پژوهشی در آیات هدایت و ضلالت .مشخصات ره یافتگان به حریم وصال دوست
- پنجشنبه آذر ۱۲ ۱۳۹۴، ۰۲:۰۰ ب.ظ
- ۲ حرفهای شما
هدایت از مادة هدی (به فتح اول و ضم آن) و در لغت به معنای دلالت و راهنمایی از روی لطف است. (1) و اهتداء به معنی هدایت یافتن و قبول هدایت است. لغویون هدایت را به دو دسته ارائه الطریق، ایصال به مکتوب و به تعبیر دیگر هدایت تشریعی و هدایت تکوینی تقسیم کردهاند.
مرحله اول تنها به بیان قانون پرداخته، شرایط پیمودن راه و رسیدن به مقصد را بیان میکند (2) ارائه الطریق مستلزم وصول به مطلوب نیست ولیکن، در مرحلة دوم علاوه بر این، وسایل سفر را هم فراهم میسازد، موانع را بر طرف و مشکلات را حل و مسافران این راه را تا مقصد همراهی و حمایت و حفاظت میکند و گمراهی در او تصور ندارد. (3)
هر موجودی که هستی او عین ذاتش نیست، همان طور که در اصل هستی خود نیازمند به هست بالذات است در تکامل خود نیز محتاج به کمال بالذات است و آن هست بالذات که موجود را به سوی کمال تعیین شده راهنمایی میکند، هدایت او را به عهده دارد (4) پس، هدایت عبارت از تعیین کمال مناسب یک چیز و راه رسیدن به آن است.
لذا، هر موجودی که کمال او عین ذاتش نیست، نیازمند به هدایت خواهد بود و در کمال مناسب خویش محتاج به مکمل است (5) بنابراین قلمرو هدایت همة جهان است. و چه موجود ثابت و مجرد و چه موجود متحرک و مادی هر دو نیازمند هدایت هستند.
زیرا ممکن نیست که هستی چیزی مثل ذات او نباشد و او در اصل هستی خود محتاج به مبداء هستی بخش بوده ولی در کمال و راه رسیدن به آن غنی بالذات باشد. زیرا هم تبدیل فقیر ذاتی به غنی بالذات محال است و هم تفویض محض محال است.
هدایت دارای شرایط و اوصافی میباشد که در قرآن کریم بیان شده و نشان میدهد بدون علت و برخلاف حکمت الهی نیست. «یهدی به الله من اتبع رضوانه سبل السلام و یخرجهم من الظلمات الی النور باذنه و یهدیهم الی صراط مستقیم» (6) (خداوند به وسیله قرآن کسانی را که از رضا و خشنودی او پیروی میکنند، به راههای سلامت هدایت میکند و از تاریکیها به فرمانش به سوی روشنایی میبرد و آنها را به راه راست رهبری میکند. در اینجا پیروی فرمان خدا و جلب خشنودی او زمینه ساز هدایت الهی شمرده شده است.
خداوند فیض هدایتش را به زمینههایی میفرستد که لایق و آماده پذیرش آناند نه دلهایی که آگاهانه هرگونه آمادگی را در خود نابوده کردهاند. لذا میفرماید «ان الله لا یهدی من هو کاذب کفار» (7) (خداوند کسی را که دروغگو و کفران کننده است هرگز هدایت نمیکند.
شناخت هدایت، چون شناخت علم و هستی، در عین وضوح و روشنی، پیچیده و دشوار است. لذا، برای شناخت هدایت دو روش وجود دارد.
1 ـ هدایت با شناخت سازندههای وجودش که همان هدایت آفرین است شناخته شود.
2 ـ هدایت با تفکر و تأمل در ذات خود او شناخته شود. همان طور که بهترین شناخت راه هستی جهان بعد از شناخت هستی بخش آن، مشاهدة حقیقت وجود عالم و تأمل در هستی آن است، بهترین راه برای شناخت هدایت بعد از شناخت و معرفت هادی بالذات، مشاهدة حقیقت خود هدایت است، که ذاتی جز هدایت ندارد و غیر از هدایت محض چیزی را به حریم او راه نیست. همچنان که در علم، جهل راهی ندارد و در واقعیت هستی، نیستی معنایی نمییابد.
قرآن کریم در بعضی از آیات، هدایت را حق منحصر به خداوند میداند و در بعضی دیگر از آیات دلیل انحصار را بیان میکند. «قل ان هدی الله هو الهدی» (8) (تنها هدایت خداوند است که هدایت میباشد)
«ندلکم الله ربکم الحق فما ذا بعدالحق الا الضلال» (9) چون حق محض منحصراً برای خداوند است و هدایت آن است که از حق پیروی شود و غیر از حق، باطل و پیروی باطل ضلالت است، پس هدایت منحصراً از آن خداوند است و از غیر خداوند پیروی نمودن ضلالت است.
«ان الدین عندالله الاسلام» (10) «و من یبتغ غیر الاسلام دیناً فلن یقبل منه و هو فی الاخرة من الخاسرین» (11) تنها قانون سعادت بخش اسلام است که نزد خداست و غیر از دین اسلام هیچ دینی مقبول نیست. «فاین تذهبون» (12) با رها کردن اسلام و قرآن هرگز به مقصدی نمیرسید زیرا تنها راه هدایت همین سخن خداست. پس به کجا میروید؟
اما دلیل انحصار هدایت آیه ذیل است «قل هل من شرکائکم من یهدی الی الحق قل الله یهدی للحق افمن یهدی الی الحق احق ان یتبع امن لایهدی الا ان یهدی فما لکم کیف تحکمون» (13) در این آیه تقابل بین کسی است که به حق هدایت میکند و کسی که بدون هدایت مهتدی نمیشود. یعنی اولی نیازی به هدایت ندارد و میتواند هادی دیگران باشد، ولی دومی نیازمند به هدایت غیر است تا مهتدی شود. محتوای آیه آن است که کسی حق هدایت دارد و باید از او پیروی کرد که نیازی به غیر نداشته باشد، یعنی ذاتاً یهتدی و ذاتاً هادی دیگران باشد.
البته اصل هدایت همانند دیگر کمالات وجودی، منحصراً در اختیار خداوند است ولی بالتبع، انبیاء و اولیاء الهی نیز میتوانند دیگران را هدایت کنند، خواه هدایت تکوینی و خواه هدایت تشریعی. پس امام هدایت کننده است و با امری که از جانب خداوند در اختیار دارد هدایت میکند. فرق بین هدایت بالاصل و هدایت بالتبع میتواند محمل نفی و اثباتی باشد که در این موضوع واقع شده زیرا در بعضی از آیات، هدایت مردم به پیامبر اکرم صلیالله علیه و آله نسبت داده شده است.
«انک لتهدی الی صراط مستقیم» (14) «انک لمن المرسلین علی صراط مستقیم» (15) زیرا خود پیامبر صلی الله علیه و آله بر مسیر راست واقع شده. لذا حق هدایت دیگران را دارد و در بعضی از آیات دیگر، هدایت افراد از پیامبر سلب شده. «انک لاتهدی من احببت ولکن الله یهدی من یشاء و هو اعلم بالمهتدین» (16) (تو هر که را دوست داشته باشی هدایت نمیکنی ولکن خدا هر که را بخواهد هدایت میکند).
بنابراین بازگشت انحصار پیروی در هدایت و سلب آن از غیر او به این است که پیروی بالاصل از هدایت بالاصالة است که مخصوص خداوند است و پیروی بالتبع در اثر هدایت بالتبع است که انبیاء و اولیاء الهی رسالت آن را از طرف خداوند به عهده دارند.
هدایت قرآن است و قرآن همان هدایت است. قرآن چیزی جز هدایت نیست و هدایت محض است و در حریم او هیچ گونه ضلالتی راه ندارد، همچنانکه آفریدگار جهان دربارة قرآن میگوید: «هذا بصائر من ربکم و هدی و رحمه لقوم یؤمنون» (17) «و نزلنا علیک الکتاب تبیاناً لکل شیء و هدی و رحمه و بشری للمسلمین» (18) و آیات دیگر به عنوان هدایت و حقیقت آن معرفی شده است و هیچ شک و تردیدی در آن راه ندارد. «ذلک الکتاب لاریب فیه» (19) و مصون از هرگونه ضلالت و بطلان است «ولایأتیه الباطل من بین یدیه و لا من خلفه تنزیل من حکیم حمید» (20) و در دسترس احدی نیست که مورد تطاول قرار گیرد، یا همانند آن آورده شود «یتلوا صحفا مطهرة فیها کتب قیمة»(21) و گیرندة آن قلب پاک پیامبری است که جز حق نمییابد و غیر از حق نمیبیند«نزل بهالروح الامین علی قلبک لتکون من المنذرین» (22) بنابراین چون قرآن عین هدایت و هدایت همان قرآن است بررسی حقیقت هدایت را باید با بیان قرآن که خود آورندة همة معارف است «ونزلنا علیک الکتاب تبیاناً لکل شیء» (23) انجام داد.
از این رهگذر داعیة قرآن کریم به اینکه بهترین راه و نیکوترین روش هدایتی را به همراه دارد. «ان هذاالقرآن یهدی للتی هی اقوم و یبشرالمؤمنین الذین یعملون الصالحات ان لهم اجراً کبیرا» (24) چنین بیان میشود که قرآن کریم روح انسانی را که همان حیات اوست به بهترین روش رشد میدهد که هم مسائل سودمند و مطالب حکیمانه را به خوبی درک کند و هم راه عملی حکمت را فرا راه او نصب میکند که به خوبی بپیماید و هم زمینة این کار را فراهم میکند.
پس کمال انسان مهتدی و هدایت شده آن است که هم معارف را ببیند و هم بفهمد و بتواند آنها را به دیگران بفهماند، و این تکامل هدایت نتیجة هدایت کاملی است که قرآن کریم به آن نوید داد و فرمود: «ان هذا القرآن یهدی للتی هی اقوم»
هدایت انسان به دو صورت فکری و عملی است. دربارة هدایت فکری انسان گفته میشود: «یعلمهم الکتاب و الحکمة» قرآن کریم سخن از تفکر و علم دارد، یا دستور احتجاج میدهد یا خود دلیل میآورد هرگز اجازه نمیدهد هیچ انسانی بدون علم سخن بگوید. پس انسان موظف است تمام تصدیقها و پذیرشهای خود را بر اساس علم قرار دهد. «الم یؤخذ علیهم میثاق الکتاب ان لا یقولوا علی الله الا الحق» (25)، انسان موظف است تمام نفی و انکار و تکذیبهای خود را بر پایه علم قرار دهد «بل کذبوا بما لمیحیطوا بعلمه و لما یاتهم تأویله» (26). انسان باید تمام پیروی و اطاعت خود را بر مدار علم قرار دهد. «و من الناس من یجادل فی الله بغیر علم و یتبع کل شیطان مرید...» (27) پس رهبری و هدایت بدون علم یا وحی، اظلال و اغوا خواهد بود. «و من الناس من یجادل فی الله بغیر علم و لا هدی و لا کتاب منیر ثانی عطفه لیضل عن سبیل الله له فی الدنیا خزی و نذیقه یوم القیمة عذاب الحریق» (28) بنابراین هم پیروی باید براساس آگاهی باشد و هم رهبری «و لا تقف ما لیس لک به علم ان السمع و البصر و الفؤاد کل اولئک کان عنه مسئولا» (29). البته در هر هیچ جای قرآن روش تفکر صحیح و روش پی بردن به مجهول نیست مگر آنکه آن را به فطرت انسان و عقل فطری ارجاع داده. زیرا راه تفکر و طرز پی بردن به مجهول امری است فطری و بدیهی که همراه ذات و سرشت آدمی است.
قرآن بسیار این معنا را بیان میکند که هدایت تنها از خداوند باری تعالی است و غیر او کسی در آن دخل و تصرفی ندارد. خداوند بشر را بر فطرت توحید آفریده، آن گاه این فطرت را به وسیله دعوتهای دینی انبیاء و رسل تأیید فرموده. پس اگر انسانها براساس همین فطرت سالم زندگی کنند خداوند هدایتشان کرده و ایشان مهتدی خواهند شد. اما اگر انسان از راه فطرت منحرف شد، به اختیار خود، و به خاطر نشناختن مقام پروردگار و پیروی از هوای نفس خودش، خود را گمراه کرده است، و تا اینجا گمراهیش مربوط به خدای تعالی نیست. و لکن، اگر بنده با علم و عمد بر انحراف خود اصرار بورزد، از اینجاست که خداوند به عنوان مجازات، رحمت خود را از او قطع و توفیق را از او سلب نموده ضلالتش را تثبیت میکند. پس انسان مختار یا مهتدی میباشد یا ضال و گمراه و مرکز اهتداء یا ضلالت او همان قلب اوست. زیرا در قرآن کریم هدایت نصیب قلب مومن قرار داده شده، «و من یومن بالله یهد قلبه» (30) و کیفر تبهکاری که قلب او گناهکار است «و من یکتمها فانه آثم قلبه» (31) همان بستن صدر و تنگی وجودی دل او خواهد شد و این چنین انسان که گرفتار ضیق صدر است در همهی مراحل تحت فشار بوده و هرگز لذت آزادی و رهایی از بند را نمیچشد، هم در دنیا با فشار درگیر است «من اعرض عن ذکری فان له معیشة ضنکا» (32) و هم بعد از مرگ گرفتار فشار برزخی است و هم در جهنم با فشار به سر میبرد «و اذا القوا فیها مکانا ضیقا مقرنین دعوا هنالک ثبورا» (33) زیرا ضلالت ظهوری جز فشار دنیا و آخرت نخواهد داشت.
بهترین راه شناخت ضلالت هر چیزی آن است که او را با سازنده و قوام دهندههای درونی و بیرونیش بشناسیم و اگر دارای علت و سببی است، بهترین راه شناخت او آشنا شدن با علت اوست. در شناخت هدایت نیازی به شناخت ضلالت که یک امر عدمی است نخواهد بود. ولی شناسایی ضلالت به کمک شناخت هدایت ممکن است.
هدایت تشریعی دارای مقابلی است به نام ضلالت، که گاهی به صورت ارایه قانون زیان بار ظاهر میشود و گاهی به صورت اخفاء قانون سودمند، که در هر صورت پایان آن شقاوت و نقصان و ضلالت است. «... و ان یروا سبیل الرشد لا یتخذه سبیلا و ان یروا سبیل الغی یتخذه سبیلا...» (34).
ضلالت تشریعی که مقابل هدایت تشریعی است از ساحت قدس پروردگاری دور و محال خواهد بود. یعنی محال است که خداوند متعال از ابتدا کسی را گمراه و او را از هدایت محروم کند. زیرا گمراه کردن ابتدایی نسبت به انسان ظلم است و هرگز خداوند به کسی ظلم نخواهد کرد. «و ما ربک یظلم ربک احدا». پس هرگز ضلالت تشریعی به خداوند نسبت داده نخواهد شد، بلکه همواره هدایت الهی نصیب مردم میشود که آنان را از خطر ضلالت باز دارد. «یبین الله لکم ان تضلوا و الله بکل شیء علیم» (35) و علت اینکه خدای تعالی همه جا هدایت را به طور مطلق به خود استناد داده و ضلالت را به خود مردم، این است که هدایت از صفات جمیله است، بخلاف ضلالت که حقیقتش عدم اهتداء به هدایت خداست؛ و اما تثبیت آن ضلالت در فردی که به اختیار خود ضلالت را بر هدایت ترجیح داده و آیات خدا را تکذیب کرده، مستند به خدای تعالی است. یعنی خداوند کسی را که بخواهد کیفر کند، ضلالت او را در همان اولین بار تحققش در دل وی استوار ساخته و با سلب توفیق و قطع عطیه الهیه فرد، آن را صفت لازمی قرار میدهد و این همان استدراج و املاء است که در قرآن کریم به خود نسبت داده است.(36)
بنابراین اضلالی که در قرآن کریم به خداوند سبحان نسبت داده شده، به معنی اضلال تشریعی و اضلال ابتدایی نیست. بلکه اضلال تکوینی است و به عنوان کیفر و مجازات است، که تکوینا توفیق هدایت را از آنان سلب کرده و در اثر ضلالت ابتدایی آنها، نورانیت اهتداء را به آنان نداده است. قرآن کریم ضلالت ابتدایی را همواره به انسان مختار نسبت داده و هرگز آن را به خداوند سبحان استناد نمیدهد. «فمنهم من هدی الله و منهم من حقت علیه الضلالة» (37) «فریقاً هدی و فریقاً حق علیهم الضلالة» (38) و آنهایی که با پیمودن راه عناد و لجاجت و آلوده شدن به هر گونه ظلم و فساد و گناه، شایستگی را در خود کشته و مستحق سلب توفیق و گمراهی شدهاند. مسلما این افراد را گمراه میسازد. «یضل الله الظالمین» (39) «و ما یضل به الا الفاسقین» (40) «و الله لا یهدی القوم الفاسقین»(41).
گرچه در قرآن کریم، هدایت و ضلالت الهی طبق مشیت خداوند بیان شده و توزیع آن به اراده خداوندی تعلق گرفته، ولی چون قرآن نور است و هیچ گونه ابهامی در مطالب آن نیست، این سخن را نیز چنین توضیح داده که هدایت تکوینی، نصیب انسان هدایت جویی میشود که با حسن اختیار خود راه مستقیم را برگزیند و ضلالت تکوینی دامنگیر انسان ضلالت پیشهای میشود که با علم و اراده خود، راه انحرافی را انتخاب کند. «افرأیت من اتخذ الهه هواه و اضله الله علی علم» (42) باید بدانید که این ضلالت به معنی اجبار نیست و مسأله بیحساب نمیباشد بلکه اضلال الهی به معنی عکسالعمل کارهای نادرست و غلط خود انسان است که او را به گمراهی میکشاند و کسی که با اضلال تکوینی گمراه شد هیچ کس یارای هدایت او را نخواهد داشت «و من یضلل الله فما له من هاد» (43) همچنان که اگر فردی را خدای متعال با هدایت تکوینی مهتدی کرد هیچ کس توان اضلال او را ندارد و توان نفوذ در وی را ندارد. مانند رسول الله (ص). «و ما یضلون الا انفسهم و ما یضرونک من شیء» (44).
البته در تمام این موارد، اختیار انسان محفوظ است، زیرا تأثیر عقل از درون انسان و رهآورد وحی انبیاء از بیرون، در تعیین راه مستقیم و رسیدن به هدف مورد توجه است. بنابراین نفوذ شیاطین در انسانهای مستعد رشد و کمال، فقط در حد وسوسه و نیرنگ است و هیچ گونه سلطه و ولایتی نسبت به آنان ندارند. اما نسبت به هر انسانی که به وعدههای باطل آنها فریب خورده و دنباله رو آنها شده و جز به دنیا به چیزی نمیاندیشد، ولی و سرپرست است. ولی این ولایت و سرپرستی به سوء اختیار خود انسانهای تبهکار است که از تحت سرپرستی فرشتگان خارج شده و تولی شیاطین را پذیرفته و آنها را اولیاء خود قرار دادهاند. «... و یتبع کل شیطان مرید»
البته برگشت از آن راه در عین دشواری ممکن است و هرگز ولایت انتخابی شیاطین اراده و قدرت مخالفت با هوی و اطاعت از مولی را از انسانهای تبهکار سلب نکرده و نمیکند. زیرا هر انسانی خواه مومن و خواه کافر، تا زنده است متفکر و مختار است و هرگز یک انسان مختار مجبور نخواهد شد.
1- مفردات فی غریب القرآن، راغب اصفهانی، حسین بن محمد، ص 835.
2- شافیه، شارح حاشیه ملا عبدالله، ابومعین هاشمی خراسانی، ج 1، ص 23.
3- همان .
4- تعلیقات ابن سینا، ص 21.
5- اسفار، ملاصدرا، ص 334.
6-مائده 16.
7- زمر 3.
8- بقره 120.
9- یونس 32.
10- آل عمران 19.
11- آل عمران 85.
12- تکویر 26.
13- یونس 35.
14- شوری 52.
15- یس 4 و 3.
16- قصص 56.
17- اعراف 203.
18- نحل 89.
19- بقره 2.
20- فصلت 42.
21- بینه 3 و 2.
22- شعراء 193.
23- نحل 89.
24- اسراء 9.
25- اعراف 169.
26- یونس 39.
27- حج 3.
28- حج 9 و 8.
29- اسراء 36.
30- تغابن 11.
31- بقره 283.
32- طه 124.
33- فرقان 13.
34- اعراف 146.
35- نساء 176.
36- تفسیر المیزان، علامه طباطبایی، به قلم موسوی همدانی، ج 16، ص 249.
37- نحل 36.
38- اعراف 30.
39- ابراهیم 27.
40- بقره 26.
41- صف 5.
42- جاثیه 23.
43- رعد 33.
44- نساء 113.
- ۹۴/۰۹/۱۲
us so I came to look it over. I'm definiteⅼy enjoying the information. I'm book-marking and will be tweeting this to my followers!
Terrifіϲ blog and gгeаt design and stүle.