گزیده‏اى از رساله‏ حقوق‏ امام‏ سجاد (ع) :: Global Village😊💕

Global Village😊💕

Our motto: All human's in the world are equal

Global Village😊💕

Our motto: All human's in the world are equal

Global Village😊💕

👈 هنگامی که در این وبلاگ حضور داری با خود صادق باش ، گوش ها ، چشم ها و لب های خود را لحظه ای از قید شیطان درون خود آزاد ساز !😉

خداوند حقیقت را می بیند اما صبر می کند ..... من عاشق خدایم هستم دعا کنید هر چه زودتر به عشقم برسم😘

گاهی انسان مطالب ساده و ابتدایی و تکراری را نیز به سادگی فراموش میکند ، پس لطفا فقط ببین !😉

در این وبلاگ پذیرفتن هیچ چیز اجباری نیست..... روزی یک نفر هم چشمهایش به دیدن یک کلمه قرآن روشن شود ، برای این بنده ی حقیر کافی ست... دیگر چیزی نمی خواهم😊


*بعد از نماز یادتون نره !سى و چهار مرتبه اَللّهُ اَکْبَرُ و سى و سه مرتبه اَلْحَمْدُلِلّهِ و سى و سه مرتبه سُبْحانَ اللّهِ بگوید و در بعضى روایات سُبْحانَ اللّهِ پیش از اَلْحَمْدُلِلّهِ وارد شده .*

تبلیغات
محبوب ترین مطالب
آخرین نظرات
  • ۱۴ فروردين ۰۰، ۱۶:۰۲ - زیاده متابعین
    good luck
نویسندگان
پیوندها

گزیده‏اى از رساله‏ حقوق‏ امام‏ سجاد (ع)

(19) 1- از ثابت بن دینار نقل شده که امام على بن الحسین زین العابدین علیه السلام فرمود:

حق خداوند اکبر بر تو این است که او را پرستش کنى و چیزى را شریک او قرار ندهى و چون با اخلاص چنین کردى خداوند بر خود لازم مى‏داند که امر دنیا و آخرت تو را کفایت کند.

و حق نفست بر تو این است که آن را گرامى دارى (بدور دارى) از فحش، و عادت دهى به نیکوئى و ترک زیاده‏گوئى بى‏فایده و نیکى به مردم و خوشگفتارى در باره مردم. و حق گوش این است که آن را منزه کنى از شنیدن غیبت و شنیدن آنچه شنیدنش حلال نیست.

و حق چشم این است که بپوشانى آن را از آنچه برایش حلال نیست، و بواسطه نظر با چشم اعتبار بگیرى.

و حق دو دست بر تو این است که دراز نکنى آنها را به آنچه براى تو حلال نیست و حق پاهایت این است که بوسیله آنها نروى بسوى آنچه بر تو حلال نیست، که با آنها در «صراط» وقوف خواهى کرد، پس بنگر که نلغزى و در آتش نیافتى. و حق شکمت این است که آن را ظرف (غذاى) حرام قرار نداده و بیش از سیرى زیاده نخورى. و حق فرج (عورت) تو این است که آن را از زنا نگهدارى و حفظ کنى از اینکه به آن نظر شود. و حق نماز این است که بدانى نماز وسیله ورود انسان بسوى خداست و تو در حال نماز در پیشگاه خدا ایستاده‏اى، چون این حالت را دانستى، پس مى‏بایستى در مقام بنده‏اى زبون خوار، راغب، ترسنده، امیدوار، هراسنده، ناتوان، زارى‏کننده، و تعظیم‏کننده‏اى با سکونت و وقار براى آنکه در پیشگاهش ایستاده‏اى باشى و اقبال کنى با قلبت به نماز و اقامه کنى آن را با حدود و حقوقش. و حق حج این است که بدانى حج مهمان شدن براى خدا و فرار از گناهان بسوى خداست، و در حج توبه‏ات قبول شده و وظیفه‏اى که بر تو واجب گشته انجام یافته است. و حق روزه این است که بدانى روزه حجابى است که خداوند بر زبان و گوش و چشم و شکم و فرج تو قرار داده تا تو را از آتش فرو پوشد، پس اگر روزه را ترک کنى پوشش خدا را بر خودت پاره کرده‏اى. و حق صدقه این است که بدانى صدقه ذخیره تو نزد پروردگارت بوده و ودیعه‏اى است که نیاز به گواه گرفتن براى آن نیست و آنچه پنهانى ودیعه مى‏گذارى محکمتر از ودیعه‏اى است که آشکارا انجام مى‏دهى و بدانى که صدقه بلایا و ناخوشى‏ها را در دنیا از تو دور ساخته و در آخرت آتش را از تو دفع مى‏گرداند. و حق هدایت این است که به آن خدا را اراده کنى و خلق خدا را اراده نکرده و اراده نکنى به آن جز رسیدن به رحمت الهى و رستگارى روحت روزى که به ملاقات خدا برسى. و حق سلطان اینست که بدانى تو فتنه و وسیله آزمایش او قرار داده‏شده‏اى و بخاطر حکومتى که سلطان بر تو دارد خداوند او را در باره تو مبتلى و مورد آزمایش قرار داده، و بر تو است که متعرض خشم او نشده که با دست خود خودت را به هلاکت اندازى و با او در آنچه از بدیها بتو برسد شریک خواهى بود. و حق آموزگارت اینکه او را بزرگ دارى و مجلس او را احترام گذارى، و نیک به گفتارش گوش فرا دهى، و به نیکوئى با او روبرو شوى و صدایت را پیش وى بلند نکنى، اگر کسى پرسش کرد پیش از استادت جواب ندهى، و سخن از کسى در مجلس او نگوئى،؟ غیبت کسى را نزد او ننمائى، و اگر از او بدگوئى شد از وى دفع کنى، و عیبهایش را بپوشانى و نیکى‏هایش را آشکار کنى و با دشمن او منشینى و دوست او را دشمن ندارى، و چون چنین کردى فرشتگان الهى گواهى مى‏دهند که تو او را در نظر گرفته‏اى و تعلیم او را بخاطر خدا فرا گرفته‏اى نه بخاطر مردم. و حق سرپرست مملکت بر تو این است که وى را اطاعت کرده و نافرمانیش نکنى مگر در آنچه موجب خشم خداوند گردد چرا که طاعتى براى مخلوق در نافرمانبرى از خالق وجود ندارد. و اما حق رعیت زیر دستت این است که بدانى آنان بخاطر ضعفشان و بخاطر نیرومندیت بر تو رعیت شده‏اند، پس واجب است بر آنان عدالت کنى و بر ایشان شتاب نکنى، و خدا را بر نیرومند ساختنت بر رعیت سپاسگزارى.

 

حق شاگردان و دانش آموزان و حق زیردستان دانش آموزت این است که بدانى‏ خداوند تو را در آنچه از دانش بخشیده است بر آنان قیم و سرپرست قرار داده است و براى تو از خزانه علمش بخشیده است، پس اگر در آموزش مردم به نیکوئى عمل کرده و تندى و سختى بکار نبرى خداوند فضل خویش را بر تو مى‏افزاید، و اگر دانشت را باز داشتى و یا در آموزش مردم خشونت پیش گرفتى بر خداست که علم را و بهاى آن را از تو باز گرفته و از دلها جایگاهت را ساقط کند. و حق همسرت این است که بدانى خداوند او را وسیله سکونت و انس تو قرار داده است پس بدان که نعمتى از خداوند بوده باید این نعمت را گرامى دارى و با وى مرافقت کنى، اگر چه حق تو بر همسرت واجب‏تر است ولى بر تو است که با وى مهربانى کنى، زیرا که او اسیر توست و باید که او را طعام و پوشاک دهى، و چون نادانى کند از او درگذرى. و حق بنده‏ات این است که بدانى او آفریده خدا و فرزند پدر و مادرت (از آدم و حوا) است و از گوشت و خون توست و او را بدین جهت مالک نشدى که بدون خدا خودت آفریده باشى، و چیزى از اعضایش را نیافریده‏اى و رزقى را براى او بیرون نیاورده‏اى و لکن خداوند تو را بر او کفایت داده سپس او را مسخر تو نموده و تو را امانتدار او کرده و به نزدت ودیعه قرارش داده تا حفظ کند براى تو آنچه از خیر به او مى‏رسانى، پس نیکى کن به او چنان که خدا بر تو احسان کرده است. و اگر او را خوش ندارى عوضش کن و عذاب مکن خلق خدا را، و قوتى نیست مگر براى الله. و حق مادرت این است که بدانى او تو را حمل کرده بطورى که هیچ کس کسى را حمل نکند، و از میوه قلبش به تو خورانده و به تو بخشیده آنچه را که کسى حاضر نمى‏شود به دیگرى ببخشد و بخوراند، و تو را با تمامى اعضایش نگهدارى کرده و باکى نداشته از این که گرسنه بماند ولى تو را سیر گرداند و تشنه بماند ولى تو را سیراب نماید و برهنه بماند ولى تو را بپوشاند و در آفتاب بماند ولى تو را سایبان قرار دهد، و از خواب خود بخاطر تو دست مى‏کشد، و خلاصه از گرما و سرما تو را محافظت مى‏کند تا براى او بوده باشى، و تو نمى‏توانى از (زحمات) او سپاسگزارى مگر به کمک و توفیق پروردگار. و حق پدرت این است که بدانى او اصل (و ریشه) توست و اگر او نبود تو هم نبودى، پس هر گاه چیزى (خوب) از خود دیدى که به شگفتت آورد بدان که پدرت در آن چیز (اساس) و اصل نعمت است پس خدا را سپاسگزار باش و شکر پدر را بجاى آور که قوتى نیست مگر اللَّه را. و اما حق فرزندت این است که بدانى او از توست و خیر و شر او در دنیا متعلق بتو مى‏باشد، و تو در نزد پروردگارت از سرپرستى او در ادب نیکو و هدایت بسوى پروردگار و اطاعت از خدا مسئول هستى پس در امر فرزندت مانند کسى کوشش کن که یقین‏ دارد در احسان به وى ثواب برده و در بدى بوى عقاب خواهد بود. و اما حق برادرت این است که بدانى او دست تو و عزت تو و قوت توست پس آن را سلاحى در معصیت خدا و وسیله‏اى براى ستم به خلق خدا قرار مده، و او را در یارى بر دشمنش فرو نگذار، پس اگر برادرت خدا را اطاعت کرد که چه بهتر و الا خداوند گرامیتر از او بر تو باید باشد، و نیروئى نیست مگر الله را. و اما حق مولاى نعمت دهنده‏ات بر تو این است که بدانى در راه تو مالش را انفاق کرده و تو را از ذلت بندگى و وحشت آن به عزت آزادى و انس با آزادى در آورده است، پس تو را از اسارت ملکیت آزاد ساخته و از قید عبودیت رها گردانیده است، خارج ساخته تو را از زندان و مسلط گردانیده بر خودت، و تو را براى عبادت خدا فارغ گردانیده است، باز حق او در باره‏ات این است که بدانى او نسبت به تو در زندگانى و مرگت از بهترین خلق است، و یارى او بر تو و از آنچه بر وى از عهده‏ات بر مى‏آید واجب است. و اما حق بنده‏اى که آزادش کرده‏اى این است که بدانى خداوند آزاد کردنش را برایت وسیله‏اى به سوى خود و حجابى از آتش قرار داده که نتیجه‏ات از وى در دنیا اگر برایش وارثى نباشد میراث‏ اوست و در آخرت بهشت است. و اما حق نیکى‏کننده بر تو این است که سپاسش کنى، و معروف و نیکى‏اش را بیاد آورى و برایش گفتار نیکو فراهم آورى، و در میان خود و خدایت برایش دعاى خالص کنى، و چون کردى پس همانا در آشکار و نهان شکرش را بجا آورده‏اى، و اگر روزى توانستى نیکى او را جبران بکن. و اما حق موذن این است که بدانى او یاد آورنده پروردگارت براى تو است و دعوت‏کننده تو بسوى نصیبت (از خیر) و یارى‏کننده‏ات براى انجام وظیفه الهى تو مى‏باشد، پس او را سپاسگزار مانند سپاس براى کسى که بتو احسان کرده است. و اما حق امام جماعتت بر تو این است که بدانى او سفارت میان تو و خدایت را بعهده گرفته است و از تو سخن مى‏گوید و تو از او سخن نمى‏گوئى و براى تو دعا مى‏کند و تو براى وى دعاکننده نیستى، و تو را از اضطراب عظیم ایستادن در پیشگاه خدا کفایت مى‏کند، که اگر نقصى در نماز باشد به گردن اوست نه به گردن تو، و اگر نماز بصورت کامل انجام یابد تو شریک او در این ثواب هستى و بر وى از تو زیادى نیست، پس به نفس خود نفس تو را نگهداشته و به نمازش نماز تو را حفظ کرده است، پس سپاس او را به همین مقدار بجاى آور. و اما حق همنشینت این است که در کنارت به او ملایمت کنى، (رفتارت را با او نرم کنى) و در گفتار با او انصاف نمائى، و از جایت بدون اجازه‏اش برنخیزى، و چون کسى در نزد تو نشیند او را جایز باشد که بدون اجازه‏ات از کنارت برخیزد، لغزشهایش را فراموش کنى، و نیکى‏هایش را حفظ نمائى، و در باره او به چیزى جز خیر گوش ندهى. و اما حق همسایه‏ات این است که در غیابش حفظ کنى (از او ذکر خیر کرده و غیبتش نکنى و دفاع کنى) و در حضور گرامى‏اش دارى، و چون مورد ستم واقع شد یاریش کنى، و پنهان‏شده (از اعمال و رفتارش) را پى نگیرى، پس اگر ناشایستى از او دانستى پنهانش دارى، و اگر بدانى که اندرز تو در او اثر مى‏گذارد میان او و خودت او را نصیحت کنى، و او را در سختى و شدت رها نسازى، و لغزشش را واگذارى، و گناهش را بیامرزى، و با او معاشرت نیکوئى انجام دهى، که نیست قوتى مگر براى خدا. و اما حق یار (دوست) این است که او را به فضیلت و انصاف همراهى کنى، گرامى بدارى او را آنچنان که تو را گرامى مى‏دارد، و نگذارى او را که سبقت بگیرد در خیرى و اگر سبقت گرفت جبران کنى (یعنى: نگذارى که او در خدمت بتو پیشى گیرد بلکه تو این خیر را جلوتر از او نسبت به وى انجام بده و اگر سبقت گرفت باید که در مقابل خدمت او به جبران برآئى و عوضش را انجام دهى) و به او مهرورزى چنان که بتو مهر مى‏ورزد، و باز دارى او را از معصیتى که قصد انجام آن را دارد، و براى او رحمت باش، و عذاب مباش. و اما حق شریکت این است که در غیابش از او کفایت‏ کرده و در حضورش رعایت او را بنمائى، و غیر از حکم او حکمى نکنى، و به رأى خود عمل نکنى بدون نظر خواهى او، و مالش را حفظ کنى و بر او خیانت روا ندارى (در خرد و کلان) و در آنچه با عزت و خواریش بستگى دارد پس همانا دو دست خداوند بر دو شریک گسترده است مادامى که به همدیگر خیانت نکنند،

و لا قوة الا بالله‏

. و اما حق مالت (ثروتت) این است که آن را جز از طریق حلال به دست نیاورى و جز در راهش انفاق نکنى، و ایثار نکنى آن را بر کسى که سپاست نگذارد، پس عمل کن به آن براى اطاعت خداوند و به آن (و در مصرف آن) بخالت نکن که در حسرت و ندامت و ناراحتى بیافتى. و اما حق بستانکارت این است که اگر امکان دارد بدهى او را بدهى و اگر در عسرت باشى با گفتار خوش او را راضى کنى و از خودت با لطافت و نرمى ردش نمائى. و اما حق آشنا و معاشرت این است که او را فریب ندهى و با او غش (و تقلب) نکنى و نیرنگ نزنى و خدا را در باره‏اش بپرهیزى. و اما حق خصم‏ و ادعاکننده بر تو اینکه اگر او در آنچه بر علیه تو ادعا مى‏کند حق باشد خودت بر علیه خویش شاهد بوده و او را ستم نکرده و حقش را اداء کنى، و اگر آنچه ادعا مى‏کند باطل باشد با او رفاقت کرده و نسبت به امرش غیر از ملایمت چیزى انجام ندهى و نسبت به کارش خدا را به خشم نیاورى،

و لا قوة الا بالله‏

. و اما حق کسى که بر علیه او ادعا دارى این است که اگر در ادعایت بحق هستى در گفتگویت نیکوئى و زیبائى بکار برى و حق او را انکار نکنى، و اگر در ادعایت باطل هستى خدا را بپرهیزى و بسویش توبه پیش آرى و ادعایت را ترک کنى. و اما حق مشورت خواهنده این است که اگر براى او نظر درستى میدانى به آن دعوت کنى و اگر نمیدانى او را به آنکه مى‏داند هدایت نمائى. و اما حق مشورت دهنده بر تو این است که او را در آن چه با نظر تو موافق نباشد متهم نکنى و اگر موافق باشد او را نصیحت کنى و باید که روش تو با او به نرمى و مهربانى باشد و اما حق اندرز و نصیحت خواهنده این است که او را نصیحت کنى و باید که روش تو با او به نرمى و مهربانى باشد.

و حق ناصح و پند دهنده این است که بال (جانت) را به نرمى براى او بگشائى و شنوائیت را برایش بسپارى اگر در گفتارش درستى و صواب بود خدا را سپاس کنى، و اگر گفتارش بر خلاف بود رحمت برایش خواسته و متهمش نکنى و بدانى که خطا کرده است و او را به این‏ خطا مواخذه نکنى مگر آنکه مستحق تهمت باشد که در هر صورت به کارش اهمیت نده. حق بزرگتر این است که بخاطر زیادى سنش و تقدمش در اسلام پیش از تو، وقار و احترامش گذارى و در بگو مگو مقابله با او را ترک کنى، و در راه بر او پیشى نگیرى، و مقدم بر او نگردى و به نادانیش نخوانى و اگر بر تو نادانى کرد متحملش شوى و گرامیش بدارى بخاطر مسلمان بودنش و احترامى که از اسلام دارد. و حق کوچکتر این است که در تعلیمش مهربانى کنى، و از او (هنگام خشم) درگذرى، و عیبهایش را بپوشانى و با او نرمى کنى، و کمکش کنى.

 

و حق سائل این که بقدر نیازش به او اعطاء کنى. و حق مسئول این است که اگر چیزى عطاء کند از او با سپاسگزارى و معرفت به فضلش بپذیرى، و اگر چیزى نبخشد عذر او را بپذیرى.

و حق خوشحال‏کننده‏ات براى خدا این است که اول خدا را حمد کرده و سپس سپاس او را بجاى آورى. و حق بدکننده‏ات این است که او را ببخشى، و اگر بدانى که عفو ضرر مى- رساند طلب یارى مى‏کنى چنان که خداوند مى‏فرماید: «و آن که یارى جوید پس از ستمش (ستم‏شدنش) پس براى آنان راهى نیست (باکى نیست که داد خواهى کنند)، (سوره شورى/ 41)».

 

و حق اهل ملت تو (همکیشانت) این است که سلامتى و رحمت براى آنان در نظر بگیرى، و به بدکارشان ملایمت و مرافقت کنى، و الفت و همدمى نمائى با ایشان، و صلاح آنان را بخواهى، و نیکوکارشان را شکر نمائى، و به بدشان اذیت روا ندارى، و بر آنان دوست بدارى آنچه بر خود دوست مى‏دارى، و بر آنان ناپسند بشمارى آنچه بر خود ناپسند مى‏شمارى، پیر مردشان را پدر خود و جوانهایشان را برادر خود و پیر زنانشان را مادر خود و کودکانشان را فرزندان خود بدانى. و حق اهل ذمه (اهل کتاب از یهود و نصارى و مجوس که ساکن کشور اسلامند) این است که بپذیرى از ایشان آنچه را خدا از ایشان پذیرفته است و ظلم (پیمان‏شکنى) نکنى مادامى که بعهدشان با خدا وفا مى‏کنند.

 

جهاد النفس وسائل الشیعة / ترجمه صحت

 

  • نجمه شفیعی

نظرات  (۰)

هیچکس حرفی نداره
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی