s242
- شنبه آبان ۶ ۱۳۹۶، ۱۰:۰۰ ق.ظ
- ۰ حرفهای شما
با یاد و نام خداوند و به امید بر آورده شدن حاجات و سلامتی و به راه راست هدایت شدن تمام انسان ها ؛
هر روز یک صفحه
صفحه دویست و چهل و دو (53-63)
سورةُ یُوسُف
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم
وَ ما أُبَرِّئُ نَفْسی إِنَّ النَّفْسَ لَأَمَّارَةٌ بِالسُّوءِ إِلاَّ ما رَحِمَ رَبِّی إِنَّ رَبِّی غَفُورٌ رَحیمٌ (53)
وَ قالَ الْمَلِکُ ائْتُونی بِهِ أَسْتَخْلِصْهُ لِنَفْسی فَلَمَّا کَلَّمَهُ قالَ إِنَّکَ الْیَوْمَ لَدَیْنا مَکینٌ أَمینٌ (54)
قالَ اجْعَلْنی عَلى خَزائِنِ الْأَرْضِ إِنِّی حَفیظٌ عَلیمٌ (55)
وَ کَذلِکَ مَکَّنَّا لِیُوسُفَ فِی الْأَرْضِ یَتَبَوَّأُ مِنْها حَیْثُ یَشاءُ نُصیبُ بِرَحْمَتِنا مَنْ نَشاءُ وَ لا نُضیعُ أَجْرَ الْمُحْسِنینَ (56)
وَ لَأَجْرُ الْآخِرَةِ خَیْرٌ لِلَّذینَ آمَنُوا وَ کانُوا یَتَّقُونَ (57)
وَ جاءَ إِخْوَةُ یُوسُفَ فَدَخَلُوا عَلَیْهِ فَعَرَفَهُمْ وَ هُمْ لَهُ مُنْکِرُونَ (58)
وَ لَمَّا جَهَّزَهُمْ بِجَهازِهِمْ قالَ ائْتُونی بِأَخٍ لَکُمْ مِنْ أَبیکُمْ أَ لا تَرَوْنَ أَنِّی أُوفِی الْکَیْلَ وَ أَنَا خَیْرُ الْمُنْزِلینَ (59)
فَإِنْ لَمْ تَأْتُونی بِهِ فَلا کَیْلَ لَکُمْ عِنْدی وَ لا تَقْرَبُونِ (60)
قالُوا سَنُراوِدُ عَنْهُ أَباهُ وَ إِنَّا لَفاعِلُونَ (61)
وَ قالَ لِفِتْیانِهِ اجْعَلُوا بِضاعَتَهُمْ فی رِحالِهِمْ لَعَلَّهُمْ یَعْرِفُونَها إِذَا انْقَلَبُوا إِلى أَهْلِهِمْ لَعَلَّهُمْ یَرْجِعُونَ (62)
فَلَمَّا رَجَعُوا إِلى أَبیهِمْ قالُوا یا أَبانا مُنِعَ مِنَّا الْکَیْلُ فَأَرْسِلْ مَعَنا أَخانا نَکْتَلْ وَ إِنَّا لَهُ لَحافِظُونَ (63)
ترجمه فارسی
من خود را از گناه تبرئه نمىکنم زیرا نفس طغیان گر بسیار به بدى فرمان مىدهد مگر زمانى که پروردگارم رحم کند زیرا پروردگارم بسیار آمرزنده و مهربان است. (53)
و پادشاه گفت: یوسف را نزد من آورید تا او را براى کارهاى خود برگزینم. پس هنگامى که با یوسف سخن گفت به او اعلام کرد: تو امروز نزد ما داراى منزلت ومقامى و [در همه امور] امینى. (54)
یوسف گفت: مرا سرپرست خزانههاى این سرزمین قرار ده زیرا من نگهبان دانایى هستم. (55)
اینگونه یوسف را در [آن] سرزمین مکانت و قدرت دادیم که هر جاى آن بخواهد اقامت نماید. رحمت خود را به هر کس که بخواهیم مىرسانیم و پاداش نیکوکاران را تباه نمىکنیم. (56)
و یقیناً پاداش آخرت براى کسانى که ایمان آوردهاند وهمواره پرهیزکارى مىکردند، بهتر است. (57)
و برادران یوسف [با روى آوردن خشکسالى به کنعان، جهت تهیه آذوقه به مصر] آمدند وبر او وارد شدند. پس او آنان را شناخت وآنان او را نشناختند. (58)
و هنگامى که زاد و توشه آنان را در اختیارشان قرار داد، گفت: برادر پدرى خود را نزد من آورید، آیا نمىبینید که من پیمانه را کامل و تمام مىپردازم و بهتر از هر کس مهماندارى مىکنم؟ (59)
پس اگر او را نزد من نیاورید، هیچ پیمانهاى پیش من ندارید و نزدیک من نیایید. (60)
گفتند: مىکوشیم رضایت پدرش را به آوردن او جلب کنیم، و یقیناً این کار را انجام خواهیم داد. (61)
و [یوسف] به کارگزاران و گماشتگانش گفت: اموالشان را [که در برابر دریافت آذوقه پرداختند] در بارهایشان بگذارید، امید است وقتى به خاندان خود برگشتند آن را بشناسند، باشد که دوباره برگردند. (62)
پس هنگامى که به سوى پدرشان بازگشتند، گفتند: اى پدر! پیمانه از ما منع شد، پس برادرمان را با ما روانه کن تا پیمانه بگیریم، یقیناً ما او را حفظ خواهیم کرد. (63)
ترجمه انگلیسی
) VII, cont'd (" I do not claim to be innocent myself: one's soul is prone to] commit [evil, except for anything my Lord shows mercy for. My Lord is Forgiving, Merciful.") 53 (
The king said:" Bring him to me; I'll select him for my special service." When he spoke to him, he said:" Today you stand before us secure, trusted.") 54 (
He said:" Place me over the storehouses in the land. I will be a careful overseer.") 55 (
Thus We established Joseph in the land, to budget for it in any way he wished. We confer Our mercy on anyone We wish to and never let the earnings of those who act kindly get lost.) 56 (
Earnings in the Hereafter will be even better for those who believe and have done their duty.) 57 (
) VIII (Joseph's brothers came, and they entered his office. He recognized them, while they remained ignorant as to who he was.) 58 (
When he had equipped them with their supplies, he said:" Bring me a brother of yours] who is [with your father. Don't you see that I give full measure and have been the best of hosts?) 59 (
If you do not bring me him, I'll have no] further [measure for you nor need you ever approach me] again [.") 60 (
They said:" We'll try to coax his father to let him go, We] promise [to do so.") 61 (
He told his houseboys:" Place their trading goods back in their saddlebags, so they will recognize it when they return home to their family; thus they may come back.") 62 (
When they returned to their father, they said:" Our father, any] further [measure has been denied us, so send our brother] Benjamin [along with us so we may be treated as customers. We'll look after him.") 63 (
- ۹۶/۰۸/۰۶