* نقش مرگ بر بنی آدم چون اثر گردنبند بر گردن دوشیزگان است . امام حسین علیه السلام *
* فرق انسان با حیوان در کنترل هوای نفس و هوسهاست . سقراط *
با یاد و نام خداوند و به امید بر آورده شدن حاجات و سلامتی و به راه راست هدایت شدن تمام انسان ها ؛
هر روز یک صفحه
صفحه پنج : آیات (25-29)
سورةُ البَقَرة
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ
وَ بَشِّرِ الَّذینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ أَنَّ لَهُمْ جَنَّاتٍ تَجْری مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ کُلَّما رُزِقُوا مِنْها مِنْ ثَمَرَةٍ رِزْقاً قالُوا هذَا الَّذی رُزِقْنا مِنْ قَبْلُ وَ أُتُوا بِهِ مُتَشابِهاً وَ لَهُمْ فیها أَزْواجٌ مُطَهَّرَةٌ وَ هُمْ فیها خالِدُونَ (25)
إِنَّ اللَّهَ لا یَسْتَحْیی أَنْ یَضْرِبَ مَثَلاً ما بَعُوضَةً فَما فَوْقَها فَأَمَّا الَّذینَ آمَنُوا فَیَعْلَمُونَ أَنَّهُ الْحَقُّ مِنْ رَبِّهِمْ وَ أَمَّا الَّذینَ کَفَرُوا فَیَقُولُونَ ما ذا أَرادَ اللَّهُ بِهذا مَثَلاً یُضِلُّ بِهِ کَثیراً وَ یَهْدی بِهِ کَثیراً وَ ما یُضِلُّ بِهِ إِلاَّ الْفاسِقینَ (26)
الَّذینَ یَنْقُضُونَ عَهْدَ اللَّهِ مِنْ بَعْدِ میثاقِهِ وَ یَقْطَعُونَ ما أَمَرَ اللَّهُ بِهِ أَنْ یُوصَلَ وَ یُفْسِدُونَ فِی الْأَرْضِ أُولئِکَ هُمُ الْخاسِرُونَ (27)
کَیْفَ تَکْفُرُونَ بِاللَّهِ وَ کُنْتُمْ أَمْواتاً فَأَحْیاکُمْ ثُمَّ یُمیتُکُمْ ثُمَّ یُحْییکُمْ ثُمَّ إِلَیْهِ تُرْجَعُونَ (28)
هُوَ الَّذی خَلَقَ لَکُمْ ما فِی الْأَرْضِ جَمیعاً ثُمَّ اسْتَوى إِلَى السَّماءِ فَسَوَّاهُنَّ سَبْعَ سَماواتٍ وَ هُوَ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلیمٌ (29)
ترجمه فارسی :
و کسانى را که ایمان آوردهاند و کارهاى شایسته انجام دادهاند، مژده ده که براى آنان بهشتهایى است که از زیرِ [درختانِ] آن نهرها جارى است هرگاه از آن بهشتها میوهاى آماده به آنان روزى دهند، گویند: این همان است که از پیشْ روزىِ ما شده است، و از انواع میوهها که [در طعم و گوارایى] شبیهِ هم است، نزد آنان آورند در آنجا براى ایشان همسرانى پاکیزه است و در آنجا جاودانهاند. (25)
بىتردید خدا [براى فهماندن مطلبى به مردم] از اینکه به پشه و فراتر از آن [در کوچکى] مَثَل بزند، شرم نمىکند اما کسانى که ایمان آوردهاند مىدانند که آن مثل از سوى پروردگارشان درست و حق است و اما کسانى که کافرند گویند: خدا از این مثل چه اراده کرده است؟! خدا بسیارى را به آن مثل [به خاطر انکارشان] گمراه مىکند، و بسیارى را به آن مثل [به سبب پذیرفتنشان] هدایت مىنماید و جز فاسقان را به آن گمراه نمىکند. (26)
همان کسانى که پیمان خدا را پس از استوار کردنش مىشکنند و رشتههایى را که خدا به پیوند آن امر کرده است [مانند رابطه با انبیا، امامان و ارتباط با خویشان] مىگسلند، و در زمین فساد مىکنند یقیناً آنان زیانکارند. (27)
چگونه به خدا کفر مىورزید در حالى که [پیش از دمیده شدن روح به کالبدتان ترکیبى از عناصر] مرده بودید، پس شما را حیات بخشید، سپس شما را مىمیراند، آن گاه دوباره زنده مىکند، سپس به سوى او بازگردانده مىشوید. (28)
اوست که همه آنچه را در زمین است براى شما آفرید، سپس آفرینش آسمان را [که به صورت مادهاى دود مانند بود] اراده کرد و آن را به شکل هفت آسمان [همراه با نظامى استوار] درست و نیکو قرار داد و او [به قوانین و محاسباتِ] همه چیز داناست. (29)
ترجمه انگلیسی :
And convey good news to those who believe and do good deeds, that they shall have gardens in which rivers flow Whenever they shall be given a portion of the fruit thereof they shall say: This is what was given to us before And they shall be given the like of it And they shall have pure mates in them, And in them, they shall abide (25)
( Surely Allah is not ashamed to set forth any parable) that of (a gnat or any thing above that Then as for those who believe, they know that it is the truth from their Lord And as for those who disbelieve, they say: What is it that Allah means by this parable? He causes many to err by it and many He leads aright by it! But He does not cause to err by it) any (except the transgressors ( 26)
Who break the covenant of Allah after its confirmation and cut asunder what Allah has ordered to be joined, and make mischief in the land ( 27)
How do you deny Allah and you were dead and He gave you life" Again He will cause you to die and again bring you to life; then you shall be brought back to Him" ( 28)
He it is Who created for you all that is in the earth, and He directed Himself to the heaven, so He made them complete seven heavens And He knows all things (29)
آیه 51 و 52 قلم/ 68 به آیه «و إن یکاد» شهرت دارد. از این آیه همواره براى خنثا کردن چشم زخم به صورت قرائت، تعویذ یا تابلو استفاده مىشود «و إِن یَکادُ الّذینَ کَفَروا لَیُزلِقونَکَ بِأَبصرِهِم لَمّا سَمِعُوا الذّکرَ و یَقولونَ إِنَّهُ لَمَجنونٌ* و مَا هُوَ إِلّا ذِکرٌ لِلعلَمین/ و همانا نزدیک است کافران هنگامى که قرآن را مىشنوند، با [نگاهها و] چشمهایشان تو را به زمین بزنند و مىگویند: او مجنون است؛ حال آنکه قرآن [یا پیامبر] جز اندرزى براى جهانیان نیست». بیشتر مفسّران، این آیه را درباره چشمزخم دانسته و با نقل روایاتى مبنى بر واقعیّت داشتن چشم زخم، درصدد اثبات آن برآمدهاند.[1] اینان برآنند که مقصودِ آیه، چشمزخم کافران به پیامبر صلى الله علیه و آله است که مىخواستند با چشمان خود، حضرت را از بین ببرند؛[2] امّا تفسیر دیگر از آیه مىگوید: کافران هنگام شنیدن قرآن، چنان از شدّت خشم و دشمنى، به پیامبر صلى الله علیه و آله نگاه مىکردند و چشم غرّه مىرفتند که اگر مىتوانستند، پیامبر را با نگاههاى خشمآلود خود مىلغزاندند و از بین مىبردند.[3] در هر صورت، مطابق تفسیر اوّل و مشهور، آیه از چشمزخم کافران به پیامبر خبر مىدهد؛ امّا اینکه قرائت یا همراه داشتن آن، جلو چشمزخم دیگران را مىگیرد یا نه، روایتى مُسنَد از پیامبر یا دیگر معصومان در دست نیست؛ بلکه بر پایه برخى روایات، پیامبر، هنگام تعویذ امام حسن و امام حسین علیهما السلام یا افرادى دیگر از چشمزخم، به اذکار دیگرى غیر از این آیه توسّل جستند.[4] فقط حسن بصرى گفته است که دواى چشمزخم، قرائت آیه «و إِن یَکادُ ...» است.[5] ملّا فتحاللّه کاشانى نیز روایتى بدون سند درباره نزول آیه نقل کرده که مىگوید: پیامبر صلى الله علیه و آله در مسجد نشسته بود و قرآن مىخواند و مشرکان بر در مسجد انتظار مىکشیدند تا هنگام خروج پیامبر، او را چشم بزنند؛ در همان حال، جبرئیل علیه السلام آیه «و إِن یَکاد» را نازل کرد و به پیامبر گفت که آن را تلاوت کند تا از چشم زخم آنان در امان باشد؛[6] امّا در نقلى که ابوالفتوح از کلبى درباره این شأن نزول دارد، از قرائت این آیه به وسیله پیامبر براى جلوگیرى از تأثیر چشمزخم مشرکان سخنى به میان نیامده است.[7]
منابع-
تفسیر روحالبیان؛ تفسیرالقرآن العظیم، ابن کثیر؛ تفسیر منهجالصادقین؛ خلاصةالمنهج؛ روضالجنان وروحالجنان؛ الکشّاف؛ الکافى؛ مجمع البیان فى تفسیرالقرآن.
سید محمود دشتى
استخاره: درخواست شناخت بهترین گزینه از خداوند، در هنگامه تردید و دو دلى
استخاره از ریشه «خ- ى- ر» و از باب استفعال، در لغت به معناى «طلب خیر در چیزى»[8] و در اصطلاح عبارت است از واگذاردن انتخاب به خداوند با دعا و عمل مخصوص، در کارى که انسان در انجام دادن آن مردّد است. این واژه در قرآن نیامده است؛ ولى با توجه به اینکه مسلمانان در مواردى براى تصمیمگیرى در کارهایشان از روش استخاره با قرآن* استفاده مىکنند در حوزه مسائل پیرامون قرآن قرار مىگیرد و از آن جهت که برخى مفسّران آیه شریفه «ان تَستَقسِموا بِالازلم» (مائده/ 5، 3) را به استخاره تفسیر کردهاند مىتواند در حوزه معارف قرآن قرار گیرد.[9]
واژه استخاره در روایات فراوانى دیده مىشود و به گفته بحرانى در روایات به 4 معنا به کار رفته است: 1. طلب ممکن شدن آنچه در آن خیر است، 2. طلب عزم بر آنچه در آن خیر است، 3. طلب خیر از خدا که نوعى دعا تلقى مىشود، 4. طلب شناخت چیزى که خیر در آن است.[10] افزون بر این معانى، وجوه دیگرى را نیز در معناى استخاره گفتهاند.[11]
همه معانى یاد شده به دو معنا باز مىگردد:
1. خیرجویى و درخواست دستیابى به خیر.
این معناى استخاره، در همه رفتارهاى آدمى و در مواردى است که انسان در انجام دادن کارى نگران است که مبادا ضرر و شرّى بر انجام دادن آن مترتب شود و نتواند به منافع فعل مورد نظر دست یابد، ازاینرو با تضرع از خداوند مىخواهد تا نتیجه خیر بر کارش مترتب کند و ضررهاى احتمالى را از آن دفع کند. این معناى استخاره عام است و روایاتى متعدد نیز ناظر به این معناست.[12] در روایتى از امام صادق علیه السلام آمده که هرکس در کارى بدون خیرخواهى وارد گردد و گرفتار شود مأجور نخواهد بود.[13]
2. خیرشناسى و طلب شناخت خیر. این نوع از استخاره که شایعتر بوده، بیشتر مورد توجه عموم مردم است در جایى است که انسان خیر و شرّ عملى را حتى با مشورت نتواند تشخیص دهد.
پیشینه استخاره:
تعیین تکلیف در موارد حیرت و آگاهى از آینده و گذشته همواره از نگرانیهاى بشر بوده است.[14] اقوام و ملل گوناگون براى آگاهى از آینده و تعیین نیک و بد کارها از ابزارهاى گوناگون چون نگریستن در اجرام آسمانى و دقت در حرکت آنها، پرواز پرندگان، شعلهآتش و ... استفاده مىکردند.[15]
یکى از کارهاى رایج در میان عرب جاهلى استقسام به ازلام و به سه منظور بود: 1. تعیین برندگان وبازندگان، با اجراى عملیاتى مشتمل بر برد و باخت در تقسیم گوشت. 2. یافتن راه حل مشکل. (قرعه) 3. استخاره و تعیین نیک و بد کارها؛ آنان براى آگاهى از اراده خدایان خود (بتها) در امور گوناگون زندگى و دانستن نیک و بد کارها و آگاهى از آینده و گذشته چون ازدواج، سفر، تجارت، جنگ و صلح، شروع به کار، بهبودى بیمار، بازگشت مسافر و پیدا شدن گمشده و ... از ازلام استفاده مىکردند.[16] تیرهایى که به این منظور به کار گرفته مىشد سه عدد بود و بر روى آنها عباراتى مانند «افعل، لاتفعل و غَفْل (پوچ)» یا «امَرَنى ربّى، نَهانى ربّى و غَفْل» نوشته شده بود.[17] استقسام در این موارد بدین گونه بود که متصدى یا خود شخص سه تیر را در ظرفى مخصوص قرار مىداد و رو برمىگرداند و آنها را به هم مىزد.
سپس یکى ازتیرها را بیرون مىآورد. اگر امر یا نهى بیرون مىآمد بدان عمل مىکردند و اگر تیر پوچ بیرون مىآمد آن را به ظرف بازگردانده کار را ادامه مىدادند تا وضع روشن شود. (ازلام)[18] آنان از این عمل به استخاره تعبیر مىکردند.[19] اسلام با توجه به نیاز انسان به سببى که با آن در دو راهیهاى حیرت و سرگردانى، تردید خود را بزداید، جنبههاى خرافى و شرک آلود این سنّت جاهلى را حذف کرده و به استخاره با صبغهاى الهى در مواردى خاصّ مشروعیت داده است[20]، ازاینرو پیامبر صلى الله علیه و آله به مسلمانان استخاره یاد مىداد.[21] پس از رسولخدا صلى الله علیه و آله، اهلبیت علیهم السلام در موارد تردید و دودلى به برخى انواع استخاره توصیه مىکردند. البته استخارهاى که در بیشتر روایات به آن توجه شده غیر از آن چیزى است که اکنون با تسبیح یا قرآن رواج دارد و اینگونه استخاره در روایات کمتر به آن توجه شده است، هرچند در مشروعیت آن در موارد خاص تردیدى نیست. از امام باقر علیه السلام نقل شده که هرگاه پدر بزرگوارشان مىخواستند حجّ، عمره یا خرید و فروش انجام دهند یا بردهاى را آزاد کنند وضو مىگرفتند و نماز استخاره مىگزاردند.[22]
جایگاه و قلمرو استخاره:
استخاره به معناى خیرجویى در همه افعال و تروک انسان جارى است؛ ولى استخاره به معناى خیرشناسى محدودیت دارد و در هنگام تردید اگر شخصنتواند با عقل خود خیر و شرّ کارها را بازشناسد و دین نیز بیانى نداشته باشد[23] کاربرد دارد، ازاینرو در انجام دادن واجبات و ترک محرمات[24] و در مواردى که عقل حکم قاطع و روشنى در مورد خیر و شرّ فعلى داشته باشد[25] یا جایى که بتوان با مشورت دیگران خیر را از شرّ بازشناخت[26] جاى استخاره نیست. استخاره در انجام دادن مکروه و ترک مستحب را برخى جایز شمردهاند[27] و برخى جایز نمىدانند.[28]
مشروعیت استخاره:
همه مذاهب اسلامى اصل استخاره را پذیرفتهاند.[29] البته بعضى، در برخى روشهاى آن با استناد به آیه 3 مائده/ 5 که بر حرمت استقسام با ازلام تصریح و تأکید دارد تشکیک کردهاند: «حُرّمَت عَلَیکُمُ المَیتَةُ والدَّمُ ... و ان تَستَقسِموا بِالازلمِ ذلِکُم فِسقٌ».
مفسّران در تفسیر استقسام به ازلام که قرآن کریم آن را حرام شمرده اختلاف نظر دارند. جمعى مقصود از آن را استخاره (/ طلب شناخت خیر و شرّ) به وسیله ازلام[30] دانستهاند. طرفداران این رأى درباره علّت تحریم آن گفتهاند: این عمل نوعى تلاش براى دستیابى به علمغیب است که از طرف خداوند حرام شده است. از نظر این مفسّران ازلام خصوصیتى ندارد و تحریم آیه هرگونه استقسامى، از جمله استخاره با قرآن یا تسبیح را شامل مىشود[31]؛ ولى جمعى با ردّ این ادّعا مىگویند: استقسام به ازلام هیچ ارتباطى باعلمغیب ندارد، بلکه تلاش براى دستیابى به گمان به وسیله امارات و قراین متعارف است و گرنه باید علم تعبیر خواب و امثال آن نیز حرام و کفر باشد.[32] برخى نیز حکمت تحریم آیه را نفى خرافهپرستى و اوهام دانسته، مىگویند: این معنا مخصوص استقسام به ازلام نیست، بلکه شامل هرگونه استقسام، هر چند با تسبیح یا مصحف مىگردد، ازاینرو استخاره را مورد هجوم قرار داده، آن را عامل عقبماندگى و مانع پیشرفت معرفى مىکنند.[33] برخى از معاصران با ردّ این سخنان با استناد به روایات جواز استخاره مىگویند: استخاره نوعى رجوع به خداوند در زمان حیرت و سرگردانى است و با اندیشیدن و تعقل منافاتى ندارد[34]، افزون بر این، جمعى ازمحققان سبب حرمت استقسام به ازلام را تفکّرى شرکآلود دانستهاند که در پس این عمل وجود داشته است، زیرا مشرکان عرب این عمل را در کنار بتهاى خود و به فرمان آنها دانسته و براى یارى جستن از آنها در یافتن سرنوشت خویش انجام مىدادند و بر اثر همین تلقى شرکآلود بوده که قرآنکریم آن را حرام کرده است و گرنه این عمل به خودى خود حرام نیست.[35] علامه طباطبایى و برخى دیگر معتقدند با توجه به سیاق آیه که درباره تحریم برخى خوردنیهاست استقسام به ازلام در تقسیم گوشت به وسیله تیرها که نوعى قمار بود، ظهور دارد و اساساً شامل استخاره و موارد مشابه آن مانند قرعه نمىشود[36]، به هر روى، علما در اینکه استخاره در مواردى خاص مشروعیت دارد و تحریم آیه شامل آن نمىشود اتفاق نظر دارند. براىمشروعیت و اعتبار استخاره به دلایلى استناد شده است:
1. هر دو معناى استخاره (خیرجویى و خیرشناسى) نوعى دعا و درخواست از خداوند است که فرد متحیّر عاجزانه از خداى عالِم و قادر مىخواهد تا نتیجه خیر بر اعمال او مترتب کند یا خیر را در کوره راههاى زندگى به او بشناساند، ازاینرو عموم آیه «ادعونى استَجِب لَکُم/ مرا بخوانید تا شما را اجابت کنم» (غافر/ 40، 60) شامل آن مىشود.
2. روایاتى فراوان در منابع شیعى و سنى بر مشروعیت استخاره دلالت مىکند؛ مانند آنچه از جابر بن عبداللّه نقل شده و نزد همه مذاهب اسلامى پذیرفته است. او مىگوید: پیامبر صلى الله علیه و آله به ما استخاره مىآموخت، چنان که سورههاى قرآن را آموزش مىداد.[37]
در روایتى دیگر فضیل از امام صادق علیه السلام نقل کرده که هیچ مؤمنى استخاره نکند، مگر آنکه خداوند، براى او خیر مقدر فرماید، حتى اگر حوادث ناگوارى براى او پیش آید.[38]
روشهاى استخاره:
استخاره براى بازشناسى خیر به روشهاى مشروعى از طرف دین نیاز دارد، از اینرو در روایات به روشهایى براى آن اشاره شده است[39] که به 5 مورد اشاره مىشود:
1. استخاره با نماز:
فقیهان امامیه[40] و اهل سنت[41] نماز استخاره را از نمازهاى مستحب برشمردهاند. علامه حلّى مىگوید: نماز استخاره به اتفاق امامیه و بیشتر اهل سنت مستحب است.[42] این نماز به روشهایى گوناگون در روایات وارد شده است[43]؛ ولى همه روایات، نماز استخاره را دو رکعت همراه با دعاهاى مخصوص قبل یا بعد از آن، بیان کرده است.[44] در برخى ازاینروایات خواندن سورههاى مخصوص نیز توصیه شده است.[45]
2. استخاره با دعا:
در این روش باید استخاره کننده یکى از دعاهاى وارد شده را بخواند. سپس ذکر «استَخیرُ اللَّه» را در امور عادى 7 بار و در امور مهم 100 بار بگوید و آنگاه به قلب خود رجوع کند و به هریک از راههایى که قلبش به آن میل کرد عمل کند. گفتنى است که دعاهایى که در روایات وارد شده مضامینى متنوّع دارد.[46] یکى از آن دعاهاچنین است: «یا أبصر الناظرین و یا أسمع السامعین و یا أسرع الحاسبین و یا أرحم الراحمین و یا أحکم الحاکمین صلّ على محمّد و على أهل بیته و خرلى فى کذا و کذا».[47] این نوع استخاره که بیشتر روایات درباره آداب آن دستور دادهاند فقط دعا و طلب خیر است[48] و در مشروعیت آن تردیدى نیست.
3. استخاره ذات الرقاع:
کیفیت آن چنین است که بر روى سه برگه نوشته مىشود: «بسماللَّه الرحمن الرحیم. خیرة مناللَّه العزیز الحکیم، لفلان بن فلان. افْعَل» و بر سه برگه دیگر همان ذکرنوشته شده به جاى افعل «لاتفعل» نوشته مىشود آنگاه استخاره کننده هر 6 برگه را زیر سجاده گذارده، دو رکعت نماز مىگزارد و بعد از نماز، در سجده 100 بار مىگوید: «أستخیر اللَّه برحمته خیرةً فی عافیة». سپس آن برگهها را به هم زده، آنها را یکى یکى تا سه برگه بیرون مىآورد. چنانچه هر سه «افْعَل» داشت آن را انجام مىدهد و چنانچه هرسه «لاتفعل» داشت آن را انجام نمىدهد؛ ولى اگر یکى «افْعَل» بود و دیگرى «لاتفعل»، تا 5 برگه بیرون مىآورد و بر طبق اکثریت عمل مىکند.[49] استخاره ذاتالرقاع مورد توجه بسیارى از بزرگان بوده و روایات پرشمارى از امامان معصوم علیهم السلام، درباره آن وارد شده است. بیشتر فقیهان امامیه مشروعیت آن را پذیرفتهاند.[50]
4. استخاره با قرآن:
امروزه این نوع استخاره رایجتر است و شرط اساسى آن داشتن طهارت جسمى و روحى و آشنا بودن به معنا و تفسیر قرآن و درک مناسبت آیات با موضوع مورد استخاره است.[51]
در استخاره با قرآن روشهایى گوناگون روایت شده است؛ از جمله اینکه امام صادق علیه السلام به کسى که گفت: گاه تصمیم به انجام دادن کارى مىگیرم و درباره آن از خدا طلب خیر مىکنم؛ اما فکرم به جایى نمىرسد، فرمود: قرآن را بگشاى و به اولین آیهاى که نگاهت به آن افتاد، به خواست خدا عمل کن.[52] علامه مجلسى در شرح این روایت گفته است: مراد از اولین آیه، اولین آیه صفحه سمت راست است.[53] سیره علما و تجربه عملى آنان نشان مىدهد که استمداد از قرآن با استخاره ثمرات عملى فراوانى براى راهگشایى کارها داشته است، بهگونهاى که برخى شگفت انگیز بودن نتایج آن را از معجزات قرآن دانستهاند.[54] برخى استخاره با قرآن را با روایتى از امام صادق علیه السلام که مىگوید:
«با قرآن تفأل نزنید» منافى دانستهاند. به این اشکال پاسخ داده شده که اولًا این روایت ضعیف است. ثانیاً استخاره با تفأل* فرق دارد؛ زیرا استخاره چنانکه گذشت، این است که انسان در کارى مردد باشد و از خداوند بخواهد او را در گزینش یکى از دو کار راهنمایى کند و خیر او را در آن قرار دهد؛ اما تفأل زدن به معناى پیشبینى کردن فرجام کارها و پیشامدهاى آینده و غیبگویى است.[55] البته تفأل به معناى استخاره و فال نیک زدن نیز در روایات و عباراتعالمان به کار رفته[56] که به معناى اول، حکم استخاره را دارد[57] و به معناى دوم اگر به قرآن نباشد نه تنها از آن نهى نشده[58] بلکه بر پایه برخى نقلها پیامبر صلى الله علیه و آله فال نیک زدن را دوست مىداشت.[59]
5. استخاره با تسبیح:
این روش نیز اقسامى دارد که به دو مورد آنکه منسوب به امام زمان است اشاره مىشود:
الف. استخاره کننده تسبیح را گرفته پس از سه بار صلوات بر پیامبر و آل او مقدارى از تسبیح را جدا مىکند و دو تا دو تا مىشمارد، چنانچه یک دانه ماند نشان امر به آن عمل و اگر دو تا باقى ماند نشان نهى از آن است.[60]
ب. پس از قرائت دعا قبضهاى از تسبیح را بگیرد و هشت هشت جدا کند، پس اگر یکى بماند بهطور کلى خوب است و اگر دو تا بماند یک نهى دارد و اگر سه تا بماند فعل و ترکش یکسان است و اگر 4 تا بماند دو نهى دارد و اگر 5 تا بماند بعضى گفتهاند که تعب و رنج دارد و بعضى گفتهاند: در آن ملامت است و اگر 6 تا بماند نهایت خوبى را دارد و باید شتاب کرد و اگر 7 تا بماند حکمش مانند 5 تاست و اگر 8 تا ماند 4 نهى دارد.[61] شایان ذکر است که روایاتِ برخى انواع استخاره نظیر استخاره با تسبیح ضعیف است[62]؛ ولى بر پایه روایات تسامح در ادلّه سنن عمل به آن جایز دانسته شده[63] و حتّى برخى ادعاى اجماع برآن کرده و آن را از شعائر امامیه دانستهاند.[64]
آداب استخاره:
استخاره نوعى دعا و نیایش با خداست، ازاینرو در روایات براى آن آدابى بیان شده که به برخى از آنها اشاره مىشود:
1. وضو داشتن و نماز خواندن. امام صادق علیه السلام مىفرمود: هرگاه پدرم مىخواست استخاره کند وضو مىگرفت. سپس دو رکعت نماز مىگزارد.[65] 2. صدقه دادن. امام موسى بن جعفر علیه السلام مىفرمایند:
هرگاه امر بزرگى بر تو سنگینى کرد در همان روز به 60 مسکین به هر کدام نصف صاع خرما یا گندم یا جو صدقه بده. سپس مىگویى: خدایا با علم تو استخاره مىکنم. آنگاه خدا را به هر یک از نامهایش که مىخواهى بخوان.[66] 3. استخاره زمان ویژهاى ندارد؛ اما در روایات برخى زمانها زمان فضیلت استخاره دانسته شده است؛ از جمله پس از نمازهاى مستحب و واجب[67]، نماز صبح[68] در آخرین سجده آن[69]، آخرین رکعت نماز شب[70] و هنگام زوال خورشید.[71] 4. در روایات به استخاره در مرقد امام حسین علیه السلام و مسجد پیامبر صلى الله علیه و آله[72] توصیه شده است.
مباحث فقهى استخاره:
درباره لزوم عمل بر طبق استخاره سه دیدگاه متفاوت وجود دارد: 1. اوامر و نواهى در باب استخاره اقتضاى وجوب موافقت و حرمت مخالفت دارد.
2. اوامر و نواهى در این باب حداکثر بر استحباب موافقت و کراهت مخالفت دلالت دارد. 3. این گونه اوامر ونواهى براى ارشاد به مصالح و مفاسد است و بر الزام دلالت ندارد.[73] مطابق برخى روایات نباید به نتیجه استخاره بدبین بود و باید به قضاى الهى راضى بود[74]، ازاینرو موافقت با استخاره امرى مطلوب تلقى مىشود. درباره تکرار استخاره گفتهاند: در صورتى که با مراعات شرایط، استخاره شود دلیلى براى تکرار آن نیست[75] و در صورت تکرار به اولین استخاره عمل شود، مگر آنکه اوضاع و شرایط تغییر کرده باشد.[76] نکته پایانى اینکه دلیلى بر وکالت در استخاره وجود ندارد، زیرا در زمان ائمه علیهم السلام معمول نبوده است که یارانشان براى استخاره گرفتن به آنان مراجعه کنند[77] و در روایات استخاره نیز به استخاره خود افراد توصیه شده است[78]؛ ولى احادیث فراوانى درباره دعا براى مؤمنان و برآوردن حاجاتشانوارد شده که پذیرش نیابت در استخاره براى مؤمنان مىتواند از مصادیق آن باشد.[79]
منابع
-
احکام القرآن، ابن العربى؛ احکام القرآن، جصاص؛ اخبار مکة و ماجاء فیها من الآثار؛ بحارالانوار؛ بلوغ الارب فى معرفة احوال العرب؛ تاریخ ادیان و مذاهب جهان؛ تاریخ تمدن، ویلدورانت؛ تاریخ الحضارات العام؛ تذکرة الفقهاء؛ تفسیر القرآن العظیم، ابن کثیر؛ تفسیر القمى؛ التفسیر الکبیر؛ تفسیر المراغى؛ تفسیر المنار؛ تهذیبالاحکام؛ جامع احادیث الشیعة فى احکام الشریعه؛ جامعالبیان عن تأویل آىالقرآن؛ جواهرالکلام فى شرح شرایع الاسلام؛ حاشیة ردالمحتار على الدرالمختار؛ الحدائق الناضرة فى احکام العترة الطاهره؛ دانشنامه قرآن و قرآن پژوهى؛ الذکرى؛ الرسائل العشر؛ رسالة فى الاستخارة من القرآن المجید و الفرقان الحمید؛ روح المعانى فى تفسیر القرآن العظیم؛ سنن ابن ماجه؛ سنن النسائى؛ صحیح البخارى؛ صحیفه سجادیه؛ صراط النجاة؛ العروة الوثقى؛ فتح الابواب بین ذوى الالباب و بین رب الارباب فى الاستخارات؛ قاعدة القرعه؛ الکافى؛ کتاب الاصنام؛ کتاب السرائر؛ کشف الاسرار؛ کشف الاسرار و عدة الابرار؛ کشف الغطاء عن مبهمات شریعة الغراء؛ کنزالعمال فى سنن الاقوال و الافعال؛ لسان العرب؛ لغت نامه؛ مجمعالبحرین؛ مجموعة الرسائل؛ المحاسن؛ المحبر؛ مختلف الشیعة فى احکامالشریعه؛ مستدرک الوسائل؛ المستطرف فى کل فن مستظرف؛ مصباح المتهجد؛ مصطلحات الفقه و معظم عناوینه الموضوعیه؛ المعتبر فى شرح المختصر؛ معجم المحاسن و المساوى؛ المغنى و الشرح الکبیر؛ المقنعه؛ مکارم الاخلاق؛ منتهى المطلب؛ من لا یحضره الفقیه؛ المنمق فى اخبار قریش؛ من وحى القرآن؛ مواهب الرحمن فى تفسیر القرآن، سبزوارى؛ موسوعة الفقه الاسلامى؛ الموسوعة الفقهیة المیسره؛ المیزان فى تفسیر القرآن؛ المیسر و القداح؛ النهایة فى غریبالحدیث والاثر؛ نیل الاوطار من احادیث سیدالاخیار؛ وسائلالشیعه.
محمدتقى ضمیرى، سیدعبدالرسول حسینى زاده
نام کتاب: دائرة المعارف قرآن کریم
نویسنده: مرکز فرهنگ ومعارف قرآن
موضوع: مقالات قرآنى
زبان: فارسى
تعداد جلد: 8
ناشر: موسسه بوستان کتاب
مکان چاپ: قم
سال چاپ: 1389
نوبت چاپ: دوم
[1] ( 1). الکشّاف، ج 4، ص 597؛ مجمع البیان، ج 10، ص 512
[2] ( 2). همان
[3] ( 3). روضالجنان، ج 19، ص 370 و 371؛ ابنکثیر، ج 4، ص 436؛ الکشّاف، ج 4، ص 597؛ روحالبیان، ج 10، ص 127
[4] ( 4). الکافى، ج 2، ص 569؛ ابن کثیر، ج 4، ص 437؛ روح البیان، ج 10، ص 128
[5] ( 5). مجمعالبیان، ج 10، ص 513؛ الکشّاف، ج 4، ص 597
[6] ( 1). منهجالصادقین، ج 9، ص 390؛ خلاصةالمنهج، ج 6، ص 210
[7] ( 2). روضالجنان، ج 19، ص 369 و 370
[8] ( 1). لسانالعرب، ج 4، ص 259،« خیر»
[9] ( 2). احکام القرآن، ابن العربى، ج 2، ص 544- 545
[10] ( 3). الحدائق، ج 10، ص 524- 526
[11] ( 4). معجمالمحاسن والمساوى، ص 44؛ المحاسن، ج 2، ص 599- 600
[12] ( 5). وسائل الشیعه، ج 8، ص 63- 68
[13] ( 1). همان، ص 80
[14] ( 2). تاریخالحضارات، ج 1، ص 169- 170؛ تاریختمدن، ج 3، ص 73- 74
[15] ( 3). تاریخ تمدن، ج 3، ص 73؛ تاریخ الحضارات، ج 1، ص 169- 170؛ تاریخ ادیان، ج 1، ص 150
[16] ( 4). اخبار مکه، ج 1، ص 117- 118؛ جامع البیان، مج 4، ج 6، ص 101- 104؛ الاصنام، ص 28؛ بلوغ الارب، ج 3، ص 62- 63، 66
[17] ( 5). جامعالبیان، مج 4، ج 6، ص 101؛ بلوغالارب، ج 3، ص 66- 67
[18] ( 6). المیسر والقداح، ص 33؛ جامعالبیان، مج 4، ج 6، ص 101- 103؛ احکامالقرآن، جصاص، ج 2، ص 440
[19] ( 7). المحبر، ص 196؛ المنمق، ص 166
[20] ( 8). مجموعةالرسائل، ج 1، ص 123- 134
[21] ( 9). صحیح البخارى، ج 2، ص 64؛ ج 7، ص 208؛ سنن ابن ماجه، ج 1، ص 440؛ سنن نسائى، ج 6، ص 80
[22] ( 1). مصباح المتهجد، ص 533
[23] ( 2). کشف الاسرار، ص 90- 91؛ مجموعة الرسائل، ج 1، ص 126
[24] ( 3). منهاج الهدایه، ص 79
[25] ( 4). مجموعة الرسائل، ج 1، ص 126
[26] ( 5)
[27] ( 6) 5 و. همان، ص 123
[28] ( 7). رسالة فى الاستخاره، ص 62
[29] ( 8). الموسوعةالفقهیه، ج 2، ص 281؛ موسوعة الفقه، ج 6، ص 116
[30] ( 9). التفسیرالکبیر، ج 11، ص 135؛ تفسیر ابن کثیر، ج 2، ص 13
[31] ( 10). احکام القرآن، ابنالعربى، ج 2، ص 544- 545؛ تفسیر المنار، ج 6، ص 150- 151
[32] ( 1). التفسیرالکبیر، ج 11، ص 136؛ روح المعانى، مج 4، ج 6، ص 88
[33] ( 2). تفسیر المنار، ج 6، ص 150- 151؛ تفسیر مراغى، مج 2، ج 6، ص 52- 53
[34] ( 3). من وحى القرآن، ج 8، ص 42- 43؛ مجموعةالرسائل، ج 1، ص 126
[35] ( 4). التفسیر الکبیر، ج 11، ص 136؛ روحالمعانى، مج 4، ج 6، ص 88
[36] ( 5). المیزان، ج 5، ص 166؛ ج 6، ص 118؛ مواهبالرحمن، ج 1، ص 300- 301
[37] ( 6). بحارالانوار، ج 88، ص 224؛ سنن ابنماجه، ج 1، ص 440
[38] ( 1). فتح الابواب، ص 148- 149
[39] ( 2). الرسائل العشر، ص 102
[40] ( 3). تذکره، ج 1، ص 75؛ جواهرالکلام، ج 12، ص 155- 157
[41] ( 4). المغنى، ج 1، ص 769؛ نیل الاوطار، ج 2، ص 87؛ موسوعة الفقه، ج 6، ص 117
[42] ( 5). منتهىالمطلب، ج 1، ص 362
[43] ( 6). مصباح المتهجد، ص 533
[44] ( 7). فتح الابواب، ص 237؛ منتهى المطلب، ج 1، ص 362؛ موسوعة الفقه، ج 6، ص 117
[45] ( 8). وسائل الشیعه، ج 8، ص 63
[46] ( 9). الحدائق، ج 10، ص 526؛ بحارالانوار، ج 88، ص 256
[47] ( 10). المقنعه، ص 218؛ من لایحضره الفقیه، ج 1، ص 563؛ وسائلالشیعه، ج 8، ص 75
[48] ( 11). کشف الاسرار، ص 90
[49] ( 1). الکافى، ج 3، ص 470؛ تهذیب، ج 3، ص 199
[50] ( 2). الذکرى، ص 253؛ جواهرالکلام، ج 12، ص 168
[51] ( 3). بحارالانوار، ج 88، ص 265
[52] ( 4). جامع احادیث الشیعه، ج 8، ص 272؛ تهذیب، ج 3، ص 342
[53] ( 5). بحارالانوار، ج 88، ص 244
[54] ( 6). قاعدة القرعه، ص 80؛ رسالة فىالاستخاره، ص 72- 83؛ دانشنامه قرآن، ج 1، ص 199
[55] ( 7). جواهرالکلام، ج 12، ص 170- 171؛ مجموعةالرسائل، ج 1، ص 120
[56] ( 8). النهایه، ج 3، ص 406؛ مجمع البحرین، ج 3، ص 353؛ لغتنامه، ج 4، ص 6012
[57] ( 9). بحارالانوار، ج 88، ص 242
[58] ( 10). جواهرالکلام، ج 12، ص 171
[59] ( 11). المستطرف، ص 515؛ بحارالانوار، ج 92، ص 3
[60] ( 1). بحارالانوار، ج 88، ص 250
[61] ( 2). جواهر الکلام، ج 12، ص 172- 173
[62] ( 3). مصطلحات الفقه، ص 66
[63] ( 4). جواهرالکلام، ج 12، ص 174؛ العروة الوثقى، ج 2، ص 223
[64] ( 5). الاستخاره منالقرآن، ص 6
[65] ( 6). بحارالانوار، ج 88، ص 262؛ المحاسن، ص 599
[66] ( 7). مکارم الاخلاق، ص 326
[67] ( 8). مستدرک الوسائل، ج 6، ص 254؛ فتح الابواب، ص 238
[68] ( 9). بحارالانوار، ج 88، ص 258؛ فتحالابواب، ص 234
[69] ( 10)
[70] ( 11) 10 و. من لایحضره الفقیه، ج 1، ص 563
[71] ( 12). وسائلالشیعه، ج 8، ص 83؛ فتحالابواب، ص 260- 261
[72] ( 13). فتح الابواب، ص 240؛ تفسیر قمى، ج 2، ص 286
[73] ( 1). کشفالغطاء، ج 1، ص 262؛ رسالة فى الاستخاره، ص 64؛ منهاج الهدایه، ص 79
[74] ( 2). وسائل الشیعه، ج 8، ص 79- 81
[75] ( 3). منهاج الهدایه، ص 79؛ صراط النجاه، ج 2، ص 419
[76] ( 4). رسالة فى الاستخاره، ص 29
[77] ( 5). فتح الابواب، ص 281؛ بحارالانوار، ج 88، ص 285
[78] ( 6). الحدائق، ج 10، ص 532
[79] ( 7). فتح الابواب، ص 281
با یاد و نام خداوند و به امید بر آورده شدن حاجات و سلامتی و به راه راست هدایت شدن تمام انسان ها ؛
هر روز یک صفحه
صفحه چهار : آیات ( 17-24 )
سورةُ البَقَرة
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ
مَثَلُهُمْ کَمَثَلِ الَّذِی اسْتَوْقَدَ ناراً فَلَمَّا أَضاءَتْ ما حَوْلَهُ ذَهَبَ اللَّهُ بِنُورِهِمْ وَ تَرَکَهُمْ فی ظُلُماتٍ لا یُبْصِرُونَ (17)
صُمٌّ بُکْمٌ عُمْیٌ فَهُمْ لا یَرْجِعُونَ (18)
أَوْ کَصَیِّبٍ مِنَ السَّماءِ فیهِ ظُلُماتٌ وَ رَعْدٌ وَ بَرْقٌ یَجْعَلُونَ أَصابِعَهُمْ فی آذانِهِمْ مِنَ الصَّواعِقِ حَذَرَ الْمَوْتِ وَ اللَّهُ مُحیطٌ بِالْکافِرینَ (19)
یَکادُ الْبَرْقُ یَخْطَفُ أَبْصارَهُمْ کُلَّما أَضاءَ لَهُمْ مَشَوْا فیهِ وَ إِذا أَظْلَمَ عَلَیْهِمْ قامُوا وَ لَوْ شاءَ اللَّهُ لَذَهَبَ بِسَمْعِهِمْ وَ أَبْصارِهِمْ إِنَّ اللَّهَ عَلى کُلِّ شَیْءٍ قَدیرٌ (20)
یا أَیُّهَا النَّاسُ اعْبُدُوا رَبَّکُمُ الَّذی خَلَقَکُمْ وَ الَّذینَ مِنْ قَبْلِکُمْ لَعَلَّکُمْ تَتَّقُونَ (21)
الَّذی جَعَلَ لَکُمُ الْأَرْضَ فِراشاً وَ السَّماءَ بِناءً وَ أَنْزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءً فَأَخْرَجَ بِهِ مِنَ الثَّمَراتِ رِزْقاً لَکُمْ فَلا تَجْعَلُوا لِلَّهِ أَنْداداً وَ أَنْتُمْ تَعْلَمُونَ (22)
وَ إِنْ کُنْتُمْ فی رَیْبٍ مِمَّا نَزَّلْنا عَلى عَبْدِنا فَأْتُوا بِسُورَةٍ مِنْ مِثْلِهِ وَ ادْعُوا شُهَداءَکُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ إِنْ کُنْتُمْ صادِقینَ (23)
فَإِنْ لَمْ تَفْعَلُوا وَ لَنْ تَفْعَلُوا فَاتَّقُوا النَّارَ الَّتی وَقُودُهَا النَّاسُ وَ الْحِجارَةُ أُعِدَّتْ لِلْکافِرینَ (24)
ترجمه فارسی :
مثل ایشان مانند کسى است که آتشى بیفروزد، و همین که روشن کند پیرامون او را، خدا روشنى آنان را ببرد و رها کند ایشان را در تاریکیى که هیچ نبینند. (17)
آنها کر و گنگ و کورند و (از ضلالت خود) بر نمىگردند. (18)
یا مثل آنان چون کسانى است که در بیابان، بارانى تند که در آن تاریکى و رعد و برق است بر آنان ببارد، و آنان انگشتانشان را از ترس مرگ در گوش نهند مبادا از شدت صداى صاعقه بمیرند، و خدا بر کافران احاطه دارد. (19)
نزدیک است برق روشنى چشمهایشان را ببرد، هر گاه روشنى بینند مىروند در آن، و چون تاریک شود بایستند، و اگر خدا مىخواست گوش آنها را کر و چشم آنان را کور مىساخت، که خداوند بر هر چیز تواناست. (20)
اى مردم، بپرستید خدایى را که آفریننده شما و پیشینیان شماست، باشد که پارسا و منزّه شوید. (21)
آن خدایى که براى شما زمین را گسترد و آسمان را برافراشت و فرو بارید از آسمان آبى که به سبب آن بیرون آورد میوههاى گوناگون براى روزى شما، پس کسى را مثل و مانند او قرار ندهید در حالى که مىدانید (که بىمانند است). (22)
و اگر شما را شکّى است در قرآنى که بر بنده خود (محمد صلّى اللَّه علیه و آله و سلّم) فرستادیم، پس بیاورید یک سوره مانند آن، و گواهان خود را بخوانید به جز خدا، اگر راست مىگویید. (23)
و اگر این کار را نکردید و هرگز نتوانید کرد پس بپرهیزید از آتشى که هیزم آن مردم بدکار و سنگهاى خارا است که (از قهر خدا) براى کافران مهیا شده است. (24)
ترجمه انگلیسی :
Their parable is like the parable of one who kindled a fire, but when it had illumined all around him, Allah took away their light, and left them in utter darkness they do not see(17)
Deaf, dumb) and (blind, so they will not turn back(18)
" Or like abundant rain from the cloud in which is utter darkness and thunder and lightning; they put their fingers into their ears because of the thunder peal, for fear of death" And Allah encompasses the unbelievers(19)
The lightening almost takes a way their sight Whenever it shines on them, they walk in it, and when it becomes dark to them, they stand still And if Allah had pleased He would certainly have taken away their hearing and their sight Surely Allah has power over all things(20)
O men! serve your Lord Who created you and those before you so that you may guard) against evil (21)
Who made the earth a resting place for you and the heaven a canopy and) Who (sends down rain from the cloud, then brings forth with it subsistence for you of the fruits Therefore do not set up rivals to Allah while you know(22)
And if you are in doubt as to that which We have revealed to Our servant] PM [, then produce a chapter like it and call on your witnesses besides Allah if you are truthful(23)
But if you do) it (not and never shall you do) it (, then be on your guard against the Fire of which men and stones are the fuel It is prepared for the unbelievers (24
* برای آنکه عمر طولانی باشد ، باید آهسته زندگی کنیم . سیسرون *
* استخوان بندی شهر ها در دیوار است و بزرگداشت . حکیم ارد بزرگ *
الهی عاشقی شب زنده دارم *** چو مشتاقان ز عشقت بی قرارم
ز کوی خویش نومیدم مگردان *** که جز موی تو امّیدی ندارم
الهی در دلم نوری بیفروز *** که باشد مونس شبهای تارم
ز لطفت جز گل امّیدواری *** نروید از دل امّیدوارم
****
الهی بنده ی برگشته احوال *** گدائی روسیاه و شرمسارم
تهیدست و اسیر و دردمندم *** سیه روز و پریشان روزگارم
الهی گر بخوانی یا برانی *** توئی مولا و صاحب اختیارم
از آن ترسم به رسوایی کشد کار *** مبادا پرده برداری زکارم
****
الهی اشک عذر از دیده جاریست *** ترحم کن به چشم اشکبارم
نظر بر حال زارم کن که جز تو *** ندارد کس خبر از حال زارم
الهی عزّت و خواری است از تو *** مگردان پیش چشم خلق خوارم
الهی گر کند غم بر دلم روی *** توئی در خلوت دل غمگسارم
****
یقین دارم کزین گرداب حایل *** رهاند رحمت پروردگارم
الهی ناتوانم ، کو توانی *** که شکر لطف و احسانت شمارم
الهی تا نسیم رحمت توست *** ز غم بر چهره ننشیند غبارم
مگر عفو تو گرداند مرا پاک *** که سر از شرمساری برنیارم
****
رسا بر شاعرانم فخر این بس *** که مدّاح شه والا تبارم
گدای آستان پور موسی *** که خاک اوست تاج افتخارم
نجویم چز رضای او که باشد *** رضای او رضای کردگارم
« استاد مرحوم دکتر قاسم رسا »
لطفاً درباره برزخ توضیح دهید؟
از وقتى که انسان از دنیا مىرود تا هنگام برپا شدن قیامت، روح او در عالمى به سر مىبرد که به آن، عالم برزخ گفته مىشود. از امام صادق علیه السلام پرسیدند:
برزخ چیست؟ فرمود: قبر است از زمان مردن تا قیامت. در عالم برزخ، حوادث زیادى اتفاق مىافتد که در برخى از آیات قرآن از جمله آیات 99 و 100 سوره مؤمنون و در روایات فراوانى، بدان حوادث اشاره شده است؛ به عنوان نمونه به برخى از حوادثى که شب اوّل قبر اتفاق مىافتد، اشاره مىشود:
1. پرسش در قبر
از مضمون روایت امام سجاد علیه السلام استفاده مىشود که وقتى انسان را در قبر مىگذارند، دو فرشته الهى به سراغ او مىآیند و از اصول عقاید؛ یعنى توحید، نبوت و امامت او و اینکه از چه پیشوایانى پیروى مىکرده و از چگونگى مصرف کردن عمر در راهها و کارهاى مختلف و طریق کسب اموال و مصرف آنها مىپرسند و چنانچه از مؤمنان راستین باشد، به خوبى از عهده جواب بر مىآید و مشمول رحمت و عنایات حق مىشود و اگر از مؤمنان نباشد، در پاسخ سؤالها، عاجز مىماند و مشمول عذاب دردناک برزخى مىشود.[1]
2. حضور ائمه علیهم السلام
وقتى مؤمن بمیرد، پیامبر خدا صلى الله علیه و آله و حضرت على و فاطمه و امام حسن و امام حسین علیهم السلام همراه با ملائکه مقربى مىآیند. اگر مؤمن توانست جواب نکیر و منکر را بدهد، آنها به نفع او شهادت مىدهند و اگر نتوانست جواب بدهد (زبانش بند آمد) پیامبر خدا صلى الله علیه و آله به امر خدا شهادت مىدهد که این مؤمن، زبانش از ترس بند آمده است وگرنه به آنچه شما مىپرسید، معتقد است و حضرت على و فاطمه و امام حسن و امام حسین علیهم السلام نیز فرمایش حضرت رسول را تأیید مىکنند.[2]
3. تجسم اعمال
امام صادق علیه السلام فرمود: وقتى مؤمن داخل قبر شود، نماز در سمت راست و زکات در سمت چپ او قرار مىگیرد و نیکوکارىهایش بالاى سر او سایه مىافکنند و «صبر» در قسمتى دیگر قرار مىگیرد. وقتى دو فرشته براى پرسش مىآیند، «صبر» به نماز و روزه مىگوید: از صاحبتان دفاع کنید وگرنه من آماده دفاع هستم.[3]
4. فشار قبر
از برخى احادیث استفاده مىشود، فشار قبر براى همه- مگر افراد اندکى- هست؛ البته در برخى، کیفر اعمال محسوب مىشود و براى بعضى، ملایمتر و به منزله کفاره گناهان و جبران کوتاهى هاست.
امام صادق علیه السلام از رسول اکرم صلى الله علیه و آله نقل فرموده است که: ضَغطَةُ القَبْرِ لِلْمُؤْمِنِ کَفّارَةٌ لِما کانَ مِنْهُ مِنْ تَضْییعِ النِّعَمِ؛ فشار قبر براى مؤمن، کفاره نعمتهایى است که تباه کرده است.[4]
5. وحشت شب اوّل قبر
در مورد هول و هراس قبر، در روایتى حضرت على علیه السلام فرمود: براى کسى که آمرزیده نشود، بعد از مرگ، از خود «مرگ» شدیدتر است. از قبر و تنگى و تاریکى آن بر حذر باشید؛ همانا قبر هر روز مىگوید: من خانه غربتم. من خانه وحشتم. من خانه کِرْمها هستم و قبر براى مؤمنان باغى از باغهاى بهشت و براى گناهکاران گودالى از گودالهاى آتش است. زندگى و معیشت سختى که خدا دشمنان خودش را از آن ترسانده، عذاب قبر است.[5]
آیا در آیات قرآن کریم، درباره «عالم برزخ» مطالبى آمده است؟ آیا زندگى انسان در آنجا بستگى به اعمالش دارد؛ یعنى اگر خوب باشد، شرایط خوبى دارد و یا بر عکس؟
لطفاً تمام آیات مربوط به عالم برزخ را ذکر کنید؟
بر اساس آیات قرآن و روایات اسلامى، بعد از زندگى دنیا و قبل از قیامت عالمى به نام «عالم برزخ» وجود دارد، که روح انسان بعد از مرگ تا بر پایى قیامت در آن جا زندگى مىکند.
از روایات اسلامى استفاده مىشود که انسانها در برزخ به پنج گروه تقسیم مىشوند:
الف) افرادى که در درجه اعلاى ایمان و کمال هستند؛ روح این افراد پس از مرگ و پاسخ به سئوالهاى نکیر و منکر در قالب مثالى قرار مىگیرد و به بهشت برزخى وارد مىشوند و در آنجا در محضر امیرالمؤمنین علیه السلام از انواع نعمتهاى الهى برخوردار مىشوند، تا برپا شدن قیامت.
ب) افرادى که مؤمناند، ولى نه در درجه و کمال گروه قبلى؛ این افراد پس از سؤال و پاسخ در قبر، درى از بهشت (برزخى) به سوى قبر آنان باز مىشود و قبر به مقدار چشمانداز، وسیع شده و باغى از باغهاى بهشت مىشود. این گروه در قبرشان متنعم به نعمتهاى پروردگارند و همیشه دعایشان این است که خدایا قیامت را برپا نما و نعمتهاى بهشتى را که به ما وعده دادهاى عطا فرما.
ج) مؤمنان گناهکار که مستحق عذابند؛ آنها پس از ورود به قبر و سؤال نکیر و منکر و ناتوانایى در پاسخ دادن، فرشتگان با عمودى که در دست دارند بر فرق آنها مىکوبند و قبرشان پر از آتش مىشود. و درى از جهنم (برزخى) بهسوى قبر آنان باز مىشود و قبرشان تبدیل به چاهى از چاههاى جهنم مىگردد و این گروه در قبر معذبند تا وقتى که گناهانشان بخشوده شود.
د) کسانىکه کافر محض هستند، اینها هم همانند مؤمنان گناهکار در جهنم برزخى معذبند تا برپا شدن قیامت؛ با این تفاوت که عذاب کافر، عذاب عقیده و عمل است و کاهش دهنده عذاب قیامتش نیست، ولى عذاب مؤمن گناهکار، عذاب عمل است و باعث پاک شدن او مىشود و جنبه اصلاحگرانه و رهایشگرانه دارد.[6]
ه) گروهى که نه اهل ثوابند تا مستحق نعمت باشند و نه اهل گناه تا مستحق عذاب گردند. این گروه روحشان (در قالب مثالى) به صورت بىهوش و یله و رها باقى مىماند تا برپا شدن قیامت.[7]
هنگام مرگ روح انسان از بدن به طور کامل جدا مىشود و به هنگام رستاخیز، خداوند متعال بار دیگر بدن و استخوانهاى پوسیده و خاک شده را حیات مجدد مىدهد و روح، دوباره به آن بر مىگردد.[8] برخى از آیاتى که درباره عالم برزخ مىباشد عبارتند از:
1. «حَتَّى إِذَا جَآءَ أَحَدَهُمُ الْمَوْتُ قَالَ رَبّ ارْجِعُونِ* لَعَلّى أَعْمَلُ صلِحًا فِیمَا تَرَکْتُ کَلَّآ إِنَّهَا کَلِمَةٌ هُوَ قَآئِلُهَا وَ مِن وَرَآئِهِم بَرْزَخٌ إِلَى یَوْمِ یُبْعَثُونَ»[9]؛ تا زمانى [که مرگ یکى از آنان فرا رسد] مىگوید: پروردگارا! مرا بازگردان شاید در آن چه ترک کردم [و کوتاهى نمودم] عمل صالحى انجام دهم [به او مىگویند] چنین نیست، این سخنى است که او گوینده آن است و پشت سر آنها برزخى است تا روزى که برانگیخته شوند.
2. «وَ یَوْمَ تَقُومُ السَّاعَةُ یُقْسِمُ الْمُجْرِمُونَ مَا لَبِثُواْ غَیْرَ سَاعَةٍ کَذَ لِکَ کَانُواْ یُؤْفَکُونَ»[10]؛ و روزى که قیامت برپا شود گنهکاران سوگند یاد مىکنند که جز ساعتى [در عالم برزخ] درنگ نکردند! این چنین آنها از درک حقیقت محروم مىشوند.
از آنجا که ذکر تمام آیات مربوط به «عالم برزخ» در این نوشتار نمىگنجد، تنها آدرس آیات ذکر مىشود: سوره آلعمران، آیات 169- 170؛ سوره بقره، آیه 154؛ سوره نوح، آیه 25؛ سوره یس، آیه 26- 27؛ سوره مؤمن، آیه 11.[11]
مىگویند: بعد از مرگ روح انسان از بدن جدا مىشود و پیش خدا مىرود؛ در صورتى که درباره شب اول قبر مىگویند: انسان وقتى مىمیرد نمىداند که مرده است و زمانى که داخل قبر مىگذارند و سرش به سنگ لحد مىخورد مىفهمد که مرده است و ... لطفاً توضیح دهید.
میانِ رفتن روح پس از مرگ، به سوى خدا و آگاهى از مرگ ملازمهاى نیست. ممکن است برخى از انسانها پس از گذشت مدتى از مرگشان، بفهمند که مردهاند؛ از جمله آیات و روایاتى که دلالت بر آگاهى و مشاهده انسان از حوادث بعد از مرگش مىکند، عبارتند از:
1. «وَ جَآءَتْ سَکْرَةُ الْمَوْتِ بِالْحَقّ ذَ لِکَ مَا کُنتَ مِنْهُ تَحِید»[12]؛ و سرانجام سکرات مرگ، به حق، فرا مىرسد [و به انسان گفته مىشود:] این همان چیزى است که از آن مىگریختى!
«سکره مرگ» حالتى شبیه «مستى» است که بر اثر فرا رسیدن مقدمات مرگ، به صورت هیجان و انقلاب فوقالعادهاى به انسان دست مىدهد. انسان در لحظه مرگ درک و نگاه تازهاى مىیابد؛ بىثباتى این جهان را با چشم خود مىبیند و حوادث بعد از مرگ را کم و بیش مشاهده مىکند.
در روایتى از امیرالمؤمنین، على علیه السلام، چنین نقل شده است: سکرات مرگ، توأم با حسرت از دست دادن آنچه داشتند بر آنها هجوم مىآورد؛ اعضاى بدنشان سست مىگردد و رنگ از صورتهایشان مىپرد؛ کمکم مرگ در آنها نفوذ کرده، میان آنها و زبانشان جدایى مىافکند، در حالى که او در میان خانواده خویش است، با چشمش مىبیند و با گوشش مىشنود و عقل و هوشش سالم است، امّا نمىتواند سخن بگوید ...[13]
2. «یأَیَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَنَّة* ارْجِعِى إِلَى رَبّکِ رَاضِیَةً مَّرْضِیَّة* فَادْخُلِى فِى عِبدِى* وَ ادْخُلِى جَنَّتِى»[14]؛ تو اى روح آرام یافته! به سوى پروردگارت باز گرد در حالى که هم تو از او خشنودى و هم او از تو خشنود است و در سلک بندگانم داخل شو (به صف آنان در آى) و به بهشت من در آى.
خطاب در این آیات مربوط به لحظه مرگ آنان است. در روایتى نقل شده: یکى از یاران امام صادق علیه السلام پرسید: آیا ممکن است مؤمن از قبض روحش ناراضى باشد؟! فرمود: نه، به خدا سوگند! وقتى فرشته مرگ نزدش مىآید تا روحش را قبض کند، مؤمن به جزع در مىآید و ملکالموت به او مىگوید: جزع مکن، اى ولى خدا! به آن خدایى که محمد صلى الله علیه و آله را به نبوت مبعوث کرده، من نسبت به تو دلسوزتر و مهربانتر از پدرى مهربان هستم. اگر پدرت این جا بود بیش از من به تو مهر نمىورزید، چشم خودت را باز کن و ببین. آنگاه فرمود: در آن هنگام رسول اکرم صلى الله علیه و آله و امیرالمؤمنین و فاطمه و حسن و حسین و امامان از ذریه او علیهم السلام در برابرش ظاهر مىشوند و به وى گفته مىشود: این رسول خدا صلى الله علیه و آله و این امیرالمؤمنین و این فاطمه و این حسن و این حسین و اینان امامان از ذریه اویند که همه رفیقان تواند.
بعد فرمود: پس مؤمن چشم خود را باز نموده، حضرات را تماشا مىکند؛ در این هنگام ندا کنندهاى از طرف ربالعزّه روح او را خطاب مىکند و مىگوید: «یأیّتها النّفس ...» اى نفسى که با دیدن محمّد صلى الله علیه و آله و اهل بیتش علیهم السلام اطمینان یافتى، به سوى پروردگارت برگرد، در حالى که به ولایت راضى و به ثواب مرضى هستى؛ پس داخل در بندگان من شو؛ یعنى در زمره محمّد صلى الله علیه و آله و اهلبیتش علیهم السلام در آى و داخل جنت شو؛ پس در آن هنگام هیچ چیزى در نظرش محبوبتر از مرگ و ملحق شدن به منادى نیست.[15]
در روایات متعدد دیگرى نیز وارد شده است که در زمان جان کندن، مال و اهل و عیال و عمل و حتى دوستان محتضر، در نظرش مجسّم و ممثّل مىشوند و شخص محتضر از آنها کمک مىطلبد، در حالى که از آنها هیچ کارى ساخته نیست؛ تنها «عمل» است که به او جواب مثبت مىدهد؛ اگر صالح باشد موجب خوشحالى او مىگردد و اگر ناصالح باشد او را رها نمىکند و باعث زجر و عذاب او مىگردد؛ چنانکه در روایتى از امیرالمؤمنین على علیه السلام اشاره به مجسم شدن و تمثّل مال و فرزند و عمل او مىکند.[16]
چگونه مىشود از احوال مردگان خود آگاه شویم؟
خداوند متعال در برخى آیات در مورد احوال مردگان در عالم برزخ سخن مىگوید؛ مثلًا در مورد شهدا مىگوید: به خاطرنعمتهاى فراوانى که خداوند از فضل خود به آنها بخشیده خوشحالند،[17] و گناهکاران خطاب به خداوند مىگویند: پروردگار من! مرا بازگردان شاید در آنچه ترک کردم [و کوتاهى نمودم] عمل صالحى انجام دهم؛[18] و روایات بسیارى در مورد احوال مردگان پس از مرگ آمده است: امام صادق علیه السلام در اینباره مىفرماید: ارواح مؤمنان در خانههایى از بهشتند. از غذاى آنجا مىخورند و از نوشیدنىهاى آنجا مىنوشند و پیوسته مىگویند پروردگارا قیامت را بر پا کن و وعدههاى خود را درباره ما محققساز و ارواح مشرکان در آتش معذبند و پیوسته مىگویند قیامت را برپا مساز و وعدههاى خود را درباره ما محقق ننما.[19] همچنین مىفرمایند: میت به خاطر طلب رحمت و استغفار براى او خوشحال مىشود؛ همانگونه که افراد زنده با هدایا خوشحال مىشوند.[20] مرحوم محدث قمى مىفرمایند: هر که بخواهد در خواب یکى از مردگان یا پدر و مادر خود را ببیند، سورههاى شمس، لیل، قدر، کافرون، توحید، فلق و ناس را بخواند، پس از آن صد مرتبه سوره توحید را خوانده و صد مرتبه صلوات بفرستد و با وضو به طرف راست بخوابد، انشاءاللَّه هر که اراده کرده خواهد دید و هر چه بخواهد با او سخن گوید.[21]
نماز وحشت چیست؟
نماز وحشت، نوعى نماز است که سفارش شده تا براى کسى که تازه از دنیا رفته است، در شب اولى که او را به خاک مىسپارند، بخوانند؛ خواندن این نماز مستحب است.
نماز وحشت دو رکعت است و کیفیت خواندن آن، این است که در رکعت اول بعد از سوره حمد، یک مرتبه آیة الکرسى و در رکعت دوم بعد از حمد، ده مرتبه سوره قدر خوانده مىشود و بعد از سلام نماز، گفته مىشود: «اللَّهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ وَابْعَثْ ثَوابَها الى قَبْرِ فلان» [به جاى «فلان» نام میت را مىبرند].[22]
آیا همه انسانها فشار قبر دارند؟
یکى از حوادث مهم عالم قبر، «فشار قبر» است. آن گونه که از برخى روایات استفاده مىشود، فشار قبر براى همه- مگر افراد اندکى- هست؛ البته براى برخى، شدیدتر و براى عدهاى ملایمتر است. فشار قبر به منزله کفاره گناهان و جبران کوتاهىها است. براى بعضى به گونهاى است که قرآن مىفرماید: «فإنّ له معیشة ضنکا»[23]؛ براى او زندگى سختى خواهد بود. مرحوم علامه مجلسى مىفرماید:
از روایات استفاده مىشود که منظور از «معیشة ضنک» در آیه همان عذاب قبر است؛ شاهد این است که بعد از آن اشارهاى به قیامت شده است: «وَ نَحْشُرُهُ یَوْمَ القِیمَةِ أَعْمى»[24]
در روایتى امام صادق علیه السلام فرمود: به خدا قسم تنها چیزى که من براى شما مىترسم (که گرفتارش شوید) برزخ است.[25] البته بعضى انسانها مانند انبیا و امامان علیهم السلام و مؤمنان از فشار قبر مستثنا هستند. در مورد مؤمنان، از برخى روایات استفاده مىشود که زمین، مشتاق مؤمنان است که در حال حیات، بر روى زمین مرتکب معصیت خداوند نشده و پروردگار خویش را از خود راضى کردهاند. زمین، آماده پذیرایى از آنان بوده و براى آنها از مادر مهربانتر است و بر چنین کسانى هرگز فشار قبر نخواهد آورد. حتى مؤمنان راستین از این که قبض روح شده و پا به منزل جدید گذاشتهاند، راضى و خوشحالند و خدا و پیامبر و امامان علیهم السلام نیز از او راضىاند و فرشتگان به او بشارت مىدهند چنانکه آیات 27- 30 سوره شریفه فجر، در همین مورد است.[26]
ابوبصیر مىگوید: به امام صادق علیه السلام عرض کردم: آیا کسى از فشار قبر رهایى مىیابد؟! امام علیه السلام در پاسخ فرمود: از فشار قبر به خدا پناه مىبرم. فقط عده کمى فشار قبر نمىبینند ...[27]
بنابراین، برخى از مؤمنان فشار قبر ندارند، اما تعداد این افراد بسیار کم است.
آیا درباره فشار قبر و عذاب آن در قرآن کریم مطلبى بیان شده است؟
با دقت در آیات و روایاتِ مربوط به عالم برزخ و عذاب قبر، روشن مىشود که مراد از «قبر»، آن گودال کوچکى نیست که انسان را در آن دفن مىکنند، بلکه مقصود، همان جهانى است که انسان، پس از مرگ و پیش از برپا شدن قیامت در آن زندگى مىکند و چون قرار گرفتن در قبر، ملازم و یا سرآغازى براى ورود به آن جهان مىباشد، واژه «قبر» در مورد آن به کار رفته است.[28]
طبق روایتى، از حضرت امام صادق علیه السلام سؤال کردند: اگر کسى [چندین روز] به دار آویخته شده باشد، فشار قبر درباره او چگونه است؟ امام فرمودند: به هوایى که بر او احاطه دارد، دستور داده مىشود که از هر طرف بر او فشار وارد کند.[29]
بر اساس روایات زیادى که در این زمینه وارد شده است، فشار قبر از مسلّمات است و تردیدى در آن نیست، گرچه حقیقت آن براى ما روشن نیست، ولى دورنماى آن این است که وقتى جنازه انسان را در قبر مىگذارند، او خود را در تنگناى تاریک و وحشتآور قبر مىنگرد و در فشار و زحمت بسیار سختى قرار مىگیرد.[30]
از روایات استفاده مىشود که روح، بعد از جدا شدن از این بدن، به بدنهاى لطیفى شبیه به بدن دنیوى که در اصطلاح به آن «بدن مثالى» مىگویند، تعلق مىگیرد و سؤال و فشار قبر نیز مربوط به روح و آن بدن مثالى است.[31]
فشار قبر براى همه یکسان نیست؛ بلکه برخى انسانها اصلًا فشار قبر ندارند؛ چنانکه در برخى روایات آمده است: مؤمنانى که بعضى از اعمال خیر، مانند: نماز شب، مداومت بر بعضى از سورههاى قرآن یا بعضى از ذکرها و ... داشته باشند، از فشار قبر در امانند[32]؛ در بعضى افراد، فشار قبر شدید است و کیفر اعمالشان محسوب مىشود و براى گروهى دیگر خفیفتر و به منزله کفاره گناهان و جبران کوتاهىهاست.
مهمترین مسئلهاى که براى پاسخگویى به نکیر و منکر در شب اول قبر و کم شدن فشار قبر، توصیه مىشود، چیست؟
براى این که نکیر و منکر در شب اول قبر با انسان مهربان شوند و ترس از آن دو فرشته از آدمى بر طرف شود مطالبى در روایات بیان شده است که هر کس نُه روز از ماه شعبان را روزه بگیرد، نکیر و منکر در هنگام سؤال قبر با او مهربان شوند. امام باقر علیه السلام در مورد فضائل شب زندهدارى در شب بیست و سوم ماه مبارک رمضان و خواندن صد رکعت نماز در آن شب، مىفرماید: خداوند ترس نکیر و منکر را از او بر طرف مىکند. و نیز در روایت وارد شده که تلقین میت موجب مىشود که نکیر و منکر از سؤال قبر صرفنظر کنند.[33]
از روایات استفاده مىشود که بعضى از کارها مایه فشار قبر است و برخى از اعمال از فشار قبر مىکاهد.
برخى از امورى که موجب فشار قبر است عبارتند از:
1. تباه کردن نعمت؛ امام صادق علیه السلام از رسول اکرم صلى الله علیه و آله نقل فرموده که آن حضرت فرمود: فشار قبر براى مؤمن، کفاره نعمتهایى است که تباه کرده است.[34]
2. بداخلاقى با خانواده؛ در مورد فشار قبر سعدبن معاذ (صحابى بزرگ پیامبر) پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله فرمود: فشار قبر او به خاطر بداخلاقى او با خانوادهاش بود.[35]
3. نمّامى و سخنچینى؛
4. مراقبت نکردن از آلودگى بدن به قطرههاى بول؛
5. دورى جستن از اهل و عیال؛ امیرالمؤمنین علیه السلام مىفرماید: از جمله چیزهایى که موجب عذاب قبر مىشود سخن چینى، مراقبت نکردن از آلودگى بدن به قطرههاى بول و دورى جستن از اهل و عیال است.[36]
برخى از چیزهایى که فشار قبر را کم مىکنند عبارتند از:
1. نماز شب؛ در روایتى امام رضا علیه السلام مىفرمایند: خواندن نماز شب و هفتاد بار «استغفر اللّه» گفتن، موجب ایمنى از عذاب قبر مىشود.[37]
2. خواندن سوره «التکاثر» هنگام خفتن؛[38]
3. قرائت سوره «النساء» در هر جمعه؛[39]
4. تلاوت سوره «ن و القلم» در نماز واجب و مستحب.[40]
آیا «شیطان»، بعد از مرگ نیز به سراغ انسان مىآید؟
خیر؛ آنچه مسلم است، دنیا دار تکلیف است و آخرت و جهان پس از مرگ، دار جزاست. حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود: امروز [زندگى در دنیا] با عمل و تکلیف [توأم است] و حسابى در آن نیست، ولى آخرت، روز حسابرسى [به اعمال] است و دیگر جاى تکلیف و عمل نیست.[41] هم شیطان و هم انسان در دنیا داراى اختیار هستند؛ بنابراین شیطان بعد از دنیا توان و اختیار وسوسه ندارد.
او به هنگامى که خود را مطرود دستگاه خداوند دید، طغیان و لجاجت را بیشتر کرد و به جاى توبه و بازگشت به سوى خدا و اعتراف به اشتباه، تنها چیزى که از خدا تقاضا کرد، این بود: «قَالَ أَنظِرْنِى إِلَى ...»[42]؛ خدایا! مرا تا پایان دنیا مهلت ده و زنده بگذار.
خداوند متعال، این تقاضاى او را به اجابت رساند: «قَالَ إِنَّکَ مِنَ الْمُنظَرِین ...»[43]؛ به تو مهلت داده خواهد شد.
آن گاه هدف خود را از این عمر طولانى چنین بیان کرد: «قَالَ فَبِمَآ أَغْوَیْتَنِى لأَقْعُدَنَّ ...»[44]؛ اکنون که مرا گمراه ساختى! بر سر راه مستقیم تو براى آنها کمین مىکنم. تا همانطور که من گمراه شدم، آنها نیز به گمراهى بیفتند!
معلوم است که گمراهى انسان در همین دنیا تحقق مىیابد، چون اراده و اختیار فقط در این دنیا وجود دارد و انسان در سایه اراده و اختیار است که اعمال خیر و یا زشت انجام مىدهد.[45]
انسانها در عالم برزخ در چه سنى ظاهر مىشوند؟ آیا به همان سن مردن است یا سن خاصى خواهند داشت؟
سن و سال مربوط به دنیاست که سرایى موقتى است و در آن جوانى، پیرى و مرگ وجود دارد، اما در برزخ و نیز قیامت سن و سال مطرح نیست، زیرا روح انسان بعد از پایان زندگى این جهان در اجساد لطیفى قرار مىگیرد که از بسیارى از عوارض ماده مانند: [زمان و سن] بر کنار است و چون از هر نظر شبیه این جسم است، به آن «قالب مثالى» یا «بدن مثالى» مىگویند که نه به کلى مجرد است و نه مادى، بلکه داراى نوعى «تجرد برزخى» است. موجود «مجرد» زمان و مکان ندارد و طبیعتاً سن بردار نیست.
خداوند متعال درباره توقف در عالم برزخ مىفرماید: «وَ یَوْمَ تَقُومُ السَّاعَةُ یُقْسِمُ الْمُجْرِمُونَ مَا لَبِثُوا غَیْرَ سَاعَةٍ کَذَ لِکَ کَانُوا یُؤْفَکُونَ* وَ قَالَ الَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ وَ الْإِیمنَ لَقَدْ لَبِثْتُمْ فِى کِتبِ اللَّهِ إِلَى یَوْمِ الْبَعْثِ فَهذَا یَوْمُ الْبَعْثِ وَ لکِنَّکُمْ کُنتُمْ لَاتَعْلَمُونَ»[46]؛ هنگامى که قیامت بر پا مىشود مجرمان سوگند یاد مىکنند که ما جز ساعتى درنگ نکردیم، آرى، آنها این گونه در دنیا دروغ مىگفتند، ولى آنها که داراى علم و ایمانند به آنان مىگویند مدت توقف شما در کتاب الهى ثبت است و تا روز رستاخیز توقف کردید و هم اکنون رستاخیز است، ولى شما نمىدانستید.[47]
آیا حیوانات عالم برزخ دارند؟
از برخى آیات قرآن مانند: آیه 38، سوره انعام و آیه 5، سوره تکویر و روایات اسلامى استفاده مىشود که برخى از حیوانات نیز حشر دارند و در قیامت حاضر شده و در حد آگاهى و مسؤلیتهایشان، حسابرسى مىشوند و هر کدام به حق خود مىرسند.
چون حیوانات در مرحلهاى ساده و پایین از تکلیف قرار دارند و به اندازه فهم و شعور مختصر و ضعیفى که دارند تکلیف براى آنها قابل تصور است؛ به همین جهت حشر آنها هم با انسانها تفاوت دارد.
حیوانات بعد از آن که به حسابشان رسیدگى شد و به حق خود رسیدند، برخى به بهشت متناسب با جایگاه خودشان مىروند. ممکن است از بحث حشر برخى از حیوانات در قیامت استفاده شود که برخى از حیوانات داراى عالم برزخ نیز هستند، چون عالم برزخ بر سر راه تمام کسانى که قرار است محشور شوند، قرار دارد و در حقیقت کسانى که از دنیا مىروند تا برپایى روز قیامت، در عالم برزخ به سر مىبرند.[48]
از دانشمندان اسلامى شنیدهایم که جسد شهدا پوسیده نمىشود، ولى اکنون پلاک برخى شهدا در معرکه جنگ تحمیلى پیدا مىشود، در حالى که بدن آنها پوسیده است؟
لطفاً توضیح دهید.
از روایات استفاده مىشود که روح انسان- چه شهید و چه غیرشهید- بعد از پایان زندگى دنیا (هنگام مرگ)، از این بدن جدا مىشود و در بدنهایى مانند بدن دنیا که لطیف و خالى از مواد و عناصرِ شناخته شده این جهان مادّى است، قرار مىگیرد که در اصطلاح به آن «بدن مثالى» یا «قالب مثالى» گویند.[49]
بدن بعد از جدا شدن روح از آن به مرور زمان مىپوسد و تبدیل به خاک مىشود، امّا کسانى که داراى نفس پاک و عظمت روحى خاصى باشند، بدنشان در قبر نمىپوسد؛ مانند برخى از شهدا، علما، صلحا و ...؛ چنان که پیکر پاک و مطهر جناب «حرّبنیزید ریاحى» که بیش از 850 سال از شهادت او مىگذشت، تروتازه مشاهده شد. (زمان شاه اسماعیل صفوى) و یا بدن پاک «حبیببنمظاهر» پس از یازده قرن با همان حالتى که دفن شده بود، پدیدار شد. (در زمان نادر شاه) و یا بدن مطهر «شیخ صدوق رحمه الله» بعد از گذشت 857 سال از وفاتش، کاملًا سالم مشاهده شد. (سال 1238 ه) و ...[50] جسدهاى شهدا نیز مانند جسدهاى دیگران، بعد از جدا شدن روح از بدن آنان، به مرور زمان متلاشى و تبدیل به خاک مىشود، امّا بدن برخى از آنان که داراى عظمت روحى و نفسى پاکتر هستند، نمىپوسد و تروتازه باقى مىماند و این از عنایات خاص پروردگار در حق آنان است.
سرنوشت نوزادى که مىمیرد چیست؟ آیا سنش تغییر نمىکند؟ چه کسى از این بچه مواظبت مىکند؟
در تفسیر قمى از امام صادق علیه السلام نقل شده است: اطفال شیعیان ما نیز از مؤمنان هستند؛ فاطمه علیها السلام آنان را تربیت مىکند و روز قیامت آن اطفال را به سوى پدرانشان هدایت مىکند.[51]
در ذیل آیه شریف 21 سوره طور از ابوبصیر روایت شده که گفت: امام صادق علیه السلام فرمود: وقتى یکى از کودکان مؤمنان از دنیا مىرود، یک منادى در ملکوت آسمانها و زمین ندا در مىدهد که: آگاه باشید! فلانى پسر فلان شخص از دنیا رفت؛ آنگاه وارسى مىکنند، اگر پدر و مادر کودک و یا یکى از آن دو و یا بعضى از خویشاوندان کودک مرده بودند، طفل را به او مىسپارند تا تغذیه کند والّا او را به دست فاطمه علیها السلام مىدهند تا او غذایش دهد، تا زمانى که پدر و مادرش و یا یکى از آن دو و یا یکى دیگر از بستگانش که از مؤمنان باشد از راه برسد؛ آن گاه فاطمه علیها السلام طفل را به او مىسپارد.[52]
در روایت دیگرى از امام صادق علیه السلام چنین نقل شده است: خداوند متعال ابراهیم و ساره را به کفالت اطفال مؤمنان مأمور کرده تا ایشان را در قصرى از دُرّ نگهدارى کنند و از درختى که در بهشت است و لولههایى مانند سرپستان گاو دارد، غذا دهند و چون روز قیامت شود، لباس نو در تن ایشان کنند و به بوى خوش معطر ساخته، به عنوان هدیه نزد پدرانشان بفرستند؛ پس این اطفال با پدرانشان در بهشت پادشاهانند.[53]
از روایاتى که در این زمینه نقل شد، ظاهراً چنین استفاده مىشود که از این فرزندان نگهدارى مىشود و تحت مراقبت هستند تا بزرگ شوند و بعد در بهشت به والدینشان ملحق مىشوند.
بنابراین، اطفال مؤمنان اهل بهشت خواهند بود و درباره اطفال کفار و افراد جاهل قاصر و دیوانگان و مردم زمان فترت و ابلهان، برخى از علما معتقدند این افراد در آخرت آزمایش مىشوند؛ کسانى که از عهده امتحان برآمدند، اهل نجات و دیگران اهل دوزخ خواهند بود.[54]
[1] ( 1). بحار الانوار، ج 6، ص 223، حدیث 24
[2] ( 2). همان، ج 6، ص 229، ح 32
[3] ( 3). همان، ص 230، ح 35
[4] ( 1). همان، ص 221، ح 16 و 19
[5] ( 2). همان، ص 218، ح 13
[6] ( 1). حبیباللَّه طاهرى، سیرى در جهان پس از مرگ، ص 328- 330
[7] ( 2). کافى، ج 3، ص 235، باب المسألة فى القبر و من یسأل و من لایسأل؛ جهت آگاهى بیشتر درباره عالم برزخ ر. ک: ناصر مکارم شیرازى و همکاران، پیام قرآن، ج 5، ص 443- 478؛ محمدى اشتهاردى، عالم برزخ در چند قدمى ما و ..
[8] ( 3). ر. ک: پیام قرآن، ج 5، ص 308- 334؛ تفسیر نمونه، ج 2، ص 307
[9] ( 1). مؤمنون، آیه 99- 100
[10] ( 2). روم، آیه 55
[11] ( 3). براى آگاهى بیشتر ر. ک: پیام قرآن، ج 5، ص 443- 475
[12] ( 1). ق، آیه 19
[13] ( 2). نهجالبلاغه، خ 109؛ ر. ک: تفسیر نمونه، ج 22، ص 254
[14] ( 3). فجر، آیه 27- 30
[15] ( 1). کافى، ج 3، ص 127
[16] ( 2). همان، ج 3، ص 231، ح 1
[17] ( 1). آلعمران، آیه 170
[18] ( 2). مؤمنون، آیه 99
[19] ( 3). ر. ک: بحارالانوار، ج 6، باب احوال برزخ ص 269- 270 حدیث 122، 125 و 126
[20] ( 4). ر. ک: فیض کاشانى، محجة البیضاء، ج 8، ص 292؛ ناصر مکارم شیرازى و همکاران، پیام قرآن، ج 5، ص 475- 443؛ جعفر سبحانى، منشور جاوید، ج 9، ص 232- 241
[21] ( 5). ر. ک: مفاتیح الجنان، ص 823
[22] ( 1). ر. ک: تهیه وتنظیم بنى هاشمى خمینى، توضیح المسائل مراجع، ج 1، ص 368
[23] ( 2). طه، آیه 124
[24] ( 3). ر. ک: بحارالانوار، ج 6، ص 215
[25] ( 4). همان، ص 214
[26] ( 1). همان، ص 222؛ تفسیر نمونه، ج 26، ص 475- 479
[27] ( 2). همان، ص 261
[28] ( 3). جعفر سبحانى، معادشناسى در پرتو کتاب، سنت و عقل، ترجمه على شیروانى، ص 86
[29] ( 4). ر. ک: بحارالانوار، ج 6، ص 266
[30] ( 5). حبیباللَّه طاهرى، سیرى در جهان پس از مرگ، ص 288
[31] ( 1). ر. ک: جعفر سبحانى، منشور جاوید، ج 9، ص 238- 239
[32] ( 2). ر. ک: شیخ عباس قمى، سفینةالبحار، واژه« قبر»؛ ناصر مکارم شیرازى و همکاران، پیام قرآن، ج 5، ص 468- 470
[33] ( 3). شیخ عباس قمى، منازل الآخرة، ص 30- 38
[34] ( 1). بحار الانوار، ج 6، ص 221
[35] ( 2). همان، ص 220
[36] ( 3). همان
[37] ( 4). میرزا حسین نورى، مستدرک الوسائل، ج 6، ص 331
[38] ( 5). کلینى، کافى، ج 2، ص 623
[39] ( 6). شیخ حر عاملى، وسائل الشیعه، ج 7، ص 409
[40] ( 7). بحار الانوار، ج 79، ص 64؛ جهت توضیح بیشتر ر. ک: شیخ عباس قمى، منازل الآخرة، ص 26- 30
[41] ( 1). نهج البلاغه، خطبه 42
[42] ( 2). اعراف، آیه 14
[43] ( 3). اعراف، آیه 15
[44] ( 4). اعراف، آیه 16
[45] ( 5). ر. ک: تفسیر نمونه، ج 6، ص 108- 112؛ شهید مرتضى مطهرى، معاد، ص 219؛ عبدالله جوادى آملى، مبادى اخلاق در قرآن، ص 86- 89
[46] ( 1). روم، آیه 55- 56
[47] ( 2). ر. ک: ناصر مکارم شیرازى، یک صد و هشتاد پرسش و پاسخ، ص 360- 362؛ تفسیر نمونه، ج 14، ص 344- 441
[48] ( 1). ر. ک: بحارالانوار، ج 7، ص 276؛ المیزان، ج 7، ص 73- 83؛ نمونه، ج 5، ص 221- 227؛ طبرسى، مجمعالبیان، ج 10، ص 249
[49] ( 2). ر. ک: ناصر مکارم شیرازى و همکاران، پیام قرآن، ج 5، ص 463- 465؛ کلینى، کافى، ج 3، ص 231- 232
[50] ( 3). ر. ک: علىاکبر مهدىپور، اجساد جاویدان
[51] ( 1). على بن ابراهیم قمى، تفسیر قمى، ج 2، ص 332
[52] ( 2). عبد على عروسى حویزى، تفسیر نورالثقلین، ج 5، ص 140
[53] ( 1). عبد على عروسى حویزى، تفسیر نورالثقلین، ج 5، ص 140
[54] ( 2). کافى، ج 3، ص 248، ح 2؛ براى آگاهى بیشتر ر. ک: شبّر، حقالیقین، ج 2، ص 104؛ المیزان، ج 19، ص 16؛/ تفسیر نمونه، ج 22، ص428
نام کتاب: پرسمان قرآنى معاد
نویسنده: سید على هاشمى نشلجى
موضوع: پرسش و پاسخ قرآنى برزخ و عالم آخرت
زبان: فارسى
تعداد جلد: 1
ناشر: موسسه بوستان کتاب
مکان چاپ: قم
سال چاپ: 1386
نوبت چاپ: چهارم
با یاد و نام خداوند و به امید بر آورده شدن حاجات و سلامتی و به راه راست هدایت شدن تمام انسان ها ؛
هر روز یک صفحه
صفحه سه : آیات ( 6-16 )
سورةُ البَقَرة
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ
إِنَّ الَّذینَ کَفَرُوا سَواءٌ عَلَیْهِمْ أَ أَنْذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنْذِرْهُمْ لا یُؤْمِنُونَ (6)
خَتَمَ اللَّهُ عَلى قُلُوبِهِمْ وَ عَلى سَمْعِهِمْ وَ عَلى أَبْصارِهِمْ غِشاوَةٌ وَ لَهُمْ عَذابٌ عَظیمٌ (7)
وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ یَقُولُ آمَنَّا بِاللَّهِ وَ بِالْیَوْمِ الْآخِرِ وَ ما هُمْ بِمُؤْمِنینَ (8)
یُخادِعُونَ اللَّهَ وَ الَّذینَ آمَنُوا وَ ما یَخْدَعُونَ إِلاَّ أَنْفُسَهُمْ وَ ما یَشْعُرُونَ (9)
فی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ فَزادَهُمُ اللَّهُ مَرَضاً وَ لَهُمْ عَذابٌ أَلیمٌ بِما کانُوا یَکْذِبُونَ (10)
وَ إِذا قیلَ لَهُمْ لا تُفْسِدُوا فِی الْأَرْضِ قالُوا إِنَّما نَحْنُ مُصْلِحُونَ (11)
أَلا إِنَّهُمْ هُمُ الْمُفْسِدُونَ وَ لکِنْ لا یَشْعُرُونَ (12)
وَ إِذا قیلَ لَهُمْ آمِنُوا کَما آمَنَ النَّاسُ قالُوا أَ نُؤْمِنُ کَما آمَنَ السُّفَهاءُ أَلا إِنَّهُمْ هُمُ السُّفَهاءُ وَ لکِنْ لا یَعْلَمُونَ (13)
وَ إِذا لَقُوا الَّذینَ آمَنُوا قالُوا آمَنَّا وَ إِذا خَلَوْا إِلى شَیاطینِهِمْ قالُوا إِنَّا مَعَکُمْ إِنَّما نَحْنُ مُسْتَهْزِؤُنَ (14)
اللَّهُ یَسْتَهْزِئُ بِهِمْ وَ یَمُدُّهُمْ فی طُغْیانِهِمْ یَعْمَهُونَ (15)
أُولئِکَ الَّذینَ اشْتَرَوُا الضَّلالَةَ بِالْهُدى فَما رَبِحَتْ تِجارَتُهُمْ وَ ما کانُوا مُهْتَدینَ (16)
ترجمه فارسی :
کافران را خواه بترسانى یا نترسانى تفاوتشان نکند، ایمان نمى آورند. (6)
خدا بر دلهایشان و بر گوششان مهر نهاده و بر روى چشمانشان پرده اى است، و برایشان عذابى است بزرگ. (7)
پاره اى از مردم مىگویند: به خدا و روز قیامت ایمان آورده ایم. حال آنکه ایمان نیاورده اند. (8)
اینان خدا و مؤمنان را مى فریبند، و نمى دانند که تنها خود را فریب مى دهند. (9)
در دلهاشان مرضى است و خدا نیز بر مرضشان بیفزوده است و به کیفر دروغى که گفته اند برایشان عذابى است دردآور. (10)
چون به آنان گفته شود که در زمین فساد مکنید، مى گویند: ما خود اصلاح گریم. (11)
آگاه باشید که اینان خود تبهکارانند و نمى دانند. (12)
و چون به آنان گفته شود که شما نیز همانند دیگر مردمان ایمان بیاورید، مى گویند: آیا ما نیز همانند بیخردان ایمان بیاوریم؟ آگاه باشید، که آنان خود بیخردانند و نمى دانند. (13)
و چون به مؤمنان مى رسند، مى گویند: ایمان آورده ایم. و چون با شیطانهاى خویش خلوت مى کنند، مىگویند: ما با شما هستیم، ما استهزایشان مى کنیم. (14)
خداست که آنها را استهزا مى کند و وا مى گذاردشان تا هم چنان در طغیان خویش سرگردان بمانند. (15)
اینان گمراهى را به هدایت خریدند، پس تجارتشان سود نکرد و در شمار هدایت یافتگان درنیامدند. (16)
ترجمه انگلیسی :
Surely those who disbelieve, it being alike to them whether you warn them, or do not warn them, will not believe(6)
Allah has set a seal upon their hearts and upon their hearing And there is a covering over their eyes And there is a great punishment for them(7)
" And there are some people who say: We believe in Allah and the Last Day; and they are not at all believers."(8)
They desire to deceive Allah and those who believe and they deceive only themselves and they do not perceive(9)
There is a disease in their hearts, so Allah added to their disease And they shall have a painful chastisement because they lied(10)
And when it is said to them: Do not make mischief in the land, they say: We are but peace makers!(11)
Now surely they themselves are the mischief makers, but they do not perceive(12)
And when it is said to them: Believe as the people believe, they say: Shall we believe as the fools believe? Now surely they themselves are the fools, but they do not know.(13)
" And when they meet those who believe, they say: We believe;" and when they are alone with their Shaitans, they say: Surely we are with you, we were only mocking.(14)
Allah shall pay them back their mockery, and He leaves them alone in their inordinacy, blindly wandering on(15)
These are they who buy error for the right direction, so their bargain shall bring no gain, nor are they the followers of the right direction(16)