چکیده مقالات دین پژوهی ( تاریخ قرآن )
- شنبه مهر ۱۱ ۱۳۹۴، ۰۵:۲۰ ق.ظ
- ۰ حرفهای شما
تحلیل آماری مباحث تاریخ قرآن در کتابهای علوم قرآنی
سیدعلی آفایی
در این مقاله سعی بر آن است تا با بررسی اجمالی کتابهای تاریخ قرآن و موضوعات مطرح شده در آنها، الگوی مناسبی برای مباحث «تاریخ قرآن» ارائه گردد. برای این منظور نخست پیشینه تاریخ قرآن در علوم قرآنی و اینکه چرا این مبحث «تاریخ قرآن» نامیده میشود و نیز موضعگیری اندیشمندان مختلف اعم از خاور شناسان و مسلمانان در این باره بحث و بررسی میشود تا جایگاه این دانش در میان سایر علوم قرآنی تبیین گردد.
تاریخ قرآن و پیشینه آن
اصطلاح تاریخ قرآن، در میان عناوین علوم قرآنی، اصطلاحی نو پیداست و در کتب قدیمی علوم قرآنی چنین اصطلاحی به چشم نمیخورد(1) به نظر میرسد که این عنوان را نخستین بار خاور شناسان به کار گرفتند. این نوع نامگذاری خود ناشی از نوع نگرش آنان به قرآن است که آن را متن و کتاب بشری میدانند و برای آن سیر شکلگیری و تحولات و تغییرات و حتی تحریف قائلند. از طرفی محققان و قرآن پژوهان مسلمان در پی پاسخگویی به اشکالات و شبهات وارده از سوی خاورشناسان و نیز تحت تأثیر نامگذاری آنان، این عنوان را ذیل عناوین علوم قرآنی مطرح کردهاند و مباحثی را در آن گنجاندهاند که مبتنی بر نگرش الهی و وحیانی به قرآن کریم است. بنا براین اصطلاح تاریخ قرآن بر اساس این نوع نگرش دو معنا دارد: «نخست: به عنوان یکی از علوم قرآنی یعنی علم و مباحث مربوط به توصیف و تحلیل سرگذشت جمع و تدوین قرآن مجید از آغاز نزول وحی تا سیر هزار و چهارصد ساله کتابت و طبع آن در اعصار جدید. دوم: نفس توصیف و تحلیل این سرگذشت که گفته شود قرآن چگونه قرآن شد(2)».
از دیدگاه نخست، قرآن پیامی آسمانی است که در گذر تاریخ اصالت خود را نگاه داشته است و راه دراز تاریخ را به سلامت و شایستگی پیموده و از گزند هر گونه آفات در امان مانده است (انا نحن نزلنا الذکر و انا له لحافظون)(3).
بنابراین آنچه که ذیل این عنوان باید بدان پرداخته شود این است که: «این پیام چگونه فرود آمد و کجا و کی انجام گرفت و به دستور چه کسی گرد آمد، در یک دوره بود یا در دورانهای مختلف، چه مقدار آن در دوران حیات پیامبر(ص) انجام گرفته و چه مقدار پس از آن، و به دست چه کسانی انجام گرفته است. همچنین دورانهای گوناگونی که این سیر را گذرانده تا امروز بدین سان به دست ما رسیده است شرح تمامی این حوادث و پیشامدهاست که تاریخچه این کتاب آسمانی را تشکیل میدهد»(4).
اما دیدگاه مستشرقان که نامگذاران ابتدایی این عنوان اند، به گونهای دیگر است. در نگاه آنها قرآن همچون هر کتاب دیگری سیر تکوین و شکلگیری دارد و در این شکلگیری، سامان دهنده آن از محیط فرهنگ و آگاهی هایش بهره گرفته است(5).
از نخستین خاور شناسانی که در خصوص تاریخ قرآن تحقیق کرده و اثری از خود به جا گذارده است گوستاو وایل (weilGustav) (1808-1889) و پس از وی خاورشناس دیگر تئودور نولدکه (noldekeTheoder) (1836- 1930) آثاری در تاریخ قرآن نوشته است. (6) .
در دوران جدید تحقیقات تئودور نولدکه خاور شناس و اسلام شناس مشهور آلمانی، نقطه عطفی در شناخت و نگارش تاریخ قرآن است. او اثر معروفش تاریخ قرآن را در سال 1860 م انتشار داد. شاید بتوان گفت این اثر اساسی نولدکه و اثر گولدتسهیر درباره تاریخ قرآن و نیز آثار محققان دیگر چون آرتور جفری، ریچاردبل، رژی بلاشر در زمینه قرآن، همت پژوهندگان مسلمان اعم از شیعه و سنی را به حرکت در آورد (7). با این بیان اصطلاح تاریخ قرآن از اصطلاحات جدیدی است که در صد ساله اخیر رواج یافته است از نظر آیت الله معرفت در نوشتههای پیشینیان این اصطلاح با عنوان «شناخت قرآن» مطرح بوده است. وی در مقدمه تاریخ قرآن خود چنین مینویسد: «در زمینه «شناخت قرآن» در قرون اولیه اسلامی کتابهای سودمندی نوشته شده است. این کتابها بیشتر به وصف مصاحف اولیه پرداخته و ویژگیهای آنها را بازگو کردهاند و لذا نام (المصاحف) را به خود گرفته و با این نام معروف شدهاند از این کتابها آنچه اکنون در دست است کتاب( المصاحف) ابن ابی داود سجستانی است کتاب او نمونهای از کتابهای فراوانی است که در باره تاریخ قرآن نگاشته شده است این کتاب بهترین و قدیمیترین کتاب در این زمینه به شمار میرود» (8).
در مقاله تاریخ قرآن در دانشنامه قرآن کریم به گونهای دیگر به این مطلب اشاره شده است (9). اما در عصر اخیر از سوی محققان مسلمان کتابهای زیادی در این زمینه نگارش یافته است که نخستین آنها کتاب تاریخ القرآن تألیف ابو عبدالله زنجانی (1309-1360ق) محقق نامدار شیعه است. نخستین کتاب تاریخ قرآن به زبان فارسی را نیز دکتر محمود رامیار نگاشته است (10). با وصف وی از کتاب خود، انگیزه اندیشمندان مسلمان از نگارش کتب تاریخ قرآن روشنتر میگردد: «این تاریخ و سرگذشت کتابی است که از لوح محفوظ توسط فرشتهای جبرئیل نام بر پیامبر(ص) نازل شده است، سرگذشت آن از لحظه نزول و یا حتی پیش از آن، تا امروز که میان دستان و پیش روی ماست».
در دانشنامه قرآن پرداختن پژوهشگران مسلمان به موضوع تاریخ قرآن چنین ارزیابی شده است:
«پژوهشگران مسلمان نیز با اینکه هر کدام در مقدمهها و لابه لای کتاب هایشان نسبت به این عنوان دخیل از فرهنگ و زبان بیگانه اعتراض کردهاند، اما با توجیهاتی نه چندان صائب آن را پذیرفتهاند و بعضاً به تقلید از اروپاییان و در واقع به این امید که جای خالی چنین آثاری را در فرهنگ اسلامی پر کنند، کتاب هایی در این زمینه تألیف کردهاند.
اگر چه میتوان به راحتی در بند عنوان و نام نبود و به محتوای کتب اروپاییان پرداخت و نه خردهگیری از عنوان تاریخ قرآن (11)».
بدین ترتیب روشن میشود که موضع پژوهشگران مسلمان در این باره کاملاً در تقابل و تعارض با موضع خاور شناسان قرار دارد. چنان که برخی به کارگیری این اصطلاح از سوی خاورشناسان را ایجادکننده زمینهای برای تردید در جمع و گردآوری قرآن پس از رحلت پیامبر برشمرده آنان را متهم به غرض ورزی کردهاند. از این رو برخی قرآن پژوهان از به کارگیری این نام در آثار و نوشتههای خود امتناع کردهاند. محمد عزت دروزه از کسانی است که ظاهراً اصرار داشته تا در کتب خویش که حاوی بحثهای کاملاً مرتبط با این موضوع است، از چنین نامی استفاده نکند. وی کتاب خود را، به جای تاریخ قرآن، القرآن المجید نام نهاده است. مترجم این کتاب نیز در تأیید این مطلب در مقدمه چنین آورده است: «مترجم با اینکه عنوان «تاریخ قرآن» را برای این رشته از علوم قرآنی تحمیلی میداند و مؤلف کتاب نیز ظاهراً اصرار داشته است که این عنوان را به کار نبرد اما به خاطر عدم غفلت در این موضوع آن را با این نام ترجمه میکند (12)».
با توجه به رویکرد قرآن پژوهان مسلمان، روشن میشود که چرا گاه در کتب تاریخ قرآن خود، به مباحثی پرداختهاند که هیچ گونه صبغه تاریخی ندارد ولی بیانگر نوع اندیشه و جهتگیری فکری نگارندگان این کتابها درباره قرآن است، به گونهای که در پارهای مباحث صرفاً در مقام دفع شبهاتی بر آمدند که خاور شناسان غالباً در کتب خود نسبت به قرآن ایراد کردهاند. آیت الله معرفت در مقدمه تاریخ قرآن اهمیت این موضوع را یادآوری میکند.
دکتر سید محمد باقر حجتی که خود یکی از مؤلفان حال حاضر تاریخ قرآن است، تخقیقات مسلمانان و نیز مستشرقان را در این زمینه ناکافی و غیر پاسخگو به مشکلات میداند. به عقیده وی کوششها در زمینه تاریخ قرآن نسبت به سایر علوم قرآن بسیار کم و ناچیز است و اکثر نویسندگان مسلمان و خاور شناس به این بحث، به دلیل رعایت نکردن اسلوب تحقیق در متون اسلامی از ایشان خرده میگیرد و مهمترین اشکال آنان را بیگانگی با قرآن و عدم لحاظ وجه آسمانی این کتاب الهی بر میشمارد به شکلی که آنان قرآن را کتابی عادی و در عین حال نوشتهای حادثه آفرین در تاریخ بشریت تلقی کردهاند (13).
با این مقدمات تا حدودی پیشینه «تاریخ قرآن» و فلسفه نامگذاری آن را آشکار نمود، میتوان به دو نگرش عمده درباره این دانش قرآنی اشاره کرد: نخست نگاهی صرفاً تاریخی به متن قرآنی که شاید متأثر از رویکرد و نگرش خاور شناسان نسبت به قرآن باشد.و دیگر نگاهی تاریخی - وحیانی به قرآن که علاوه بر مباحث تاریخی در صدد پاسخگویی و رد اتهامات و شبهات وارد بر قرآن نیز بوده است.
تألیفات مستشرقان در تاریخ قرآن
دکتر محمد حسین علی الصغیر در کتاب المستشرقون و الدراسات القرآنیه مهمترین پژوهشها و فعالیتهای خاورشناسان درباره قرآن را، موضوع تاریخ قرآن بر میشمارد و مینویسد:
«شاید از مهمترین بحثهای مستشرقان در مطالعات قرآنی، موضوع تاریخ قرآن باشد که بیشتر شامل بحثهای نزول، ادوار نزول، ساختار، ترکیب، قرائات، لهجهها، تدوین و کتابت قرآن است (14)».
از آنجا که مستشرقان پایه گذار اصلی این دانش قرآنی محسوب میشوند، به اجمال به کتابها و آثار ایشان در این باره اشاره میشود. دکتر محمد حسین علی الصغیر سیر تألیفات تاریخ قرآن را به ترتیب تاریخی در میان خاور شناسان چنین آورده است (15) : 1. تاریخ قرآن کریم، پوتیرر(Pauthier). این خاور شناس فرانسوی در اثر خود بحثهای مختلفی از قبیل اهداف و شرایط نزول، عقاید موافق و مخالف قرآن در ادیان دیگر، تأثیر قرآن در اجتماع، مذاهب منشعب شده از قرآن در میان مسلمانان و مانند آن را مطرح کرده است. کتاب او در سال 1840 میلادی در پاریس انتشار یافته است.
کتاب دارای بحثهای کامل و شامل نیست و به طور دقیق انتخاب عنوان نشده است. 2. مدخلی تاریخی - نقدی به تاریخ قرآن، گوستاو وایل (Gustav weil). وجه امتیاز این کتاب مشمولیت موضوع و شناخت روش تاریخی قرآن است. البته در این کتاب، آثاری از فرهنگ تلمودی به چشم میخورد زیرا نویسنده آن یهودیالاصل است. وی سورههای مکی را برای اولین بار به سه دسته تقسیم میکند که نولدکه این تقسیم بندی را از او برگرفته است. از مهمترین نکاتی که وایل در کتاب خویش مطرح کرده آن است که پیامبر خواندن و نوشتن میدانسته که دلایل قانعکنندهای بر آن اقامه نکرده است.
3. تاریخ قرآن، تئودور نولدکه (Theoder noldeke) وی با انتشار رساله دکتری خویش با عنوان «اصل و ترکیب سورههای قرآن» عرصه جدیدی را در مطالعات قرآنی گشود. او پس از آنکه از جایزه مجمع پاریس برای تألیف کتابی دراین باب با خبر شد به گوتنگن و برلین سفر کرد و به تکمیل منابع و گسترش کتاب خود پرداخت و سرانجام جایزه آن مجمع را در سال 1858 م از آن خود کرد. پس از کسب این موفقیت، با تجدید نظر در کتابش آن را به آلمانی ترجمه کرد و با نام تاریخ متن قرآن منتشر ساخت. وی در این کتاب با روشی علمی و دقیق، مشکل تاریخ سورهها و آیات را حل کرده است و اثر وی مبنای مهمی برای همه پژوهشهای قرآنی پس از وی محسوب میشود. جلد دوم این کتاب عهده دار مباحث مربوط به جمع قرآن مورد بررسی قرار میگیرد. وی کار خویش را باپژوهشی در زمینه زبان قرآن تکمیل کرد که در آن به مباحث ذیل پرداخت: قرآن و عربیت، ویژگیهای ساختاری متن قرآن، ویژگیهای ساخت جملات در زبان قرآن و کلمات بیگانه مستعمل در قرآن.
4. تطور تاریخی قرآن، ادوارد سل (Edvard sell). پس از نولدکه برخی دیگر از خاور شناسان به موضوعات خاصی از تاریخ قرآن پرداختهاند. از جمله مستشرق انگلیسی ادوارس که اثر خود را در سال 1898 م منتشر کرد. وی در این اثر به بحث درباره آیات مکی و مدنی، تدوین و نگارش قرآن پرداخته است.
5. مذاهب تفسیر اسلامی، گولدتسیهر (Goldziher ignaz) وی در کتاب خویش، متعرض برخی موضوعات تاریخ قرآن نیز شده است.
6. تاریخ ادب عربی، کارل بروکلمان (CarlBrockelmann). او نیز در باب دوم از کتاب خود فصلی را به مباحث تاریخ قرآن اختصاص داده است.
7. قرآن، رژی بلاشر(Ragis Blachere). شاید بتوان اثر این مستشرق فرانسوی را سرانجام این پژوهشهای دانست.
وی کتاب خود را در هفت فصل تنظیم کرده است که در چهار فصل آن به تاریخ قرآن میپردازد. از جمله مباحث مهم که به تاریخ قرآن بلکه به تقدس و اعتبار آن مربوط میشود، بحث از تحریف است که مستشرقان بسیار زیاد و بی پروا بدان پرداختهاند. از آن جمله مقاله بول درباره تحریف قرآن در دایرةالمعارف اسلامی آلمان است. از آنچه که به اختصار آمد، تا حدودی انگیزهها و دغدغههای ذهنی مستشرقان درباره قرآن روشن میشود و میتوان وجه اشتراک مباحث مطرح در حوزه تاریخ قرآن نزد مستشرقان را به این گونه فهرست کرد
شکلگیری متن قرآنی.
تاریخ نزول سور و آیات قرآن.
مکی و مدنی در قرآن و ویژگیهای آنها.
جمع و تدوین قرآن.
نگارش قرآن.
تأثیر قرآن بر علوم دیگر.
زبان قرآن و ویژگیهای ساختاری آن.
تحریف قرآن.
تأثیر قرآن بر جامعه عربی و مذاهب منشعب از قرآن.
طبقه بندی اجمالی موضوعات تاریخ قرآن
1. وحی: یکی از عناوینی است که در بسیاری کتب تاریخ قرآن ذکر شده و در ذیل آن مباحثی نظیر: معنای وحی، اقسام وحی، امکان کیفیت وحی، آغاز وحی، وحی بر پیامبر(ص) و چگونگی آن، وحی قرآنی و غیر قرآنی مطرح شده است. اینکه آیا این بحث با عنوان تاریخ قرآن مرتبط است یا خیر محل تأمل است. از دید تاریخی صرف، قطعاً بحث مطلق از وحی نمیتواند ذیل «تاریخ قرآن» قرار گیرد. اینکه وحی چیست؟ آیا امکان دارد یا خیر؟ چگونه هیچ یک از این مباحث تاریخی نیست و از این دیدگاه ذیل تاریخ قرآن قابل طرح نیست. اما چنان که پیش از این اشاره شد، هدف بسیاری از نویسندگان مسلمان کتابهای تاریخ قرآن، بحث و بررسی صرف مباحث تاریخی آن نبوده است و چه بسا در دفع و رد اشکالاتی که بر وحیانیت قرآن از سوی مستشرقان وارد شده است، طرداً للباب به این بحث پرداختهاند.
گویی طرح این بحث ذیل تاریخ قرآن، خود مقدمه و زمینهساز ارائه نظریاتی در سایر مباحث تاریخ قرآن میشود که هر چند تاریخی است با نگرش غیر وحیانی و غیر الهی درباره قرآن تناقض دارد. در هر صورت برخی کتب تاریخ قرآن به طور مفصل یا اجمالاً به این بحث پرداختهاند که در این میان دو کتاب تاریخ قرآن آیت الله معرفت و تاریخ قرآن دکتر رامیار با تفصیل بیشتر به آن توجه داشتهاند. آثاری که به موضوع وحی پرداختهاند بیشتر به «امکان و کیفیت وحی» و «آغاز وحی» توجه کردهاند. البته موضوع دوم را میتوان موضوعی تاریخی محسوب کرد و شایستهتر آن است که این موضوع ذیل موضوع «تاریخ نزول قرآن» قرار گیرد.
2. نزول قرآن کریم: این موضوع یکی از عناوین اصلی تاریخ قرآن است و بیشتر مؤلفان تاریخ قرآن به گونهای به موضوعاتی در این باب پرداختهاند. موضوعات مطرح در این عنوان را میتوان در چهار بخش زیر طبقه بندی کرد:
الف) کیفیت نزول قرآن: شامل مباحثی نظیر چگونگی نزول قرآن، کیفیت نزول قرآن از لوح محفوظ، مراحل نزول قرآن، نزول قرآن بر هفت حرف و حکمت نزول تدریجی قرآن؛
ب) ترتیب نزول آیات و سور: شامل مباحثی همچون فواید شناخت ترتیب نزول آیات و سور، تاریخ نزول سور، جدول ترتیب نزول سور، مقایسه ترتیب موجود با ترتیب نزول، اولین و آخرین آیه، ترتیب نزول قرآن در مکه و مدینه، سورههای مکی و مدنی، ناسخ و منسوخ؛
ج) تقسیمات قرآن: مباحثی درباره سور، آیات و حروف قرآن همچون معنای سوره، تعداد سور، سورههای گروهی، ترتیب سور، توفیقی بودن نام سور، تقسیم قرآن به سوره و آیه، معنای آیه، بسم الله آغاز سورهها، ترتیب آیات در سور، سجدههای قرآن و حروف مقطعه (فواتح سور)؛
د) اسباب نزول آیات و سور: که معنای اسباب نزول و فایده شناخت آن را توضیح میدهد. با نگاه اجمالی به این موضوعات روشن میشود که باز هم برخی از مباحث طرداً للباب وارد این عنوان شدهاند.
در هر یک از این بخشها، مباحث زیر فراوانی بیشتری در آثار نویسندگان تاریخ قرآن داشتهاند: در بخش کیفیت نزول قرآن: چگونگی نزول قرآن از لوح محفوظ بر پیامبر(ص) و حکمت نزول تدریجی قرآن؛ در بخش ترتیب نزول آیات و سور: تاریخ نزول سور، اولین و آخرین آیه، سورههای مکی و مدنی و نحوه شناخت آنها؛ در بخش تقسیمات قرآن: تعداد آیات، کلمات و حروف قرآن، نامگذاری سور، شروع و خاتمه سور با بسم الله و حروف مقطعه (فواتح سور)؛ و در بخش اسباب نزول آیات و سور: معنا و شناخت آنها. بدین ترتیب به نظر میرسد محوریت مباحث به جز موضوعات بخش الف، با مباحث تاریخی است.
3. حفظ، کتابت و تدوین قرآن: بدون شک این عنوان، بدنه اصلی تاریخ قرآن را شکل میدهد و به همین جهت تمامی کتب تاریخ قرآن به نحوی به این عنوان پرداختهاند موضوعات مطرح شده در این عنوان اغلب بیانگر سرگذشت قرآن پس از نزول است و از همین رو مورد توجه هر دو گرایش پژوهندگان تاریخ قرآن بوده است.
موضوعات این عنوان را میتوان در قالبهای زیر جای داد:
الف) حفظ آیات: شامل نقش حفظ آیات توسط مردم در صیانت از قرآن، اقراء قرآن بر مردم و مانند آن؛
ب) کتابت قرآن: شامل پیدایش خط، خط در مکه و مدینه، نگارش قرآن همزمان با پیامبر(ص)، خط قرآن در زمان پیامبر(ص)، کتّاب وحی، نوشت افزارها؛
ج) جمع قرآن: شامل جمع آورندگان قرآن در زمان پیامبر(ص) و خلفا، اسباب جمع قرآن، جمع آورندگان قرآن در زمان پیامبر(ص)، مصاحف صحابه و تربیت سور آنها، سوزاندن قرآنها، روایات و نظریات و شاهد قرآنی؛
د) شکل و نقط (اعجام) و علامتگذاری قرآنی: شامل اصلاح شیوه نگارش قرآن (اعراب و اعجام)، علامتهای وقف و وصل، رسمالخط مصحف عثمانی، تکامل کتابت مصحف عثمانی، تکامل خط، رسم الخط کنونی مصحف؛
ه ) تحزیب و اجزای قرآن؛
و) نسخ خطی و چاپ قرآن.
اغلب موضوعات مطرح در این عنوان، موضوعات تاریخی است و مباحثی که صبغه تاریخی ندارند نیز به عنوان مقدمه بحث تاریخی در کتابها ذکر شدهاند؛ مانند بحث از پیدایش خط یا خط در مکه و مدینه که در واقع مقدمه بخش نگارش قرآن است. از میان این موضوعات، مباحث زیر توجه تعداد بیشتری از نویسندگان کتب تاریخ قرآن را به خود جلب کرده است: نقش حفظ آیات توسط مردم در صیانت از قرآن؛ کتابت قرآن در زمان پیامبر(ص) و کتّاب وحی؛ کیفیت جمع آوری قرآن (در زمان پیامبر(ص) و خلفا) و جمع آورندگان قرآن، مصاحف صحابه و مقایسه آنها با یکدیگر، مصحف عثمان و مباحث مربوط به آن نظیر مصاحف؛ شکل و نقط (اعجام) قرآن و اصلاح مصحف عثمانی.
یکی از مهمترین مباحثی که تقریباً قریب به اتفاق کتب تاریخ قرآن آن را طرح و نظریات مختلف در این باره را بررسی کردهاند «کیفیت جمع قرآن» است که در واقع معرکه آرای دانشمندان قرار گرفته است. در ذیل این بحث مطالبی از این قبیل مطرح شده است: آیا قرآن در زمان پیامبر(ص) جمع شده یا خیر؟ کیفیت جمع قرآن پس از پیامبر(ص) (دوران خلفا) چگونه بوده است؟ موقف صحابه در برابر جمع قرآن توسط خلفا چه بوده است؟ جمع اول، دوم و سوم به چه معناست؟
4. قرائات قرآن. این عنوان در کنار بحث کتابت و جمع قرآن در برخی کتب تاریخ قرآن بحث و بررسی شده است.
ریشه اصلی حضور این بحث در تاریخ قرآن، وجود اختلاف قرائات و بررسی منشأ آن در تاریخ قرآن است. به دنبال این بحث برخی مقدماتی نظیر پژوهشی در علم قرائت یا مباحث فرعی دیگر مانند قرائتهای مشهور و غیر مشهور، قرائتهای قانونی، قرائتهای شاذ و نیز بحث تواتر قرائات سبع در این کتب طرح شده است. برخی از کتب تاریخ قرآن نیز منشأ اختلاف قرائات را به روایت «نزول قرآن بر هفت حرف» برگردانده و بحث مفصلی درباره این روایت ذیل عنوان قرائات مطرح ساختهاند. جدول شماره 4 شمای کلی از نحوه ارائه این بحث در کتب تاریخ قرآن را نمایش میدهد. با توجه به اطلاعات این جدول، در این عنوان محوریت بحث از آن «اختلافات قرائات قرّاء و منشا آن» است.
5. ترجمه قرآن: این عنوان در دید اول ممکن است با موضوعات تاریخ قرآن مرتبط به نظر نرسد. اما مباحثی همچون معنا و اهمیت ترجمه، جواز ترجمه و شرایط آن، چگونگی ترجمه اروپایی (غیر عربی)، ترجمههای قرون وسطایی و ترجمههای معاصر قرآن کریم، همگی مباحثی تاریخی محسوب میشوند.
6. تحریف یا عدم تحریف قرآن: از جمله عناوینی که بعضاً به طور مفصل در برخی کتب تاریخ قرآن به آن پرداخته شده است، بحث تحریف قرآن یا مصونیت قرآن از تحریف است. این موضوع نشأت گرفته از شبهاتی است که در کتابها و پژوهشهای خاور شناسان درباره تاریخ قرآن بر قرآن وارد شده است. به هر حال بحث از تحریف یا عدم تحریف قرآن در گذر زمان، بحثی تاریخی است و با هر نوع نگرش نسبت به قرآن - چه نگاه وحیانی و چه نگرش تاریخی - باید مستندات تاریخی طرح شود. به عبارت دیگر صرف نگاه وحیانی داشتن به قرآن و داشتن برخی اعتقادات کلامی نمیتواند پاسخگوی این شبهه باشد. همان گونه که بعضی از خاور شناسان با بهرهگیری از مستندات روایی و تاریخی سعی بر اثبات تحریف قرآن در گذر زمان داشتهاند، اندیشمندان مسلمان نیز در کتب تاریخ خود این بحث را از زاویه تاریخی طرح کرده و به دفع شبهات وراد بر قرآن پرداختهاند. هر چند برخی از ایشان خود را به فضای تاریخی محدود نکردند و در پاسخ به نگرش نادرست این خاور شناسان به توجیهات و دلایل کلامی نیز متوسل شدهاند. علاوه بر عناوین فوق، برخی کتب تاریخ قرآن به مباحث متفرقهای چون بحث از نامهای قران کریم، تفسیر قرآن، اعجاز قرآن، محکم و متشابه در قرآن و مانند آن پرداختهاند که قطعاً به تاریخ قرآن مربوط نیست و نویسندگان این کتب سهواً یا طرداً للباب متعرض این موضوعات شدهاند.
سیر منطقی مباحث تاریخ قرآن
پس از بررسی آماری موضوعات مطرح در کتب تاریخ قرآن و نقد و بررسی آنها، اکنون میتوان طرحی جامع برای عناوین این بحث ارائه داد به گونه که دو شرط زیر را برآورده سازد: اول آنکه همه موضوعات سیاق و صبغه تاریخی داشته باشند تا طرح آنها ذیل عنوان «تاریخ» قرآن بی مسمّی نباشد. دوم آنکه ترتیب و سیر منطقی این موضوعات رعایت شود تا خواننده در میان موضوعات مختلف دچار سردرگمی و ابهام نگردد. مباحث تاریخ قرآن را میتوان در طرح ذیل سامان داد: فصل اول: نزول قرآن
بخش اول: ترتیب آیات و سور قرآن:
1. آغاز نزول قرآن و فترت وحی
2. تاریخ نزول سور
3. شناخت سورههای مکی و مدنی
بخش دوم: تقسیم بندی آیات و سور قرآن:
1. شروع و پایان سور (توقیفی یا اجتهادی بودن)
2. نام گذاری سور (توقیفی یا اجتهادی بودن)
3. ترتیب آیات و سور قرآن (توقیفی یا اجتهادی بودن)
بخش سوم:اسباب نزول آیات و سور قرآن، معنا و شناخت اسباب نزول قرآن
فصل دوم: حفظ و ساماندهی قرآن
بخش اول: حفظ قرآن: نقش حفظ قرآن توسط مردم در گردآوری و صیانت قرآن
بخش دوم: کتابت قرآن: در زمان پیامبر(ص) و کتّاب وحی
بخش سوم: جمع قرآن:
1. کیفیت جمع آوری قرآن (در زمان پیامبر(ص) و خلفا)
2. جمع آورندگان قرآن
3. مصاحف صحابه
4. مصحف عثمانی و مباحث آن
بخش چهارم: قرائات قرآن : اختلاف قرائات و منشأ آن
بخش پنجم: سلامت قرآن از تحریف
فصل سوم: مراحل پس از ساماندهی قرآن
بخش اول: شکل و نقط قرآن: اصلاح شیوه نگارش قرآن و اصلاح مصحف عثمانی
بخش دوم: تحزیب و اجزای قرآن
بخش سوم:نسخههای خطی قرآن
بخش چهارم: چاپ قرآن
بخش پنجم: ترجمه قرآن: اهمیت ترجمه و بررسی و معرفی ترجمههای قرآن
در پایان نگارنده خاطر نشان میسازد که در این مقاله صرفاً سعی بر آن بوده است تا ضمن بررسی تحلیلی و آماری مباحث علوم قرآنی، الگویی منطقی و متناسب با اهداف این دانش قرآنی ارائه گردد و از آنجا که این عنوان به طور خاص، از عناوین درسی رشته «علوم قرآن و حدیث» در مقطع کارشناسی و کارشناسی ارشد نیز میباشد، امید است که این طرح الگوی مناسبی برای سر فصل درسی این رشته دانشگاهی باشد.
گفت و گوی تشیع و تسنن پیرامون تعلیل شریعت (16)
حسین عباسی
خالد زهری، یکی از نویسندگان جهان اسلام است که برای تقریب مذاهب درون دینی تلاش زیادی دارد. وی رساله «اصول الاجتهاد عند الشیعه الامامیه: دراسه مفارنه مع اهل السنه» را نگاشته است و پس از آن بحثی با عنوان «تذلیل العقبات فی طریق التقریب بین اهل السنه و الشیعه الإمامیه» به تحریر درآورد. نویسنده در این دو بررسی، پایههای اساسی هر گفتوگو را شناخت و آگاهی کامل از یکدیگر، و استواری گفت و شنود براساس بنیادهای علمی (و نه وعظ و ارشاد یک جانبه) معرفی میکند.
زهری در این راستا، کتاب «تعلیل الشریعه بین السنه و الشیعه» را نگاشت و مقارنهای میان حکیم ترمذی و ابن بابویه قمی انجام داده است. نویسنده درباره علت انتخاب این دو عالم چنین مینویسد: هر دو از فقیهان اصولی هستند و هر دو برای مقاصد شریعت اهمیت زیادی قائل هستند و معرفت شرایع را در گرو شناخت علل شرایع میدانند.
ترمذی کتاب «اثبات العلل» را نگاشته است و ابنبابویه کتاب «علل الشرایع» را. هردوی اینها در راستای احیای علوم دین که میرفت در چارچوبهای جامد و ناپویا گرفتار آید، مقاصد و مصالح شریعت را به کمک فقه فراخواندند.
این دو در بسیاری از اندیشهها و مسائل کلام همسان بودند؛ تفاوت نهادن میان علت ظاهر و باطن، کشف رازهای علم حروف که این علم را از اصول حکمت میشناختند، و در باب صفات باری تعالی نه قائل به نفی بودند و نه به تعطیل. این دو از مذاهب دیگر آگاهی داشتند؛ ترمذی به مناظره با شیعیان میپرداخت و در نوشتههای خود از اخبار شیعیان یاد میکند، چنانکه ماسینیون از حضور فرهنگ شیعی در کتابهایش آگاهی داد و قمی به روایات علمای اهل سنت، مانند ابوحنیفه استشهاد میکرد.
هر دو عالم یاد شده محدث بودند؛ ترمذی «نوادر الاصول فی احادیث الرسول» و قمی «من لا یحضره الفقیه» را نگاشته است و جالب اینکه هر دو علم حدیث را از پدران خود آموختند و پدران خود را رجال سند خویش ذکر کردهاند. فاصله زمانی پیدایش این دو عالم کمتر از یک قرن است.
این کتاب از یک دیباچه و دو بخش در 334 صفحه تشکیل شده است که هر بخش مباحث فراوانی را در بر میگیرد. در پایان از مهمترین نتایج این بحث سخن گفته است. نویسنده در بخش نخست، از نوشتههای اهل سنت در باب «علل الشرایع» و پس از آن از کتابهای امامیه در این باب یاد میکند. سپس درباره حجیت قیاس، ادله موافقان و مخالفان، و استدلال ایشان به قرآن کریم، احادیث نبوی(ص)، اقوال و افعال صحابه، و معقولات سخن گفته است.
زهری در مبحث دوم این بخش، درباره علل منصوصه، تفاوت علت و سبب نزد ابن حزم، ذکر مسایلی در علت منصوصه و قیاس به طریق أولی (قیاس آشکار)، عمل ابن جنید به قیاس، مسئله تنقیح مناط، قیاس شبه (قیاس تمثیلی)، و مثالهایی از عمل آیت الله خویی و فتاوای وی در «المسائل المتخبه»، چون حلال بودن گوشت حیوانی که با تفنگ شکار میشود، آورده و در پایان نتیجه میگیرد که همه مذاهب اسلامی از مالکیه و حنفیه گرفته تا شافعیه، حنبلیه و ظاهریه، «قیاس» را پذیرفته و بدان عمل میکنند، و تفاوت تنها در تطبیق و اعتماد برقیاس در استنباط آن نهفته است.
... قیاس انواع متفاوتی دارد و نمیتوان عمل به آن را به یک گروه اختصاص داد... . حتی گروهی که خود را مخالف عمل به قیاس میدانند، با عناوین دیگری آن را به کاربستهاند...؛ یعنی خلاف در صغری است نه در کبری و در واقع لفظی. از این رو، میتوان گفت:
1. همه مذاهب در عدم عمل به قیاس فاسد هم نظر میباشند.
2. همگان قیاس منصوص العله را میپذیرند (با اندک تفاوتی در اینباره).
3. مخالفان عمل به قیاس نیز با نامهای دیگر آن را مورد استفاده قرار دادهاند.
4. ابن حزم نیز از قیاس با نام «دلیل» بهره گرفته است.
5. امامیه، ظاهریه و برخی از محققان جمهور، قیاس شبه (تمثیل) و طرد را باطل میشمارند.
6. علمای مذاهب به جز ابن حزم و اخباریهای امامیه، قیاس اولویت را میپذیرند.
نویسنده مبحث دوم از بخش نخست کتاب را به دیدگاه اهل سنت و شیعه امامیه پیرامون «مصلحت» اختصاص داده و ادله موافقان و مخالفان را که براساس قرآن کریم، سنت رسول اکرم(ص) و عقل است، بیان داشته و حتی مثالهایی از عهد قدیم و عهد جدید آورده است.
وی مسایلی که مذاهب اسلامی نگرشی مصلحتی بدان داشتهاند، را یادآور میشود؛ تاخیر بیان از وقت حاجت و ضرورت بیان، نسخ، ازدواج در اسلام، تحلیل فضایل اعمالی، چون نماز، استخاره و معاملات سیاسی، اجتماعی و اقتصادی.
زهری سپس شرایط شیعیان و اهل سنت در عمل به مصالح مرسله را نامبرده است. همچنین از قاعده «تزاحم» که در شمار مصالح است، سخن به میان آورده و استحسان را نزد شیعه و سنت بررسی کرده است و نتیجه میگیرد که هم شیعیان و هم اهل سنت، به قاعده تزاحم عمل میکنند و از آنجا که مفهوم واقعی استحسان عمل به دلیل اقوی و یا عدول از حکمی به دلیلی دیگر است، امامیه نیز اگر چه این نام را نمیپسندند، اما به استحسان عمل میکنند، چنانکه به قاعده تزاحم عمل مینمایند.
بخش دوم کتاب درباره علل شرایع و جایگاه آن نزد حکیم ترمذی و شیخ صدوق است. زهری مینویسد: حکیم ترمذی تنها نزد متصوفان و کسانی که در عرفان و تصوف بحث میکنند، شناخته شده است، در حالی که وی یکی از برجستهترین اصولیها است.
از سوی دیگر، ابنبابویه قمی که جایگاه ویژهای نزد امامیه دارد، نزد اهل سنت ناشناخته است. وی پس از بیان تاریخ ولادت، وفات، احوال شاگردان و تألیفات هر یک از این دو عالم فقیه، به شرح مشترکات ایشان میپردازد.
تعلیل شریعت گاهی در چارچوب مقاصد شریعت به دست میآید و گاهی به علت قیاس؛ هرچند این دو واژه، یعنی «مقاصد» را به کار نبسته، بلکه مرادفهای آن را مورد استفاده قرار دادهاند، ابنبابویه دو کتاب به نامهای «معانی الاخبار» و «علل الشرائع و الاحکام و الاسباب» نگاشت.
هر دو از واژههایی چون «غایات»، «أسرار»، «باطن» و «حکم» استفاده کردهاند. ترمذی بر این اصطلاحهای مترادف واژه «لطائف» را افزوده است و در دو رساله خود، یعنی «باب فی السواد الأعظم» و «منازل القربه»، از «مقاصد» استفاده کرده است. ترمذی در کتاب «التوحید» بابی با نام: «باب أن الله تعالی لایفعل بعباده إلا الاصلح لهم» میگشاید و برای علل شرایع به نقل و عقل استشهاد میکند؛ «و ما جعلنا القبله التی کنت علیها إلاّ لنعلم من یتبع الرسول ممن ینقلب علی عقبیه» - بقره: 2 / 143- و آیاتی دیگر چون: «محمد: 31»، «عنکبوت: 1 - 3»، انبیاء: 35» و «مدثر: 31». وی بنا به دلایل عقلی میگوید: «خداوند متعال در اوامر و نواهی، یا ما را بیهوده مورد خطاب قرار داده و یا حکمتی در کار بوده است. از آنجا که مقوله نخست نادرست است، زیرا خداوند پاک و منزه از بیهودهگویی است، بخش دوم مستقر و ثابت میگردد.
ابنبابویه نیز از اهمیت مقاصد شریعت در فهم احکام سخن گفته است؛ وی در آغاز کتاب «معانی الاخبار» سه روایت از امام صادق(ع) نقل کرده که نشان دهنده ارزش شناخت مقاصد شریعت است و در استناد به عقل میآورد: «... و منها أن الله عزوجل حکیم، و لایکون الحکیم و لایوصف بالحکمه إلاّ الذی یحذر الفساد، و یأمر بالصلاح، و یزجر عن الظلم، و ینهی عن الفواحش...».
این دو علت حکم را همانا گوهر امور، حجت و علم نافع میدانند؛ اگرچه گمان میرود که این شاطبی است که مقاصد را به دو بخش تقسیم نموده (یکی به مراد شارع باز میگردد و دیگری به قصد مکلف)، اما پیش از این، همین مفهوم نزد حکیم ترمذی و شیخ صدوق که هر دو از پیشینیان به شمار میآیند، چنین تقسیمی وجود داشته است.
بنیاد مقاصد نزد ترمذی و صدوق بر سه پایه استوار است: قربه إلی الله باشد، در عمل اخلاص داشته باشد و با بردباری و شکرگذاری همراه باشد.
ترمذی و قمی میان حدیث و فقه الحدیث تمایز قائل شدند و به نصوص شرعیای که دارای معانی عقلی باشند، مراجعه میکردند؛ نصوصی که جلب مصلحت و زدودن مفسده را علت احکام میدانند. ارزش این مسئله نزد این دو تا جایی است که از یادآوری علل کوچکترین مسایل فروگذار نمیکردند؛ معانی حروف، معنای صدر، قلب، فؤاد، لب، و معانی والایی چون بسمله، حمد، سواد اعظم، عترت، ایمان، احسان و اسلام.
شیخ صدوق نیز از علل پیرایش بشر، معنای خورشید، ماه، ستارگان، قلیل، کراهت سوت زدن و... یاد میکند.
هرچند امروزه علما، مقاصد شریعت را به سه بخش مقاصد عامه، خاصه و جزئیه تقسیم نمودهاند، ولی ترمذی و قمی پیش از این قاعده را تطبیق کردهاند. ترمذی درباره مقاصد عامه که به اصول و کلیات خمس مشهور هستند (حفظ دین، نفس، نسل، عقل و مال) تاکید میکند که شریعت الهی برای حفظ اینها نازل شده است: «لأن الله دعا الخلق إلی أن یعرفوه فیوخذوه قلباً... فکان إذا عرفوه و وحدوه حرمت دماؤهم و أموالهم و اعراضهم» و شیخ صدوق مینویسد: «... و بعث الیهم الرسل...، و لیعقل العباد عن ربهم ما جهلوه، فیعرفوه بربوبیته بعد ما أنکروا، و یوحدّوه بالإلهیه بعد ما عصوا».
ترمذی برای مقاصد خاصه بابهای جداگانهای در کتاب «اثبات العلل» آورده است: «الصلاه و مقاصدها»، «الحج و أسراره» و... و قمی در کتاب «من لایحضره الفقیه» و «علل الشرایع» از علل نماز سخن گفته است: من کتاب الرضا علی بن موسی علیه السلام الی محمد بن سنان...! إن عله الصلاه أنها اقرار بالربوبیه لله عزوجل، و خلع الانداد، و قیام بین یدی الجبار جل جلاله بالذله و المسکنه و الخضوع و الاعتراف... و لئلا ینسی العبد سیده و مدبره و خالقه فیبطر و یطغی،... و مانعاً له من انواع الفساد».
حکیم ترمذی درباره بخش سوم (مقاصد جزئیه) فراوان سخن گفته است: «ذکر عله التکبیر»، «ذکر عله استقبال القبله وقت الصلاه»، «عله التسبیح»، «ذکر عله رفع الایدی و رمی البصر حیث یسجد» و... . همچنین شیخ صدوق درباره علت شکسته شدن نماز در سفر و مقدمه نماز (وضو) سخن گفته و در کتاب «الهدیه» مینویسد: «لا تقیه فی ثلاثه اشیاء: فی شرب الخمر و المسح علی الخفین، و متعه الحج».
خالد زهری در مباحث بخش دوم از قیاس و استحسان نزد ترمذی و قمی و رابطه اجتهاد با تعلیل شریعت، تفاوت اجتهاد مقاصدی نزد این دو، منابع استنباط و اجتهاد، مشرب فقهی ترمذی و شیخ صدوق، راههای تعلیل (نقلی و عقلی: کتاب، سنت، استقراء، شأن نزول، تعلیل به زبان و علوم عربی» سخن به میان میآورد.
نویسنده در پایان تاکید میورزد که بهترین راه برای تقریب مذاهب درون دینی، آگاهی علمای هر طائفه بر مبانی و اندیشههای گروه دیگر، بررسیهای ژرف مبادی اجتهادی و استنباطی آنان، و شناخت کامل اهل سنت از شیعیان و به عکس است؛ شناختی که جایگاه علمی، فکری و ارزش علمی عالمان را کشف کند و از نقاط مشترک با سایر علما پرده بردارد و از جدلهای بیفرجام عوام به مناظرات علمی و معرفتی منجر شود.
تاریخ اسلامی سرشار از چنین مناظرههایی است که در چارچوبهای علمی و به دور از مجادلههای زبانی و عقیم انجام پذیرفته که به پرباری اندیشه اسلامی در عرصه فکری، کلامی و فقهی یاری فراوان رسانده است؛ برای نمونه میتوان به مناظرات حکیم ترمذی با شیعیان اشاره نمود که در این باب، رسالهای با نام «باب فی تفسیر قول رسول الله صلی الله علیه و سلم: إنی تارک فیکم الثقلین: کتاب الله و عترتی» و در «نوادر الاصول» با عنوان «الاصل الخمسون فی الاعتصام بالکتاب و العتره و بیانها» نگاشت.
نویسنده در پایان نتیجه میگیرد که 1. همه مذاهب اسلامی به قیاس عمل مینمایند و تفاوت در گستره تطبیق آن نهفته است؛ ظاهریه و امامیه به مقتضای آن عمل کرده و فتوا دادهاند و عنوان دیگری چون دلالت لفظی، کبرای کلیه، عمومات، دلیل و... بر آن نهادهاند. از این رو پذیرش و انکار قیاس را نمیتوان وجه تمایز مذاهب اسلامی نامید.
2. اهل تسنن و شیعه امامیه در عمل به مصالح اتفاق نظر دارند.
3. استحسان یکی از بخشهای عمل به قاعده تزاحم است؛ بدین معنا همه مذاهب با آن سازگار هستند.
4. حکیم ترمذی و شیخ صدوق از برجستهترین علمای عامل به مقاصد شریعت هستند و در این وادی گوی سبقت را ربوده و نوشتههای فراوانی دارند.
5. هرچند ابنبابویه قمی، مانند دیگر علمای امامیه، به حجیت قیاس و استحسان قائل نیست، اما در برخی موارد، و با نامهای دیگری از این دو استفاده کرده است.
6. علت و سببی که ترمذی و شیخ صدوق از آن نام میبرند، به معنای حکمت و انگیزه است، نه علت موثر و برانگیزاننده.
7. ترمذی و شیخ صدوق را باید فقیه و مجتهد نامید؛ ترمذی به دلیل اقوی عمل میکرد و بنابر دیدگاه مقاصدی خود، بیشتر احکام را استنباط مینمود. ابنبابویه نیز آرای خاص خود را دارد و فتاوایی که با اجماع امامیه مخالف است که این امر اجتهاد وی را به اثبات میرساند؛ هرچند میان این دو فقیه مجتهد تفاوتهایی نیز وجود دارد.
8. هر دو بدون هیچ تعصب مذهبی و جدلهای نادرست، از لحاظ فقهی گشاده نظر بودهاند.
9. تفاوت اهل تسنن و امامیه در فروع فقهی نهفته است که خود از عمل و یا عدم عمل به برخی از اصول فقه نشأت میگیرد.
بومی شدن علم (17)
محمدتقی سبحانی
«بومی شدن علم» عنوان کنفرانسی بود که توسط حجت الاسلام سبحانی در دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم ارائه گردید. آنچه در پی می آید، خلاصهای از این کنفرانس می باشد که تقدیم خوانندگان محترم می شود.
تولید دانش و نظریه، مقولهای است که از بدنه نخبگان فرهنگی جامعه باید به ظهور برسد و کار دستوری و تابع مقررات و قانون نیست. در همه فرهنگها و تمدنها آنگاه که دانش تولید شده و نظریهها پرورده شده و تبدیل به نهادهای اجتماعی شده،نقش نسل جوان و نخبگان نوپا و گرایشهای جدید به یک فرهنگ کاملاً هویداست. عرایضم را به صورت تحلیلی در دو مسئله بیان خواهم داشت:
1- کاری که بایسته است حوزههای علمیه و دانشگاه در زمینه تولید نظریه داشته باشند.
2- طرح نهضت نرم افزاری یا نهضت تولید دانش، آن هم در این زمان خاص.
نرمافزار در این تعریف، از سنخ اطلاعات و دادهها است.
سخن از نهضت نرم افزاری، یعنی یک جنبش، یک خیزش در عرصة تولید اطلاعات. اما چه اطلاعاتی؟ سه ویژگی برای اطلاعات برشمرده میشود که می توانیم این سه ویژگی را مؤلفه نرمافزار در نهضت نرمافزاری بدانیم:
الف) اطلاعاتی که از نظر هماهنگی دارای سازوکار درونی باشد
ب) نرم افزار باید منطقی داشته باشد که قابل تفاهم با نخبگان باشد
ج) این اطلاعات درون هماهنگ و دارایمنطق تفاهم و عقلانیت، دارای یک کارآمدی و کارکرد مشخص باشد.
بنابراین، به گمان من، رهبر معظم انقلاب به درستی بر این نکته تأکید دارند که بتوانیم معرفت را نشان بدهیم که دارای هماهنگی و مبنا باشد. لذا اگر کسی در سطح حوزه و دانشگاه نظریهای را ارائه دهد، بدون اینکه مبنایی داشته باشد، اصلأ اطلاق نرم افزار بر آن صادق نیست. آیا اساساً بر تولید دانش می توان نام جنبش یا نهضت گذاشت و آیا تولید نرم افزار و دانش مقولهای است جنبش پذیر، یا کار نخبگان در حوزه های آکادمیک است؟ و اساساً چرا الان مطرح می شود، مگر شرایط اجتماعی و علمی ما چکونه است که امروز می گوئیم جنبش نرم افزاری و ده سال پیش سخنی از این مقوله نبود؟
فرهنگ شناسان و تمدن نگاران معتقدند که تمدنها کالبد و شکل فیزیکی و عینی فرهنگها هستند.
عناصر تمدنی که عبارتند از: نهادهای سیاسی، اقتصادی، آموزشی، هنر، تکنولوژی، ادبیات و... همه مقولاتی از سنخ مقولات تمدنی هستند، اینها زائیده و پوسته و عارضهای بر فرهنگ اند، یعنی دریک جامعه اگر فرهنگی شکل نگیرد، تمدنیایجاد نمی شود. خیلی از فرهنگها هستند که تمدن سازی نمی کنند، یعنی این ایدئولوژی و فرهنگ، قابلیت ساختن نهاد اقتصادی، سیاسی و آموزشی را ندارند. مورخان فرهنگ و تمدن، جمله مشهوری دارند به اینکه: در پشت تمدنهای بزرگ تاریخی، یک دین نهفته است. این نکته ریشه در ماهیت دین دارد. تفاوت میان ادیان با مکاتب فلسفی و ایدئولوژیهای انتزاعی قدرت فرهنگسازی ندارند. نخبگان را به خودشان جلب می کنند، اما در حوزه مناسبات اجتماعی نفوذ نمی کنند و مکتبی که نتواند فرهنگ بسازد، نمی تواند فرهنگ را نیز تبدیل به تمدن بکند و کالبد عینی و فیزیکی به آن بدهد، اما ماهیت دین و پیام و حیانی، این است که میتواند در حوزه نظر به حوزه فرهنگ عمومی و از حوزه فرهنگ عمومی به نهادهای تمدنی سرایت پیدا بکند. اسلام در طول دودهه (علیرغم غریبی و بیگانگی) می آید فرهنگ می سازدو این فرهنگ را تبدیل به مدینه می کند. پیامهای اسلام با عقلانیت بشر هماهنگ و همسوست، سازگاری درونی بین مؤلفههای مفهومی آن وجود دارد و بسیار قابل فهم است. از طرفی فاصله میان ایدئولوژی اسلام و عمل، فاصله بسیار کوتاهی است. فرهنگ اسلام در دورههای مختلف (دوران اموی - عباسی - صفوی...) تبدیل به تمدن شده است. اما چرا جنبش و نهضت نرم افزاری الان مطرح می شود؟ ما در دوران معاصر و در جهان اسلام، با یک بحران فرهنگی و تمدنی مواجه می شویم. بحران تمدنی، مثل حمله مغول نیست تا فقط مظاهر این تمدن را زیر سوال ببرد. این بحران بر بنیادهای هویت فرهنگی حمله می کند. فرهنگ مدرن غرب بر بنیادهای سکولاریسم و انسان گراییو اومانیزم فرهنگ می سازد و آن را تبدیل به تمدن می کند. ویژگی تمدن مدرن، نگاه او به همه ساحتهای اجتماعی و انسانی است ویژگی او نگاهش به جهان است. جهانیسازی و جهانی گرایی در بنیادهای تفکر سکولار مدرن وجود دارد. با ورود این فرهنگ به جامعه اسلامی، جامعه دچار چند پارگی فرهنگی و هویتی میشود. فرهنگ مدرن، نخبگان را به خودش جلب می کند. مفهومی جدید از توسعه اجتماعی را ارایه می دهد، نسبت جدیدی میان انسان با طبیعت و انسان با خدا تعریف می کنند و برای همه ارکان حیات برنامه می دهد. فرهنگ مدرن غرب از حوزة عمومی به حوزه خصوصی می آید و مظاهر آن د رخصوصی ترین لایههای حیات انسانی دخالت نموده و هیچ ساحتی را برون از فرهنگ سکولار نمی بیند. نتیجه این بحران هویتی این است که نسل نخبگان جامعه اسلامی، یا درفرهنگ مدرن استحاله می شوند و یا به انزوا و تردید می افتند. جنبشهای معاصر (نظیر مشروطه - نهضت ملی - انقلاب اسلامی) در جهان اسلام، همه، واکنشی در مقابل این بحران هویتی است. انقلاب اسلامیایران تنها نهضتی است که از سطح نخبگان می آید و در تودههای مردم نفوذ می کند، فرآیند تبدیل ایدئولوژی به فرهنگ در دو دهه اول انقلاب شکل می گیرد و نتیجه آن یک ایدئولوژی و تعریف جدید از اسلام و تفکر شیعی دربستر اجتماعی است. انقلاب اسلامی زمانی می تواند هویتسازی کرده و در مقابل نفوذ فرهنگ مدرن مادی سد ایجاد نماید و تعریف جدیدی از اسلام و هویت اسلامی ارائه کند که این فرهنگ تبدیل به تمدن بشود. هدف انقلاب اسلامی از استقلال، آزادی و جمهوریاسلامی در تفکر امام راحل، ایجاد یک تمدن نوین است. بنابراین، پاسخ به سوال مذکور این است که ما در یک نقطه عطف تاریخی د رانتقال به تمدن اسلامی هستیم و اینجاست که ذهنیت نخبگان باید به سمت ایجاد این تمدن فراخوان بشود. تمدنی که نظریهها و دانشها فقط در آغازقرار دارند. جنبش نرم افزاری و تولید دانش و نظریه، مدعی است که باید یک خیزش جدید و یک فراخوان عمومی در نسل آماده و آشنا به فرهنگ انقلاب آغاز بشود. رسالتی که حوزه بر عهده دارد تا این خیزش اتفاق بیافتد. معنای جنبش و خیزش این است که این امر نباید در لایه نخبگان و اساتید حوزه و دانشگاه بماند، بلکه باید در سطح بدنه حوزه و دانشگاه مطرح بشود و این امر زمانی اتفاق می افتد که به تعبیر مقام معظم رهبری، اندیشه ورزی عادت نخبگان بشود. برای رسیدن به تولید این دانش انتظاراتی وجود دارد که بخشی از آن به حوزه مدیریت پژوهش و دانش مواجه ایم. بخش دیگری از انتظارات به متن نظریه پردازی برمی گردد. یعنی ما برای تولید دانش درزمان حال چه کار باید بکنیم؟ دانشهایی که تمدن ساز هستند از سه لایه عمده برخوردارند: لایه اول که رویی ترین لایه دانش است، گزارههای علمی است. لایه دوم، نظریهها هستند، یعنی هر گزارهای در پشت خودش یک یا چند نظریه دارد. لایه سوم هم چارچوب و پارادایمها هستند. وقتی سخن از نرم افزار می کنیم، توجه داریم که این علم از سه لایه مختلف تشکیل شده است. وضعیتی فرهنگی و تولید دانش درجامعه ایران (به گمان بنده) تصرف در حوزه گزارهها است، هم در حوزه و هم در دانشگاه علوم انسانی ما درطول سه - چهار دهه گذشته در دانشگاه از ساحت گزارهها به ساحت نظریهها نفوذ نکرده است. در فقه و دیگر علوم نیز وضع همین است. بعد از مرحوم شیخ انصاری(که به نظر می رسد در مکاسب نظریه جدیدی را در باب معاملات طرح نموده است.) نظریه جدیدی تولید نکردیم. متأسفانه گزارهها و تطبیقات فراوان است، اما در حوزه نظریهها خبری نیست. اولین مطلبی که پیشنهاد می شود این است که ما بتوانیم در حوزه و دانشگاه، گزارهها و تولید گزارهها را تبدیل به تولید نظریه بکنیم و این ممکن نیست مگر این که در یک فضای آزاد و در یک منطق گفت و گوی فعال، صاحبان تخصص را به میدان آورده و گزارههای تکراری آنها را بیاورید وسط مباحث، نظریههایی که در درون این گزارهها و پشت این نظریهها وجود دارد را ظاهر نمایید و آنها را به بحث بکشید، آنگاه بتوانید به ساخت تولید نظریه برسید. پس گام اول، توجه نخبگان و جامعه علمی به ساحت نظریهها، یعنی بررسی وضعیت نظریهها از دریچه سازگاری درونی است. در گام دوم، وقتی سازگاری درونی پیش آمد، تحلیل شود که آیا این نظریه قابلیت تفاهم و منطق عقلانی با نخبگان ایرانی و اسلامی این سرزمین را دارد یا خیر؟ بنابراین، نظریه باید بر بنیادهایی بنا شده باشد که امکان تفاهم عقلانی را ایجاد نماید. گام سوم هم، سوال از کارآمدی نظریههاست. مثلأ از متخصص علوم سیاست پرسیده شود، دهها نظریه سیاسی که در دانشگاه تدریس می شود، وقتی در ساحت اجرا می آیند، آیا نسبتی با مردم این جامعه دارند؟ بنابراین، این سه پرسش اساسی ( از مبانی منطقی و درونی، از منطق تفاهم عقلانی و بیرونی و از کارآمدی) به نظر می رسد می تواند نخبگان دانشگاه و حوزه علمیه ما را به یک تأمل و آغاز یک نهضت و رویکرد تازه به تولید اندیشه برساند و اگر تولید اندیشه باب شود، گام بعد این است که نشان دهیم این نظریات، پارادایم داشته و کارآمدند.
عملکرد دین در روان درمانی (18)
دکتر محمدرضا فیاضی
جستاری کوتاه در ادیان مختلف، برنامهها، دستورالعملها، احکام اسلامی مؤید این مطلب است که یکی از اصولیترین برنامههای این نظام پیشگیری از اختلالات و مشکلات روانی است.
این برنامهها اگرچه به صورت صریح و مستقیم بیان نشده است اما با کمی دقت میتوان آنرا استخراج نمود. در علم روانپزشکی تئوری خاصی به نام استرس و کمبنیگی وجود دارد بدین معنی که هر فرد به لحاظ ژنتیکی و جسمی مستعد نوعی بیماری میباشد.
هر چه زمینه ژنتیکی مستعدتر باشد زمینه برای بروز بیماری راحتتر است. اینکه میبینیم گاهی افراد با استرسهای کوچکی از پا درمیآیند و گاهی بعضی با بزرگترین استرسها پایدارند، به این اصل برمیگردد که آنها چه برداشتی از استرس دارند.
در دینهای مختلف از جمله اسلام، راهکارهای عملی برای مقابله با استرس توصیه شده است. یکی از مهمترین آنها معنی دادن به مشکلات و استرس است. بدینگونه که فرد مشکلات را امتحانی از جانب خداوند متعال میداند.
از جمله در آیه 51 سوره توبه میخوانیم: بگو هیچ آسیبی، جز آنچه را که خداوند برای ما مقدر فرموده هرگز به ما نمیرسد. او مولی و سرپرست ماست. لذا مؤمنان باید به خدا توکل کنند. فردی که اینچنین به قضایا نگاه کند، دیگر احساس بیچارگی، ضعف، ناامیدی و خستگی در مقابل مسائل نمیکند. به اینگونه برخورد انسانها در مقابل مسائل و مشکلات «مقابله مذهبی» گویند.
بررسیهای گوناگون در سطح کشور نشاندهنده این موضوع است که مقابله با مشکلات روانی در میان کسانی که توان مذهبی ضعیف داشتهاند کمتر بوده است. بعنوان مثال خانم عظیمی با بررسی ارتباط بین مقابله مذهبی و میزان اضطراب در 316 دانشجو به این نتیجه رسید که میانگین نمرات اضطراب آشکار و پنهان در آزمونهایی که مقابله مذهبی ضعیف داشتهاند، بالاتر بوده است.
تحقیقات مختلف نشان میدهد: نگرش مذهبی داشتن در کاهش اضطراب، افسردگی و مسائل جسمی تأثیرگذارست. در شهرهای مختلف ایران این ارتباط به صورت علمی و آکادمیک مورد بررسی قرار گرفته است.
به عنوان مثال در بررسی به عمل آمده از همراهیان بیماران بستری در اورژانس بندرعباس مقابله مذهبی و سطح اضطراب افراد مورد پژوهش قرار گرفت و ارتباط متقابل بین اعتقادات و میزان اضطراب پیدا شد. برای اعمال مذهبی خاص اسلام نیز گزارشهای بسیاری میتوان یافت که ارتباط هر یک را با سلامت روان مورد بررسی قرار داده است. به عنوان مثال پیرامون فریضه نماز در سه بررسی جداگانه در تهران و اصفهان دیده شده که میزان خودکشی، افسردگی، اضطراب و اختلالات خواب در کسانی که به صورت مرتب نماز میخوانند کمتر است.
همچنین در بررسی انجام پذیرفته توسط دکتر اصفهانی در شیراز مشاهده شده است که طی سالهای اخیر میزان خودکشی در ماههای مذهبی محرم، صفر و رمضان نسبت به سایر ماهها کمتر است و در بررسیهای به عمل آمده بر روی گروههای مختلف مردم از شهرهای زاهدان، گناباد و شهرکرد سطح سلامت عمومی آنها قبل و بعد از ماه رمضان به طور چشمگیری افزایش داشته است. در متون روانپزشکی و روانشناسی به کرات به نقش دین در سلامت روانی تأکید شده است.
ویلیام جمیز در مورد دعا میگوید: هرگونه دعا و نماز نشانه این اعتقادست که در ارتباط با خداوند، ملکوتی که غذای روح میباشد به دست آمده و دنیا طور دیگری جلوه میکند. به طور کلی دین و احکام دینی، عبادات و مکانهای دینی، به خصوص تعالیم اسلامی قرآن خدمات ارزندهای در زمینههای گوناگون زندگی فراهم نمودهاند.
قرآن کریم ابعاد گوناگون ماهیت پیچیده بشر را قبل از آنکه مکاتب روانشناسی قرن بیستم بخواهد درباره انسان اظهارنظر کند روشن ساخته و راهبردهای پیشگیرانه و درمانی نیز ارائه داده است.
مراسم مذهبی نظیر: نذر و نیازها، نوحهخوانی، سینهزنی، راهپیماییها و... نقش اساسی در نشر اسلام و تسکین آلام مسلمین داشتهاند. کتب اسلامی نظیر: قرآن، نهجالبلاغه، معراجالسعاده و... راهبردها و فنونی را که برای تأمین سلامت روان در این منابع وجود دارد، خاطر نشان کردهاند.
این راهبردها در 4 محور: شناختی، رفتاری، اجتماعی و خاص خلاصه شدهاند که در مقوله محور شناختی میتوان به مطالعه (معراجالسعاده، 179) تفکر (سوره یونس آیه 73 - 39) برهان (منظومه ملاّهادی سبزواری) جدل (سوره نحل آیه 125) و ذکر (معراجالسعاده، ص 684) اشاره نمود.
راهبردهای رفتاری شامل مواجهسازی، تجسمسازی، الگو دادن و کنترل خود میشود. در بخش راهبردهای اجتماعی میتوان آموزش مهارتهای اجتماعی و آموزش مهارتهای زندگی را ذکر نمود و راهبردهای خاص شامل تخلیه، موعظه، خطابه، استغفار و... میشود.
ادیان مختلف وجوه مشترکی در بهداشت روانی دارند که میتوان آنها را در مواردی چون: تثبیت عقیده به توحید در جان پیروان و پرورش بذر تقوا در دلشان، واجب کردن عبادات مختلف که موجب پیرایش آنها از عادات زشت گذشته و آراستن به عادتها و خصلتهای پسندیده میشود، آموزش صبر که انسان را در تحمل سختیهای زندگی کمک میکند و احساس دلتنگی، اندوه و اضطراب را کاهش میدهد و تشویق به استغفار و توبه که خود موجب میشود تا از نگرانی و اضطراب ناشی از احساس گناه رهایی یابد، خلاصه کرد.
در نهایت چنین استنباط میشود که صحت و سلامتی روان مستلزم داشتن ایمان قوی به نیرویی برتر است که نوعی قدرت معنوی به انسان میبخشد.
ارتباط تلاوت قرآن کریم با کاهش اضطراب و افسردگی (19)
فاطمه حسنپور
آرامش یکی از خصوصیات انسانی است که در قرآن مجید مورد توجه قرار گرفته است و از حالتهای فوقالعاده ارزشمند به شمار میرود: «الا بذکر الله تطمئن القلوب» (رعد/28): آگاه باشید که با یاد خدا دلها آرامش مییابد.
لفظ آرامش در قرآن با تعابیر مختلف بیان شده است، سکینه اطمینان، تثبیت فؤاد و ربط قلب، کلمات قرآنی هستند که کمابیش به معنای آرامش به کار میروند. بیتردید آرامش یک حالت روانی است و به تعبیر قرآن به قلب اختصاص دارد. قلب از نظر قرآن کانون عواطف و دریافتهای باطنی است و هرگونه تلاطمی که در آن پدید آید، سرای بدن را نیز دستخوش التهاب میگرداند و تمام آنچه را که از گفتار و کردار و خصائص در آدمی است، تحت تأثیر قرار میدهد. معهذا با توجه به قرآن که گذشته از محتوای ژرف و عمیقش، ظاهر زیبایش، معجزه و آهنگ الفاظش، آهنگ کلام خداست و از کاملترین نغمههای عالم روح برخوردار است، میتوان سکینه و آرامش را میهمان قلوب تشنه مؤمنانش کرد و با بهرهگیری هرچه مطلوبتر از آن و یا تبعیت از صراط آن، جمیع آلام و امراض چشمی و روحی را از جامعه اسلامی برطرف نمود. از جمله افسردگی و اضطراب که از مهمترین ناراحتیهای روانی به شمار میآیند.
سؤال پژوهش
طبق آمار منتشره، چندین میلیون نفر در کشور ما دچار اختلالات روانی خفیف یا حالات عصبی هستند. (در سال 1368 تعداد این بیماران 4 میلیون نفر بوده است) این حالات روانی خفیف عموماً واکنشهای بیمارگونه در برابر فشارهای روانی و تجربیات ناخوشایند زندگی ناشی میشوند. در بیماران دچار حالت عصبی، فشارهای گوناگون روانی و محیطی تبدیل به علائمی نظیر افسردگی، اضطراب، بیخوابی، بیاشتهایی، از دست دادن قدرت کار و تحصیل و دردهای مبهم بدنی میشوند. این بیماران نیاز به درمانهای روانپزشکی و روانشناختی دارند، زیرا عامل زمینهای همان مشکل عصبی و عاطفی است. اما آیا میتوان با استفاده از نوای روحبخش کلاماله مجید درصدد رفع این اختلالات برآمد؟ به عبارت دیگر آیا تلاوت قرآن کریم در کاهش حالات عصبی چون افسردگی و اضطراب مؤثر است و اگر مؤثر است این تأثیر تا چه حد است؟
فرضیههای پژوهش
بدون شک در قرآن نیروی معنوی عظیمی وجود دارد که در نفس انسان تأثیری شگرف بر جای میگذارد. این نیرو باعث بیداری وجدان و تیزی احساس و شعور و صیقل روح انسان میشود و ادراک و تفکرش را بیدار میکند و بصیرتش را جلا میدهد. در قرآن کریم آیات بسیاری وجود دارد که فطرت وجودی انسان و حالات گوناگون روان او را متذکر شده و علل انحراف و بیماری و همچنین راههای معالجه انسان و روان او را نشان داده است.
بنابراین در پژوهش حاضر فرضیههای زیر مطالعه شده است:
الف - تلاوت قرآن کریم موجب کاهش افسردگی میشود.
ب - تلاوت قرآن کریم موجب کاهش اضطراب میشود.
گفتنی است در این پژوهش میزان افسردگی با استفاده از «آزمون افسردگی بک» و میزان اضطراب با استفاده از «آزمون اضطراب کتل» سنجیده شده است.
روش پژوهش
در این پژوهش از روش «پس رویدادی» استفاده شده است تا رابطه متغیرهای مورد نظر (تلاوت قرآن با اضطراب، افسردگی) بررسی شود. چون متغیر مستقل (تلاوت قرآن) قبلاً رخ داده، برای انجام این پژوهش روی افرادی مطالعه شده که از قبل به طور مستمر به قرائت قرآن مشغول بودهاند و پژوهشگر به اندازهگیری متغیر وابسته (اضطراب و افسردگی) پرداخته است.
جامعه آماری
جامعه آماری این پژوهش دختران محصل در مقطع دبیرستان، مقیم تهران هستند که حداقل مدت 6 ماه روزانه نیم ساعت (30 دقیقه) به قرائت قرآن پرداختهاند.
روش جمعآوری اطلاعات
پژوهشگر مزبور در این پژوهش با استفاده از آزمونهای چند گزینهای افسردگی «بک» و اضطراب «کتل» به مطالعه همبستگی متغیر مستقل (قرائت قرآن) و متغیرهای وابسته (اضطراب و افسردگی) پرداخته است.
برای دستیابی به دختران محصل در مقاطع دبیرستانی که حداقل 6 ماه روزانه نیم ساعت قرآن تلاوت کرده بودند، به فرهنگسرای خاوران و گنجینه نور هدایت مراجعه شده و با همکاری ایشان 30 نفر مورد مطالعه قرار گرفته و پس از آمادگی لازم آنها، آزمونهای مزبور اجرا شده و نتایج به ثبت رسیده است همچنین برای تشکیل گروه مقایسه، 30 نفر از خواهران مورد آزمون قرار گرفتهاند. لازم به ذکر است که این آزمونها به صورت گروهی و با زمان نامحدود به فاصله 5 دقیقه (زمان بین دو استراحت) و با ارائه دستورالعمل اجرا شدهاند.
روش آماری
با استفاده از فرمول F هارتلی یکسان واریانسهای نمرات افسردگی اضطراب دو گروه مقایسه و مستقل مورد مطالعه جستجو شده است و سپس از روش مقایسه میانگین دو گروه مستقل بهره گرفته شده است.
نتیجه پژوهش
با بکارگیری روشهای آماری فوق پژوهشگر به این نتیجه رسیده است که بین میانگین نمرات اضطراب و افسردگی آزمودنیهای عادی و آزمودنیهای قاری به احتمال 99 درصد تفاوت معنیدار وجود دارد. به عبارت دیگر میزان اضطراب و افسردگی گروه عادی مورد مطالعه بوده است. یعنی میتوان با کسب فیض از موسیقی روحنواز قرآن کریم درصدد رفع اضطراب و افسردگی برآمد.
ایمنی از تردید فکری، تسلط بر خویشتن، شجاعت، مرعوب نشدن در مقابل وسوسههای شیاطین و نفی اندوه دنیوی از خصایص مؤمنین شمرده شده است، مؤمنانی که با یاد خدا به آرامش درونی دست یافتهاند و عالیترین مراتب کمال را میجویند. لذا شناخت قرآن بر هر فرد مؤمن، امری ضروری و واجب است. روانشناسانی هم که گرایش به سوی توجه بیشتر به دین برای سلامت روان و درمان بیماریهای روانی داشتهاند، اذعان میدارند که انسان متدین واقعی هرگز دچار بیماری روانی نخواهد شد، همانطوری که قرآن کریم نیز رمز آرامش روانی را ذکر معرفی کرده است.
پیشنهادات
پژوهشگر با توجه به نتایج پژوهش پیشنهادهای زیر را ارائه کرده است:
1- بررسیهایی در زمینه روشهای جذب نوجوان به سوی آموزشهای قرآنی صورت گیرد.
2- کلاسهای آموزشی قرآن کریم برای گروههای سنی مختلف گسترش یابد.
3- تحقیقات گستردهای پیرامون تأثیر انس با قرآن در بهداشت روانی جامه صورت گیرد و از آنها حمایت ملی بیشتری شود.
شبیه سازی!؟
به کجا می رویم؟ (20)
یوسف قرضاوی
مترجم: نورالدین سعیدیانی
مسئله شبیهسازی از جمله مسایل جدید مطرح شده در جهان است که بسیاری از اندیشمندان ادیان الهی و دانشمندان علوم مختلف به آن واکنش نشان داده و در رابطه با آن اظهار نظر کردهاند.
علمای بیدارگر اسلام نیز به پاسخگویی در این زمینه پرداختهاند. و در این میان، دیدگاههای دکتر قرضاوی که آرا و نظریات متعادل وی جهانگستر شده، نمودی خاص یافته است.
آنچه در زیر میآید ترجمه مصاحبه روزنامه الرایه (چاپ قطر) با استاد قرضاوی در زمینه شبیهسازی انسان است که به جستاری در نظریات فقهی مرتبط با موضوع مذکور پرداخته است. لازم به توضیح است که متن ذیل تنها شامل پاسخها و بیانات ایشان (فارغ از سؤالات مطروح) در آن مصاحبه است.
مسئله شبیهسازی انسان از مسایل بدیعی است که به دقت نظر و تأمل نیاز دارد و نباید در برخورد با آن عجله کرد.
اسلام به صورت عام از علم و بحث علمی استقبال میکند و تسلط بر تمام شاخههای دانش و چیره شدن بر آن را فرض کفایه میداند تا امت اسلام وامدار و تحت سلطه ملل دیگر قرار نگیرد. لیکن علم از دیدگاه اسلام همانند کار، اقتصاد، سیاست و جنگ است که میبایست به ارزشهای دینی متخلق گردند.
هیچگاه اسلام جدایی بین دین و (اخلاق و اینکه برخی گفتهاند: بگذارید دانش، اقتصاد، سیاست و جنگ آزاد باشند. دین و اخلاق را در آنها دخالت ندهید، اگر به چنین کاری دست زنید آنها را در تنگنا قرار دادهاید و اسباب رشد و ترقی را از آنها سلب کردهاید) را نخواهد پذیرفت.
پیامدهای منفی شبیهسازی
اسلام این ایده و نظریه را که دین مسیر علم و اقتصاد و سیاست را به سوی منجلاب فساد کشیده است، مردود میداند. از نظر اسلام همه موجودات باید در خدمت دین و در راه فطرت سلیم بشری باشند.
منطق شریعت اسلام به علت وجود نصوص مطلق و قواعد کلی و اهداف جهانگستر، مانع ورود عمل شبیهسازی به دنیای بشریت میشود، زیرا مفاسد گوناگون از جمله موارد ذیل را به دنبال دارد:
شبیهسازی با اصل تنوع منافات دارد
خداوند جهان هستی را طبق قاعده تنوع و تکثر خلق کرده است. به همین علت در قرآن کریم آن هنگام که از خلقت اشیا سخن گفته و آن را بر بندگان منت نهاده است، تعبیر مختلف الوانه (تنوع رنگهایشان) را بکار میبرد. اختلاف رنگها تعبیری است از تنوع ظاهر و اختلاف موجود در بین آفریدهها.
چنانچه خداوند در قرآن میفرماید: «المتر ان الله انزل من السماء ماء فاخرجنا به ثمرات مختلفاً الوانها و من الجبال جدد بیض و حمر مختلف الوانها و غرابیب سود و من الناس و الدواب و الانعام مختلف الوانه...»
(مگر نمیبینی که خداوند از آسمان آب سودمند را میباراند و با آن محصولات گوناگون و میوههای رنگارنگ را به وجود میآورد و مگر نمیبینی که کوهها، خطوط و جادههایی است که بر سطح زمین کشیده شده است. خطوط و جادههایی که برخی سفید و برخی سرخ و بعضی سیاه پررنگ است و هر یک از آنها به رنگهای مختلف و در طرحهای متفاوت با دست تقدیر پروردگار بر چهره زمین ترسیم کشته است...) [فاطر/27 و 28]
شبیهسازی با تنوع و گونهگونی متناقض است. چون یک نسخه دیگر از شخص واحد را خلق میکند. این عمل پیامدهای ناگوار و مفاسد زیادی را در حیات اجتماعی بشریت ایجاد میکند که بعضی از آنها قابل فهم و بعضی دیگر غیر قابل فهم هستند که در طول سالهای متمادی مضرات آنها نمایان میشود.
دانشآموزان شبیهسازی شدهای را تصور نمایید. چگونه معلم، آنها را از یکدیگر تشخیص میدهد؟ چگونه زید و عمرو و بکر را میشناسد؟ چگونه مجرم از بیگناه تشخیص داده میشود در حالی که صورتها، قیافهها و چهرهها (حتی اثرانگشت آنها) یکی است؟
چگونه مرد، زنش را میشناسد در حالی که با شبیه خود، همسانی دارد؟ چگونه زن، همسر شبیهسازی شده خود را از دیگری تشخیص میدهد در حالی که صورت آن دو نفر عین یکدیگر است؟ اگر از زاویه دیگری به این مسئله بنگریم، نمیتوان خود را از سوءاستفادههای محتمل درامان نگاه داشت. آن چنانکه از انرژی اتمی سوءاستفاده شد و از آن در جهت نابودی انسانها و کشتار جمعی آنان بهرهبرداری شد. چه کسی میتواند تضمین کند که ابرقدرتها و حکومتهای تابعه آنان، از لشکری از انسانهای استنساخ شده علیه دیگران استفاده نمیکنند؟
چه کسی ضمانت میکند که ابرقدرتها از ساختن انسانهای شبیهسازی شده به نفع خود و علیه دیگران استفاده نمیکنند و در عین حال دیگر کشورها را از دستیابی به دانش شبیهسازی بازنمیدارند؟ چنانچه برای استفاده از انرژی هستهای این عمل را انجام دادهاند.
شبیهسازی با قانون ازدواج مغایرت دارد
شبیهسازی با صورتی که بیان کردیم و متخصصان آن را شرح دادهاند، با عمل ازدواج و زناشویی منافات دارد و با قانون ازدواج که بر روی زمین متداول است در تضاد است.
پروردگار عالم، انسانها و حیوانات و پرندگان و خزندگان و حشرات و حتی گیاهان و درختان را به صورت جفت (نر و ماده) خلق کرده است. چنانچه دانش عصر حاضر، کشف و ثابت نموده که مسئله ازدواج در دنیای جامدات نیز وجود دارد. مثلاً در جریان الکتریسیته دو قطب مثبت و منفی موجود میباشند. بلکه اتم که بنیادیترین زیرساخت جهان است، از دو جزء الکترون و پروتون که به ترتیب دارای بار الکتریکی منفی و مثبت میباشند، تشکیل شده است.
قرآن کریم به این مهم اشاره مینماید: «و خلقناکم ازواجا» مگر شما را جفتها (نر و ماده) نیافریدیم؟ [نبأ/8] و «انه خلق الزوجین الذکر و الانثی من نطفة اذا تمنی (و اینکه اوست که جفتهای نر و ماده را میآفریند از نطفه ناچیز، آنگاه که (به رحم) جهانده میشود) [نجم/45 و 46] و در جای دیگر میفرماید: «سبحان الذی خلق الازواج کلها مما تنبت الارض و من انفسهم و مما لایعلمون [یس/36]. (تسبیح و تقدیس خداوندی را سزاست که همه نر و مادهها را آفریده است، اعم از آنچه در زمین میروید، و از خود آنان، و چیزهایی که ایشان نمیدانند). این آیه بیانگر زوجیت در گیاهان و انسانها و همه موجودات دیگر است و حتی از چیزهایی که انسان به آن اطلاع ندارد. در جای دیگر از قرآن کریم آمده است: «و من کلّ شیء خلقنا زوجین لعلّکم تذکرون» (ما از هر چیزجفتی را آفریدهایم، تا اینکه شما (عظمت آفریدگار را) یاد کنید [الذاریات/49]. ولی شبیهسازی به جنس واحد نیازمند و از جفت بینیاز است.
یکی از زنان آمریکایی (موافق شبیهسازی) میگوید: این سیاره بعد از این فقط از آن زنان، و از وجود مرد مستغنی است.
در حالیکه این عمل با فطرت و سرشتی که خداوند انسان را بر آن خلق کرده در تضاد است و در هر حالت، برخلاف مصالح انسانیت است.
انسان بالفطره به جنس مقابل نیازمند است، نه فقط به جهت بقای نسل، بلکه برای تکمیل کردن و به کمال رسانیدن یکدیگر، خداوند متعال میفرماید: «بعضکم من بعض» (پارهای از شما از پارهای دیگر هستید). تا زن و مرد از یکدیگر بهرهمند شوند و نیازهای خویش را ارضاء نمایند.
چنانچه خداوند در مورد روابط زناشویی میفرماید: «هن لباس لکم و انتم لباس لهن» (آنان لباس شمایند و شما لباس آنانید) [البقره/187].
به همین علت هنگامی که خداوند انسان را خلق کرد و او را در بهشت جای داد، با اینکه او در آنجا بود، هرگز انسان را تنها (و ناقص) نیافرید، بلکه از جنس خودش زوج برای او قرار داد تا به همراه او آرامش داشته باشد و به او گفت: «اسکن و زوجک الجنه» (تو با همسرت در بهشت سکونت کن) [البقره/35].
اگر زن و مرد برای ادامه بقا و برای آرامش و بارور شدن نهال مودت و رحمت به یکدیگر نیازمندند، فرزندان آنان بیشتر به وجود پدر و مادر محتاجند. به این معنی که محتاج مادری مهربان و پدری سرپرست هستند، تا در آن کانون گرم، فضایل و معاشرت نیکو و تفاهم و بخشش و همکاری در بهترین اعمال را فراگیرند.
فرزندان در جوانب مادی و تربیت نیازمند سایه پدر و مادر هستند تا به آنها محبت و مهر بورزند و در جهت تکمیل رشد شخصیت آنها گام بردارند. چون آنان هیچ آرزویی جز خوشبختی فرزندانشان ندارند و بدون هیچ منتی خود را وقف خدمت به آنان میکنند.
عمل شبیهسازی، آرامش هیچ یک از زوجین را محقق نمیسازد، همچنین خوشبختی را برای خود فرزندان شبیهسازی شده مهیا نمیسازد تا در سایه حمایت آن، رشد و نمو نمایند.
رابطه بین فرد شبیهسازی شده و فردی که از وی شبیهسازی کردهاند.
رابطه نسبی بین دو شخص شبیهسازی شده، قضیهای مناقشهبرانگیز است. هیچ شکی در آن نیست که این فرد با اینکه تمام صفات جسم، عقل و روح فرد دیگر را داراست، با او فرق میکند و نمیتوان گفت که خود آن شخص است، چون از لحاظ زمان با اولی فرق دارد و بعداً متولد میشود. با وجود اینکه حامل تمام صفات اساسی فرد اصل است، ولی محیط تربیت اجتماع و فرهنگ جامعه بر او تأثیرگذار است و او را در جوانب عقیدتی، رفتار و شناخت از دیگری متمایز میسازد. زیرا تنها عوامل موروثی بر فرد تأثیرگذار نیست. پس شخص شبیهسازی شده با فردی که از او شبیهسازی کردهاند، فرق اساسی دارد.
این دو نفر چه نسبتی با یکدیگر دارند؟ آیا فرزند، مادر، برادر و یا غریبهاند؟ این یک مشکل اساسی و لاینحل است.
گروهی میگویند: فرزندش است چون جزیی از وی محسوب میگردد، ولی این گفته وقتی درست است که نطفهای داخل رحم زنی قرار گرفته باشد و او را متولد کند، چنانکه خداوند میفرماید: «ان امهاتهم الا اللائی ولدنهم» (مادرانشان تنها زنانی هستند که ایشان را زائیدهاند) [مجادله/2] معنیاش این است که مادر دارند ولی پدر ندارند!!
دیگری میگوید: آنها دوقلو هستند که از یک تخمک ساخته شدهاند، ولی برادرند و زیرمجموعه پدر و مادر هستند. اگر اصل ثابت نشده است چگونه فرع ثابت میشود؟ از آنجا که این عمل مفاسدی به دنبال دارد ما آنرا انکار و تقبیح میکنیم.
استفاده از شبیهسازی برای درمان برخی بیماریها
اگر منظور از شبیهسازی، انسان یا طفل یا جنینی باشد که عضوی از بدن وی را بردارند و به شخص دیگری پیوند بزنند، این عمل بطور قطع و یقین حرام است، چون وی مخلوقی است که حیات انسانی را کسب کرده است ولو اینکه از طریق شبیهسازی باشد. قطع عضو از این انسان هر چند در مرحله جنینی باشد، جایز نیست، زیرا او هم حق حیات و زندگی کردن دارد و محترم است.
اما اگر عضوی معین مثل قلب و کبد و کلیه و... شبیهسازی شود تا از آن، جهت پیوند به فردی دیگر استفاده گردد، این عملی است که دین اسلام از آن استقبال میکند و خداوند بدان راضی است. زیرا برای مردم منافع دارد و ضرر آن متوجه کسی نیست. هرگونه استفاده از این عمل بدین صورت مطلوب و طلب کردن آن مستحب است و گاهی اوقات جهت برطرف کردن نیازهای جسمی به اندازه مطلوب، واجب است.
دو نکته مهم
اول: چنانچه بعضی تصور میکنند، شبیهسازی حیات بخشیدن نیست بلکه خدمت به حیات است که خداوند آنرا برای انسان به ارمغان آورده است. تخمکی که هسته از آن جدا میشود از مخلوقات پروردگار است، سلولی که در داخل تخمک قرار گرفته و جایگزین هسته میشود هم از مخلوقات پروردگار است. تمام این کارها موافق سنتهای الهی است که طبق قوانین جهان هستی در جریان هستند. هر دوی اینها بر مبنای قانونی کار میکنند که خداوند متعال این جهان را بر آن استوار نموده است.
دوم: شبیهسازی در جهت ملموس جلوه دادن باورهای دین خدمت بزرگی میکند. باور به حیات پس از مرگ و زنده شدن انسانها و حسابرسی اعمال و جزای کردار در آخرت از ثمرات اندیشه شبیهسازی است، زیرا مشرکان قدیم (و نیز مادیگرایان امروز) فکر زنده شدن پس از مرگ را زیر سؤال میبردند و آنرا مردود میدانستند.
به درستی مسئله شبیهسازی بوسیله تخمک و سلولی که انسان جدید را حیات میبخشد و این عمل بدست انسانی که خود مخلوق الهی است به این مرحله رسیده است، آیا خداوند نمیتواند بار دیگر انسان را از همان ماده اصل خویش خلق نماید؟
«هو الذی یبدأ الخلق ثمّ یعیده و هو اهون علیه» (اوست که آفرینش را آغاز کرده است و سپس آنرا بازمیگرداند و این برای او آسانتر است) [الروم/27].
آنکه بتواند کاری را در آغاز انجام دهد، دوباره نیز قادر به انجام آن هست.
چیستی انسان مدرن و نیازهای او با تأکید بر نقش دین در آن
محمد لگنهاوزن
به همت مرکز مطالعات و تحقیقات اسلامی، نشست علمی «چیستی انسان مدرن» با حضور و سخنرانی پروفسور محمد لگن هاوزن در دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم برگزار شد.
نظر به پیوستگی مباحث مطروحه سخنران این نشست گزارش تفصیلی آن در پی میآید.
من میخواهم بحث کنم در مورد چیستی انسان مدرن و نیازهای مدرن و ارتباط آنها و نقش دین در آن.
آنچه که ما هستیم تا حدودی وابسته به آن چیزی است که فکر میکنیم زندگی ما برای آن است و این خیلی نقش دارد در آن چه که ما هستیم. به عبارت دیگر آن کارهایی که میکنیم، انعکاسی است از دید ما از وجود انسانی، به خاطر این که با توجه به آن دید است که ما تصمیم میگیریم چه چیز ارزش دارد و چه چیز بیارزش است.
در زمانها و مکانهای مختلف، مردم خودشان را به طور متفاوت میبینند. مثلاً ایران امروز که 1382 است همان ایران 791 قمری سال مرگ حافظ نیست و همینطور ایرانیهای امروز و ایران زمان حافظ تفاوت دارند. ارزشها عوض میشوند و تغییر پیدا میکنند گاهی اوقات بهتر و غالباً بدتر میشوند! ولی اکثریت این نیروها که اثر دارد در رشد و شخصیت انسان، نیروهای انسان هستند یعنی تجربههایی که یک فرد دارد به وسیله ارتباطات اجتماعی گسترده اثر عمیقی در رشد شخصیت افراد دارد و انسان هم خودش آگاهانه و گاهی غیرآگاهانه الگو میگیردو به واسطه این الگو سعی میکند خود را عوض کند. این دیدگاه شخص از وجود خود با دیدگاه هموطنان و همزبانانش هم تفاوتهایی پیدا میکند به همین علت تفاوتهای فرهنگی پیدا میشود.
به این فهمی که یک انسان از خود دارد میگویند هویت، یک بحث منطقی و فلسفی داریم درباره هویت که باقیمانده شخص، وابسته به حافظه، بدن، روح یا چیز دیگری است. اما منظور ما از هویت همان است که هر کس از خود متوجه میشود و میداند. یعنی وقتی از کسی میپرسیم شما کی هستید؟ میگوید من جمهوریخواه یا خیرخواه یا مسلمان هستم و مانند آن که به آن فهمی که از خود دارد، شکل میدهد.
مسئله دیگر این است که همه کارهای یک فرد هدفی دارد و تمام کارها را برای آن هدف انجام میدهد. مثلاً شخصی که سعی میکند وقتهای آزاد خود را صرف ایتام کند هدف او همین است. هدف میتواند سیاسی، دینی، اخلاقی و غیره باشد و حتی شامل نهضتها بشود. زیرا تمام کسانی که یک آرمان دارند میتوانند متحد گردند و تحت یک عنوان، همگروه شوند.
در یک مقاله خواندم شخصی که رنگ پوست او سفید بوده اما خود را سیاهپوست میدانست آزمایش خون داده بود جهت تعیین نژاد و از نتیجه آزمایش تعجب کرده بود چون در جواب نوشته شده بود که او درصدی اروپایی، درصدی سرخپوست و درصدی آسیایی است، اما او همچنان در میان سیاهپوستان زندگی میکرد و این آزمایش نتوانست هویت او را تغییر دهد. پس پندار شخص از هویت خود میتواند عضویت او در یک گروه را مشخص سازد.
این احساسی که شخص از هویت دارد تا اندازهای سرایت هم میکند؛ وقتی مردم برای کارهای مختلف با یکدیگر ارتباط دارند مثلاً کار اقتصادی یا تعلیم و تربیت یا حتی تفریح، هویت میتواند در دیگران اثرگذار باشد. اینجا بحث بنده درباره چیستی انسان یا هویت انسان یا معانی منطقی و فلسفی نیست بلکه منظور همان فهم انسان از خود است.
عامل دیگر ایجاد تفاوت در فهم از خود، هنر میباشد؛ شعر حماسی همیشه نقش بسیار مهمی دارد در شکل دادن به هویتهای ملی، رمانها و فیلمهای سینمایی نیز الگو میدهند و در رشد شخصیت و احساس هویت تأثیرگذارند.
وقتی درباره انسان معاصر بحث میکنیم، به مسئله نیازها میرسیم. یعنی انسان مدرن برای باقیماندن به چیزی نیاز دارد البته منظور ما آب و هوا و غذا نیست بلکه نیازهای انسانی هر چیزی است که لازم است برای رسیدن به یک خط حداقلی رفاه، خود رفاه هم به گونههایی مختلف تعریف شده است اول تعریف شد به خواستهای انسان ولی بعد انتقاد شد به این که این خودخواهی است و گفتند رفاه چیزهایی است که کمک میکند به رسیدن به هدف که شکوفا شدن است. یک فیلسوف هندی هم اصرار کرد که ما نمیتوانیم رفاه را در جایی که مجموعه خواستها و نیازهای مختلف وجود دارند تعریف کنیم. در افکار ارسطویی هم هدف، سعادت و خوشبختی تعریف شده است. پس میتوانیم بگوییم رفاه یعنی برخورداری از زندگی در حد رسیدن به خوشبختی و این با برآورده شدن نیازهای یک فرد عملی میشود.
اما رابطه نیازها با هویتها چیست؟ انسان به خاطر هویتی که برای خود قایل است احساس میکند نیازهای خاصی دارد و از طرفی نیازها هم در فهم از خود، مثلاً من یک مصرفکننده هستم پس باید خرید کنم چون نیاز دارم و وقتی میروم خرید به آنچه که نیاز دارم آگاه میشوم مثلاً میبینم همه موبایل میخرند و من هم نمیتوانم در اینجا بدون موبایل باشم چرا که یک وسیله لازم را از دست میدهم پس از خرید موبایل من هم شماره موبایل هستم یعنی هویت من تحتتأثیر این موبایل داشتن است؛ من کسی هستم که داخل خودرو با تلفن همراه میتوانم با دیگران ارتباط برقرار کنم. پس مفهوم مصرفکننده در بازار محتوا پیدا میکند.
در اینجا نظریات چند اندیشمند را درباره انسان مدرن نقل میکنم. ارنست هاکین یک فیلسوف آمریکایی است 1964-1873 وی ایدهآلیست بود و به عرفان علاقه داشت و پروتستان بود بحثهای دینی زیادی هم دارد، او میگوید قبل از مدرنیته دین و کلیسا متصدی امور مختلفی چون سوادآموزی بود اما بعد دولت متصدی شد لکن هیچ کاری را درست نتوانست انجام دهد و این انتظار از دولت، بحران هویت پدید آورد. هاکین میگوید ما نمیتوانیم برگردیم به دوران قبل از مدرنیته اما باید دین را احیا کنیم تا انگیزههایی که در سازمانهای دولتی یافت نمیشود دوباره از دین شعلهور شود.
جرج گرینت فیلسوف کانادایی 1988-1918 نیز میگوید: ویژهترین اعتقاد انسان مدرن این است که تاریخ را انسان میسازد. یعنی هدف اصلی زندگی انسان، ساختن تاریخ است. و این دیدگاه امروزی با فرهنگهای قدیم تفاوت دارد؛ چرا که قدیمیها اعتقاد نداشتند انسان تاریخسازاست بلکه فکر میکردند حادثهها به عنوان سایهای از حقیقت الهی و مسایل زمان انعکاسی از مسایل جاودانی است. لذا خود را موقعیتساز ندیدند بلکه خود را چون کسی دانستند که طبق طرحهای جاودانی زندگی میکند.
چارلز تیل هم درونگرایی، تصدیق کردن اهمیت زندگی معمولی و این که هر کسی بیهمتاست و ویژگیهای ممتازی دارد را از عناصر انسان مدرن میداند و میگوید باید به روز شد تا به هدف رسید.
مکین تایر نیز در کتاب در پی فضیلت چندین نکته مهم دارد در فصل سوم کتاب نوشته: روش شکلگیری هویت انسان از طریق الگوهایی است که معمولاً در جامعه مطرح میشود.
او سه الگوی روانکاو، مدیر و ثروتمند را مثال میزند که در رمانها و سینماها جزو شخصیتها هستند و هر کس خود را با آنها مقایسه میکند و یک مدیر طبق آن الگو نیازهای یک مدیر را برای خود طلب میکند.
مکین تایر از دو مفهوم خود که یکی محو میشود در انتخاب آزاد و پوچی که در پست آن هست و دوم که محو میشود در ارتباطات اجتماعی بحث میکند و نتیجه میگیرد؛ انسان مدرن اصلاً نمیتواند فضایل ارسطویی داشته باشد چرا که هویت انسان مدرن اصلاً وحدت ندارد و از بین رفته است.
گُشه فیلسوف فرانسوی نیز میگوید ویژگی مدرنیته این است که برای انسان جدید توهم از بین میرود و یک نوع عقلانیت حاکم میگردد.
با توجه به این نقطهنظرات من معتقدم این دیدی که از مدرنیته هست نمیتواند خود را حفظ کند. زیرا اهداف مدرنیته، هنوز معنوی هستند اما نیازها، مادی تعریف میشود، در نتیجه با تأکید بر نیازهای مادی، هویت مدرنیته کمکم از بین میرود.
اما نقش دین در هویت مدرنیته چیست؟ دین به ما نوید میدهد که ما میتوانیم از نیازها و هویت کاذبی که در حال غرق شدن در مدرنیته است نجات پیدا کنیم. دین در واقع، نیازهای معنوی را به مجموعه نیازهای انسان مدرن اضافه میکند.
حال سؤال این است که جایی که انسان مدرن ظرفیت رسیدن به فضیلتها را ندارد، دین چه تغییری میتواند ایجاد کند تا انسان به این ظرفیتها دست یابد؟
یک نکته هم بگویم که برای شناخت هویت و نیازهای انسان نباید فردی نگاه کرد، بلکه باید جامعه مدرن را با هم دید چرا که انسان بماهو انسان همان حیوان ناطق و... است که هزاران سال است ثابت میباشد.
پی نوشت ها:
1) مهدوی راد، محمد علی، سیر نگارشهای علوم قرآنی.
2) خرمشاهی، بهاءالدین، «تاریخ قرآن»، دانشنامهقرآن و قرآن پژوهی.
3) حجر: 9.
4) معرفت، محمد هادی، تاریخ قرآن.
5) مهدوی راد، محمدعلی، همان.
6) محمد حسین علی الصغیر، المستشرقون و الدراسات القرآنیه.
7) خرمشاهی، بهاءالدین، همان.
8) معرفت، محمد هادی، همان.
9) خرمشاهی، بهاءالدین، همان.
10) رامیار، محمود، تاریخ قرآن.
11) خرمشاهی، بهاءالدین، همان.
12) محمد عزت دروزه تاریخ قرآن، ترجمه لسانی فشارکی.
13) معرفت، محمد هادی، همان.
14) حجتی، سید محمد باقر، پژوهشی در تاریخ قران کریم.
15) محمد حسین علی الصغیر، همان.
16) هفته نامه پگاه، شماره 113.
17) خبرنامه دبیرخانه آزاداندیشی و تولید علم، شماره 2.
18) زائر، شماره 107.
19) مسجد، شماره 70.
20) فروغ وحدت، شماره 12.
سید علی آفایی
- ۹۴/۰۷/۱۱