پیامدهای شرک
- يكشنبه آذر ۱۵ ۱۳۹۴، ۰۲:۰۰ ب.ظ
- ۰ حرفهای شما
قرآن کریم به پیامدهای خطرناک و زیان بار شرک اشاره کرده است، که به چند نمونه آن اشاره می کنیم.
«ولاتحمل مع الله الهاً آخر؛
در برابر خدای یگانه، اله و معبود دیگر قرار مده».
در ادامه به بیان مرگ بار شرک پرداخته و می فرماید:
«فتقعد مذموماً مخذولاً[1] ؛
اگر شریکی برای او قائل شوی به ذلت و شکست و خواری گرفتار خواهی شد.»
از این آیه استفاده می شود که شرک، مایه ضعف و ناتوانی و ذلت و زبونی است؛ چنان چه توحید، عامل قیام و حرکت و سرافرازی است. شرک مایه مذمت و نکوهش است، زیرا مشرکان با بت پرستی، عقل خویش را می کشند و به چیزهایی روی می آورند که عقل آن را توبیخ و ملامت می کند. اصولاً از فطرت و منطق عقل، کفرانی روشن در برابر نعمت های الهی است. هم چنین شرک باعث می شود که خداوند بشر را به معبودش واگذار کند و دست حمایت و عنایت را از سر او بردارد و در نتیجه خوار و ذلیل گردد.[2]
«مثل الذین اتخذوا من دون الله اولیاء کمثل العنکبوت اتخذت بیتاً و ان اوهن البیوت لبیت العنکبوت لو کانوا یعلمون»[3]
قرآن در این آیه، مشرکان را به عنکبوت تشبیه کرده است که از لعاب دهان سست ترین خانه را می سازند و آن را تکیه گاه خویش قرار می دهند، در صورتی که یک باد کافی است تا آن خانه را ویران کند.
مشرکان نیز در عقاید دینی به سست ترین منطق و خرافی ترین اعتقاد روی می آورند.
توسل به فال قهوه، کتاب حافظ و یا فال نخود و رفتن دنبال دعا نویس و سحر و جادو و احضار جن و روح، در مجالس روشن فکران لاابالی بیشتر است تا موحدان روشن اندیش.
«یا ایها الناس ضرب مثل فاستمعوا له ان الذین تدعون من دون الله لن یخلقوا ذباباً و لو اجتمعوا له[4] ؛
ای مردم، مثلی زده می شود، بشنوید و دقت کنید، تحقیقاً کسانی که غیرخدا را می خوانند، هرگز نمی توانند مگسی بیافرینند، اگرچه برای این امر با هم اجتماع کنند.»
این آیه بیانگر این است که بشر و قدرتهای غیبی این عالم هرگز نمی توانند مگسی را خلق کنند که حامل شعور و تشخیص و حیات باشد. بشر می تواند سفینه فضایی بسازد، هواپیما اختراع کند، لیکن از ساختن موجود ضعیفی به نام مگس ناتوان است.
قرآن در ادامه آیه می فرماید:
«و ان یسلبهم الذباب شیئاً لایستنقذوه منه [5]؛
اگر مگس چیزی را از آن ها برباید نمی توانند آن را باز پس گیرند.»
این ماجرا بیان گر ضعف معبودها و از همه بدتر ضعف منطق بت پرستان است؛ یعنی بنگرید چگونه معبودها زیر هجمه های مگس ها واقع شده و توان دفاع از خود را ندارند. آیا این گونه معبودهای بی ارزش و بی عرضه قابل پرستش و احترام اند.
تمام این بدبختی به دلیل این است که
«ما قدروا الله حق قدره[6] ؛
آن ها خدا را به میزانی که باید بشناسند، نشناختند.»
و نمی دانند که:
«ان الله قوی عزیز ؛
بی گمان خدا هر آینه قوی و پیروز است.»
این آیه خطاب به تمام خلق جهان است و نه فقط بت پرستان عصر جاهلیت، بلکه نفی همه معبودها است. مقام پرستان باید بدانند که هیچ پست و مقامی نمی تواند آن ها را از حوادث حفظ کند، بلکه گاهی همان مقام و ثروت باعث قتلشان می شود. متملقان و چابلوسان بدانند اگر خدا نخواهد هیچ قدرتی نمی تواند آنان را نگه دارد. پول پرستان بدانند که مال و منال نمی تواند آنان را از مرگ نجات دهد، بله گاهی باعث مرگ زودرس آنها می شود. پس بهتر است به معبودی که دارای قدرت لایتناهی و عزت و پیروزی ابدی است، روی آوریم.[7]
«حبط اعمال» به معنی محو آثار و پاداش به خاطر شرک است چراکه شرط قبولی اعمال، اعتقاد به اصل توحید است و بدون آن هیچ عملی پذیرفته نیست.
شرک آتش سوزانی است که شجره اعمال آدمی را می سوزاند؛ شرک صاعقه ای است که تمام محصول زندگی او را به آتش می کشد؛[8] و شرک هم چون طوفانی است که اعمال آدمی را متلاشی می سازد و با خود می برد چنانکه خداوند در قرآن کریم می فرماید:
«مثل الذین کفروا بربهم اعمالهم کرماد اشتدت به الریح فی یوم عاصف لایقدرون مما کسبوا اعلی شیء ذلک هو الضلال البعید»[9] ؛
«اعمال کسانی که به پروردگارشان کافر شدند هم چون خاکستری است در برابر تندباد در یک روز طوفانی، آنها توانایی ندارند کمترین چیزی از اعمال را که انجام داده اند به دست آورند، و این گمراهی دور و درازی است.»
لذا در حدیثی از پیغمبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله وسلم آمده:
«ان الله تعالی یحاسب کل خلق الا من اشرک بالله فانه لایحاسب و یؤمر به الی النار»[10] ؛
«خداوند به حساب تمام بندگانش رسیدگی می کند مگر کسی که شرک به خدا آورده که او را بدون حساب به آتش می افکند.»
و در حدیثی از امام باقر علیه السلام آمده:
«الا بقاء علی العمل اشد من العمل ، قال: و ما الابقاء علی العمل؟ قال یصل الرجل بصلة و ینفق نفقة لله وحده لاشریک له فکتب له سراً ثم یذکرها فتمحی فکتب له علانیة ثم یذکرها فتمحی و تکتب له ریاء»[11]
«نگهداری عمل از خود عمل سخت تر است، راوی عرض کرد نگهداری عمل چیست؟ فرمود: مردی برای خدای یگانه بی شریک بخششی می کند و خرجی می نماید، برایش عمل نهانی نوشته می شود (که پذیرفته خداست و ثواب دارد) سپس کارش را به زبان می آورد و برایش عمل آشکار می نویسند (که ثوابش کمتر است) باز هم به زبان می آورد، تا آن را محو کرده، برایش ریا می نویسند (که علاوه بر آنکه ثواب ندارد مستحق عقابست)
زیان کار شدن آنها به خاطر این است که بزرگترین سرمایه های خود را که عقل و خرد و عمر گرانبهاست در این بازار بزرگ تجارت از دست داده و «جز حسرت و اندوه متاعی نخریدند.»[12]
و به بیان دیگر به مقابل با حق (که همان توحید و یگانه دانستن خداست) پرداخته اند؛ و مصداق سخن حضرت علی علیه السلام شده اند، که فرموده اند:
«من صارع الحق صرعه[13] ؛
هر کس با حق درافتاد نابود شد.»
امام باقر علیه السلام ترسیم بسیار گویا و زنده ای از وضع حال مشرکان و سقوط و بدبختی و نابودی آنها بیان می کنند. ایشان می فرمایند:
«و من یشرک بالله فکأنما خر من السماء فتخطفه الطیر او تهوی به الریح فی مکان سحیق»[14] ؛
«هر کس که شریک برای خدا قرار دهد، گویی از آسمان به زمین سقوط کرده و در این میان پرندگان (مردار خوار) او را در وسط زمین و آسمان می ربایند (و هر قطعه از گوشت او در منقار پرنده مرده خواری می افتد) و یا (اگر از چنگال آنها به سلامت بگذرد) تند باد او را به مکان دوری پرتاب می کند»[15]
از این سخن امام باقر علیه السلام به خوبی در می یابیم که انسان مشرک در حالت سرگردانی و حیرانی شدید بسر می برد و در این حالت هر لحظه به نابودی نزدیک تر نزدیک تر می شود.
1- محمد باقر شریعتی سبزواری، توحید و شرک و ریا، مجله با معارف اسلامی آشنا شویم، شماره 53، ص 64.
2- سوره اسراء، آیه 22.
3- سوره عنکبوت، آیه 41.
4- سوره حج، آیه 73.
5- سوره حج، آیه 73.
6- سوره انعام، آیه 91.
7- محمد باقر شریعتی سبزواری، توحید و شرک و ریا، مجله با معارف اسلامی آشنا شویم، شماره 53، ص 65.
8- ناصر مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، انتشارات دار الکتب الاسلامیه، چاپ چهارم، 1367، ج19، ص 527.
9- سوره ابراهیم، آیه 18.
10- علی بن جمعه العروسی الحویزی، تفسیر نور الثقلین، ج4، ص 497، ش 101.
11- محمد بن یعقوب کلینی، اصول کافی، ترجمه سید جواد مصطفوی، تهران، نشر فرهنگ اهل البیت، ج3، باب ریا، ص 404، ج16.
12- ناصر مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، ج19، ص 528.
13- محمد دشتی، ترجمه و شرح نهج البلاغه، انتشارات امامت، چاپ اول، 1384، ص 521، حکمت 408.
14- لطف الله صافی گلپایگانی، ولایت تکوینی و ولایت تشریعی، ص 21.
15- ناصر مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، ج14، ص 95.
- ۹۴/۰۹/۱۵