نوشته ها و سروده های من :: Global Village😊💕

Global Village😊💕

Our motto: All human's in the world are equal

Global Village😊💕

Our motto: All human's in the world are equal

Global Village😊💕

👈 هنگامی که در این وبلاگ حضور داری با خود صادق باش ، گوش ها ، چشم ها و لب های خود را لحظه ای از قید شیطان درون خود آزاد ساز !😉

خداوند حقیقت را می بیند اما صبر می کند ..... من عاشق خدایم هستم دعا کنید هر چه زودتر به عشقم برسم😘

گاهی انسان مطالب ساده و ابتدایی و تکراری را نیز به سادگی فراموش میکند ، پس لطفا فقط ببین !😉

در این وبلاگ پذیرفتن هیچ چیز اجباری نیست..... روزی یک نفر هم چشمهایش به دیدن یک کلمه قرآن روشن شود ، برای این بنده ی حقیر کافی ست... دیگر چیزی نمی خواهم😊


*بعد از نماز یادتون نره !سى و چهار مرتبه اَللّهُ اَکْبَرُ و سى و سه مرتبه اَلْحَمْدُلِلّهِ و سى و سه مرتبه سُبْحانَ اللّهِ بگوید و در بعضى روایات سُبْحانَ اللّهِ پیش از اَلْحَمْدُلِلّهِ وارد شده .*

تبلیغات
محبوب ترین مطالب
آخرین نظرات
  • ۱۴ فروردين ۰۰، ۱۶:۰۲ - زیاده متابعین
    good luck
نویسندگان
پیوندها

۸۴ مطلب با موضوع «نوشته ها و سروده های من» ثبت شده است

بهونه ای ندارم که باهاشون حرف بزنم !

امروز تشریف آوردن ، با کلی ذوق و شوق دویدم طرفشون که باهاشون حرف بزنم ، ولی.....

ولی بهونه ای نداشتم !

هر چی فکر کردم چیزی نداشتم که باهاش بهونه واسه حرف زدن جور کنم ...

دلم می خواست همون لحظه از بلندی بپرم پایین یا دستم رو فرو کنم تو پریز برق....

دلم فریاد زد ، خواهش میکنم خواهش میکنم ....

قلبم چنان گریه ای سر داد که دلم به درد اومد....

تنها کاری که تونستم بکنم این بود که قربون صدقه اش برم و بهش وعده دروغی بدم .... عزیزم غصه نخور دفعه بعد .... ندیدی چه لبخند زیبایی زده بودن! واقعا دلت میومد این لبخند زیباشون رو محو کنی و غصه تو دلشون بکاری !

دلم ظاهرا گول خورد و آروم شد ....

چون ناراحتی ایشون رو نمی خواست ....

ولی کم کم داره دوباره هوایی میشه ... بدبختی به اینه که باز هم بهونه ای ندارم!!!!!

 

 

 

 

 

شهید یا اسیر (هفته دفاع مقدس )

 

سری افتاده توی خاک ، غرق خون ، تن نداره

یکی داره اون طرف تر ، می جنگه ، جون نداره

 

بدون تفنگ و شمشیر با پاهای نیمه جون

با ندای یا حسین ، بدنش هم غرق خون

 

می جنگه به خاطر وطنش دوستش داره

می دونه عاقبتش چی میشه ، خبر داره

 

صدای شیرین بچه ، تو گوشش شعر میخونه

میگه بابا من نشستم بیا زودتر به خونه

 

ولی اون می مونه و می جنگه تا شهید بشه

تو گلزار شهدا ، خاک بشه یا اسیر بشه

 

« نجمه شفیعی »

 

چته ؟ دلت گرفته ؟

چیه ؟

دلت گرفته ؟؟؟

دلت میخواد با یکی حرف بزنی ولی هیچکس رو نداری ؟

هر چی گریه میکنی آروم نمیشی ؟

بشین زیارت عاشورا بخون و تا میتونی بلند بلند گریه کن ....

ان شاء الله که آروم میشی.

اگر هم اهل این چیزها نیستی حداقل با خدای خودت با زبون خودت نجوا کن ، گرچه ادعیه هم حرف و راز و نیاز با خداست فقط برنامه ریزی شده هست.

باور کن فقط خدا میتونه آرومت کنه ...

حداقل یه بار امتحان کن ، این از اونایی که واقعا یه بارش ضرر نداره ...

ولی بدجور معتادت میکنه و اعتیادش برات ضرر که نداره ، نفع هم داره....

امتحان کن .... امتحان کن .....

می خواهمت ...

می خواهمت ای خدای مهربانم ...

حرفهایشان را می فهمم ولی نمی توانم سخنی بگویم ....

ای خدای خوبم ، دستم را بگیر ، بلندم کن ....

کمکم کن ، خدای من .....

می خواهمت ....

می خواهمت ....

می خواهمت ....

خدایا تو بی اندازه داری ...

ولی ....

ولی ، من ، فقط ، تو را دارم

پس با من بمان و تنهایم نگذار .....

چون آفریده هایت بد مرا تنها گذاشتند ، ولی چون میگذرد غمی نیست ....

 

نمی خواهم گمنام بمیرم

 

ساعتها خیره ماندم به نگاهی که دیگر نیست که خیره اش شوم...

ساعتها لبهایم ، آوایی جانگداز و سوزناک سر دادند برای گوش هایی که دیگر نیست که بشنود ....

ساعتها قلبم در سینه طپید برای وجودی که دیگر این جا وجود ندارد .....

خدایا تنبیه دیگر بس است ....

با دلم آشتی کن ...

نمی خواهم گمنام بمیرم ...

زندگی ام شبیه توهم شده است ، فقط می گذرد...

به خودم گفتم : آخر ای بی انصاف ، چرا درِ دلم را زدی و گریختی ؟؟؟؟؟

آخر ، من هنوز هم چشم به راه تو نشسته ام ...

هنوز هم انتظارت را می کشم ، ای منِ بی معرفت !!!!!

هنوز هم منتظرم ...

منتظر تو ای خدا ، منتظر دلم ...

تا دوباره در قلبم مهمانی برپا کنم ...

و مهمان افتخاری قلب من ،

تو باشی ای خدا ،

تو ، با حضور دلم و ... و خودم ....

 

 

 

عشق من عشق حرامی نیست

 

نفس هایم هر روز به خاطر شما به شماره در می آیند

 

قلبم هر روز به شوق دیدار شما از سینه ام بیرون می زند

 

آری من عاشقم ......

 

اما عشق من ، عشق حرامی نیست

 

فرشته ی من ،

 

از هر کجا که میگذرید ،

 

آن مکان ،

 

ساعتها ،

 

آرامشکده ی من می شود ،

 

حتی اگر فقط گذر کرده باشید.

 

من بوی محبت خالصانه ی شما را،

 

بوی جوانمردی شما را ،

 

بوی صداقت و کمکهای بی دریغ شما را ،

 

از فاصله های دور حس می کنم .

 

شما برای من برابر وسعتِ دریا

 

نه ! نه! نه ، وسعتِ دریا نه !

 

خود دریا ....

 

ولی نه ، باز هم نه ،

 

وسعت شما برای من ، برابر وسعت امام خوبی ها ، امام زمانم هست.

 

هر لحظه ای که میگذرد من جانم را به قربانگاه می برم و به خاطر خدا ،

 

پیامبرانم ،

 

امامانم ،

 

مادرم ،

 

و... و شما ، قربانی میکنم ...

 

ای تنهاترین دلیل زندگی ام

 

ترجیح می دهم که روح باشم تا بتوانم هر ثانیه که دلم هوای شما را کرد پرواز کنم و به سوی شما و پاکی هایتان بیایم.

 

کاش خداوند مرا کفش آفریده بود ..... تا کفش شما باشم

 

کاش مرا ساعت آفریده بود .... تا ساعت شما باشم

 

اصلا کاش مرا هوا آفریده بود .... تا با هر نفس شما می توانستم خدمتی به شما بکنم

 

عشق من به شما ، عشق حرامی نیست ....

 

شما تمام وجود من هستید ....

 

با همه ی معشوقه های عالم فرق دارید ...

 

عشق من به شما ، مثل عشقم به خدایم هست

 

ببخشید .... ببخشید اگر بعضی بدی ها ، قلب پاک و معصوم شما را به درد آورده ..

 

به یگانه خدایم قسم با همه ی آنها به جنگ برمی خیزم ...

 

و همه را نابود خواهم کرد ...

 

خیلی ها هستند که قدر محبت بی دریغ و خالصانه ی شما را می دانند....

 

پیروز و سلامت باشید..

 

ان شاء الله که خداوند بهترین ها را برای شما رقم بزند ...

 

تقدیم به شما

 

عذرخواهی

ببخشید این چند روز نتونستم به قول و قرارم با عشقم تنها دلیل زندگیم تنها امید زندگیم ، خداجونم  ، عمل کنم و یکمی کم کاری کردم . فقط خودش میدونه که چقدر حالم بده چون تنها معشوقه ی من هست ....

ولی خب الآن دیگه فهمیدم که میشه مطالب رو برنامه ریزی کرد و در آینده انتشارشون داد ...

ان شاء الله که خداجونم منو می بخشه ، آخه اون خیلی بزرگواره اصلا کینه به دل نمیگیره خسته نمیشه و ....

ولی کاش ، ای کاش ......

این دیگه یکم خصوصیه ..... البته ببخشیدا...

خداجونم مثل همیشه به امید تو ....

 

خدایا چرا دادی ؟ چرا گرفتی ؟

نفهمیدم حکمتش چی بود وقتی همه چی داشت به طرز خاصی عوض میشد ، یه دفعه پیداتون شد .....

 

وقتی من از اون راه دست کشیدم و یه راه سخت و دشوار رو شروع کردم  ، وقتی که خیلی احتیاج به کمک داشتم که به جز خدا یکی از آفریده هاش دستمو بگیره ، یه دفعه ، ناگهانی رفتین .....

 

به خدا اعتراض کردم آخه چرا ؟ من که داشتم راه خودمو میرفتم ، آخه چرا وسط راه برگردوندیم ؟ چرا برام نیروی کمکی فرستادی ؟ ولی وقتی پام رو تو اون راه گذاشتم و دیگه راه برگشتی نبود ، نیروی کمکیت رو ازم گرفتی ؟ خدایا تو که میدونی من تنهایی نمی تونم ، اگه میتونستم که توی این همه سال آدم شده بودم ....

 

آخه چرا ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

 

چرا ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

 

خدایا کمکم کن درمانده ام . من یه بشرم ، آفریده توام ، ناتوانم خودم هیچکاری نمی تونم بکنم .........

 

دیگه طاقت ندارم ..........

 

دیگه طاقت از دست دادن ندارم ............

 

ندارم ..............

 

ندارم ...............

 

خدایا ...............

broken heartbroken heartbroken heartbroken heartbroken heartbroken heartbroken heartbroken heartbroken heartbroken heartbroken heartbroken heartbroken heartbroken heartbroken heartbroken heartbroken heartbroken heartbroken heartbroken heartbroken heartbroken heartbroken heartbroken heart

 

توجه توجه

 

دیشب تا حالا به طور ام پی تری کار کردم تا همه پست هامو یه جا امروز صبح بذارم چون تا شب تو راهم ...

یعنی اینقدر از مسافرت و تو راه با اتوبوس بودن بدم میاد که نگو ....

چی کار کنیم دیگه مجبوریم ، می فهمین ! مجبور ......

frown

عاشقتم بندرعباس

 خداحافظ شیراز

 

سلام بندرعباس

 

عاشقتم بندرعباس

 

 

I Love You bandarabbas

 

 

Seni seviyo rum bandarabbas