اندر حکایت خود در گیری ها
- يكشنبه آبان ۲۸ ۱۳۹۶، ۱۲:۰۰ ب.ظ
- ۰ نظر
💞 به فرض که من نفهمیدم ، فکر میکنی خدا هم نمی فهمد ؟!
تو مرا ، استغفرالله ، بزرگتر از خدا میبینی که از من میترسی و پنهان از من همه کار میکنی ولی از خدا نمی ترسی ؟
شاید من در تمام زندگی ات یک لحظه با تو باشم ولی خداوند در تمام زندگیت لحظه ای نیست که نباشد ، حتی اگر تو او را نخواهی.
به خود بیا لطفا ...... 💞
عامو شما هم برین تو اینترنت بگردین ، خدا وکیلی مُخِتون می پُکِه بِخدا !
یِه مواد مخدِرُی اومده !
اووَقت من قَوِه که می خوردَما ، فکر می کِردم ، موموخ و میمیخ ،
مورچِه هُی٘ خانم٘ شیرزادَم از بس حسِ تَوَهُم دُش٘تَم ! تازه هِیَم اِساسِ
گناه می کِردم که چِرُ ای کارارِ می کنم .
عامو خدا وکیلی خیلی حواسِتون به خودتون باشه .....
خوبی که از حد بگذرد 🙊🙊🙊🙊🙊🙊🙊 نادان خیال بد کند
بعد از ظهر رفتم خرید ، به خودم گفتم برنامه ریزی که کردی برای دخل و خرجت یادت نره ! ولی آخه مگه زن جماعت برنامه مرنامه حالیش هست ؟! اگه تمام ثروت دنیا رو هم داشته باشه وقت برگشتن از خرید ، دخترک کبریت فروش خواهد شد .
بله خلاصه هنگام بازگشت ، با صحنه ای خطرناک مواجه شدم ، دو تا ماشین در نهایت خونسردی خوردن بهم . من در حال رد شدن از خیابون بودم ، نگاهشون کردم و خندیدم ، یک لحظه به خودم اومدم و دیدم وای دماغم نزدیک دماغ یه خانم محترم هست ، نزدیک بود بنده هم با این خانم بهم بخوریم ولی اینبار نه با نهایت خونسردی ، چون باز هم زن جماعت در اینگونه مواقع ببخشید و از عمد نبود حالیش نیست و با فریاد و لنگه کفش پذیرایی خواهی شد .
من در واقع با به خود آمدن به موقع جلوی یک مصیبت بزرگ را گرفتم وگرنه این تصادفات به صورت زنجیره وار ادامه داشت ! می پرسید چگونه ؟ برایتان میگویم .
من به اتفاقی که برای آن بندگان خدا افتاد ، خندیدم ، اگر این اتفاق برای خودم هم می افتاد دیگری پیدا میشد که از من بخندد و نفر دیگر از آن دیگری و این زنجیره همانطور ادامه می یافت تا یکی با حالت نگرانی بگوید خدا را شکر که اتفاقی برایشان نیفتاد به خیر گذشت
ضرب المثلها در این زمینه فراوانند .
از ماست که بر ماست .
از هر دست بدهی از همان دست میخوری.
و آنچه را برای خود میپسندی برای دیگران هم بپسند و .....
خلاصه کلام گاهی اوقات برای پایان دادن به بعضی اتفاقات ناخوشایند بهتر است که یک نفر پیدا شود و در جایی خداوند را شاکر باشد ، بیا از خودمان شروع کنیم و در واقع خودمان پایان دهنده بدیها باشیم .
خدایا شکرت که از این بدتر نشد.....
بله جانم برایتان بگوید که ....
اتاق ما مورچه بسیار دارد ، آن هم از آن کله گنده هایش . و هر روز این مخلوقات خدا در اتاق ما رزمایش برپا میکنند . ما به بودنشان راضی بودیم ، گفتیم خدا رو خوش نمی آید آواره گردند . کاری به کارشان نداشتیم ، ولی انگار آفریده های خدا کمی ناسپاسی میکردند ! جای دندانهایشان مگر انقدر درد داشت ! از آمپول تقویتی هم بیشتر درد داشت !
خلاصه ما دست به دامان اتاق های دیگر شدیم که چاره چیست ؟
به ما سمی دادند به نام سم مورچه . گفتند این سم از زمانهای قدیم رواج داشته حتی در میان خود مورچه ها ، به طوری که در امپراطوری قدیم مورچه ها به نام " مورچیانگ " هر وقت مورچه ای در خطر بوده یا گناه بزرگی مرتکب میشده یا گاهی اوقات هم به دستور فرماندهان ، این سم را میخوردند و به ثانیه نکشیده ، تشریفشان را میبردند به آن دنیا.
بله ، ما هم این ماده نجات را گرفتیم و دور تا دور اتاق ریختیم . بعد از دو روز دیدیم فرقی که نکرده هیچ ، مرموزانه هم شده است همه پنیر ، ببخشید اصلاح میکنم همه چیز.
خودم از نزدیک به مشاهده پرداختم و دیدم جل الخالق ! این مورچه های محترم هر از گاهی می آیند و از این سم میخورند ، سپس پشتک میزنند و با سرعت مافوق نور میدوند! انگار آن در واقع ماده مخدرشان بود نه سم !
با عصبانیت گفتم که اینطور ، صبر کنید هم اکنون تمامی شما را با دمپایی ابری پدربزرگم که یادگار من است خواهم کشت .
دمپایی را برداشتم و ناگهان دیدم اتاق پر از سوسیس شده است ! آن هم سوسیسهای دونده ! از مورچه ها هم خبری نبود ، گفتم اشکالی ندارد سوسیسهای محترم بروید . همه ی آنها فرار کردند و رفتند . ناگهان به خودم گفتم ، اِ واه ، سوسیس که راه نمیره ! و تازه پانصدی بنده افتاد که چه شیره ای سرم مالیده اند...
هیچ دیگر ، در حال حاضر پدربزرگم از توی قبر زنده شده اند و دارند با همان دمپایی ابری به سر مبارک بنده میکوبند و میفرمایند خاک بر سرت کنند که همیشه .... بودی .
واقعا جالبه ! در لاس وگاس کلی انسان رو می کشند و زخمی می کنند و برای سرپوش گذاشتن روی این جنایت هولناک پای داعش رو وسط می کشند ،،،، خب خدا خیرتون نده ، کیه که ندونه داعش ساخته دست خودتون هست....
واقعا جالبه ! در کاتالونیا ، به خاطر اینکه مردم میخوان از حقشون دفاع کنند و چگونگی ادامه زندگیشون رو انتخاب کنند ، نیروهای مملکتشون بهشون حمله می کنند .....
و و و و و .....
اونوقت توی ایران ، اگه یه جوونه که مصرف مواد داشته و با ماشین زده چند نفر رو تیکه پاره کرده بخوان اعدام کنند ، کلی معترض پیدا میشه....
اگه یکی رو به خاطر احترام نذاشتن به قانون مجازات کنند ، مملکت به درد نخور میشه و خارج ایران میشه گلستان ....
بیاین تحویل بگیرین گلستانتون رو ...
شماها که همش سنگ خارجی ها رو به سینه میزنین ، بیاین جواب بدین .
مثل اینکه فراموش کردین بی عیب و بی نقص خداوند است ، فراموش کرده اید معصوم از خطا فقط امامان و پیامبران هستند ، هیچ بشری معصوم از خطا نیست ، بد بودن و اشتباه کردن بعضی ها دلیل بر بد بودن تمام افراد یه جامعه نیست .
نباید از جزء به کل حکم داد ....
مدها چرا به وجود میان ؟ چون سلیقه ها یکی نیست .
شما میتونید برای خودتون تعیین تکلیف کنید ولی برای دیگران نه ، هر فردی برای خودش نظر و سلیقه ای دارد که باید به آن احترام گذاشت . سلیقه یک نفر اینگونه است که اگر دید برادر و خواهرش در جایی در سختی هستند به کمکشان بشتابد و جان خود را فدا کند و مدافع حرم شود و یا حتی شهید شود .
یکی هم دوست دارد کنج خانه اش بنشیند و تماشا کند .
اگر اجبار بوده پس چرا تو را مجبور نکرده اند ؟؟؟؟!!!!!!
اگر برای پول بوده ، پس چرا تو خودت داوطلب نشدی ؟؟؟؟!!!!!
نشسته ای و از دور قضاوت میکنی ؟ اینگونه قضاوت کردن کار ترسوهاست .
و نکته مهم ، مگر نشنیده ای ؟ یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِنْ جَاءَکُمْ فَاسِقٌ بِنَبَإٍ فَتَبَیَّنُوا أَنْ تُصِیبُوا قَوْمًا بِجَهَالَةٍ فَتُصْبِحُوا عَلَى مَا فَعَلْتُمْ نَادِمِینَ
یا زینب !
من و تو همدردیم ، منم داداشم رو از دست دادم
ولی نمیدونم چرا با اینکه داداشم نفسم بود ، عمرم بود ، هر وقت اسمش میاد بغضم رو میخورم و جلوی گریه ام رو میگیرم
ولی ، ولی وقتی اسم حسینت میاد جلوی اشکهامو نمیتونم بگیرم .
چه دلی داشتی ! یا زینب
اونوقت هست که میگم امان از دل زینب ......
یازینب ، به فریادم برس
سلام .
حوصلتون سر رفته نه ؟
دنبال یه سرگرمی جدید هستین ؟
من بهتون میگم چیکار کنید😁
اسم و فامیل خودتون رو در اینترنت بنویسید و روی دکمه جستجو کلیک کنید
به همین سادگی !
چیزای جالبی میبینین😱