s241
- جمعه آبان ۵ ۱۳۹۶، ۱۰:۰۰ ق.ظ
- ۰ حرفهای شما
با یاد و نام خداوند و به امید بر آورده شدن حاجات و سلامتی و به راه راست هدایت شدن تمام انسان ها ؛
هر روز یک صفحه
صفحه دویست و چهل و یک (44-52)
سورةُ یُوسُف
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم
قالُوا أَضْغاثُ أَحْلامٍ وَ ما نَحْنُ بِتَأْویلِ الْأَحْلامِ بِعالِمینَ (44)
وَ قالَ الَّذی نَجا مِنْهُما وَ ادَّکَرَ بَعْدَ أُمَّةٍ أَنَا أُنَبِّئُکُمْ بِتَأْویلِهِ فَأَرْسِلُونِ (45)
یُوسُفُ أَیُّهَا الصِّدِّیقُ أَفْتِنا فی سَبْعِ بَقَراتٍ سِمانٍ یَأْکُلُهُنَّ سَبْعٌ عِجافٌ وَ سَبْعِ سُنْبُلاتٍ خُضْرٍ وَ أُخَرَ یابِساتٍ لَعَلِّی أَرْجِعُ إِلَى النَّاسِ لَعَلَّهُمْ یَعْلَمُونَ (46)
قالَ تَزْرَعُونَ سَبْعَ سِنینَ دَأَباً فَما حَصَدْتُمْ فَذَرُوهُ فی سُنْبُلِهِ إِلاَّ قَلیلاً مِمَّا تَأْکُلُونَ (47)
ثُمَّ یَأْتی مِنْ بَعْدِ ذلِکَ سَبْعٌ شِدادٌ یَأْکُلْنَ ما قَدَّمْتُمْ لَهُنَّ إِلاَّ قَلیلاً مِمَّا تُحْصِنُونَ (48)
ثُمَّ یَأْتی مِنْ بَعْدِ ذلِکَ عامٌ فیهِ یُغاثُ النَّاسُ وَ فیهِ یَعْصِرُونَ (49)
وَ قالَ الْمَلِکُ ائْتُونی بِهِ فَلَمَّا جاءَهُ الرَّسُولُ قالَ ارْجِعْ إِلى رَبِّکَ فَسْئَلْهُ ما بالُ النِّسْوَةِ اللاَّتی قَطَّعْنَ أَیْدِیَهُنَّ إِنَّ رَبِّی بِکَیْدِهِنَّ عَلیمٌ (50)
قالَ ما خَطْبُکُنَّ إِذْ راوَدْتُنَّ یُوسُفَ عَنْ نَفْسِهِ قُلْنَ حاشَ لِلَّهِ ما عَلِمْنا عَلَیْهِ مِنْ سُوءٍ قالَتِ امْرَأَةُ الْعَزیزِ الْآنَ حَصْحَصَ الْحَقُّ أَنَا راوَدْتُهُ عَنْ نَفْسِهِ وَ إِنَّهُ لَمِنَ الصَّادِقینَ (51)
ذلِکَ لِیَعْلَمَ أَنِّی لَمْ أَخُنْهُ بِالْغَیْبِ وَ أَنَّ اللَّهَ لا یَهْدی کَیْدَ الْخائِنینَ (52)
ترجمه فارسی
گفتند: [این] خوابهایى پریشان و آشفته است و ما به تعبیر خوابهاى پریشان و آشفته دانا نیستیم. (44)
از آن دو زندانى آنکه آزاد شده بود و پس از مدتى [یوسف را] به یاد آورد گفت: من یقیناً شما را از تعبیر آن آگاه مىکنم، پس [مرا به زندان] بفرستید. (45)
[سپس به زندان نزد یوسف رفت و گفت:] تو اى یوسف! اى راستگوىِ [راست کردار!] درباره هفت گاو فربه که هفت [گاو] لاغر آنان را مىخورند، و هفت خوشه سبز و [هفت خوشه] خشک دیگر نظرت را براى ما بیان کن. امید است نزد مردم برگردم باشد که [از تعبیر این خواب عجیب] آگاه شوند. (46)
گفت: هفت سال با تلاش پىگیر زراعت مىکنید، پس آنچه را درو کردید جز اندکى که خوراک شماست در خوشهاش باقى گذارید. (47)
سپس بعد از آن هفت سال سخت و دشوار [پیش] مىآید که آنچه را براى آن [سالها] ذخیره کردهاید مگر اندکى که براى کاشتن نگهدارى مىکنید، مىخورید. (48)
آن گاه بعد از آن [دوره سخت و دشوار] سالى مىآید که مردم در آن بارانِ [فراوان] یابند و در آن [سال از محصولات کشاورزى] عصاره میوه مىگیرند. (49)
و پادشاه [مصر] گفت: یوسف را نزد من آورید. هنگامى که فرستاده [پادشاه] نزد یوسف آمد، یوسف گفت: نزد سرورت بازگرد و از او بپرس حال و داستان زنانى که دستهاى خود را بریدند، چه بود؟ یقیناً پروردگارم به نیرنگ آنان داناست. (50)
[پادشاه به زنان] گفت: داستان شما هنگامى که یوسف را به کام جویى دعوت کردید چیست؟ [زنان] گفتند: پاک و منزّه است خدا! ما هیچ بدى در او سراغ نداریم. همسر عزیز گفت: اکنون حق [پس از پنهان ماندنش] به خوبى آشکار شد، من [بودم که] از او درخواست کام جویى کردم، یقیناً یوسف از راستگویان است. (51)
[من به پاکى او و گناه خود اعتراف کردم] و این اعتراف براى این است که یوسف بداند من در غیاب او به وى خیانت نورزیدم و اینکه خدا نیرنگ خیانتکاران را به نتیجه نمىرساند. (52)
ترجمه انگلیسی
They said:" Jumbles of dreams; we do not know how to interpret dreams.") 44 (
The one from the pair who had been released said) for he recalled things after a lapse of time (:" I'll inform you about its interpretation. Send me] after it [!") 45 (
" Joseph, you truthful man, explain to us about seven fat cows which seven lean ones were eating, and seven green ears and others all dried up, so that I may return to the people so they may know.") 46 (
He said:" You will farm for seven years as usual, and with anything you harvest, leave it in its ear except for a little which you may eat.) 47 (
Then later on, seven severe ones will come which will eat up anything you have planned ahead for them, except for a little which you will store up.) 48 (
Then a year will come after that when people will receive showers, and in which they will press] grapes [.") 49 (
) VII (The king said:" Bring him to me." When the messenger came to him, he said:" Return to your lord and ask him what] was on [the mind of the women who cut their hands. My Lord is Aware of their tricks.") 50 (
He said:" What were you after when you tried to seduce Joseph?" The women said:" God forbid! We have not known about any evil concerning him." The official's wife said:" Now the Truth has prevailed! I tried to seduce him; he is someone who is telling the truth.) 51 (
That was so he may know that I have not betrayed him during his absence, and that God does not guide the plotting of traitors.) 52 (
- ۹۶/۰۸/۰۵