Global Village😊💕

Global Village😊💕

Our motto: All human's in the world are equal

Global Village😊💕

Our motto: All human's in the world are equal

Global Village😊💕

👈 هنگامی که در این وبلاگ حضور داری با خود صادق باش ، گوش ها ، چشم ها و لب های خود را لحظه ای از قید شیطان درون خود آزاد ساز !😉

خداوند حقیقت را می بیند اما صبر می کند ..... من عاشق خدایم هستم دعا کنید هر چه زودتر به عشقم برسم😘

گاهی انسان مطالب ساده و ابتدایی و تکراری را نیز به سادگی فراموش میکند ، پس لطفا فقط ببین !😉

در این وبلاگ پذیرفتن هیچ چیز اجباری نیست..... روزی یک نفر هم چشمهایش به دیدن یک کلمه قرآن روشن شود ، برای این بنده ی حقیر کافی ست... دیگر چیزی نمی خواهم😊


*بعد از نماز یادتون نره !سى و چهار مرتبه اَللّهُ اَکْبَرُ و سى و سه مرتبه اَلْحَمْدُلِلّهِ و سى و سه مرتبه سُبْحانَ اللّهِ بگوید و در بعضى روایات سُبْحانَ اللّهِ پیش از اَلْحَمْدُلِلّهِ وارد شده .*

تبلیغات
محبوب ترین مطالب
آخرین نظرات
  • ۱۴ فروردين ۰۰، ۱۶:۰۲ - زیاده متابعین
    good luck
نویسندگان
پیوندها

اصول کافی

زمانى که امام بتمام علوم امام پیش از خود آگاه مى‏شود

 

1- یکى از اصحاب گوید: بامام صادق علیه السلام عرضکردم: چه زمانى امام پسین بآنچه نزد امام پیشین است آگاه مى‏شود؟ فرمود: در آخرین دقیقه‏ئى که از روح او باقى مانده است.

2- امام صادق علیه السلام میفرمود: جانشین امام، بعلم امام پیش از خود را در آخرین دقیقه‏ئى که از روح او باقى مانده آگاه مى‏شود.

جن نزد ائمه آیند و مسائل دینى خود را بپرسند و در کارهاى خود بآنها روى آورند

3- سعد اسکاف گوید: راجع ببعضى از کارهاى خود بمنزل امام باقر علیه السلام رفتم (هر چه میخواستم وارد اتاق شوم) مى‏فرمود: عجله مکن تا آنکه آفتاب مرا سوخت و هر جا سایه میرفت میرفتم ناگاه بر خلاف انتظار اشخاصى از اتاق خارج شده بسوى من آمدند که مانند ملخهاى زرد بودند، و پوستین در بر کرده. از کثرت عبادت لاغر شده بودند، بخدا که از سیماى زیباى آنها وضع خود (انتظار در هواى گرم) را فراموش کردم. چون خدمتش رسیدم، بمن فرمود: گویا تو را ناراحت کردم، عرض کردم، آرى، بخدا من از وضع خود فراموش کردم، اشخاصى از نزد من گذشتند همه یک نواخت و من مردمى خوش قیافه‏تر از آنها ندیده بودم، آنها مانند ملخهاى زرد بودند و عبادت لاغرشان کرده بود فرمود: اى سعد! آنها را دیدى؟ گفتم! آرى، فرمود: ایشان برادران تو از طایفه جن هستند، عرض کردم: خدمت شما مى‏آیند؟ فرمود: آرى مى‏آیند و مسائل دینى و حلال و حرام خود را از ما میپرسند.

 

4- ابن جبل گوید: در خانه امام صادق علیه السلام ایستاده بودیم که مردمى شبیه سیاه پوستان سودانى بیرون آمدند که لنگ و روپوشى در برداشتند، از امام صادق علیه السلام راجع بآنها پرسیدیم، فرمود: ایشان برادران جن شما هستند.

5- سعد اسکاف گوید: خدمت امام باقر علیه السلام رهسپار شدم و مى‏خواستم اجازه ورود بگیرم که دیدم جهازهاى شتر در خانه صف کشیده و بردیف است، ناگاه صداهائى برخاست و سپس مردمى عمامه بسر شبیه سودانیها بیرون آمدند، من خدمت حضرت رسیدم و عرضکردم: قربانت، امروز بمن دیر اجازه فرمودى، و من اشخاصى عمامه بسر دیدم بیرون آمدند که آنها را نشناختم، فرمود: ندانستى آنها کیانند؟ عرضکردم: نه، فرمود: آنها برادران جن شما هستند که نزد ما مى‏آیند و حلال و حرام و مسائل دینى خود را از ما میپرسند.

6- سدیر صیرفى گوید: امام باقر علیه السلام مرا بحوائجى که در مدینه داشت سفارش فرمود، چون بیرون شدم و در میان دره روحاء بر شتر سوار بودم، ناگاه انسانى دیدم جامه درنوردیده، بسویش رفتم، گمان کردم تشنه است، ظرف آب را باو دادم، گفت: احتیاجى بآن ندارم، و نامه‏اى بمن داد که مهرش هنوز تر بود، چون نگاه کردم دیدم مهر امام باقر علیه السلام است، گفتم کى نزد صاحب این نامه بودى؟ گفت: هم اکنون، و در نامه مطالبى بود که حضرت مرا بآنها دستور داده بود، چون من متوجه‏ شدم کسى را نزد خود ندیدم (آورنده نامه غایب شد) سپس امام باقر علیه السلام وارد مدینه شد، من ملاقاتش کردم و عرضکردم: قربانت، مردى نامه شما را بمن داد و مهرش‏تر بود، فرمود: اى سدیر ما خدمتگزارانى از طایفه جن داریم که هر گاه شتاب داریم، آنها را مى‏فرستیم. و در روایت دیگر فرموده: ما پیروانى از جن داریم چنان که پیروانى از انس داریم، چون اراده کارى کنیم، آنها را میفرستیم.

7- حکیمه دختر موسى بن جعفر علیه السلام گوید: امام رضا علیه السلام را دیدم در هیزم خانه ایستاده و آهسته سخن مى‏گوید و من دیگرى را نمى‏دیدم. گفتم: آقاى من! با کى آهسته سخن میگوئى فرمود: این عامر زهرائى است که نزد من آمده، و چیزى میپرسد و درد دل میکند. عرضکردم: سرورم! دوست دارم سخنش را بشنوم، بمن فرمود: اگر تو سخنش را بشنوى یک سال تب میکنى، عرض کردم: آقایم! دوست دارم بشنوم. فرمود: بشنو، من گوش دادم صدائى مانند سوت شنیدم و تب مرا گرفت تا یک سال.

8- جابر گوید: امام باقر علیه السلام فرمود: در آن میان که امیر المؤمنین علیه السلام (در مسجد کوفه) بر منبر بود، اژدهائى از طرف یکى از درهاى مسجد روى آورد، مردم آهنگ کشتنش کردند امیر المؤمنین علیه السلام کس فرستاد تا دست نگه دارند، مردم از کشتنش خوددارى کردند و او سینه‏ کشان میرفت تا پاى منبر رسید، برخاست و روى دمش ایستاد و بامیرالمؤمنین علیه السلام سلام کرد، حضرت اشاره فرمود که بنشیند تا خطبه‏اش تمام شود، چون از خطبه فارغ گشت، متوجهش شد و فرمود: کیستى گفت: من عمرو بن عثمان خلیفه شما بر طایفه جنم، پدرم مرد و بمن سفارش کرد خدمت شما آیم و رأى شما را بدست آورم، اکنون نزد شما آمدم تا چه دستور و نظر فرمائى. امیر المؤمنین علیه السلام فرمود: ترا بتقواى خدا سفارش میکنم و اینکه باز گردى و در میان جنیان بجاى پدرت باشى، و تو خلیفه من هستى برایشان. عمرو با امیر المؤمنین علیه السلام خداحافظى کرد و بازگشت. و او خلیفه آن حضرتست بر جنیان من بحضرت عرضکردم: قربانت، عمرو خدمت شما مى‏آید و آمدن بر او واجبست؟ فرمود: آرى.

شرح‏

- مجلسى ره گوید: اگر چه این روایت ضعیف است ولى مضمونش متواتر است و باب ثعبان (در اژدها) در مسجد کوفه مشهور بوده، و گویند: بنى امیه براى از بین بردن این اسم، فیلى بر آن در میبستند تا بباب الفیل مشهور گشت.

7- نعمان بن بشیر گوید: با جابر بن یزید جعفى هم کجاوه بودم، چون بمدینه رسیدیم، جابر خدمت امام باقر علیه السلام رسید و از او خداحافظى کرد و شادمان از نزدش بیرون شد، تا روز جمعه بچاه اخیرجه رسیدیم و آنجا نخستین منزلیست که از فید بسوى مدینه برمیگردیم، چون نماز ظهر را گزاردیم و شتر ما حرکت کرد، مرد بلند قامت گندم گونى پیدا شد که نامه‏ئى داشت و آن را بجابر داد. جابر آن را گرفت و بوسید و بر دیده گذاشت، در آن نوشته بود: از جانب محمد بن على بسوى جابر بن یزید، و بر آن نامه مهر سیاه و ترى بود. جابر باو گفت: کى نزد آقایم بودى؟ گفت: هم اکنون، جابر گفت: پیش از نماز یا بعد از نماز؟

گفت: بعد از نماز، جابر مهر را برداشت و شروع بخواندن کرد و چهره‏اش را درهم میکشید تا بآخر نامه رسید، سپس نامه را نگهداشت و تا بکوفه رسید او را خندان و شادان ندیدم. شبانگاه بکوفه رسیدیم من خوابیدم، چون صبح شد، بخاطر احترام و بزرگداشت او نزدش رفتم، دیدمش بیرون شده بجانب من مى‏آید. و بجولها را بگردنش آویخته و بر نى سوار شده میگوید: أجد منصور بن جمهور أمیرا غیر مأمور (منصور بن جمهور را فرماندهى میبینم که فرمانبر نیست) و أشعارى از این قبیل میخواند.

او بمن نگریست و من باو، نه او چیزى بمن گفت و نه من باو، من از وضعى که از او دیدم شروع بگریستن نمودم، کودکان و مردم گرد ما جمع شدند. و او آمد تا وارد رحبه شد و با کودکان میچرخید مردم میگفتند: دیوانه شد جابر بن یزید، دیوانه شد.

بخدا سوگند که چند روز بیش نگذشت که از جانب هشام بن عبد الملک نامه‏ئى بوالیش رسید که مردى را که نامش جابر بن یزید جعفى است پیدا کن و گردنش را بزن و سرش را براى من بفرست، والى متوجه اهل مجلس شد و گفت: جابر بن یزید جعفى کیست؟ گفتند: خدا ترا اصلاح کند. مردى بود دانشمند و فاضل و محدث که حج گزارد و دیوانه شد، و اکنون در رحبه بر نى سوار مى‏شود و با کودکان بازى میکند والى آمد و از بلندى نگریست، او را دید بر نى سوار است و با بچه‏ها بازى مى‏کند، گفت: خدا را شکر که مرا از کشتن او برکنار داشت، روزگارى نگذشت که منصور بن جمهور وارد کوفه شد و آنچه جابر میگفت عملى شد.

شرح‏

- آنچه جابر میگفت همان مصراع أجد منصور بن جمهور امیرا غیر مأمور است و این خبر غیبى را از امام باقر علیه السلام استفاده کرده بود، زیرا منصور بن جمهور از جانب یزید بن ولید، بعد از عزل یوسف بن عمر در سنه 126 والى کوفه شد و آن 12 سال بعد از وفات امام باقر علیه السلام بوده.

 

 

نام کتاب: أصول الکافی / ترجمه مصطفوى‏

نویسنده: کلینى، محمد بن یعقوب‏

تاریخ وفات مؤلف: 329 ق‏

مترجم: مصطفوى، سید جواد

محقق / مصحح: ندارد

موضوع: کلام‏

زبان: فارسى‏

تعداد جلد: 4

ناشر: کتاب فروشى علمیه اسلامیه‏

مکان چاپ: تهران‏

سال چاپ: 1369 ش‏

نوبت چاپ: اول‏

 

a11

کتاب قرآن صفحه 2

با یاد و نام خداوند و به امید بر آورده شدن حاجات و سلامتی و به راه راست هدایت شدن تمام انسان ها ؛

هر روز یک صفحه

صفحه دو :

 

سورةُ البَقَرة

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ‏

الم (1)

ذلِکَ الْکِتابُ لا رَیْبَ فیهِ هُدىً لِلْمُتَّقینَ (2)

الَّذینَ یُؤْمِنُونَ بِالْغَیْبِ وَ یُقیمُونَ الصَّلاةَ وَ مِمَّا رَزَقْناهُمْ یُنْفِقُونَ (3)

وَ الَّذینَ یُؤْمِنُونَ بِما أُنْزِلَ إِلَیْکَ وَ ما أُنْزِلَ مِنْ قَبْلِکَ وَ بِالْآخِرَةِ هُمْ یُوقِنُونَ (4)

أُولئِکَ عَلى‏ هُدىً مِنْ رَبِّهِمْ وَ أُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ (5)

 

 

 

 

ترجمه فارسی :

به نام خداى بخشاینده مهربان

 

الف. لام. میم. (1)

این است همان کتابى که در آن هیچ شکى نیست. پرهیزگاران را راهنماست: (2)

آنان که به غیب ایمان مى ‏آورند و نماز مى گزارند، و از آنچه روزیشان داده‏ ایم انفاق مى کنند، (3)

و آنان که به آنچه بر تو و بر پیامبران پیش از تو نازل شده است ایمان مى‏ آورند و به آخرت یقین دارند. (4)

ایشان از سوى پروردگارشان قرین هدایتند، و خود رستگارانند. (5)

 

 

 

 

ترجمه انگلیسی :

ALIF LAM MIM(1)


This Book, there is no doubt in it, is a guide to those who guard against evil (2)


Those who believe in Al Ghaib(3)


And who believe in that which has been revealed to you and that which was revealed before you and they are sure of the hereafter(4)

 

These are on a right course from their Lord And these it is that shall be successf(5(

 

 

 

p12

* تنها علاج عشق ، ازدواج است *

 

* نامداری بی نیک نامی ، به پشیزی نمی ارزد *

چیستی برزخ

مفهوم «برزخ» چیست؟

«برزخ» در لغت به معناى چیزى است که در میان دو شئ حایل شود، سپس این معنا توسعه یافته و به هر امرى که در میان دو چیز یا دو مرحله قرار گیرد، اطلاق شده است.

قرآن درباره دریاى آب شیرین و شور که در کنار هم قرار دارند مى‏فرماید: «بَیْنَهُمَا بَرْزَخٌ لَّایَبْغِیَانِ»[1]؛ در میان آن دو، برزخى است که مانع از غلبه یکى بر دیگرى است.

در این‏جا منظور از «برزخ» جهانى است که میان دنیا و عالم آخرت قرار دارد؛ یعنى هنگامى که روح از بدن جدا مى‏شود، پیش از آن که بار دیگر در قیامت به بدن اصلى بازگردد، در عالمى که میان این دو عالم است و برزخ نامیده مى‏شود قرار خواهد داشت.[2]

هستى برزخ‏

 

چه دلیل بر اثبات عالم برزخ وجود دارد؟

اصل وجود «عالم برزخ» مورد اتفاق دانشمندان اسلامى‏است و دلایل عمده آنها بر اثبات آن، آیات و روایات است، هر چند از طریق عقلى نیز قابل اثبات است. از جمله آیاتى که بر عالم برزخ دلالت مى‏کند، چنین است: «و مِنْ وِرائِهِمْ بَرَزَخُ إِلى‏ یَوْمِ یُبْعَثُونَ»[3]؛ و پشت سر آنها برزخى است تا روزى که بر انگیخته مى‏شوند. آیات دیگرى نیز بر عالم برزخ دلالت دارند که عبارتند از: بقره، 154؛ مؤمن، 46 و 47؛ نوح، 25؛ یس، 26 و 27؛ روم، 55؛ مؤمن، 11 و ... بعضى از این آیات، از حوادث و احوال عالم برزخ خبر مى‏دهند؛ مثلًا: از آیه 46 سوره مؤمن استفاده مى‏شود که در جهان برزخ آل فرعون را بر آتش دوزخ عرضه مى‏کنند و ناراحت مى‏شوند، یا شهدا در عالم برزخ نزد پروردگار و در محضر قرب او روزى داده مى‏شوند و در آن عالم حیات حقیقى دارند.

پس طبق این آیات، در عالم برزخ حیات برزخى وجود دارد و مجرمان در آن‏جا گرفتار عذاب الهى مى‏باشند، و شهدا و بندگان صالح خداوند نیز از نعمت‏هاى الهى برخوردارند.

روایات نیز بر عالم برزخ و حیات در آن‏جا و حوادث آن دلالت روشن دارند: در حدیث معروفى از پیغمبر اکرم صلى الله علیه و آله آمده که هنگامى که اجساد کشته شده‏گان مشرکان مکّه را در جنگ بدر در چاهى ریختند، در کنار چاه ایستاد و فرمود: اى اهل چاه! آیا آن‏چه را که پروردگارتان به شما وعده داده بود حق یافتید؟ من که وعده پروردگارم را (در مورد پیروزى) حق یافتم! گروهى عرض کردند: اى رسول خدا! آیا آنها مى‏شنوند؟ فرمود: شما نسبت به آن‏چه من مى‏گویم از آنها شنواتر نیستید، ولى آنها امروز پاسخ نمى‏دهند.[4]

بعضى از روایات، از حوادث و احوال عالم برزخ و سرنوشت آدمى خبر مى‏دهند؛ مثلًا، در روایات بسیارى، از شادى ارواح مؤمنان به وسیله اعمال نیک بازماندگان خبر مى‏دهد؛ از جمله در حدیثى از امام صادق علیه السلام آمده: انَّ الْمَیّتَ لَیَفْرَحُ بِالتِّرَحُّمِ عَلیْه وَ الْاسْتِغْفارِ لَهُ کَما یَفْرَحُ الْحَىُّ بِالهَدیَّةِ؛[5] میت، با طلب رحمت و استغفار براى او خوشحال مى‏شود؛ همان گونه که افراد زنده با هدایا خوشحال مى‏شوند.

در حدیثى از امام صادق علیه السلام مى‏خوانیم که فرمود: آنها [/ ارواح مؤمنان‏] در حجره‏هایى از بهشت، از طعام و شراب آن متنعم مى‏شوند و مى‏گویند: پروردگارا! قیامت را براى ما برپا کن، و به وعده‏هایى که به ما داده‏اى وفا نما.[6]

روشن است که منظور از بهشت در این روایت، بهشت برزخى است.

 

حیات برزخى‏

 

حیات برزخى چیست؟

آیات متعددى حکایت از حیات بعد از مرگ دارد؛ از جمله: «وَلَا تَقُولُواْ لِمَن یُقْتَلُ فِى سَبِیلِ اللَّهِ أَمْوَ تُ‏ م‏ بَلْ أَحْیَآءٌ وَ لکِن لَّاتَشْعُرُونَ»[7]؛ و کسانى که در راه خدا کشته مى‏شوند مرده نخوانید، آنها زنده‏اند، ولى نمى‏دانید. و نیز آیه: «لَعَلّى أَعْمَلُ صلِحًا فِیمَا تَرَکْتُ کَلَّآ إِنَّهَا کَلِمَةٌ هُوَ قَآلُهَا وَ مِن وَرَآهِم بَرْزَخٌ إِلَى‏ یَوْمِ یُبْعَثُونَ»[8]؛ تا آن زمان که مرگ هر یک فرا رسد در آن حال پشیمان شده گوید: پروردگارا: مرا- به دنیا- بازگردان! تا شاید به تدارک گذشته عملى صالح به جاى آورم و به او خطاب شود که هرگز نخواهد شد واین کلمه را از حسرت مى‏گوید و ثمرى نمى‏بخشد که عالم برزخ به دنبال آنهاست تا روزى که برانگیخته شوند.

روح انسان بعد از این جهان در اجساد لطیفى قرار مى‏گیرد که از عوارض فراوان این ماده کثیف برکنار است و چون از هر نظر شبیه این جسم است به آن «قالب مثالى» یا «بدن مثالى» مى‏گویند که نه به کلى مجرد و نه مادى محض است، بلکه داراى نوعى «تجرد برزخى» است. بعضى از محققان آن را به وضع روح در حالت خواب تشبیه‏ کرده‏اند که در آن حال ممکن است با مشاهده نعمت‏هایى، به راستى لذت ببرد و بر اثر دیدن مناظر هولناک معذّب و متألّم شود؛ آن چنان که گاه واکنش آن در همین بدن نیز ظاهر مى‏شود و به هنگام دیدن خواب‏هاى هولناک، فریاد مى‏کشد و ....

تعلّق روح به بدن مثالى در «جهان برزخ» تا قیامت ادامه داشته و به هنگام قیامت دوباره به بدن‏هاى نخستین به فرمان خدا بر مى‏گردد.[9]

آیا عالم برزخ جسمانى و روحانى است یا فقط روحانى؟ اگر جسمانى هم مى‏باشد پس چرا خداوند مى‏فرماید: آن‏گاه که در نفخ صور دمیده شود مردم فوج فوج از قبرها بیرون مى‏آیند و به صحراى قیامت مى‏روند.[10] اگر عالم برزخ جسمانى هم باشد پس جسم عالم برزخ غیر از جسم عالم قیامت خواهد بود، توضیح دهید؟

انسان مرکب از جسم و روح است. با مرگ، جسم مادى او را در قبر مى‏نهند و در این دنیا باقى مى‏ماند و روح او به عالم برزخ وارد مى‏شود.

روح انسان پس از جدا شدن از جسد خاکى در عالم برزخ در جسم‏هاى لطیفى قرار مى‏گیرند که بسیارى از عوارض ماده را ندارند و چون از هر نظر شبیه این جسم است، بر آن «قالب مثالى» و یا «بدن مثالى» مى‏گویند؛ یعنى بدنى شبیه همین بدن، امّا نه به کلى مجرد است و نه مادى محض. همانند هنگامى که انسان خواب مى‏بیند؛ جسم او در بستر آرمیده است، ولى خواب دیدن او با جسم است که آن جسم مثالى است.

هنگام وقوع قیامت، خداوند روح را به بدن‏هاى دنیوى بر مى‏گرداند، لذا قرآن کریم مى‏فرماید: پس از دمیده شدن صور دوم، مردم گروه گروه از قبرها بیرون مى‏آیند و به صحراى قیامت وارد مى‏شوند.[11]

بنابراین نه عالم برزخ فقط روحانى است و نه جهان قیامت، بلکه هر دو روحانى و جسمانى هستند ولیکن جسم عالم برزخ با جسم عالم قیامت تفاوت دارد.

ویژگى‏هاى روح در عالم برزخ چیست؟

یکى از مباحث مهم معاد، بقاى روح است که بااستدلال به آن مى‏توان معاد رااثبات نمود.

روح مى‏تواند بعد از مرگ جسم و متلاشى شدن آن به زندگى خود ادامه دهد، امّا این که چه ویژگى‏هایى دارد باید گفت: اولًا: روح مجرد است؛ یعنى از خواص عمومى ماده (زمان، مکان و اجزا)، مبرّا است و این ویژگى‏ها را ندارد؛ البته روح در این دنیا همراه جسم است و ویژگى او، در عالم برزخ با دنیا تفاوتى ندارد.[12]

ثانیاً: روح کفّار در عالم برزخ، گرفتار عذاب و روح مؤمن در نعمت است تا قیامت فرا رسد. امام صادق علیه السلام فرموده است: برزخ، همان قبر است، از آن زمان که مى‏میرد تا روز قیامت.[13]

امام زین العابدین علیه السلام فرمود: قبر، باغى از باغ‏هاى بهشت یا حفره‏اى از آتش است.[14]

ویژگى دیگر روح در عالم برزخ، آن است که با دنیا در ارتباط بوده و تا حدودى از حالات بستگان خود آگاه است. اگر بستگان، برایش دعا و طلب مغفرتى بکنند، خوشحال مى‏شود؛ همان‏گونه که افراد زنده با هدیه خوشحال مى‏شوند.

پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله فرمود: اى مردم! مرده‏ها را زیارت کنید و به سراغ آنها بروید و سلام بفرستید؛ سوگند به کسى که جانم در دست او است، مسلمانى تا روز قیامت بر آنها سلام نمى‏فرستد، مگر این که سلام او را پاسخ مى‏گویند.[15]

از این احادیث معلوم مى‏شود روح در عالم برزخ، با این جهان در ارتباط است.

آیا این که مى‏گویند چاهى به نام «حضر موت» وجود دارد و گنه‏کاران در عالم برزخ در آن عذاب مى‏شوند، صحیح است؟ آیا آن چاه در همان صحراى «حضر موت» که در جنوب شبه جزیره عربستان است واقع شده؟

در روایتى آمده است که در حضر موت (سرزمینى در شرق عدن) چاهى است عمیق به نام «برهوت» که ارواح کفار در آن، جاى دارند و در آن‏جا عذاب مى‏شوند. حضرت على علیه السلام مى‏فرماید: بدترین آبادى‏هاى روى زمین آبادى برهوت است که در حضر موت واقع است، ارواح کفار در آن‏جا گرد آیند.[16]

طبق این حدیث و احادیث دیگر[17] ظاهراً این سرزمین در جنوب جزیرةالعرب (عربستان) است.[18]

آیا حیات برزخى به پیامبران و امامان اختصاص دارد؟

همه انسان‏ها حیات برزخى دارند و ویژه شهدا، پیامبران و امامان نیست. زیرا همه انسان‏ها پس از مرگ وارد عالَم برزخ مى‏شوند. تفاوت انسان‏هاى معمولى با پیامبران و امامان و شهدا در نوع حیات برزخى است. پیامبران، امامان و شهدا از حیات ویژه و زندگى خاصى برخوردارند؛ همان گونه که قرآن کریم در آیه 169 آل‏عمران به این موضوع اشاره دارد.

آیا در عالَم برزخ نیز مرگ وجود دارد یا فقط در دنیا است؟

از قرآن کریم استفاده مى‏شود که ما در دنیا با مردن وارد عالَم برزخ مى‏شویم و در برزخ هم مرگى داریم که پس از آن وارد جهان قیامت مى‏شویم؛ خداوند متعال مى‏فرماید:

«کَیفَ تَکفُرونَ بِاللَّهِ وکُنتُم اموتًا فَاحیکُم ثُمَّ یُمیتُکُم ثُمَّ یُحییکُم ثُمَّ الَیهِ تُرجَعون»[19]؛ چگونه به خداوند کافر مى‏شوید؟! در حالى که شما مردگان [و اجسام بى‏روحى‏] بودید و او شما را زنده کرد؛ سپس شما را مى‏میراند و بار دیگر شما را زنده مى‏کند؛ سپس به سوى او بازگردانده مى‏شوید. با توجه به این‏که حقیقت مرگ انتقال از یک نشئه به نشئه دیگر و از یک جهان به جهان دیگر است، طبق آیه یاد شده، انسان با مرگ دنیوى، وارد جهان برزخ مى‏شود و حیات برزخى پیدا مى‏کند و سپس وارد جهان قیامت مى‏شود. این انتقال از برزخ به قیامت مرگ برزخى است.[20]

 

 

[1] ( 1). رحمان، آیه 20

[2] ( 2). ر. ک: راغب اصفهانى، مفردات، ص 118؛ ناصر مکارم شیرازى و همکاران، پیام قرآن، ج 5، ص 443

[3] ( 1). مؤمنون، آیه 100

[4] ( 2). متقى هندى، کنزالعمال، ج 10، ص 377، ح 29876

[5] ( 1). المحجّة البیضاء، ج 8، ص 292؛ شیخ صدوق، من لایحضره الفقیه، ج 1، ص 183

[6] ( 2). کافى، ج 3، باب ارواح المؤمنین، ح 1

[7] ( 3). بقره، آیه 154

[8] ( 4). مؤمنون، آیه 100

[9] ( 1). ر. ک: ناصر مکارم شیرازى و همکاران، تفسیر نمونه، ج 14، ص 321- 323

[10] ( 2). نبأ، آیه 18

[11] ( 3). نبأ، آیه 18

[12] ( 1). ناصر مکارم شیرازى و همکاران، پیام قرآن، ج 5، ص 443

[13] ( 2). کلینى، کافى، ج 3، ص 242

[14] ( 3). همان، ص 447؛ شیخ صدوق، خصال، ص 119

[15] ( 4). همان، ص 460

[16] ( 1). کلینى، کافى، ج 3، ص 246؛ ر. ک: شیخ حر عاملى، الفصول المهمة، ص 336؛ بحارالانوار، ج 7، ص 116

[17] ( 2). کلینى، کافى، ج 8، ص 231

[18] ( 3). ر. ک: سید مصطفى حسینى دشتى، معارف و معاریف، مدخل، حضر موت و برهوت

[19] ( 1). بقره، آیه 28

[20] ( 2). ر. ک: المیزان، ج 1، ص 111- 112

آمیزه ای از دلهره و عشق و صراحت

 

گر باید از این گونه جدا زیست چنین پست

نفرین به من ، ای مرگ ، اگر از تو کشم دست

در این شب بیهوده به دنبال چه هستی ؟

وقتی که به جز مرگ دگر هیچ نماندست

در کوچه خورشید قدم می زدم اما

خورشید به شب ختم شد و کوچه به بن بست

ای یار که لب های تو در دسترسم نیست

بگذار که با یاد نگاه تو شوم مست

می خواهمت ای گنج که در چنگ من افتی

امّا به چه دل خوش کند این عشق تهی دست ؟

ای مرگ که عمری به تمنّای تو بودم

آنسوی مه آلود تو آیا خبری هست ؟

آمیزه ای از دلهره و عشق و صِراحت

طی شد همه عمر من ای دوست از این دست

a10

کتاب قرآن صفحه 1

با یاد و نام خداوند و به امید بر آورده شدن حاجات و سلامتی و به راه راست هدایت شدن تمام انسان ها ؛

هر روز یک صفحه

صفحه یک :

 

سورةُ الفَاتِحَة

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ (1)

الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمینَ (2)

 

الرَّحْمنِ الرَّحیمِ (3)

 

مالِکِ یَوْمِ الدِّینِ (4)

 

إِیَّاکَ نَعْبُدُ وَ إِیَّاکَ نَسْتَعینُ (5)

 

اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقیمَ (6)

 

صِراطَ الَّذینَ أَنْعَمْتَ عَلَیْهِمْ غَیْرِ الْمَغْضُوبِ عَلَیْهِمْ وَ لاَ الضَّالِّینَ (7)

 

ترجمه فارسی :

به نام خداى بخشاینده مهربان (1)

ستایش خدا را که پروردگار جهانیان است. (2)

آن بخشاینده مهربان، (3)

آن فرمانرواى روز جزا. (4)

تنها تو را مى پرستیم و تنها از تو یارى مى‏جوییم. (5)

ما را به راه راست هدایت کن: (6)

راه کسانى که ایشان را نعمت داده‏اى، نه خشم گرفتگانِ بر آنها و نه گمراهان. (7)

 

ترجمه انگلیسی :

 

In the Name of Allah, the Beneficent, the Merciful(1)
All praise is due to Allah, the Lord of the worlds(2)
The Beneficent, the Merciful(3)
Master of the Day of Judgment(4)
Thee do we serve and Thee do we beseech for help(5)
Keep us on the right path(6)
(7)The path of those upon whom Thou hast bestowed favors
 

العربیه

فارسی

 

English

 

 

 

p11

 

* خود را ، تا هنگامی همراه داری که دلداده نشده ای ، دلبسته با خویشتن خویش بیگانه است . حکیم ارد بزرگ *

 

* به گونه ای زندگی کنید که وقتی فرزندانتان به یاد عدالت ، صداقت و مهربانی می افتند ، شما در نظرشان تداعی شوید . جکسون براون *

دختر همسایه ی ما

 

دختر همسایه ی ما عاشق است . اشتباه نکنید او عاشق یک دختر است . دلش با دل او پیوند خورده ، محکم است . قصد آن دختر کمک بود به او ، چون پایه است . ولی حالا ، قضیه طور دیگر است . آن دختر نمی خواهد دیگر به او کمک کند چون شاغل است . کار دارد و وقتش حسابی پر است .در حال حاضر دختر همسایه ی ما مریض شده چون عاشق است. بدون او زندگی برایش مشکل است . کاش آن دختر کمی سرش خلوت شود ، چون واجب است . زندگی یک نفر دارد به پایان می رسد ، عزراییل در خانه شان منتظر است ....

 

ذهن شما فراموش می کند ، چون درِ ذهن خود را به روی او باز کرده اید . ولی او هرگز فراموش نخواهد کرد چون درِ دل خود را به روی شما باز کرده است .....

 

در این متن از یکی از آرایه های ادبی به نام سجع استفاده شده است سجع به معنی اوردن کلمات هم وزن و قافیه در یک عبارت یا نوشته یا انشاء است .