قلقلک مغز
- جمعه شهریور ۶ ۱۳۹۴، ۰۵:۳۷ ق.ظ
- ۰ حرفهای شما
--یادش بخیر اون موقع ها که بچه بودیم جرأت نداشتیم از جامون بلند بشیم ، همه می نشستن می نشستن ،به محضی که یک نفر بلند می شد هر کی هر کاری داشت به اون بیچاره می گفت .ماهم واسه اینکه بلند نشیم و کسی کاری بهمون نگه اگه کاری داشتیم چهاردست و پا می رفتیم .
--تو مسافرت ماشین جلومون داشت می رفت هی سنگها از زیر طایرش می پرید و می خورد به شیشه ماشین ما ، اون یکی داداشم گفت : این سنگها از کجا میاد ؟ از ماشین جلویی هست ؟ منم گفتم : پَ نَ پَ ، پرندگان ابابیل هستند اومدن قوم ما رو نابود کنن !
- ۹۴/۰۶/۰۶