s301
- چهارشنبه دی ۲۷ ۱۳۹۶، ۱۲:۰۰ ب.ظ
- ۰ حرفهای شما
با یاد و نام خداوند و به امید بر آورده شدن حاجات و سلامتی و به راه راست هدایت شدن تمام انسان ها ؛
هر روز یک صفحه
صفحه سیصد و یک (74-62)
سورةُ الکَهف
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ
فَلَمَّا جاوَزا قالَ لِفَتاهُ آتِنا غَداءَنا لَقَدْ لَقینا مِنْ سَفَرِنا هذا نَصَباً (62)
قالَ أَ رَأَیْتَ إِذْ أَوَیْنا إِلَى الصَّخْرَةِ فَإِنِّی نَسیتُ الْحُوتَ وَ ما أَنْسانیهُ إِلاَّ الشَّیْطانُ أَنْ أَذْکُرَهُ وَ اتَّخَذَ سَبیلَهُ فِی الْبَحْرِ عَجَباً (63)
قالَ ذلِکَ ما کُنَّا نَبْغِ فَارْتَدَّا عَلى آثارِهِما قَصَصاً (64)
فَوَجَدا عَبْداً مِنْ عِبادِنا آتَیْناهُ رَحْمَةً مِنْ عِنْدِنا وَ عَلَّمْناهُ مِنْ لَدُنَّا عِلْماً (65)
قالَ لَهُ مُوسى هَلْ أَتَّبِعُکَ عَلى أَنْ تُعَلِّمَنِ مِمَّا عُلِّمْتَ رُشْداً (66)
قالَ إِنَّکَ لَنْ تَسْتَطیعَ مَعِیَ صَبْراً (67)
وَ کَیْفَ تَصْبِرُ عَلى ما لَمْ تُحِطْ بِهِ خُبْراً (68)
قالَ سَتَجِدُنی إِنْ شاءَ اللَّهُ صابِراً وَ لا أَعْصی لَکَ أَمْراً (69)
قالَ فَإِنِ اتَّبَعْتَنی فَلا تَسْئَلْنی عَنْ شَیْءٍ حَتَّى أُحْدِثَ لَکَ مِنْهُ ذِکْراً (70)
فَانْطَلَقا حَتَّى إِذا رَکِبا فِی السَّفینَةِ خَرَقَها قالَ أَ خَرَقْتَها لِتُغْرِقَ أَهْلَها لَقَدْ جِئْتَ شَیْئاً إِمْراً (71)
قالَ أَ لَمْ أَقُلْ إِنَّکَ لَنْ تَسْتَطیعَ مَعِیَ صَبْراً (72)
قالَ لا تُؤاخِذْنی بِما نَسیتُ وَ لا تُرْهِقْنی مِنْ أَمْری عُسْراً (73)
فَانْطَلَقا حَتَّى إِذا لَقِیا غُلاماً فَقَتَلَهُ قالَ أَ قَتَلْتَ نَفْساً زَکِیَّةً بِغَیْرِ نَفْسٍ لَقَدْ جِئْتَ شَیْئاً نُکْراً (74)
ترجمه فارسی
وقتى [از آنجا] گذشتند، موسى به خدمت گزارش گفت: غذاى صبحگاهى ما را بیاور که از این سفرمان سختى و خستگىِ بسیار دیدیم. (62)
خدمت گزارش گفت: آیا ندانستى چون کنار آن سنگ جاى گرفتیم، من ماهى را از یاد بردم و آن با وضعى شگفتانگیز راه خود را در دریا گرفت و رفت، و جز شیطان از خاطرم نبرد که آن را به یاد داشته باشم. (63)
موسى گفت: این [جاى فراموش کردن ماهى] همان است که ما در طلبش بودیم. پس با پى گرفتن جاى پاى خود [از راهى که آمده بودند] برگشتند. (64)
پس بندهاى از بندگان ما را یافتند که او را از نزد خود رحمتى داده و از پیشگاه خود دانشى ویژه به او آموخته بودیم. (65)
موسى به او گفت: آیا [اذن مىدهى که] من تو را [به این هدف] پیروى کنم که از آنچه به تو آموختهاند، مایه رشدى به من بیاموزى؟ (66)
گفت: [اى موسى!] تو هرگز نمىتوانى بر همراهى من شکیبایى ورزى. (67)
و چگونه مىتوانى بر چیزى که به آن احاطه [علمى] ندارى شکیبایى ورزى؟ (68)
گفت: اگر خدا بخواهد، مرا شکیبا خواهى یافت، و هیچ فرمانى را از تو مخالفت نخواهم کرد. (69)
گفت: [اى موسى!] اگر دنبال من آمدى، از هیچ چیز از من مپرس تا خودم درباره [حقیقتِ] آن با تو آغاز سخن کنم. (70)
پس هر دو به راه افتادند تا وقتى که در کشتى سوار شدند، او شکافى در کشتى ایجاد کرد. موسى گفت: آیا آن را شکافتى تا سرنشینانش را غرق کنى؟ به راستى که کارى بسیار زشت کردى! (71)
گفت: [اى موسى!] آیا نگفتم که تو هرگز نمىتوانى بر همراهى من شکیبایى ورزى؟ (72)
گفت: مرا بر آنچه از یاد بردم، مؤاخذه مکن و در کارم به من سخت مگیر. (73)
پس [هر دو] به راه افتادند تا [زمانى که] به نوجوانى برخوردند پس [بنده ما] او را کشت. موسى گفت: آیا شخص بىگناهى را بدون آنکه کسى را کشته باشد، کُشتى؟ به راستى که کارى بسیار ناپسند مرتکب شدى! (74)
Translation of the Qur'an
Page ( 301 ) verses Sura al-kahf ( 62 - 74 )
Sura al-Kahf
In the nane of God
When they had gone still further, he told his young man:" Bring us our lunch; we have experienced so much strain along our journey.") 62 (
He said:" Did you see when we were resting by the rock, that I forgot the fish? Unless it was Satan who made me forget it so I did not remember it. It took its way through the sea like something marvellous!") 63 (
He said:" That is just what we've been searching for." So they retraced their steps the way they had come.) 64 (
They found one of Our servants to whom We had given mercy from Ourself and taught him knowledge from Our very presence.) 65 (
Moses said to him:" May I follow you so you may teach me some of the common sense you have been taught?") 66 (
He said:" You will never have any patience with me!) 67 (
How can you show any patience with something that is beyond your experience?") 68 (
He said:" You will find me patient, if God so wishes. I will not disobey you in any matter.") 69 (
He said:" If you follow me, do not ask me about anything until I tell you something to remember it by.") 70 (
) X (So they both started out until, as they boarded the ship, he bored a hole in her. He said:" Have you scuttled her to drown her crew? You have done such a weird thing!") 71 (
He said:" Didn't I say that you would not manage to show any patience with me?") 72 (
He said:" Do not take me to task for what I have forgotten, nor weigh me down by making my case too difficult for me.") 73 (
They journeyed on until when they met a youth, he killed him. He said:" Have you killed an innocent soul without any previous murder] on his part [? You have committed such a horrible deed!") 74 (
- ۹۶/۱۰/۲۷