Global Village😊💕

Global Village😊💕

Our motto: All human's in the world are equal

Global Village😊💕

Our motto: All human's in the world are equal

Global Village😊💕

👈 هنگامی که در این وبلاگ حضور داری با خود صادق باش ، گوش ها ، چشم ها و لب های خود را لحظه ای از قید شیطان درون خود آزاد ساز !😉

خداوند حقیقت را می بیند اما صبر می کند ..... من عاشق خدایم هستم دعا کنید هر چه زودتر به عشقم برسم😘

گاهی انسان مطالب ساده و ابتدایی و تکراری را نیز به سادگی فراموش میکند ، پس لطفا فقط ببین !😉

در این وبلاگ پذیرفتن هیچ چیز اجباری نیست..... روزی یک نفر هم چشمهایش به دیدن یک کلمه قرآن روشن شود ، برای این بنده ی حقیر کافی ست... دیگر چیزی نمی خواهم😊


*بعد از نماز یادتون نره !سى و چهار مرتبه اَللّهُ اَکْبَرُ و سى و سه مرتبه اَلْحَمْدُلِلّهِ و سى و سه مرتبه سُبْحانَ اللّهِ بگوید و در بعضى روایات سُبْحانَ اللّهِ پیش از اَلْحَمْدُلِلّهِ وارد شده .*

تبلیغات
محبوب ترین مطالب
آخرین نظرات
  • ۱۴ فروردين ۰۰، ۱۶:۰۲ - زیاده متابعین
    good luck
نویسندگان
پیوندها

s5

با یاد و نام خداوند و به امید بر آورده شدن حاجات و سلامتی و به راه راست هدایت شدن تمام انسان ها ؛

هر روز یک صفحه

صفحه پنج : آیات (25-29)

 

 

سورةُ البَقَرة

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ

 

وَ بَشِّرِ الَّذینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ أَنَّ لَهُمْ جَنَّاتٍ تَجْری مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ کُلَّما رُزِقُوا مِنْها مِنْ ثَمَرَةٍ رِزْقاً قالُوا هذَا الَّذی رُزِقْنا مِنْ قَبْلُ وَ أُتُوا بِهِ مُتَشابِهاً وَ لَهُمْ فیها أَزْواجٌ مُطَهَّرَةٌ وَ هُمْ فیها خالِدُونَ (25)

 

إِنَّ اللَّهَ لا یَسْتَحْیی‏ أَنْ یَضْرِبَ مَثَلاً ما بَعُوضَةً فَما فَوْقَها فَأَمَّا الَّذینَ آمَنُوا فَیَعْلَمُونَ أَنَّهُ الْحَقُّ مِنْ رَبِّهِمْ وَ أَمَّا الَّذینَ کَفَرُوا فَیَقُولُونَ ما ذا أَرادَ اللَّهُ بِهذا مَثَلاً یُضِلُّ بِهِ کَثیراً وَ یَهْدی بِهِ کَثیراً وَ ما یُضِلُّ بِهِ إِلاَّ الْفاسِقینَ (26)

 

الَّذینَ یَنْقُضُونَ عَهْدَ اللَّهِ مِنْ بَعْدِ میثاقِهِ وَ یَقْطَعُونَ ما أَمَرَ اللَّهُ بِهِ أَنْ یُوصَلَ وَ یُفْسِدُونَ فِی الْأَرْضِ أُولئِکَ هُمُ الْخاسِرُونَ (27)

 

کَیْفَ تَکْفُرُونَ بِاللَّهِ وَ کُنْتُمْ أَمْواتاً فَأَحْیاکُمْ ثُمَّ یُمیتُکُمْ ثُمَّ یُحْییکُمْ ثُمَّ إِلَیْهِ تُرْجَعُونَ (28)

 

هُوَ الَّذی خَلَقَ لَکُمْ ما فِی الْأَرْضِ جَمیعاً ثُمَّ اسْتَوى‏ إِلَى السَّماءِ فَسَوَّاهُنَّ سَبْعَ سَماواتٍ وَ هُوَ بِکُلِّ شَیْ‏ءٍ عَلیمٌ (29)

 

ترجمه فارسی :

 

و کسانى را که ایمان آورده‏اند و کارهاى شایسته انجام داده‏اند، مژده ده که براى آنان بهشت‏هایى است که از زیرِ [درختانِ‏] آن نهرها جارى است هرگاه از آن بهشت‏ها میوه‏اى آماده به آنان روزى دهند، گویند: این همان است که از پیشْ روزىِ ما شده است، و از انواع میوه‏ها که [در طعم و گوارایى‏] شبیهِ هم است، نزد آنان آورند در آنجا براى ایشان همسرانى پاکیزه است و در آنجا جاودانه‏اند. (25)

بى‏تردید خدا [براى فهماندن مطلبى به مردم‏] از اینکه به پشه و فراتر از آن [در کوچکى‏] مَثَل بزند، شرم نمى‏کند اما کسانى که ایمان آورده‏اند مى‏دانند که آن مثل از سوى پروردگارشان درست و حق است و اما کسانى که کافرند گویند: خدا از این مثل چه اراده کرده است؟! خدا بسیارى را به آن مثل [به خاطر انکارشان‏] گمراه مى‏کند، و بسیارى را به آن مثل [به سبب پذیرفتنشان‏] هدایت مى‏نماید و جز فاسقان را به آن گمراه نمى‏کند. (26)

همان کسانى که پیمان خدا را پس از استوار کردنش مى‏شکنند و رشته‏هایى را که خدا به پیوند آن امر کرده است [مانند رابطه با انبیا، امامان و ارتباط با خویشان‏] مى‏گسلند، و در زمین فساد مى‏کنند یقیناً آنان زیانکارند. (27)

چگونه به خدا کفر مى‏ورزید در حالى که [پیش از دمیده شدن روح به کالبدتان ترکیبى از عناصر] مرده بودید، پس شما را حیات بخشید، سپس شما را مى‏میراند، آن گاه دوباره زنده مى‏کند، سپس به سوى او بازگردانده مى‏شوید. (28)

اوست که همه آنچه را در زمین است براى شما آفرید، سپس آفرینش آسمان را [که به صورت ماده‏اى دود مانند بود] اراده کرد و آن را به شکل هفت آسمان [همراه با نظامى استوار] درست و نیکو قرار داد و او [به قوانین و محاسباتِ‏] همه چیز داناست. (29)

 

ترجمه انگلیسی :

 

And convey good news to those who believe and do good deeds, that they shall have gardens in which rivers flow Whenever they shall be given a portion of the fruit thereof they shall say: This is what was given to us before And they shall be given the like of it And they shall have pure mates in them, And in them, they shall abide (25)

( Surely Allah is not ashamed to set forth any parable) that of (a gnat or any thing above that Then as for those who believe, they know that it is the truth from their Lord And as for those who disbelieve, they say: What is it that Allah means by this parable? He causes many to err by it and many He leads aright by it! But He does not cause to err by it) any (except the transgressors ( 26)  

Who break the covenant of Allah after its confirmation and cut asunder what Allah has ordered to be joined, and make mischief in the land ( 27)

How do you deny Allah and you were dead and He gave you life" Again He will cause you to die and again bring you to life; then you shall be brought back to Him" ( 28)

 He it is Who created for you all that is in the earth, and He directed Himself to the heaven, so He made them complete seven heavens And He knows all things (29)

آیه و ان یکاد

 

آیه 51 و 52 قلم/ 68 به آیه‏ «و إن یکاد» شهرت دارد. از این آیه همواره براى خنثا کردن چشم زخم به صورت قرائت، تعویذ یا تابلو استفاده مى‏شود «و إِن یَکادُ الّذینَ کَفَروا لَیُزلِقونَکَ بِأَبصرِهِم لَمّا سَمِعُوا الذّکرَ و یَقولونَ إِنَّهُ لَمَجنونٌ* و مَا هُوَ إِلّا ذِکرٌ لِلعلَمین‏/ و همانا نزدیک است کافران هنگامى که قرآن را مى‏شنوند، با [نگاه‏ها و] چشم‏هایشان تو را به زمین بزنند و مى‏گویند: او مجنون است؛ حال آن‏که قرآن [یا پیامبر] جز اندرزى براى جهانیان نیست». بیش‏تر مفسّران، این آیه را درباره چشم‏زخم دانسته و با نقل روایاتى مبنى بر واقعیّت داشتن چشم زخم، درصدد اثبات آن برآمده‏اند.[1] اینان برآنند که مقصودِ آیه، چشم‏زخم کافران به پیامبر صلى الله علیه و آله است که مى‏خواستند با چشمان خود، حضرت را از بین ببرند؛[2] امّا تفسیر دیگر از آیه مى‏گوید: کافران هنگام شنیدن قرآن، چنان از شدّت خشم و دشمنى، به پیامبر صلى الله علیه و آله نگاه مى‏کردند و چشم غرّه مى‏رفتند که اگر مى‏توانستند، پیامبر را با نگاه‏هاى خشم‏آلود خود مى‏لغزاندند و از بین مى‏بردند.[3] در هر صورت، مطابق تفسیر اوّل و مشهور، آیه از چشم‏زخم کافران به پیامبر خبر مى‏دهد؛ امّا این‏که قرائت یا همراه داشتن آن، جلو چشم‏زخم دیگران را مى‏گیرد یا نه، روایتى مُسنَد از پیامبر یا دیگر معصومان در دست نیست؛ بلکه بر پایه برخى روایات، پیامبر، هنگام تعویذ امام حسن و امام حسین علیهما السلام یا افرادى دیگر از چشم‏زخم، به اذکار دیگرى غیر از این آیه توسّل جستند.[4] فقط حسن بصرى گفته است که دواى چشم‏زخم، قرائت آیه‏ «و إِن یَکادُ ...» است.[5] ملّا فتح‏اللّه کاشانى نیز روایتى بدون سند درباره نزول آیه نقل کرده که مى‏گوید: پیامبر صلى الله علیه و آله در مسجد نشسته بود و قرآن مى‏خواند و مشرکان بر در مسجد انتظار مى‏کشیدند تا هنگام خروج پیامبر، او را چشم بزنند؛ در همان حال، جبرئیل علیه السلام آیه‏ «و إِن یَکاد» را نازل کرد و به پیامبر گفت که آن را تلاوت کند تا از چشم زخم آنان در امان باشد؛[6] امّا در نقلى که ابوالفتوح از کلبى درباره این شأن نزول دارد، از قرائت این آیه به وسیله پیامبر براى جلوگیرى از تأثیر چشم‏زخم مشرکان سخنى به میان نیامده است.[7]

 

منابع-

تفسیر روح‏البیان؛ تفسیرالقرآن العظیم، ابن کثیر؛ تفسیر منهج‏الصادقین؛ خلاصةالمنهج؛ روض‏الجنان وروح‏الجنان؛ الکشّاف؛ الکافى؛ مجمع البیان فى تفسیرالقرآن.

سید محمود دشتى‏

 

استخاره: درخواست شناخت بهترین گزینه از خداوند، در هنگامه تردید و دو دلى‏

 

استخاره از ریشه «خ- ى- ر» و از باب استفعال، در لغت به معناى «طلب خیر در چیزى»[8] و در اصطلاح عبارت است از واگذاردن انتخاب به خداوند با دعا و عمل مخصوص، در کارى که انسان در انجام دادن آن مردّد است. این واژه در قرآن نیامده است؛ ولى با توجه به اینکه مسلمانان در مواردى براى تصمیم‏گیرى در کارهایشان از روش استخاره با قرآن* استفاده مى‏کنند در حوزه مسائل پیرامون قرآن قرار مى‏گیرد و از آن جهت که برخى مفسّران آیه شریفه‏ «ان تَستَقسِموا بِالازلم» (مائده/ 5، 3) را به استخاره تفسیر کرده‏اند مى‏تواند در حوزه معارف قرآن قرار گیرد.[9]

واژه استخاره در روایات فراوانى دیده مى‏شود و به گفته بحرانى در روایات به 4 معنا به کار رفته است: 1. طلب ممکن شدن آنچه در آن خیر است، 2. طلب عزم بر آنچه در آن خیر است، 3. طلب خیر از خدا که نوعى دعا تلقى مى‏شود، 4. طلب شناخت چیزى که خیر در آن است.[10] افزون بر این معانى، وجوه دیگرى را نیز در معناى استخاره گفته‏اند.[11]

همه معانى یاد شده به دو معنا باز مى‏گردد:

1. خیرجویى و درخواست دستیابى به خیر.

این معناى استخاره، در همه رفتارهاى آدمى و در مواردى است که انسان در انجام دادن کارى نگران است که مبادا ضرر و شرّى بر انجام دادن آن مترتب شود و نتواند به منافع فعل مورد نظر دست یابد، ازاین‏رو با تضرع از خداوند مى‏خواهد تا نتیجه خیر بر کارش مترتب کند و ضررهاى احتمالى را از آن دفع کند. این معناى استخاره عام است و روایاتى متعدد نیز ناظر به این معناست.[12] در روایتى از امام صادق علیه السلام آمده که هرکس در کارى بدون خیرخواهى وارد گردد و گرفتار شود مأجور نخواهد بود.[13]

2. خیرشناسى و طلب شناخت خیر. این نوع از استخاره که شایع‏تر بوده، بیشتر مورد توجه عموم مردم است در جایى است که انسان خیر و شرّ عملى را حتى با مشورت نتواند تشخیص دهد.

پیشینه استخاره:

تعیین تکلیف در موارد حیرت و آگاهى از آینده و گذشته همواره از نگرانیهاى بشر بوده است.[14] اقوام و ملل گوناگون براى آگاهى از آینده و تعیین نیک و بد کارها از ابزارهاى گوناگون چون نگریستن در اجرام آسمانى و دقت در حرکت آنها، پرواز پرندگان، شعله‏آتش و ... استفاده مى‏کردند.[15]

یکى از کارهاى رایج در میان عرب جاهلى استقسام به ازلام و به سه منظور بود: 1. تعیین برندگان وبازندگان، با اجراى عملیاتى مشتمل بر برد و باخت در تقسیم گوشت. 2. یافتن راه حل مشکل. (قرعه) 3. استخاره و تعیین نیک و بد کارها؛ آنان براى آگاهى از اراده خدایان خود (بتها) در امور گوناگون زندگى و دانستن نیک و بد کارها و آگاهى از آینده و گذشته چون ازدواج، سفر، تجارت، جنگ و صلح، شروع به کار، بهبودى بیمار، بازگشت مسافر و پیدا شدن گمشده و ... از ازلام استفاده مى‏کردند.[16] تیرهایى که به این منظور به کار گرفته مى‏شد سه عدد بود و بر روى آنها عباراتى مانند «افعل، لاتفعل و غَفْل (پوچ)» یا «امَرَنى ربّى، نَهانى ربّى و غَفْل» نوشته شده بود.[17] استقسام در این موارد بدین گونه بود که متصدى یا خود شخص سه تیر را در ظرفى مخصوص قرار مى‏داد و رو برمى‏گرداند و آنها را به هم مى‏زد.

سپس یکى ازتیرها را بیرون مى‏آورد. اگر امر یا نهى بیرون مى‏آمد بدان عمل مى‏کردند و اگر تیر پوچ بیرون مى‏آمد آن را به ظرف بازگردانده کار را ادامه مى‏دادند تا وضع روشن شود. (ازلام)[18] آنان از این عمل به استخاره تعبیر مى‏کردند.[19] اسلام با توجه به نیاز انسان به سببى که با آن در دو راهیهاى حیرت و سرگردانى، تردید خود را بزداید، جنبه‏هاى خرافى و شرک آلود این سنّت جاهلى را حذف کرده و به استخاره با صبغه‏اى الهى در مواردى خاصّ مشروعیت داده است‏[20]، ازاین‏رو پیامبر صلى الله علیه و آله به مسلمانان استخاره یاد مى‏داد.[21] پس از رسول‏خدا صلى الله علیه و آله، اهل‏بیت علیهم السلام در موارد تردید و دودلى به برخى انواع استخاره توصیه مى‏کردند. البته استخاره‏اى که در بیشتر روایات به آن توجه شده غیر از آن چیزى است که اکنون با تسبیح یا قرآن رواج دارد و این‏گونه استخاره در روایات کمتر به آن توجه شده است، هرچند در مشروعیت آن در موارد خاص تردیدى نیست. از امام باقر علیه السلام نقل شده که هرگاه پدر بزرگوارشان مى‏خواستند حجّ، عمره یا خرید و فروش انجام دهند یا برده‏اى را آزاد کنند وضو مى‏گرفتند و نماز استخاره مى‏گزاردند.[22]

جایگاه و قلمرو استخاره:

استخاره به معناى خیرجویى در همه افعال و تروک انسان جارى است؛ ولى استخاره به معناى خیرشناسى محدودیت دارد و در هنگام تردید اگر شخص‏نتواند با عقل خود خیر و شرّ کارها را بازشناسد و دین نیز بیانى نداشته باشد[23] کاربرد دارد، ازاین‏رو در انجام دادن واجبات و ترک محرمات‏[24] و در مواردى که عقل حکم قاطع و روشنى در مورد خیر و شرّ فعلى داشته باشد[25] یا جایى که بتوان با مشورت دیگران خیر را از شرّ بازشناخت‏[26] جاى استخاره نیست. استخاره در انجام دادن مکروه و ترک مستحب را برخى جایز شمرده‏اند[27] و برخى جایز نمى‏دانند.[28]

مشروعیت استخاره:

همه مذاهب اسلامى اصل استخاره را پذیرفته‏اند.[29] البته بعضى، در برخى روشهاى آن با استناد به آیه 3 مائده/ 5 که بر حرمت استقسام با ازلام تصریح و تأکید دارد تشکیک کرده‏اند: «حُرّمَت عَلَیکُمُ المَیتَةُ والدَّمُ ... و ان تَستَقسِموا بِالازلمِ ذلِکُم فِسقٌ».

مفسّران در تفسیر استقسام به ازلام که قرآن کریم آن را حرام شمرده اختلاف نظر دارند. جمعى مقصود از آن را استخاره (/ طلب شناخت خیر و شرّ) به وسیله ازلام‏[30] دانسته‏اند. طرفداران این رأى درباره علّت تحریم آن گفته‏اند: این عمل نوعى تلاش براى دستیابى به علم‏غیب است که از طرف خداوند حرام شده است. از نظر این مفسّران ازلام خصوصیتى ندارد و تحریم آیه هرگونه استقسامى، از جمله استخاره با قرآن یا تسبیح را شامل مى‏شود[31]؛ ولى جمعى با ردّ این ادّعا مى‏گویند: استقسام به ازلام هیچ ارتباطى باعلم‏غیب ندارد، بلکه تلاش براى دستیابى به گمان به وسیله امارات و قراین متعارف است و گرنه باید علم تعبیر خواب و امثال آن نیز حرام و کفر باشد.[32] برخى نیز حکمت تحریم آیه را نفى خرافه‏پرستى و اوهام دانسته، مى‏گویند: این معنا مخصوص استقسام به ازلام نیست، بلکه شامل هرگونه استقسام، هر چند با تسبیح یا مصحف مى‏گردد، ازاین‏رو استخاره را مورد هجوم قرار داده، آن را عامل عقب‏ماندگى و مانع پیشرفت معرفى مى‏کنند.[33] برخى از معاصران با ردّ این سخنان با استناد به روایات جواز استخاره مى‏گویند: استخاره نوعى رجوع به خداوند در زمان حیرت و سرگردانى است و با اندیشیدن و تعقل منافاتى ندارد[34]، افزون بر این، جمعى ازمحققان سبب حرمت استقسام به ازلام را تفکّرى شرک‏آلود دانسته‏اند که در پس این عمل وجود داشته است، زیرا مشرکان عرب این عمل را در کنار بتهاى خود و به فرمان آنها دانسته و براى یارى جستن از آنها در یافتن سرنوشت خویش انجام مى‏دادند و بر اثر همین تلقى شرک‏آلود بوده که قرآن‏کریم آن را حرام کرده است و گرنه این عمل به خودى خود حرام نیست.[35] علامه طباطبایى و برخى دیگر معتقدند با توجه به سیاق آیه که درباره تحریم برخى خوردنیهاست استقسام به ازلام در تقسیم گوشت به وسیله تیرها که نوعى قمار بود، ظهور دارد و اساساً شامل استخاره و موارد مشابه آن مانند قرعه نمى‏شود[36]، به هر روى، علما در اینکه استخاره در مواردى خاص مشروعیت دارد و تحریم آیه شامل آن نمى‏شود اتفاق نظر دارند. براى‏مشروعیت و اعتبار استخاره به دلایلى استناد شده است:

1. هر دو معناى استخاره (خیرجویى و خیرشناسى) نوعى دعا و درخواست از خداوند است که فرد متحیّر عاجزانه از خداى عالِم و قادر مى‏خواهد تا نتیجه خیر بر اعمال او مترتب کند یا خیر را در کوره راههاى زندگى به او بشناساند، ازاین‏رو عموم آیه‏ «ادعونى استَجِب لَکُم‏/ مرا بخوانید تا شما را اجابت کنم» (غافر/ 40، 60) شامل آن مى‏شود.

2. روایاتى فراوان در منابع شیعى و سنى بر مشروعیت استخاره دلالت مى‏کند؛ مانند آنچه از جابر بن عبداللّه نقل شده و نزد همه مذاهب اسلامى پذیرفته است. او مى‏گوید: پیامبر صلى الله علیه و آله به ما استخاره مى‏آموخت، چنان که سوره‏هاى قرآن را آموزش مى‏داد.[37]

در روایتى دیگر فضیل از امام صادق علیه السلام نقل کرده که هیچ مؤمنى استخاره نکند، مگر آنکه‏ خداوند، براى او خیر مقدر فرماید، حتى اگر حوادث ناگوارى براى او پیش آید.[38]

روشهاى استخاره:

استخاره براى بازشناسى خیر به روشهاى مشروعى از طرف دین نیاز دارد، از این‏رو در روایات به روشهایى براى آن اشاره شده است‏[39] که به 5 مورد اشاره مى‏شود:

1. استخاره با نماز:

فقیهان امامیه‏[40] و اهل سنت‏[41] نماز استخاره را از نمازهاى مستحب برشمرده‏اند. علامه حلّى مى‏گوید: نماز استخاره به اتفاق امامیه و بیشتر اهل سنت مستحب است.[42] این نماز به روشهایى گوناگون در روایات وارد شده است‏[43]؛ ولى همه روایات، نماز استخاره را دو رکعت همراه با دعاهاى مخصوص قبل یا بعد از آن، بیان کرده است.[44] در برخى ازاین‏روایات خواندن سوره‏هاى مخصوص نیز توصیه شده است.[45]

2. استخاره با دعا:

در این روش باید استخاره کننده یکى از دعاهاى وارد شده را بخواند. سپس ذکر «استَخیرُ اللَّه» را در امور عادى 7 بار و در امور مهم 100 بار بگوید و آنگاه به قلب خود رجوع کند و به هریک از راههایى که قلبش به آن میل کرد عمل کند. گفتنى است که دعاهایى که در روایات وارد شده مضامینى متنوّع دارد.[46] یکى از آن دعاهاچنین است: «یا أبصر الناظرین و یا أسمع السامعین و یا أسرع الحاسبین و یا أرحم الراحمین و یا أحکم الحاکمین صلّ على محمّد و على أهل بیته و خرلى فى کذا و کذا».[47] این نوع استخاره که بیشتر روایات درباره آداب آن دستور داده‏اند فقط دعا و طلب خیر است‏[48] و در مشروعیت آن تردیدى نیست.

3. استخاره ذات الرقاع:

کیفیت آن چنین است که بر روى سه برگه نوشته مى‏شود: «بسم‏اللَّه الرحمن الرحیم. خیرة من‏اللَّه العزیز الحکیم، لفلان بن فلان. افْعَل» و بر سه برگه دیگر همان ذکرنوشته شده به جاى افعل «لاتفعل» نوشته مى‏شود آنگاه استخاره کننده هر 6 برگه را زیر سجاده گذارده، دو رکعت نماز مى‏گزارد و بعد از نماز، در سجده 100 بار مى‏گوید: «أستخیر اللَّه برحمته خیرةً فی عافیة». سپس آن برگه‏ها را به هم زده، آنها را یکى یکى تا سه برگه بیرون مى‏آورد. چنانچه هر سه «افْعَل» داشت آن را انجام مى‏دهد و چنانچه هرسه «لاتفعل» داشت‏ آن را انجام نمى‏دهد؛ ولى اگر یکى «افْعَل» بود و دیگرى «لاتفعل»، تا 5 برگه بیرون مى‏آورد و بر طبق اکثریت عمل مى‏کند.[49] استخاره ذات‏الرقاع مورد توجه بسیارى از بزرگان بوده و روایات پرشمارى از امامان معصوم علیهم السلام، درباره آن وارد شده است. بیشتر فقیهان امامیه مشروعیت آن را پذیرفته‏اند.[50]

4. استخاره با قرآن:

امروزه این نوع استخاره رایج‏تر است و شرط اساسى آن داشتن طهارت جسمى و روحى و آشنا بودن به معنا و تفسیر قرآن و درک مناسبت آیات با موضوع مورد استخاره است.[51]

در استخاره با قرآن روشهایى گوناگون روایت شده است؛ از جمله اینکه امام صادق علیه السلام به کسى که گفت: گاه تصمیم به انجام دادن کارى مى‏گیرم و درباره آن از خدا طلب خیر مى‏کنم؛ اما فکرم به جایى نمى‏رسد، فرمود: قرآن را بگشاى و به اولین آیه‏اى که نگاهت به آن افتاد، به خواست خدا عمل کن.[52] علامه مجلسى در شرح این روایت گفته است: مراد از اولین آیه، اولین آیه صفحه سمت راست است.[53] سیره علما و تجربه عملى آنان نشان مى‏دهد که استمداد از قرآن با استخاره ثمرات عملى فراوانى براى راهگشایى کارها داشته است، به‏گونه‏اى که برخى شگفت انگیز بودن نتایج آن را از معجزات قرآن دانسته‏اند.[54] برخى استخاره با قرآن را با روایتى از امام صادق علیه السلام که مى‏گوید:

«با قرآن تفأل نزنید» منافى دانسته‏اند. به این اشکال پاسخ داده شده که اولًا این روایت ضعیف است. ثانیاً استخاره با تفأل* فرق دارد؛ زیرا استخاره چنان‏که گذشت، این است که انسان در کارى مردد باشد و از خداوند بخواهد او را در گزینش یکى از دو کار راهنمایى کند و خیر او را در آن قرار دهد؛ اما تفأل زدن به معناى پیش‏بینى کردن فرجام کارها و پیشامدهاى آینده و غیبگویى است.[55] البته تفأل به معناى استخاره و فال نیک زدن نیز در روایات و عبارات‏عالمان به کار رفته‏[56] که به معناى اول، حکم استخاره را دارد[57] و به معناى دوم اگر به قرآن نباشد نه تنها از آن نهى نشده‏[58] بلکه بر پایه برخى نقلها پیامبر صلى الله علیه و آله فال نیک زدن را دوست مى‏داشت.[59]

5. استخاره با تسبیح:

این روش نیز اقسامى دارد که به دو مورد آن‏که منسوب به‏ امام زمان است اشاره مى‏شود:

الف. استخاره کننده تسبیح را گرفته پس از سه بار صلوات بر پیامبر و آل او مقدارى از تسبیح را جدا مى‏کند و دو تا دو تا مى‏شمارد، چنانچه یک دانه ماند نشان امر به آن عمل و اگر دو تا باقى ماند نشان نهى از آن است.[60]

ب. پس از قرائت دعا قبضه‏اى از تسبیح را بگیرد و هشت هشت جدا کند، پس اگر یکى بماند به‏طور کلى خوب است و اگر دو تا بماند یک نهى دارد و اگر سه تا بماند فعل و ترکش یکسان است و اگر 4 تا بماند دو نهى دارد و اگر 5 تا بماند بعضى گفته‏اند که تعب و رنج دارد و بعضى گفته‏اند: در آن ملامت است و اگر 6 تا بماند نهایت خوبى را دارد و باید شتاب کرد و اگر 7 تا بماند حکمش مانند 5 تاست و اگر 8 تا ماند 4 نهى دارد.[61] شایان ذکر است که روایاتِ برخى انواع استخاره نظیر استخاره با تسبیح ضعیف است‏[62]؛ ولى بر پایه روایات تسامح در ادلّه سنن عمل به آن جایز دانسته شده‏[63] و حتّى برخى ادعاى اجماع برآن کرده و آن را از شعائر امامیه دانسته‏اند.[64]

آداب استخاره:

استخاره نوعى دعا و نیایش با خداست، ازاین‏رو در روایات براى آن آدابى بیان شده که به برخى از آنها اشاره مى‏شود:

1. وضو داشتن و نماز خواندن. امام صادق علیه السلام مى‏فرمود: هرگاه پدرم مى‏خواست استخاره کند وضو مى‏گرفت. سپس دو رکعت نماز مى‏گزارد.[65] 2. صدقه دادن. امام موسى بن جعفر علیه السلام مى‏فرمایند:

هرگاه امر بزرگى بر تو سنگینى کرد در همان روز به 60 مسکین به هر کدام نصف صاع خرما یا گندم یا جو صدقه بده. سپس مى‏گویى: خدایا با علم تو استخاره مى‏کنم. آنگاه خدا را به هر یک از نامهایش که مى‏خواهى بخوان.[66] 3. استخاره زمان ویژه‏اى ندارد؛ اما در روایات برخى زمانها زمان فضیلت استخاره دانسته شده است؛ از جمله پس از نمازهاى مستحب و واجب‏[67]، نماز صبح‏[68] در آخرین سجده آن‏[69]، آخرین رکعت نماز شب‏[70] و هنگام زوال خورشید.[71] 4. در روایات به استخاره در مرقد امام حسین علیه السلام و مسجد پیامبر صلى الله علیه و آله‏[72] توصیه شده است.

مباحث فقهى استخاره:

درباره لزوم عمل بر طبق استخاره سه دیدگاه متفاوت وجود دارد: 1. اوامر و نواهى در باب استخاره‏ اقتضاى وجوب موافقت و حرمت مخالفت دارد.

2. اوامر و نواهى در این باب حداکثر بر استحباب موافقت و کراهت مخالفت دلالت دارد. 3. این گونه اوامر ونواهى براى ارشاد به مصالح و مفاسد است و بر الزام دلالت ندارد.[73] مطابق برخى روایات نباید به نتیجه استخاره بدبین بود و باید به قضاى الهى راضى بود[74]، ازاین‏رو موافقت با استخاره امرى مطلوب تلقى مى‏شود. درباره تکرار استخاره گفته‏اند: در صورتى که با مراعات شرایط، استخاره شود دلیلى براى تکرار آن نیست‏[75] و در صورت تکرار به اولین استخاره عمل شود، مگر آنکه اوضاع و شرایط تغییر کرده باشد.[76] نکته پایانى اینکه دلیلى بر وکالت در استخاره وجود ندارد، زیرا در زمان ائمه علیهم السلام معمول نبوده است که یارانشان براى استخاره گرفتن به آنان مراجعه کنند[77] و در روایات استخاره نیز به استخاره خود افراد توصیه شده است‏[78]؛ ولى احادیث فراوانى درباره دعا براى مؤمنان و برآوردن حاجاتشان‏وارد شده که پذیرش نیابت در استخاره براى مؤمنان مى‏تواند از مصادیق آن باشد.[79]

منابع‏

-

احکام القرآن، ابن العربى؛ احکام القرآن، جصاص؛ اخبار مکة و ماجاء فیها من الآثار؛ بحارالانوار؛ بلوغ الارب فى معرفة احوال العرب؛ تاریخ ادیان و مذاهب جهان؛ تاریخ تمدن، ویل‏دورانت؛ تاریخ الحضارات العام؛ تذکرة الفقهاء؛ تفسیر القرآن العظیم، ابن کثیر؛ تفسیر القمى؛ التفسیر الکبیر؛ تفسیر المراغى؛ تفسیر المنار؛ تهذیب‏الاحکام؛ جامع احادیث الشیعة فى احکام الشریعه؛ جامع‏البیان عن تأویل آى‏القرآن؛ جواهرالکلام فى شرح شرایع الاسلام؛ حاشیة ردالمحتار على الدرالمختار؛ الحدائق الناضرة فى احکام العترة الطاهره؛ دانشنامه قرآن و قرآن پژوهى؛ الذکرى؛ الرسائل العشر؛ رسالة فى الاستخارة من القرآن المجید و الفرقان الحمید؛ روح المعانى فى تفسیر القرآن العظیم؛ سنن ابن ماجه؛ سنن النسائى؛ صحیح البخارى؛ صحیفه سجادیه؛ صراط النجاة؛ العروة الوثقى؛ فتح الابواب بین ذوى الالباب و بین رب الارباب فى الاستخارات؛ قاعدة القرعه؛ الکافى؛ کتاب الاصنام؛ کتاب السرائر؛ کشف الاسرار؛ کشف الاسرار و عدة الابرار؛ کشف الغطاء عن مبهمات شریعة الغراء؛ کنزالعمال فى سنن الاقوال و الافعال؛ لسان العرب؛ لغت نامه؛ مجمع‏البحرین؛ مجموعة الرسائل؛ المحاسن؛ المحبر؛ مختلف الشیعة فى احکام‏الشریعه؛ مستدرک الوسائل؛ المستطرف فى کل فن مستظرف؛ مصباح المتهجد؛ مصطلحات الفقه و معظم عناوینه الموضوعیه؛ المعتبر فى شرح المختصر؛ معجم المحاسن و المساوى؛ المغنى و الشرح الکبیر؛ المقنعه؛ مکارم الاخلاق؛ منتهى المطلب؛ من لا یحضره الفقیه؛ المنمق فى اخبار قریش؛ من وحى القرآن؛ مواهب الرحمن فى تفسیر القرآن، سبزوارى؛ موسوعة الفقه الاسلامى؛ الموسوعة الفقهیة المیسره؛ المیزان فى تفسیر القرآن؛ المیسر و القداح؛ النهایة فى غریب‏الحدیث والاثر؛ نیل الاوطار من احادیث سیدالاخیار؛ وسائل‏الشیعه.

 

محمدتقى ضمیرى، سیدعبدالرسول حسینى زاده‏

نام کتاب: دائرة المعارف قرآن کریم‏

نویسنده: مرکز فرهنگ ومعارف قرآن‏

موضوع: مقالات قرآنى‏

زبان: فارسى‏

تعداد جلد: 8

ناشر: موسسه بوستان کتاب‏

مکان چاپ: قم‏

سال چاپ: 1389

نوبت چاپ: دوم‏

 

 

 

 

 

[1] ( 1). الکشّاف، ج 4، ص 597؛ مجمع البیان، ج 10، ص 512

[2] ( 2). همان

[3] ( 3). روض‏الجنان، ج 19، ص 370 و 371؛ ابن‏کثیر، ج 4، ص 436؛ الکشّاف، ج 4، ص 597؛ روح‏البیان، ج 10، ص 127

[4] ( 4). الکافى، ج 2، ص 569؛ ابن کثیر، ج 4، ص 437؛ روح البیان، ج 10، ص 128

[5] ( 5). مجمع‏البیان، ج 10، ص 513؛ الکشّاف، ج 4، ص 597

[6] ( 1). منهج‏الصادقین، ج 9، ص 390؛ خلاصةالمنهج، ج 6، ص 210

[7] ( 2). روض‏الجنان، ج 19، ص 369 و 370

[8] ( 1). لسان‏العرب، ج 4، ص 259،« خیر»

[9] ( 2). احکام القرآن، ابن العربى، ج 2، ص 544- 545

[10] ( 3). الحدائق، ج 10، ص 524- 526

[11] ( 4). معجم‏المحاسن والمساوى، ص 44؛ المحاسن، ج 2، ص 599- 600

[12] ( 5). وسائل الشیعه، ج 8، ص 63- 68

[13] ( 1). همان، ص 80

[14] ( 2). تاریخ‏الحضارات، ج 1، ص 169- 170؛ تاریخ‏تمدن، ج 3، ص 73- 74

[15] ( 3). تاریخ تمدن، ج 3، ص 73؛ تاریخ الحضارات، ج 1، ص 169- 170؛ تاریخ ادیان، ج 1، ص 150

[16] ( 4). اخبار مکه، ج 1، ص 117- 118؛ جامع البیان، مج 4، ج 6، ص 101- 104؛ الاصنام، ص 28؛ بلوغ الارب، ج 3، ص 62- 63، 66

[17] ( 5). جامع‏البیان، مج 4، ج 6، ص 101؛ بلوغ‏الارب، ج 3، ص 66- 67

[18] ( 6). المیسر والقداح، ص 33؛ جامع‏البیان، مج 4، ج 6، ص 101- 103؛ احکام‏القرآن، جصاص، ج 2، ص 440

[19] ( 7). المحبر، ص 196؛ المنمق، ص 166

[20] ( 8). مجموعةالرسائل، ج 1، ص 123- 134

[21] ( 9). صحیح البخارى، ج 2، ص 64؛ ج 7، ص 208؛ سنن ابن ماجه، ج 1، ص 440؛ سنن نسائى، ج 6، ص 80

[22] ( 1). مصباح المتهجد، ص 533

[23] ( 2). کشف الاسرار، ص 90- 91؛ مجموعة الرسائل، ج 1، ص 126

[24] ( 3). منهاج الهدایه، ص 79

[25] ( 4). مجموعة الرسائل، ج 1، ص 126

[26] ( 5)

[27] ( 6) 5 و. همان، ص 123

[28] ( 7). رسالة فى الاستخاره، ص 62

[29] ( 8). الموسوعةالفقهیه، ج 2، ص 281؛ موسوعة الفقه، ج 6، ص 116

[30] ( 9). التفسیرالکبیر، ج 11، ص 135؛ تفسیر ابن کثیر، ج 2، ص 13

[31] ( 10). احکام القرآن، ابن‏العربى، ج 2، ص 544- 545؛ تفسیر المنار، ج 6، ص 150- 151

[32] ( 1). التفسیرالکبیر، ج 11، ص 136؛ روح المعانى، مج 4، ج 6، ص 88

[33] ( 2). تفسیر المنار، ج 6، ص 150- 151؛ تفسیر مراغى، مج 2، ج 6، ص 52- 53

[34] ( 3). من وحى القرآن، ج 8، ص 42- 43؛ مجموعةالرسائل، ج 1، ص 126

[35] ( 4). التفسیر الکبیر، ج 11، ص 136؛ روح‏المعانى، مج 4، ج 6، ص 88

[36] ( 5). المیزان، ج 5، ص 166؛ ج 6، ص 118؛ مواهب‏الرحمن، ج 1، ص 300- 301

[37] ( 6). بحارالانوار، ج 88، ص 224؛ سنن ابن‏ماجه، ج 1، ص 440

[38] ( 1). فتح الابواب، ص 148- 149

[39] ( 2). الرسائل العشر، ص 102

[40] ( 3). تذکره، ج 1، ص 75؛ جواهرالکلام، ج 12، ص 155- 157

[41] ( 4). المغنى، ج 1، ص 769؛ نیل الاوطار، ج 2، ص 87؛ موسوعة الفقه، ج 6، ص 117

[42] ( 5). منتهى‏المطلب، ج 1، ص 362

[43] ( 6). مصباح المتهجد، ص 533

[44] ( 7). فتح الابواب، ص 237؛ منتهى المطلب، ج 1، ص 362؛ موسوعة الفقه، ج 6، ص 117

[45] ( 8). وسائل الشیعه، ج 8، ص 63

[46] ( 9). الحدائق، ج 10، ص 526؛ بحارالانوار، ج 88، ص 256

[47] ( 10). المقنعه، ص 218؛ من لایحضره الفقیه، ج 1، ص 563؛ وسائل‏الشیعه، ج 8، ص 75

[48] ( 11). کشف الاسرار، ص 90

[49] ( 1). الکافى، ج 3، ص 470؛ تهذیب، ج 3، ص 199

[50] ( 2). الذکرى، ص 253؛ جواهرالکلام، ج 12، ص 168

[51] ( 3). بحارالانوار، ج 88، ص 265

[52] ( 4). جامع احادیث الشیعه، ج 8، ص 272؛ تهذیب، ج 3، ص 342

[53] ( 5). بحارالانوار، ج 88، ص 244

[54] ( 6). قاعدة القرعه، ص 80؛ رسالة فى‏الاستخاره، ص 72- 83؛ دانشنامه قرآن، ج 1، ص 199

[55] ( 7). جواهرالکلام، ج 12، ص 170- 171؛ مجموعةالرسائل، ج 1، ص 120

[56] ( 8). النهایه، ج 3، ص 406؛ مجمع البحرین، ج 3، ص 353؛ لغت‏نامه، ج 4، ص 6012

[57] ( 9). بحارالانوار، ج 88، ص 242

[58] ( 10). جواهرالکلام، ج 12، ص 171

[59] ( 11). المستطرف، ص 515؛ بحارالانوار، ج 92، ص 3

[60] ( 1). بحارالانوار، ج 88، ص 250

[61] ( 2). جواهر الکلام، ج 12، ص 172- 173

[62] ( 3). مصطلحات الفقه، ص 66

[63] ( 4). جواهرالکلام، ج 12، ص 174؛ العروة الوثقى، ج 2، ص 223

[64] ( 5). الاستخاره من‏القرآن، ص 6

[65] ( 6). بحارالانوار، ج 88، ص 262؛ المحاسن، ص 599

[66] ( 7). مکارم الاخلاق، ص 326

[67] ( 8). مستدرک الوسائل، ج 6، ص 254؛ فتح الابواب، ص 238

[68] ( 9). بحارالانوار، ج 88، ص 258؛ فتح‏الابواب، ص 234

[69] ( 10)

[70] ( 11) 10 و. من لایحضره الفقیه، ج 1، ص 563

[71] ( 12). وسائل‏الشیعه، ج 8، ص 83؛ فتح‏الابواب، ص 260- 261

[72] ( 13). فتح الابواب، ص 240؛ تفسیر قمى، ج 2، ص 286

[73] ( 1). کشف‏الغطاء، ج 1، ص 262؛ رسالة فى الاستخاره، ص 64؛ منهاج الهدایه، ص 79

[74] ( 2). وسائل الشیعه، ج 8، ص 79- 81

[75] ( 3). منهاج الهدایه، ص 79؛ صراط النجاه، ج 2، ص 419

[76] ( 4). رسالة فى الاستخاره، ص 29

[77] ( 5). فتح الابواب، ص 281؛ بحارالانوار، ج 88، ص 285

[78] ( 6). الحدائق، ج 10، ص 532

[79] ( 7). فتح الابواب، ص 281

s4

با یاد و نام خداوند و به امید بر آورده شدن حاجات و سلامتی و به راه راست هدایت شدن تمام انسان ها ؛

هر روز یک صفحه

صفحه چهار : آیات ( 17-24 )

 

 

سورةُ البَقَرة

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ

 

 

مَثَلُهُمْ کَمَثَلِ الَّذِی اسْتَوْقَدَ ناراً فَلَمَّا أَضاءَتْ ما حَوْلَهُ ذَهَبَ اللَّهُ بِنُورِهِمْ وَ تَرَکَهُمْ فی‏ ظُلُماتٍ لا یُبْصِرُونَ (17)

 

صُمٌّ بُکْمٌ عُمْیٌ فَهُمْ لا یَرْجِعُونَ (18)

 

أَوْ کَصَیِّبٍ مِنَ السَّماءِ فیهِ ظُلُماتٌ وَ رَعْدٌ وَ بَرْقٌ یَجْعَلُونَ أَصابِعَهُمْ فی‏ آذانِهِمْ مِنَ الصَّواعِقِ حَذَرَ الْمَوْتِ وَ اللَّهُ مُحیطٌ بِالْکافِرینَ (19)

 

یَکادُ الْبَرْقُ یَخْطَفُ أَبْصارَهُمْ کُلَّما أَضاءَ لَهُمْ مَشَوْا فیهِ وَ إِذا أَظْلَمَ عَلَیْهِمْ قامُوا وَ لَوْ شاءَ اللَّهُ لَذَهَبَ بِسَمْعِهِمْ وَ أَبْصارِهِمْ إِنَّ اللَّهَ عَلى‏ کُلِّ شَیْ‏ءٍ قَدیرٌ (20)

 

یا أَیُّهَا النَّاسُ اعْبُدُوا رَبَّکُمُ الَّذی خَلَقَکُمْ وَ الَّذینَ مِنْ قَبْلِکُمْ لَعَلَّکُمْ تَتَّقُونَ (21)

 

الَّذی جَعَلَ لَکُمُ الْأَرْضَ فِراشاً وَ السَّماءَ بِناءً وَ أَنْزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءً فَأَخْرَجَ بِهِ مِنَ الثَّمَراتِ رِزْقاً لَکُمْ فَلا تَجْعَلُوا لِلَّهِ أَنْداداً وَ أَنْتُمْ تَعْلَمُونَ (22)

 

وَ إِنْ کُنْتُمْ فی‏ رَیْبٍ مِمَّا نَزَّلْنا عَلى‏ عَبْدِنا فَأْتُوا بِسُورَةٍ مِنْ مِثْلِهِ وَ ادْعُوا شُهَداءَکُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ إِنْ کُنْتُمْ صادِقینَ (23)

 

فَإِنْ لَمْ تَفْعَلُوا وَ لَنْ تَفْعَلُوا فَاتَّقُوا النَّارَ الَّتی‏ وَقُودُهَا النَّاسُ وَ الْحِجارَةُ أُعِدَّتْ لِلْکافِرینَ (24)

 

 

ترجمه فارسی :

 

مثل ایشان مانند کسى است که آتشى بیفروزد، و همین که روشن کند پیرامون او را، خدا روشنى آنان را ببرد و رها کند ایشان را در تاریکیى که هیچ نبینند. (17)

آنها کر و گنگ و کورند و (از ضلالت خود) بر نمى‏گردند. (18)

یا مثل آنان چون کسانى است که در بیابان، بارانى تند که در آن تاریکى و رعد و برق است بر آنان ببارد، و آنان انگشتانشان را از ترس مرگ در گوش نهند مبادا از شدت صداى صاعقه بمیرند، و خدا بر کافران احاطه دارد. (19)

نزدیک است برق روشنى چشمهایشان را ببرد، هر گاه روشنى بینند مى‏روند در آن، و چون تاریک شود بایستند، و اگر خدا مى‏خواست گوش آنها را کر و چشم آنان را کور مى‏ساخت، که خداوند بر هر چیز تواناست. (20)

اى مردم، بپرستید خدایى را که آفریننده شما و پیشینیان شماست، باشد که پارسا و منزّه شوید. (21)

آن خدایى که براى شما زمین را گسترد و آسمان را برافراشت و فرو بارید از آسمان آبى که به سبب آن بیرون آورد میوه‏هاى گوناگون براى روزى شما، پس کسى را مثل و مانند او قرار ندهید در حالى که مى‏دانید (که بى‏مانند است). (22)

و اگر شما را شکّى است در قرآنى که بر بنده خود (محمد صلّى اللَّه علیه و آله و سلّم) فرستادیم، پس بیاورید یک سوره مانند آن، و گواهان خود را بخوانید به جز خدا، اگر راست مى‏گویید. (23)

و اگر این کار را نکردید و هرگز نتوانید کرد پس بپرهیزید از آتشى که هیزم آن مردم بدکار و سنگهاى خارا است که (از قهر خدا) براى کافران مهیا شده است. (24)

 

ترجمه انگلیسی :

 

Their parable is like the parable of one who kindled a fire, but when it had illumined all around him, Allah took away their light, and left them in utter darkness they do not see(17)
Deaf, dumb) and (blind, so they will not turn back(18)
" Or like abundant rain from the cloud in which is utter darkness and thunder and lightning; they put their fingers into their ears because of the thunder peal, for fear of death" And Allah encompasses the unbelievers(19)
The lightening almost takes a way their sight Whenever it shines on them, they walk in it, and when it becomes dark to them, they stand still And if Allah had pleased He would certainly have taken away their hearing and their sight Surely Allah has power over all things(20)
O men! serve your Lord Who created you and those before you so that you may guard) against evil (21)
Who made the earth a resting place for you and the heaven a canopy and) Who (sends down rain from the cloud, then brings forth with it subsistence for you of the fruits Therefore do not set up rivals to Allah while you know(22)
And if you are in doubt as to that which We have revealed to Our servant] PM [, then produce a chapter like it and call on your witnesses besides Allah if you are truthful(23)
But if you do) it (not and never shall you do) it (, then be on your guard against the Fire of which men and stones are the fuel It is prepared for the unbelievers
 (24

p14

 

* برای آنکه عمر طولانی باشد ، باید آهسته زندگی کنیم . سیسرون *

 

* استخوان بندی شهر ها در دیوار است و بزرگداشت . حکیم ارد بزرگ  *

مناجات

الهی عاشقی شب زنده دارم           ***    چو مشتاقان ز عشقت بی قرارم

ز کوی خویش نومیدم مگردان       ***    که جز موی تو امّیدی ندارم

الهی در دلم نوری بیفروز            ***    که باشد مونس شبهای تارم

ز لطفت جز گل امّیدواری           ***     نروید از دل امّیدوارم

                                        ****

الهی بنده ی برگشته احوال           ***     گدائی روسیاه و شرمسارم

تهیدست و اسیر و دردمندم           ***     سیه روز و پریشان روزگارم

الهی گر بخوانی یا برانی             ***    توئی مولا و صاحب اختیارم

از آن ترسم به رسوایی کشد کار    ***    مبادا پرده برداری زکارم

                                        ****

الهی اشک عذر از دیده جاریست   ***   ترحم کن به چشم اشکبارم

نظر بر حال زارم کن که جز تو    ***   ندارد کس خبر از حال زارم

الهی عزّت و خواری است از تو   ***   مگردان پیش چشم خلق خوارم

الهی گر کند غم بر دلم روی        ***   توئی در خلوت دل غمگسارم

                                       ****

یقین دارم کزین گرداب حایل      ***   رهاند رحمت پروردگارم

الهی ناتوانم ، کو توانی            ***   که شکر لطف و احسانت شمارم

الهی تا نسیم رحمت توست        ***   ز غم بر چهره ننشیند غبارم

مگر عفو تو گرداند مرا پاک     ***   که سر از شرمساری برنیارم

                                     ****

رسا بر شاعرانم فخر این بس   ***    که مدّاح شه والا تبارم

گدای آستان پور موسی          ***    که خاک اوست تاج افتخارم

نجویم چز رضای او که باشد   ***    رضای او رضای کردگارم

 

« استاد مرحوم دکتر قاسم رسا »

رخ دادهای برزخ

لطفاً درباره برزخ توضیح دهید؟

از وقتى که انسان از دنیا مى‏رود تا هنگام برپا شدن قیامت، روح او در عالمى به سر مى‏برد که به آن، عالم برزخ گفته مى‏شود. از امام صادق علیه السلام پرسیدند:

برزخ چیست؟ فرمود: قبر است از زمان مردن تا قیامت. در عالم برزخ، حوادث زیادى اتفاق مى‏افتد که در برخى از آیات قرآن از جمله آیات 99 و 100 سوره مؤمنون و در روایات فراوانى، بدان حوادث اشاره شده است؛ به عنوان نمونه به برخى از حوادثى که شب اوّل قبر اتفاق مى‏افتد، اشاره مى‏شود:

1. پرسش در قبر

از مضمون روایت امام سجاد علیه السلام استفاده مى‏شود که وقتى انسان را در قبر مى‏گذارند، دو فرشته الهى به سراغ او مى‏آیند و از اصول عقاید؛ یعنى توحید، نبوت و امامت او و این‏که از چه پیشوایانى پیروى مى‏کرده و از چگونگى مصرف کردن عمر در راه‏ها و کارهاى مختلف و طریق کسب اموال و مصرف آنها مى‏پرسند و چنان‏چه از مؤمنان راستین باشد، به خوبى از عهده جواب بر مى‏آید و مشمول رحمت و عنایات حق مى‏شود و اگر از مؤمنان نباشد، در پاسخ سؤال‏ها، عاجز مى‏ماند و مشمول عذاب دردناک برزخى مى‏شود.[1]

2. حضور ائمه علیهم السلام‏

وقتى مؤمن بمیرد، پیامبر خدا صلى الله علیه و آله و حضرت على و فاطمه و امام حسن و امام حسین علیهم السلام همراه با ملائکه مقربى مى‏آیند. اگر مؤمن توانست جواب نکیر و منکر را بدهد، آنها به نفع او شهادت مى‏دهند و اگر نتوانست جواب بدهد (زبانش بند آمد) پیامبر خدا صلى الله علیه و آله به امر خدا شهادت مى‏دهد که این مؤمن، زبانش از ترس بند آمده است وگرنه به آن‏چه شما مى‏پرسید، معتقد است و حضرت على و فاطمه و امام حسن و امام حسین علیهم السلام نیز فرمایش حضرت رسول را تأیید مى‏کنند.[2]

3. تجسم اعمال‏

امام صادق علیه السلام فرمود: وقتى مؤمن داخل قبر شود، نماز در سمت راست و زکات در سمت چپ او قرار مى‏گیرد و نیکوکارى‏هایش بالاى سر او سایه مى‏افکنند و «صبر» در قسمتى دیگر قرار مى‏گیرد. وقتى دو فرشته براى پرسش مى‏آیند، «صبر» به نماز و روزه مى‏گوید: از صاحبتان دفاع کنید وگرنه من آماده دفاع هستم.[3]

4. فشار قبر

از برخى احادیث استفاده مى‏شود، فشار قبر براى همه- مگر افراد اندکى- هست؛ البته در برخى، کیفر اعمال محسوب مى‏شود و براى بعضى، ملایم‏تر و به منزله کفاره گناهان و جبران کوتاهى هاست.

امام صادق علیه السلام از رسول اکرم صلى الله علیه و آله نقل فرموده است که: ضَغطَةُ القَبْرِ لِلْمُؤْمِنِ کَفّارَةٌ لِما کانَ مِنْهُ مِنْ تَضْییعِ النِّعَمِ؛ فشار قبر براى مؤمن، کفاره نعمت‏هایى است که تباه کرده است.[4]

5. وحشت شب اوّل قبر

در مورد هول و هراس قبر، در روایتى حضرت على علیه السلام فرمود: براى کسى که آمرزیده نشود، بعد از مرگ، از خود «مرگ» شدیدتر است. از قبر و تنگى و تاریکى آن بر حذر باشید؛ همانا قبر هر روز مى‏گوید: من خانه غربتم. من خانه وحشتم. من خانه کِرْم‏ها هستم و قبر براى مؤمنان باغى از باغ‏هاى بهشت و براى گناه‏کاران گودالى از گودال‏هاى آتش است. زندگى و معیشت سختى که خدا دشمنان خودش را از آن ترسانده، عذاب قبر است.[5]

آیا در آیات قرآن کریم، درباره «عالم برزخ» مطالبى آمده است؟ آیا زندگى انسان در آن‏جا بستگى به اعمالش دارد؛ یعنى اگر خوب باشد، شرایط خوبى دارد و یا بر عکس؟

لطفاً تمام آیات مربوط به عالم برزخ را ذکر کنید؟

بر اساس آیات قرآن و روایات اسلامى، بعد از زندگى دنیا و قبل از قیامت عالمى به نام «عالم برزخ» وجود دارد، که روح انسان بعد از مرگ تا بر پایى قیامت در آن جا زندگى مى‏کند.

از روایات اسلامى استفاده مى‏شود که انسان‏ها در برزخ به پنج گروه تقسیم مى‏شوند:

الف) افرادى که در درجه اعلاى ایمان و کمال هستند؛ روح این افراد پس از مرگ و پاسخ به سئوال‏هاى نکیر و منکر در قالب مثالى قرار مى‏گیرد و به بهشت برزخى وارد مى‏شوند و در آن‏جا در محضر امیرالمؤمنین علیه السلام از انواع نعمت‏هاى الهى برخوردار مى‏شوند، تا برپا شدن قیامت.

ب) افرادى که مؤمن‏اند، ولى نه در درجه و کمال گروه قبلى؛ این افراد پس از سؤال‏ و پاسخ در قبر، درى از بهشت (برزخى) به سوى قبر آنان باز مى‏شود و قبر به مقدار چشم‏انداز، وسیع شده و باغى از باغ‏هاى بهشت مى‏شود. این گروه در قبرشان متنعم به نعمت‏هاى پروردگارند و همیشه دعایشان این است که خدایا قیامت را برپا نما و نعمت‏هاى بهشتى را که به ما وعده داده‏اى عطا فرما.

ج) مؤمنان گناه‏کار که مستحق عذابند؛ آنها پس از ورود به قبر و سؤال نکیر و منکر و ناتوانایى در پاسخ دادن، فرشتگان با عمودى که در دست دارند بر فرق آنها مى‏کوبند و قبرشان پر از آتش مى‏شود. و درى از جهنم (برزخى) به‏سوى قبر آنان باز مى‏شود و قبرشان تبدیل به چاهى از چاه‏هاى جهنم مى‏گردد و این گروه در قبر معذبند تا وقتى که گناهانشان بخشوده شود.

د) کسانى‏که کافر محض هستند، اینها هم همانند مؤمنان گناه‏کار در جهنم برزخى معذبند تا برپا شدن قیامت؛ با این تفاوت که عذاب کافر، عذاب عقیده و عمل است و کاهش دهنده عذاب قیامتش نیست، ولى عذاب مؤمن گناهکار، عذاب عمل است و باعث پاک شدن او مى‏شود و جنبه اصلاح‏گرانه و رهایشگرانه دارد.[6]

ه) گروهى که نه اهل ثوابند تا مستحق نعمت باشند و نه اهل گناه تا مستحق عذاب گردند. این گروه روحشان (در قالب مثالى) به صورت بى‏هوش و یله و رها باقى مى‏ماند تا برپا شدن قیامت.[7]

هنگام مرگ روح انسان از بدن به طور کامل جدا مى‏شود و به هنگام رستاخیز، خداوند متعال بار دیگر بدن و استخوان‏هاى پوسیده و خاک شده را حیات مجدد مى‏دهد و روح، دوباره به آن بر مى‏گردد.[8] برخى از آیاتى که درباره عالم برزخ مى‏باشد عبارتند از:

1. «حَتَّى‏ إِذَا جَآءَ أَحَدَهُمُ الْمَوْتُ قَالَ رَبّ ارْجِعُونِ‏* لَعَلّى أَعْمَلُ صلِحًا فِیمَا تَرَکْتُ کَلَّآ إِنَّهَا کَلِمَةٌ هُوَ قَآئِلُهَا وَ مِن وَرَآئِهِم بَرْزَخٌ إِلَى‏ یَوْمِ یُبْعَثُونَ»[9]؛ تا زمانى [که مرگ یکى از آنان فرا رسد] مى‏گوید: پروردگارا! مرا بازگردان شاید در آن چه ترک کردم [و کوتاهى نمودم‏] عمل صالحى انجام دهم [به او مى‏گویند] چنین نیست، این سخنى است که او گوینده آن است و پشت سر آنها برزخى است تا روزى که برانگیخته شوند.

2. «وَ یَوْمَ تَقُومُ السَّاعَةُ یُقْسِمُ الْمُجْرِمُونَ مَا لَبِثُواْ غَیْرَ سَاعَةٍ کَذَ لِکَ کَانُواْ یُؤْفَکُونَ»[10]؛ و روزى که قیامت برپا شود گنه‏کاران سوگند یاد مى‏کنند که جز ساعتى [در عالم برزخ‏] درنگ نکردند! این چنین آنها از درک حقیقت محروم مى‏شوند.

از آن‏جا که ذکر تمام آیات مربوط به «عالم برزخ» در این نوشتار نمى‏گنجد، تنها آدرس آیات ذکر مى‏شود: سوره آل‏عمران، آیات 169- 170؛ سوره بقره، آیه 154؛ سوره نوح، آیه 25؛ سوره یس، آیه 26- 27؛ سوره مؤمن، آیه 11.[11]

مى‏گویند: بعد از مرگ روح انسان از بدن جدا مى‏شود و پیش خدا مى‏رود؛ در صورتى که درباره شب اول قبر مى‏گویند: انسان وقتى مى‏میرد نمى‏داند که مرده است و زمانى که داخل قبر مى‏گذارند و سرش به سنگ لحد مى‏خورد مى‏فهمد که مرده است و ... لطفاً توضیح دهید.

میانِ رفتن روح پس از مرگ، به سوى خدا و آگاهى از مرگ ملازمه‏اى نیست. ممکن است برخى از انسان‏ها پس از گذشت مدتى از مرگشان، بفهمند که مرده‏اند؛ از جمله آیات و روایاتى که دلالت بر آگاهى و مشاهده انسان از حوادث بعد از مرگش مى‏کند، عبارتند از:

 1. «وَ جَآءَتْ سَکْرَةُ الْمَوْتِ بِالْحَقّ ذَ لِکَ مَا کُنتَ مِنْهُ تَحِید»[12]؛ و سرانجام سکرات مرگ، به حق، فرا مى‏رسد [و به انسان گفته مى‏شود:] این همان چیزى است که از آن مى‏گریختى!

«سکره مرگ» حالتى شبیه «مستى» است که بر اثر فرا رسیدن مقدمات مرگ، به صورت هیجان و انقلاب فوق‏العاده‏اى به انسان دست مى‏دهد. انسان در لحظه مرگ درک و نگاه تازه‏اى مى‏یابد؛ بى‏ثباتى این جهان را با چشم خود مى‏بیند و حوادث بعد از مرگ را کم و بیش مشاهده مى‏کند.

در روایتى از امیرالمؤمنین، على علیه السلام، چنین نقل شده است: سکرات مرگ، توأم با حسرت از دست دادن آن‏چه داشتند بر آنها هجوم مى‏آورد؛ اعضاى بدن‏شان سست مى‏گردد و رنگ از صورت‏هایشان مى‏پرد؛ کم‏کم مرگ در آنها نفوذ کرده، میان آنها و زبان‏شان جدایى مى‏افکند، در حالى که او در میان خانواده خویش است، با چشمش مى‏بیند و با گوشش مى‏شنود و عقل و هوشش سالم است، امّا نمى‏تواند سخن بگوید ...[13]

2. «یأَیَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَنَّة* ارْجِعِى إِلَى‏ رَبّکِ رَاضِیَةً مَّرْضِیَّة* فَادْخُلِى فِى عِبدِى* وَ ادْخُلِى جَنَّتِى»[14]؛ تو اى روح آرام یافته! به سوى پروردگارت باز گرد در حالى که هم تو از او خشنودى و هم او از تو خشنود است و در سلک بندگانم داخل شو (به صف آنان در آى) و به بهشت من در آى.

خطاب در این آیات مربوط به لحظه مرگ آنان است. در روایتى نقل شده: یکى از یاران امام صادق علیه السلام پرسید: آیا ممکن است مؤمن از قبض روحش ناراضى باشد؟! فرمود: نه، به خدا سوگند! وقتى فرشته مرگ نزدش مى‏آید تا روحش را قبض کند، مؤمن به جزع در مى‏آید و ملک‏الموت به او مى‏گوید: جزع مکن، اى ولى خدا! به آن خدایى که محمد صلى الله علیه و آله را به نبوت مبعوث کرده، من نسبت به تو دل‏سوزتر و مهربان‏تر از پدرى مهربان هستم. اگر پدرت این جا بود بیش از من‏ به تو مهر نمى‏ورزید، چشم خودت را باز کن و ببین. آن‏گاه فرمود: در آن هنگام رسول اکرم صلى الله علیه و آله و امیرالمؤمنین و فاطمه و حسن و حسین و امامان از ذریه او علیهم السلام در برابرش ظاهر مى‏شوند و به وى گفته مى‏شود: این رسول خدا صلى الله علیه و آله و این امیرالمؤمنین و این فاطمه و این حسن و این حسین و اینان امامان از ذریه اویند که همه رفیقان تواند.

بعد فرمود: پس مؤمن چشم خود را باز نموده، حضرات را تماشا مى‏کند؛ در این هنگام ندا کننده‏اى از طرف رب‏العزّه روح او را خطاب مى‏کند و مى‏گوید: «یأیّتها النّفس ...» اى نفسى که با دیدن محمّد صلى الله علیه و آله و اهل بیتش علیهم السلام اطمینان یافتى، به سوى پروردگارت برگرد، در حالى که به ولایت راضى و به ثواب مرضى هستى؛ پس داخل در بندگان من شو؛ یعنى در زمره محمّد صلى الله علیه و آله و اهل‏بیتش علیهم السلام در آى و داخل جنت شو؛ پس در آن هنگام هیچ چیزى در نظرش محبوب‏تر از مرگ و ملحق شدن به منادى نیست.[15]

در روایات متعدد دیگرى نیز وارد شده است که در زمان جان کندن، مال و اهل و عیال و عمل و حتى دوستان محتضر، در نظرش مجسّم و ممثّل مى‏شوند و شخص محتضر از آنها کمک مى‏طلبد، در حالى که از آنها هیچ کارى ساخته نیست؛ تنها «عمل» است که به او جواب مثبت مى‏دهد؛ اگر صالح باشد موجب خوشحالى او مى‏گردد و اگر ناصالح باشد او را رها نمى‏کند و باعث زجر و عذاب او مى‏گردد؛ چنان‏که در روایتى از امیرالمؤمنین على علیه السلام اشاره به مجسم شدن و تمثّل مال و فرزند و عمل او مى‏کند.[16]

چگونه مى‏شود از احوال مردگان خود آگاه شویم؟

خداوند متعال در برخى آیات در مورد احوال مردگان در عالم برزخ سخن مى‏گوید؛ مثلًا در مورد شهدا مى‏گوید: به خاطرنعمت‏هاى فراوانى که خداوند از فضل خود به آنها بخشیده خوشحالند،[17] و گناه‏کاران خطاب به خداوند مى‏گویند: پروردگار من! مرا بازگردان شاید در آن‏چه ترک کردم [و کوتاهى نمودم‏] عمل صالحى انجام دهم؛[18] و روایات بسیارى در مورد احوال مردگان پس از مرگ آمده است: امام صادق علیه السلام در این‏باره مى‏فرماید: ارواح مؤمنان در خانه‏هایى از بهشتند. از غذاى آن‏جا مى‏خورند و از نوشیدنى‏هاى آن‏جا مى‏نوشند و پیوسته مى‏گویند پروردگارا قیامت را بر پا کن و وعده‏هاى خود را درباره ما محقق‏ساز و ارواح مشرکان در آتش معذبند و پیوسته مى‏گویند قیامت را برپا مساز و وعده‏هاى خود را درباره ما محقق ننما.[19] هم‏چنین مى‏فرمایند: میت به خاطر طلب رحمت و استغفار براى او خوشحال مى‏شود؛ همان‏گونه که افراد زنده با هدایا خوشحال مى‏شوند.[20] مرحوم محدث قمى مى‏فرمایند: هر که بخواهد در خواب یکى از مردگان یا پدر و مادر خود را ببیند، سوره‏هاى شمس، لیل، قدر، کافرون، توحید، فلق و ناس را بخواند، پس از آن صد مرتبه سوره توحید را خوانده و صد مرتبه صلوات بفرستد و با وضو به طرف راست بخوابد، انشاءاللَّه هر که اراده کرده خواهد دید و هر چه بخواهد با او سخن گوید.[21]

نماز وحشت چیست؟

نماز وحشت، نوعى نماز است که سفارش شده تا براى کسى که تازه از دنیا رفته است، در شب اولى که او را به خاک مى‏سپارند، بخوانند؛ خواندن این نماز مستحب است.

نماز وحشت دو رکعت است و کیفیت خواندن آن، این است که در رکعت اول بعد از سوره حمد، یک مرتبه آیة الکرسى و در رکعت دوم بعد از حمد، ده مرتبه سوره قدر خوانده مى‏شود و بعد از سلام نماز، گفته مى‏شود: «اللَّهُمَّ صَلِّ عَلى‏ مُحَمَّدٍ وَآلِ‏ مُحَمَّدٍ وَابْعَثْ ثَوابَها الى‏ قَبْرِ فلان» [به جاى «فلان» نام میت را مى‏برند].[22]

آیا همه انسان‏ها فشار قبر دارند؟

یکى از حوادث مهم عالم قبر، «فشار قبر» است. آن گونه که از برخى روایات استفاده مى‏شود، فشار قبر براى همه- مگر افراد اندکى- هست؛ البته براى برخى، شدیدتر و براى عده‏اى ملایم‏تر است. فشار قبر به منزله کفاره گناهان و جبران کوتاهى‏ها است. براى بعضى به گونه‏اى است که قرآن مى‏فرماید: «فإنّ له معیشة ضنکا»[23]؛ براى او زندگى سختى خواهد بود. مرحوم علامه مجلسى مى‏فرماید:

از روایات استفاده مى‏شود که منظور از «معیشة ضنک» در آیه همان عذاب قبر است؛ شاهد این است که بعد از آن اشاره‏اى به قیامت شده است: «وَ نَحْشُرُهُ یَوْمَ القِیمَةِ أَعْمى‏»[24]

در روایتى امام صادق علیه السلام فرمود: به خدا قسم تنها چیزى که من براى شما مى‏ترسم (که گرفتارش شوید) برزخ است.[25] البته بعضى انسان‏ها مانند انبیا و امامان علیهم السلام و مؤمنان از فشار قبر مستثنا هستند. در مورد مؤمنان، از برخى روایات استفاده مى‏شود که زمین، مشتاق مؤمنان است که در حال حیات، بر روى زمین مرتکب معصیت خداوند نشده و پروردگار خویش را از خود راضى کرده‏اند. زمین، آماده پذیرایى از آنان بوده و براى آنها از مادر مهربان‏تر است و بر چنین کسانى هرگز فشار قبر نخواهد آورد. حتى مؤمنان راستین از این که قبض روح شده و پا به منزل جدید گذاشته‏اند، راضى و خوشحال‏ند و خدا و پیامبر و امامان علیهم السلام نیز از او راضى‏اند و فرشتگان به او بشارت مى‏دهند چنان‏که آیات 27- 30 سوره شریفه فجر، در همین مورد است.[26]

ابوبصیر مى‏گوید: به امام صادق علیه السلام عرض کردم: آیا کسى از فشار قبر رهایى مى‏یابد؟! امام علیه السلام در پاسخ فرمود: از فشار قبر به خدا پناه مى‏برم. فقط عده کمى فشار قبر نمى‏بینند ...[27]

بنابراین، برخى از مؤمنان فشار قبر ندارند، اما تعداد این افراد بسیار کم است.

آیا درباره فشار قبر و عذاب آن در قرآن کریم مطلبى بیان شده است؟

با دقت در آیات و روایاتِ مربوط به عالم برزخ و عذاب قبر، روشن مى‏شود که مراد از «قبر»، آن گودال کوچکى نیست که انسان را در آن دفن مى‏کنند، بلکه مقصود، همان جهانى است که انسان، پس از مرگ و پیش از برپا شدن قیامت در آن زندگى مى‏کند و چون قرار گرفتن در قبر، ملازم و یا سرآغازى براى ورود به آن جهان مى‏باشد، واژه «قبر» در مورد آن به کار رفته است.[28]

طبق روایتى، از حضرت امام صادق علیه السلام سؤال کردند: اگر کسى [چندین روز] به دار آویخته شده باشد، فشار قبر درباره او چگونه است؟ امام فرمودند: به هوایى که بر او احاطه دارد، دستور داده مى‏شود که از هر طرف بر او فشار وارد کند.[29]

بر اساس روایات زیادى که در این زمینه وارد شده است، فشار قبر از مسلّمات است و تردیدى در آن نیست، گرچه حقیقت آن براى ما روشن نیست، ولى دورنماى آن این است که وقتى جنازه انسان را در قبر مى‏گذارند، او خود را در تنگناى تاریک و وحشت‏آور قبر مى‏نگرد و در فشار و زحمت بسیار سختى قرار مى‏گیرد.[30]

از روایات استفاده مى‏شود که روح، بعد از جدا شدن از این بدن، به بدن‏هاى لطیفى شبیه به بدن دنیوى که در اصطلاح به آن «بدن مثالى» مى‏گویند، تعلق مى‏گیرد و سؤال و فشار قبر نیز مربوط به روح و آن بدن مثالى است.[31]

فشار قبر براى همه یکسان نیست؛ بلکه برخى انسان‏ها اصلًا فشار قبر ندارند؛ چنان‏که در برخى روایات آمده است: مؤمنانى که بعضى از اعمال خیر، مانند: نماز شب، مداومت بر بعضى از سوره‏هاى قرآن یا بعضى از ذکرها و ... داشته باشند، از فشار قبر در امانند[32]؛ در بعضى افراد، فشار قبر شدید است و کیفر اعمالشان محسوب مى‏شود و براى گروهى دیگر خفیف‏تر و به منزله کفاره گناهان و جبران کوتاهى‏هاست.

مهم‏ترین مسئله‏اى که براى پاسخ‏گویى به نکیر و منکر در شب اول قبر و کم شدن فشار قبر، توصیه مى‏شود، چیست؟

براى این که نکیر و منکر در شب اول قبر با انسان مهربان شوند و ترس از آن دو فرشته از آدمى بر طرف شود مطالبى در روایات بیان شده است که هر کس نُه روز از ماه شعبان را روزه بگیرد، نکیر و منکر در هنگام سؤال قبر با او مهربان شوند. امام باقر علیه السلام در مورد فضائل شب زنده‏دارى در شب بیست و سوم ماه مبارک رمضان و خواندن صد رکعت نماز در آن شب، مى‏فرماید: خداوند ترس نکیر و منکر را از او بر طرف مى‏کند. و نیز در روایت وارد شده که تلقین میت موجب مى‏شود که نکیر و منکر از سؤال قبر صرف‏نظر کنند.[33]

از روایات استفاده مى‏شود که بعضى از کارها مایه فشار قبر است و برخى از اعمال از فشار قبر مى‏کاهد.

برخى از امورى که موجب فشار قبر است عبارتند از:

1. تباه کردن نعمت؛ امام صادق علیه السلام از رسول اکرم صلى الله علیه و آله نقل فرموده که آن حضرت‏ فرمود: فشار قبر براى مؤمن، کفاره نعمت‏هایى است که تباه کرده است.[34]

2. بداخلاقى با خانواده؛ در مورد فشار قبر سعدبن معاذ (صحابى بزرگ پیامبر) پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله فرمود: فشار قبر او به خاطر بداخلاقى او با خانواده‏اش بود.[35]

3. نمّامى و سخن‏چینى؛

4. مراقبت نکردن از آلودگى بدن به قطره‏هاى بول؛

5. دورى جستن از اهل و عیال؛ امیرالمؤمنین علیه السلام مى‏فرماید: از جمله چیزهایى که موجب عذاب قبر مى‏شود سخن چینى، مراقبت نکردن از آلودگى بدن به قطره‏هاى بول و دورى جستن از اهل و عیال است.[36]

برخى از چیزهایى که فشار قبر را کم مى‏کنند عبارتند از:

1. نماز شب؛ در روایتى امام رضا علیه السلام مى‏فرمایند: خواندن نماز شب و هفتاد بار «استغفر اللّه» گفتن، موجب ایمنى از عذاب قبر مى‏شود.[37]

2. خواندن سوره «التکاثر» هنگام خفتن؛[38]

3. قرائت سوره «النساء» در هر جمعه؛[39]

4. تلاوت سوره «ن و القلم» در نماز واجب و مستحب.[40]

آیا «شیطان»، بعد از مرگ نیز به سراغ انسان مى‏آید؟

خیر؛ آن‏چه مسلم است، دنیا دار تکلیف است و آخرت و جهان پس از مرگ، دار جزاست. حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود: امروز [زندگى در دنیا] با عمل و تکلیف [توأم‏ است‏] و حسابى در آن نیست، ولى آخرت، روز حساب‏رسى [به اعمال‏] است و دیگر جاى تکلیف و عمل نیست.[41] هم شیطان و هم انسان در دنیا داراى اختیار هستند؛ بنابراین شیطان بعد از دنیا توان و اختیار وسوسه ندارد.

او به هنگامى که خود را مطرود دستگاه خداوند دید، طغیان و لجاجت را بیشتر کرد و به جاى توبه و بازگشت به سوى خدا و اعتراف به اشتباه، تنها چیزى که از خدا تقاضا کرد، این بود: «قَالَ أَنظِرْنِى إِلَى‏ ...»[42]؛ خدایا! مرا تا پایان دنیا مهلت ده و زنده بگذار.

خداوند متعال، این تقاضاى او را به اجابت رساند: «قَالَ إِنَّکَ مِنَ الْمُنظَرِین ...»[43]؛ به تو مهلت داده خواهد شد.

آن گاه هدف خود را از این عمر طولانى چنین بیان کرد: «قَالَ فَبِمَآ أَغْوَیْتَنِى لأَقْعُدَنَّ ...»[44]؛ اکنون که مرا گمراه ساختى! بر سر راه مستقیم تو براى آنها کمین مى‏کنم. تا همان‏طور که من گمراه شدم، آنها نیز به گمراهى بیفتند!

معلوم است که گمراهى انسان در همین دنیا تحقق مى‏یابد، چون اراده و اختیار فقط در این دنیا وجود دارد و انسان در سایه اراده و اختیار است که اعمال خیر و یا زشت انجام مى‏دهد.[45]

انسان‏ها در عالم برزخ در چه سنى ظاهر مى‏شوند؟ آیا به همان سن مردن است یا سن خاصى خواهند داشت؟

سن و سال مربوط به دنیاست که سرایى موقتى است و در آن جوانى، پیرى و مرگ وجود دارد، اما در برزخ و نیز قیامت سن و سال مطرح نیست، زیرا روح انسان بعد از پایان زندگى این جهان در اجساد لطیفى قرار مى‏گیرد که از بسیارى از عوارض ماده مانند: [زمان و سن‏] بر کنار است و چون از هر نظر شبیه این جسم است، به آن «قالب مثالى» یا «بدن مثالى» مى‏گویند که نه به کلى مجرد است و نه مادى، بلکه داراى نوعى «تجرد برزخى» است. موجود «مجرد» زمان و مکان ندارد و طبیعتاً سن بردار نیست.

خداوند متعال درباره توقف در عالم برزخ مى‏فرماید: «وَ یَوْمَ تَقُومُ السَّاعَةُ یُقْسِمُ الْمُجْرِمُونَ مَا لَبِثُوا غَیْرَ سَاعَةٍ کَذَ لِکَ کَانُوا یُؤْفَکُونَ* وَ قَالَ الَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ وَ الْإِیمنَ لَقَدْ لَبِثْتُمْ فِى کِتبِ اللَّهِ إِلَى‏ یَوْمِ الْبَعْثِ فَهذَا یَوْمُ الْبَعْثِ وَ لکِنَّکُمْ کُنتُمْ لَاتَعْلَمُونَ»[46]؛ هنگامى که قیامت بر پا مى‏شود مجرمان سوگند یاد مى‏کنند که ما جز ساعتى درنگ نکردیم، آرى، آنها این گونه در دنیا دروغ مى‏گفتند، ولى آنها که داراى علم و ایمانند به آنان مى‏گویند مدت توقف شما در کتاب الهى ثبت است و تا روز رستاخیز توقف کردید و هم اکنون رستاخیز است، ولى شما نمى‏دانستید.[47]

آیا حیوانات عالم برزخ دارند؟

از برخى آیات قرآن مانند: آیه 38، سوره انعام و آیه 5، سوره تکویر و روایات اسلامى استفاده مى‏شود که برخى از حیوانات نیز حشر دارند و در قیامت حاضر شده و در حد آگاهى و مسؤلیت‏هایشان، حساب‏رسى مى‏شوند و هر کدام به حق خود مى‏رسند.

چون حیوانات در مرحله‏اى ساده و پایین از تکلیف قرار دارند و به اندازه فهم و شعور مختصر و ضعیفى که دارند تکلیف براى آنها قابل تصور است؛ به همین جهت حشر آنها هم با انسان‏ها تفاوت دارد.

حیوانات بعد از آن که به حسابشان رسیدگى شد و به حق خود رسیدند، برخى به بهشت متناسب با جایگاه خودشان مى‏روند. ممکن است از بحث حشر برخى از حیوانات در قیامت استفاده شود که برخى از حیوانات داراى عالم برزخ نیز هستند، چون عالم برزخ بر سر راه تمام کسانى که قرار است محشور شوند، قرار دارد و در حقیقت کسانى که از دنیا مى‏روند تا برپایى روز قیامت، در عالم برزخ به سر مى‏برند.[48]

از دانشمندان اسلامى شنیده‏ایم که جسد شهدا پوسیده نمى‏شود، ولى اکنون پلاک برخى شهدا در معرکه جنگ تحمیلى پیدا مى‏شود، در حالى که بدن آنها پوسیده است؟

لطفاً توضیح دهید.

از روایات استفاده مى‏شود که روح انسان- چه شهید و چه غیرشهید- بعد از پایان زندگى دنیا (هنگام مرگ)، از این بدن جدا مى‏شود و در بدن‏هایى مانند بدن دنیا که لطیف و خالى از مواد و عناصرِ شناخته شده این جهان مادّى است، قرار مى‏گیرد که در اصطلاح به آن «بدن مثالى» یا «قالب مثالى» گویند.[49]

بدن بعد از جدا شدن روح از آن به مرور زمان مى‏پوسد و تبدیل به خاک مى‏شود، امّا کسانى که داراى نفس پاک و عظمت روحى خاصى باشند، بدنشان در قبر نمى‏پوسد؛ مانند برخى از شهدا، علما، صلحا و ...؛ چنان که پیکر پاک و مطهر جناب «حرّبن‏یزید ریاحى» که بیش از 850 سال از شهادت او مى‏گذشت، تروتازه مشاهده شد. (زمان شاه اسماعیل صفوى) و یا بدن پاک «حبیب‏بن‏مظاهر» پس از یازده قرن با همان حالتى که دفن شده بود، پدیدار شد. (در زمان نادر شاه) و یا بدن مطهر «شیخ صدوق رحمه الله» بعد از گذشت 857 سال از وفاتش، کاملًا سالم مشاهده شد. (سال 1238 ه) و ...[50] جسدهاى شهدا نیز مانند جسدهاى دیگران، بعد از جدا شدن روح از بدن آنان، به مرور زمان متلاشى و تبدیل به خاک مى‏شود، امّا بدن برخى از آنان که داراى عظمت روحى و نفسى پاک‏تر هستند، نمى‏پوسد و تروتازه باقى مى‏ماند و این از عنایات خاص پروردگار در حق آنان است.

سرنوشت نوزادى که مى‏میرد چیست؟ آیا سنش تغییر نمى‏کند؟ چه کسى از این بچه مواظبت مى‏کند؟

در تفسیر قمى از امام صادق علیه السلام نقل شده است: اطفال شیعیان ما نیز از مؤمنان هستند؛ فاطمه علیها السلام آنان را تربیت مى‏کند و روز قیامت آن اطفال را به سوى پدرانشان هدایت مى‏کند.[51]

در ذیل آیه شریف 21 سوره طور از ابوبصیر روایت شده که گفت: امام صادق علیه السلام فرمود: وقتى یکى از کودکان مؤمنان از دنیا مى‏رود، یک منادى در ملکوت آسمان‏ها و زمین ندا در مى‏دهد که: آگاه باشید! فلانى پسر فلان شخص از دنیا رفت؛ آن‏گاه وارسى مى‏کنند، اگر پدر و مادر کودک و یا یکى از آن دو و یا بعضى از خویشاوندان کودک مرده بودند، طفل را به او مى‏سپارند تا تغذیه کند والّا او را به دست فاطمه علیها السلام مى‏دهند تا او غذایش دهد، تا زمانى که پدر و مادرش و یا یکى از آن دو و یا یکى دیگر از بستگانش که از مؤمنان باشد از راه برسد؛ آن گاه فاطمه علیها السلام طفل را به او مى‏سپارد.[52]

در روایت دیگرى از امام صادق علیه السلام چنین نقل شده است: خداوند متعال ابراهیم و ساره را به کفالت اطفال مؤمنان مأمور کرده تا ایشان را در قصرى از دُرّ نگهدارى کنند و از درختى که در بهشت است و لوله‏هایى مانند سرپستان گاو دارد، غذا دهند و چون روز قیامت شود، لباس نو در تن ایشان کنند و به بوى خوش معطر ساخته، به عنوان هدیه نزد پدرانشان بفرستند؛ پس این اطفال با پدرانشان در بهشت پادشاهانند.[53]

از روایاتى که در این زمینه نقل شد، ظاهراً چنین استفاده مى‏شود که از این فرزندان نگهدارى مى‏شود و تحت مراقبت هستند تا بزرگ شوند و بعد در بهشت به والدینشان ملحق مى‏شوند.

بنابراین، اطفال مؤمنان اهل بهشت خواهند بود و درباره اطفال کفار و افراد جاهل قاصر و دیوانگان و مردم زمان فترت و ابلهان، برخى از علما معتقدند این افراد در آخرت آزمایش مى‏شوند؛ کسانى که از عهده امتحان برآمدند، اهل نجات و دیگران اهل دوزخ خواهند بود.[54]

 

[1] ( 1). بحار الانوار، ج 6، ص 223، حدیث 24

[2] ( 2). همان، ج 6، ص 229، ح 32

[3] ( 3). همان، ص 230، ح 35

[4] ( 1). همان، ص 221، ح 16 و 19

[5] ( 2). همان، ص 218، ح 13

[6] ( 1). حبیب‏اللَّه طاهرى، سیرى در جهان پس از مرگ، ص 328- 330

[7] ( 2). کافى، ج 3، ص 235، باب المسألة فى القبر و من یسأل و من لایسأل؛ جهت آگاهى بیشتر درباره عالم برزخ ر. ک: ناصر مکارم شیرازى و همکاران، پیام قرآن، ج 5، ص 443- 478؛ محمدى اشتهاردى، عالم برزخ در چند قدمى ما و ..

[8] ( 3). ر. ک: پیام قرآن، ج 5، ص 308- 334؛ تفسیر نمونه، ج 2، ص 307

[9] ( 1). مؤمنون، آیه 99- 100

[10] ( 2). روم، آیه 55

[11] ( 3). براى آگاهى بیشتر ر. ک: پیام قرآن، ج 5، ص 443- 475

[12] ( 1). ق، آیه 19

[13] ( 2). نهج‏البلاغه، خ 109؛ ر. ک: تفسیر نمونه، ج 22، ص 254

[14] ( 3). فجر، آیه 27- 30

[15] ( 1). کافى، ج 3، ص 127

[16] ( 2). همان، ج 3، ص 231، ح 1

[17] ( 1). آل‏عمران، آیه 170

[18] ( 2). مؤمنون، آیه 99

[19] ( 3). ر. ک: بحارالانوار، ج 6، باب احوال برزخ ص 269- 270 حدیث 122، 125 و 126

[20] ( 4). ر. ک: فیض کاشانى، محجة البیضاء، ج 8، ص 292؛ ناصر مکارم شیرازى و همکاران، پیام قرآن، ج 5، ص 475- 443؛ جعفر سبحانى، منشور جاوید، ج 9، ص 232- 241

[21] ( 5). ر. ک: مفاتیح الجنان، ص 823

[22] ( 1). ر. ک: تهیه وتنظیم بنى هاشمى خمینى، توضیح المسائل مراجع، ج 1، ص 368

[23] ( 2). طه، آیه 124

[24] ( 3). ر. ک: بحارالانوار، ج 6، ص 215

[25] ( 4). همان، ص 214

[26] ( 1). همان، ص 222؛ تفسیر نمونه، ج 26، ص 475- 479

[27] ( 2). همان، ص 261

[28] ( 3). جعفر سبحانى، معادشناسى در پرتو کتاب، سنت و عقل، ترجمه على شیروانى، ص 86

[29] ( 4). ر. ک: بحارالانوار، ج 6، ص 266

[30] ( 5). حبیب‏اللَّه طاهرى، سیرى در جهان پس از مرگ، ص 288

[31] ( 1). ر. ک: جعفر سبحانى، منشور جاوید، ج 9، ص 238- 239

[32] ( 2). ر. ک: شیخ عباس قمى، سفینةالبحار، واژه« قبر»؛ ناصر مکارم شیرازى و همکاران، پیام قرآن، ج 5، ص 468- 470

[33] ( 3). شیخ عباس قمى، منازل الآخرة، ص 30- 38

[34] ( 1). بحار الانوار، ج 6، ص 221

[35] ( 2). همان، ص 220

[36] ( 3). همان

[37] ( 4). میرزا حسین نورى، مستدرک الوسائل، ج 6، ص 331

[38] ( 5). کلینى، کافى، ج 2، ص 623

[39] ( 6). شیخ حر عاملى، وسائل الشیعه، ج 7، ص 409

[40] ( 7). بحار الانوار، ج 79، ص 64؛ جهت توضیح بیشتر ر. ک: شیخ عباس قمى، منازل الآخرة، ص 26- 30

[41] ( 1). نهج البلاغه، خطبه 42

[42] ( 2). اعراف، آیه 14

[43] ( 3). اعراف، آیه 15

[44] ( 4). اعراف، آیه 16

[45] ( 5). ر. ک: تفسیر نمونه، ج 6، ص 108- 112؛ شهید مرتضى مطهرى، معاد، ص 219؛ عبدالله جوادى آملى، مبادى اخلاق در قرآن، ص 86- 89

[46] ( 1). روم، آیه 55- 56

[47] ( 2). ر. ک: ناصر مکارم شیرازى، یک صد و هشتاد پرسش و پاسخ، ص 360- 362؛ تفسیر نمونه، ج 14، ص 344- 441

[48] ( 1). ر. ک: بحارالانوار، ج 7، ص 276؛ المیزان، ج 7، ص 73- 83؛ نمونه، ج 5، ص 221- 227؛ طبرسى، مجمع‏البیان، ج 10، ص 249

[49] ( 2). ر. ک: ناصر مکارم شیرازى و همکاران، پیام قرآن، ج 5، ص 463- 465؛ کلینى، کافى، ج 3، ص 231- 232

[50] ( 3). ر. ک: على‏اکبر مهدى‏پور، اجساد جاویدان

[51] ( 1). على بن ابراهیم قمى، تفسیر قمى، ج 2، ص 332

[52] ( 2). عبد على عروسى حویزى، تفسیر نورالثقلین، ج 5، ص 140

[53] ( 1). عبد على عروسى حویزى، تفسیر نورالثقلین، ج 5، ص 140

[54] ( 2). کافى، ج 3، ص 248، ح 2؛ براى آگاهى بیشتر ر. ک: شبّر، حق‏الیقین، ج 2، ص 104؛ المیزان، ج 19، ص 16؛/ تفسیر نمونه، ج 22، ص428

 

نام کتاب: پرسمان قرآنى معاد

نویسنده: سید على هاشمى نشلجى‏

موضوع: پرسش و پاسخ قرآنى برزخ و عالم آخرت‏

زبان: فارسى‏

تعداد جلد: 1

ناشر: موسسه بوستان کتاب‏

مکان چاپ: قم‏

سال چاپ: 1386

نوبت چاپ: چهارم‏

کتاب قرآن صفحه 3

با یاد و نام خداوند و به امید بر آورده شدن حاجات و سلامتی و به راه راست هدایت شدن تمام انسان ها ؛

هر روز یک صفحه

صفحه سه : آیات ( 6-16 )

 

 

سورةُ البَقَرة

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ

 

إِنَّ الَّذینَ کَفَرُوا سَواءٌ عَلَیْهِمْ أَ أَنْذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنْذِرْهُمْ لا یُؤْمِنُونَ (6)

 

خَتَمَ اللَّهُ عَلى‏ قُلُوبِهِمْ وَ عَلى‏ سَمْعِهِمْ وَ عَلى‏ أَبْصارِهِمْ غِشاوَةٌ وَ لَهُمْ عَذابٌ عَظیمٌ (7)

 

وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ یَقُولُ آمَنَّا بِاللَّهِ وَ بِالْیَوْمِ الْآخِرِ وَ ما هُمْ بِمُؤْمِنینَ (8)

 

یُخادِعُونَ اللَّهَ وَ الَّذینَ آمَنُوا وَ ما یَخْدَعُونَ إِلاَّ أَنْفُسَهُمْ وَ ما یَشْعُرُونَ (9)

 

فی‏ قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ فَزادَهُمُ اللَّهُ مَرَضاً وَ لَهُمْ عَذابٌ أَلیمٌ بِما کانُوا یَکْذِبُونَ (10)

 

وَ إِذا قیلَ لَهُمْ لا تُفْسِدُوا فِی الْأَرْضِ قالُوا إِنَّما نَحْنُ مُصْلِحُونَ (11)

 

أَلا إِنَّهُمْ هُمُ الْمُفْسِدُونَ وَ لکِنْ لا یَشْعُرُونَ (12)

 

وَ إِذا قیلَ لَهُمْ آمِنُوا کَما آمَنَ النَّاسُ قالُوا أَ نُؤْمِنُ کَما آمَنَ السُّفَهاءُ أَلا إِنَّهُمْ هُمُ السُّفَهاءُ وَ لکِنْ لا یَعْلَمُونَ (13)

 

وَ إِذا لَقُوا الَّذینَ آمَنُوا قالُوا آمَنَّا وَ إِذا خَلَوْا إِلى‏ شَیاطینِهِمْ قالُوا إِنَّا مَعَکُمْ إِنَّما نَحْنُ مُسْتَهْزِؤُنَ (14)

 

اللَّهُ یَسْتَهْزِئُ بِهِمْ وَ یَمُدُّهُمْ فی‏ طُغْیانِهِمْ یَعْمَهُونَ (15)

 

أُولئِکَ الَّذینَ اشْتَرَوُا الضَّلالَةَ بِالْهُدى‏ فَما رَبِحَتْ تِجارَتُهُمْ وَ ما کانُوا مُهْتَدینَ (16)

 

 

 

 

ترجمه فارسی :

 

کافران را خواه بترسانى یا نترسانى تفاوتشان نکند، ایمان نمى آورند. (6)

خدا بر دلهایشان و بر گوششان مهر نهاده و بر روى چشمانشان پرده ‏اى است، و برایشان عذابى است بزرگ. (7)

پاره ‏اى از مردم مى‏گویند: به خدا و روز قیامت ایمان آورده ‏ایم. حال آنکه ایمان نیاورده‏ اند. (8)

اینان خدا و مؤمنان را مى ‏فریبند، و نمى‏ دانند که تنها خود را فریب مى‏ دهند. (9)

در دلهاشان مرضى است و خدا نیز بر مرضشان بیفزوده است و به کیفر دروغى که گفته‏ اند برایشان عذابى است دردآور. (10)

چون به آنان گفته شود که در زمین فساد مکنید، مى‏ گویند: ما خود اصلاح گریم. (11)

آگاه باشید که اینان خود تبهکارانند و نمى‏ دانند. (12)

و چون به آنان گفته شود که شما نیز همانند دیگر مردمان ایمان بیاورید، مى‏ گویند: آیا ما نیز همانند بیخردان ایمان بیاوریم؟ آگاه باشید، که آنان خود بیخردانند و نمى‏ دانند. (13)

و چون به مؤمنان مى‏ رسند، مى‏ گویند: ایمان آورده ‏ایم. و چون با شیطانهاى خویش خلوت مى‏ کنند، مى‏گویند: ما با شما هستیم، ما استهزایشان مى ‏کنیم. (14)

خداست که آنها را استهزا مى ‏کند و وا مى‏ گذاردشان تا هم چنان در طغیان خویش سرگردان بمانند. (15)

اینان گمراهى را به هدایت خریدند، پس تجارتشان سود نکرد و در شمار هدایت یافتگان درنیامدند. (16)

 

 

 

 

ترجمه انگلیسی :

 

Surely those who disbelieve, it being alike to them whether you warn them, or do not warn them, will not believe(6)


Allah has set a seal upon their hearts and upon their hearing And there is a covering over their eyes And there is a great punishment for them(7)


" And there are some people who say: We believe in Allah and the Last Day; and they are not at all believers."(8)


They desire to deceive Allah and those who believe and they deceive only themselves and they do not perceive(9)


There is a disease in their hearts, so Allah added to their disease And they shall have a painful chastisement because they lied(10)


And when it is said to them: Do not make mischief in the land, they say: We are but peace makers!(11)


Now surely they themselves are the mischief makers, but they do not perceive(12)


And when it is said to them: Believe as the people believe, they say: Shall we believe as the fools believe? Now surely they themselves are the fools, but they do not know.(13)


" And when they meet those who believe, they say: We believe;" and when they are alone with their Shaitans, they say: Surely we are with you, we were only mocking.(14)


Allah shall pay them back their mockery, and He leaves them alone in their inordinacy, blindly wandering on(15)


These are they who buy error for the right direction, so their bargain shall bring no gain, nor are they the followers of the right direction(16)

 

 

 

a12

p13

 

* حکیمان مال را از برای آن دارند که محتاج لئیمان نگردند . ارسطا طالیس *

 

* کسی که از روی بی میلی ، بدون عذر و علت نماز جماعت را که اجتماع مسلمانان است ترک کند ، نمازی برای او نیست . امام محمد باقر علیه السلام *

تُپُل می ریم !!!

 

" بله داشتم از باشگاه برمی گشتم ، تصمیم گرفتم امروز رو ای یه تیکه راه رو با ماشین برم . خلاصه سوار ماشین شدم یه خانمه که اندازش تو مایه های کاغذ A3 بود و از من که تو مایه های کاغذ A4 هستم یکم پهن تر بود ، تو راه ایستاده بود ، راننده براش بوق زد و ایستاد ، اونم گفت تاچارا . راننده گفت : تُپُل میرم ! یه دفعه خانمه جیغش رفت هوا مگه تو خواهر مادر نداری ؟ خوبه راننده تاکسی هستی ! الآن زنگ می زنم پلیس حسابتو برسه ....( البته ببخشید که این حرفها رو می زنما !!!)

مردم هم از خدا خواسته ریختن دور ماشین و یکی از آقایون هم پرید که یقه راننده رو بگیره !!!!

خانمه ماجرا رو واسه مردم تعریف کرد و منم که دیدم اوضاع خطریه ، صلاح دونستم یه کوچولو فضولی کنم .

بله .... برگشتم به خانمه گفتم : خانم محترم مزاحمت چیه ؟ ناموس کیه ؟

خانوم محترم ما شیرازیها به جای آ میگیم اُ ، مثلا به جای تا پل می روم ( که پل نام یک مکان است ) میگیم : تُپُل میرم !!!

یا مثلا به جا ، میگیم جُ . همین ، بنده خدا ... "

 

 بد نیست وقتی وارد شهری میشیم حداقل یک ذره با لهجشون آشنا بشیم ...

 

ها عامو یِه خُردِیْ بَد نیس ای زَبونمونُ یاد بیگیرین ...بد نیس !!!