بایگانی شهریور ۱۳۹۴ :: Global Village😊💕

Global Village😊💕

Our motto: All human's in the world are equal

Global Village😊💕

Our motto: All human's in the world are equal

Global Village😊💕

👈 هنگامی که در این وبلاگ حضور داری با خود صادق باش ، گوش ها ، چشم ها و لب های خود را لحظه ای از قید شیطان درون خود آزاد ساز !😉

خداوند حقیقت را می بیند اما صبر می کند ..... من عاشق خدایم هستم دعا کنید هر چه زودتر به عشقم برسم😘

گاهی انسان مطالب ساده و ابتدایی و تکراری را نیز به سادگی فراموش میکند ، پس لطفا فقط ببین !😉

در این وبلاگ پذیرفتن هیچ چیز اجباری نیست..... روزی یک نفر هم چشمهایش به دیدن یک کلمه قرآن روشن شود ، برای این بنده ی حقیر کافی ست... دیگر چیزی نمی خواهم😊


*بعد از نماز یادتون نره !سى و چهار مرتبه اَللّهُ اَکْبَرُ و سى و سه مرتبه اَلْحَمْدُلِلّهِ و سى و سه مرتبه سُبْحانَ اللّهِ بگوید و در بعضى روایات سُبْحانَ اللّهِ پیش از اَلْحَمْدُلِلّهِ وارد شده .*

تبلیغات
محبوب ترین مطالب
آخرین نظرات
  • ۱۴ فروردين ۰۰، ۱۶:۰۲ - زیاده متابعین
    good luck
نویسندگان
پیوندها

۱۷۴ مطلب در شهریور ۱۳۹۴ ثبت شده است

p11

 

* خود را ، تا هنگامی همراه داری که دلداده نشده ای ، دلبسته با خویشتن خویش بیگانه است . حکیم ارد بزرگ *

 

* به گونه ای زندگی کنید که وقتی فرزندانتان به یاد عدالت ، صداقت و مهربانی می افتند ، شما در نظرشان تداعی شوید . جکسون براون *

دختر همسایه ی ما

 

دختر همسایه ی ما عاشق است . اشتباه نکنید او عاشق یک دختر است . دلش با دل او پیوند خورده ، محکم است . قصد آن دختر کمک بود به او ، چون پایه است . ولی حالا ، قضیه طور دیگر است . آن دختر نمی خواهد دیگر به او کمک کند چون شاغل است . کار دارد و وقتش حسابی پر است .در حال حاضر دختر همسایه ی ما مریض شده چون عاشق است. بدون او زندگی برایش مشکل است . کاش آن دختر کمی سرش خلوت شود ، چون واجب است . زندگی یک نفر دارد به پایان می رسد ، عزراییل در خانه شان منتظر است ....

 

ذهن شما فراموش می کند ، چون درِ ذهن خود را به روی او باز کرده اید . ولی او هرگز فراموش نخواهد کرد چون درِ دل خود را به روی شما باز کرده است .....

 

در این متن از یکی از آرایه های ادبی به نام سجع استفاده شده است سجع به معنی اوردن کلمات هم وزن و قافیه در یک عبارت یا نوشته یا انشاء است .

a9

برای کار با فوتوشاپ

 

 

p10

* هر کس دو رکعت نماز بخواند و بداند چه می گوید ، از نماز فارغ می شود ، در حالی که میان او و میان خدای عزوجل گناهی نیست . امام علی علیه السلام *

 

* هر کس باید روزانه یک آواز بشنود ، یک شعر خوب بخواند و در صورت امکان چند کلمه حرف منطقی بزند . گوته *

انتحار یا سرقت ادبی

 

1- وقتی نوشته و فکر دیگران رو برداری و به نام خودت منتشر کنی .

2- نوشته ها و فکر خودت رو به نام یه شخصیت مشهور منتشر کنی برای جذب مخاطبین بیشتر .

3- نوشته یا متن و فکر یه نفر رو بدون اجازه اون بنده خدا و بدون ذکر منبع منتشر کنی چون خودت حوصله نداری .

 

این ها همگی یعنی انتحار یا همون سرقت ادبی ، ان شاء الله که من هیچوقت جزء این مدل آدمها نباشم ....

ان شاء الله شما هم نباشین....

باور کنید دیگران با وجود گرفتاری هاشون ، وقت واسش گذاشتن ، بعضی وقتها انصاف هم چیز خوبی هست ....sad

 

 

 

 

دعای روز دوشنبه

 

اَللّهُمَّ اِنّى اَسْئَلُکَ قُوَّةً فى عِبادَتِکَ ،

وَ تَبَصُّراً فى کِتابِکَ ،

وَ فَهْماً فى حُکْمِکَ ،

اللّهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ لا تَجْعَلِ الْقُرآنَ بِنا ما حِلاً وَالصِّراطَ زائِلاً وَ مُحَمَّداً عَنّا مُولِیِاً .

عوامل کوتاهی و طول عمر

 

عوامل مؤثر در طول عمر و کوتاهى آن چیست؟

عوامل طبیعى:

برخى از عوامل طبیعى در افزایش عمر که براى بشر تاکنون شناخته شده است عبارتند از: 1. تغذیه صحیح دور از افراط و تفریط؛ 2. کار و حرکت مداوم؛ 3. پرهیز از هر گونه مواد مخدر و اعتیادهاى خطرناک؛ 4. دور بودن از هواى آلوده؛ 5. مصرف نکردن مشروبات الکلى؛ 6. دورى از هیجان‏هاى مداوم.

عوامل معنوى:

ارتباط ظاهرى عوامل معنوى مؤثر با مسئله طول عمر بر ما چندان روشن نیست، اما در روایات اسلامى روى آن تاکید شده است که به چند نمونه آن اشاره مى‏کنیم:

1. ایمان قوى و توکل بر خدا که بتواند انسان را در ناملایمات زندگى آرامش و قدرت بخشد؛

2. صدقه؛

3. صله رحم؛ پیامبر گرامى اسلام صلى الله علیه و آله مى‏فرماید: انَّ الصَّدَقَةَ وَ صِلَةَ الرَّحِمِ تَعْمُرانِ الدِّیارَ، وَ تَزیدانِ فِى الْاعْمارِ[1]؛ انفاق در راه خدا و صله‏رحم خانه‏ها را آباد و عمرها را طولانى مى‏کند.

4. احسان؛ امام باقر علیه السلام مى‏فرماید: الْبِرُّ وَ صَدَقَةُ السِّرِ یَنْفِیانِ الْفَقْرَ وَ یَزیدانِ فِى الْعُمْرِ وَ یَدْفَعانِ عَنْ سَبعینَ مَیْتَةَ سُوءٍ[2]؛ نیکوکارى و انفاق پنهانى فقر را برطرف ساخته، عمر را افزایش مى‏دهد و از هفتاد گونه مرگ و میر بد جلوگیرى مى‏کند.»

5. گناه نکردن؛ خداوند متعال، مى‏فرماید: «أَنِ اعْبُدُواْ اللَّهَ وَ اتَّقُوهُ وَ أَطِیعُون* یَغْفِرْ لَکُم مّن ذُنُوبِکُمْ وَ یُؤَخّرْکُمْ إِلَى‏ أَجَلٍ مُّسَمًّى إِنَّ أَجَلَ اللَّهِ إِذَا جَآءَ لَایُؤَخَّرُ لَوْ کُنتُمْ تَعْلَمُونَ»[3]؛ [اى قوم‏] خدا را پرستش کنید و از مخالفت او بپرهیزید، و مرا اطاعت نمایید. اگر چنین کنید خدا گناهانتان را مى‏آمرزد و تا زمان معینى شما را عمر مى‏دهد، اما هنگامى که اجل الهى فرا رسد تأخیرى نخواهد داشت اگر مى‏دانستید.[4] و در جاى دیگر مى‏فرماید: «فَأَخَذَهُمُ اللَّهُ بِذُنُوبِهِم»[5]؛ و خداوند آنها را به (کیفر) گناهانشان گرفت.

امام صادق علیه السلام مى‏فرماید: مَنْ یَمُوتُ بِالذُّنُوبِ اکْثَرُ مَّنْ یَمُوتُ بِالْاجالِ وَ مَنْ یَعیشُ بِالْاحسانِ اکْثَرُ مِمَّنْ یَعیشُ بِالْاعْمار[6]؛ آنها که بر اثر گناهان مى‏میرند بیش از آنهایند که به مرگ الهى از دنیا مى‏روند و کسانى که بر اثر نیکوکارى عمر طولانى پیدا مى‏کنند، بیش از کسانى هستند که بر اثر عوامل طبیعى عمرشان زیاد مى‏شود!

در بعضى روایات به برخى گناهان مانند ظلم و زنا که در کاهش عمر دخالت دارد، اشاره شده است.[7]

چرا مردن براى انسان‏ها ناپسند است؟

هر یک از عوامل ذیل مى‏تواند علت ناپسندى مرگ براى انسان‏ها باشد:

1. ناآگاهى به حقیقت مرگ؛ کسانى که مرگ را با نیستى، مساوى مى‏دانند از مرگ مى‏ترسند. نیستى، وحشتناک است؛ چنان که فقر و بیمارى و ضعف و ناتوانى مایه وحشت است، چون به معناى نیستىِ ثروت، سلامت و توان و قدرت است. انسان هستى دارد و با آن آشناست، اما با نیستى هیچ گونه تناسب و سنخیت ندارد و باید از آن بگریزد. اما کسانى که مرگ را آخرین مرحله زندگى پست و سخت دنیوى و سرآغاز زندگى جدید انسان و نردبانى براى صعود به هستى برتر و جاودانه مى‏دانند و جهان پس از مرگ را از نظر وسعت و نعمت، قابل مقایسه با این جهان نمى‏دانند، دنیا را زندان و مرگ را آزادى از این زندان‏ و به پرواز درآمدن روح مى‏دانند. امام هادى علیه السلام به مریضى که از مرگ مى‏ترسید و گریه مى‏کرد مى‏فرماید: تَخافُ مِنَ الْمَوْتِ لِانَّکَ لا تَعْرِفُه‏[8]؛ تو از مرگ مى‏ترسى چون از آن شناخت ندارى.

2. تبه‏کارى؛ عده‏اى دیگر، مرگ را پایان زندگى و فنا و نابودى نمى‏دانند، بلکه مقدمه‏اى براى زندگى در سرایى وسیع‏تر و عالى‏تر مى‏بینند، ولى به خاطر زیادى اعمال بد و کم بودن اعمال نیک خود، از مرگ وحشت دارند، زیرا مرگ را آغاز رسیدن به نتایج شوم اعمال خود مى‏بینند. قرآن کریم در آیه 94 سوره بقره، خطاب به بنى‏اسرائیل مى‏فرماید: ... اگر [آن‏گونه که ادعا مى‏کنید] سراى آخرت در نزد خدا تنها براى شما مهیا شده است نه سایر مردم، پس آرزوى مرگ کنید اگر راست مى‏گویید. و در آیه بعد مى‏فرماید:

ولى آنها، به خاطر اعمال بدى که پیش فرستاده‏اند، هرگز آرزوى مرگ نخواهند کرد و خداوند از حال ستمگران آگاه است.

هم‏چنان که امام حسن علیه السلام در جواب این سؤال که: چرا از مرگ مى‏ترسیم؟؛ فرمود:

شما تمام کوشش خودتان را صرف آبادى دنیا کرده‏اید و براى آخرت کار نیکى ندارید؛ به همین جهت از مرگ مى‏ترسید که از جاى آباد به جاى خراب منتقل مى‏شوید.[9]

3. دل‏بستگى به دنیا؛ گروهى دیگر به خاطر دل‏بستگى بیش از حد به دنیا، از مرگ گریزانند، چرا که مرگ میان آنان و محبوبشان جدایى مى‏افکند و دل کندن از آن همه امکاناتى که براى زندگى مرفه و پر عیش و نوش فراهم ساخته‏اند برایشان طاقت‏فرساست.[10]

4. بى‏ایمانى؛ در آیه 19 سوره احزاب علت ترس از مرگ عدم ایمان بیان شده است: ... چون خطر فرا رسد، آنان را مى‏بینى که مانند کسانى که مرگ او را فرا گرفته، چشمانشان در حدقه مى‏چرخد [و] به‏سوى تو مى‏نگرند و چون ترس برطرف شود، شما را با زبان‏هایى تند نیش‏ مى‏زنند. بر مال حریصند. آنان ایمان نیاورده‏اند و خدا اعمالشان را تباه گردانیده و این [کار] همواره بر خدا آسان است. در آیه دیگرى مى‏فرماید: یا چون [کسانى‏که در معرض‏] رگبارى از آسمان- که در آن تاریکى‏ها و رعد و برقى است- [قرار گرفته‏اند]؛ از [نهیب‏] آذرخش [و] بیم مرگ، سرانگشتان خود را در گوشهایشان نهند، ولى خدا بر کافران احاطه دارد.[11] در این آیه شریف نیز عدم ایمان به خدا و کفر و طغیان در برابر خداوند متعال، علت ترس از مرگ معرفى شده است.[12]

آیاتى درباره امیدوار بودن به زندگى بگویید؛ زیرا ما همیشه به فکر مرگ هستیم و امیدى به آینده نداریم.

از آیات قرآن کریم استفاده مى‏شود که اولًا: امیدوارى و آرامشِ روح در سایه ایمان و تقوا حاصل مى‏شود؛ بنابراین براى امیدوار شدن به زندگى باید بکوشیم تا ایمان و پرهیزکارى خود را افزایش دهیم و خود را به درجه اولیاى الهى (دوستان خدا) برسانیم که قرآن شریف مى‏فرماید: آگاه باشید! [دوستان و] اولیاى خدا، نه ترسى دارند و نه غمگین مى‏شوند! همان‏ها که ایمان آوردند و [از مخالفت فرمان خدا] پرهیز مى‏کردند. در زندگى دنیا و در آخرت، شاد [و مسرور] ند؛ وعده‏هاى الهى تخلف ناپذیر است؛ این است آن رستگارى بزرگ![13]

ثانیاً: حیات و زندگى انسان دو مرحله دارد:

1. مرحله کشت و عمل که همان زندگى موقت دنیاست؛

2. مرحله جزا و ثواب که همان زندگى حقیقى و دایمى آخرت است.

بنابراین، به نظر مى‏رسد امیدوار کننده‏ترین آیات در مورد زندگى، همان آیاتى‏ است که در مورد حقیقت مرگ نازل شده که در برخى از آنها از مرگ به «لقاءاللَّه» (عنکبوت، 5 و کهف، 110) تعبیر شده و زندگى پس از مرگ را بهترین و کامیاب‏ترین زندگى شمرده است. (آل‏عمران، 15؛ توبه، 72) زیرا اگر مرگ به معناى انتقال از زندگى دنیا به زندگى جدید و بهتر نباشد، بلکه به معناى فنا و نیستى باشد، در این صورت، زندگى پوچ و بیهوده خواهد بود و انسان امیدى به زندگى نخواهد داشت؛ به همین جهت، انسان باید بکوشد تا اعتقاد و باور خود نسبت به قیامت و زندگى پس از مرگ را تقویت کند، تا به زندگى امیدوارتر شود و با بهترین امید به آینده سعى کند تا در دنیا خدا را اطاعت کند و به دستورهاى پروردگارش که موجب خوشبختى و سعادت اوست، گردن نهد و نافرمانى نکند؛ در این صورت است که برایش مهم نیست که در دنیا چه قدر زندگى کند و چه موقع مرگ به سراغش آید؛ آن‏چه برایش مهم است، این است که از لحظه لحظه عمر خویش در راه اطاعت خدا بهترین استفاده را بکند تا در آینده سعادتمند و رستگار شود و در نزد پروردگارش بهترین زندگى را داشته باشد.

امّا ممکن است برخى انسان‏ها بر اثر عواملى هم‏چون غفلت، دوستان ناباب، خودخواهى و اطاعت از هواى نفسانى و ... در طول زندگى دچار خطا، انحراف و گناه شوند و این موجب شود تا نسبت به آینده و آخرت خود نگران باشند، ولى از آن‏جا که خداوند «ارْحَمُ الرَّحمِینَ؛ بخشنده‏ترین بخشندگان» است و رحمتش بر غضبش سبقت دارد؛ «یا مَنْ سَبَقَتْ رَحْمَتُهُ غَضَبَه» و رحمتش همه چیز را در برگرفته است؛ «وَ رَحْمَتى وَسَعَتْ کُلَّ شَىٍ‏ء»[14] به این افراد نیز فرموده اگر به خود آمدید و متوجه گناه و غفلت و اشتباه خود شدید، ناامید نباشید، بلکه توبه کنید و به این وسیله دل خود را از زنگار گناه شست و شو داده، با انجام دادن اعمال صالح، گذشته خود را جبران نمایید تا گرفتار غضب و عذاب الهى نشوید.

قرآن کریم مى‏فرماید: بگو: اى بندگان من که برخود اسراف و ستم کرده‏اید! از رحمت‏ خداوند نومید نشوید که خدا همه گناهان را مى‏آمرزد، زیرا او بسیار آمرزنده و مهربان است و به درگاه پروردگارتان باز گردید و در برابر او تسلیم شوید، پیش از آن‏که عذاب به سراغ شما آید، سپس از سوى هیچ کس یارى نشوید.[15]

ثالثاً: از آیات قرآن مجید استفاده مى‏شود که مرگ به دست خدا و فرمان اوست و براى هر کس سرنوشت و اجل معینى قرار داده است؛ چنان که مى‏فرماید: «وَمَا کَانَ لِنَفْسٍ أَن تَمُوتَ إِلَّا بِإِذْنِ اللَّهِ کِتبًا مُّؤَجَّلًا»[16]؛ هیچ کس، جز به فرمان خدا، نمى‏میرد، سرنوشتى است تعیین شده. بنابراین، انسان باید به زندگى امیدوار باشد و بداند تا خداوند اجازه قبض روح او را ندهد نخواهد مرد و در زندگى توکلش به خدا باشد: «وَ مَن یَتَوَکَّلْ عَلَى اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ»[17]؛ و هر کس بر خدا توکل کند، کفایت امرش را مى‏کند، «إِنَّ اللَّهَ یُحِبُ‏ الْمُتَوَکّلِینَ»[18]؛ خداوند متوکلان را دوست دارد.[19]

نتیجه آن که: از دیدگاه انسان موحد، زندگى و مرگ هر دو زیباست. زندگى زیباست زیرا خداوند همه چیز را براى انسان آفریده است: «خَلَقَ لَکُم مَّا فِى الْأَرْضِ جَمِیعًا»[20]؛ [خداوند] آن‏چه در زمین است براى شما خلق کرده است. تا بستر شکوفایى خلافت الهى انسان فراهم شود و زمینه کشت‏زار آخرت و تجارت خانه مردان خدا مهیّا شود.

مرگ هم زیباست چون مرگ بازگشت به خداست.

در پایان به روایتى از امام حسن مجتبى علیه السلام اشاره مى‏شود که مى‏فرماید: براى دنیایت آن‏گونه کار کن که گویا براى همیشه مى‏خواهى در دنیا زندگى کنى و براى آخرت آن‏گونه کار کن که گویا فردا خواهى مرد.[21]

منظور از مرگ نخستین در آیه 56 دخان چیست؟

خداوند متعال، در آیه مزبور مى‏فرماید: «لَایَذُوقُونَ فِیهَا الْمَوْتَ إِلَّا الْمَوْتَةَ الْأُولَى‏ وَوَقَهُمْ عَذَابَ الْجَحِیمِ»؛ هرگز مرگى جز همان مرگ اول [که در دنیا چشیده‏اند] نخواهند چشید و خداوند آنها را از عذاب دوزخ حفظ مى‏کند.

این آیه شریف درباره بهشتیان است که مى‏فرماید: هیچ مرگى جز مرگ نخستین را نمى‏چشند. روشن است که مراد از مرگ نخستین (قیامت صغرى) همان پایان زندگى دنیا و آغاز زندگى برزخى است.

بنابراین معناى آیه چنین است: [بهشتیان‏] بعد از مرگ نخستین مرگ دیگرى را نخواهند چشید.[22]

آیا بعد از مرگ امکان بازگشت به دنیا هست؟

آن چه از آیات و روایات استفاده مى‏شود تقاضاى بازگشت افراد به دنیا در آستانه مرگ پذیرفته شدنى نیست. قرآن مجید در این‏باره مى‏فرماید: «حَتَّى‏ إِذَا جَآءَ أَحَدَهُمُ الْمَوْتُ قَالَ رَبّ ارْجِعُون* لَعَلّى أَعْمَلُ صلِحًا فِیمَا تَرَکْتُ کَلَّآ إِنَّهَا کَلِمَةٌ هُوَ قَآلُهَا وَ مِن وَرَآهِم بَرْزَخٌ إِلَى‏ یَوْمِ یُبْعَثُونَ»[23]؛ [آنها هم چنان به راه غلط خود ادامه مى‏دهند] تا زمانى که مرگ یکى از آنان فرا رسد مى‏گوید: پروردگارا! مرا بازگردانید!؛ شاید در آن‏چه ترک کردم [و کوتاهى نمودم‏] عمل صالحى انجام دهم [به او مى‏گویند] چنین نیست، این سخنى است که او به زبان مى‏گوید [و اگر بازگردد برنامه‏اش هم چون سابق است‏] و پشت سر آنها برزخى است تا روزى که برانگیخته مى‏شوند.[24]

این آیه شریف با مسئله رجعت تنافى ندارد، زیرا رجعت در زمان حکومت امام‏ زمان بعد از اجراى قانون حتمى مرگ است و ویژه افراد خاص و بر اساس مصالحى محقق مى‏شود.[25] و نیز با زنده شدن بعضى افراد مانند مقتول بنى‏اسرائیل [که داستانش در سوره بقره آیه 73 آمده است‏] منافات ندارد، چون بنابر دلایلى که اهمیت خاصى دارد خداوند متعال، این افراد را استثناءً زنده مى‏کند تا آن امر مهم، تحقق یابد.

بدکاران و ستمگران در موارد گوناگون تقاضاى بازگشت به زندگى براى جبران گذشته خویش مى‏کنند؛ بعضى از این آیات مربوط به روز قیامت و رستاخیز است:

مانند آیه 28 سوره انعام، بعضى دیگر مربوط به بعد از مرگ است؛ مانند آیه 99 مؤمنون و گاهى در مورد نزول عذاب‏هاى نابود کننده وارد شده است؛ مانند آیه 44 سوره ابراهیم. جالب این است که در تمام این موارد پاسخ منفى به آنها داده شده است.

دلیل آن هم معلوم است، زیرا هیچ یک از این تقاضاها جنبه واقعى و جدى ندارد، اینها عکس‏العمل آن حالت اضطرار و پریشانى فوق العاده است که در بدترین اشخاص نیز پیدا مى‏شود و هرگز دلیل بر دگرگونى و انقلاب درونى و تصمیم واقعى بر تغییر مسیر زندگى نیست.

لذا قرآن مى‏فرماید: «وَلَوْ رُدُّواْ لَعَادُواْ لِمَا نُهُواْ عَنْه»[26]؛ اگر اینها بار دیگر به زندگى عادى برگردند باز به همان اعمالى که از آنها نهى شده بودند، مشغول مى‏شوند [آنها دروغ مى‏گویند].

 

نام کتاب: پرسمان قرآنى معاد

نویسنده: سید على هاشمى نشلجى‏

موضوع: پرسش و پاسخ قرآنى برزخ و عالم آخرت‏

زبان: فارسى‏

تعداد جلد: 1

ناشر: موسسه بوستان کتاب‏

مکان چاپ: قم‏

سال چاپ: 1386

نوبت چاپ: چهارم‏

 

[1] ( 1). عبد على عروسى حویزى، تفسیر نورالثقلین، ج 4، ص 354 و 355

[2] ( 2). شیخ حر عاملى، وسائل الشیعه، ج 6، ص 277

[3] ( 3). نوح، آیه 3- 4

[4] ( 1). ر. ک: اکبر هاشمى رفسنجانى، تفسیر راهنما، ج 9، ص 390

[5] ( 2). آل‏عمران، آیه 11

[6] ( 3). شیخ عباس قمى، سفینة البحار، ج 1، ص 488، ماده ذنب

[7] ( 4). ر. ک: تفسیر نمونه، ج 25، ص 57- 60 و ج 18، ص 203- 210

[8] ( 1). بحارالانوار، ج 6، ص 156

[9] ( 2). همان، ج 6، ص 129

[10] ( 3). ر. ک: تفسیر نمونه، ج 24، ص 122 و ج 1، ص 358- 359

[11] ( 1). بقره، آیه 19

[12] ( 2). ر. ک: ناصر ناصر مکارم شیرازى و همکاران، پیام قرآن، ص 437- 442؛ جعفر سبحانى، منشور جاوید، ج 9؛ همان، ص 213- 214؛ هم‏چنین ر. ک: بقره، آیه 243، آل‏عمران، آیه 143، انعام، آیه 93، انفال، آیه 6 و محمد، آیه 20

[13] ( 3). یونس، آیه 62- 64

[14] ( 1). اعراف، آیه 156

[15] ( 1). زمر، آیه 53- 54

[16] ( 2). آل‏عمران، آیه 145

[17] ( 3). طلاق، آیه 3

[18] ( 4). آل‏عمران، آیه 159

[19] ( 5). ر. ک: تفسیر نمونه و المیزان، ذیل آیات مذکور

[20] ( 6). بقره، آیه 29

[21] ( 7). میرزا حسن نورى، مستدرک الوسائل، ج 1، ص 146

[22] ( 1). تفسیر المیزان، ج 18، ص 240- 243

[23] ( 2). مؤمنون، آیه 99- 100

[24] ( 3). البته این قانون کلى استثنا هم دارد که توضیح آن در تذکر اول مى‏آید

[25] ( 1). ر. ک: تفسیر نمونه، ج 14، ص 310- 311

[26] ( 2). ر. ک: همان، ص 380- 390

تو می توانی !

 

اگر در روز نمی توانی

شبانه گام بردار

اگر بال نداری

با دست هایت پرواز کن

پرواز کن به سوی اعماقِ دلِ سیاهش

بوته محبت را در خاک سیاهش بنشان

مرواریدهای درخشانت را آب گلدانش ساز

تا گل بدهد ، گل امید ، گل جوانه

بگذار او نیز شاد باشد ...

فریادت را رها کن ...

رها کن تا همه بفهمند ...

همه بفهمند که عاشق بی دل کیست ؟

تو می توانی !!!

آری ، تو

تو می توانی !!!

 

« نجمه شفیعی »

تفریح

فقط لطفا بدونید که بعضی از این نوشته ها تخیلی هست ! لطفا نچسبونیدش به من ، البته بعضی هاش !

فامیل لطف فرمودند تصمیم گرفتند ما رو ببرن تفریح بیرون شهر . از اونجا که همه ماشین نداشتیم ، یکی از اقوام ماشین یه بنده خدایی رو که باهاش گوسفند می برد واسه فروش قرض کرد . دائیم وقتی ماشین رو دید گفت : چه ماشین باحالی !

همون اقوام ِ بنده خدا هم گفت : نمی خوای بخریش ؟ قصد فروش داره ها ، ماشینِ تر و تمیزی هست مال یه آقا چوپانه هست که جمعه ها بره هاشو میبره واسه چِرا !!!

یه لحظه نگاه خودمون کردم چقدر شبیه اون صحنه بودیم ! بچه ها رو ریخته بودن پشت وانت ، البته به زور جاشون داده بودن بیچاره ها مثل گوسفند دست و پاشون از میون نرده ها زده بود بیرون و اینکه امروز روز جمعه بود و اون بنده خدا هم با شلوار راحتیش وکلاهش واقعا شبیه چوپان شده بود .

به هر حال راه افتادیم .... قرار بود همه ماشین ها پشت سر هم بریم ولی ... آخ آخ آخ از اینکه چند تا باجناق بخوان با هم برن ...بیرون ن ن ... چه شود وای هرگز نمیشه این باجناق از ماشین اون یکی باجناق عقب بیفته ؟؟؟

خلاصه این بزن جلو ، اون بزن جلو ، خب راستشو بخواین من یکی که راضی بودم چون همیشه خیلی خیلی دوست داشتم از نزدیک رانی ، ای وای ببخشید اشتباه لپی بود ، رالی ببینم .

بله رسیدیم به یه چهار راهی . و هیچکدوم به انتخاب اون یکی راضی نشد و هرکدوم به یه راهی رفتن ، البته ما برنامه نداشتیم چون همون طور که گفتم هیچ مدله حرفها با هم یکی نشد ، فقط تنها زرنگی که من تونستم بکنم این بود که هر چیزی رو توی یکی از ماشین ها گذاشتم که از سر ناچاری هم که شده باهم باشن.

پس همه به همدیگه زنگ زدن و دوباره برگشتن سر همون چهارراهی و تصمیم گرفتن محض خاطر شکم های مبارک هم که شده یه جورایی با هم راه بیان .

بالاخره رسیدیم به یه جای قشنگ ... بهشت گمشده ....

اونجا باید ماشین ها رو بذاریم و خودمون وسایل رو ببریم بالا ، آخه راه ماشین رو نداره . یه دفعه دیدیم دور و برمون ، البته بلا نسبت حاضرون ، دور و برمون پر از قاطر شد . مامانم خیلی می ترسید گفت : اگه میشه این الاغ هارو ببرین اون طرف .

اون آقا هم که انگار خیلی بهش برخورده بود گفت : اختیار دارین خانم اینها قاطر هستند نه الاغ !

مامانم گفت : چه فرقی میکنه آقا همشون خرن دیگه

اون مرد گفت : نه قاطر از نژاد اسب و الاغ هست.

خلاصه واسه این دو سه قدم که می خواستن بارها رو ببرن ، ده هزار تومن می خواستن بگیرن ، داداشم هم گفت : ما خودمون از صد تا قاطر بهتریم ، خودمون می بریمشون و راه افتادیم ، بیچاره شدیم تا رسیدیم ، هر کی می خواست حرف خودش رو به کرسی بشونه بالاخره یه جایی رسیدیم و جاگیر شدیم .

خدا رو شکر ، با اینکه هر کدوم یه سازی می زدن ولی خب با این وجود بد نگذشت . فردا صبح که از خواب بیدار شدم باورم نمیشد که همه چی به خیر و خوبی گذشته !!!

آخه حتما شمیدین این داستان رو که :

یه دفعه چند تا باجناق میُفتن تو دره و گرگها بهشون حمله می کنن ، همشون فریاد می زنن : خدایا ، مُردم از بی کسی !!!frown

 

a8