بایگانی شهریور ۱۳۹۴ :: Global Village😊💕

Global Village😊💕

Our motto: All human's in the world are equal

Global Village😊💕

Our motto: All human's in the world are equal

Global Village😊💕

👈 هنگامی که در این وبلاگ حضور داری با خود صادق باش ، گوش ها ، چشم ها و لب های خود را لحظه ای از قید شیطان درون خود آزاد ساز !😉

خداوند حقیقت را می بیند اما صبر می کند ..... من عاشق خدایم هستم دعا کنید هر چه زودتر به عشقم برسم😘

گاهی انسان مطالب ساده و ابتدایی و تکراری را نیز به سادگی فراموش میکند ، پس لطفا فقط ببین !😉

در این وبلاگ پذیرفتن هیچ چیز اجباری نیست..... روزی یک نفر هم چشمهایش به دیدن یک کلمه قرآن روشن شود ، برای این بنده ی حقیر کافی ست... دیگر چیزی نمی خواهم😊


*بعد از نماز یادتون نره !سى و چهار مرتبه اَللّهُ اَکْبَرُ و سى و سه مرتبه اَلْحَمْدُلِلّهِ و سى و سه مرتبه سُبْحانَ اللّهِ بگوید و در بعضى روایات سُبْحانَ اللّهِ پیش از اَلْحَمْدُلِلّهِ وارد شده .*

تبلیغات
محبوب ترین مطالب
آخرین نظرات
  • ۱۴ فروردين ۰۰، ۱۶:۰۲ - زیاده متابعین
    good luck
نویسندگان
پیوندها

۱۷۴ مطلب در شهریور ۱۳۹۴ ثبت شده است

a26

روز ازدواج ، روز پیوند حضرت فاطمه علیه السلام و حضرت علی علیه السلام بر همه شما عاشقان مبارک باد

 

 

heartheartheartheartheartheartheartheartheartheartheartheartheartheartheartheartheartheartheartheartheartheartheartheartheartheartheartheartheartheart

 

 

heartheartheartheartheartheartheartheartheartheartheartheartheartheartheartheartheartheartheartheartheartheartheartheartheartheartheartheartheartheartheart

 

h5

 

حکمت 5

 

وَ قَالَ ع : الْعِلْمُ وِرَاثَةٌ کَرِیمَةٌ وَ الْآدَابُ حُلَلٌ مُجَدَّدَةٌ- وَ الْفِکْرُ مِرْآةٌ صَافِیَةٌ

 

ترجمه فارسی :

 

(اخلاقى، سیاسى، اجتماعى) و درود خدا بر او، فرمود: دانش، میراثى گرانبها، و آداب، زیورهاى همیشه تازه، و اندیشه، آیینه‏اى شفّاف است.

 

ترجمه انگلیسی :

 

Amir al-mulmiffin, peace be upon him, said: Knowledge is a venerable estate; good manners are new dresses; and thinking is clear mirror.

 

 

1- مردى به آن حضرت گفت: مرا اندرز و سفارش فرما.

فرمود: آیا تو اندرز مى‏پذیرى؟ گفت: آرى! آنگاه امام جواد علیه السّلام فرمود: صبر را بالش خود ساز و با فقر دست به گردن شو و شهوت‏ها را دور ساز و با هواى نفس مخالفت ورز و بدان که همواره در دیدرس خدایى، پس ببین چگونه باید باشى.

 

2- خداوند به یکى از پیامبران وحى کرد: امّا بى‏رغبتى تو به دنیا راحتى تو را به زودى فراهم آورد و امّا روى کردنت به من تو را شکست ناپذیر سازد، ولى آیا با دشمن من دشمنى کرده و با دوستم دوستى نموده‏اى؟

 

3- روایت شده است که یک بار پارچه‏هاى گران قیمت امام جواد علیه السّلام را هنگام آوردن به خدمتش در راه ربودند. مأمور حمل بار طى نامه‏اى جریان را براى حضرت نوشت امام جواد علیه السّلام به خطّ مبارک خویش چنین مرقوم فرمودند:

جان و مال ما از مواهب گواراى خداوند و رعایت و سپرده اوست تا آنجا که امکان بهره‏مندى از آن را داریم مایه شادى و خوشى است و آنچه از آن ببرند براى ما اجر و ثواب در بر دارد؛ پس هر که بیتابى‏اش بر صبرش چیره آید اجرش تباه گردد و از آن به خدا پناه مى‏بریم.

 

4- هر کس در کارى حضور داشته باشد ولى آن را ناپسند دارد مانند کسى است که در آن کار حضور نداشته است و هر کس در کارى حضور نداشته باشد ولى به آن کار رضایت دهد مانند کسى است که خود در آن کار حضور [و شرکت‏] نموده است.

 

5- هر کس به گوینده‏اى گوش سپارد در حقیقت او را پرستیده، اگر آن گوینده از خدا گوید پس خدا را پرستیده و اگر از شیطان گوید پس شیطان را پرستیده است.

 

6- داود بن قاسم گفت: معنى صمد را از آن حضرت جویا شدم. امام جواد علیه السّلام فرمود: صمد آن را گویند که ناف ندارد. گفتم دیگران مى‏گویند: آن است که درون تهى نباشد. فرمود: هر درون تهى داراى ناف است.

 

7- ابو هاشم جعفرى گوید: در روزى که امام جواد علیه السّلام، امّ الفضل دختر مأمون را به همسرى گرفت، عرض کردم: اى مولاى من، خیر و برکت امروز بر ما بزرگ بود.

فرمود: اى ابو هاشم! در واقع برکات خدا امروز بر ما بزرگ بود. گفتم: آرى مولاى من، پس امروز چه گویم؟ فرمود: خیر بگو تا خیر نصیبت گردد. گفتم: مولاى من، من چنین کنم و بر خلاف این انجام ندهم. فرمود: در این صورت درست مى‏روى و جز خیر نمى‏بینى.

 

8- امام جواد علیه السّلام به یکى از دوستدارانش چنین نوشت: امّا، این دنیاست که ما نیز از آن بهره‏مند هستیم، ولى هر که مورد دلخواه او همان دلخواه دوستش باشد و به مسلک و فکر او نزدیک گردد پس همواره با اوست. و آخرت اقامتگاه دائمى است.

 

9- تأخیر در توبه، خود را فریب دادن است و امروز و فردا کردن زیاد، باعث سرگردانى است و پیامد عذرتراشى براى خدا، هلاکت است و پافشارى بر گناه در اثر آسوده خاطر بودن از مکر خداست «و از مکر خدا آسوده خاطر نباشد مگر کسانى که زیانکارند». [سوره اعراف (7)، آیه 99].

 

10- روایت شده که ساربانى امام جواد علیه السّلام را از مدینه به کوفه آورد و با اینکه حضرت چهار صد دینار به وى پرداخته بود باز هم براى گرفتن انعام چانه مى‏زد، امام علیه السّلام فرمود: سبحان اللَّه! مگر نمى‏دانى افزونى نعمت از طرف خدا قطع نشود مگر آنکه شکرگزارى بندگان قطع گردد؟!

11- بیعت زنان با رسول خدا صلّى اللَّه علیه و آله به این شیوه بود که دست خود را در ظرف آبى فرو مى‏برد و خارج مى‏ساخت و زنان با اقرار و ایمان به خدا و تصدیق پیامبرش به نیّت تعهّد به آنچه بر آنها لازم بود دست خود را در آن آب فرو مى‏بردند.

 

12- اظهار چیزى قبل از آنکه محکم و قطعى گردد باعث تباهى آن است.

 

13- مؤمن [به سه خصلت‏] محتاج است: توفیق از جانب خدا، واعظى از درون خود و پذیرش نصیحت از هر کس که او را نصیحت نماید.

 

تحف العقول / ترجمه حسن زاده

خطبه 1 نهج البلاغه

خطبه 001-آغاز آفرینش آسمان و...

 

درباره آغاز آفرینش آسمان و زمین و خلقت آدم و در مورد حج

 

سپاس خداى را که در ستودن وى گویندگان درمانند و آمارگران در شمارش نعمت هاى او ناتوان مانند و تلاشگران اداى حق وى نتوانند، همانکس که نه بلنداى همت ها بدو در رسد و نه ژرفاى فطنت ها وى را دریابد. آنکس که نه صفتش را مرزى محدودست و نه وى را نعتى موجود و نه وقتى درخور شمارش، همانکس که به توانائى خود آفریدگان را پدید آورد و برحمت خویش بادها را بگسترد و با سنگهاى گران زمین لرز آنرا به مهار کشید...

 

سرآغاز دین »شناخت« اوست و کمال شناختش در تصدیق »او« ست و کمال تصدیق به وى، توحید اوست و کمال توحیدش در اخلاص ورزیدن است به او و کمال اخلاص ورزیدن به او زدودن صفتهاست از وى، چرا که هر صفت غیر از موصوف است و (نیز) هر موصوف غیر از صفت.

 

پس هر کس که خداى سبحان را به وصفى متصف کند، همانا وى را مقرون به قرینى کرده و آنکس که براى وى قرینى انگارد او را دو چیز پندارد و هر کس او را دو چیز شمارد قطعا به (حقیقتش) پى نبرده و هر کس بدو پى نبرد قطعا بر وى انگشت نهاده و هر کس وى را انگشت نشان کند، او را »محدود« ساخته و هر که وى را محدود کند، او را مشمول شمارش دانسته و هر کس گوید که وى در کجاست و بر روى چه قرار گرفته او را در چیزى گنجانیده و آنکس که گوید که او بر چه چیز قرار گرفته، دیگر جایها را از وى تهى پنداشته است.

 

باشنده است نه نو پیدا و موجودست نه مسبوق به عدم، با هر چیزى است نه بصورت همبودى و غیر از هر چیزى است نه اینکه از آن جدا باشد. فاعل است و بى نیاز از جنبش و ابزار. بیناى ازلى است بى آنکه نیاز به مشهودى از آفریده هاى خود داشته باشد. همواره یکتاست بى آنکه نیاز به مونسى داشته باشد که با وى آرام گیرد و از نبودن وى وحشت پذیرد. آفرینش را آغاز و به شروع آن مبادرت کرد بى آنکه در کار آن بیندیشد، یا از آزمایشى بهره بردارى کند یا به جنبشى درآید یا هیجان زدگى نفس وى را به اضطراب اندازد، هر چیز را در همان هنگام که باید پرداخت و اجزاى گوناگون را با همدیگر هماهنگ ساخت و غرائز هر یک را ایداع فرمود و طبایعشان را ملازم آنها گردانید و پیش از آنکه دست به آفرینش زند به حال آنها آگاه و محیط به آغاز و پایان هر یک و واقف بود به حدود و مقارنات آنها.

 

سپس خداى سبحان گشادگى فضاها و پارگى اکناف و خلاهاى هوائى را پدید آورد و در آن آبى موج خیز و انبوه روان ساخت و آنرا بر پشت بادى تند برنشاند، پس باد را فرمان داد تا آن آب را بازدارد و بر شدت ریزش آن چیره گردد تا از مرز خود تجاوز نکند. هواى گشاده از زیر و آب از فراز آن جهان بود. سپس خداى سبحان بادى نازا پدید آورد و آنگاه چونان انبانى چرمین که آنرا به جنبش درآورند سر آب را به سوى پایانش برد و جوشش آنرا به حالت آرامش درآورد تا آنکه کوهه ها برآورد و کفها بر سر پدید ساخت و جوش و خروش آنرا به آرامش مبدل گردانید، پس آن آب را در فراخناى هوا و گستره ى فضا بالا برد و از آن هفت آسمان جدا کرد که بخش زیرین آن موجى از حرکت بازداشته و بخش زبرین آن سقفى محفوظ و تارکى افراخته و بى هیچ ستون برشده و بى هیچ میخ استوار

 

مانده بود. آنگاه آسمان ها را با ستاره هاى درخشان و کوکب هاى تابان بیاراست و چراغ فروزان خورشید و ماه تابنده را در چرخى گردنده و سقفى دور زننده و لوحى چرخان به گردش درآورد.

 

سپس میانه آن آسمانهاى زبرین را فراخ ساخت و از فرشتگان خودش انباشته فرمود ، گروهى از ایشان در حال سجده اند و به رکوع نمى پردازند و گروهى در حال رکوع مى باشند و برپا نمى ایستند و جماعتى در میان صف هائى اند که از هم پاشیده نمى شوند و گروهى بى آنکه احساس ملالت کنند خدا را به پاکى ستایند و در دیدگان ایشان خواب راه ندارد و دستخوش غفلت عقول و سستى بدنها و فراموشى نمى گردند و گروهى از آنان امینان وحى الهى و سخنگویان خدا به پیامبران اویند و پاسبانان درهاى بهشت الهى اند و بعضى از آنها پاى در زمین هاى فرودین ثابت دارند، در حالیکه گردن هاى ایشان از عرش برین و بستر آنها از اکناف عالم در گذشته است و با پایه هاى عرش چهار شانگى آنها هم آهنگى دارد، دیدگان خود را از هیبت الهى فروهشته دارند و بالها را از فروتنى فراهم گرفته اند. حجاب هاى عزت و پرده هاى قدرت میان ایشان و آنها که فروتر از آنانند کشیده شده است، از پروردگارشان با توهم تصویر صورتى رقم نمى زنند و صفات مخلوقات را بدو نسبت نمى دهند و وى را با مکان ها محدود نمى سازند و یا هیچگونه اشارتى براى همتائى قائل نیستند.

 

صفت آفرینش آدم (علیه السلام)

 

آنگاه خداى سبحان از شنزار زمین، خاکى نرم چه از شیرین و چه شور آن فراهم ساخت و آنرا با آب مرطوب کرد تا خالص گردید و چسبناک شد و از آن صورتى پدید آورد با اعضاء جدا از هم و بهم پیوسته و آنرا بخشکانید تا خود را بگیرد و آنرا سخت ساخت تا در زمانى معین و هنگامى لازم سفال مانند شد. و آنگاه از روح خود در او دمید تا بصورت آدمى درآمد، با ذهنى روشن و فکرى که قدرت تصرف دارد و اعضائى که در خدمت وى بود و ابزارهائى که براى او کاربرد داشت و شناختى که مایه تفکیک حق از باطل مى شد و مزه ها و بوئیدنیها و رنگها را از همدیگر مى توانست بازشناسد با همه گوناگونى رنگها و ترکیب هاى متشابه و متفاوت و سرکش و آمیزه هاى مختلف آنها، از حرارت گرفته تا سردى و رطوبت تا جمود. پس خداى سبحان امانت خود را از فرشتگان مطالبه کرد تا به پیمان خویش وفا کنند و در برابر آدم به کرنش و از سر فروتنى و تکریم درآیند .

 

پس ایزد سبحان فرمود: (براى آدم سجده کنید، پس به جز ابلیس (همه) به سجده درافتادند) [سوره بقره، آیه 34.] جز شیطان که رشگ و غرور ورزید و بدبختى بر او چیره گردید و از اینکه خدا او را از آتش آفریده، خلق آدم خاکى را سبک پنداشت. پس خداوند به او مهلت داد چرا که وى در خور خشم بود و براى اتمام حجت آزمایش بر او مقرر گردید تا مهلت وى بسر آید و خدا نیز به وعده خود وفا کند. پس فرمود: (تو از مهلت یافتگانى، تا روز (و) وقت معلوم.)

[سوره حجر، آیه 38 -37.]

 

پس خداى سبحان آدم را در خانه اى سکونت داد که در آن هم نعمت فراخ بود و هم در کمال ایمنى و او را از ابلیس و دشمنى ابلیس برحذر داشت. اما دشمن (شیطان) به خانه آرام و همنشینى وى با نیکان رشگ ورزید و او را فریفته ساخت، تا یقین خود را به گمانى فروخت و اراده وى را به سستى کشانید و متانت وى را به بیم مبدل ساخت و دستخوش پشیمانى شد. آنگاه خداى پاک درهاى بازگشت را بر روى او گشاد و کلمه توبه و بخشایش را به وى تلقین کرد و بازگشت به بهشت را به او وعده داد و او را به دنیا که سراى آزمایش و ازدیاد نسل است فروفرستاد. و خداوند پاک از میان فرزندان آدم پیغمبرانى برگزید و از ایشان به زبان و حى پیمان گرفت، در زمانى که بیشتر آفریدگان پیمان خدا را وارونه و به حق او نادان بودند و براى وى مانندها گرفته بودند. شیاطین راه آنها را از خداشناسى زده بودند و به گمراهى کشیدند، پس پیامبران خود را برانگیخت و یکى پس از دیگرى فرستاد تا عهد خداشناسى را که در فطرت آدمى بود باز طلب کنند و نعمت از یاد رفته را باز به یاد آورند و با مدد حجت و برهان آنان را به راه آورند و گنجینه هاى دانش پنهانى را برون آرند و راز هستى را در دیدگانشان بنمایند. چه از آسمانى که فراز سر ایشان است و چه گهواره اى که در زیر پایشان گسترده و چه از انواع معیشت ها که زنده شان مى دارد و اجل هائى که نابودشان مى کند و بیمارى هائى که مایه فرسودگى آنان مى گردد و بلاهاى هولناک زمانه که پیاپى برایشان وارد مى شود و هیچگاه خداى پاک از آفریدگان خود، پیغمبر یا کتاب یا برهان قطعى یا روشى استوار را مضایقه نفرموده، پیامبرانى که با وجود شمار کم و داشتن دشمنان بسیار از رسالت وحى بازنماندند. گاه از ایشان پیامبرانى بودند که اسم پیغمبر بعد از خویش را مى دانستند و یا پیغمبران پیشین آنها را مى شناخته اند. بدینگونه قرنها سپرى و روزگار طى شد و پداران رفتند و دنیا را به فرزندان خود وانهادند، تا اینکه خداى پاک محمد (صلى الله علیه و آله و سلم) را براى وفاى به وعده ى خویش و اکمال نبوت مبعوث فرمود، در حالیکه از پیغمبران پیشین پیمان گرفته بود و نشانه هایش آشکار و میلادش فرخنده بود.

 

در آن زمان ساکنان زمین هر یک جزء مذهبى متفرق و با خواستهائى پراکنده بودند و به راههاى گوناگون مى رفتند: گروهى خدا را همتاى خلق دانسته و گروهى در نام او تصرف روا مى داشتند یا به غیر او مى پیوستند. پس پروردگار آنان را به وسیله آن پیامبر از گمراهى به راه راست راهبر شد و ایشان را از جهالت رهانید.

 

سپس خداوند پاک دیدار خود را براى محمد (صلى الله علیه و آله و سلم) برگزید و او را در جوار خویش شایسته دید و تمایلش را به سوى خود رهنمون شد و از بلاهایش رهانید. و روحش را کریمانه به سوى خویش خواند-درود بر وى و خاندان وى باد-او نیز چون پیامبران امت هاى دیرین براى شما میراثى گذاشت، زیرا که ایشان امت خود را وانگذاردند مگر به رهنمون راهى روشن و نشانه اى معین. محمد (صلى الله علیه و آله و سلم) نیز کتابى را که از سوى پروردگارتان بر او فرود آمده بود، در میان شما نهاد، کتابى که احکام حلال و حرامش در آن بیان و واجب و مستحب و ناسخ و منسوخ آن روشن شده بود. معلوم داشته که چه کارهایى مباح است و کدامیک واجب یا حرام. خاص و عام چیست و در آن اندرزها و مثالهاست. مطلق و مقید و محکم و متشابه آن را آشکار ساخته. هر مجملى را تفسیر کرده و گره هر مشکلى را گشوده است. و نیز چیزهایى است که براى دانستنش پیمان گرفته شده و چیزهایى است که به نادانستنش رخصت داده شده. احکامى است که در کتاب خدا به وجوب آن فرمان داده شده و در سنت، آن حکم نسخ گشته و نیز احکامى است که در سنت به وجوب آن تاکید شده ولى در کتاب به ترک آن اجازه داده شده و نیز اعمالى است که چون زمانش فرارسد واجب و چون زمانش منقضى گردد وجوبش از میان رود. و در مورد امورى که ارتکاب آن گناه بزرگ است و خدا به کیفر آن بیم آتش دوزخ داده و امورى که ارتکاب آن گناه خرد است و مستوجب آمرزش اوست و امورى که اندک آن هم پذیرفته مى شود و هر کس اختیار دارد که بیش از آن را نیز به جاى آورد.

 

و از این خطبه درباره ى حج

 

خداوند حج خانه ى خود را بر شما واجب گردانید و خانه ى خود را قبله گاه مردم ساخت. مردم با شور تمام و بگونه ى ستورانى که به آبشخورى روى نهند و چون کبوترانى که به آشیانه پناه برند بدان روى نهند. خداى پاک حج را مقرر فرمود تا مردم در برابر شکوه او فروتنى نشان دهند و به عزت و شکوه او اقرار کنند. و از میان بندگان خود کسانى را برگزید تا صلاى دعوت او شنیدند و بدان پاسخ گفتند و سخن حق را تصدیق نمودند و در آنجا پاى گذاردند که پیامبرانش نهاده بودند و به آن فرشتگان همانند شدند که گرد عرشش طواف مى کنند و در این سودا که سرمایه شان عبادت اوست، سود فراوان حاصل کردند و تا به میعاد آمرزش او دست یابند بر یکدیگر پیشى جستند. خداى، سبحانه و تعالى، حج را نشانه و نشانه ى اسلام قرار داد و کعبه را حرم پناهندگان و حج را فریضتى واجب ساخت و حقش را واجب گردانید و حج را بر شما مقرر فرمود و گفت: (و براى خدا، حج آن خانه، بر عهده ى مردم است، (البته بر) کسى که بتواند به سوى آن راه یابد. و هر که کفر ورزد، یقینا (بداند) خداوند از جهانیان بى نیاز است.)

[سوره ى آل عمران، آیه 97.]
 

آقا جان تسلیت 1

گرایش به ازدواج در قرآن

 

 

یکی از ابعاد روح انسان، لذت‏جویی و سعادت طلبی است یعنی هر انسانی بالفطره طالب خوشی و راحتی و التذاذ است و التذاذ انسان از راه‏های مختلفی حاصل می‏شود، این کثرت مجاری لذت، مربوط به جهازات مختلف بدن و قوای مختلف روح است. هرچه از مقام بساطت نفس به طرف مقام کثرت و تفصیل بیاییم دارای قوا و شؤون مختلفی می‏شود از جمله وسایل یا مجاری و راه‏های التذاذ مربوط به علاقه به همسر و غریزه جنسی است وجود این میل‏ها و کشش‏های درونی لازمه ساختمان روح انسان است و خود به خود نه ارزش اخلاقی مثبت دارد نه منفی. از نظر اخلاقی، وجود این میل‏ها و کشش‏ها نه خوب است و نه بد، بله از نظر فلسفی خیر است ولی آن خیر به اصطلاح دیگری است غیر از آنچه در اخلاق مطرح می‏شود. پس مدعای ما یکی این است که این میل فطری خود به خود دارای ارزش مثبت و منفی نیست.
دومین مدعا این است که کیفیت، کمیت و نیز جهت اعمال این میل است که متعلق ارزش‏های اخلاقی قرار می‏گیرد؛ یعنی چگونه به چه مقدار و با چه نیتی، انسان این میل را ارضا کند؟ آنهاست که موضوع اخلاق قرار می‏گیرد.
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

s14

 

با یاد و نام خداوند و به امید بر آورده شدن حاجات و سلامتی و به راه راست هدایت شدن تمام انسان ها ؛

هر روز یک صفحه

صفحه چهارده : (89-93)

 

سورةُ البَقَرة

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ

 

 

وَ لَمَّا جاءَهُمْ کِتابٌ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ مُصَدِّقٌ لِما مَعَهُمْ وَ کانُوا مِنْ قَبْلُ یَسْتَفْتِحُونَ

 

عَلَى الَّذینَ کَفَرُوا فَلَمَّا جاءَهُمْ ما عَرَفُوا کَفَرُوا بِهِ فَلَعْنَةُ اللَّهِ عَلَى الْکافِرینَ (89)

 

بِئْسَمَا اشْتَرَوْا بِهِ أَنْفُسَهُمْ أَنْ یَکْفُرُوا بِما أَنْزَلَ اللَّهُ بَغْیاً أَنْ یُنَزِّلَ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ

 

عَلى‏ مَنْ یَشاءُ مِنْ عِبادِهِ فَباؤُ بِغَضَبٍ عَلى‏ غَضَبٍ وَ لِلْکافِرینَ عَذابٌ مُهینٌ (90)

 

وَ إِذا قیلَ لَهُمْ آمِنُوا بِما أَنْزَلَ اللَّهُ قالُوا نُؤْمِنُ بِما أُنْزِلَ عَلَیْنا وَ یَکْفُرُونَ بِما وَراءَهُ

 

وَ هُوَ الْحَقُّ مُصَدِّقاً لِما مَعَهُمْ قُلْ فَلِمَ تَقْتُلُونَ أَنْبِیاءَ اللَّهِ مِنْ قَبْلُ إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنینَ (91)

 

وَ لَقَدْ جاءَکُمْ مُوسى‏ بِالْبَیِّناتِ ثُمَّ اتَّخَذْتُمُ الْعِجْلَ مِنْ بَعْدِهِ وَ أَنْتُمْ ظالِمُونَ (92)

 

وَ إِذْ أَخَذْنا میثاقَکُمْ وَ رَفَعْنا فَوْقَکُمُ الطُّورَ خُذُوا ما آتَیْناکُمْ بِقُوَّةٍ وَ اسْمَعُوا قالُوا سَمِعْنا وَ عَصَیْنا

 

وَ أُشْرِبُوا فی‏ قُلُوبِهِمُ الْعِجْلَ بِکُفْرِهِمْ قُلْ بِئْسَما یَأْمُرُکُمْ بِهِ إیمانُکُمْ إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنینَ (93)

 

ترجمه فارسی :

 

و هنگامى که براى آنان از سوى خدا کتابى [چون قرآن‏] آمد که تصدیق کننده توراتى است که با آنان است،

و همواره پیش از نزولش به خودشان [در سایه ایمان به آن‏] مژده پیروزى بر کافران مى‏دادند،

پس [با این وصف‏] زمانى که قرآن [که پیش از نزولش آن را با پیشگویى تورات مى‏شناختند] نزد آنان آمد،

به آن کافر شدند پس لعنت خدا بر کافران باد. (89)

بد چیزى است آنچه خود را به آن فروختند که از روى حسد به آنچه خدا نازل کرده کفر مى‏ورزند،

[و معترضانه مى‏گویند:] چرا خدا از فضل و احسانش به هر کس از بندگانش که بخواهد

[کتاب آسمانى‏] نازل مى‏کند، پس آنان به خشمى بر روى خشمى سزاوار شدند. و براى کافران عذابى خوار کننده است. (90)

هنگامى که به آنان گویند: به آنچه که خدا [بر پیامبر اسلام‏] نازل کرده ایمان آورید،

گویند: به توراتى که بر خود ما یهودیان نازل شده ایمان مى‏آوریم و به غیر آن در حالى که حق است

و تصدیق کننده توراتى است که با آنان است، کفر مى‏ورزند. بگو: اگر شما [از روى درستى و راستى به تورات‏]

مؤمن بودید، پس چرا پیش از این پیامبران خدا را مى‏کشتید؟ (91)

و قطعاً موسى براى شما معجزات و دلایلى روشن آورد، سپس شما پس از [رفتن‏] او [به کوه طور]

گوساله را معبود خود گرفتید، در حالى که [به خود و دلایل آشکار و روشن حق‏] ستمکار بودید. (92)

و [یاد کنید] زمانى که از شما [براى پیروى از موسى‏] پیمان گرفتیم، و کوه طور را بالاى سرتان برافراشتیم

[و گفتیم:] آنچه را [چون تورات‏] به شما دادیم با قدرت و قوّت دریافت کنید

[و دستورهاى ما و پیامبرتان را بشنوید، به ظاهر] گفتند: شنیدیم و [در باطن گفتند:] نافرمانى کردیم.

و به سبب کفرشان دوستى گوساله با دل هایشان در آمیخت. بگو: اگر شما مؤمن هستید

[و ایمانتان شما را به این همه ظلم و جنایت و فساد فرمان مى‏دهد] پس بد چیزى است آنچه ایمانتان به آن فرمان مى‏دهد. (93)

 

ترجمه انگلیسی :

 

Whenever a Book has come to them from God to confirm what they already have-whereas previously they had been seeking victory over those who disbelieve-so whenever something they can recognize is brought to them, they disbelieve in it. God's curse lies on disbelievers!) 89 (

How wretchedly have they sold their own souls by disbelieving in what God has sent down to them, begrudging that God should send down some of His bounty on any of His servants He may wish. They have brought an exchange; of anger for anger on themselves; disbelievers will have shameful torment.) 90 (

Whenever someone tells them:" Believe in what God has sent down;" they; say:" We believe] only [in what has been sent down to us," while they disbelieve in what has come after that, even though it is the Truth confirming what they already have. SAY:" Why did you kill God's prophets previously if you were believers?) 91 (

Moses came to you with evidence; then later on you adopted the Calf and became wrongdoers.") 92 (

When We made an agreement with you and raised the Mountain up over you] as a symbol [:" Take whatever we have brought you seriously, and listen;" they said:" We listen and] yet [we disobey!" They sucked the] spirit of the [Calf into their hearts because of their disbelief. SAY:" How wretchedly your faith commands you, if you ever have been believers!") 93 (

 

h4

حکمت 4

 

 

وَ قَالَ ع : الْعَجْزُ آفَةٌ وَ الصَّبْرُ شَجَاعَةٌ- وَ الزُّهْدُ ثَرْوَةٌ وَ الْوَرَعُ جُنَّةٌ- وَ نِعْمَ الْقَرِینُ الرِّضَى

 

ترجمه فارسی :

 

(اخلاقى، تربیتى) و درود خدا بر او، فرمود: ناتوانى، آفت و شکیبایى، شجاعت و زهد ثروت و پرهیزکارى سپر نگه دارنده است: و چه

همنشین خوبى است راضى بودن و خرسندى.

 

ترجمه انگلیسی :

 

Amir al-mulmiffin, peace be upon him, said: Incapability is a catastrophe; endurance is bravery;abstinence is riches; self-restraint is a shield (against sin); and the best companion is submission (to Allah's will).

 

چند سخن از امام جواد علیه السلام

- ابن ابى نجران گوید: از امام‏ جواد (ع) راجع بتوحید سؤال کردم و گفتم: میتوانم خدا را چیزى تصور کنم؟ فرمود: آرى ولى چیزى که حقیقتش درک نمیشود و حدى ندارد زیرا هر چیز که در خاطرت در آید خدا غیر او باشد، چیزى مانند او نیست و خاطرها او را درک نکنند، چگونه خاطرها درکش کنند در صورتى که او بر خلاف آنچه تعقل شود و در خاطر نقش بندد میباشد، در باره خدا تنها همین اندازه بخاطر گذرد: «چیزى که حقیقتش درک نشود و حدى ندارد».

شرح- وقتى گوئیم زمین چیزیست، آب چیزیست، کوه چیزیست، حقیقت معانى این الفاظ را مى‏فهمیم و صورتى از آنها در ذهن ما منتقش است که محدود بحد معینى است، مثلا حد آب اینست که روان باشد اگر جامد شد نامش یخ است نه آب بخلاف وقتى که گوئیم «خدا چیزیست» اولا باید بدانیم که حقیقت خدا را نمیتوانیم درک کنیم ثانیا ممکن نیست صورتى از خدا در ذهن ما منتقش شود ثالثا خدا بحدى محدود نگردد و بهمین دلیل در ذهن در نیابد.

- ابو هاشم گوید: از امام‏ جواد (ع) پرسیدم: معنى خدا یکتاست چیست؟ فرمود اتفاق همه زبانها بر یکتائى او چنانچه خودش فرماید: اگر از آنها بپرسى کى آنها را آفریده؟ محققا میگویند: خدا.

- امام‏ جواد علیه السلام فرماید: امام صادق علیه السلام فرمود: در آن میان که پدرم طواف کعبه مینمود، مردى نقاب زده ناگهانى پیدا شد و هفت شوط او را قطع کرد و او را بخانه کنار صفا آورد و دنبال من هم فرستاد تا سه نفر شدیم، آن مرد بمن گفت خوش آمدى پسر پیغمبر! سپس دستش را بر سرم نهاد و گفت:

خیر و برکت خدا بر تو باداى امین خدا پس از پدرانش! (سپس متوجه پدرم شد و گفت) اى ابا جعفر! اگر میخواهى تو بمن خبر ده و اگر میخواهى من بتو خبر دهم، میخواهى از من بپرس یا من از تو بپرسم، میخواهى تو مرا تصدیق کن یا من ترا تصدیق کنم، پدرم فرمود: همه اینها را میخواهم (و با هیچ یک مخالف نیستم) آن مرد گفت: پس مبادا که در جواب سؤال من زبانت چیزى گوید که در دلت چیز دیگر باشد، فرمود: این کار را کسى میکند که در دلش دو علم مختلف باشد و خداى عز و جل از علمى که در آن اختلاف باشد امتناع دارد (پس علم ما هم که از علم خدا سرچشمه میگیرد اختلاف ندارد).

آن مرد گفت: سؤال من همین بود که شما یک سرش را گفتى، بمن خبر دهید: این علمى که در آن اختلاف نیست، چه کسى آن را میداند، پدرم فرمود: اما تمام این علم نزد خداى جل ذکره میباشد و اما آنچه براى بندگان لازمست، نزد اوصیاء است، آن مرد نقابش را باز کرد و راست نشست و چهره‏اش شکفته شد و گفت: من همین را میخواستم و براى همین آمدم.

- ابو جعفر ثانى (امام‏ جواد) علیه السلام فرمود: امیر المؤمنین علیه السلام بابن عباس فرمود همانا شب قدر در هر سالى هست و در آن شب امر (سرنوشت و قضا و قدر) آن سال فرود مى‏آید و براى آن امر سرپرستانى است بعد از رسول خدا صلّى اللَّه علیه و آله. ابن عباس گفت: آنها کیانند؟ فرمود: من هستم و یازده تن از فرزندان صلبى من که امامان محدث باشند.

 

أصول الکافی / ترجمه مصطفوى، ج2

خورشید در خاک (شهادت امام جواد علیه السلام)

مجله:گلبرگ -  شماره 70
 

حجت حق

تولد حضرت جواد علیه السلام خیر و برکت خاصی برای شیعیان به ارمغان آورد؛ زیرا امام رضا علیه السلام در تعیین جانشین خود و معرفی امام بعدی با مشکلاتی روبه رو بود. از یکسو، پس از شهادت امام کاظم علیه السلام گروهی به نام «واقفیه»، بر اساس انگیزه های مادی، امامت حضرت رضا علیه السلام را انکار کردند و از سوی دیگر چون احادیث رسیده از پیامبر صلی الله علیه و آله می گفت امامان دوازده نفرند، فقدان فرزند برای امام رضا علیه السلام ، هم امامت خود آن حضرت و هم تداوم امامت را زیر سؤال می برد. واقفیه هم این موضوع را دستاویز قرار داده، امامت حضرت رضا علیه السلام را نمی پذیرفتند. یکی از سران واقفیه در نامه ای به امام رضا علیه السلام ، او را به عقیمی متهم کرد و نوشت: چگونه ممکن است امام باشی در صورتی که فرزند نداری؟! امام در پاسخ نوشت: «از کجا می دانی که من فرزندی نخواهم داشت؟ سوگند به خدا، بیش از چند روز نمی گذرد که خدا پسری به من می بخشد که حق را از باطل جدا می کند».