قلقلک مغز 1
- شنبه شهریور ۷ ۱۳۹۴، ۰۵:۵۲ ق.ظ
- ۰ حرفهای شما
باز هم مسافرت .....
این داداش ما وقتی گواهی نامش رو گرفت براش زده بودن عینکی در حالی که عینکی نیست بنده خدا ! و چون وقت و حوصله نداره دنبالش بره ، یه جورایی بی خیالش شده و یه عینک شیشه ای خریده وقتی پلیس می بینه می زنه . حالا تو مسافرت یادش رفته بود عینکش رو بیاره ، یه دفعه رسیدیم به پلیس راه ، اون بیچاره هم از ترس جریمه شدن عینک منو قرض گرفت . چشمتون روز بد نبینه کلاً هیچی نمی دید ! بقیه بهش می گفتن چپ و راست بره که نزنه به بنده خدا مأمورها . یه دفعه داداشم گفت اگه من یکیشون رو زیر کنم بدبخت میشم چون عینک مال خودم نیست ، منم گفتم نگران نباش داداش اونوقت میگیم ما چون پول نداریم یه عینک خریدیم اشتراکی استفاده می کنیم ، مثل کفشهای علی که چون بابای علی پول نداشت برای اون و خواهرش کفش بخره و کفش خواهرش هم تو یه ماجرا گم میشه و علی هم خودشو تو این اتفاق مقصر می دونه ، با خواهرش اشتراکی کفش رو استفاده می کردن ....
- ۹۴/۰۶/۰۷