص 166؛ ج 6، ص 118؛ مواهبالرحمن، ج 1، ص 300- 301
[37] ( 6). بحارالانوار، ج 88، ص 224؛ سنن ابنماجه، ج 1، ص 440
[38] ( 1). فتح الابواب، ص 148- 149
[39] ( 2). الرسائل العشر، ص 102
[40] ( 3). تذکره، ج 1، ص 75؛ جواهرالکلام، ج 12، ص 155- 157
[41] ( 4). المغنى، ج 1، ص 769؛ نیل الاوطار، ج 2، ص 87؛ موسوعة الفقه، ج 6، ص 117
[42] ( 5). منتهىالمطلب، ج 1، ص 362
[43] ( 6). مصباح المتهجد، ص 533
[44] ( 7). فتح الابواب، ص 237؛ منتهى المطلب، ج 1، ص 362؛ موسوعة الفقه، ج 6، ص 117
[45] ( 8). وسائل الشیعه، ج 8، ص 63
[46] ( 9). الحدائق، ج 10، ص 526؛ بحارالانوار، ج 88، ص 256
[47] ( 10). المقنعه، ص 218؛ من لایحضره الفقیه، ج 1، ص 563؛ وسائلالشیعه، ج 8، ص 75
[48] ( 11). کشف الاسرار، ص 90
[49] ( 1). الکافى، ج 3، ص 470؛ تهذیب، ج 3، ص 199
[50] ( 2). الذکرى، ص 253؛ جواهرالکلام، ج 12، ص 168
[51] ( 3). بحارالانوار، ج 88، ص 265
[52] ( 4). جامع احادیث الشیعه، ج 8، ص 272؛ تهذیب، ج 3، ص 342
[53] ( 5). بحارالانوار، ج 88، ص 244
[54] ( 6). قاعدة القرعه، ص 80؛ رسالة فىالاستخاره، ص 72- 83؛ دانشنامه قرآن، ج 1، ص 199
[55] ( 7). جواهرالکلام، ج 12، ص 170- 171؛ مجموعةالرسائل، ج 1، ص 120
[56] ( 8). النهایه، ج 3، ص 406؛ مجمع البحرین، ج 3، ص 353؛ لغتنامه، ج 4، ص 6012
[57] ( 9). بحارالانوار، ج 88، ص 242
[58] ( 10). جواهرالکلام، ج 12، ص 171
[59] ( 11). المستطرف، ص 515؛ بحارالانوار، ج 92، ص 3
[60] ( 1). بحارالانوار، ج 88، ص 250
[61] ( 2). جواهر الکلام، ج 12، ص 172- 173
[62] ( 3). مصطلحات الفقه، ص 66
[63] ( 4). جواهرالکلام، ج 12، ص 174؛ العروة الوثقى، ج 2، ص 223
[64] ( 5). الاستخاره منالقرآن، ص 6
[65] ( 6). بحارالانوار، ج 88، ص 262؛ المحاسن، ص 599
[66] ( 7). مکارم الاخلاق، ص 326
[67] ( 8). مستدرک الوسائل، ج 6، ص 254؛ فتح الابواب، ص 238
[68] ( 9). بحارالانوار، ج 88، ص 258؛ فتحالابواب، ص 234
[69] ( 10)
[70] ( 11) 10 و. من لایحضره الفقیه، ج 1، ص 563
[71] ( 12). وسائلالشیعه، ج 8، ص 83؛ فتحالابواب، ص 260- 261
[72] ( 13). فتح الابواب، ص 240؛ تفسیر قمى، ج 2، ص 286
[73] ( 1). کشفالغطاء، ج 1، ص 262؛ رسالة فى الاستخاره، ص 64؛ منهاج الهدایه، ص 79
[74] ( 2). وسائل الشیعه، ج 8، ص 79- 81
[75] ( 3). منهاج الهدایه، ص 79؛ صراط النجاه، ج 2، ص 419
[76] ( 4). رسالة فى الاستخاره، ص 29
[77] ( 5). فتح الابواب، ص 281؛ بحارالانوار، ج 88، ص 285
[78] ( 6). الحدائق، ج 10، ص 532
[79] ( 7). فتح الابواب، ص 281
- ۹۴/۰۶/۱۴