s243
- يكشنبه آبان ۷ ۱۳۹۶، ۱۰:۴۳ ق.ظ
- ۱ حرفهای شما
با یاد و نام خداوند و به امید بر آورده شدن حاجات و سلامتی و به راه راست هدایت شدن تمام انسان ها ؛
هر روز یک صفحه
صفحه دویست و چهل و سه (64-69)
سورةُ یُوسُف
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم
قالَ هَلْ آمَنُکُمْ عَلَیْهِ إِلاَّ کَما أَمِنْتُکُمْ عَلى أَخیهِ مِنْ قَبْلُ فَاللَّهُ خَیْرٌ حافِظاً وَ هُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمینَ (64)
وَ لَمَّا فَتَحُوا مَتاعَهُمْ وَجَدُوا بِضاعَتَهُمْ رُدَّتْ إِلَیْهِمْ قالُوا یا أَبانا ما نَبْغی هذِهِ بِضاعَتُنا رُدَّتْ إِلَیْنا وَ نَمیرُ أَهْلَنا وَ نَحْفَظُ أَخانا وَ نَزْدادُ کَیْلَ بَعیرٍ ذلِکَ کَیْلٌ یَسیرٌ (65)
قالَ لَنْ أُرْسِلَهُ مَعَکُمْ حَتَّى تُؤْتُونِ مَوْثِقاً مِنَ اللَّهِ لَتَأْتُنَّنِی بِهِ إِلاَّ أَنْ یُحاطَ بِکُمْ فَلَمَّا آتَوْهُ مَوْثِقَهُمْ قالَ اللَّهُ عَلى ما نَقُولُ وَکیلٌ (66)
وَ قالَ یا بَنِیَّ لا تَدْخُلُوا مِنْ بابٍ واحِدٍ وَ ادْخُلُوا مِنْ أَبْوابٍ مُتَفَرِّقَةٍ وَ ما أُغْنی عَنْکُمْ مِنَ اللَّهِ مِنْ شَیْءٍ إِنِ الْحُکْمُ إِلاَّ لِلَّهِ عَلَیْهِ تَوَکَّلْتُ وَ عَلَیْهِ فَلْیَتَوَکَّلِ الْمُتَوَکِّلُونَ (67)
وَ لَمَّا دَخَلُوا مِنْ حَیْثُ أَمَرَهُمْ أَبُوهُمْ ما کانَ یُغْنی عَنْهُمْ مِنَ اللَّهِ مِنْ شَیْءٍ إِلاَّ حاجَةً فی نَفْسِ یَعْقُوبَ قَضاها وَ إِنَّهُ لَذُو عِلْمٍ لِما عَلَّمْناهُ وَ لکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لا یَعْلَمُونَ (68)
وَ لَمَّا دَخَلُوا عَلى یُوسُفَ آوى إِلَیْهِ أَخاهُ قالَ إِنِّی أَنَا أَخُوکَ فَلا تَبْتَئِسْ بِما کانُوا یَعْمَلُونَ (69)
ترجمه فارسی
گفت: آیا همان گونه که شما را پیش از این نسبت به برادرش امین پنداشتم، درباره او هم امین پندارم؟ [من به مراقبت و نگهبانى شما امید ندارم] پس خدا بهترین نگهبان است و او مهربانترین مهربانان است. (64)
و هنگامى که کالایشان را گشودند، دیدند اموالشان را به آنان بازگرداندهاند، گفتند: اى پدر! [بهتر از این] چه مىخواهیم؟ این اموال ماست که به ما بازگردانده و ما [دوباره با همین اموال] براى خانواده خود آذوقه مىآوریم و برادرمان را حفظ مىکنیم، و بار شترى اضافه مىکنیم و آن [بار شتر از نظر عزیز که مردى کریم است] بارى ناچیز است. (65)
گفت: برادرتان را همراه شما [به مصر] نمىفرستم تا اینکه پیمان محکمى از خدا به من بسپارید که او را حتماً به من بازگردانید، مگر اینکه [به سبب بسته شدن همه راهها به روى شما] نتوانید. پس هنگامى که پیمان استوارشان را به پدر سپردند، گفت: خدا بر آنچه مىگوییم، وکیل است. (66)
و گفت: اى پسرانم! [در این سفر] از یک در وارد نشوید بلکه از درهاى متعدد وارد شوید، و البته من [با این تدبیر] نمىتوانم هیچ حادثهاى را که از سوى خدا براى شما رقم خورده از شما برطرف کنم، حکم فقط ویژه خداست، [تنها] بر او توکل کردهام، و [همه] توکلکنندگان باید به خدا توکل کنند. (67)
هنگامى که فرزندان یعقوب از آنجایى که پدرشان دستور داده بود، وارد شدند، تدبیر یعقوب نمىتوانست هیچ حادثهاى را که از سوى خدا رقم خورده بود از آنان برطرف کند جز خواستهاى که در دل یعقوب بود [که فرزندانش به سلامت و دور از چشم زخم وارد شوند] که خدا آن را به انجام رساند، یعقوب به سبب آنکه تعلیمش داده بودیم از دانشى [ویژه] برخوردار بود ولى بیشتر مردم [که فقط چشمى ظاهربین دارند، این حقایق را] نمىدانند. (68)
و هنگامى که بر یوسف وارد شدند، برادر [مادرى] ش را کنار خود جاى داد، گفت: بىتردید من برادر تو هستم، بنابراین بر آنچه آنان همواره انجام مىدادند [و من براى تو فاش کردم] اندوهگین مباش. (69)
ترجمه انگلیسی
He said:" How dare I trust you with him except as I entrusted you with his brother long ago? God is the best Guardian and the most Merciful of Mercy-granters.") 64 (
When they opened their baggage, they found their trading goods had been returned to them. They said:" Our father, what more do we desire than this? This merchandise of ours has been returned to us! We shall supply our family, look after our brother, and add a camel's load] to it [besides: that should be such an easy load!") 65 (
He said:" I will never send him with you until you give me some assurance before God that you will bring him back to me, unless you have been ambushed." When they had given him their pledge, he said:" God is a Trustee for what we say.") 66 (
He said:" My sons, do not enter by a single gate; enter rather by separate gates. I cannot help you in any way against God; discretion rests only with God. On Him have I relied, and on Him should reliant persons rely.") 67 (
When they had entered] the city [just as their father ordered them to, it did not help them in any way against God except as a need which He fulfilled in Jacob's soul. He possessed knowledge since We had taught him, although most men do not realize it.) 68 (
) IX (As they entered Joseph's quarters, he took his brother] Benjamin [aside. He said:" I am your brother, so do not feel distressed about whatever they have been doing.") 69 (
- ۹۶/۰۸/۰۷
It seems that you are doing any distinctіνe trick.
Furthermore, Ƭhe contents arе masterwork. you've done a fantastіc activitʏ
on this subϳect!