عوامل شرک و موانع توحید(1)
- دوشنبه آذر ۱۶ ۱۳۹۴، ۰۲:۰۰ ب.ظ
- ۰ حرفهای شما
مهمترین هدف انبیای الهی، آشنا کردن بشریت، با اصل توحید و تحقق بخشیدن به این اعتقاد، با همه ابعاد آن، در جوامع بشری است:
«ولقد بعثنا فی کل امه رسولا ان اعبدوا الله واجتنبوا الطاغوت»؛ یعنی از هر امتی رسولی را برانگیختیم تا امتها در پرتو تعالیم او خدا را بندگی کنند و از اطغیانگران فاصله بگیرند. (نحل: 36) این هدف که همان آزادی از بردگی و بندگی دیگران و پیوستن به کمال مطلق است، عالیترین مرحله تکامل بشری است که البته خود دارای مراتب بیشماری است.
برای دستیابی به این هدف، علاوه بر شناخت توحید و مسائل متنوع آن، آگاهی نسبت به عواملی که ما را از رسیدن به این مقصد باز میدارد و یا موجب کندی و سستی ما میشود، ضرورتی تام دارد. ما در این نوشتار، با استمداد از خداوند متعال و بهرهگیری از کلام او درصدد شناسایی و معرفی این عوامل هستیم. به این امید که با شناخت این موانع، خود و دیگران در دام این موانع گرفتار نشویم و از رسیدن به مقصد باز نمانیم.
خصیصهای که انسان را از سایر جانداران، ممتاز ساخته، ویژگی اختیار و انتخاب اوست. تکامل یا انحطاطپذیر بودن انسان نیز، نتیجه همین خصوصیت است؛ یعنی انسان با انتخاب کار خوب، سرنوشت خود را رقم میزند. اختیار، زمانی معنا پیدا میکند که انسان، بر سر دو راهی قرار گیرد تا بتواند گزینش کند. از اینرو، وجود عواملی که انسان را بر سر دو راهی قرار دهند تا او با قوه تمیز و تشخیص خود، یکی از دو راه را برگزیند و در واقع، امتحان شود، ضرورتی اجتنابناپذیر است. با توجه به این حکمت است که خداوند متعال، انسان را به گونهای آفرید که آمیزهای از گرایشهای مثبت و منفی باشد و با قدرت مطلقه خویش، در او عواملی را تعبیه کرد تا طبق اراده انسان، او را به سوی هر یک از گرایشهای مثبت یا منفی، سوق دهند. یکی از گرایشهای منفی انسان، انحراف از توحید و تمایل به شرک است که در نتیجه تبعیت او از عوامل خاص، پدید میآید. ما در این مقاله، با تقسیم این عوامل، به عواملی که از درون انسان، نشأت میگیرند و عواملی که بیشتر، صبغه بیرونی دارند، درباره هر دو قسم، کنکاش میکنیم:
مشارکت و همکاری دو نفر یا بیشتر، در ایجاد اثر یا تدبیر امری را شرک گویند و در اصطلاح، عبارت است از قرار دادن همتا برای خداوند سبحان، در هر یک از مقامات خداوندی. لازمه همتا بودن، آن است که دو موجود شریک، در عضر هم قرار گرفته و هر دو مستقل باشند. بنابراین، اگر در ایجاد یا تدبیر امری، وسایط طولی، درنظر گرفته شوند که همه، فرمانبر موجود برتر باشند، شرک نیست؛ همانطور که در نظام هستی، چنین است. قرآن کریم، در موارد متعدد، به وجود وسایط طولی، اشاره کرده و آن را پذیرفته است، اما اگر آنچه به نام وسایط مینامیم، در عرض خداوند متعال فرض شوند که مستقلا عمل کنند، عین شرک خواهد بود.
از آنچه گذشت، میتوان نتیجه گرفت که مرز میان توحید و شرک، استقلال و عدم استقلال واسطههاست، نه حذف آنها.
در این فصل برآنیم تا عوامل انحراف انسان، از توحید و گرایش او به شرک را از دیدگاه قرآن بررسی کنیم. مطالب این فصل را در دو بخش، تحت عنوانهای "عوامل درونی" و "عوامل بیرونی " خواهیم آورد.
یکی از عوامل درونی شرک روحیه برتریطلبی و سلطهجویی بر دیگران است. از آنجا که پذیرش دعوت انبیاء و تصدیق آنها مستلزم قبول زعامت و گردن نهادن به اوامر آنها و کنار گذاشتن امتیازات بیپایه حاکم بر جامعه شرکآلود است، لذا مستکبران از پذیرش آن سرباز زده و در مقابل پیامبران مقاومت میکردند.
«ان الذین یجادلون فی آیات الله بغیر سلطان اتاهم ان فی صدورهم الاّکبر» کسانی که در آیات الهی بدون اعتماد به دلیلی که از جانب ما آمده باشد مجادله میکنند در سینههایشان فقط احساس بزرگی است. (غافر: 56)
زمخشری ذیل آیه میگوید: »کبر یعنی خود بزرگبینی و اراده رهبری و ریاست و زیر دست نبودن و همین نکته علت عداوت با پیامبر و مراد آیات الهی است. به دلیل اینکه آنها میترسیدند که تو بر آنها تفوق یابی و آنها زیر دست و تحت امر و نهی تو باشند».
«فلمّا جائهم نذیرٌ مازادهم الاّ نفورا استکبارا فیالارض» پس هنگامی که پیامبری برای آنها آمد نتیجهای جز فرار و فاصله از حق عایدشان نشد بدین جهت که میخواستند در زمین تکبر و گردنکشی کنند. (فاطر:43،42) «استکبارا فی الارض» مفعولله است و علت ابتعاد و گریز آنها از حق را بیان میکند. در آیات متعددی از مخالفین انبیا با وصف مستکبر نام میبرد تا به علت مخالفت آنها اشاره کند. این نکته از تعلیق حکم بر وصف فهمیده میشود.
«قال الذین استکبروا انا بالذی آمنتم به کافرون» آنان که استکبار ورزیدند گفتند ما به آنچه شما ایمان آوردید کافریم. (اعراف: 76)
«سأصرف عن آیاتی الذین یتکبرون فیالارض بغیر الحق» آنان را که در زمین بنا حق ادعای برتری میکنند از آیات خویش منصرف میکنیم. (اعراف: 146) آیات متعددی به برخورد مستکبرانه بعضی از سران شرک اشاره میکند.
«و من الناس من یشتری لهو الحدیث... و اذا تتلی علیه آیاتنا ولّی مستکبرا کان لم یسمعها کان فی اذنیه وقرا فبشره بعذاب الیم» «بعضی از مردم سخنان لغو و باطل تهیه میکنند... و هنگامی که آیات ما بر آنها خوانده میشود با تکبر و غرور روی میگردانند گویی گوششان سنگین است و چیزی نشنیدهاند پس ای رسول آنها را به عذابی دردناک بشارت ده» (لقمان: .6) جناب موسی(ع) هنگام دعوت فرعون نسبت به این عامل انحراف هشدار داده و او را از آن برحذر میدارد.
«ولقد فتنا قبلهم قوم فرعون و جاءهم رسول کریم ان ادوا الی عبادالله انی لکم رسول امین و ان لا تعلوا علیالله انی اتیکم بسلطان مبین» «ما پیش از قریش قوم فرعون را آزمودیم در حالی که رسولی بزرگوار نزد ایشان آمد و گفت: بندگان خدا را به من واگذار چون من پیامبری درستکارم و بر خدا برتری نجویید همانا من برای شما دلیلی روشن آوردهام» (دخان: 1.17)
مرحوم علامه طباطبایی میفرماید: از اینکه خداوند میفرماید: «ان لا تعلوا علی الله» معلوم میشود که ایستادگی در مقابل انبیاء در واقع برتریطلبی به ساحت قدس خداوندی است.
اینگونه برخورد با انبیا و آیات الهی در حالی صورت میگرفت که سران شرک به صحت و اتقان پیام انبیا توجه داشتند و در حالی که قلبا به صحت آن معترف بودند آن را انکار میکردند.
«فان تولوا فانها علیک البلاغ المبین یعرفون نعمة الله ثم ینکرونها و اکثرهم الکافرون» «پس اگر اعتنا نکردند غمگین مباش چون تو جز رساندن پیام به طور آشکار وظیفه دیگری نداری آنها نعمت خدا را میشناسند و سپس انکار میکنند اکثر آنها ناسپاسند. » (نحل: 8.81)
در تفسیر عیاشی میخوانیم: علیبن جعفر از برادرش موسی بن جعفر(ع) نقل میکند که از امام درباره آیه «یعرفون نعمه الله ثم ینکرونها» سؤال کردند حضرت فرمود: شناختند پیامبر را سپس منکر شدند.
از سدّی نیز درباره همین آیه نقل شده که گفت: منظور محمد(ص) است. «فلما جاءتهم ایاتنا مبصره قالوا هذا سحر مبین. و جحدوا بها واستیقنتها انفسهم ظلما و علوا فانظر کیف کان عاقبه المفسدین» «پس هنگامی که آیات روشنگر ما به ایشان رسید گفتند این سحری است آشکار و از روی ظلم و برتریطلبی آن را انکار کردند در حالی که خودشان علم به حقانیت آن داشتند. پس بنگر که عاقبت مفسدین چگونه است» (نمل: 1.13)
مشرکین به ویژه افراد ذینفوذ و صاحبان زر و زور به دلیل داشتن چنین روحیهای به تحقیر طرف مقابل میپرداختند و از این طریق تلاش میکردند تا از مقبولیت و وجاهت طرف مقابل بکاهند. «فقال الملاء الذین کفروا من قومه ما نراک الا بشرا مثلنا و ما نراک اتبعک الاالذین هم اراذلنا بادی الرأی و ما نری لکم علینا من فضل بل نظنکم کاذبین» «پس اشراف قوم نوح که کافر شده بودند گفتند ما تو را فردی مثل خود میدانیم و پیروان تو در بدو امر چیزی جز افراد بیقدر و ارزش ما به نظر نمیآیند و فضیلتی برای شما بر ما نیست بلکه ما شما را دروغگو میپنداریم. » (هود:(27
«واذا رأک الذین کفروا ان یتخذونک الا هزوا أهذا الذی یذکر الهتکم و هم بذکر الرحمن هم کافرون» «و هنگامی که کافران تو را میبینند تو را به تمسخر گرفته و میگویند آیا این است آنکه خدایان شما را یاد میکند در حالی که آنها به ذکر خدا کافرند. » (انبیا: 36)
استکبار اهل کتاب نیز مانع از پذیرش دعوت خاتمالنبیین صلوات الله و سلامه علیه و آله و دیگر رسولان الهی شد.
در کلام مولی امیرالمؤمنین(ع) نیز به این عامل انحراف اشاره شد «خداوند زمانی رسول اکرم را مبعوت فرمود که مردم از دین خدا منحرف و سرگردان بودند و در آتش فتنه میسوختند. خواهشهای نفسانی آنها را به پستی کشانده و استکبار و خود بزرگبینی موجب لغزش آنها شده بود»
و در جای دیگر میفرمایند: بزرگترین لغزشگاه اندیشه خود بزرگبینی است. از امام صادق(ع) نقل شده که فرمودند: «سه چیز پایه کفر است: حرص؛ خود بزرگبینی؛ حسادت» روحیه استکباری موجب میشود تا انسان به اموری که به او تعلق ندارد خصوصاً اگر مخالف نظر او باشد به دیده حقارت نگاه کند و همین نگرش سبب میشود تا انسان از خیرات عظیمی محروم بماند. چون انسان طبعاً به امور پست گرایش ندارد.
یکی از علل درونی انحراف متابعت از امیال و خواهشهای نفسانی است. «ولا تتبع الهوی فیضلک عن سبیل الله» از خواهشهای نفسانی پیروی نکنید چه آنکه شما را از راه حق گمراه میکنند. (ص: 26) مشرکین در برخورد با براهین و مواعظ انبیای الهی به جای اینکه در آنها فکر و اندیشه کنند تا حق را از باطل تشخیص دهند و از حق پیروی کنند به امثال نفسانی خود توجه نموده و اختیار امر خویش را به او سپردند و هر آنچه را که با او منطبق بود برگزیدند.
«فان لم یستجبیوا لک فاعلم انما یتبعون اهوائهم و من اضل ممن اتبع هویه بغیر هدی من الله ان الله لا یهدی القوم الظالمین» «اگر دعوت تو را اجابت نمیکنند متوجه باش که علتش آن است که آنها فقط از هوای نفسشان پیروی میکنند و چه کسی گمراهتر از آنکه از هوای نفس خود تبعیت کند، بدون هدایتی از ناحیه خداوند، خدا قوم ستمپیشه را هدایت نمیکند. » (قصص: 50)
فخر رازی در تبیین منحرفکننده بودن این عامل میگوید: «نفس بهیمی انسان را به غرق شدن در لذات جسمانی فرا میخواند و غرق شدن در آن لذات مانع از تلاش برای تحصیل کمالات روحی که باقیات الصالحات حقیقیاند میشود. چون این دو حالت با هم متضادند هر قدر بر یکی افزوده شود از دیگری کاسته میشود».
«ضرب لکم مثلا من انفسکم هل لکم من ما ملکت ایمانکم من شرکاء فی ما رزقناکم فانتم فیه سواء تخافونهم کخیفتکم انفسکم کذلک نفصل الایات لقوم یعقلون بل اتبع الذین ظلموا اهواء هم بغیر علم فمن یهدی من اضل الله و ما لهم من ناصرین» «خداوند برای شما از خودتان مثلی میزند آیا بردگانتان با شما در آنچه ما به شما روزی میدهیم شریکند و شما با آنها در بهرهوری ارزاق مساوی هستید و به یکگونه تصرف میکنید و از بردگان مانند احرار به مال خود هراسان هستید ما این چنین ادله را برای اهل فکر و نظر تشریح میکنیم (علت این شرک آنها این چیزها نیست) بلکه ستمکاران جاهلانه از هوای نفس خود پیروی کردند آن را که خدا گمراه کند چه کسی هدایت خواهد ک رد در حالی که یاوری ندارند. » (روم: 2. 28)
خداوند میفرماید: شما مشارکت با بندگان را برای خود میپسندید؟ با اینکه تفاوت شما با یکدیگر فقط اعتباری است اگر برای خود چنین امری را نمیپسندید پس چرا در مورد خداوند چنین حکم میکنید. بعد کلام را از خطاب به غیبت منعطف میکند چون آنها را لایق خطاب نمیداند و میفرماید: «بل اتبع الذین ظلموا اهوائهم... » در آیه29 به قرینه آیه قبل مناسب بود بفرماید: «الذین اشرکوا». رمز جایگزینی «الذین ظلموا» تعلیل اضلال الهی است یعنی، مشرکین با تبعیت از خواهشهای نفسانی و تمایلات حیوانی و بیاعتنایی به آیات الهی از صراط مستقیم و عدل منحرف شده لذا مستحق اضلال هستند و کسی را که خدا گمراه کند هادی و ناصری نیست. گروهی از مردم به دین همسو نبودن تعالیم انبیا با خواستها و گرایشهای نفسانی آنها به قتل و تکذیب آنان مبادرت میکردند.
«لقد اخذنا میثاق بنی اسرائیل و ارسلنا الیهم رسلا کلما جاءهم رسول بما لا تهوی انفسهم فریقا کذبوا و فریقا یقتلون» «به یقین ما از بنیاسرائیل پیمان گرفتیم و به سوی آنها رسولانی فرستادیم هرگاه پیامآوری میآمد که به همراه خود چیزهایی داشت که دلخواه آنان نبود دستهای را تکذیب و دستهای را کشتند. » (مائده: 70) خداوند در قرآن کریم از شخصی سخن میگوید که به دلیل متابعت از هوای نفس از اوج عزت به حضیض ذلت سقوط کرد.
«واتل علیهم نبأ الذی اتیناه آیاتنا فانسلخ منها فاتبعه الشیطان فکان من الغاوین و لو شئنا لرفعناه بها ولکنه اخلد الیالارض و اتبع هواه» «بخوان بر آنها خبر شخصی که آیات خود را به او دادیم اما او آنها را زمین گذاشت پس شیطان به دنبالش رفت و او از گمراهان شد. اگر میخواستیم او را به سبب آن آیات رفت میبخشیدیم لکن او به دنبال میل پیدا کرد و از خواهشهای نفسانی خویش متابعت کرد. » (اعراف: 176.175)
در روایات شریفه نیز متابعت از هوای نفس موجب ضلالت شمرده شده است. علی(ع) میفرمایند: «اطاعت نفس و دنبالهروی خواهشهای نفسانی اساس هر گرفتاری و منشأ هر گمراهی هست. » همچنین از آن امام نقل شده: «هر کس که از خواهشهای نفسانی اطاعت کند ذلیل و گمراه میشود. »
یکی از عوامل درونی شرک، روحیه یاغیگری و طغیان است. از آنجا که پذیرش دعوت انبیا: مستلزم مراعات حد و مرزهای مطرح شده از جانب آنها است افرادی که از چنین روحیهای برخوردارند با آن به مبارزه برخاسته و آن را نمیپذیرند، چنین افرادی میخواهند هرکاری که خواستند انجام دهند و کسی معترض آنان نشود و این با هدف انبیا سازگار نیست. یکی از محققین میگوید: «انسان وقتی گردنکشی و از حد خویش تجاوز کند به سراشیبی سقوط و محرومیت از عالم نور و عرفان دچار میشود و به عالم پست و تاریکی میل میکند. »
«کذلک ما اتی الذین من قبلهم من رسول الا قالوا ساحر او مجنون اتواصوا به بل هم قوم طاغون» «همچنین هیچ رسولی برای گذشتگان آنها نیامد مگر اینکه گفتند آن پیامبر ساحر یا دیوانه است. آیا آنها یکدیگر را به چنین برخوردی هماهنگ توصیه کردهاند؟ (خیر) بلکه آنها قومی طغیانگرند» (ذاریات: 5.52) عکسالعمل مشرکین و مکذبین در مقابل انبیا آنقدر با هم شباهت داشت که این توهم را ایجاد میکرد که نکند گذشتگان به معاصرین چنین برخوردی را توصیه کردهاند نه چنین نیست بلکه طغیان موجب این عکسالعمل شده است. مرحوم علامه طباطبایی در توضیح و تبیین طغیان میفرمایند: «طغیان عبارت است از متأثر نشدن از مقام ربوبی به علت استکبار و خروج از قید بندگی و در نتیجه خشوع و خضوع نمیکند و طبق اراده خداوند مشی نمیکند و آنچه او برای آنها برگزیده که عبارت است از سعادت جاویدان را اختیار نمیکنند، بلکه زندگی دنیا را انتخاب میکنند که باب میل آنهاست. »
در جای دیگر که خداوند صحنهای از قیامت را به تصویر میکشد میفرماید: «... و اقبل بعضهم علی بعض یتسائلون قالوا انکم کنتم تأتوننا عن الیمین قالوا بل لم تکونوا مؤمنین و ما کان لنا علیکم من سلطان بل کنتم قوم طاغین» «بعضی به دیگران روی کرده و میپرسند: شما بودید که با زور به طرف ما میآمدید رؤسا در جواب میگویند بلکه شما مؤمن نبودید و ما بر شما تسلطی نداشتیم بلکه شما مردمی سرکش بودید. (صافات: 3.27) در این آیات سبب انحراف آنها از جمله انحراف از توحید، طغیان و یاغیگری آنها بیان شده است. مرحوم علامه میفرمایند: «مثل اینکه گفته شد: بیایمانی تنها سبب هلاکت آنها نبود بلکه قومی یاغی بودید همانطور که ما رؤسا نیز مستکبر و طاغی بودیم و یکدیگر را بر رها کردن راه صلاح و رشد و انتخاب راه ضلالت و هلاکت یاری کردیم.
در یکی از آیات طغیان و سرکشی عاملی برای تکذیب انبیا عنوان شده است: «کذبت ثمود بطغویها» «قوم ثمود به علت طغیانگری پیامبر خود را تکذیب کردند» (شمس:11) یکی از مفسرین میگوید: «خداوند متذکر میشود که قوم ثمود به علت سرکشی پیامبر خود را تکذیب کردند. پس طغیان یگانه علت تکذیب است. این طغیان در عمل شقیترین آنها تجلی کرد همان کسی که ناقه را پی میکرد این فرد شقاوتمندترین و پستترین آنهاست به علت انجام دادن این گناه».
مهمترین عامل طغیان احساس بینیازی است. «ان الانسان لیطغی ان راه استغنی» «انسان اگر خود را بینیاز ببیند حتما طغیان میکند» (علق: 6). ذیل آیه شریفه مرحوم علامه طباطبایی میفرماید: و جمله "ان راه استغنی" بیان علت جمله قبل است، یعنی انسان طغیان میکند زیرا معتقد است که از پروردگار خود بینیاز است لذا ناسپاسی میکند برای رسیدن به مقاصدش به خود و اسباب ظاهری دل میبندد و از پروردگار غفلت میکند چون به او احساس نیاز نمیکند تا این احساس موجب یاد و شکر پروردگار شود. در نتیجه خدا را فراموش کرده و سرکشی میکند.
در یکی از آیات تباهکننده بودن این عامل در شکلی منطقی بیان شده است. «کلوا من طیبات ما رزقناکم و لا تطغوا فیه فیحل علیکم غضبی و من یحلل علیه غضبی فقد هوی» «از چیزهای پاکیزهای که ما روزیتان کردیم بخورید و در بهرهوری از نعمتها سرکشی کنید از حد خارج نشوید که غضب من بر شما وارد میشود و کسی که مورد غضب من واقع شود حتما سقوط خواهد کرد. » (طه: 81) یکی از اوصاف و نشانههای طغیانگری مقدم شمردن زندگی دنیا و در نتیجه غفلت از زندگی ابدی است و چون چنین است پایانی جز دوزخ ندارد.
«و اما من طغی و آثر الحیوه الدنیا فان الجحیم هی الماوی» «آنکه گردنکشی کرد و زندگی دنیا را مقدم داشت پس آتش جایگاه اوست» (نازعات: 37) مرحوم علامه طباطبایی میفرماید: یکی از نتایج سرکشی انتخاب زندگی دنیاست و این وصفی است که بعد از توصیف آنها به طغیان بیان شده است. در جوامع روایی ما نیز به هلاککننده بودن طغیان اشاره شده است. حضرت امیرالمؤمنین علی(ع) میفرماید: «سرکشی و طغیان اصحاب خود را به آتش میکشد. از بغی و سرکشی بپرهیز زیرا سرنگونی را تعجیل میکند». در جای دیگر میفرمایند: «سرکشی موجب نابودی است. »
از دیگر عوامل درونی گمراهی و شرک، فقدان روحیه تحقیق و حقجویی و کنکاش در وادی شک و تردید و سرگردان ماندن است. یکی از محققین میفرماید: «روشن است که تردید یگانه مانع دستیابی به هر خیر و کمال است خواه در معارف الهی یا در طی مراحل سلوک و تهذیب نفس و یا در احکام و وظایف شرعی و آداب عرفی. چون نتیجه قاطعیت اقدام به عمل و کوشش و حرکت است همانطور که اثر شک و تردید توقف و تحیر و باز ماندن و اختلاف است لذا بر انسان عاقل و مسؤول است که در از بین بردن حالت شک و به دست آوردن علم و یقین بکوشد و از وادی حیرت و نادانی و غفلت خارج و به راه امن و اطمینان و جدیت راه یابد و با سوی منزلگاه فلاح و سعادت گام بردارد.
پس از ارائه ادله روشن و معجزهای آشکار از جانب پیامبران صلوات الله و سلام علیهماجمعین، مشرکین نسبت به صحت دعوای پیامبران و تعلیمات آنها در حالت شک و تردید قرار میگرفتند و به همین جهت آنها را قاطعانه رد و تکذیب نمیکردند، بلکه با حالتی که حاکی از شک و ریب نسبت به انبیا است برخورد میکردند.
«واذا قیل لهم ان وعدالله حق و الساعه لاریب فیها قلتم ما ندری ما الساعه ان نظن الا ظنا و ما نحن بمستیقنین» «و هنگامی که گفته شود وعده خدا حق است و در قیامت شکی نیست میگویند ما چه میدانیم قیامت چیست؟ ما نسبت به قیامت در شک و گمانیم و به دنبال یقین هم نیستیم». (جاثیه: 32)
«و قال فرعون یا هامان ابی لی صرحا لعلی ابلغ اسباب. اسباب السموات فاطلع الی اله موسی و انی لاظنه کاذبا» «فرعون گفت ای هامان برایم ساختمان مرتفعی بنا کن که شاید به وسایلی دسترسی پیدا کنم وسایل صعود به آسمان و به خدای موسی اطلاع حاصل کن هر چند گمان میکنم که او دروغگو باشد. » (غافر: 37) در آیات فوق مشرکین با تکیه بر پندار و ظن به مخالفت با انبیا اقدام نمودند. مشرکین به علل عدیدهای که اکنون در مقام بیان آنها نیستیم درصدد رفع شک و طلب یقین برنمیآمدند و آنچه موجب حیرت و گمراهی است همین حالت باقی ماندن در تردید و سرگردان بودن در وادی تحیر است.
«ولا یزال الذین کفروا فی مریه منه حتی تأتیهم الساعه او یأتیهم عذاب یوم عقیم» «آنان که کافر شدند پیوسته نسبت به قرآن در شکند. تا آنکه روز قیامت فرا رسد یا عذاب روز قیامت آنها را فرا گیرد. » (حج: 55) در لغت آمده است استیقان باب استفعال است که بر میل و طلب حصول فعل دلالت میکند همانطور که در ماده یقین نیز بر طلب و تمایل حصول یقین دلالت میکند.
بعضی از مشرکین گمان میکردند که صرف اینکه آنها در صدق دعوت و تعالیم انبیا شک دارند مجوزی بر عدم ایمان و تکذیب آنها است غافل از اینکه به مقتضای فطرت انسانی باید در مقام علاج این مشکل باشند و آن را نفیاً یا اثباتاً یکسره کنند و اگر نمیتوانند دست کم بر اساس قانون حساب احتمالات محتملی را بپذیرند که اثر آن بیشتر و قویتر است هر چند درصد احتمال آن ضعیفتر باشد.
از آنجا که مشرکین به شک و تخمین اکتفا میکردند خداوند متعال در بسیاری از موارد که در مقام بیان عقاید مشرکین است با کلماتی از مشتقات "زعم" تعبیر میآورد.
«زعم الذین کفروا عن لن یبعثوا... » «آنانکه کافر شدند خیال کردند که هرگز برانگیخته نخواهند شد. » (تغابن:7) «قل ادعوا الذین زعمتم من دون الله» «بگو آنان را که غیر از خدا گمان دارید بخوانید» (سباء: 22) مشرکین چون اهل تحقیق نبودند اعتقادات و رفتارهای خود را بر اساس حدس و تخمین پیریزی میکردند و معنای تبعیت از ظن نیز همین است در حالی که قرآن انسان را از این عمل باز میدارد.
«ولا تقف ما لیس لک به علم ان السمع و البصر و الفؤاد کل اولئک کان عنه مسؤولا» «از آنچه علم نداری پیروی نکن به دلیل اینکه گوش و چشم و دل مورد سؤالند. » (اسراء: 36)
«و ما یتبع اکثرهم الا ظنا و ان الظن لا یغنی من الحق شیئا انالله علیم بما یفعلون» «اکثر آنها جز از ظن تبعیت نمیکنند و خیالات موهوم اصلا انسان را از حق بینیاز نمیکنند خدا به آنچه انجام میدهید آگاه است»(یونس:36) خداوند متعال متابعت از ظن و تخمین را موجب ضلالت و گمراهی میداند: «وان تطع اکثر من فیالارض یضلوک عن سبیل الله ان یتبعون الا الظن و ان هم الا یخرصون» «متابعت از اکثریت موجب گمراهی تو از راه خدا میشود چون آنها فقط از خیال پیروی میکنند و اعتماد بر اساس متینی ندارند. » (انعام: 116)
در لغت درباره "خرص" آمده است «خرص انجام دادن کاری بر اساس گمان است بدون استناد به اساس محکم و پایه متین. بنابراین، مفهوم خرص بعد از ایجاد ظن و اعتماد بر ظن محقق میشود».
مرحوم علامه طباطبایی میفرمایند: دو جمله "ان هم الا یخرصون" و "ان یتبعون الا الظن" تعلیل میکنند جمله پیشین را. پیروی از گمان و حدس در اموری که جز بر علم و یقین اعتماد جایز نیست مانند خداشناسی و شناخت قوانین او دو سبب طبیعی برای گمراهی محسوب میشوند.
در آیات دیگر به موارد جزییتری که تکیه بر ظن موجب گمراهی مشرکین شده اشاره میشود. «واستکبر هو و جنوده بغیر الحق و ظنوا انهم الینا لا یرجعون» یعنی فرعون و سپاهیانش در حالی که بر این گمان بودند که به سوی ما باز نمیگردند از پذیرش دعوت حضرت موسی(ع) سرباز زدند. (قصص: 39) خداوند متعال در جای دیگر اشاره میفرماید که مشرکین با این گمان که خداوند بر اعمال مخفی آنان نظارت ندارند مرتکب معصیت شدهاند.
«و ما کنتم تستترون ان یشهد علیکم سمعکم و لا ابصارکم و لا جلودکم ولکن ظننتم ان الله لا یعلم کثیرا مما تعملون و ذلکم ظنکم الذی ظننتم بربکم ارداکم فاصبحتم من الخاسرین» «گمان نمیکردید که اعضایتان بر علیه شما شهادت بدهند پس مستور نداشتید از آنها کارهایتان را و گمان کردید خداوند بسیاری از کارهای شما را نمیبیند و به همین دلیل مرتکب شدید و همین گمان که شما به پروردگار خود بردید هلاک کرد شما را و از زیانکاران شدید. » (فصلت: 2.22) یعنی: در دنیا اعمال خود را از اعضا و جوارحتان مخفی نمیکردید نه به این دلیل که آنها درک نمیکنند بلکه گمان میکردید که خداوند به بسیاری از کارهای شما آگاه نیست و همین گمان شما درباره خدا موجب هلاک شما شد. در آیه شریفه «ذلکم» مبتدا و «ظنکم الذی ظنتم بربکم» بدل از آن و «ارداکم» خبر «ذلکم» میباشد در گفتگویی که بین مؤمنان و منافقان در قیامت مطرح است مؤمنان یکی از علل سقوط و خسران منافقان را حالت ارتیاب ای اختیار الریب بالطوع علی العلم و الیقین آنان بیان میکند.
از آنجا که پذیرش دین و گام نهادن در طریق بندگی لازم است با مراعات محدودیتهای کمی و کیفی در بهرهوری از لذات مادی و دنیوی به امید رسیدن به آنچه جاودانی است که در واقع معنایش ترجیح زندگی اخروی بر زندگی دنیا است، لذا آنانکه زندگی و لذات جهان مادی، در نظرشان، ترجیح دارد در چنین مسیری گام نمینهند بلکه طبعا راهی را بر میگزینند که هرچه بیشتر موانع التذاذ و بهرهوری از حیات مادی را از پیش پایشان بردارد.
«یوم یقول المنافقون و المنافقات للذین آمنوا انظرونا نقتبس من نورکم... ینادونهم الم نکن معکم قالوا بلی ولکنکم فتنتم انفسکم و تربصتم و ارتبتم و غرتکم الامانی حتی جاء امرالله و غرکم بالله الغرور» «روزی که مردان و زنان منافق به مؤمنین میگویند نظری برما بیافکنید تا از نور شما شعلهای بگیریم... منافقان مؤمنین را صدا میزنند آیا ما با شما نبودیم مؤمنین گویند چرا لکن شما خود را در هلاکت افکندید و انتظار سختی برای مؤمنین داشتید و در امر دین تردید کردید و آرزوها شما را فریفت تا ناگاه امر الهی فرا رسید در حالی که شیطان شما را فریب داده بود. » (حدید: 1.13) از ویژگیهای اینگونه افراد جدال با حق بدون اعتماد بر دلیل و برهان است.
«کذلک یضل الله من هو مسرف مرتاب الذین یجادلون فی آیات الله بغیر سلطان» «این چنین خداوند اسرافکاران و افرادی که شک را پذیرا شدند گمراه میکند همانها که در آیات الهی بیآنکه دلیلی برای آنها آمده باشد به مجادله بر میخیزند» (غافر: 3.34) در آیه شریفه ابتدا اضلال الهی معلق بر اسراف و ارتیاب شده که بیانگر تعلیل است و در ادامه آیه در تفسیر «مسرف مرتاب» میفرماید: «الذین یجادلون فی آیات الله بغیر سلطان» در روایات شریفه نیز شک و شبهه به عنوان یکی از مهالک بیان شده. از امیرالمؤمنین علی(ع) نقل شده که میفرماید: «هلاک بارترین چیز، شک و در شک ماندن است و نگهدارترین چیز پارسایی و پرهیزگاری است. » همچنین میفرمایند: «بر تو باد به همراهی یقین و دوری از شک چون هیچ چیز برای انسان زیانبارتر از غلبه شک بریقین نیست» روشن است آنچه این دو روایت اعم از شک و یقین مورد امر و نهی واقع شده ایجاد شک و یقین نیست چون شک و یقین دو حالت نفسانی غیر اختیاری است، لذا میتوان گفت منظور ریشهکن کردن ظن و تحقیق برای حصول یقین منظور است. در روایات دیگر دوام این حالت یکی از موجبات هلاکت بیان شده، از مولی علی(ع) نقل شده که میفرمایند: «تداوم شک موجب پدید آمدن شرک میشود» یا «کسی که در شک باقی بماند شیطان بر او مستولی میشود».
یکی از عوامل درونی گمراهی انتخاب و مقدم داشتن زندگی دنیا بر آخرت است. از آنجا که پذیرش دین و گام نهادن در طریق بندگی لازم است با مراعات محدودیتهای کمی و کیفی در بهرهوری از لذات مادی و دنیوی به امید رسیدن به آنچه جاودانی است که در واقع معنایش ترجیح زندگی اخروی بر زندگی دنیا است، لذا آنان که زندگی و لذات جهان مادی، در نظرشان، ترجیح دارد در چنین مسیری گام نمینهند بلکه طبعاً راهی را بر میگزینند که هر چه بیشتر موانع التذاذ و بهرهوری از حیات مادی را از پیش پایشان بردارد.
«... و لکن من شرح بالکفر صدرا فعلیهم غضب من الله و لهم عذاب عظیم ذلک بانهم استحبوا الحیوه الدنیا علیالاخره و ان الله لا یهدی القوم الظالمین» «... آن کس که از روی اختیار وهوای نفس دلش آکنده به ظلمت کفر گشت بر آنها خشم خدا و غضب دوزخ خواهد بود این بازگشت از آن جهت است که کافران زندگی دنیا را بر آخرت مقدم داشتهاند و خداوند کافران را هدایت نمیکند. » (نحل: 10.106)
در مفردات راغب آمده است که: «حقیقت استحباب یعنی تلاش برای دوست داشتن چیزی و متعدی شدن آن به حرف "علی" معنای ایثار و مقدم داشتن را افاده میکند»
و به خطر افتادن امنیت یکی از عوامل درونی شرک و پایداری بر آن ترس از به مخاطره افتادن امنیت است. آرامش و امنیت از موضوعاتی است که هر جانداری برای کسب آن تلاش و در مقابل با هر آنچه که مخل آن باشد مقاومت و مبارزه میکند. بعضی از مردم وقتی ببینند پذیرش یا گفتن یا طرفداری از حق موجب برهم خوردن امنیت آنها است از همراهی حق خودداری میکنند. در جامعه آلوده به شرک یکی از عوامل عدم متابعت از انبیا و پذیرش توحید همین مطلب است که خود مشرکین آن را به عنوان عذری در ساحت مقدس پیامبر صلوات الله علیه و آله مطرح میکنند.
«و قالوا ان نتبع الهدی معک نتخطف من ارضنا... » «و گفتند اگر همراه تو از اسلام که مایه هدایت است، متابعت کنیم ما را از سرزمینمان میربایند» (قصص:57)
مرحوم علامه طباطبایی میفرمایند: «این جمله به عنوان عذری برای ایمان نیاوردن مطرح شده به این بیان که اگر آنها ایمان بیاورند اعراب آنها را از سرزمینشان میربایند چون اعراب مشرکند و راضی به ایمان آوردن آنها و کنار گذاشتن بتها نیستند. این کلام در واقع اظهار مانع ایمان آوردن است و در آن اعتراف به حقانیت اصل دعوت و کتاب با محتوای آن نهفته است که خطر ربوده شدن مانع از پذیرش آن است» این موضوع خصوصاً با توجه به زندگانی و قتلها و غارتگریهای اعراب جاهلی امری قابل توجه است. «اولم یروا انا جعلنا حرما امنا و یتخطف الناس من حولهم» «آیا کافران (اهل مکه) ندیدند که ما آن شهر را حرم امن قرار دادیم در صورتی که از اطرافشان مردم ضعیف را به قتل و غارت میربایند» (عنکبوت: 67) ذیل آیه فوق داستانی نقل شده که این نکته را تأیید میکند از ابن عباس نقل شده که مشرکین گفتند: چیزی مانع از ایمان آوردن ما نیست مگر ترس از ربوده شدن. چون جمعیت ما کم است و اعراب بیشتر از ما هستند و زمانی که بفهمند ما به تو ایمان آوردیم ما را میدزدند بعد از این گفت و گوها بود که این آیه نازل شد "او لم یرو... " خداوند متعال برای خنثی کردن این عامل یا از بین بردن این مانع راههای گوناگونی قرار داده است که از جمله آنها میتوان به تقیه، دعوت به صبر و مقاومت، مهاجرت، تعیین مناطق امن حرم و از همه مهمتر تغییر بینش و دیدگاه شخص است که اگر با ایمان آوردن امنیت در زندگی دنیا را از دست میدهید این در مقابل هدایت و سعادت اخروی قابل مقایسه نیست.
ادامه دارد.
1. ر. ک. به: معجم مقائیس اللغه، ابن فارس، ماده شرک؛ الشیخ حسن طبرسی، مجمع البیان، 5جلد، (تهران: مکتبه العلمیه اللاسلامیه، بیتا)، ص 227.
2. انبیاء: 2.26، آل عمران: 49، بقره: 225، مریم: 64.
3. محمود زمخشری، کشاف، 4جلد، ج4، (بیروت: دارالکتب العربی، بیتا)، ص 173.
4. محمدحسین طباطبایی، المیزان، 20جلد، ج 18، (قم: جامعه مدرسین، بیتا)، ص 139.
5. محمد بن مسعود السلمی، معروف به عیاشی، تفسیر عیاشی، 2جلد، ج2، (تهران: مکتبه العلمیه اسلامیه، بیتا)، ص 266.
6. جلالالدین سیوطی، الدرالمنشور، 8جلد، ج 5، (بیروت: دارالفکر، 1403)، ص 156.
7. نهجالبلاغه، خ 95.
8. عبدالواحد الامدی، غررالحکم و درالکلم، 2جلد، ج 1، (بیروت: مؤسسه الاعلمی للمطبوعات،1407)، ص 406.
9. محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، 110جلد، ج 69، چ سوم، (بیروت: داراحیاء التراث الاسلامی،1403)، ص 104.
10. فخر رازی، تفسیر کبیر، 32جلد، ج 26، ص 200.
11. طباطبایی، پیشین، ج 16، ص 177، با اندکی تصرف.
12. آمدی، پیشین، ص 220.
13. آمدی، پیشین، ص 243.
14. حسن مصطفوی، التحقیق، التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، (تهران: بنگاه ترجمه و نشر کتاب، 1360)، ماده طفی.
15. طباطبایی، پیشین، ج 2، ص 192.
16. طباطبایی، ج 17، ص 133.
17. سیدقطب فی ظلال، 6جلد، ج 6، چ نهم (بیروت: دارالشرق، 1400) ص39،19 /طبرسی، پیشین، ج5، ص498.
18. طباطبایی، پیشین، ج 20، ص 325.
19. طباطبایی، پیشین، ج 20، ص 192.
20. نهج البلاغه، پیشین.
21. محمد کلینی رازی، اصول کافی، 2جلد، چ سوم، (تهران: دارالکتب اسلامیه، 1388)، ص 327.
22. آمدی، پیشین، ج 1، ص 41.
23. مصطفوی، پیشین، ماده اشک.
24. محمدتقی مصباح، آموزش عقاید، 2جلد، (تهران: سازمان تبلیغات اسلامی، 1365)، ص 39.
25. مصطفوی، پیشین، هود: 62.
26. مصطفوی، پیشین، ج 6، ص 120.
27. مصباح، پیشین، ج 1، ص 41.
28. مصطفوی، پیشین، ماده حرص: پیروی از کمان و حدس در اموری که جز بر علم و یقین اعتماد بر چیزی جایز نیست. مانند خداشناسی و شناخت قوانین او دو سبب طبیعی برای گمراهی محسوب میشود.
29. طباطبایی، پیشین، ج 7، ص330، محمدرشید رضا، المنار، 11جلد، ج 8، چ دوم، (بیروت: دارالمعرفه، بیتا)، ص 1.15.
30. مصطفوی، پیشین.
31. آمدی، پیشین، ج 1، ص 208، کلمه 493.
32. آمدی، پیشین، ج 2، ص 23، کلمه 65.
33. آمدی، پیشین، ج 1، ص 295، کلمه 94.
34. نهجالبلاغه، حکم، 31.
35. طباطبایی، پیشین.
36. حسین راغب اصفهان، المفردات فی غریب القرآن، بیروت، دارالمعرفه، بیتا، ماده حب.
37. طباطبایی، پیشین، ج 16، ص 60.
- ۹۴/۰۹/۱۶