نام و القاب ابلیس
- پنجشنبه مرداد ۲۲ ۱۳۹۴، ۱۰:۵۹ ق.ظ
- ۰ حرفهای شما
برابر برخى روایات، نام اصلى ابلیس، حارث (حرث) بوده است که بر اثر عبادت طولانى، او را «عزازیل»، یعنى عزیز خدا خطاب مىکردند.
وى پس از عُجب، «ابلیس» نامیده شد و پس از سر باز زدن از سجده و رانده شدن از درگاه الهى، «شیطان» نام گرفت.[1]
نامهاى دیگر او، «ضریس، سرحوب، المتکوّن والمتکوّز»،[2] و کنیه و القابش، ابومُرّه (ابوقره) ابوکردوس، ابولبینى (نام دختر وى)[3] نائل، ابوالحسبان، ابوخلاف، ابودجانه است.[4]
نژاد، لشکریان و حزب ابلیس
براساس تصریح آیات قرآن، ابلیس، ذریّه و فرزندانى دارد که به او در فریب انسان یارى مىرسانند: «إِلآَّ إِبْلِیسَ ... أَفَتَتَّخِذُونَهُ و وَ ذُرّیَّتَهُو أَوْلِیَآءَ مِن دُونِى وَ هُمْ لَکُمْ عَدُوُّم». (کهف/ 18، 50) به گفته قتاده، به استناد احادیث در برابر ولادت هر انسان، خداوند به ابلیس نیز فرزندى عطا مىکند.[5] بدینسان هر یک از فرزندان آدم شیطانى دارد که مأموریت دارد او را بفریبد؛[6] چنان که فرشتهاى دارد که او را به کارهاى نیک فرا مىخواند.[7]
در روایات، سر سلسله فرزندان ابلیس و مأموریّتهاى آنان بدین شرح شناسانده شدهاند:
1- 2. لا قیس و ولهان (ولها): در طهارت و نماز وسوسه مىکند.
3. هفاف: در صحرا و بیابانها مردم را گمراه و سرگردان مىسازد.
4. مُرّه: بر ترویج موسیقى مبتذل و آلات لهو و لعب گمارده شده است.
5. زُلنبور (رکتبور): در بازار، بیهودهگویى، سوگند دروغ و تعریف از کالا را جلوه مىدهد.
6. ثبر (بتر): صاحبان مصیبت را به جزع، خراشیدن چهره، چاک زدن گریبان و ناشکیبایى فرا مىخواند.
7. اعور: در ترغیب آدمیان به مقاربت و آمیزش جنسى نامشروع «زنا و لواط» و انجام معاملههاى ربوى مىکوشد.
8. مسوط (مطرش، مشوط): اخبار و اطلاعات دروغ و بىپایه را بین مردم منتشر مىسازد.
9. داسم: اگر غذا بدون نام و یاد خدا صرف شود، او شرکت مىکند و اگر شخص بدون ذکر خداوند وارد منزل شود، در ایجاد اختلاف میان او و خانوادهاش مىکوشد.[8]
«لقوس» را نیز مأمور ایجاد دشمنى و اختلاف بین مردم، «ابیض» را مأمور وسوسه عابدان و نیکان[9] و دختر ابلیس و دلهاث را عامل ترویج همجنسبازى و خودارضایى میان زنان[10] نام بردهاند. نیز از شیطانى به نام «سرحوب» که در دریا سکونت دارد،[11] شیطانى به نام «دهار» که در خواب با القائات خود به آزار مؤمنان مىپردازد[12] و شیطانى به نام «خنرب» که در قرائت نماز اخلال مىکند،[13] سخن گفته شده است. مطالب پیشگفته درباره ابلیس و حزب وى بر اساس احادیث و روایات بوده و بدیهى است بررسى صحت و سقم آن از عهده این نوشتار خارج بوده و باید در محل خود پیگیرى شود.
ابلیس در فریب آدمیان، افزون بر ذریّه، از کمک و همراهى لشکریان سواره و پیاده نظامى بهره مىبرد که خداوند از تاختن آنها بر انسان خبر مىدهد: «وَ أَجْلِبْ عَلَیْهِم بِخَیْلِکَ وَ رَجِلِکَ». (اسراء/ 17، 64) این لشکریان روز قیامت به همراه ابلیس به جهنم خواهند رفت: «وَ جُنُودُ إِبْلِیسَ أَجْمَعُونَ». (شعراء/ 26، 95) به تصریح قرآن، ابلیس داراى حزبى است که پس از چیره شدن بر قلب انسانها، و فراموشاندن یاد خدا، آنان را به عضویّت حزب خود درمىآورد و زیانکار مىسازد: «اسْتَحْوَذَ عَلَیْهِمُ الشَّیْطنُ فَأَنسَل- هُمْ ذِکْرَ اللَّهِ أُوْلل- کَ حِزْبُ الشَّیْطنِ أَلَآ إِنَّ حِزْبَ الشَّیْطنِ هُمُ الْخسِرُونَ». (مجادله/ 58، 19)
بر اساس سخن امیر مؤمنان، على علیه السلام آنان که شیطان را معیار کار خود قرار دهند، شیطان نیز آنان را دام خود قرار مىدهد؛ در دلهاى آنان تخم مىگذارد و پس از ان که تخمها در سینههاشان به جوجه تبدیل شد، آنها را در دامانشان پرورش مىدهد. در آن صورت ابلیس بر آنان به طور کامل استیلا یافته، آنان به مظهر و تجلّى ابلیس بدل مىشوند؛ پس آنگاه شیطان با چشم آنان مىنگرد و با زبان آنان سخن مىگوید.[14] شاید در آن هنگام بتوان به تعبیر قرآن کریم، آنان را شیطان انسى «شَیطِینَ الْإِنسِ» (انعام/ 6، 112) یا وسوسهگر انسى نامید: «مِنَ الْجِنَّةِ وَ النَّاسِ».
(ناس/ 114، 6)
پیشینه ابلیس در ادیان و مذاهب
اعتقاد به وجود شیطان و نیروهاى شرور در میان ادیان و مذاهب از دیرباز وجود داشته است؛ به همین جهت در متون مقدّس بسیارى از ادیان و مذاهب پیشین، از ابلیس، ماهیّت، گستره کوشش، کنام، فرجام و راههاى مقابله با وى سخن گفته شده که در بسیارى از موارد، مشابه، بلکه همسان و در برخى موارد متفاوت است.
تاریخ نگاران دین در میان ادیان ابتدایى و اقوام باستان، از اعتقاد بابلىها در باره عامل دیوزدگى که آنرا ارواح شیطان شریر مىدانستند و براى دفع آن به وسیله کاهنان از افسونهاى خاص استفاده مىکردند، سخن گفتهاند.[15]
در میان تیوتنها، الهه لُکىikoL عامل انواع شقاوت و بدبختى، مصائب و بلایا و پروردگار شیطانها شناخته مىشد.[16] اسلاوها از شیطان با واژه بسو/ مکروه و ناپسند، یاد مىکردند.[17]
در هندوئیزم، نخستین وداى آثار از مجموعه وادهاى وابسته به ریگ ودا، لعنت، نفرین و دعاهاى دفع ارواح موذى را در بر دارد.[18]
در میان چینیان نیز اعتقاد به وجود شیاطین رواج داشته و آنان را با نام کُوى () و ساکن در تاریکى مىشناختهاند.[19]
در اوستا از شیطان با نام «انگر مینیو» و در پهلوى «اهرِمَن یا اهریمن یا آهِرْمَن» به معناى «مینوى ستیهنده و دشمن» و در ادبیات پارسى «گنا مینو» به معناى «مینوى از میان برنده و نابود کننده» و با وصف «مایل به از میان بردن و نابود کردن» یاد شده است.[20] وجود انگرمینو چنان مسلّم انگاشته شده که مدار آموزههاى زرتشت به اعتقاد به خداوندى اهوره مزدا و نقشآفرینى دو مینوى همزاد، سپنت مینو (منشأ خیر) و انگره مینو (منشأ شر) در برابر یکدیگر بنا شده است.[21]
ویژگىهاى او در اوستا چنین است: بدسرشت،[22] نابکار،[23] ناپاک،[24] داراى کیش زیان بخش[25] فریفتارترین دیوان،[26] زشت منش،[27] مورد صد هزار نفرین،[28] همه آلودگى و گند،[29] همه تن مرگ،[30] پرگزند[31] تبهکار،[32] مرگ آفرین،[33] بدکُنش،[34] سالار دیوان،[35] نااشونِ (/ بد و ناپسند) هرزه.[36]
در اوستا، منش، آموزش، خرد، پاورد، گفتار، کردار، دین و روان اهریمن، به طور کامل با اهوره مزدا[37] مخالف و ناسازگار، بلکه هماره در کشمکش و ستیز با وى و سپند مینو و آفریدگان آنها است.[38]
در دین زرتشتیان، گستره قدرت و کوشش اهریمن با دیگر ادیان تفاوت عمدهاى دارد؛ زیرا وى آفریدگار دیوان ضرر رساننده،[39] بلکه پروردگار همه آفرینشهاى ناپاک[40] و پتیارگان ستیهنده[41] و عامل ایجاد 999/ 99 بیمارى[42] چون درد، تب، ناخوشى، پوسیدگى، گندیدگى و مارگزیدگى،[43] بلکه مرگ آفرین[44] و قاتل نخستین گاو آفریده شده از سوى اهوره مزدا[45] و خالق اژدها (مارهاى سرخ)[46] و جانوران موذى چون وزغ، سنگ پشت یا موش صحرایى، مورهاى دانه کش[47] و عامل آسیب رساندن به سرزمینهاى آفریده خدا[48] و سبب برانگیختن پریان براى از کار بازداشتن ستارگانِ دربردارنده تخمه آب[49] و موجب داغ زدن بر غَشِیان[50] شناسانده شده است؛ با اینهمه، در مواردى چند ناتوان خوانده شده[51] و هراس وى از تولّد زرتشت[52] و ناتوانى او و دستیارانش در ضرر رساندن یا قتل زرتشت،[53] بلکه گریز وى در برابر او و نیز فرّ ایرانى، عامل شکست او[54] گزارش شده است و گفته شده که تهمورث بر اهریمن و دیوان، چیره شد و اهریمن را به پیکر اسبى درآورد[55] و 30 سال سوار بر او بر دو کرانه زمین همى تاخت[56] و در نهایت، از بشارت شکست منش بد و دروغ، گرسنگى، تشنگى، گریز اهریمن ناتوان بدکنش و شکست نهایى او و آغاز جهان اشه یا ازلى[57] سخن به میان آمده است. کنام و جاىگاه اهریمن، اپاختر/ شمال[58] و دوزخ تیره[59] شناسانده شده است.
در اوستا، عوامل ناکامى و راههاى مقابله با وى، برپا داشتن نماز «ایریمن ایشیه» که او و همه جادوگران و پریان را برمىاندازد[60] و نمازِ «اهون ویریه» و نمازِ «اشم وهو» که موجب سوختن وى و خانهاش مىشود،[61] و نیز نامهاى خداوند که همچون زرهى عامل نگهبانى از افراد در برابر نابکاران و اهریمن است[62] و ستایش پسین و پیشین،[63] بلکه واژگان هر نیایش[64] و طهارت و پاکى[65] دانسته شده است.
در بین یهود و مسیحیت نیز ابلیس موجودى منفى و منفور شناخته مىشود؛ بر اساس نوشته قاموس کتاب مقدس، شیطان در حقیقت موجود و وجودش از بنى نوع بشر مشخّصتر است.[66] در تورات، محکومیّت وى از سوى خداوند، از زبان فرشتهاى بیان شده است.[67] اگرچه در سفر پیدایش، عامل فریب آدم و حوا و هبوط آنان از بهشت، «مار» معرّفى شده،[68]عهد جدید به صراحت، ضمن گزارش ماجراى اخراج وى از آسمانها که به گونهاى متفاوت آمده است، مار را همان ابلیس شناسانده است:
پس در آسمان جنگى روى داد. میکاییل و فرشتگان زیر فرمان او با اژدها و فرشتگان خبیث او جنگیدند. اژدها شکست خورد و همراه فرشتگانش از آسمان رانده شد. بلى، این اژدهاى بزرگ یعنى آن مار قدیم که اسمش ابلیس یا شیطان است و همان کسى است که تمام مردم دنیا را مىفریبد، با تمام دار و دستهاش بر زمین افکنده شد.[69]
در ادامه از قصد اژدها براى آزار و قدرت بخشى و تحریک موجودات شگفت به وسیله وى براى اشاعه کفر و سلطه بر همه مردم و گرویدن عدّهاى به پرستش آن شیاطین، سخن رفته است.[70]
در کتاب مقدس ابلیس، مترادف شیطان،[71] و «فرشته چاه بىانتها» دانسته شده که به زبان عبرى او را «ابدون» و به یونانى «اپولیون» به معناى نابود کننده[72] مىخوانند. از ویژگىهاى او با تعابیر «رئیس دیوها»[73] «رئیس ارواح ناپاک»[74] «رئیس نیروهاى پلید»[75] «از همان اوّل قاتل بود و از حقیقت نفرت داشت و در وجود او ذرهاى حقیقت پیدا نمىشود. در ذات دروغگو، پدر تمام دروغگوها»[76] «پدر واقعى کفر پیشگان»[77] و «دشمن شما که چون شیرى گرسنه، غرّان به هر سو مىگردد تا طعمهاى بیابد و آن را ببلعد»[78] نیز یاد شده و بارها درباره وسوسهها و فریبهاى وى هشدار داده شده است.
در کتاب مقدس، ابلیس از فرشتگان دانسته شده[79] و گستره و قدرت کوشش وى چنان گسترده است که از او با عنوان: فرمانرواى این دنیا،[80] حاکم این دنیاىِ پر از گناه[81] و موجب جنون[82] و صرع[83] یاد، و به توانایى او از این که به شکلى حتّى به هیأتِ فرشتگانِ نور درآید تا مردمان را بفریبد، اشاره شده است.[84]
عهد جدید، قساوت قلب را موجب سلطه شیطان معرّفى[85] و به آدمیان چنین سفارش کرده است: «خود را به تمام سلاحهاى خدا مجهز کنید تا بتوانید در برابر وسوسهها و نیرنگهاى شیطان بایستید[86]». از بخشش به دیگران براى جلوگیرى از بهرهبردارى شیطان،[87] و ازدواج جهت رهایى از وسوسه او[88] و عدم پیوند با بىایمانان،[89] و تکیه بر خداوند، و استوارى[90] به صورت راههاى مقابله با وى سخن به میان آمده و آتش ابدى را سراى شیطان و ارواح شریر و فرجام وى دانسته است.[91]
نام کتاب: ابلیس دشمن قسم خورده
نویسنده: على محمد آشنائى
موضوع: ابلیس و انسان
زبان: فارسى
تعداد جلد: 1
ناشر: بوستان کتاب
مکان چاپ: قم
سال چاپ: 1386
نوبت چاپ: سوم
[1] ( 2). تاریخ بلعمى، ج 1، ص 16؛ روح البیان، ج 8، ص 59؛ البدایة و النهایه، ج 1، ص 69؛ بحارالانوار، ج 60، ص 241
[2] ( 3). دائرةالمعارف الشیعیه، ج 2، ص 199
[3] ( 4). مجمعالبحرین، ج 1، ص 239؛ روح البیان، ج 8، ص 59
[4] ( 5). ابلیس فى القرآن و الحدیث، ص 12؛ اعلام قرآن، ص 78؛ کشفالاسرار، ج 1، ص 145
[5] ( 1). کشف الاسرار، ج 5، ص 703
[6] ( 2). بحارالانوار، ج 60، ص 141
[7] ( 3). بحارالانوار، ج 60، ص 141
[8] ( 4). سفینة البحار، ج 1، ص 372؛ روض الجنان، ج 12، ص 367؛ کشف الاسرار، ج 5، ص 703
[9] ( 1). حقیقةالجن والشیاطین من الکتاب والسنه، ص 27
[10] ( 2). بحارالانوار، ج 14، ص 159؛ ج 60، ص 260
[11] ( 3). همان، ج 37، ص 32
[12] ( 4). همان، ج 43، ص 90
[13] ( 5). همان، ج 21، ص 364
[14] ( 1). نهج البلاغه، خطبه 7
[15] ( 2). تاریخ جامع ادیان، ص 51
[16] ( 1). همان، ص 80
[17] ( 2). همان، ص 82
[18] ( 3). همان، ص 97
[19] ( 4). همان، ص 227
[20] ( 5). اوستا، ص 1934
[21] ( 6). اوستا، پیشگفتار، ص 37
[22] ( 7). همان، یسنا 176
[23] ( 8). همان، بخش یسنه، ص 193؛ یشتها، ص 280
[24] ( 9). همان بخش یسنه، ص 227
[25] ( 1). همان، یسنا، ص 268
[26] ( 2). همان، یشتها، ص 290
[27] ( 3). همان، ص 587
[28] ( 4). همان، ص 587
[29] ( 5). همان، وندیداد، فرگرد 19، ص 871
[30] ( 6). همان، یشتها، ص 376 و 385
[31] ( 7). همان، ص 481
[32] ( 8). همان، ص 290
[33] ( 9). همان، ص 420
[34] ( 10). همان، ص 503
[35] ( 11). همان، وندیداد فرگرد، 19، ص 873
[36] ( 12). همان، وندیداد فرگرد، 22، ص 887
[37] ( 13). همان، یسنا، ص 176
[38] ( 14). همان، پیشگفتار، ص 38، پیوست 935
[39] ( 15). همان، یشتها، ص 303؛ یسنا، ص 138، 238
[40] ( 16). همان، پیوستها، ص 935
[41] ( 17). همان، ص 935
[42] ( 18). همان، وندیداد، فرگرد 22، ص 886
[43] ( 1). همان، فرگرد 20، ص 876-/ 878
[44] ( 2). همان، ص 873، 861، 420
[45] ( 3). همان، فرگرد 21، ص 879
[46] ( 4). همان، فرگرد 1، ص 659، 664
[47] ( 5). اوستا، وندیداد، ص 711، 803، 838
[48] ( 6). همان، ص 655
[49] ( 7). همان، یشتها، ص 338
[50] ( 8). همان، ص 314
[51] ( 9). همان، ص 503
[52] ( 10). همان، وندیداد، ص 861، 873
[53] ( 11). همان، ص 861، 873
[54] ( 12). همان، یشتها، ص 481
[55] ( 13). همان، ص 471-/ 473
[56] ( 14). همان، ص 489
[57] ( 1). همان، ص 382، 458
[58] ( 2). همان، ص 289
[59] ( 3). همان، ص 492، وندیداد، ص 861
[60] ( 4). همان، یشتها، ص 288
[61] ( 5). همان، ص 472
[62] ( 6). همان، ص 276
[63] ( 7). همان، ص 382، ص 458
[64] ( 8). همان، وندیداد فرگرد 9، ص 774
[65] ( 9). همان، فرگرد 19، ص 865
[66] ( 10). قاموس کتاب مقدس، ص 545
[67] ( 11). کتاب مقدس، زکریا، 3: 2
[68] ( 12). همان، سفر پیدایش 3: 2- 3
[69] ( 1). همان، مکاشفه، 12: 7-/ 10
[70] ( 2). همان، 13- 14
[71] ( 3). همان، 12-/ 10
[72] ( 4). همان، مکاشفه، 9: 11
[73] ( 5). همان، متى، 12: 24
[74] ( 6). همان، متى، 9: 34؛ مرقس، 3: 22
[75] ( 7). همان، افسیسان، 2: 2
[76] ( 8). همان، یوحنا، 8: 43-/ 45
[77] ( 1). همان
[78] ( 2). همان، نامه اوّل پطرس، 5: 8
[79] ( 3). قاموس کتاب مقدس، ص 545
[80] ( 4). کتاب مقدس، یوحنا، 12: 31- 32
[81] ( 5). همان، نامه دوم قرنتیان، 4: 3-/ 5
[82] ( 6). مرقس، 5: 1-/ 20
[83] ( 7). همان، 9: 17-/ 27
[84] ( 8). همان، نامه دوم قرنتیان، 1: 14-/ 16؛ قاموس کتاب مقدس، ص 546
[85] ( 9). کتاب مقدس، مرقس، 4: 15
[86] ( 10). همان، افسیسان، 6: 11
[87] ( 11). همان، نامه دوم قرنتیان، 2: 11
[88] ( 12). همان، نامه اول قرنتیان، 7: 5
[89] ( 13). همان، نامه دوم قرنتیان، 6: 12- 15
[90] ( 1). همان، نامه اول پطرس، 5: 8
[91] ( 2). همان، متى، 25: 41؛ نامه دوم قرنتیان، 11: 14
- ۹۴/۰۵/۲۲