برابر
برخى روایات، نام اصلى ابلیس، حارث (حرث) بوده است که بر اثر عبادت طولانى، او را
«عزازیل»، یعنى عزیز خدا خطاب مىکردند.
وى
پس از عُجب، «ابلیس» نامیده شد و پس از سر باز زدن از سجده و رانده شدن از درگاه
الهى، «شیطان» نام گرفت.[1]
نامهاى
دیگر او، «ضریس، سرحوب، المتکوّن والمتکوّز»،[2] و کنیه
و القابش، ابومُرّه (ابوقره) ابوکردوس، ابولبینى (نام دختر وى)[3]
نائل، ابوالحسبان، ابوخلاف، ابودجانه است.[4]
نژاد، لشکریان و حزب ابلیس
براساس
تصریح آیات قرآن، ابلیس، ذریّه و فرزندانى دارد که به او در فریب انسان یارى
مىرسانند: «إِلآَّ إِبْلِیسَ
... أَفَتَتَّخِذُونَهُ و وَ ذُرّیَّتَهُو أَوْلِیَآءَ مِن دُونِى وَ
هُمْ لَکُمْ عَدُوُّم».
(کهف/ 18، 50) به گفته قتاده، به استناد احادیث در برابر ولادت هر انسان،
خداوند به ابلیس نیز فرزندى عطا مىکند.[5]
بدینسان هر یک از فرزندان آدم شیطانى دارد که مأموریت دارد او را بفریبد؛[6]
چنان که فرشتهاى دارد که او را به کارهاى نیک فرا مىخواند.[7]
در
روایات، سر سلسله فرزندان ابلیس و مأموریّتهاى آنان بدین شرح شناسانده شدهاند:
1-
2. لا قیس و ولهان (ولها): در طهارت و نماز وسوسه مىکند.
3.
هفاف: در صحرا و بیابانها مردم را گمراه و سرگردان مىسازد.
4.
مُرّه: بر ترویج موسیقى مبتذل و آلات لهو و لعب گمارده شده است.
5.
زُلنبور (رکتبور): در بازار، بیهودهگویى، سوگند دروغ و تعریف از کالا را جلوه
مىدهد.
6.
ثبر (بتر): صاحبان مصیبت را به جزع، خراشیدن چهره، چاک زدن گریبان و ناشکیبایى فرا
مىخواند.
7.
اعور: در ترغیب آدمیان به مقاربت و آمیزش جنسى نامشروع «زنا و لواط» و انجام
معاملههاى ربوى مىکوشد.
8.
مسوط (مطرش، مشوط): اخبار و اطلاعات دروغ و بىپایه را بین مردم منتشر مىسازد.
9.
داسم: اگر غذا بدون نام و یاد خدا صرف شود، او شرکت مىکند و اگر شخص بدون ذکر
خداوند وارد منزل شود، در ایجاد اختلاف میان او و خانوادهاش مىکوشد.[8]
«لقوس» را نیز مأمور
ایجاد دشمنى و اختلاف بین مردم، «ابیض» را مأمور وسوسه عابدان و نیکان[9]
و دختر ابلیس و دلهاث را عامل ترویج همجنسبازى و خودارضایى میان زنان[10]
نام بردهاند. نیز از شیطانى به نام «سرحوب» که در دریا سکونت دارد،[11]
شیطانى به نام «دهار» که در خواب با القائات خود به آزار مؤمنان مىپردازد[12]
و شیطانى به نام «خنرب» که در قرائت نماز اخلال مىکند،[13]
سخن گفته شده است. مطالب پیشگفته درباره ابلیس و حزب وى بر اساس احادیث و روایات
بوده و بدیهى است بررسى صحت و سقم آن از عهده این نوشتار خارج بوده و باید در محل
خود پیگیرى شود.
ابلیس
در فریب آدمیان، افزون بر ذریّه، از کمک و همراهى لشکریان سواره و پیاده نظامى
بهره مىبرد که خداوند از تاختن آنها بر انسان خبر مىدهد: «وَ أَجْلِبْ عَلَیْهِم بِخَیْلِکَ وَ
رَجِلِکَ». (اسراء/ 17، 64) این
لشکریان روز قیامت به همراه ابلیس به جهنم خواهند رفت: «وَ جُنُودُ إِبْلِیسَ أَجْمَعُونَ». (شعراء/ 26، 95) به تصریح قرآن، ابلیس داراى
حزبى است که پس از چیره شدن بر قلب انسانها، و فراموشاندن یاد خدا، آنان را به
عضویّت حزب خود درمىآورد و زیانکار مىسازد: «اسْتَحْوَذَ عَلَیْهِمُ الشَّیْطنُ
فَأَنسَل- هُمْ ذِکْرَ اللَّهِ أُوْلل- کَ حِزْبُ الشَّیْطنِ أَلَآ إِنَّ حِزْبَ
الشَّیْطنِ هُمُ الْخسِرُونَ». (مجادله/ 58، 19)
بر اساس سخن امیر مؤمنان،
على علیه السلام آنان که شیطان را معیار کار خود قرار دهند، شیطان نیز آنان را دام
خود قرار مىدهد؛ در دلهاى آنان تخم مىگذارد و پس از ان که تخمها در سینههاشان
به جوجه تبدیل شد، آنها را در دامانشان پرورش مىدهد. در آن صورت ابلیس بر آنان به
طور کامل استیلا یافته، آنان به مظهر و تجلّى ابلیس بدل مىشوند؛ پس آنگاه شیطان
با چشم آنان مىنگرد و با زبان آنان سخن مىگوید.[14] شاید
در آن هنگام بتوان به تعبیر قرآن کریم، آنان را شیطان انسى «شَیطِینَ الْإِنسِ» (انعام/ 6، 112) یا وسوسهگر انسى نامید: «مِنَ الْجِنَّةِ وَ النَّاسِ».
(ناس/
114، 6)
پیشینه ابلیس در ادیان و مذاهب
اعتقاد
به وجود شیطان و نیروهاى شرور در میان ادیان و مذاهب از دیرباز وجود داشته است؛ به
همین جهت در متون مقدّس بسیارى از ادیان و مذاهب پیشین، از ابلیس، ماهیّت، گستره
کوشش، کنام، فرجام و راههاى مقابله با وى سخن گفته شده که در بسیارى از موارد،
مشابه، بلکه همسان و در برخى موارد متفاوت است.
تاریخ
نگاران دین در میان ادیان ابتدایى و اقوام باستان، از اعتقاد بابلىها در باره
عامل دیوزدگى که آنرا ارواح شیطان شریر مىدانستند و براى دفع آن به وسیله کاهنان
از افسونهاى خاص استفاده مىکردند، سخن گفتهاند.[15]
در میان تیوتنها، الهه
لُکىikoL عامل انواع شقاوت و
بدبختى، مصائب و بلایا و پروردگار شیطانها شناخته مىشد.[16]
اسلاوها از شیطان با واژه بسو/ مکروه و ناپسند، یاد مىکردند.[17]
در
هندوئیزم، نخستین وداى آثار از مجموعه وادهاى وابسته به ریگ ودا، لعنت، نفرین و
دعاهاى دفع ارواح موذى را در بر دارد.[18]
در
میان چینیان نیز اعتقاد به وجود شیاطین رواج داشته و آنان را با نام کُوى () و
ساکن در تاریکى مىشناختهاند.[19]
در
اوستا از شیطان با نام «انگر مینیو» و در پهلوى «اهرِمَن یا اهریمن یا آهِرْمَن»
به معناى «مینوى ستیهنده و دشمن» و در ادبیات پارسى «گنا مینو» به معناى «مینوى از
میان برنده و نابود کننده» و با وصف «مایل به از میان بردن و نابود کردن» یاد شده
است.[20]
وجود انگرمینو چنان مسلّم انگاشته شده که مدار آموزههاى زرتشت به اعتقاد به
خداوندى اهوره مزدا و نقشآفرینى دو مینوى همزاد، سپنت مینو (منشأ خیر) و انگره
مینو (منشأ شر) در برابر یکدیگر بنا شده است.[21]
ویژگىهاى
او در اوستا چنین است: بدسرشت،[22]
نابکار،[23]
ناپاک،[24]
داراى کیش زیان بخش[25]
فریفتارترین دیوان،[26]
زشت منش،[27]
مورد صد هزار نفرین،[28]
همه آلودگى و گند،[29]
همه تن مرگ،[30]
پرگزند[31]
تبهکار،[32]
مرگ آفرین،[33]
بدکُنش،[34]
سالار دیوان،[35]
نااشونِ (/ بد و ناپسند) هرزه.[36]
در
اوستا، منش، آموزش، خرد، پاورد، گفتار، کردار، دین و روان اهریمن، به طور کامل با
اهوره مزدا[37]
مخالف و ناسازگار، بلکه هماره در کشمکش و ستیز با وى و سپند مینو و آفریدگان آنها
است.[38]
در
دین زرتشتیان، گستره قدرت و کوشش اهریمن با دیگر ادیان تفاوت عمدهاى دارد؛ زیرا
وى آفریدگار دیوان ضرر رساننده،[39]
بلکه پروردگار همه آفرینشهاى ناپاک[40] و
پتیارگان ستیهنده[41]
و عامل ایجاد 999/ 99 بیمارى[42]
چون درد، تب، ناخوشى، پوسیدگى، گندیدگى و مارگزیدگى،[43]
بلکه مرگ آفرین[44]
و قاتل نخستین گاو آفریده شده از سوى اهوره مزدا[45] و خالق
اژدها (مارهاى سرخ)[46]
و جانوران موذى چون وزغ، سنگ پشت یا موش صحرایى، مورهاى دانه کش[47]
و عامل آسیب رساندن به سرزمینهاى آفریده خدا[48] و سبب
برانگیختن پریان براى از کار بازداشتن ستارگانِ دربردارنده تخمه آب[49]
و موجب داغ زدن بر غَشِیان[50]
شناسانده شده است؛ با اینهمه، در مواردى چند ناتوان خوانده شده[51]
و هراس وى از تولّد زرتشت[52]
و ناتوانى او و دستیارانش در ضرر رساندن یا قتل زرتشت،[53]
بلکه گریز وى در برابر او و نیز فرّ ایرانى، عامل شکست او[54]
گزارش شده است و گفته شده که تهمورث بر اهریمن و دیوان، چیره شد و اهریمن را به
پیکر اسبى درآورد[55]
و 30 سال سوار بر او بر دو کرانه زمین همى تاخت[56] و در
نهایت، از بشارت شکست منش بد و دروغ، گرسنگى، تشنگى، گریز اهریمن ناتوان بدکنش و
شکست نهایى او و آغاز جهان اشه یا ازلى[57]
سخن به میان آمده است. کنام و جاىگاه اهریمن، اپاختر/ شمال[58]
و دوزخ تیره[59]
شناسانده شده است.
در
اوستا، عوامل ناکامى و راههاى مقابله با وى، برپا داشتن نماز «ایریمن ایشیه» که
او و همه جادوگران و پریان را برمىاندازد[60] و
نمازِ «اهون ویریه» و نمازِ «اشم وهو» که موجب سوختن وى و خانهاش مىشود،[61]
و نیز نامهاى خداوند که همچون زرهى عامل نگهبانى از افراد در برابر نابکاران و
اهریمن است[62]
و ستایش پسین و پیشین،[63]
بلکه واژگان هر نیایش[64]
و طهارت و پاکى[65]
دانسته شده است.
در
بین یهود و مسیحیت نیز ابلیس موجودى منفى و منفور شناخته مىشود؛ بر اساس نوشته
قاموس کتاب مقدس، شیطان در حقیقت موجود و وجودش از بنى نوع بشر مشخّصتر است.[66]
در تورات، محکومیّت وى از سوى خداوند، از زبان فرشتهاى بیان شده است.[67]
اگرچه در سفر پیدایش، عامل فریب آدم و حوا و هبوط آنان از بهشت، «مار» معرّفى شده،[68]عهد جدید به صراحت، ضمن
گزارش ماجراى اخراج وى از آسمانها که به گونهاى متفاوت آمده است، مار را همان
ابلیس شناسانده است:
پس
در آسمان جنگى روى داد. میکاییل و فرشتگان زیر فرمان او با اژدها و فرشتگان خبیث
او جنگیدند. اژدها شکست خورد و همراه فرشتگانش از آسمان رانده شد. بلى، این اژدهاى
بزرگ یعنى آن مار قدیم که اسمش ابلیس یا شیطان است و همان کسى است که تمام مردم
دنیا را مىفریبد، با تمام دار و دستهاش بر زمین افکنده شد.[69]
در
ادامه از قصد اژدها براى آزار و قدرت بخشى و تحریک موجودات شگفت به وسیله وى براى
اشاعه کفر و سلطه بر همه مردم و گرویدن عدّهاى به پرستش آن شیاطین، سخن رفته است.[70]
در
کتاب مقدس ابلیس، مترادف شیطان،[71]
و «فرشته چاه بىانتها» دانسته شده که به زبان عبرى او را «ابدون» و به یونانى
«اپولیون» به معناى نابود کننده[72]
مىخوانند. از ویژگىهاى او با تعابیر «رئیس دیوها»[73]
«رئیس ارواح ناپاک»[74]
«رئیس نیروهاى پلید»[75]
«از همان اوّل قاتل بود و از حقیقت نفرت داشت و در وجود او ذرهاى حقیقت پیدا
نمىشود. در ذات دروغگو، پدر تمام دروغگوها»[76] «پدر
واقعى کفر پیشگان»[77]
و «دشمن شما که چون شیرى گرسنه، غرّان به هر سو مىگردد تا طعمهاى بیابد و آن را
ببلعد»[78]
نیز یاد شده و بارها درباره وسوسهها و فریبهاى وى هشدار داده شده است.
در
کتاب مقدس، ابلیس از فرشتگان دانسته شده[79] و
گستره و قدرت کوشش وى چنان گسترده است که از او با عنوان: فرمانرواى این دنیا،[80]
حاکم این دنیاىِ پر از گناه[81]
و موجب جنون[82]
و صرع[83]
یاد، و به توانایى او از این که به شکلى حتّى به هیأتِ فرشتگانِ نور درآید تا
مردمان را بفریبد، اشاره شده است.[84]
عهد
جدید، قساوت قلب را موجب سلطه شیطان معرّفى[85] و به
آدمیان چنین سفارش کرده است: «خود را به تمام سلاحهاى خدا مجهز کنید تا بتوانید
در برابر وسوسهها و نیرنگهاى شیطان بایستید[86]». از
بخشش به دیگران براى جلوگیرى از بهرهبردارى شیطان،[87]
و ازدواج جهت رهایى از وسوسه او[88]
و عدم پیوند با بىایمانان،[89]
و تکیه بر خداوند، و استوارى[90]
به صورت راههاى مقابله با وى سخن به میان آمده و آتش ابدى را سراى شیطان و ارواح
شریر و فرجام وى دانسته است.[91]
نام
کتاب: ابلیس دشمن قسم خورده
نویسنده:
على محمد آشنائى
موضوع:
ابلیس و انسان
زبان:
فارسى
تعداد
جلد: 1
ناشر:
بوستان کتاب
مکان
چاپ: قم
سال
چاپ: 1386
نوبت
چاپ: سوم