محبت خدا
- جمعه آذر ۱۳ ۱۳۹۴، ۰۲:۰۰ ب.ظ
- ۰ حرفهای شما
بخشی از آیات تولی و تبری استبخوبی استفاده میشود که مساله پیوند با ذات پاک خداوند و اولیاءالله، و بریدن از ظالمان و فاسدان و طاغوتها، و در یک کلمه «حب فی الله و بغض فی الله» از اساسیترین و اصولیترین تعلیمات قرآن است، که اثر عمیقی در مسائل اخلاقی دارد.
این اصل قرآنی و اسلامی، در تمام مسایل زندگی انسان تاثیر مستقیم دارد اعم از مسائل فردی و اجتماعی و دنیایی و آخرتی. و از جمله در مسائل اخلاقی که مورد بحث ما است، نیز اثر فوقالعادهای دارد.
مؤمنان را میسازد; آنها را تهذیب میکند; و به آنها تعلیم میدهد که در هر قدم، نیکان و پاکان مخصوصا پیامبراکرم صلی الله علیه و آله و امامان معصوم: را اسوه و قدوه و سرمشق خود قرار دهند; و این از گامهایمؤثر برای وصول به هدف آفرینش انسان یعنی تهذیب نفس و پرورش فضائل اخلاقی است.
احادیثبسیار فراوانی در کتب اسلامی اعم از شیعه و اهل سنت در زمینه حب فی الله و بغض فی الله و تولی و تبری آمده است، و به قدری در این باره اهمیت داده شده که در کمتر چیزی نظیر آن دیده میشود.
بی شک این اهمیتبه خاطر آثار مثبتی است که پیوند دوستی با اولیاء الله و دوستان خدا، و بیزاری از دشمنان حق، دارد; این آثار مثبت هم در قدرت ایمان ظاهر میشود و هم در تهذیب اخلاق، و هم در پاکی اعمال و تقوا.
این احادیث نشان میدهد که باید در طریق تهذیب نفس و سیر و سلوک الی الله، هر کس پیشوا و مقتدایی را برگزیند.
در اینجا به بخشی از این احادیث که از کتب مختلف گلچین شده است اشاره میشود:
1- در خطبه قاصعه تعبیرجالبی درباره پیغمبراکرم صلی الله علیه و آله و علی علیه السلام دیده میشود; میفرماید: «و لقد قرن الله به صلی الله علیه و آله من لدن ان کان فطیما اعظم ملک من ملائکته یسلک به طریق المکارم، و محاسن اخلاق العالم، لیله و نهاره و لقد کنت اتبعه اتباع الفصیل اثر امه یرفع لی فی کل یوم من اخلاقه علما و یامرنی بالاقتداء به; از همان زمان که رسولخدا صلی الله علیه و آله از شیر باز گرفته شد، خداوند بزرگترین فرشته از فرشتگان خویش را مامور ساخت تا شب و روز او را به راههای مکارم اخلاق و صفات خوب انسانی سوق دهد; و من (هنگامی که به حد رشد رسیدم نیز) همچون سایه به دنبال آن حضرت حرکت میکردم، و او هر روز نکته تازهای از اخلاق نیک خود را برای من آشکار میساخت; و به من فرمان میداد تا به او اقتدا کنم.» (1)
این حدیثشریف که بخشی از خطبه قاصعه را تشکیل میدهد، این حقیقت را روشن میسازد که حتی پیغمبرگرامی اسلام در آغاز کارش مقتدا و پیشوایی داشته که بزرگترین فرشتگان الهی بوده است.
علی علیه السلام نیز پیامبر صلی الله علیه و آله را مقتدا و پیشوای خود قرار داده بود و سایه به سایه او حرکت میکرد; و این مقتدای بزرگوار هر روز درس تازهای به علی علیه السلام میآموخت و چهره نوینی از اخلاق انسانی را به او نشان میداد.
آنجا که پیامبر صلی الله علیه و آله و علی علیه السلام در آغاز کارشان در برنامه سیر الیالله نیاز به پیشوا و مقتدا داشته باشند، تکلیف دیگران پیداست.
2- در روایت معروف «بنیالاسلام ...» که با طرق متعدد با تفاوت مختصری از معصومین(ع) نقل شده است این موضوع بخوبی منعکس شده است; از جمله در حدیثی که یار وفادار امام باقر علیه السلام «زراره» از آن حضرت نقل کرده، میخوانیم: «بنیالاسلام علی خمسة اشیاء، علی الصلوة و الزکاة و الحج و الصوم والولایة، قال زرارة: فقلت: وای شیء من ذلک افضل؟ فقال: الولایة افضل لانها مفتاحهن و الوالی هو الدلیل علیهن; اسلام بر پنج پایه بنا شده: بر نماز و زکات و حج و روزه و ولایت (رهبری معصومین)، زراره میگوید: عرض کردم: کدامیک از اینها افضل است؟ فرمود: ولایت افضل است، زیرا کلید همه آنها است، و والی و رهبر الهی راهنما به سوی چهار اصل دیگر است.» (2)
از این تعبیر بخوبی استفاده میشود که ولایت و اقتدا به اولیاء الله سبب احیاء سایر برنامههای دینی و مسایل عبادی و فردی و اجتماعی است; و این اشاره روشنی به تاثیر مساله ولایت در امر تهذیب نفوس و تحصیل مکارم اخلاق میباشد.
3- در حدیث دیگری از امام صادق علیه السلام میخوانیم: روزی پیامبر صلی الله علیه و آله به یارانش فرمود: «ای عری الایمان اوثق؟ فقالوا: الله و رسوله اعلم و قال بعضهم الصلوة، و قال بعضهم الزکاة، و قال بعضهم الصیام، و قال بعضهم الحج و العمرة، و قال بعضهم الجهاد، فقال رسولالله صلی الله علیه و آله لکل ما قلتم فضل و لیس به، ولکن اوثق عری الایمان الحب فی الله و البعض فی الله و تولی اولیاء الله و التبری من اعداء الله; کدامیک از دستگیرههای ایمان محکمتر و مطمئنتر است؟ یاران عرض کردند خدا و رسولش آگاهتر است، و بعضی گفتند نماز، و بعضی گفتند زکات و بعضی روزه، و بعضی حج و عمره، و بعضی جهاد! رسولخدا صلی الله علیه و آله فرمود: همه آنچه را گفتید دارای فضیلت است ولی پاسخ سؤال من نیست; محکمترین و مطمئنترین دستگیرههای ایمان، دوستی برای خدا و دشمنی برای خداست، و دوست داشتن اولیاء الله و تبری از دشمنان خدا.» (3)
پیغمبراکرم صلی الله علیه و آلهنخستبااین سؤال مهم،افکار مخاطبان را در این مساله سرنوشتساز به جنب و جوش در آورد - و این کاری بود که پیامبر صلی الله علیه و آله گاه قبل از القاء مسایل مهم انجام میداد - گروهی اظهار بیاطلاعی کردند، و گروهی با شمردن یکی از ارکان مهم اسلام پاسخگفتند; ولیپیامبر صلی الله علیه و آلهدرعین تاکید براهمیت آن برنامههای مهماسلامی،سخنان آنها را نفیکرد،سپسافزود: مطمئنترین دستگیره ایمان، حبفیالله و بعضفیالله است!
تعبیر به «دستگیره» در اینجا گویا اشاره به این است که مردم برای وصول به مقام قرب الی الله، باید به وسیلهای چنگ بزنند و بالا بروند، که از همه مهمتر و مطمئنتر، دستگیره حب فی الله و بغض فی الله است.
این به خاطر آن است که پیوند محبتبا دوستان خدا و اقتدا و تاسی به اولیاءعاملی استبرای حرکت در تمام زمینههای اعمال خیر و صفات نیک.
بنابراین، با احیاء این اصل، اصول دیگر نیز زنده میشود; و با ترک این اصل، بقیه تضعیف یا نابود میگردد.
4- در حدیث دیگری از امام صادق علیه السلام میخوانیم که خطاب به یکی از یارانش به نام جابر کرد و فرمود: «اذا اردت ان تعلم ان فیک خیرا فانظرالی قلبک فان کان یحب اهل طاعة الله و یبغض اهل معصیته، ففیک خیر، و الله یحبک; و ان کان یبغض اهل طاعة الله و یحب اهل معصیته، فلیس فیک خیر، و الله یبغضک و المرء مع من احب; هرگاه بخواهی بدانی در تو خیر و نیکی وجود دارد یا نه؟ نگاهی به قلبت کن! اگر اهل اطاعت الهی را دوست میدارد و اهل معصیت را دشمن میشمرد، تو انسان خوبی هستی، و خدا تو را دوست دارد; و اگر اهل اطاعت الهی را دشمن میدارد و اهل معصیتش را دوست میدارد، نیکی در تو نیست، و خدا تو را دشمن میدارد; و انسان با کسی است که او را دوست میدارد!» (4)
جمله «والمرء مع من احب» اشاره لطیفی به این واقعیت است که هر انسانی از نظر خط و ربط اجتماعی و خلق و خو و صفات انسانی و همچنین سرنوشت نهایی در روز رستاخیز، با کسانی خواهد بود که به آنها عشق میورزد و پیوند محبت دارد; و این نشان میدهد که مساله «ولایت» در مباحث اخلاقی سرنوشتساز است.
5- در حدیث دیگری از امام باقر علیه السلام میخوانیم که رسولخدا صلی الله علیه و آله فرمود: «ود المؤمن للمؤمن فی الله من اعظم شعب الایمان، الا و من احب فی الله وابغض فی الله و اعطی فی الله و منع فی الله فهو من اصفیاء الله; محبت مؤمن نسبتبه مؤمن به خاطر خدا از بزرگترین شاخههای ایمان است; (5) آگاه باشید کسی که به خاطر خدا دوستبدارد و به خاطر خدا دشمن بدارد، به خاطر خدا ببخشد و به خاطر خدا خود داری از بخشش کند، او از برگزیدگان خداست!» (6)
6- در حدیث دیگری از امام علیبنالحسین علیه السلام میخوانیم: اذا جمع الله عزوجل الاولین و الآخرین قام مناد فنادی یسمع الناس فیقول: این المتحابون فی الله قال: فیقوم عنق من الناس فیقال لهم اذهبوا الی الجنة بغیر حساب قال: فتلقاهم الملائکة فیقولون الی این؟ فیقولون الی الجنة بغیر حساب! قال فیقولون فای ضرب انتم من الناس؟ فیقولون نحن المتحابون فی الله، قال فیقولون وای شیء کانت اعمالکم؟ قالوا کنا نحب فی الله و نبغض فی الله، قال فیقولون نعم اجر العاملین!; هنگامی که خداوند متعال اقوام اولین و آخرین را(در قیامت) جمع کند، ندا دهندهای ندا میدهد، به گونهای که به گوش همه مردم برسد، میگوید کجا هستند آنهایی که به خاطر خدا همدیگر را دوست داشتند، فرمود در این هنگام گروهی از مردم بر میخیزند و به آنها گفته میشود، بدون حساب به سوی بهشتبروید! فرمود: در این موقع فرشتگان الهی از آنها استقبال میکنند، میگویند به کجا میروید؟ میگویند: به بهشتبدون حساب! میگویند شما از کدام گروه مردم هستید؟ میگویند ما کسانی هستیم که به خاطر خدا یکدیگر را دوست میداشتیم، میگویند، اعمال شما چه بود؟ میگویند ما به خاطر خدا گروهی را دوست میداشتیم و به خاطر خدا گروهی را دشمن میداشتیم، فرشتگان میگویند: چه خوب است پاداش عمل کنندگان!» (7)
تعبیر «نعم اجرالعاملین» نشان میدهد که محبتبا اولیاء الله و دشمنی با اعداءالله سرچشمه اعمال نیک و پرهیز از اعمال بد است.
7- در حدیث دیگری از پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله چنین آمده است: «ان حول العرش منابر من نور علیها قوم لباسهم و وجوههم نور لیسوا بانبیاء یغبطهم الانبیاء و الشهداء قالوا یا رسولالله حل لنا قال: هم المتحابون فی الله و المتجالسون فی الله و المتزاورون فی الله; در اطراف عرش الهی منبرهایی از نور است که بر آنها گروهی هستند که لباسها و صورتهایشان از نور است; آنها پیامبر نیستند ولی پیامبران و شهداء به حال آنها غبطه میخورند! عرض کردند: ای رسولخدا! این مساله را ما برای حل کن (آنها چه کسانی هستند؟) فرمود: آنها کسانی هستند که به خاطر خدا یکدیگر را دوست دارند و برای خدا با یکدیگر مجالست میکنند، و برای خدا به دیدار هم میروند!» (8)
8- در حدیث دیگری (یا در ادامه حدیثبالا) میخوانیم: پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله فرمود: «لو ان عبدین تحابا فی الله احدهما بالمشرق و الآخر بالمغرب لجمع الله بینهما یوم القیامة و قال النبی صلی الله علیه و آله افضل الاعمال الحب فی الله و البغض فیالله; اگر دو بنده (از بندگان خدا) یکدیگر را به خاطر خدا دوست دارند، یکی در مشرق باشد و دیگری در مغرب، خداوند آن دو را در قیامت در بهشت کنار هم قرار میدهد، و فرمود: برترین اعمال حب فی الله و بغض فی الله است.» (9)
این حدیث نشان میدهد که محکمترین پیوند در میان انسانها، پیوند مکتبی است، که سبب همگونی در اخلاق و رفتارهای انسانی میشود; بدیهی است آنها که یکدیگر را به خاطر خدا دوست دارند، صفات و افعال خداپسندانه را در یکدیگر میبینند، و همین حب فی الله و بغض فی الله گاممؤثری برای تربیت نفوس آنها است.
9- در حدیث قدسی میخوانیم: خداوند به موسی علیه السلام فرمود: «هل عملت لی عملا؟! قال صلیت لک و صمت و تصدقت و ذکرت لک، قال الله تبارک و تعالی، و اما الصلوة فلک برهان، و الصوم جنة و الصدقة ظل، و الذکر نور، فای عمل عملت لی؟! قال موسی: دلنی علی العمل الذی هو لک، قال یا موسی هل والیت لی ولیا و هل عادیت لی عدوا قط فعلم موسی ان افضل الاعمال الحب فی الله و البغض فی الله; آیا هرگز عملی برای من انجام دادهای؟ موسی عرض کرد: آری! برای تو نماز خواندهام، روزه گرفتهام، انفاق کردهام و به یاد تو بودهام; فرمود: اما نماز برای تو نشانه (ایمان) است، و روزه سپر آتش، و انفاق سایهای در محشر، و ذکر خدا نور است; کدام عمل را برای من به جا آوردهای ای موسی! عرض کرد خداوندا! خودت مرا در این مورد راهنمایی فرما! فرمود: آیا هرگز به خاطر من کسی را دوست داشتهای، و به خاطر من کسی را دشمن داشتهای؟ (در اینجا بود که) موسی علیه السلام دانستبرترین اعمال حب فی الله و بغض فی الله (دوستی برای خدا و دشمنی برای خدا) است.» (10)
10- این بحث را با حدیث دیگری از امام صادق علیه السلام پایان میدهیم (هر چند احادیث در این زمینه، بسیار فراوان است.) فرمود: «من احب لله و ابغض لله و اعطی لله و منع لله فهو ممن کمل ایمانه; کسی که به خاطر خدا دوستبدارد و به خاطر خدا دشمن بدارد، و به خاطر خدا ببخشد، و به خاطر خدا ترک بخشش کند، او از کسانی است که ایمانش کامل شده است!» (11)
از احادیث دهگانه بالا استفاده میشود که در اسلام حساب مهمی برای حب فی الله و بغض فی الله باز شده است; تا آنجا که به عنوان افضل اعمال، و نشانه کمال ایمان، و برتر از نماز و روزه و حج و جهاد، و انفاق فی سبیل الله معرفی شده و صاحبان این صفت، پیشگامان در بهشتند، و مقاماتی دارند که انبیاء و شهداء به حال آنها غبطه میخورند.
این تعبیرات، پرده از نقش مهم مساله ولایت و تولی و تبری، در تمام برنامههای دینی و الهی بر میدارد; دلیل آن هم روشن است; زیرا انسان پیشوایان بزرگ را به خاطر ایمان و تقوا و فضائل اخلاقی و اعمال صالحه دیگر، دوست میدارد; با این حال، چگونه ممکن استبه آنان تاسی نکند، و همگام و همدل و همرنگ نشود!
این همان است که علمای اخلاق از آن به عنوان یک اصل اساسی در تهذیب نفوس یاد کردهاند; و پیروی و اقتدا کردن به انسان کاملی را شرط موفقیت در سیر و سلوک الی الله میدانند.
یکی از دلایل مهمی که قرآن مجید در هر مورد و در هر مناسبت از انبیای الهی سخن میگوید و پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله و مسلمانان را دستور میدهد که به یاد آنها و تاریخ و زندگانیشان باشند، همین است که از آنان الگو بگیرند و راه موفقیت و نجات را در تاریخ زندگی آنها بجویند.
این نکته شایان توجه است که انسانها معمولا دارای روح قهرمان پروری هستند; یعنی، هرکس میخواهد به شخص بزرگی عشق بورزد، و او را در زندگی خود الگو قرار دهد; و در ابعاد مختلف زندگی به او اقتدا کند.
انتخاب چنین قهرمانی در سرنوشت انسان و شکل دادن به زندگی او تاثیر فراوانی دارد; و با تغییر شناخت این قهرمانها، زندگی ممکن است دگرگون شود.
بسیاری از افراد یا ملتها که دستشان به دامان قهرمانان واقعی نرسیده، قهرمانان خیالی و افسانهای برای خود ساختهاند، و در ادبیات و فرهنگ خود جایگاه مهمی برای آنها قائلشدهاند.
محیط زندگی اجتماعی و تبلیغات مطلوب و نامطلوب در گزینش قهرمانها مؤثر است.
این قهرمانها ممکن است مردان الهی، رجال سیاسی، چهرههای ورزشی و یا حتی بازیگران فیلمها بوده باشند.
هدایت این تمایل فطری بشر به سوی قهرمانان واقعی و الگوهای والای انسانی میتواند کمکمؤثری به پرورش فضائل اخلاقی در فرد و جامعه بنماید.
مساله ولایت اولیاء الله در حقیقت در همین راستا است; و به همین دلیل، آیات و روایات اسلامی - چنانکه دیدیم - اهمیت فوقالعادهای برای آن قائل شده است، و بدون آن، بقیه برنامهها را ناقص و حتی در خطر میشمرد.
مساله انتخاب معلم و استاد و دلیل راه در مسیر تربیت نفوس و سیر و سلوک الیالله به حدی اهمیت دارد که گاه انبیای الهی، در مقطع خاصی نیز مامور به این انتخاب میشدند.
داستان خضر و موسی علیه السلام در سوره کهف در قرآن مجید که داستانی بسیار پر معنی و پرمحتوا است، چهرهای از این انتخاب است.
موسی علیه السلام مامور میشود که برای فرا گرفتن علومی - که جنبه نظری نداشتبلکه بیشتر جنبه عملی و اخلاقی داشت - نزد پیامبر و عالم بزرگ زمانش که قرآن از او به عنوان «عبد من عبادنا آتیناه رحمة من عندنا و علمناه من لدنا علما; بندهای از بندگان ما که او را مشمول رحمتخود ساخته و از سوی خود علم فراوانی به او تعلیم داده بودیم.» یاد کردهاست.
او بار سفر را بست و به سوی جایگاه خضر با یکی از یارانش به راه افتاد; حوادث اثناء راه بماند، هنگامی که به خضر رسید، پیشنهاد خود را به آن معلم بزرگ، مطرح کرد; او نگاهی به موسی علیه السلام افکند و گفت: «باور نمیکنم در برابر تعلیمات من، صبر و شکیبایی داشته باشی!» ولی موسی علیه السلام قول شکیبایی داد.
سپس سه حادثه مهم یکی بعد از دیگری اتفاق افتاد; نخستسوار بر کشتی شدند و «خضر» اقدام به سوراخ کردن کشتی کرد که بانگ اعتراض موسی بر خاست، و خطر غرق شدن کشتی و اهلش را به خضر گوشزد نمود; ولی هنگامی که خضر به او گفت: «من میدانستم تو، توان شکیبائی نداری! موسی از اعتراض خود پشیمان گشت و سکوت اختیار کرد، چرا که قرار گذاشته بود لب به اعتراض نگشاید تا خضر خودش توضیح دهد.
چیزی نگذشت در مسیر خود به نوجوانی برخورد کردند «خضر» بیمقدمه اقدام به قتل او کرد! منظره وحشتناک کشتن این جوان ظاهرا بیگناه، موسی علیه السلام را سخت از کوره به در برد، و بار دیگر تعهد خود را فراموش کرد و زبان به اعتراض گشود، اعتراض شدیدتر و رساتر از اعتراض نخستین، که چرا انسان بیگناه و پاکی را بی آنکه مرتکب قتلی شده باشد کشتی؟ به یقین این کار بسیار زشتی است!
برای دومین بار، خضر پیمان خود را با موسی علیه السلام یاد آور شد و به او گفت اگر بار سوم تکرار کنی همیشه از تو جدا خواهم شد; موسی فهمید که در این مورد سر مهمی نهفته است و سکوت اختیار کرد تا خضر خودش بموقع توضیح دهد.
چیزی نگذشت که سومین حادثه رخ داد; آن دو وارد شهری شدند، مردم شهر حتی حاضر به پذیرایی مختصر از آنان نشدند، ولی خضر علیه السلام به کنار دیواری که در حال فرو ریختن بود رسید، آستین بالا زد و از موسی نیز کمک خواست تا دیوار را مرمت کند، و از فرو ریختن آن مانع شود; باز موسی علیه السلام پیمان خود را به فراموشی سپرد و به معلم خویش اعتراض کرد که آیا این دلسوزی در برابر آن بیمهری منطقی است؟ اینجا بود که خضر اعلام جدایی از موسی علیه السلام نمود، چرا که سه بار پیمان شکیبایی را که با خضر داشتشکسته بود; ولی پیش از آن که جدا شوند، اسرار کارهای سهگانه خود را برای او برشمرد و پرده از آن برداشت.
در مورد کشتی گفت: پادشاهی ظالم و جبار، کشتیهای سالم را غصب میکرد و من کشتی را معیوب ساختم تا مورد توجه او قرار نگیرد; زیرا کشتی تعلق به گروهی از مستضعفان داشت و وسیله ارتزاق آنها را تشکیل میداد.
جوان مقتول فردی کافر و مرتد و اغواگر بود و مستحق اعدام، و بیم آن میرفت که پدر و مادرش را تحت فشار قرار دهد و از دین خدا بیرون برد.
و اما آن دیوار متعلق به دو نوجوان یتیم در آن شهر بود، و زیر آن گنجی متعلق به آنهانهفته بود; و چون پدرشان مرد صالحی بود، خدا میخواست این گنج را برای آنها حفظ کند; سپس به او حالی کرد که من این کارها را خود سرانه نکردم; همه به فرمان پروردگاربود! (12)
در اینجا موسی علیه السلام از خضر جدا شد، در حالی که کولهباری از علم و آگاهی و اخلاق را همراه خود میبرد.
او بخوبی درسهای زیر را از مکتب آن معلم بزرگ و مربی اخلاق فرا گرفت:
1- پیدا کردن رهبری آگاه و فرزانه، و بهره گیری از علم و اخلاق او تا آن حد اهمیت دارد که پیامبر اولوالعزمی همچون موسی - بطور نمادین - مامور میشود که راه دور و درازی را برای حضور در محضر او، و اقتباس از چراغ پر فروغش، بپیماید.
2- در کارها نباید عجله کرد، چرا که بسیاری از امور، نیاز به فرصت مناسب دارد; گفتهاند: «الامور مرهونة باوقاتها!»
3- حوادثی که در اطراف ما رخ میدهد ممکن است چهرهای در ظاهر و چهرهای در باطن داشته باشند; هرگز نباید به چهره ظاهری رویدادهای ناخوش آیند قناعت کرد و عجولانه قضاوت نمود; بلکه باید ماورای چهرههای ظاهری را نیز از نظر دور نداشت.
4- شکستن پیمانهای معنوی بطور مکرر، ممکن است انسان را برای همیشه از فوائد و برکاتی محروم سازد!
5- حمایت از مستضعفان، خیرخواهی یتیمان و مبارزه با ظالمان و کافران اغواگر، وظیفهای است که هر بهائی را میتوان در برابر آن پرداخت.
6- انسان هر قدر عالم و آگاه باشد، نباید به علم و دانش خویش مغرور گردد و تصور کند ماورای علوم او علوم دیگری نیست; چرا که این تصور او را از رسیدن به کمالات بیشتر باز میدارد.
7- خداوند بزرگ در این عالم هستی، ماموران ویژهای دارد که آنها را بیسروصدا به یاری بندگان مظلوم و با اخلاص میفرستد، تا از طرق مختلف آنان را یاری کنند، و اینها از الطاف خفیه الهیه است که هر انسان با ایمانی میتواند در انتظار آن باشد
و فوائد و برکات دیگر.
این داستان خواه جنبه آموزش واقعی برای موسی علیه السلام داشته باشد و یا جنبه سرمشق برای دیگران، هر چه باشد، در مورد مطلبی که ما به دنبال آن هستیم تفاوتی نمیکند.
کوتاه سخن این که: نیاز به رهبر و دلیل راه در طریق افزایش علم و تهذیب نفوس نیازی ستحتمی و غیر قابل انکار!
1- نهج البلاغه، خطبه 192.
2- اصول کافی، جلد 2، صفحه 18.
3- اصول کافی، جلد 2، صفحه 125، حدیث6.
4- اصول کافی، جلد 2، صفحه126.
5- در مصباح اللغه آمده است که شعبه به معنی شاخه درخت است و جمع آن شعب میباشد.
6- بحار، جلد66، صفحه240، حدیث 14.
7- همان مدرک، صفحه 245،حدیث19 - اصول کافی، جلد 2، صفحه126.
8- بحار، جلد66، صفحه 352، حدیث 32.
9- همان مدرک.
10- بحار، جلد66، صفحه 252، حدیث33.
11- همان مدرک صفحه 238، حدیث 10.
12- مضمون آیات 60 تا 82 سوره کهف و روایات اسلامی (با تلخیص).
- ۹۴/۰۹/۱۳