نجمه شفیعی :: Global Village😊💕

Global Village😊💕

Our motto: All human's in the world are equal

Global Village😊💕

Our motto: All human's in the world are equal

Global Village😊💕

👈 هنگامی که در این وبلاگ حضور داری با خود صادق باش ، گوش ها ، چشم ها و لب های خود را لحظه ای از قید شیطان درون خود آزاد ساز !😉

خداوند حقیقت را می بیند اما صبر می کند ..... من عاشق خدایم هستم دعا کنید هر چه زودتر به عشقم برسم😘

گاهی انسان مطالب ساده و ابتدایی و تکراری را نیز به سادگی فراموش میکند ، پس لطفا فقط ببین !😉

در این وبلاگ پذیرفتن هیچ چیز اجباری نیست..... روزی یک نفر هم چشمهایش به دیدن یک کلمه قرآن روشن شود ، برای این بنده ی حقیر کافی ست... دیگر چیزی نمی خواهم😊


*بعد از نماز یادتون نره !سى و چهار مرتبه اَللّهُ اَکْبَرُ و سى و سه مرتبه اَلْحَمْدُلِلّهِ و سى و سه مرتبه سُبْحانَ اللّهِ بگوید و در بعضى روایات سُبْحانَ اللّهِ پیش از اَلْحَمْدُلِلّهِ وارد شده .*

تبلیغات
محبوب ترین مطالب
آخرین نظرات
  • ۱۴ فروردين ۰۰، ۱۶:۰۲ - زیاده متابعین
    good luck
نویسندگان
پیوندها

۱۲۹۷ مطلب توسط «نجمه شفیعی» ثبت شده است

اختصاصی

 heart  ولادت با سعادت حضرت معصومه و روز دختر مبارک باد .......  heart

 

شگفتی های آفرینش

 

 

[حکمت محروم بودن عدّه‏اى از چشم و گوش و عقل‏]

اى مفضّل! در حال کسى که از داشتن دیده محروم است، اندیشه کن. بنگر که چگونه در کارش نارسایى پدید مى‏آید. این شخص قدمگاهش را نمى‏شناسد، مقابلش را نمى‏بیند، رنگها را از هم باز نمى‏شناسد، زشت و زیبا را تفاوت نمى‏دهد. اگر ناگاه بر گودالى مشرف شود آن را نمى‏بیند، اگر دشمنى به او هجوم برد نمى‏شناسدش. بدرستى توان کتابت و تجارت و صیاغت (زرگرى، ریخته‏گرى) ندارد. تا جایى که اگر از ذهن و اندیشه برخوردار نباشد همانند یک سنگ در حال سقوط است.

همچنین کسى که نمى‏شنود، نارسایى بسیار در کارش پدید مى‏آید. روح و لذت مخاطبه (گفت و شنود) و محاوره را از دست مى‏دهد، از نغمه‏هاى دلربا و الحان راحت افزا محروم است، براى مردم گفتگو با او بسیار دشوار و ملال‏آور مى‏شود. مانند یک غایب و مرده بدرستى از اخبار مردم دیگر آگاه نمى‏شود در حالى که همه چیز را مشاهده مى‏کند و زنده است.

امّا اگر عقل و اندیشه نداشته باشد، به حیوان مى‏ماند و چه بسا بسیارى از مصالح حیوانات را نداند و نتواند [؛ زیرا حیوانات از سر غریزه کارهاى شگفتى مى‏کنند].

آیا نمى‏بینى که چگونه براى انسان اعضا، عقل و دیگر ویژگیها آفریده شد تا با نبود و یا ناقص بودن آنها دشوارى در کارش رخ ندهد و آفرینش او تمام و کامل باشد. چرا چنین شد؟ آیا این جز بیانگر خلقتى حکیمانه و عالمانه است؟

مفضّل مى‏گوید: عرض کردم: پس از چه روى برخى از مردم شمارى از این اعضا را ندارند و به خاطر آن در دشواریهایى که فرمودید مى‏افتند؟

فرمود: این امر گاه براى آن است که شخص مبتلا، تأدیب شود و نیز دیگران از آن، درس عبرت بگیرند. چنان که گاه پادشاهان مردم را به خاطر این اهداف تأدیب مى‏کنند. بى‏شک این اعمال آنان، گاه پسندیده و تدبیرى نیکوست.

همچنین کسانى که دچار این بلاها مى‏شوند اگر [بى‏شکیب نباشند و] خداى را سپاس گویند و به درگاهش انابه کنند، پس از مرگ از پاداش عظیم و بسیار بهره‏مند مى‏گردند تا جایى که اگر پس از مرگ اختیار داشته باشند چنین مى‏خواهند که بار دیگر در بلاها درافتند و از پاداش و اجر الهى سود ببرند.

[چرا بلاها هم براى فاجر است و هم براى صالح؟]

گاه مردم گرفتار بلایى مى‏شوند که نیکوکار و بدکار را فرا مى‏گیرد، گاه نیز انسانهاى نیکوکار دچار مى‏شوند و بدکاران مى‏رهند. اینان مى‏گویند: این امر با تدبیر و حکمت نمى‏سازد پس چه دلیلى دارد؟

در پاسخ آنان باید گفت: اگر چه این بلاها گاه صالح و طالح را در بر مى‏گیرد امّا خداوند جلّ و علا سود هر دو را در آنها نهاده است؛ زیرا صالحان هنگامى که گرفتار مى‏شوند به یاد نیکیها و نعمات گذشته خداوند و پروردگار خویش مى‏افتند و پیشانى بر خاک مى‏نهند و او را سپاس مى‏گزارند و شکیبایى پیشه خود مى‏سازند. بدکاران و فاسدان نیز وقتى که گرفتار این بلاها مى‏شوند، قدرى شکسته مى‏شوند و از معصیت و فساد مى‏پرهیزند.

نیز نعمت و سلامتى هم به سود هر دو گروه است: صالحان از نیکویى و صالح بودن خود شادند و مسرور و با این نعمتها بر رغبت و شوقشان به سوى عمل صالح افزوده مى‏شود و فاجران و فاسدان نیز به رأفت و مهر خداوندگارشان پى مى‏برند و در مى‏یابند که خداوند جلّ و علا بى‏آنکه آنان سزاوار مستحق باشند به آنان نعمت و سلامتى عطا فرموده است آنگاه این رأفت و گذشت الهى باعث مى‏گردد که این افراد هم نسبت به مردم رأفت ورزند و از آنان درگذرند.

ممکن است کسى بگوید: این که گفتید هنگامى است که بلاها در مال مردم بیفتد امّا چه مى‏گویید هنگامى که بلا در «جان» آنان بیفتد؛ مانند:

آتش‏سوزى، غرق شدن، سیل و زلزله که باعث مى‏گردد که جانشان را از دست بدهند؟

در پاسخ گفته مى‏شود: خداوند جلّ و علا در این هم خیر و صلاح هر دو گروه را نهاده است؛ زیرا صالحان از این سراى پیچیده در بلاها و سختیها راحت مى‏شوند [و به منزل نعمت و راحتى مى‏رسند] فاجران و فاسدان نیز اگر بر اثر این بلاها بمیرند از سویى باعث کاهش عذاب آخرت آنان است و از سوى دیگر باعث مى‏گردد که به فساد و فسق ادامه ندهند.

کوتاه سخن اینکه آفرینشگر والامرتبه، با حکمت و قدرت خود همه این امور را به سود و مصلحت همه مى‏گرداند. چنان که اگر توفان، درختى یا نخلى را از ریشه در آورد سازنده ماهر، آن را بر مى‏دارد و در جایهاى فراوان به کار مى‏گیرد.

تدبیرگر و حکیم عالم نیز چنین است. اگر بلاهاى جانى و مالى فرود آید همه را به سود و مصلحت همه مردم مى‏گرداند.

اگر بگوید: اصلا چرا واقع مى‏شوند؟

در پاسخ گفته مى‏شود: براى آنکه فاجران و فاسدان از سلامتى و راحتى در گناه و فسق و فجور بیشتر و گناهان افزونتر گرفتار نیایند و نیکوکاران نیز از تلاش و مجاهده [که لازمه آن تحمّل دشواریها و ناگواریهاست‏] باز نمانند. غالبا این دو حالت زمانى رخ مى‏نمایند که مردم در راحتى و وفور نعمت باشند و این بلاها آنان را از سقوط باز مى‏دارد و به آنچه سود و مصلحت آنان در آن است آگاه مى‏سازد.

اگر از این بلاها در امان و راحت باشند، در طغیان و معصیت فرو مى‏روند، چنان که مردم در آغاز چنین بودند و چنان در معصیت و فساد غرق شدند که به بلا و طوفان گرفتار گشتند تا زمین از لوث آنان پاکیزه شود.

 

 

نام کتاب: شگفتیهاى آفرینش( ترجمه توحید مفضل)

نویسنده: مفضل بن عمر

تاریخ وفات مؤلف: نیمه دوم قرن دوم‏

مترجم: میرزایى، نجف على‏

محقق / مصحح: ندارد

موضوع: کلام‏

زبان: فارسى‏

تعداد جلد: 1

ناشر: مؤسسه انتشارات هجرت‏

مکان چاپ: ایران؛ قم‏

سال چاپ: 1377 ش‏

نوبت چاپ: پنجم‏

 

صفات و ویژگی های بهشت

 

هفت طایفه در زیر سایه لطف خداوندی

مرحوم دستغیب شیرازی در سرای دیگر فرموده : مراد از « وَ ظِلِّ مَمــدودِ » « سایه گسترده و کشیده شده » سایه عرش الهی و لطف خداوندی است ؛ یعنی همه بهشتیان ، در سایه لطف خداوند قرار می گیرند و از رحمت و نعمت و رأفت الهی بهره مند می گردند .

بعد فرموده : هفت طایفه در زیر سایه لطف الهی هستند :

  1. کسی که نمازش را در مسجد می خواند و وقتی هم که از مسجد بیرون می رود دلش در مسجد است تا وقت نماز بعدی شود و وارد مسجد گردد .
  2. کسی که شهوت حرامی برایش پیش آید اما از ترس خدا آن را ترک کند .
  3. کسی که پنهانی صدقه بدهد ، طوری که غیر از خدا احدی نفهمد .
  4. کسی که به یاد گناهانش بیفتد و بترسد و بلرزد و از چشمانش اشک جاری شود .
  5. امام و پیشوای عادل که برای رضای خدا مومنان را راهنمایی کند .
  6. جوانی که جوانی خود را در عبادت و اطاعت خداوند صرف کند .
  7. دو نفری که همدیگر را برای خدا دوست بدارند و با هم بودن و از هم جدا بودنشان در فرمان برداری از خدا باشد .

 

حیوانات دنیایی در بهشت

در روایتی در تفسیر علی بن ابراهیم آمده است که :

امام صادق ( علیهِ السلام ) فرمود : از حیوانات دنیایی در بهشت تنها چند حیوان خواهد بود :

  1. الاغ بلعم بن باعور ( مشهور به بلعم باعورا )
  2. ناقه حضرت صالح
  3. گرگ حضرت یوسف
  4. سگ اصحاب کهف

بعضی ها هم گفته اند : گوسفند قربانی هابیل و گوسفند قربانی حضرت ابراهیم ( علیهِ السلام ) که به جای حضرت اسماعیل ذبح کرد وارد بهشت خواهند شد و احتمالا حیوانات دیگری هم باشند .

 

آیا در بهشت سرویس بهداشتی هم وجود دارد ؟

در روایت است که مردی از پیامبر اکرم (صَلَّی اللّه علیهِ وَ الِه ) سوال می کند :

آیا شما گمان می کنید که بهشتیان می خورند و می آشامند ؟

حضرت می فرمایند : بله قسم به خدا هر فردی در بهشت قوه و قدرت صد مرد را دارد و به اندازه صد نفر غذا می خورد و نوشیدنی می نوشد .

بعد او سوال می کند : بهشت که جای پاک و پاکیزه است و جای کثافات و آلودگی نیست ، پس اینها پس از این همه خوردن و نوشیدن ، احتیاج به دستشویی پیدا کنند چکار می کنند ؟

حضرت می فرماید : آنچه را که خورده اند به صورت عرق خوشبو که بوی مشک و عنبر می دهد ، از بدنشان خارج می گردد ( و دیگر احتیاج به دستشویی ندارند )

در روایت دیگری است که یک نصرانی از امام باقر ( علیهِ السلام ) سوال کرد : چگونه است که اهل بهشت غذا و میوه و نوشیدنی می خورند اما به دستشویی نمی روند ؟ در دنیا مثالی برای من بزن .

حضرت در پاسخ فرمودند : جنین در شکم مادرش از غذایی که مادرش می خورد او نیز می خورد اما در عین حال دستشویی ندارد .

 

 

نام کتاب : دانستانهای شگفت انگیزی از بهشت

تآلیف : حیدر قنبری

ناشر : انتشارات شمیم کوثر

تاریخ و نوبت چاپ : سوم ، پاییز 1386

شمارگان : 5000 نسخه

چاپ : گلها

صحافی : زرین ( برادران عربستانی )

شابک : 9-9-95882-964

ماهی دل

 

 

ماهی دلم در جوی آبی ، همچنان می رفت و می رفت

حسرت دریای آبی ، در دلش چون موج می رفت

مروارید چشمهایش رنگِ ماتم داشت ، ای داد

سر به سوی آسمانها ، همچنان می رفت و می رفت

گاه گاهی در دل او ، شب هوای صبح می کرد

سایه اش در آسمانها ، همچنان می رفت و می رفت

در تب دریا می سوخت ، گونه های سرخ رویش

او امید دریا داشت ، همچنان می رفت و می رفت

 

« نجمه شفیعی »

 

شگفتیهای آفرینش

راز رویش مو بر صورت‏

مى‏دانى اگر در صورتش موى نمى‏رویید، همواره به هیأت و صورت زنان و بچگان مى‏ماند، در نتیجه نه ابّهت داشت و نه وقار؟

مفضّل مى‏گوید: عرض کردم: آقاى من! من کسانى را دیده‏ام که بزرگ و کهنسال بوده‏اند ولى مویى بر رویشان نروییده است.

حضرت- علیه السّلام- فرمود:

«این به خاطر اعمالى است که از پیش فرستاده‏اند و خداى جلّ و علا هیچ گاه بر بندگانش ستم روا نمى‏دارد». (انفال، آیه 51) جز خدایى که از نیستى‏اش رهانید و هستى‏اش بخشید، چه کسى همواره در اندیشه برآورى این همه نیازهاى اوست و تأمین آنها را خود بر عهده گرفته است؟

اگر چنین تدبیر و حکمتى زاییده اهمال و رها بودن امور به حال خود بود، مى‏بایست از تقدیر و هدفمندى نیز اختلال و ناهماهنگى برخیزد؛ زیرا این دو ضدّ اهمال‏اند. [و باید نتیجه آنها نیز با نتایج اهمال نسازد] بى‏شک چنین سخنى ناشایست و ناصواب و نشانه ناآگاهى و کم‏مایگى گوینده آن است؛ چه هیچ گاه در اثر اهمال و بى‏تدبیرى، درستى و صواب پدید نمى‏آید و تضاد نیز نظم و هماهنگى را در پى ندارد. خداوند چه بسیار منزه و والاتر از گفته ملحدان است. (اسراء، آیه 43)

 

[فواید گریه کودکان‏]

اى مفضّل! از منافع گریه کودکان نیز آگاه باش، بدان که در مغز کودکان رطوبتى است که اگر در آن بماند بیماریها و نارساییهاى سخت و ناگوار به او رساند؛ مانند نابینایى و جز آن. گریه آن رطوبت را از سر کودکان سرازیر و بیرون مى‏کند و بدین وسیله سلامتى تن و درستى دیده ایشان را فراهم مى‏آورد. پدر و مادر از این راز آگاه نیستند و مانع آن مى‏شوند که کودک از گریه‏اش سود ببرد.

اینان همواره در سختى مى‏افتند و مى‏کوشند که او را ساکت کنند و با فراهم کردن خواسته‏هایش از گریه بازش دارند، ولى نمى‏دانند که گریه کردن به سود اوست و سرانجام نیکى پیدا مى‏کند.

بدین ترتیب چه بسا که در اشیا، منافعى نهفته باشد که معتقدان به اهمال و بى‏تدبیرى در کار عالم از آن غافل‏اند و اگر مى‏دانستند، هیچ گاه نمى‏گفتند که فلان چیز بى‏ثمر است؛ زیرا آنان از اسباب و علل آگاه نیستند. براستى هر چه را که منکران نمى‏دانند عارفان مى‏بینند. چه بسیار است چیزهایى که دانش اندک آفریدگان از آن کوتاه و خالق آفرینش با دانش بى‏پایانش از آن آگاه است.

قداستش عظیم و کلمه‏اش والاست.

و اما آبى که از دهان کودکان سرازیر مى‏شود و خارج مى‏گردد، رطوبتى است که اگر در بدنهایشان بماند، آثار وخیمى برجاى مى‏گذارد. چنان که دانى گاه که رطوبت بدن چیره مى‏شود [و بر دیگر عناصر، غلبه مى‏کند] شخص، دچار کودنى، دیوانگى، کم عقلى، فلج و لقوه و جز آن مى‏گردد.

خداوند جلّ و علا تدبیر چنان نمود که این رطوبت در دوران کودکى از دهانشان بیرون رود و در بزرگى از سلامت تن برخوردار گردند. بدین ترتیب، پروردگار به خاطر نادانى آفریدگان بر آنان منت نهاد و تفضل نمود. اگر اینان از داده‏ها و نعمتهاى بى‏شمار او آگاه بودند، هیچ گاه در معصیتى و لغزش از فرمانش فرو نمى‏افتادند. پاک و منزه خدایى که چه بزرگ است نعمتهاى او بر مستحقان و دیگر آفریدگان! و چه والاتر است از آنچه باطل‏گرایان مى‏پندارند.

 

 

نام کتاب: شگفتیهاى آفرینش( ترجمه توحید مفضل)

نویسنده: مفضل بن عمر

تاریخ وفات مؤلف: نیمه دوم قرن دوم‏

مترجم: میرزایى، نجف على‏

محقق / مصحح: ندارد

موضوع: کلام‏

زبان: فارسى‏

تعداد جلد: 1

ناشر: مؤسسه انتشارات هجرت‏

مکان چاپ: ایران؛ قم‏

سال چاپ: 1377 ش‏

نوبت چاپ: پنجم‏

بی شرمی روزگار

 

شرم تو آخر کجا رفت ؟ خود بگو ای روزگارم

 

دل خراش است حرف هایت ، در حدیث عشق هایم

 

خود بگویم یا تو گویی « در دلم آشوب برپاست »

 

جای تو خالی ست انگار ، در پناه دردهایم

 

سرپناه من کجا هست ، در حیات زندگانی ؟

 

صدهزار قایق است افسوس ، در سراب اشکهایم

 

« نجمه شفیعی »

 

 

 

باد و باران


یک شب به کنج غمکده ، با خاطری حزین

اندوه ، همزبانم و ، آلام همنشین

شب های سرد آخر پاییز و از برون

باران و باد و غرش توفان سهمگین

باد مهیب ، نعره زد و شیشه ها شکست

باران ز سقف ریخت گل و لای بر زمین

کردم هزار لعنت ، برخشم و قهر آن

گفتم هزار نفرین بر راه و رسم این

ناگاه ، دلربای من ، از ره فرا رسید

گویی رسید در دل اسفند ، فروردین

آشفته موی و جامه گل آلود و خشمناک

از جور باد وباران ، آن ماه نازنین

آمد کنار آتش و تن را برهنه کرد

چون خرمن شکوفه و چون بار یاسمین

از شیشه ی شکسته درین لحظه باد سخت

بر روی شمع لرزان افشاند آستین

کردم هزار بار به باران دعای خیر

گفتم هزار مرتبه بر باد ، آفرین

 

« فریدون مشیری »

a3


a2


نام و القاب ابلیس


برابر برخى روایات، نام اصلى ابلیس، حارث (حرث) بوده است که بر اثر عبادت طولانى، او را «عزازیل»، یعنى عزیز خدا خطاب مى‏کردند.

وى پس از عُجب، «ابلیس» نامیده شد و پس از سر باز زدن از سجده و رانده شدن از درگاه الهى، «شیطان» نام گرفت.[1]

نام‏هاى دیگر او، «ضریس، سرحوب، المتکوّن والمتکوّز»،[2] و کنیه و القابش، ابومُرّه (ابوقره) ابوکردوس، ابولبینى (نام دختر وى)[3] نائل، ابوالحسبان، ابوخلاف، ابودجانه است.[4]

نژاد، لشکریان و حزب ابلیس‏

 

براساس تصریح آیات قرآن، ابلیس، ذریّه و فرزندانى دارد که به او در فریب انسان یارى مى‏رسانند: «إِلآَّ إِبْلِیسَ ... أَفَتَتَّخِذُونَهُ‏ و وَ ذُرّیَّتَهُ‏و أَوْلِیَآءَ مِن دُونِى وَ هُمْ لَکُمْ عَدُوُّم». (کهف/ 18، 50) به گفته قتاده، به استناد احادیث در برابر ولادت هر انسان، خداوند به ابلیس نیز فرزندى عطا مى‏کند.[5] بدین‏سان هر یک از فرزندان آدم شیطانى دارد که مأموریت دارد او را بفریبد؛[6] چنان که فرشته‏اى دارد که او را به کارهاى نیک فرا مى‏خواند.[7]

در روایات، سر سلسله فرزندان ابلیس و مأموریّت‏هاى آنان بدین شرح شناسانده شده‏اند:

1- 2. لا قیس و ولهان (ولها): در طهارت و نماز وسوسه مى‏کند.

3. هفاف: در صحرا و بیابان‏ها مردم را گمراه و سرگردان مى‏سازد.

4. مُرّه: بر ترویج موسیقى مبتذل و آلات لهو و لعب گمارده شده است.

5. زُلنبور (رکتبور): در بازار، بیهوده‏گویى، سوگند دروغ و تعریف از کالا را جلوه مى‏دهد.

6. ثبر (بتر): صاحبان مصیبت را به جزع، خراشیدن چهره، چاک زدن گریبان و ناشکیبایى فرا مى‏خواند.

7. اعور: در ترغیب آدمیان به مقاربت و آمیزش جنسى نامشروع «زنا و لواط» و انجام معامله‏هاى ربوى مى‏کوشد.

8. مسوط (مطرش، مشوط): اخبار و اطلاعات دروغ و بى‏پایه را بین مردم منتشر مى‏سازد.

9. داسم: اگر غذا بدون نام و یاد خدا صرف شود، او شرکت مى‏کند و اگر شخص بدون ذکر خداوند وارد منزل شود، در ایجاد اختلاف میان او و خانواده‏اش مى‏کوشد.[8]

«لقوس» را نیز مأمور ایجاد دشمنى و اختلاف بین مردم، «ابیض» را مأمور وسوسه عابدان و نیکان‏[9] و دختر ابلیس و دلهاث را عامل ترویج هم‏جنس‏بازى و خودارضایى میان زنان‏[10] نام برده‏اند. نیز از شیطانى به نام «سرحوب» که در دریا سکونت دارد،[11] شیطانى به نام «دهار» که در خواب با القائات خود به آزار مؤمنان مى‏پردازد[12] و شیطانى به نام «خنرب» که در قرائت نماز اخلال مى‏کند،[13] سخن گفته شده است. مطالب پیش‏گفته درباره ابلیس و حزب وى بر اساس احادیث و روایات بوده و بدیهى است بررسى صحت و سقم آن از عهده این نوشتار خارج بوده و باید در محل خود پیگیرى شود.

ابلیس در فریب آدمیان، افزون بر ذریّه، از کمک و همراهى لشکریان سواره و پیاده نظامى بهره مى‏برد که خداوند از تاختن آن‏ها بر انسان خبر مى‏دهد: «وَ أَجْلِبْ عَلَیْهِم بِخَیْلِکَ وَ رَجِلِکَ». (اسراء/ 17، 64) این لشکریان روز قیامت به همراه ابلیس به جهنم خواهند رفت: «وَ جُنُودُ إِبْلِیسَ أَجْمَعُونَ». (شعراء/ 26، 95) به تصریح قرآن، ابلیس داراى حزبى است که پس از چیره شدن بر قلب انسان‏ها، و فراموشاندن یاد خدا، آنان را به عضویّت حزب خود درمى‏آورد و زیان‏کار مى‏سازد: «اسْتَحْوَذَ عَلَیْهِمُ الشَّیْطنُ فَأَنسَل- هُمْ ذِکْرَ اللَّهِ أُوْلل- کَ حِزْبُ الشَّیْطنِ أَلَآ إِنَّ حِزْبَ الشَّیْطنِ هُمُ الْخسِرُونَ». (مجادله/ 58، 19)

بر اساس سخن امیر مؤمنان، على علیه السلام آنان که شیطان را معیار کار خود قرار دهند، شیطان نیز آنان را دام خود قرار مى‏دهد؛ در دل‏هاى آنان تخم مى‏گذارد و پس از ان که تخمها در سینه‏هاشان به جوجه تبدیل شد، آنها را در دامانشان پرورش مى‏دهد. در آن صورت ابلیس بر آنان به طور کامل استیلا یافته، آنان به مظهر و تجلّى ابلیس بدل مى‏شوند؛ پس آن‏گاه شیطان با چشم آنان مى‏نگرد و با زبان آنان سخن مى‏گوید.[14] شاید در آن هنگام بتوان به تعبیر قرآن کریم، آنان را شیطان انسى‏ «شَیطِینَ الْإِنسِ» (انعام/ 6، 112) یا وسوسه‏گر انسى نامید: «مِنَ الْجِنَّةِ وَ النَّاسِ».

(ناس/ 114، 6)

پیشینه ابلیس در ادیان و مذاهب‏

 

اعتقاد به وجود شیطان و نیروهاى شرور در میان ادیان و مذاهب از دیرباز وجود داشته است؛ به همین جهت در متون مقدّس بسیارى از ادیان و مذاهب پیشین، از ابلیس، ماهیّت، گستره کوشش، کنام، فرجام و راه‏هاى مقابله با وى سخن گفته شده که در بسیارى از موارد، مشابه، بلکه هم‏سان و در برخى موارد متفاوت است.

تاریخ نگاران دین در میان ادیان ابتدایى و اقوام باستان، از اعتقاد بابلى‏ها در باره عامل دیوزدگى که آن‏را ارواح شیطان شریر مى‏دانستند و براى دفع آن به وسیله کاهنان از افسون‏هاى خاص استفاده مى‏کردند، سخن گفته‏اند.[15]

 

در میان تیوتن‏ها، الهه لُکى‏ikoL عامل انواع شقاوت و بدبختى، مصائب و بلایا و پروردگار شیطان‏ها شناخته مى‏شد.[16] اسلاوها از شیطان با واژه بسو/ مکروه و ناپسند، یاد مى‏کردند.[17]

در هندوئیزم، نخستین وداى آثار از مجموعه وادهاى وابسته به ریگ ودا، لعنت، نفرین و دعاهاى دفع ارواح موذى را در بر دارد.[18]

در میان چینیان نیز اعتقاد به وجود شیاطین رواج داشته و آنان را با نام کُوى () و ساکن در تاریکى مى‏شناخته‏اند.[19]

در اوستا از شیطان با نام «انگر مینیو» و در پهلوى «اهرِمَن یا اهریمن یا آهِرْمَن» به معناى «مینوى ستیهنده و دشمن» و در ادبیات پارسى «گنا مینو» به معناى «مینوى از میان برنده و نابود کننده» و با وصف «مایل به از میان بردن و نابود کردن» یاد شده است.[20] وجود انگرمینو چنان مسلّم انگاشته شده که مدار آموزه‏هاى زرتشت به اعتقاد به خداوندى اهوره مزدا و نقش‏آفرینى دو مینوى هم‏زاد، سپنت مینو (منشأ خیر) و انگره مینو (منشأ شر) در برابر یک‏دیگر بنا شده است.[21]

ویژگى‏هاى او در اوستا چنین است: بدسرشت،[22] نابکار،[23] ناپاک،[24] داراى‏ کیش زیان بخش‏[25] فریفتارترین دیوان،[26] زشت منش،[27] مورد صد هزار نفرین،[28] همه آلودگى و گند،[29] همه تن مرگ،[30] پرگزند[31] تبه‏کار،[32] مرگ آفرین،[33] بدکُنش،[34] سالار دیوان،[35] نااشونِ (/ بد و ناپسند) هرزه.[36]

در اوستا، منش، آموزش، خرد، پاورد، گفتار، کردار، دین و روان اهریمن، به طور کامل با اهوره مزدا[37] مخالف و ناسازگار، بلکه هماره در کشمکش و ستیز با وى و سپند مینو و آفریدگان آن‏ها است.[38]

در دین زرتشتیان، گستره قدرت و کوشش اهریمن با دیگر ادیان تفاوت عمده‏اى دارد؛ زیرا وى آفریدگار دیوان ضرر رساننده،[39] بلکه پروردگار همه آفرینش‏هاى ناپاک‏[40] و پتیارگان ستیهنده‏[41] و عامل ایجاد 999/ 99 بیمارى‏[42] چون درد، تب، ناخوشى، پوسیدگى، گندیدگى و مارگزیدگى،[43] بلکه مرگ آفرین‏[44] و قاتل نخستین گاو آفریده شده از سوى اهوره مزدا[45] و خالق اژدها (مارهاى سرخ)[46] و جانوران موذى چون وزغ، سنگ پشت یا موش صحرایى، مورهاى دانه کش‏[47] و عامل آسیب رساندن به سرزمین‏هاى آفریده خدا[48] و سبب برانگیختن پریان براى از کار بازداشتن ستارگانِ دربردارنده تخمه آب‏[49] و موجب داغ زدن بر غَشِیان‏[50] شناسانده شده است؛ با این‏همه، در مواردى چند ناتوان خوانده شده‏[51] و هراس وى از تولّد زرتشت‏[52] و ناتوانى او و دستیارانش در ضرر رساندن یا قتل زرتشت،[53] بلکه گریز وى در برابر او و نیز فرّ ایرانى، عامل شکست او[54] گزارش شده است و گفته شده که تهمورث بر اهریمن و دیوان، چیره شد و اهریمن را به پیکر اسبى درآورد[55] و 30 سال سوار بر او بر دو کرانه زمین همى تاخت‏[56] و در نهایت، از بشارت شکست منش بد و دروغ، گرسنگى، تشنگى، گریز اهریمن ناتوان بدکنش و شکست نهایى او و آغاز جهان اشه یا ازلى‏[57] سخن به میان آمده است. کنام و جاى‏گاه اهریمن، اپاختر/ شمال‏[58] و دوزخ تیره‏[59] شناسانده شده است.

در اوستا، عوامل ناکامى و راه‏هاى مقابله با وى، برپا داشتن نماز «ایریمن ایشیه» که او و همه جادوگران و پریان را برمى‏اندازد[60] و نمازِ «اهون ویریه» و نمازِ «اشم وهو» که موجب سوختن وى و خانه‏اش مى‏شود،[61] و نیز نام‏هاى خداوند که همچون زرهى عامل نگهبانى از افراد در برابر نابکاران و اهریمن است‏[62] و ستایش پسین و پیشین،[63] بلکه واژگان هر نیایش‏[64] و طهارت و پاکى‏[65] دانسته شده است.

در بین یهود و مسیحیت نیز ابلیس موجودى منفى و منفور شناخته مى‏شود؛ بر اساس نوشته قاموس کتاب مقدس، شیطان در حقیقت موجود و وجودش از بنى نوع بشر مشخّص‏تر است.[66] در تورات، محکومیّت وى از سوى خداوند، از زبان فرشته‏اى بیان شده است.[67] اگرچه در سفر پیدایش، عامل فریب آدم و حوا و هبوط آنان از بهشت، «مار» معرّفى شده،[68]عهد جدید به صراحت، ضمن گزارش ماجراى اخراج وى از آسمان‏ها که به گونه‏اى متفاوت آمده است، مار را همان ابلیس شناسانده است:

پس در آسمان جنگى روى داد. میکاییل و فرشتگان زیر فرمان او با اژدها و فرشتگان خبیث او جنگیدند. اژدها شکست خورد و همراه فرشتگانش از آسمان رانده شد. بلى، این اژدهاى بزرگ یعنى آن مار قدیم که اسمش ابلیس یا شیطان است و همان کسى است که تمام مردم دنیا را مى‏فریبد، با تمام دار و دسته‏اش بر زمین افکنده شد.[69]

در ادامه از قصد اژدها براى آزار و قدرت بخشى و تحریک موجودات شگفت به وسیله وى براى اشاعه کفر و سلطه بر همه مردم و گرویدن عدّه‏اى به پرستش آن شیاطین، سخن رفته است.[70]

در کتاب مقدس ابلیس، مترادف شیطان،[71] و «فرشته چاه بى‏انتها» دانسته شده که به زبان عبرى او را «ابدون» و به یونانى «اپولیون» به معناى نابود کننده‏[72] مى‏خوانند. از ویژگى‏هاى او با تعابیر «رئیس دیوها»[73] «رئیس ارواح ناپاک»[74] «رئیس نیروهاى پلید»[75] «از همان اوّل قاتل بود و از حقیقت نفرت داشت و در وجود او ذره‏اى حقیقت پیدا نمى‏شود. در ذات دروغ‏گو، پدر تمام دروغ‏گوها»[76] «پدر واقعى‏ کفر پیشگان»[77] و «دشمن شما که چون شیرى گرسنه، غرّان به هر سو مى‏گردد تا طعمه‏اى بیابد و آن را ببلعد»[78] نیز یاد شده و بارها درباره وسوسه‏ها و فریب‏هاى وى هشدار داده شده است.

در کتاب مقدس، ابلیس از فرشتگان دانسته شده‏[79] و گستره و قدرت کوشش وى چنان گسترده است که از او با عنوان: فرمان‏رواى این دنیا،[80] حاکم این دنیاىِ پر از گناه‏[81] و موجب جنون‏[82] و صرع‏[83] یاد، و به توانایى او از این که به شکلى حتّى به هیأتِ فرشتگانِ نور درآید تا مردمان را بفریبد، اشاره شده است.[84]

عهد جدید، قساوت قلب را موجب سلطه شیطان معرّفى‏[85] و به آدمیان چنین سفارش کرده است: «خود را به تمام سلاح‏هاى خدا مجهز کنید تا بتوانید در برابر وسوسه‏ها و نیرنگ‏هاى شیطان بایستید[86]». از بخشش به دیگران براى جلوگیرى از بهره‏بردارى شیطان،[87] و ازدواج جهت رهایى از وسوسه او[88] و عدم پیوند با بى‏ایمانان،[89] و تکیه بر خداوند، و استوارى‏[90] به صورت راه‏هاى مقابله با وى سخن به میان آمده و آتش ابدى را سراى شیطان و ارواح شریر و فرجام وى دانسته است.[91]

نام کتاب: ابلیس دشمن قسم خورده‏

نویسنده: على محمد آشنائى‏

موضوع: ابلیس و انسان‏

زبان: فارسى‏

تعداد جلد: 1

ناشر: بوستان کتاب‏

مکان چاپ: قم‏

سال چاپ: 1386

نوبت چاپ: سوم‏

 



[1] ( 2). تاریخ بلعمى، ج 1، ص 16؛ روح البیان، ج 8، ص 59؛ البدایة و النهایه، ج 1، ص 69؛ بحارالانوار، ج 60، ص 241

[2] ( 3). دائرةالمعارف الشیعیه، ج 2، ص 199

[3] ( 4). مجمع‏البحرین، ج 1، ص 239؛ روح البیان، ج 8، ص 59

[4] ( 5). ابلیس فى القرآن و الحدیث، ص 12؛ اعلام قرآن، ص 78؛ کشف‏الاسرار، ج 1، ص 145

[5] ( 1). کشف الاسرار، ج 5، ص 703

[6] ( 2). بحارالانوار، ج 60، ص 141

[7] ( 3). بحارالانوار، ج 60، ص 141

[8] ( 4). سفینة البحار، ج 1، ص 372؛ روض الجنان، ج 12، ص 367؛ کشف الاسرار، ج 5، ص 703

[9] ( 1). حقیقةالجن والشیاطین من الکتاب والسنه، ص 27

[10] ( 2). بحارالانوار، ج 14، ص 159؛ ج 60، ص 260

[11] ( 3). همان، ج 37، ص 32

[12] ( 4). همان، ج 43، ص 90

[13] ( 5). همان، ج 21، ص 364

[14] ( 1). نهج البلاغه، خطبه 7

[15] ( 2). تاریخ جامع ادیان، ص 51

[16] ( 1). همان، ص 80

[17] ( 2). همان، ص 82

[18] ( 3). همان، ص 97

[19] ( 4). همان، ص 227

[20] ( 5). اوستا، ص 1934

[21] ( 6). اوستا، پیشگفتار، ص 37

[22] ( 7). همان، یسنا 176

[23] ( 8). همان، بخش یسنه، ص 193؛ یشتها، ص 280

[24] ( 9). همان بخش یسنه، ص 227

[25] ( 1). همان، یسنا، ص 268

[26] ( 2). همان، یشتها، ص 290

[27] ( 3). همان، ص 587

[28] ( 4). همان، ص 587

[29] ( 5). همان، وندیداد، فرگرد 19، ص 871

[30] ( 6). همان، یشتها، ص 376 و 385

[31] ( 7). همان، ص 481

[32] ( 8). همان، ص 290

[33] ( 9). همان، ص 420

[34] ( 10). همان، ص 503

[35] ( 11). همان، وندیداد فرگرد، 19، ص 873

[36] ( 12). همان، وندیداد فرگرد، 22، ص 887

[37] ( 13). همان، یسنا، ص 176

[38] ( 14). همان، پیش‏گفتار، ص 38، پیوست 935

[39] ( 15). همان، یشتها، ص 303؛ یسنا، ص 138، 238

[40] ( 16). همان، پیوستها، ص 935

[41] ( 17). همان، ص 935

[42] ( 18). همان، وندیداد، فرگرد 22، ص 886

[43] ( 1). همان، فرگرد 20، ص 876-/ 878

[44] ( 2). همان، ص 873، 861، 420

[45] ( 3). همان، فرگرد 21، ص 879

[46] ( 4). همان، فرگرد 1، ص 659، 664

[47] ( 5). اوستا، وندیداد، ص 711، 803، 838

[48] ( 6). همان، ص 655

[49] ( 7). همان، یشتها، ص 338

[50] ( 8). همان، ص 314

[51] ( 9). همان، ص 503

[52] ( 10). همان، وندیداد، ص 861، 873

[53] ( 11). همان، ص 861، 873

[54] ( 12). همان، یشتها، ص 481

[55] ( 13). همان، ص 471-/ 473

[56] ( 14). همان، ص 489

[57] ( 1). همان، ص 382، 458

[58] ( 2). همان، ص 289

[59] ( 3). همان، ص 492، وندیداد، ص 861

[60] ( 4). همان، یشتها، ص 288

[61] ( 5). همان، ص 472

[62] ( 6). همان، ص 276

[63] ( 7). همان، ص 382، ص 458

[64] ( 8). همان، وندیداد فرگرد 9، ص 774

[65] ( 9). همان، فرگرد 19، ص 865

[66] ( 10). قاموس کتاب مقدس، ص 545

[67] ( 11). کتاب مقدس، زکریا، 3: 2

[68] ( 12). همان، سفر پیدایش 3: 2- 3

[69] ( 1). همان، مکاشفه، 12: 7-/ 10

[70] ( 2). همان، 13- 14

[71] ( 3). همان، 12-/ 10

[72] ( 4). همان، مکاشفه، 9: 11

[73] ( 5). همان، متى، 12: 24

[74] ( 6). همان، متى، 9: 34؛ مرقس، 3: 22

[75] ( 7). همان، افسیسان، 2: 2

[76] ( 8). همان، یوحنا، 8: 43-/ 45

[77] ( 1). همان

[78] ( 2). همان، نامه اوّل پطرس، 5: 8

[79] ( 3). قاموس کتاب مقدس، ص 545

[80] ( 4). کتاب مقدس، یوحنا، 12: 31- 32

[81] ( 5). همان، نامه دوم قرنتیان، 4: 3-/ 5

[82] ( 6). مرقس، 5: 1-/ 20

[83] ( 7). همان، 9: 17-/ 27

[84] ( 8). همان، نامه دوم قرنتیان، 1: 14-/ 16؛ قاموس کتاب مقدس، ص 546

[85] ( 9). کتاب مقدس، مرقس، 4: 15

[86] ( 10). همان، افسیسان، 6: 11

[87] ( 11). همان، نامه دوم قرنتیان، 2: 11

[88] ( 12). همان، نامه اول قرنتیان، 7: 5

[89] ( 13). همان، نامه دوم قرنتیان، 6: 12- 15

[90] ( 1). همان، نامه اول پطرس، 5: 8

[91] ( 2). همان، متى، 25: 41؛ نامه دوم قرنتیان، 11: 14