* حکیمان مال را از برای آن دارند که محتاج لئیمان نگردند . ارسطا طالیس *
* کسی که از روی بی میلی ، بدون عذر و علت نماز جماعت را که اجتماع مسلمانان است ترک کند ، نمازی برای او نیست . امام محمد باقر علیه السلام *
* حکیمان مال را از برای آن دارند که محتاج لئیمان نگردند . ارسطا طالیس *
* کسی که از روی بی میلی ، بدون عذر و علت نماز جماعت را که اجتماع مسلمانان است ترک کند ، نمازی برای او نیست . امام محمد باقر علیه السلام *
" بله داشتم از باشگاه برمی گشتم ، تصمیم گرفتم امروز رو ای یه تیکه راه رو با ماشین برم . خلاصه سوار ماشین شدم یه خانمه که اندازش تو مایه های کاغذ A3 بود و از من که تو مایه های کاغذ A4 هستم یکم پهن تر بود ، تو راه ایستاده بود ، راننده براش بوق زد و ایستاد ، اونم گفت تاچارا . راننده گفت : تُپُل میرم ! یه دفعه خانمه جیغش رفت هوا مگه تو خواهر مادر نداری ؟ خوبه راننده تاکسی هستی ! الآن زنگ می زنم پلیس حسابتو برسه ....( البته ببخشید که این حرفها رو می زنما !!!)
مردم هم از خدا خواسته ریختن دور ماشین و یکی از آقایون هم پرید که یقه راننده رو بگیره !!!!
خانمه ماجرا رو واسه مردم تعریف کرد و منم که دیدم اوضاع خطریه ، صلاح دونستم یه کوچولو فضولی کنم .
بله .... برگشتم به خانمه گفتم : خانم محترم مزاحمت چیه ؟ ناموس کیه ؟
خانوم محترم ما شیرازیها به جای آ میگیم اُ ، مثلا به جای تا پل می روم ( که پل نام یک مکان است ) میگیم : تُپُل میرم !!!
یا مثلا به جا ، میگیم جُ . همین ، بنده خدا ... "
بد نیست وقتی وارد شهری میشیم حداقل یک ذره با لهجشون آشنا بشیم ...
ها عامو یِه خُردِیْ بَد نیس ای زَبونمونُ یاد بیگیرین ...بد نیس !!!
زمانى که امام بتمام علوم امام پیش از خود آگاه مىشود
1- یکى از اصحاب گوید: بامام صادق علیه السلام عرضکردم: چه زمانى امام پسین بآنچه نزد امام پیشین است آگاه مىشود؟ فرمود: در آخرین دقیقهئى که از روح او باقى مانده است.
2- امام صادق علیه السلام میفرمود: جانشین امام، بعلم امام پیش از خود را در آخرین دقیقهئى که از روح او باقى مانده آگاه مىشود.
جن نزد ائمه آیند و مسائل دینى خود را بپرسند و در کارهاى خود بآنها روى آورند
3- سعد اسکاف گوید: راجع ببعضى از کارهاى خود بمنزل امام باقر علیه السلام رفتم (هر چه میخواستم وارد اتاق شوم) مىفرمود: عجله مکن تا آنکه آفتاب مرا سوخت و هر جا سایه میرفت میرفتم ناگاه بر خلاف انتظار اشخاصى از اتاق خارج شده بسوى من آمدند که مانند ملخهاى زرد بودند، و پوستین در بر کرده. از کثرت عبادت لاغر شده بودند، بخدا که از سیماى زیباى آنها وضع خود (انتظار در هواى گرم) را فراموش کردم. چون خدمتش رسیدم، بمن فرمود: گویا تو را ناراحت کردم، عرض کردم، آرى، بخدا من از وضع خود فراموش کردم، اشخاصى از نزد من گذشتند همه یک نواخت و من مردمى خوش قیافهتر از آنها ندیده بودم، آنها مانند ملخهاى زرد بودند و عبادت لاغرشان کرده بود فرمود: اى سعد! آنها را دیدى؟ گفتم! آرى، فرمود: ایشان برادران تو از طایفه جن هستند، عرض کردم: خدمت شما مىآیند؟ فرمود: آرى مىآیند و مسائل دینى و حلال و حرام خود را از ما میپرسند.
4- ابن جبل گوید: در خانه امام صادق علیه السلام ایستاده بودیم که مردمى شبیه سیاه پوستان سودانى بیرون آمدند که لنگ و روپوشى در برداشتند، از امام صادق علیه السلام راجع بآنها پرسیدیم، فرمود: ایشان برادران جن شما هستند.
5- سعد اسکاف گوید: خدمت امام باقر علیه السلام رهسپار شدم و مىخواستم اجازه ورود بگیرم که دیدم جهازهاى شتر در خانه صف کشیده و بردیف است، ناگاه صداهائى برخاست و سپس مردمى عمامه بسر شبیه سودانیها بیرون آمدند، من خدمت حضرت رسیدم و عرضکردم: قربانت، امروز بمن دیر اجازه فرمودى، و من اشخاصى عمامه بسر دیدم بیرون آمدند که آنها را نشناختم، فرمود: ندانستى آنها کیانند؟ عرضکردم: نه، فرمود: آنها برادران جن شما هستند که نزد ما مىآیند و حلال و حرام و مسائل دینى خود را از ما میپرسند.
6- سدیر صیرفى گوید: امام باقر علیه السلام مرا بحوائجى که در مدینه داشت سفارش فرمود، چون بیرون شدم و در میان دره روحاء بر شتر سوار بودم، ناگاه انسانى دیدم جامه درنوردیده، بسویش رفتم، گمان کردم تشنه است، ظرف آب را باو دادم، گفت: احتیاجى بآن ندارم، و نامهاى بمن داد که مهرش هنوز تر بود، چون نگاه کردم دیدم مهر امام باقر علیه السلام است، گفتم کى نزد صاحب این نامه بودى؟ گفت: هم اکنون، و در نامه مطالبى بود که حضرت مرا بآنها دستور داده بود، چون من متوجه شدم کسى را نزد خود ندیدم (آورنده نامه غایب شد) سپس امام باقر علیه السلام وارد مدینه شد، من ملاقاتش کردم و عرضکردم: قربانت، مردى نامه شما را بمن داد و مهرشتر بود، فرمود: اى سدیر ما خدمتگزارانى از طایفه جن داریم که هر گاه شتاب داریم، آنها را مىفرستیم. و در روایت دیگر فرموده: ما پیروانى از جن داریم چنان که پیروانى از انس داریم، چون اراده کارى کنیم، آنها را میفرستیم.
7- حکیمه دختر موسى بن جعفر علیه السلام گوید: امام رضا علیه السلام را دیدم در هیزم خانه ایستاده و آهسته سخن مىگوید و من دیگرى را نمىدیدم. گفتم: آقاى من! با کى آهسته سخن میگوئى فرمود: این عامر زهرائى است که نزد من آمده، و چیزى میپرسد و درد دل میکند. عرضکردم: سرورم! دوست دارم سخنش را بشنوم، بمن فرمود: اگر تو سخنش را بشنوى یک سال تب میکنى، عرض کردم: آقایم! دوست دارم بشنوم. فرمود: بشنو، من گوش دادم صدائى مانند سوت شنیدم و تب مرا گرفت تا یک سال.
8- جابر گوید: امام باقر علیه السلام فرمود: در آن میان که امیر المؤمنین علیه السلام (در مسجد کوفه) بر منبر بود، اژدهائى از طرف یکى از درهاى مسجد روى آورد، مردم آهنگ کشتنش کردند امیر المؤمنین علیه السلام کس فرستاد تا دست نگه دارند، مردم از کشتنش خوددارى کردند و او سینه کشان میرفت تا پاى منبر رسید، برخاست و روى دمش ایستاد و بامیرالمؤمنین علیه السلام سلام کرد، حضرت اشاره فرمود که بنشیند تا خطبهاش تمام شود، چون از خطبه فارغ گشت، متوجهش شد و فرمود: کیستى گفت: من عمرو بن عثمان خلیفه شما بر طایفه جنم، پدرم مرد و بمن سفارش کرد خدمت شما آیم و رأى شما را بدست آورم، اکنون نزد شما آمدم تا چه دستور و نظر فرمائى. امیر المؤمنین علیه السلام فرمود: ترا بتقواى خدا سفارش میکنم و اینکه باز گردى و در میان جنیان بجاى پدرت باشى، و تو خلیفه من هستى برایشان. عمرو با امیر المؤمنین علیه السلام خداحافظى کرد و بازگشت. و او خلیفه آن حضرتست بر جنیان من بحضرت عرضکردم: قربانت، عمرو خدمت شما مىآید و آمدن بر او واجبست؟ فرمود: آرى.
شرح
- مجلسى ره گوید: اگر چه این روایت ضعیف است ولى مضمونش متواتر است و باب ثعبان (در اژدها) در مسجد کوفه مشهور بوده، و گویند: بنى امیه براى از بین بردن این اسم، فیلى بر آن در میبستند تا بباب الفیل مشهور گشت.
7- نعمان بن بشیر گوید: با جابر بن یزید جعفى هم کجاوه بودم، چون بمدینه رسیدیم، جابر خدمت امام باقر علیه السلام رسید و از او خداحافظى کرد و شادمان از نزدش بیرون شد، تا روز جمعه بچاه اخیرجه رسیدیم و آنجا نخستین منزلیست که از فید بسوى مدینه برمیگردیم، چون نماز ظهر را گزاردیم و شتر ما حرکت کرد، مرد بلند قامت گندم گونى پیدا شد که نامهئى داشت و آن را بجابر داد. جابر آن را گرفت و بوسید و بر دیده گذاشت، در آن نوشته بود: از جانب محمد بن على بسوى جابر بن یزید، و بر آن نامه مهر سیاه و ترى بود. جابر باو گفت: کى نزد آقایم بودى؟ گفت: هم اکنون، جابر گفت: پیش از نماز یا بعد از نماز؟
گفت: بعد از نماز، جابر مهر را برداشت و شروع بخواندن کرد و چهرهاش را درهم میکشید تا بآخر نامه رسید، سپس نامه را نگهداشت و تا بکوفه رسید او را خندان و شادان ندیدم. شبانگاه بکوفه رسیدیم من خوابیدم، چون صبح شد، بخاطر احترام و بزرگداشت او نزدش رفتم، دیدمش بیرون شده بجانب من مىآید. و بجولها را بگردنش آویخته و بر نى سوار شده میگوید: أجد منصور بن جمهور أمیرا غیر مأمور (منصور بن جمهور را فرماندهى میبینم که فرمانبر نیست) و أشعارى از این قبیل میخواند.
او بمن نگریست و من باو، نه او چیزى بمن گفت و نه من باو، من از وضعى که از او دیدم شروع بگریستن نمودم، کودکان و مردم گرد ما جمع شدند. و او آمد تا وارد رحبه شد و با کودکان میچرخید مردم میگفتند: دیوانه شد جابر بن یزید، دیوانه شد.
بخدا سوگند که چند روز بیش نگذشت که از جانب هشام بن عبد الملک نامهئى بوالیش رسید که مردى را که نامش جابر بن یزید جعفى است پیدا کن و گردنش را بزن و سرش را براى من بفرست، والى متوجه اهل مجلس شد و گفت: جابر بن یزید جعفى کیست؟ گفتند: خدا ترا اصلاح کند. مردى بود دانشمند و فاضل و محدث که حج گزارد و دیوانه شد، و اکنون در رحبه بر نى سوار مىشود و با کودکان بازى میکند والى آمد و از بلندى نگریست، او را دید بر نى سوار است و با بچهها بازى مىکند، گفت: خدا را شکر که مرا از کشتن او برکنار داشت، روزگارى نگذشت که منصور بن جمهور وارد کوفه شد و آنچه جابر میگفت عملى شد.
شرح
- آنچه جابر میگفت همان مصراع أجد منصور بن جمهور امیرا غیر مأمور است و این خبر غیبى را از امام باقر علیه السلام استفاده کرده بود، زیرا منصور بن جمهور از جانب یزید بن ولید، بعد از عزل یوسف بن عمر در سنه 126 والى کوفه شد و آن 12 سال بعد از وفات امام باقر علیه السلام بوده.
نام کتاب: أصول الکافی / ترجمه مصطفوى
نویسنده: کلینى، محمد بن یعقوب
تاریخ وفات مؤلف: 329 ق
مترجم: مصطفوى، سید جواد
محقق / مصحح: ندارد
موضوع: کلام
زبان: فارسى
تعداد جلد: 4
ناشر: کتاب فروشى علمیه اسلامیه
مکان چاپ: تهران
سال چاپ: 1369 ش
نوبت چاپ: اول
با یاد و نام خداوند و به امید بر آورده شدن حاجات و سلامتی و به راه راست هدایت شدن تمام انسان ها ؛
هر روز یک صفحه
صفحه دو :
سورةُ البَقَرة
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ
الم (1)
ذلِکَ الْکِتابُ لا رَیْبَ فیهِ هُدىً لِلْمُتَّقینَ (2)
الَّذینَ یُؤْمِنُونَ بِالْغَیْبِ وَ یُقیمُونَ الصَّلاةَ وَ مِمَّا رَزَقْناهُمْ یُنْفِقُونَ (3)
وَ الَّذینَ یُؤْمِنُونَ بِما أُنْزِلَ إِلَیْکَ وَ ما أُنْزِلَ مِنْ قَبْلِکَ وَ بِالْآخِرَةِ هُمْ یُوقِنُونَ (4)
أُولئِکَ عَلى هُدىً مِنْ رَبِّهِمْ وَ أُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ (5)
ترجمه فارسی :
به نام خداى بخشاینده مهربان
الف. لام. میم. (1)
این است همان کتابى که در آن هیچ شکى نیست. پرهیزگاران را راهنماست: (2)
آنان که به غیب ایمان مى آورند و نماز مى گزارند، و از آنچه روزیشان داده ایم انفاق مى کنند، (3)
و آنان که به آنچه بر تو و بر پیامبران پیش از تو نازل شده است ایمان مى آورند و به آخرت یقین دارند. (4)
ایشان از سوى پروردگارشان قرین هدایتند، و خود رستگارانند. (5)
ترجمه انگلیسی :
ALIF LAM MIM(1)
This Book, there is no doubt in it, is a guide to those who guard against evil (2)
Those who believe in Al Ghaib(3)
And who believe in that which has been revealed to you and that which was revealed before you and they are sure of the hereafter(4)
These are on a right course from their Lord And these it is that shall be successf(5(
* تنها علاج عشق ، ازدواج است *
* نامداری بی نیک نامی ، به پشیزی نمی ارزد *
مفهوم «برزخ» چیست؟
«برزخ» در لغت به معناى چیزى است که در میان دو شئ حایل شود، سپس این معنا توسعه یافته و به هر امرى که در میان دو چیز یا دو مرحله قرار گیرد، اطلاق شده است.
قرآن درباره دریاى آب شیرین و شور که در کنار هم قرار دارند مىفرماید: «بَیْنَهُمَا بَرْزَخٌ لَّایَبْغِیَانِ»[1]؛ در میان آن دو، برزخى است که مانع از غلبه یکى بر دیگرى است.
در اینجا منظور از «برزخ» جهانى است که میان دنیا و عالم آخرت قرار دارد؛ یعنى هنگامى که روح از بدن جدا مىشود، پیش از آن که بار دیگر در قیامت به بدن اصلى بازگردد، در عالمى که میان این دو عالم است و برزخ نامیده مىشود قرار خواهد داشت.[2]
هستى برزخ
چه دلیل بر اثبات عالم برزخ وجود دارد؟
اصل وجود «عالم برزخ» مورد اتفاق دانشمندان اسلامىاست و دلایل عمده آنها بر اثبات آن، آیات و روایات است، هر چند از طریق عقلى نیز قابل اثبات است. از جمله آیاتى که بر عالم برزخ دلالت مىکند، چنین است: «و مِنْ وِرائِهِمْ بَرَزَخُ إِلى یَوْمِ یُبْعَثُونَ»[3]؛ و پشت سر آنها برزخى است تا روزى که بر انگیخته مىشوند. آیات دیگرى نیز بر عالم برزخ دلالت دارند که عبارتند از: بقره، 154؛ مؤمن، 46 و 47؛ نوح، 25؛ یس، 26 و 27؛ روم، 55؛ مؤمن، 11 و ... بعضى از این آیات، از حوادث و احوال عالم برزخ خبر مىدهند؛ مثلًا: از آیه 46 سوره مؤمن استفاده مىشود که در جهان برزخ آل فرعون را بر آتش دوزخ عرضه مىکنند و ناراحت مىشوند، یا شهدا در عالم برزخ نزد پروردگار و در محضر قرب او روزى داده مىشوند و در آن عالم حیات حقیقى دارند.
پس طبق این آیات، در عالم برزخ حیات برزخى وجود دارد و مجرمان در آنجا گرفتار عذاب الهى مىباشند، و شهدا و بندگان صالح خداوند نیز از نعمتهاى الهى برخوردارند.
روایات نیز بر عالم برزخ و حیات در آنجا و حوادث آن دلالت روشن دارند: در حدیث معروفى از پیغمبر اکرم صلى الله علیه و آله آمده که هنگامى که اجساد کشته شدهگان مشرکان مکّه را در جنگ بدر در چاهى ریختند، در کنار چاه ایستاد و فرمود: اى اهل چاه! آیا آنچه را که پروردگارتان به شما وعده داده بود حق یافتید؟ من که وعده پروردگارم را (در مورد پیروزى) حق یافتم! گروهى عرض کردند: اى رسول خدا! آیا آنها مىشنوند؟ فرمود: شما نسبت به آنچه من مىگویم از آنها شنواتر نیستید، ولى آنها امروز پاسخ نمىدهند.[4]
بعضى از روایات، از حوادث و احوال عالم برزخ و سرنوشت آدمى خبر مىدهند؛ مثلًا، در روایات بسیارى، از شادى ارواح مؤمنان به وسیله اعمال نیک بازماندگان خبر مىدهد؛ از جمله در حدیثى از امام صادق علیه السلام آمده: انَّ الْمَیّتَ لَیَفْرَحُ بِالتِّرَحُّمِ عَلیْه وَ الْاسْتِغْفارِ لَهُ کَما یَفْرَحُ الْحَىُّ بِالهَدیَّةِ؛[5] میت، با طلب رحمت و استغفار براى او خوشحال مىشود؛ همان گونه که افراد زنده با هدایا خوشحال مىشوند.
در حدیثى از امام صادق علیه السلام مىخوانیم که فرمود: آنها [/ ارواح مؤمنان] در حجرههایى از بهشت، از طعام و شراب آن متنعم مىشوند و مىگویند: پروردگارا! قیامت را براى ما برپا کن، و به وعدههایى که به ما دادهاى وفا نما.[6]
روشن است که منظور از بهشت در این روایت، بهشت برزخى است.
حیات برزخى
حیات برزخى چیست؟
آیات متعددى حکایت از حیات بعد از مرگ دارد؛ از جمله: «وَلَا تَقُولُواْ لِمَن یُقْتَلُ فِى سَبِیلِ اللَّهِ أَمْوَ تُ م بَلْ أَحْیَآءٌ وَ لکِن لَّاتَشْعُرُونَ»[7]؛ و کسانى که در راه خدا کشته مىشوند مرده نخوانید، آنها زندهاند، ولى نمىدانید. و نیز آیه: «لَعَلّى أَعْمَلُ صلِحًا فِیمَا تَرَکْتُ کَلَّآ إِنَّهَا کَلِمَةٌ هُوَ قَآلُهَا وَ مِن وَرَآهِم بَرْزَخٌ إِلَى یَوْمِ یُبْعَثُونَ»[8]؛ تا آن زمان که مرگ هر یک فرا رسد در آن حال پشیمان شده گوید: پروردگارا: مرا- به دنیا- بازگردان! تا شاید به تدارک گذشته عملى صالح به جاى آورم و به او خطاب شود که هرگز نخواهد شد واین کلمه را از حسرت مىگوید و ثمرى نمىبخشد که عالم برزخ به دنبال آنهاست تا روزى که برانگیخته شوند.
روح انسان بعد از این جهان در اجساد لطیفى قرار مىگیرد که از عوارض فراوان این ماده کثیف برکنار است و چون از هر نظر شبیه این جسم است به آن «قالب مثالى» یا «بدن مثالى» مىگویند که نه به کلى مجرد و نه مادى محض است، بلکه داراى نوعى «تجرد برزخى» است. بعضى از محققان آن را به وضع روح در حالت خواب تشبیه کردهاند که در آن حال ممکن است با مشاهده نعمتهایى، به راستى لذت ببرد و بر اثر دیدن مناظر هولناک معذّب و متألّم شود؛ آن چنان که گاه واکنش آن در همین بدن نیز ظاهر مىشود و به هنگام دیدن خوابهاى هولناک، فریاد مىکشد و ....
تعلّق روح به بدن مثالى در «جهان برزخ» تا قیامت ادامه داشته و به هنگام قیامت دوباره به بدنهاى نخستین به فرمان خدا بر مىگردد.[9]
آیا عالم برزخ جسمانى و روحانى است یا فقط روحانى؟ اگر جسمانى هم مىباشد پس چرا خداوند مىفرماید: آنگاه که در نفخ صور دمیده شود مردم فوج فوج از قبرها بیرون مىآیند و به صحراى قیامت مىروند.[10] اگر عالم برزخ جسمانى هم باشد پس جسم عالم برزخ غیر از جسم عالم قیامت خواهد بود، توضیح دهید؟
انسان مرکب از جسم و روح است. با مرگ، جسم مادى او را در قبر مىنهند و در این دنیا باقى مىماند و روح او به عالم برزخ وارد مىشود.
روح انسان پس از جدا شدن از جسد خاکى در عالم برزخ در جسمهاى لطیفى قرار مىگیرند که بسیارى از عوارض ماده را ندارند و چون از هر نظر شبیه این جسم است، بر آن «قالب مثالى» و یا «بدن مثالى» مىگویند؛ یعنى بدنى شبیه همین بدن، امّا نه به کلى مجرد است و نه مادى محض. همانند هنگامى که انسان خواب مىبیند؛ جسم او در بستر آرمیده است، ولى خواب دیدن او با جسم است که آن جسم مثالى است.
هنگام وقوع قیامت، خداوند روح را به بدنهاى دنیوى بر مىگرداند، لذا قرآن کریم مىفرماید: پس از دمیده شدن صور دوم، مردم گروه گروه از قبرها بیرون مىآیند و به صحراى قیامت وارد مىشوند.[11]
بنابراین نه عالم برزخ فقط روحانى است و نه جهان قیامت، بلکه هر دو روحانى و جسمانى هستند ولیکن جسم عالم برزخ با جسم عالم قیامت تفاوت دارد.
ویژگىهاى روح در عالم برزخ چیست؟
یکى از مباحث مهم معاد، بقاى روح است که بااستدلال به آن مىتوان معاد رااثبات نمود.
روح مىتواند بعد از مرگ جسم و متلاشى شدن آن به زندگى خود ادامه دهد، امّا این که چه ویژگىهایى دارد باید گفت: اولًا: روح مجرد است؛ یعنى از خواص عمومى ماده (زمان، مکان و اجزا)، مبرّا است و این ویژگىها را ندارد؛ البته روح در این دنیا همراه جسم است و ویژگى او، در عالم برزخ با دنیا تفاوتى ندارد.[12]
ثانیاً: روح کفّار در عالم برزخ، گرفتار عذاب و روح مؤمن در نعمت است تا قیامت فرا رسد. امام صادق علیه السلام فرموده است: برزخ، همان قبر است، از آن زمان که مىمیرد تا روز قیامت.[13]
امام زین العابدین علیه السلام فرمود: قبر، باغى از باغهاى بهشت یا حفرهاى از آتش است.[14]
ویژگى دیگر روح در عالم برزخ، آن است که با دنیا در ارتباط بوده و تا حدودى از حالات بستگان خود آگاه است. اگر بستگان، برایش دعا و طلب مغفرتى بکنند، خوشحال مىشود؛ همانگونه که افراد زنده با هدیه خوشحال مىشوند.
پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله فرمود: اى مردم! مردهها را زیارت کنید و به سراغ آنها بروید و سلام بفرستید؛ سوگند به کسى که جانم در دست او است، مسلمانى تا روز قیامت بر آنها سلام نمىفرستد، مگر این که سلام او را پاسخ مىگویند.[15]
از این احادیث معلوم مىشود روح در عالم برزخ، با این جهان در ارتباط است.
آیا این که مىگویند چاهى به نام «حضر موت» وجود دارد و گنهکاران در عالم برزخ در آن عذاب مىشوند، صحیح است؟ آیا آن چاه در همان صحراى «حضر موت» که در جنوب شبه جزیره عربستان است واقع شده؟
در روایتى آمده است که در حضر موت (سرزمینى در شرق عدن) چاهى است عمیق به نام «برهوت» که ارواح کفار در آن، جاى دارند و در آنجا عذاب مىشوند. حضرت على علیه السلام مىفرماید: بدترین آبادىهاى روى زمین آبادى برهوت است که در حضر موت واقع است، ارواح کفار در آنجا گرد آیند.[16]
طبق این حدیث و احادیث دیگر[17] ظاهراً این سرزمین در جنوب جزیرةالعرب (عربستان) است.[18]
آیا حیات برزخى به پیامبران و امامان اختصاص دارد؟
همه انسانها حیات برزخى دارند و ویژه شهدا، پیامبران و امامان نیست. زیرا همه انسانها پس از مرگ وارد عالَم برزخ مىشوند. تفاوت انسانهاى معمولى با پیامبران و امامان و شهدا در نوع حیات برزخى است. پیامبران، امامان و شهدا از حیات ویژه و زندگى خاصى برخوردارند؛ همان گونه که قرآن کریم در آیه 169 آلعمران به این موضوع اشاره دارد.
آیا در عالَم برزخ نیز مرگ وجود دارد یا فقط در دنیا است؟
از قرآن کریم استفاده مىشود که ما در دنیا با مردن وارد عالَم برزخ مىشویم و در برزخ هم مرگى داریم که پس از آن وارد جهان قیامت مىشویم؛ خداوند متعال مىفرماید:
«کَیفَ تَکفُرونَ بِاللَّهِ وکُنتُم اموتًا فَاحیکُم ثُمَّ یُمیتُکُم ثُمَّ یُحییکُم ثُمَّ الَیهِ تُرجَعون»[19]؛ چگونه به خداوند کافر مىشوید؟! در حالى که شما مردگان [و اجسام بىروحى] بودید و او شما را زنده کرد؛ سپس شما را مىمیراند و بار دیگر شما را زنده مىکند؛ سپس به سوى او بازگردانده مىشوید. با توجه به اینکه حقیقت مرگ انتقال از یک نشئه به نشئه دیگر و از یک جهان به جهان دیگر است، طبق آیه یاد شده، انسان با مرگ دنیوى، وارد جهان برزخ مىشود و حیات برزخى پیدا مىکند و سپس وارد جهان قیامت مىشود. این انتقال از برزخ به قیامت مرگ برزخى است.[20]
[1] ( 1). رحمان، آیه 20
[2] ( 2). ر. ک: راغب اصفهانى، مفردات، ص 118؛ ناصر مکارم شیرازى و همکاران، پیام قرآن، ج 5، ص 443
[3] ( 1). مؤمنون، آیه 100
[4] ( 2). متقى هندى، کنزالعمال، ج 10، ص 377، ح 29876
[5] ( 1). المحجّة البیضاء، ج 8، ص 292؛ شیخ صدوق، من لایحضره الفقیه، ج 1، ص 183
[6] ( 2). کافى، ج 3، باب ارواح المؤمنین، ح 1
[7] ( 3). بقره، آیه 154
[8] ( 4). مؤمنون، آیه 100
[9] ( 1). ر. ک: ناصر مکارم شیرازى و همکاران، تفسیر نمونه، ج 14، ص 321- 323
[10] ( 2). نبأ، آیه 18
[11] ( 3). نبأ، آیه 18
[12] ( 1). ناصر مکارم شیرازى و همکاران، پیام قرآن، ج 5، ص 443
[13] ( 2). کلینى، کافى، ج 3، ص 242
[14] ( 3). همان، ص 447؛ شیخ صدوق، خصال، ص 119
[15] ( 4). همان، ص 460
[16] ( 1). کلینى، کافى، ج 3، ص 246؛ ر. ک: شیخ حر عاملى، الفصول المهمة، ص 336؛ بحارالانوار، ج 7، ص 116
[17] ( 2). کلینى، کافى، ج 8، ص 231
[18] ( 3). ر. ک: سید مصطفى حسینى دشتى، معارف و معاریف، مدخل، حضر موت و برهوت
[19] ( 1). بقره، آیه 28
[20] ( 2). ر. ک: المیزان، ج 1، ص 111- 112
گر باید از این گونه جدا زیست چنین پست
نفرین به من ، ای مرگ ، اگر از تو کشم دست
در این شب بیهوده به دنبال چه هستی ؟
وقتی که به جز مرگ دگر هیچ نماندست
در کوچه خورشید قدم می زدم اما
خورشید به شب ختم شد و کوچه به بن بست
ای یار که لب های تو در دسترسم نیست
بگذار که با یاد نگاه تو شوم مست
می خواهمت ای گنج که در چنگ من افتی
امّا به چه دل خوش کند این عشق تهی دست ؟
ای مرگ که عمری به تمنّای تو بودم
آنسوی مه آلود تو آیا خبری هست ؟
آمیزه ای از دلهره و عشق و صِراحت
طی شد همه عمر من ای دوست از این دست
با یاد و نام خداوند و به امید بر آورده شدن حاجات و سلامتی و به راه راست هدایت شدن تمام انسان ها ؛
هر روز یک صفحه
صفحه یک :
سورةُ الفَاتِحَة
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ (1)
الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمینَ (2)
الرَّحْمنِ الرَّحیمِ (3)
مالِکِ یَوْمِ الدِّینِ (4)
إِیَّاکَ نَعْبُدُ وَ إِیَّاکَ نَسْتَعینُ (5)
اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقیمَ (6)
صِراطَ الَّذینَ أَنْعَمْتَ عَلَیْهِمْ غَیْرِ الْمَغْضُوبِ عَلَیْهِمْ وَ لاَ الضَّالِّینَ (7)
ترجمه فارسی :
به نام خداى بخشاینده مهربان (1)
ستایش خدا را که پروردگار جهانیان است. (2)
آن بخشاینده مهربان، (3)
آن فرمانرواى روز جزا. (4)
تنها تو را مى پرستیم و تنها از تو یارى مىجوییم. (5)
ما را به راه راست هدایت کن: (6)
راه کسانى که ایشان را نعمت دادهاى، نه خشم گرفتگانِ بر آنها و نه گمراهان. (7)
ترجمه انگلیسی :
In the Name of Allah, the Beneficent, the Merciful(1)
All praise is due to Allah, the Lord of the worlds(2)
The Beneficent, the Merciful(3)
Master of the Day of Judgment(4)
Thee do we serve and Thee do we beseech for help(5)
Keep us on the right path(6)
(7)The path of those upon whom Thou hast bestowed favors
العربیه
فارسی
English