عدل جهان شمول مهدوی در نگاه جامع قرآنی به عدل
- شنبه آذر ۲۱ ۱۳۹۴، ۰۲:۰۰ ب.ظ
- ۰ حرفهای شما
در این مقاله مفهوم عدل، به معنای شامل و جامع آن که زیر بنا و اساس تمام تفکرات اسلامی است، تبیین شده و رابطه آن، باحق و حد آشکار میگردد. مفهوم عدل، در خداوند متعال و نسبت انسان و نظام خلقت با مفهوم عدل، کالبدشکافی شده و عدل، مقام و رتبهای قابل دستیابی برای انسان تبیین میشود. در نهایت، جایگاه عدل جهانشمول مهدوی در نظام آفرینش و چگونگی آینده انسان و جهان در پرتو آن، تبیین خواهد شد.
عدل، عدالت مهدوی، قرآن، عدل الهی، جامعه، آینده بشر
مبحث عدل، از اساسیترین مباحثی است که باید مورد اهتمام و دقت صاحب نظران قرار بگیرد، چراکه از جوانب و زوایای متعدد و گوناگونی حائز اهمیت میباشد.
این حقیقت، برای کسانی که با مباحث قرآنی و روایی آشنایی اندکی داشته باشند، از آشکارترین و بدیهیترین اصول اسلامی است که تمام مباحث اسلامی، از آن الهام میگیرد و در جایگاههای متعدد و به طرق گوناگون مطرح شده و تبیین گشته است.
نتیجه طبیعی این گستردگی و شمول، آن است که اولاً بررسی همه جانبه مبحث عدل، کاری بس مشکل خواهد شد و ثانیاً همیشه پرونده این بحث، باز خواهد بود و هر زمان، قابلیت بررسی مجدد و واکاوی موشکافانه را دارا میباشد.
آنچه در این مقاله، پیجویی و تبیین میشود، آن است که در تمام مباحث اسلامی ـ اعم از مباحث عقلی و نقلی که شامل تمام جوانب کلامی، تفسیری، فقهی، اخلاقی و... میباشد ـ مبحث عدل، محوریت داشته و در واقع، جدا از کاربردهایی که به صورت جزئی یا کلی در این مباحث دارد، در جایگاه اساس و شالوده تمام تفکرات اسلامی، جایگاهی بسیار مرتفع و مهم دارد.
البته این مطلب، بر اساس آیات و روایات فراوان، آشکارتر خواهد شد؛ چنان که برای مقدمه میتوان به روایت ذیل استناد جست که در آن، ابومالک از امام سجاد علیه السلام از همة قوانین دین یا به تعبیر صریحتر، از پایه و اساس تمام تشریعات میپرسد که: «عن أبی مالک قال : قلت لعلی بن الحسین علیهما السلام: أخبرنی بجمیع شرایع الدین، قال : قول الحق والحکم بالعدل والوفاء بالعهد».[1]
وامام علیه السلام در پاسخ او میفرماید: «کلام حق و حکم بر اساس عدل و وفای به عهد».
لبته در این مقاله، تبیین خواهد شد که عدل و حق، دو چهره یک حقیقت هستند که در مصادیق متعددی تبلور دارند.
معنای عدل و مفهومی که از آن، مورد نظر ما است، با بررسی معنا و تعاریف عدل، روشن خواهد شد؛ چنان که آنچه تحت عنوان عدل یا تعریف آن، وارد شده است، متضمن دو معنا و مفهوم برجسته و اساسی برای عدل و عدالت میباشد که این دو مفهوم، از نظر لغوی نیز قابل اثبات میباشند. این دو مفهوم، عبارتند از:
برخی تعریفهایی که از مبحث عدالت صورت گرفته و میان اهل تحقیق رواج یافته است، ناظر به این مفهوم از عدالت میباشد؛ چنان که استاد بزرگوار، علامه شهید مرتضی مطهری در کتاب عدل الهی[2] آیات و روایات ذیل را ناظر به این مفهوم از عدل دانسته است:
خداوند در قرآن میفرماید: «و آسمان را برافراشت، و میزان و قانون (در آن) گذاشت».[3]
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله فرمود: «زمین و آسمانها، بر اساس عدل استوارند».[4]
البته اینگونه تعریفها از عدل، منشأ لغوی نیز دارد؛ چنان که در مفردات راغب این گونه آمده است: «عدل: عدالت و معادله، لفظی است که مقتضی معنای مساوات است»[5] که به معنای عدم جریان حکم تساوی بوده و بیانگر برخورداری متناسب میباشد؛ مانند تقسیم حقوق و کارها میان زن و مرد یا نوع رفتار با زن و مرد که طبعاً بر اساس متفاوت بودن قابلیتها و نیازهای آنها، تفاوت رفتارها و موضعگیریها، عملی عادلانه و بر اساس میزان و قسط خواهد بود؛ البته به شرط آن که حقیقت نیازهای این دو، شناسایی شده و بر اساس آن، عمل شود.
همچنین میتوان جمله مشهور أمیر المؤمنین، علی بن ابی طالب علیه السلام که میفرمایند: … با عدالت همه امور در جای خود قرار میگیرند … .[6] را نیز ناظر به این معنای عدل دانست؛ چنان که لازمه قرار دادن یک چیز در جای خودش، تناسب میان آن شیء و دیگر اشیا خواهد بود.[7]
برهمین اساس، میتوان علت ترادف و کاربردهای مشترک واژه هایی مانند قسط، اقتصاد، استقامت و میزان را با عدالت توجیه کرد.
دومین تعریف و معنایی که از عدالت رایج شده، برقراری تساوی میان دو چیز است که ناظر به نفی هر گونه تبعیض میباشد؛ چنان که استاد بزرگوار، علامه شهید مرتضی مطهری در کتاب عدل الهی متذکر آن شده است.[8]
البته این معنا نیز همچون مورد قبل، شواهد و مستنداتی از کتب لغت دارد؛ چنان که «معجم مقاییس اللغة» ذیل عنوان «عدل» آمده است که:
«عدل، یعنی حکم یکسان دادن و از همین باب است که نسبت به آنچه شبیه دیگری است، میگویند: عِدل او است ( معادل، مشابه )».[9]
همچنین در «مصباح اللغة» در ذیل عنوان «العدل» آمده است: «تعادل: به معنای تساوی است».
یعنی برخورد یکسان با همة مصادیق یک موضوع که از لحاظ شرایط، متحد و مشترک میباشند؛ مانند قاضی در جلسه دادرسی که باید برابر شاکی و متهم، برخوردی یکسان داشته باشد و هیچیک از طرفین را نا به جا برتری ندهد؛ چنان که در کتاب القضاء در باب وظایف قاضی، اولین وظیفه از هفت وظیفهای که محقق حلی قدس سره برای قاضی بر میشمارد، این گونه است:
«نخست: برخورد یکسان با دو طرف دعوی در سلام و نشستن و سخن گفتن و گوش دادن و...».[10]
برخی محققان، پس از بررسی مفاهیم این واژه، اصل را در این واژه توسط بین افراط و تفریط دانستهاند؛ چنان که علامه مصطفوی در التحقیق فی کلمات القرآن متذکر آن شده است:
«أصل مشترک در ماده عدل، حد وسط بودن برای افراط و تفریط است؛ به گونهای که موجب زیادی یا نقص نشود و این توازن و اعتدال، حقیقی است».[11]
با دقت در معانی این واژه و توجه به مطالب مذکور، جای این سؤال باقی خواهد ماند که حد وسط واقع شدن (توسط) بین دو شیء یا بین افراط و تفریط، براساس چه معیار و میزانی صورت میگیرد؟
در واقع، اصل در توسط و آنچه که تجاوز از آن یا کوتاهی در قبال آن، موجب زیاده و نقصان گشته و مصداق افراط و تفریط خواهد شد، چیست؟
این خود، اول کلام است و در واقع، بازگشت به آغاز است؛ چرا که با توجه به این نکته، نه تنها بر مبنای مطالب گذشته، معنای عدل روشن نمیگردد، بلکه بر ابهام آن نیز افزوده خواهد شد؛ زیرا «توسط» بدون در نظر گرفتن طرفین ومعیار سنجش، واقعیت خارجی نخواهد داشت؛ در حالی که مسأله عدل، مسألهای روشن بوده و بدیهی است که دارای نمودها و موارد و مصادیق فراوان است و یک فرض ذهنی و انتزاعی صرف نمیباشد.
اما با دقت در استعمالات قرآنی و برخی نکات لغوی، معیار سنجش عدل را که مطابقت با آن معیار عدل تحقق یافته وعدم تطابق با آن، مستلزم زیاده و نقصان یا افراط و تفریط خواهد شد را میتوان شناخت.
یکی از مواردی که صراحت در آن دارد که عدل، نیازمند یک معیار سنجش است، تا مفهوم اعتدال و تعادل در پرتو آن معنا یابد، آیات ذیل است که علاوه براثبات این نکته برای عدالت، بیانگر معیار سنجش آن نیز میباشد:
«و از قوم موسی، گروهی هستند که به حق راهبری میکنند، و بر اساس آن، دادگری مینمایند».[12]
«و از میان کسانی که آفریدیم، گروهی هستند که به حق راهبری میکنند و بر اساس آن، دادگری مینمایند».[13]
با توجه به این دوآیه، میتوان معیار سنجش عدالت را حق دانست، چراکه خداوند متعال، وظیفه این امت که پیشرو و امام هستند را هدایت به سوی حق و ایجاد اعتدال بر اساس معیار بودن حق، بر میشمارد.
این مطلب، در کلمات پر بار امیر مؤمنان علیه السلام نیز تبیین گشته و به روشنی بیان شده است. آن حضرت فرموده است:
«به راستی عدل، میزانی است که خداوند سبحان در خلق قرار داده و آن را برای به پاداشتن حق، نصب کرده است».[14]
در این بیان به روشنی نسبت میان عدل و حق آشکار میشود؛ چرا که طبق این فرمایش، عدل میزانی است برای اقامه و به پاداشتن حق و در واقع، میزان بودن عدل، بر اساس تناسب آن، با حق است. از همین باب است که در لسان العرب آمده است:
«عدل، حکم دادن بر اساس حق است»[15] که معنای آن، روشن و بیابهام است و با اندک توجهی میتوان این تطابق را در دو معنای مذکور، پی جویی کرد؛ چنان که برقراری مساوات و تناسب میان دو شیء با فرض تفاوتهایی که میان آن دو وجود دارد، در واقع رعایت کردن نیازهای آنها و حقوق خاص هر یک بر اساس تفاوتشان میباشد که مصداق عدالت است و تخلف از آن، به تکلیف کردن خارج از توان و طبعا خروج از عدالت خواهد انجامید.
از سوی دیگر، عدم مراعات تساوی بین دو شیء در موارد یکسان و نیازمند به تساوی نیز از مصادیق تجاوز از حق است که به خروج از عدالت میانجامد. بر همین اساس، میتوان به آیاتی که تجاوز از احکام الهی را مصداق ظلم بیان میکند نیز تمسک جست؛ مانند آیات ذیل:
«کسانی که از حدود خداوند تجاوز کنند ستمگرند».[16]
«هر کس از حدود خداوند تجاوز کند، در حقیقت به خود ستم کرده است».[17]
چرا که قوانین و حدود الهی، بر اساس شناخت حقیقی و کامل خداوند متعال از تفاوتها و نیازهای مشترک انسانها وضع شده و در واقع، خداوند بر اساس عدالت فرمان میدهد و قوانین او نیز بر اساس عدل است که خروج از آنها، تجاوز از حق، و مصداق افراط وتفریط که عدم عدالت است؛ خواهد بود. این مطلب در آیات کتاب الهی، این گونه مورد تأکید قرار گرفته است:
«خداوند، به عدل و نیکی و ادای حق نزدیکان فرمان میدهد و از فحشا و منکر و ستمگری باز میدارد و شما را پند میدهد، باشد که متذکر شوید».[18]
«بگو: پروردگار من، به عدل آشکار فرمان داده و نیز به این که هنگام هر نماز، رو به جانب او گردانید و با اخلاص، او را بخوانید؛ همانطور که در آغاز، شما را آفرید، به سویش باز میگردید».[19]
«کلام خدای تو، از روی راستی و عدالت بوده وبه فرجام رسید. هیچ بدیل وجایگزینی برای آن نیست و او خدای شنوا و دانا است».[20]
بنابراین مقصود ما از معنای عدالت در این مقاله میتواند چنین باشد: «التوسط بین الإفراط و التفریط بحیث لا تکون فیه زیادة و لا نقیصة»؛ اما با لحاظ این نکته که معیار سنجش این «توسّط»، همیشه یک امر پایدار و ثابت است که همان «حق» میباشد.
اولین مبحثی که پس از تعریف عدالت به ذهن خطور میکند، بحث عدل الهی و مباحث کلامی وابسته به آن میباشد. البته این امر، نه تنها به دلیل انس اذهان عمومی مسلمین به این بحث است؛ بلکه به سبب آن است که عدل، برای تمام عرصههای کلامی، اخلاقی، فقهی و اجتماعی، پایه و پشتیبان میباشد.
انس به این نگاه و این جنبه از مبحث عدل، دو علت دارد: یکی سابقه زیاد و کثرت استفاده این مفهوم در مباحث کلامی صفات الهی و دیگری نقشی است که مبحث عدل الهی در تفکیک مکاتب کلامی دارا است.
بر اساس تفاوت نگاه ما در این بحث و مقصودی که از مبحث عدل داریم، چیزی غیر از مبحث عدل الهی به معنای کلامی آن، مورد نظر ما است؛ ولی بحث را از تجلی کمال و ذات الهی در عدل آغاز میکنیم؛ زیرا جدای از آشنایی ذهن به این مبحث که به سرعت انتقال مطالب خواهد انجامید، سیر منطقی بحث نیز همین روال را میطلبد؛ چرا که برای بررسی عدل که امری جاری در تمام شؤون حیات از ذات الهی تا کوچکترین ذرات عالم است، بهتر است از بالاترین مراحل و پررنگ ترین شکل عدالت آغاز کنیم، تا در پرتو نور و روشنایی آن، مباحث پایینتر و چیدمان نظام خلقت، آشکار و روشن شود.
عدل به مفهومی که در این مقاله تبیین شد، در ذات الهی نیز جریان دارد و از مهمترین صفات کمال الهی است، چنان که در پرتو مباحث کلامی روشن شده است. استاد علامه محمدرضا مظفر در عقائد الإمامیة میفرماید:
معتقدیم یکی از صفات ثبوتی کمالی الهی آن است که خداوند متعال، عادل است که ظلم نمیکند؛ پس نتیجه این عادل بودن، آن است که او در قضاوت، جور نمیکند و در حکم دادن، مسامحه روا نمیدارد، به اطاعتکنندگان پاداش میدهد و حق آن را دارد که گنهکاران را مجازات نماید، بندگان را بیش از توانشان تکلیف نمیکند و بیش از آن که مستحق هستند، عذاب نمیدهد...».[21]
از تمامی این تعبیرات، میتوان دلالت و التزام معنای عدل بر مراعات حق و در نظر گرفتن شرایط و نیازها برای ایجاد عدالت بر اساس حق را تبیین کرد؛ چنان که حق عابد که براساس امر الهی عمل کرده، اعطای ثواب، و حق مجرم که از آن، تخطی کرده، دریافت عقاب است. لازمه تکلیف بیش از توان و عقاب بیش از جرم، عدم مراعات تناسب است که خلاف حق و مصداق بیعدالتی بوده و خداوند متعال از آن بری است.
البته نظر برخی محققان که تعبیر: «العدل هو إعطاء کل ذی حق حقه» را تنها ناظر به مواردی دانستهاند که حقی در بین باشد و در غیر آن، صادق نمیدانند[22]، جای تأمل دارد؛ چرا که وجود حکمت ومصلحت نیز، خود بر نیاز و مطالبهای دلالت دارد که مراعات آن، حق است و عدم مراعات آن، تجاوز از حق خواهد بود و مصداق خروج از عدالت میشود.
برهمین اساس، میتوان آیاتی را که بیهوده و عبث بودن آفرینش را نفی کرده و آیاتی که بر حق بودن آفرینش و همچنین خلق عالم بر اساس حق دلالت دارد را از مصادیق عدل در افعال الهی بدانیم؛ چراکه هدف دار بودن عالم خلقت از دو جهت لازم است: یکی از جهت فعل الهی که حق وتناسب آن است که از خدای متعال که دارای کمال مطلق است، امر عبث و بیهوده صادر نشود و دیگری از جهت انسان و نظام خلقت که با دقت در نظم وانتظامات بسیار پیچیده و هماهنگ حاکم بر این مجموعه و عظمت آن، حق و تناسب ایجاب میکند که بیهدف و باطل نباشد.
با اندک تأمل در آیات الهی نیز میتوان به این نکات پی برد؛ چرا که در آیاتی که به عبث و بیهوده نبودن خلقت پرداخته شده و این امر گوشزد شده است، اولاً به بلند مرتبه بودن خداوند در مقایسه با این گونه تفکرات اشاره شده که بر مبرا بودن ذات الهی از بیهدف بودن آفرینش این عالم دلالت دارد:
«آیا پنداشتید که شما را بیهوده آفریدهایم و اینکه شما به سوی ما بازگردانیده نمیشوید؟ پس والا است خدا، فرمانروای بر حق. خدایی جز او نیست. )اوست( پروردگار عرش گرانمایه».[23]
ثانیاً بیهوده و باطل بودن عالم را ظن و گمان کافران میداند که میتوان از آن استفاده کرد که انسان مؤمن با دقت و تأمل در نظام خلقت، هیچگاه به چنین نتایج باطلی راه نخواهد برد.
«و آسمان و زمین و آنچه را که میان این دو است، به باطل نیافریدیم. این، گمان کسانی است که کافر شده )و حقپوشی کرده( اند؛ پس وای از آتش بر کسانی که کافر شدهاند!»[24]
از سوی دیگر، نظام عالم باید براساس حق استوار باشد؛ چنان که هر موجودی که استحقاق دریافت حقی را دارد، آن را دریافت کند؛ آن هم به گونهای که با دیگر اجزای عالم و نظام خلقت؛ تعارض و تناقضی نداشته باشد؛ یعنی در عین دریافت حقی که مستحق آن است، تناسب و هماهنگی لازم را با عالم خلقت دارا باشد که همین گونه است و خداوند متعال در قرآن کریم این مطلب را در آیات بسیاری مورد تأکید قرار داده است از جمله :
(وما خلقنا السماوات والأرض وما بینهما إلا بالحق وإن الساعة لآتیة فاصفح الصفح الجمیل).[25]
(خلق السماوات والأرض بالحق تعالی عما یشرکون)[26]
(خلق الله السماوات والأرض بالحق إن فی ذلک لآیة للمؤمنین)[27]
(أولم یتفکروا فی أنفسهم ما خلق الله السماوات والأرض وما بینهما إلا بالحق وأجل مسمی وإن کثیرا من الناس بلقاء ربهم لکافرون)[28]
(ما خلقناهما إلا بالحق ولکن أکثرهم لا یعلمون)[29]
(وخلق الله السماوات والأرض بالحق ولتجزی کل نفس بما کسبت وهم لا یظلمون)[30]
(ما خلقنا السماوات والأرض وما بینهما إلا بالحق وأجل مسمی والذین کفروا عما أنذروا معرضون)[31]
(وهو الذی خلق السماوات والأرض بالحق ویوم یقول کن فیکون قوله الحق وله الملک یوم ینفخ فی الصور عالم الغیب والشهادة وهو الحکیم الخبیر)[32]
(هو الذی جعل الشمس ضیاء والقمر نورا وقدره منازل لتعلموا عدد السنین والحساب ما خلق الله ذلک إلا بالحق یفصل الآیات لقوم یعلمون)[33]
(ألمتر أن الله خلق السماوات والأرض بالحق إن یشأ یذهبکم ویأت بخلق جدید)[34]
(خلق السماوات والأرض بالحق وصورکم فأحسن صورکم وإلیه المصیر)[35]
در واقع، این آیات، علاوه بر اثبات عدل دربارة خداوند متعال، بر آن نیز دلالت دارد که اساس و شالوده و همچنین نظام این عالم، بر مبنای عدالت استوار میباشد؛ یعنی حق در تمام جوانب خلقت و تدبیر این عالم در نظر گرفته و رعایت شده است؛ به تعبیر دیگر، حق، اساس این خلقت بوده و علاوه بر آن در شکل ایجاد و همچنین در نظام حاکم بر آن نیز نیازها و مطالبات( یعنی حق یا استحقاق )، در نظر گرفته شده و بر اساس پاسخگویی به آنها، آنچه لازم بوده است، به همان شکلی که باید، ایجاد شده است. خداوند متعال در باب خلقت انسان، این نکته را متذکر شده است و خطاب به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله میفرماید:
«کسی که تو را آفرید و مرتّبت کرد و تو را معتدل ساخت».[36]
با تو جه به همین نکته، میتوان آنچه از حکما دربارة معنای عدل ذکر شده است را تبین کرد. حکما، عدل را این گونه تعریف میکنند:
«رعایت استحقاقها در افاضه وجود و امتناع نکردن از افاضه و رحمت به آنچه امکان وجود یا کمال وجود را دارد».[37]
چرا که مراعات حق یا استحقاق در نظام آفرینش، رعایت تساوی در موارد مشترک و رعایت تناسب در مواردی که تفاوتهایی دارد، شکل گرفته است میباشد که در نظام این عالم مشهود است؛ لذا این عالم، به بهتر ین شکل ممکن ایجاد شده است.
با توجه به مطالب ارائه شده، معنای روایت نبوی صلی الله علیه و آله که میفرماید: با عدالت آسمان و زمین پابرجاست؛[38] بیش از پیش روشن میشود.
با توجه به آنچه طرح شد ـ یعنی نسبت میان عدل و حق و لحاظ کردن معنای حق در مفهوم عدل ـ میتوان عدل را یک کمال و میزان مطلوب در عالم برشمرد.
افراط و تفریط، مصداق کاملی برای نقصان و زیادهاند و به عدم توازن خواهند انجامید و تا عدم توازن بر انسان حاکم باشد، رشد و کمالی در او ایجاد نخواهد شد؛ لذا برای رسیدن به کمال و رشد در این مسیر، عدل، بسیار ضروری مینماید. انسان از دو بعد مادی و معنوی مرکب است؛ لذا هنر و لیاقت او در حفظ تعادل و توازن میان این دو و استفاده کامل از همة قابلیتهای خدادادی خواهد بود که در صورت عدم ایجاد توازن، یکی از ابعاد وجودی وی مختل و ناکار آمد خواهد شد. این، مسلّماً برای او نقصانی به شمار میآید.
اما در صورت ایجاد توازن وتعادل میان دو جنبه مادی و معنوی، انسان میتواند از همة ظرفیت وجودی خویش بهره گیرد که مسلماً برای او کمال محسوب خواهد شد. امیر المؤمنین علیه السلام میفرماید:
«نهایت عدالت، آن است که انسان، در درون خود به مقام عدل دست یابد».[39]
البته این امر، به انسان به این معنای کلی محدود نمیشود بلکه شامل مسایل کلیتر یا جزئیتر از آن نیز خواهد شد و علت پیاده کردن مطلب بر مفهوم مذکور، تنها کمک به تبیین آن بوده است؛ چنان که در صفات، افعال، نیات و... نیز جاری بوده و قابل تبیین میباشد. در واقع، بحث عدل، در تمام شؤون انسان و عالم جاری است.
این مطلب که عدل، کمال مطلوبی برای انسان خواهد بود، در آیات کتاب شریف الهی نیز مورد تأکید قرار گرفته است؛ چنان که خداوند متعال در دو فراز و آیه از آیات سوره اعراف متذکر آن شده است و میفرماید:
«و از قوم موسی، گروهی هستند که به حق راهبری میکنند و بر اساس آن، دادگری مینمایند».[40]
«و از میان کسانی که آفریدیم، گروهی هستند که به حق راهبری میکنند و بر اساس آن، دادگری مینمایند».[41]
چرا که رسیدن به حق، از مسیر اعتدال میسر و ممکن خواهد شد و در غیر این صورت - یعنی در صورت افراط وتفریط – حق، مراعات نشده و سیر حرکت انسان به بیراهه خواهد رفت. از سوی دیگر، مسیر انسان، حرکت به سوی لقای الهی و تقرب الی الله است که در آیات فراوانی به انسانها گوشزد شده است؛ مانند:
«و اینکه پایان (راه) فقط به سوی پروردگار تو است».[42]
«بهراستی پارسایان در بوستانها (ی بهشتی) و نهرها هستند * در جایگاه راستین، نزد بزرگ فرمانروای توانا».[43]
«ای انسان! به راستی تو به سوی پروردگارت در تلاش میباشی (و رنج میکشی) و او را ملاقات خواهی کرد».[44]
و نیز آیات بسیار دیگر. البته این تقرب، حقیقتاً تقرب مکانی و زمانی نمیباشد، بلکه تقرب مرتبه و جایگاه به خداوند متعال است که این، حاصل نمیشود مگر از راه تشبه به اخلاق الهی؛ چنان که علامه شعرانی در حاشیه خود بر شرح أصول کافی، اثر ملا صالح مازندرانی این گونه میفرماید:
«تقرب به خداوند متعال، نزدیکی زمانی و مکانی نخواهد بود؛ بلکه با تشبه در صفات کمالی حاصل میگردد؛ چنان که گفته شده است: «تخلق به اخلاق الهی پیدا کنید»؛ پس انسان هرچه بیشتر صفات الهی مانند علم، صبر، رحمت و نیکی را با تلاش و زهد در خود تقویت کند، به خداوند متعال نزدیکتر خواهد شد. از عیسی بن مریم نقل شده است که به حواریون میفرمود: «کامل شوید؛ چنان که پروردگارتان کامل است». در نهایت این که با وجود حب دنیا و غرق شدن در شهوتها و پرتگاهها، امکان توجه به نفس و تحصیل تشبه به خالق و نزدیک شدن به خداوند متعال و تحصیل علم آخرت، موجود نیست ...». [45]
یکی از مواردی که انسان باید در سیر خود به سوی خدا با خود به همراه ببرد، عدل است. وجه تلاش و همت او باید به سوی هر چه کاملتر شدن عدالت در وجودش باشد. علاوه برآن، عدالت، میزان بسیار خوبی برای محک زدن میزان رشد و تکامل انسان در این مسیر است؛ چرا که در همة ارتباطات و عناصر مرتبط با انسان در این مسیر ایفای نقش میکند؛ چنان که عامل هماهنگکننده میان قوای مختلف انسان و تنظیمکننده رفتارها و کنش و واکنشهای انسان همین عدالت است؛ برای نمونه:
- میان علم وعمل (عبادت ) باید اعتدال مراعات شود، چنان که عبادت بدون علم، هیچ ارزشی نداشته و علم بدون عبادت نیز تکامل و پیشرفتی را برای انسان به ارمغان نخواهد آورد؛ بلکه او را به سمت مهالک خواهد کشاند. تنها عمل و عبادت براساس علم ومعرفت است که انسان را به سوی قرب الهی سوق میدهد، که شرط آن، رعایت تناسب و برقراری عدالت میان علم و عمل است.
- میان قوای مختلف انسان، چون شهوت و غضب و... نیز باید اعتدال مراعات شود؛ چنان که در آیات الهی عادل بودن، در جایگاه یک صفت نفسانی، مورد اهتمام قرار گرفته است:
«ای کسانی که ایمان آوردهاید! هنگامی که مرگ یکی از شما فرا رسد، هنگام وصیّت )باید( از بین شما، دو عادل را به گواهی دادن میان خود )فرا خوانید(».[46]
- میان روابط انسان ـ چه با خود و چه با انسان دیگر، چه با نظام خلقت و مخلوقات وچه با خداوند متعال ـ باید عدالت مراعات شود:
«و به مال یتیم- جز به نیکوترین شکل - نزدیک مشوید، تا به حد رشد خود برسد. و پیمانه و ترازو را به عدل آشکار، تمام بپیمایید. هیچ کس را جز به قدر توانش تکلیف نمیکنیم. و چون )به داوری یا شهادت( سخن گویید، دادگری کنید؛ هر چند خویشاوند باشد. و به پیمان خدا وفا کنید. اینها است که )خدا( شما را به آن سفارش کرده است؛ باشد که پند گیرید».[47]
«و اگر در اجرای عدالت میان دختران یتیم بیمناکید، هر چه از زنان )دیگر( که شما را پسند افتاد، دو دو، سه سه، چهار چهار، به زنی گیرید. پس اگر بیم دارید که به عدالت رفتار نکنید، به یک )زنِ آزاد( یا به آنچه )از کنیزان( مالک شدهاید )اکتفاء کنید(. این )خودداری( نزدیکتر است تا به ستم گرایید )و بیهوده عیالوار گردید(».[48]
- نهایتاً در مطلق موارد و عموم اعمال و احوال، امر به اعتدال در قرآن کریم وارد شده است:
«ای کسانی که ایمان آوردهاید؛ پیوسته به عدالت قیام کنید و برای خدا گواهی دهید، هر چند به زیان خودتان یا )به زیان( پدر و مادر و خویشاوندان )شما( باشد. اگر )یکی از دو طرفِ دعوا( توانگر یا نیازمند باشد، باز خدا به آن دو )از شما( سزاوارتر است؛ پس، از پی هوس نروید که )در نتیجه از حق( عدول کنید. و اگر به انحراف گرایید یا اعراض کنید، قطعاً خدا به آنچه انجام میدهید، آگاه است».[49]
از اینرو عدالت و عدل هم کمال مطلوب برای انسان میباشد و هم میزان و معیار مناسبی برای شناسایی میزان ارتقا و رشد وتکامل او خواهد بود.
حال سؤال اساسی این است عدل با تمام مزایا و نقشهایی که در نظام آفرینش و در تکامل انسان ایفا میکند، آیا برای انسان، امری دست یافتنی است؟ و آیا انسان میتواند به مقام اعتدال در تمام ابعاد وجودی خویش و تحقق عدل در جامعه بشری راه یابد ؟
با توجه به مطالب مطرح شده، پاسخ این سؤال بسیار آسان مینماید؛ چرا که با این پیش فرض که عدل، از صفات الهی بوده و در تمام افعال الهی نیز تبلور دارد و آشکار است که نظام آفرینش بر اساس مراعات عدل و اعتدال و عدالت محوری استوار است. پس انسان که جزئی از این نظام میباشد نیز براساس اعتدال آفریده شده است؛ لذا با وجود چنین پیش فرضهایی دستیافتنی بودن عدالت برای انسان، امری آشکار و بدیهی خواهد بود. از سوی دیگر، امکان وقوعی آن، مورد تأیید آیات و روایات بسیار است که قابلیت رسیدن به اعتدال در انسان را گوشزد میکند.
بالاتر از تمام این مباحث، هنگامی که رسیدن به اعتدال، یکی از اهداف خلقت انسان برشمرده میشود، دیگر جایی برای شک در امکان دست یافتن انسان به عدالت باقی نمیماند، چرا که در غیر این صورت، نقض غرض حاصل خواهد آمد. در فراز اول از آیات سوره الرحمن نه تنها هدف از خلقت انسان بلکه هدف تمام نظام آفرینش اعتدال و رسیدن به عدل معرفی شده است:
«به نام خداوند بخشنده بخشایشگر* خداوند رحمان* قرآن را تعلیم فرمود* انسان را آفرید* به او بیان را آموخت* خورشید و ماه با حساب منظّمی میگردند* گیاه و درخت برای او سجده میکنند * و آسمان را برافراشت * و میزان (و قانون) گذاشت تا در میزان طغیان نکنید (و از مسیر عدالت منحرف نشوید) * و وزن (وارزیابیهای خود) را بر اساس عدل آشکار برپا دارید و میزان را کم نگذارید».[50]
بر همین اساس، اگر عدالت برای انسان امری دست یافتنی نباشد، بسیاری از اوامر الهی بیهوده خواهد بود؛ چرا که:
(إن الله یأمر بالعدل والإحسان وإیتاء ذی القربی وینهی عن الفحشاء والمنکر والبغی یعظکم لعلکم تذکرون).[51]
( قُلْ أَمَرَ رَبِّی بِالْقِسْطِ وَأَقِیمُواْ وُجُوهَکُمْ عِندَ کُلِّ مَسْجِدٍ وَادْعُوهُ مُخْلِصِینَ لَهُ الدِّینَ کَمَا بَدَأَکُمْ تَعُودُونَ )[52]
نتیجه اینکه عدل برای انسان، نه تنها دست یافتنی است، بلکه از ارکان ومقومات وجود و حرکت تکاملی او است. از سوی دیگر، عدل، در جایگاه یک امر دستیافتنی و مقدس برای انسان، مورد اهتمام روایات اهل بیت علیهم السلام قرار گرفته است. امیر مؤمنان علیه السلام به تحصیل عدل امر کرده و میفرماید:
«تلاش کن محبوبترین امور نزد تو، فراگیرترینشان در عدالت و عادلترینشان در انطباق بر حق باشد».[53]
همچنین در جایی دیگر و با بیان دیگر میفرماید:
«تلاش کن تا مرکب تو عدل باشد... (= یعنی در مسیر زندگی، بر اساس عدل حرکت کن)».[54]
اگر عدل برای انسان دست یافتنی نبود، امر به آن، بیهوده بود. بالاتر از آن، مطلبیکه هرگونه شک و شبههای را در اینباره برطرف میکند. کلام دیگری از امیرمؤمنان علیه السلام است که ضمن آن، حضرت علیه السلام غایت و هدف عدالت را رسیدن انسان به عدالت در درون خویش و یافتن مقام عدل میداند:
«نهایت عدالت آن است که انسان در ذات خود به مقام عدل دست یابد».[55]
این روایت، بیانگر آن است که نه تنها عدل برای انسان دست یافتنی است، بلکه اساساً هدف یا اهمیت عدل، آن است که انسان، در دورن خویش به اعتدال برسد. برهمین اساس است که بالاترین حسرت و عذاب در قیامت، از آن کسانی است که به اعتدال رسیدند؛ ولی از آن تخلف کردند چنان که امام صادق علیه السلام میفرماید: «حسرتبارترین مردم در روز قیامت کسانی هستند که عدل را توصیف کردند ولی به غیر آن عمل کردند».[56]
رسیدن انسان به عدل تضمین شده است؛ هر چند انسان، با اختیار و انتخاب حرکت میکند.
با در نظر گرفتن چند مقدمه میتوان تبیین کرد که عدل، در عین این که از مسیر اختیار انسان میگذرد، امری تضمینی است و تحقق و نتیجه بخش بودن آن، قطعی است:
نخست: خدای متعال که خالق انسان و آفریننده تمام عوالم است، متصف به صفت عدل است.
دوم: آفرینش این عالم، بر اساس عدالت و به معیار حق صورت گرفته است.
این مطلب، در مباحث گذشته روشن شد، و روایت نبوی: «زمین و آسمانها بر اساس عدل استوارند». دلیل محکمی بر آن است. علاوه بر آن، میتوان این روایت امیر مؤمنان علیه السلام را شاهد برای آن ذکر کرد:
«خداوند متعال عدل را قوام و اساس آفریدههای خود و دوری از ظلمها و گناهان و مایه عظمت و سر بلندی اسلام قرار داده است».[57]
سوم: قوانین و دستورات الهی بر اساس عدل است:
«خداوند، به عدل و نیکی و ادای حق نزدیکان فرمان میدهد و از فحشا و منکر و ستمگری باز میدارد؛ شما را پند میدهد تا متذکر شوید».[58]
چهارم: عدل، خود کمالی مطلوب برای انسان است که او را به قرب الهی میرساند. این مطلب، ضمن آیات و روایات گذشته به وضوح تبیین شد.
پنجم: عدل، در اعمال و افعال انسان نیز تبلور مییابد؛ چنان که یک عمل میتواند به عدل متصف شود و این مطلب، نزد اهل تحقیق، روشن است.
ششم: انسان نیز میتواند به مقام عدل رسیده و متصف به صفت عدل شود. در عناوین گذشته به اثبات این مطلب پرداختیم. علاوه بر آن، میتوانیم آیات و روایات بسیاری را که دلالت بر لزوم عدالت در برخی امور را اثبات میکند به عنوان شاهد ذکر نماییم:
«ای کسانی که ایمان آوردهاید! هنگامی که مرگ یکی از شما فرا رسد، در هنگام وصیّت )باید( از بین شما، دو عادل را به گواهی دادن میان خود )فرا خوانید(».[59]
این آیه دربارة شهادت بر وصیت وارد شده است. همچنین مباحث لزوم عدالت در امام جماعت و قاضی (حاکم) نیز دلالت روشنی دارد که انسان میتواند به عدالت متصف شود.
بنابراین مقدمات میتوان گفت: انسان موجودی است که توسط خدایی عادل در نظامی بر اساس عدل خلق شده است و موظف به انجام اموری گشته که او را که قابلیت اعتدال را دارا است، به عدالت میرساند؛ لذا با وجود آنکه انسان در این عالم مختار است، عدل همچنان امری تضمینی خواهد بود؛ چرا که همة شرایط لازم برای طی مسیر عدل فراهم است و تخلف از آن، امری است مشکل که به مقابله با همة شرایط نیاز دارد، و عصمت انسانهای پیشرو در مسیر کمال، بزرگترین شاهد و دلیل تحقق عدل به طور تضمین شده است که با کمال اختیار آنان سازگار است.
از سوی دیگر، عدل برای انسان، از دو جهت مورد اهتمام میباشد: یکی از جهت راه بودن و طریقیت و دیگری هدف و مقصود بودن که البته به تبیین نیاز دارد.
اما طریقیت: از آنجا که اوامر الهی براساس عدل است ، تبعیت از اوامر ونواهی الهی، مصداق عدل خواهد بود و آنکه براساس عدل امر میکند، بر راه استوار و حقیقی است. خداوند متعال میفرماید:
«خداوند، دو نفر را مثال زده است که یکی از آن دو، گنگ است و قادر بر کاری نیست و سربار صاحبش میباشد و هر کجا او را بفرستد، کار را به نیکویی انجام نمیدهد؛ آیا او با کسی که به عدالت فرمان میدهد و در راه راست قدم برمیدارد، برابر است؟».[60]
برهمین مبنا است که در اسلام، عادل از غیر عادل براساس میزان پایبندی به دستورات الهی و عمل به آنها شناسایی میشود. امام صادق علیه السلام راه شناسایی عادل را برای قبول کردن شهادت وی، داشتن خصوصیاتی میداند که میتوان خلاصه آن را پایبندی به قوانین الهی دانست:
عبدالله بن ابی یعفور از امام صادق علیه السلام پرسید: به چه چیزی عدالتمرد بین مسلمانها شناخته میشود تا به له و علیه آنان شهادت او مورد پذیرش قرار گیرد؟
حضرتش علیه السلام فرمود: او را به پوشاندن (نقطه مقابل تظاهر به گناه) و عفّت و خودداری شکم و دامن و دست و زبان بشناسند و (نیز) به دوری جستن از گناهان کبیره که خدا بر آن وعید آتش را قرار داده است شناخته میشود، مثل نوشیدن نوشیدنیهای حرام و زنا و ربا و جفای به پدر و مادر و فرار از میدان جنگ و غیر اینها، و نشانه بر هریک از این (امور واجبالترک) این است که پوشانندة همة عیبهای خود باشد تا بر مسلمین لغزش ها و عیب های دیگرش و جستجوی در اسرار پوشیدهاش حرام شود و اعلام پاکی و اظهار خوبی او در میان مردم واجب (و ثابت) باشد، و (نیز) از علائم آن است اهمیت دادن به نمازهای پنجگانه هرگاه بر وقت این نمازها با حضور در جماعت مسلمانان مواظبت بورزد (این شخص عادل است) و اینکه از جماعت آنها در نمازخانههایشان مگر با عذر خودداری نکند. پس اگر چنین بود پیوسته هنگام نمازهای پنجگانه در نمازخانهاش حاضر میبود و وقتی از او در میان قبیله و محلهاش سؤال می شد می گفتند جز خوبی از او ندیده ایم؛ در حال مواظبت بر نمازها و اهمیت به وقت آن در نمازخانهاش است. این (مسلمان) شهادت و عدالتش در میان مسلمانان مؤثّر است و (به خاطر) اینکه نماز پوشش و کفّارة گناهان است و نمی توان وقتی کسی به نمازخانهاش حاضر نمی شود و اهمیت به جماعت مسلمانان از تارکالصلاة و وقتشناس نماز از ضایعکننده شناخته شود و اگر چنین نبود ممکن نبود کسی به شایستگی دیگری شهادت دهد، زیرا کسی که نماز نمیخواند صلاحیتی بین مسلمانان ندارد. همانا رسول خدا صلی الله علیه و آله تصمیم به سوزاندن گروهی در خانهشان گرفت؛ به جهت رهاکردنشان حضور در جماعت مسلمانان را در حالی که در بین آنها کسانی بودند که در خانه نماز میخواندند و (پیامبر صلی الله علیه و آله ) آن را از اینان نمیپذیرفت و چگونه شهادت یا عدالت کسی حکم (الهی) سوزاندنش در وسط خانهاش از سوی خدای عزوجل و پیامبرش صلی الله علیه و آله بر او صادر شده است و با تأکید (پیامبر صلی الله علیه و آله ) میفرمود: کسی که در مسجد با مسلمانان نماز نمیخواند مگر با عذر نمازش قبول نیست.[61]
از اینرو بزرگان از فقهای شیعه چون علامه حلی، محقق اردبیلی و... نیز در باب عدالت شاهد، عدالت را این گونه معنا کردهاند:
«عدالت هیئت یا حالت استواری است در نفس انسان که وی در اثر آن ملازم و همراه تقوی میگردد و این حالت در دو صورت از بین میرود یکی در اثر ارتکاب کبائری که خداوند متعال وعده آتش برای آنها داده است - مانند قتل، زنا، لواط و غصب - ودیگری در اثر اصرار یا غلبه عمل بر گناهان صغیره...».[62]
با توجه به این مطالب، میتوان خروج از اوامر الهی و تخطی از آنها را مصداق ظلم دانست که قرآن میفرماید: «کسانی که از حدود خداوند تجاوز کنند، ستمگرند».[63]
بنابراین اگر راه شناخت عدالت یک فرد، به میزان تقوا و پایبندی او به دستورات الهی است، میتوان گفت عمل به اوامر الهی، نشانه و ملازم عدل است؛ لذا عدل و انضباط بر حق (تقوا) یک مسیر طبیعی ومستقیم برای حرکت تکاملی انسان به سوی خداوند متعال است.
از سوی دیگر، از آنجا که عدل از صفات الهی است که انسان از باب تخلق به اخلاق الله برای رسیدن به قرب او باید آن را کسب کند و همچنین مطابق فراز ابتدایی سوره الرحمن هدف از خلقت انسان و نظام آفرینش، برقراری عدالت است و نهایت و قلّه عدالت، آن است که «انسان در درون خود، به مقام عدل دست یابد»،[64] میتوان نتیجه گرفت عدل برای انسان یک مقصد و هدف نیز میباشد که رسیدن به آن، نشانه کمال یافتن او است و تحقق اعتدال و تناسب در همة ابعاد وجودی او است.
پیشتر ثابت شد که اوامر الهی، برخاسته عدل است و خداوند متعال به عدل امر کرده است. و معیار سنجش عدل، حق است؛ چراکه (وممن خلقنا أمة یهدون بالحق و به یعدلون) و بدون در نظر گرفتن حق به عنوان معیار سنجش عدالت، مفهوم توسط بین افراط و تفریط ناقص میباشد.
از سوی دیگر، این اوامر حدودی را برای انسان ایجاد میکند، که براساس آیات الهی، تجاوز از این حدود، ظلم دانسته شده است: «هر کس از حدود خداوند، تجاوز کند، ستمگر است».[65]
بر همگان روشن است مفهوم ظلم، مقابل عدل است؛ پس میتوان نتیجه گرفت که پایبندی به این حدود، مصداق عدل خواهد بود. براین اساس، میتوان گفت عدل، حق و حد[66] ( حدود الهی ) سه نمود یک واقعیت هستند.
ظهور وبروز عدالت در همة ابعاد رفتاری انسان، نیازمند یک برنامه متعادل است که عدالت و اعتدال را در انسان به صورت یک ملکه و صفت پایدار در خواهد آورد.
عدل، در همة شؤون عالم جریان دارد که: «زمین و آسمانها بر اساس عدل استوارند».[67]
انسان نیز که در این مجموعه، بر اساس عدل و با هدف رسیدن به عدل آفریده شده است، باید بکوشد هرچه بیشتر خود را با این نظام عدلمحور هماهنگ کند و در اثر کسب عدالت و رسیدن به اعتدال، مسیر تکاملی خود را به سوی قرب الهی طی نماید. دلیل این مطلب، آیات فراوان کتاب الهی است که در شؤون مختلف زندگی انسان، او را امر به عدالت و اعتدال کرده و دارا بودن صفت عدل را مورد اهتمام قرار داده است؛ از جمله:
دربارة بیان هدف از ارسال رسل و بعثت انبیا آمده است:
(وَ أُمِرْتُ لِأَعْدِلَ بَیْنَکُمُ) ؛ «و مأمور شدم که در میانتان عدل بورزم».
در مقام قضاوت و حکم کردن میان مردم نیز آمده است:
(وَ إِذا حَکَمْتُمْ بَیْنَ النَّاسِ أَنْ تَحْکُمُوا بِالْعَدْلِ)؛ «و هرگاه بین مردم حکم میکنید باید که به عدل حکم کنید».
در مقام بیان راه رسیدن تقوا آمده است:
(اعْدِلُوا هُوَ أَقْرَبُ لِلتَّقْوی)؛ «عدل بورزید؛ آن برای تقواپیشگی نزدیک (کننده) تر است».
در بیان تفاهم با دیگران و سخن گفتن آمده است:
(وَ إِذا قُلْتُمْ فَاعْدِلُوا وَ لَوْ کانَ ذا قُرْبی)؛ «و هرگاه سخن میگویید پس عدل بورزید و هرچند او از نزدیکان نباشد».
در مقام انتخاب و رفتار با همسران آمده است:
(فَإِنْ خِفْتُمْ أَلَّا تَعْدِلُوا فَواحِدَةً)؛ «پس اگر ترسیدید از اینکه عدل نورزید پس (به) یکی (قناعت کنید)».
برای تعامل و داد وستد و عقد بستن با دیگران، چنین آمده است:
(وَ لْیَکْتُبْ بَیْنَکُمْ کاتِبٌ بِالْعَدْلِ)؛ «و باید نویسندهای در میان شما به عدل بنویسد».
در مقام شهادت دادن فرموده است:
(اثْنانِ ذَوا عَدْلٍ مِنْکُمْ)؛ «دو نفر صاحب (مقام و ملکه) عدل از شما».
و بالأخره در مقام اصلاح میان گروهها چنین آمده است:
(فَأَصْلِحُوا بَیْنَهُما بِالْعَدْلِ وَ أَقْسِطُوا)؛ «پس در میان آن دو به عدل اصلاح کنید و قسط (و تقسیم حقوق را به درستی) انجام دهید».
در نتیجه عدالت، مورد تأکید الهی قرار گرفته است.
این مطلب، بیانگر آن است که اولاً انسان به عدل نیاز دارد و باید امور و شؤون زندگی خویش را بر اساس عدالت و با هدف رسیدن به اعتدال پیریزی کند و ثانیاً اسلام، عهدهدار ارائه یک برنامه متعادل (عدلمحور و عدلگستر) برای زندگی انسان میباشد، تا انسان بتواند در پرتو آن، مسیر حقیقی کمال را به بهترین شکل بپیماید.
بر همین اساس است که در قرآن کریم، عبادت وعبودیت، هدف از خلق انسان عنوان شده است:
«من جنّ و انس را نیافریدم جز برای اینکه عبادتم کنند (و از این راه تکامل یابند و به من نزدیک شوند)». [68]
و راه مستقیم و استواری که انسان را به سوی قرب الی الله میبرد، در آیات بسیاری از قرآن کریم، عبادت معرفی شده است:
«و به راستی خداوند، پروردگار من و شماست پس او را بپرستید که این راه راست است».[69]
«و مرا بپرستید که این، راه مستقیم است».[70]
همچنین انسان را مورد خطاب قرار داده و اهمیتِ بودن بر صراط مستقیم را گوشزد مینماید و معتدل بودن این صراط را مورد تأکید قرار میدهد و میفرماید:
«آیا کسی که به رو افتاده حرکت میکند، به هدایت نزدیکتر است یا کسی که راستقامت بوده و در راه درست گام برمیدارد؟»[71]
قرآن راههای دیگر را گمراهی و انحراف میداند که انسان را از مسیر تقرب الیالله دور میکنند:
«و به راستی، این راه مستقیم من است؛ پس، از آن پیروی کنید و از راههای پراکنده بپرهیزید که شما را از راه او دور میسازد. این، چیزی است که (خداوند) شما را به آن سفارش میکند؛ باشد که پرهیزگاری پیشه کنید».[72]
چرا که عبادت، به معنای تسلیم اوامر الهی بودن وتبعیت از فرامین الهی است. آنجا که قرآن کریم نیز امر الهی و کلام خداوند متعال را عدل میداند و میفرماید:
«خداوند به عدل و نیکی و ادای حق نزدیکان فرمان میدهد و از فحشا و منکر و ستمگری باز میدارد و شما را پند میدهد، تا متذکر شوید».[73]
و در جای دیگر میفرماید:
«کلام خدای تو از روی راستی و عدالت بوده وبه فرجام رسید که هیچ بدیل وجایگزینی برای آن نیست و او خدای شنوا و داناست».[74]
از سوی دیگر، آن را که به عدل امر میکند، بر راه استوار میداند و میفرماید:
«آیا او (شخص ناتوان) با کسی که به عدالت فرمان میدهد و در راه راست قدم برمیدارد، برابر است؟»[75]
می توان نتیجه گرفت که مسیر حقیقی انسان برای رسیدن به کمال و اعتدال، از شاهراه عبادت خداوند متعال میگذرد؛ پس انسان برای آن که عدالت را در خود نهادینه کند، باید خود را در اختیار برنامه الهی عدل محور و عدل پرور قرار داده و بر اساس سلوک راه عبودیت حق، خود را در مسیر عدل که مسیر قرب الی الله است، قرار دهد.
نظریه عدالت مستلزم وجود نظامی عادلانه است تا عدل را در نظام زندگی تحقق بخشد.
عدل، امری است که در تمام شؤون و ابعاد تکوینی عالم جاری است و اساس این نظام را تشکیل میدهد.[76] در کلیه تشریعات الهی - که همان برنامه زندگی انسانها ست - نیز عدالت محور و پایه این تشریعات است. «إن الله یأمر بالعدل» و «قل أمر ربی بالقسط وأقیموا وجوهکم عند کل مسجد وادعوه مخلصین له الدین کما بدأکم تعودون»[77] «وتمت کلمة ربک صدقا وعدلا لا مبدل لکلماته وهو السمیع العلیم».[78]
در نتیجه میتوان گفت: انسان در یک جهان عدلمحور خلق شده و براساس عدلمحوری، موظف به اعمال قوانین عدلپرور شده است. اجرای عدالت، در همة ابعاد زندگی فردی واجتماعی، لوازمی دارد و یکی از لوازم بسیار مهم آن، وجود یک نظام عادلانه و عدلگستر خواهد بود که اولاً عدالت را در جامعه انسانی تحقق بخشد و ثانیاً ناظر بر صحت اجرای آن، در مسیر صحیح به سوی اهداف ( عدل محور ) الهی باشد.
براین اساس، خداوند متعال، یکی از اهداف مهم ارسال رسل و بلکه مهمترین هدف آن را قیام مردم به قسط برشمرده و میفرماید:
ما پیامرسانان خود را با دلایل روشن فرستادیم و همراه آنها کتاب و میزان فرود آوردیم، تا مردم به داد برخیزند. آهن را آفریدیم که در آن، نیروی سخت و منافعی برای مردم وجود دارد، تا خداوند معلوم کند چه کسی او و پیامبرانش را یاری میکند. به درستی که خدا، نیرومند شکستناپذیر است.[79]
و از میان مخلوقات عدهای را مسؤول برقراری و اجرای عدالت بر میشمارد و میفرماید:
«و از میان کسانی که آفریدیم، گروهی هستند که به حق راهبری میکنند و بر اساس آن، دادگری میکنند».[80]
چنان که از قوم موسی، عدهای به آن مأمور بودهاند.
«و از قوم موسی، گروهی هستند که به حق راهبری میکنند، و بر (اساس) آن دادگری مینمایند».[81]
از سوی دیگر، مردم را نیز به برپایی قسط امر کرده و میفرماید:
ای کسانی که ایمان آوردهاید! پیوسته به عدل آشکار قیام کنید و برای خدا گواهی دهید؛ هر چند به زیان خودتان یا پدر و مادر و خویشاوندانتان باشد. اگر توانگر یا نیازمند باشد، خداوند به آن دو )از شما( سزاوارتر است؛ پس، از پی هوس نروید که )در نتیجه از حق( سرپیچی نمایید. و اگر به انحراف گرایید یا سرپیچی نمایید، قطعاً خدا به آنچه انجام میدهید، آگاه است.[82]
نیز میفرماید:
ای کسانی که ایمان آوردهاید! برای خدا به داد برخیزید )و( به عدل آشکار شهادت دهید. و البتّه نباید دشمنی گروهی، شما را بر آن دارد که عدالت نکنید. عدالت کنید که آن، به تقوا نزدیکتر است، و از خدا پروا دارید، که خدا به آنچه انجام میدهید، آگاه است.[83]
نتیجه منطقی این مباحث، آن است که تحقق عدالت در انسان، بدون شکلگیری نظام عدلپرور و بدون تحقق عدالت اجتماعی امری غیر ممکن بوده و برای آن که انسان به اعتدال در ذات خویش برسد، مسیر او از قیام به قسط و برقراری عدالت اجتماعی فراگیر و همه جانبه میگذرد.
نظام جامع و عادلانه اسلامی اساس، زیربنا و محتوای دولت عدل مهدوی جهان شمول
براساس مباحث گذشته جایگاه عدل، ضرورتِ تحقق و چگونگی شکلگیری آن، بررسی شد که لازمه آن، تبیین جایگاه اجتماعی عدل و برقراری نظام عادلانه در اجتماع بود. آنچه اکنون در پایان این بحث، مورد اهتمام ما است، تبیین نتایج طبیعی مباحث گذشته است که موجب روشن شدن آینده انسان، جهان و نظام حاکم برآن بر اساس نظریه عدالت میباشد.
آنچه مسلم است خداوند متعال که خالق این نظام احسن بر اساس عدل است «بالعدل قامت السماوات والأرض» و انسان را به پیمودن مسیر اعتدال «إن الله یأمر بالعدل» و بر قراری عدل «یا أیها الذین آمنوا کونوا قوامین بالقسط» امر کرده است، قطعاً جایگاه مناسبی را برای ظهور و بروز کامل آن و تحقق این آرمان بزرگ و مهم قرار داده است. آنچه مؤید این حقیقت است و در آیات الهی مورد تأکید قرار گرفته، همان است که موسی علیه السلام خطاب به قوم خود فرمود:
از خدا یاری جویید و پایداری ورزید که زمین، از آنِ خدا است وآن را به هر کس از بندگانش که بخواهد، میدهد و فرجام )نیک( از آن پرهیزگاران است.[84]
پرهیزگاران، همان کسانی هستند که عدل را در وجود خویش نهادینه کردهاند.
در ماجرای نوح نبی علیه السلام خداوند متعال، پس از نقل جریان به سلامت پهلو گرفتن کشتی نوح علیه السلام و پیروزی وی بر ستمگران کافر فرمود: «ای نوح! با درودی از ما و برکتهایی بر تو و بر گروههایی که با تو هستند، فرود آی. گروههایی هستند که به زودی برخوردارشان میکنیم؛ سپس از جانب ما، عذابی دردناک به آنان میرسد».[85] سپس خطاب به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله میفرماید:
«این، از خبرهای غیب است که آن را به تو وحی میکنیم. پیش از این، نه تو آن را میدانستی و نه قوم تو؛ پس شکیبا باش که فرجام )نیک( از آنِ تقواپیشگان است».[86]
پس آنچه مسلم است این است که آینده از آن متقین خواهد بود و از آنجا که رابطه میان تقوا و عدل در مباحث گذشته روشن شد میتوان نتیجه گرفت که حکومت متقین، بر زمین شکل میگیرد که تبلور عدالت اجتماعی حقیقی و گسترده در تمام شؤون زندگی بشریت خواهد بود
در پرتو این مباحث است که ضرورت شکلگیری دولت عدل مهدوی علیه السلام بیش از پیش روشن میشود و ضمناً روایات متواتر و مشهوری که از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله روایت شده است روشنتر خواهد شد:
به درستیکه جانشینان بعد از من دوازده نفرند. اول آنها برادرم و آخر آنها فرزندم است. سوال شد: یا رسولالله برادرت کیست؟ فرمود: علی ابن ابیطالب. پرسیده شد: فرزندت کیست؟ فرمود: مهدی، همان کسی که زمین را از عدل و قسط پر میکند بعد از اینکه از جور و ستم پر شده است. قسم به کسی که مرا به حق نازل کرد اگر از دنیا فقط یک روز بیشتر نمانده باشد، خداوند آن روز را طولانی میکند تا فرزندم مهدی ظهور کند.[87]
با توجه به این روایت علت حتمی بودن تحقق دولت عدل مهدوی و تأکید فراوان به شکلگیری آن، تبیین میشود؛ چرا که جدای از اخبار نبی صادق، تحقق این امر، بر اساس وعده الهی و به خاطر تحقق آرمان والای عدالت، امری ضروری و انکارناپذیر میباشد.
[1]. شیخ صدوق، الخصال، تصحیح و تعلیق علیاکبر غفاری، قم، منشورات جامعه مدرسین، 1362ش، ص113، ح90؛ میرزای نوری، مستدرک الوسائل، بیروت، آلالبیت، 1408ق، ج11، ص316، ح13139/1.
[2]. مرتضی مطهری، مجموعه آثار، قم، صدرا، 1381ش، ج1، ص78.79.
[3]. (وَالسَّمَاء رَفَعَهَا وَوَضَعَ الْمِیزَانَ)؛ الرحمن(55):7.
[4]. «بالعدل قامت السماوات والأرض»؛ فیض کاشانی، تفسیر صافی، تهران، صدر، چ2، 1374ش، ج5، ص107؛ ابنابیجمهوری احسایی، عوالی اللئالی، قم، سیدالشهداء، 1403ق، ج4، ص103.
[5]. «عدل: العدالة والمعادلة لفظ یقتضی معنی المساواة»؛ راغب اصفهانی، مفردات، قم، دفتر نشر کتاب، چ2، 1404ق، ص325.
[6]. «... العدل یضع الأمور مواضعها... »؛ شیخ محمد عبده، نهج البلاغه، ج4، قم، دارالذخایر، 1370ش، ص102، ح437؛ البته اصل روایت، این گونه است: وسئل علیه السلام أیما أفضل العدل أو الجود؛ فقال علیه السلام: «العدل یضع الأمور مواضعها، والجود یخرجها من جهتها. والعدل سائس عام، والجود عارض خاص. فالعدل أشرفهما وأفضلهما». ظاهراً حضرت، در مقام معنا کردن عدل نبوده، بلکه وظایف یا مزایای عدل مقابل جود را بررسی کرده است که اگر درمقام معنا کردن عدل باشند، لازم می آید که «العدل سائس عام» نیز تعریف و یا بخشی از تعریف عدل باشد که صحیح نیست.
[7]. تعبیر «الظلم وضع الشیء فی غیر موضعه» نیز بر همین اساس است. مولیمحمدصالح مازندرانی، شرح أصول الکافی، بیروت، داراحیاء التراث، 1421ق، ج2، ص119.
[8]. مرتضی مطهری، پیشین، مجموعه آثار، ج1، ص80.
[9]. «والعدل: الحکم بالاستواء ویقال للشیء یساوی الشیء هو عدله»؛ احمدبن فارس زکریا، معجم مقاییس اللغة، بیروت، مکتبة الاعلام الاسلامی، 1404ق، ج4، ص246 ـ 247.
[10]. «الأولی: التسویة بین الخصمین، فی السلام، والجلوس، والنظر، والکلام، والإنصات و...»؛ محقق حلی، شرائع الإسلام، تهران، استقلال، چ2، 1409ق، ج4، ص870؛ شهید ثانی، مسالک الأفهام، قم، مؤسسه معارف اسلامیه، چ3، 1425ق، ج13، ص427.
[11]. «أنّ الأصل الواحد فی المادّة: هو توسّط بین الإفراط و التفریط بحیث لا تکون فیه زیادة و لا نقیصة، و هو الاعتدال و التقسّط الحقیقی»؛ حسن مصطفوی، التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، تهران، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، 1360ش، ج8، ص55.
[12]. (وَمِن قَوْمِ مُوسَی أُمَّةٌ یَهْدُونَ بِالْحَقِّ وَبِهِ یَعْدِلُونَ)؛ اعراف(7): 159.
[13]. «وَمِمَّنْ خَلَقْنَا أُمَّةٌ یَهْدُونَ بِالْحَقِّ وَبِهِ یَعْدِلُونَ»؛ اعراف(7):181.
[14]. «إنّ العدل میزان الله سبحانه الذی وضعه فی الخلق ونسبه لإقامة الحق...»؛ مصطفی درایتی و حسین درایتی، تصنیف غرر الحکم و درر الکلم، قم، دفتر تبلیغات اسلامی، حوزه علمیه قم، چ2، 1378ش، ص99، ح1696؛ محمد محمدی ریشهری، میزان الحکمة، قم، دارالحدیث، 1375ش، ج3، ص1838.
[15]. «والعَدْلُ: الحُکْم بالحق»؛ ابن منظور، لسان العرب، بیروت، دارصادر، چ3، 1414ق، ج11، ص431.
[16]. (... وَمَن یَتَعَدَّ حُدُودَ اللّهِ فَأُوْلَـئِکَ هُمُ الظَّالِمُونَ)؛ بقره(2): 229.
[17]. (وَمَن یَتَعَدَّ حُدُودَ اللَّهِ فَقَدْ ظَلَمَ نَفْسَهُ)؛ طلاق(65): 1.
[18]. (إِنَّ اللّهَ یَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَالإِحْسَانِ وَإِیتَاء ذِی الْقُرْبَی وَیَنْهَی عَنِ الْفَحْشَاء وَالْمُنکَرِ وَالْبَغْیِ یَعِظُکُمْ لَعَلَّکُمْ تَذَکَّرُونَ)؛ نحل(16): 90.
[19]. (قُلْ أَمَرَ رَبِّی بِالْقِسْطِ وَأَقِیمُواْ وُجُوهَکُمْ عِندَ کُلِّ مَسْجِدٍ وَادْعُوهُ مُخْلِصِینَ لَهُ الدِّینَ کَمَا بَدَأَکُمْ تَعُودُونَ)؛ اعراف(7): 29.
[20]. «وَتَمَّتْ کَلِمَتُ رَبِّکَ صِدْقًا وَعَدْلاً لاَّ مُبَدِّلِ لِکَلِمَاتِهِ وَهُوَ السَّمِیعُ الْعَلِیمُ»؛ انعام(6): 115.
[21]. «ونعتقد أن من صفاته تعالی الثبوتیة الکمالیة أنه عادل غیر ظالم، فلا یجور فی قضائه ولا یحیف فی حکمه، یثیب المطیعین، وله أن یجازی العاصین، ولا یکلف عباده ما لا یطیقون ولا یعاقبهم زیادة علی ما یستحقون»؛ محمدرضا مظفر، عقائد الإمامیة، قم، انصاریان، ص40.
[22]. فی معنی العدل : ولا یخفی علیک أن العدل فی الأمور ـ کما فی المصباح المنیر ـ هو القصد فیها وهو خلاف الجور، ویقرب منه معناه المعروف من أن العدل هو إعطاء کل ذی حق حقه، وظاهره هو اختصاصه بما إذا کان فی البین حق، والا فلا مورد له؛ فإعطاء الفضل والنعم، مع تفضیل بعض علی بعض، لا ینافی العدالة ولا یکون ظلما، إذ الذین أنعم علیهم لا حق لهم فی التسویة حتی یکون التبعیض بینهم منافیا للعدالة، نعم لا بد أن یکون التفضیل والتبعیض لحکمة ومصلحة، وهو أمر آخر، فإذا کان ذلک لمصلحة فلا ینافی الحکمة ایضا. محسن خرازی، بدایة المعارف الإلهیة، قم، جامعه مدرسین، چ5، 1418ق، ج1، ص99
[23]. (أَفَحَسِبْتُمْ أَنَّمَا خَلَقْنَاکُمْ عَبَثاً وَأَنَّکُمْ إِلَیْنَا لَا تُرْجَعُونَ فَتَعَالَی اللَّهُ الْمَلِکُ الْحَقُّ لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ رَبُّ الْعَرْشِ الْکَرِیمِ)؛ مؤمنون(23):115.116.
[24]. (وَمَا خَلَقْنَا السَّمَاء وَالْأَرْضَ وَمَا بَیْنَهُمَا بَاطِلاً ذَلِکَ ظَنُّ الَّذِینَ کَفَرُوا فَوَیْلٌ لِّلَّذِینَ کَفَرُوا مِنَ النَّارِ)؛ ص(38): 27.
[25]. حجر(15): 85.
[26]. نحل(16): 3.
[27]. عنکبوت(29): 44.
[28]. روم(30): 8.
[29]. دخان(44): 39.
[30]. جاثیة(45): 22.
[31]. احقاف(46): 3.
[32]. انعام(6): 73.
[33]. یونس(10): 5.
[34]. إبراهیم(14): 19.
[35]. تغابن(64): 3.
[36]. (الَّذِی خَلَقَکَ فَسَوَّاکَ فَعَدَلَکَ)؛ انفطار(82): 7.
[37]. مجموعه آثار، ج1، ص83.
[38]. «بالعدل قامت السماوات والأرض»؛ فیض کاشانی، پیشین، ج5، ص107؛ ابن ابیجمهور احسایی، پیشین، ج4، ص103.
[39]. «غایة العدل أن یعدل المرء فی نفسه»؛ میرزای نوری، پیشین، ج11، ص318، علیبن محمد لیثی واسطی، عیون الحکم والمواعظ؛ قم، دارالحدیث، 1376ش، ص349؛ شیخ هادی نجفی، موسوعة أحادیث أهل البیت علیه السلام؛ بیروت، داراحیاء التراث، 1423ق، ج7، ص119، ح8200/43.
[40]. (وَمِن قَوْمِ مُوسَی أُمَّةٌ یَهْدُونَ بِالْحَقِّ وَبِهِ یَعْدِلُونَ)؛ اعراف(7):159.
[41]. (وَمِمَّنْ خَلَقْنَا أُمَّةٌ یَهْدُونَ بِالْحَقِّ وَبِهِ یَعْدِلُونَ)؛ اعراف(7): 181.
[42]. (وَأَنَّ إِلَی رَبِّکَ الْمُنتَهَی)؛ نجم(53):42.
[43]. (إِنَّ الْمُتَّقِینَ فِی جَنَّاتٍ وَنَهَرٍ* فِی مَقْعَدِ صِدْقٍ عِندَ مَلِیکٍ مُّقْتَدِرٍ)؛ قمر(54): 54.55.
[44]. «یَا أَیُّهَا الْإِنسَانُ إِنَّکَ کَادِحٌ إِلَی رَبِّکَ کَدْحاً فَمُلَاقِیهِ»؛ انشقاق(84): 6.
[45]. «... ولیس التقرب إلی الله بالزمان ولا بالمکان بل بالتشبه فی الکمال کما قیل: تخلقوا بأخلاق الله تعالی، وکلما حصل فی الإنسان من صفاته تعالی کالعلم والحلم والرحمة والبر ما هو أکمل بالریاضة والزهد کان القرب أشد، وروی عن عیسی بن مریم علیه السلام خطابا للحواریین: کونوا کاملین کما أن الله ربکم فی السماء کامل. وبالجملة مع حب الدنیا والاستغراق فی شهواتها ومهالکها لا یمکن الالتفات إلی باطن النفس وتحصیل التشبه بالخالق والتقرب إلیه وتحصیل علم الآخرة...»؛ مولی محمدصالح مازندرانی، پیشین، ج9، پاورقی ص372.
[46]. (یَأَیهَُّا الَّذِینَ ءَامَنُواْ شهََادَةُ بَیْنِکُمْ إِذا حَضَرَ أَحَدَکُمُ الْمَوْتُ حِینَ الْوَصِیَّةِ اثْنانِ ذَوا عَدْلٍ مِنْکُمْ)؛ مائده(5):106.
[47]. (وَلاَ تَقْرَبُواْ مَالَ الْیَتِیمِ إِلاَّ بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ حَتَّی یَبْلُغَ أَشُدَّهُ وَأَوْفُواْ الْکَیْلَ وَالْمِیزَانَ بِالْقِسْطِ لاَ نُکَلِّفُ نَفْسًا إِلاَّ وُسْعَهَا وَإِذَا قُلْتُمْ فَاعْدِلُواْ وَلَوْ کَانَ ذَا قُرْبَی وَبِعَهْدِ اللّهِ أَوْفُواْ ذَلِکُمْ وَصَّاکُم بِهِ لَعَلَّکُمْ تَذَکَّرُونَ)؛ انعام(6):152.
[48]. وإن خفتم ألا تقسطوا فی الیتامی فانکحوا ما طاب لکم من النساء مثنی وثلاث ورباع فإن خفتم ألا تعدلوا فواحدة أو ما ملکت أیمانکم ذلک أدنی ألا تعولوا)؛ نساء(4): 3.
[49]. (یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ کُونُواْ قَوَّامِینَ بِالْقِسْطِ شُهَدَاء لِلّهِ وَلَوْ عَلَی أَنفُسِکُمْ أَوِ الْوَالِدَیْنِ وَالأَقْرَبِینَ إِن یَکُنْ غَنِیًّا أَوْ فَقَیرًا فَاللّهُ أَوْلَی بِهِمَا فَلاَ تَتَّبِعُواْ الْهَوَی أَن تَعْدِلُواْ وَإِن تَلْوُواْ أَوْ تُعْرِضُواْ فَإِنَّ اللّهَ کَانَ بِمَا تَعْمَلُونَ خَبِیرًا)؛ نساء(4): 135.
[50]. (الرَّحْمَنُ* عَلَّمَ الْقُرْآنَ* خَلَقَ الْإِنسَانَ* عَلَّمَهُ الْبَیَانَ* الشَّمْسُ وَالْقَمَرُ بِحُسْبَانٍ* وَالنَّجْمُ وَالشَّجَرُ یَسْجُدَانِ* وَالسَّمَاء رَفَعَهَا وَوَضَعَ الْمِیزَانَ* أَلَّا تَطْغَوْا فِی الْمِیزَانِ* وَأَقِیمُوا الْوَزْنَ بِالْقِسْطِ وَلَا تُخْسِرُوا الْمِیزَانَ)؛ الرحمن(55): 1.9.
[51]. نحل(16):90.
[52]. اعراف(7):29.
[53]. «لیکن أحب الأمور إلیک أعمها فی العدل وأقسطها بالحق»؛ علی بن محمد لیثی واسطی، پیشین، ص406؛ شیخ هادی نجفی، پیشین، ج7، ص119، ح8201/44.
[54]. «وعنه علیه السلام: لیکن مرکبک العدل...»؛ میرزای نوری، پیشین، ج11، ص320، علی بن محمد لیثی واسطی، پیشین، ص405، شیخ هادی نجفی، پیشین، ج7، ص119، ح8202/45.
[55]. «غایة العدل أن یعدل المرء فی نفسه»؛ همان، ص318 و 349، ح8200/43.
[56]. «إن [ من ] أشد الناس حسرة یوم القیامة من وصف عدلا ثم عمل بغیره»؛ ثقةالاسلام کلینی، کافی، تهران، دارالکتب الاسلامیة، چ5، 1363ش، ج2، ص299، ح1؛ احمدبن محمدبن خالد برقی، محاسن، تهران، دارالکتب الاسلامیة، 1330ش، ج1، ص120؛ شیخ حر عاملی، وسائلالشیعة، قم، مؤسسه آل البیت، 1414ق، ج15، ص295، ح20555/2.
[57]. «جعل الله سبحانه العدل قواما للأنام وتنزیها من المظالم والآثام وتسنیة للإسلام»؛ میرزای نوری، پیشین، ج11، ص320؛ علیبن محمد لیثی واسطی، پیشین، ص223؛ شیخ هادی نجفی،پیشین، ج7، ص119، ح8198/41.
[58]. (إِنَّ اللّهَ یَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَالإِحْسَانِ وَإِیتَاء ذِی الْقُرْبَی وَیَنْهَی عَنِ الْفَحْشَاء وَالْمُنکَرِ وَالْبَغْیِ یَعِظُکُمْ لَعَلَّکُمْ تَذَکَّرُونَ)؛ نحل(16):90.
[59]. (یَأَیهَُّا الَّذِینَ ءَامَنُواْ شهََادَةُ بَیْنِکُمْ إِذا حَضَرَ أَحَدَکُمُ الْمَوْتُ حِینَ الْوَصِیَّةِ اثْنانِ ذَوا عَدْلٍ مِنْکُمْ)؛ مائده(5):106.
[60]. (وضرب الله مثلا رجلین أحدهما أبکم لا یقدر علی شیء وهو کل علی مولاه أینما یوجهه لا یأت بخیر هل یستوی هو ومن یأمر بالعدل وهو علی صراط مستقیم).
[61]. «عبد الله بن أبی یعفور قال: قلت لأبی عبد الله علیه السلام: " بم تعرف عدالة الرجل بین المسلمین حتی تقبل شهادته لهم وعلیهم ؟ فقال: أن تعرفوه بالستر والعفاف، وکف البطن والفرج والید واللسان وتعرف باجتناب الکبائر التی أوعد الله عز وجل علیها النار من شرب الخمور، والزنا، والربا، وعقوق الوالدین، والفرار من الزحف وغیر ذلک، والدلالة علی ذلک کله أن یکون ساترا لجمیع عیوبه حتی یحرم علی المسلمین ما وراء ذلک من عثراته وعیوبه وتفتیش ما وراء ذلک، ویجب علیهم تزکیته وإظهار عدالته فی الناس، ویکون معه التعاهد للصلوات الخمس إذا واظب علیهن، وحفظ مواقیتهن بحضور جماعة من المسلمین وأن لا یتخلف عن جماعتهم فی مصلاهم إلا من علة فإذا کان کذلک لازما لمصلاه عند حضور الصلوات الخمس، فإذا سئل عنه فی قبیلته ومحلته قالوا: ما رأینا منه إلا خیرا، مواظبا علی الصلوات، متعاهدا لأوقاتها فی مصلاه، فإن ذلک یجیز شهادته وعدالته بین المسلمین، وذلک أن الصلاة ستر، وکفارة للذنوب ولیس یمکن الشهادة علی الرجل بأنه یصلی إذا کان لا یحضر مصلاه ویتعاهد جماعة المسلمین، وإنما جعل الجماعة والاجتماع إلی الصلاة لکی یعرف من یصلی ممن لا یصلی، ومن یحفظ مواقیت الصلوات ممن یضیع، ولولا ذلک لم یمکن أحد أن یشهد علی آخر بصلاح لان من لا یصلی لا صلاح له بین المسلمین، فإن رسول الله صلی الله علیه وآله هم بأن یحرق قوما فی منازلهم لترکهم الحضور لجماعة المسلمین، وقد کان منهم من یصلی فی بیته فلم یقبل منه ذلک، وکیف تقبل شهادة أو عدالة بین المسلمین ممن جری الحکم من الله عز وجل ومن رسوله صلی الله علیه وآله فیه الحرق فی جوف بیته بالنار، وقد کان یقول رسول الله صلی الله علیه وآله: لا صلاة لمن لا یصلی فی المسجد مع المسلمین إلا من علة». شیخ صدوق، من لا یحضره الفقیه، قم، جامعه مدرسین، چ2، ج3، ص38. 39؛ شیخ طوسی، الاستبصار، تهران، تهران، دارالکتب الاسلامیه، چ4، 1363ش، ج3، ص12، ح33/1؛ شیخ حر عاملی، پیشین، ج27، ص391، ح34032/1.
[62]. «العدالة و هی هیئة راسخة فی النفس تبعث علی ملازمة التقوی، وتزول بمواقعة الکبائر التی أوعد الله علیها النار - کالقتل، والزنا، واللواط، والغصب - وبالإصرار علی الصغائر أو فی الأغلب، ولا تقدح الندرة، فإن الإنسان لا ینفک منها»؛ علامه حلی، إرشاد الأذهان، قم، جامعه مدرسین، 1410ق، ج2، ص156؛ محقق اردبیلی، مجمع الفائدة، قم، جامعه مدرسین، ج12، ص308. 320.
[63]. (... وَمَن یَتَعَدَّ حُدُودَ اللّهِ فَأُوْلَـئِکَ هُمُ الظَّالِمُونَ)؛ بقره(2):229.
[64]. «غایة العدل أن یعدل المرء فی نفسه»؛ مستدرک الوسائل، ج11، ص318، عیون الحکم والمواعظ، ص349، موسوعة أحادیث أهل البیت علیه السلام، ج7، ص119، ح8200/43.
[65]. (... وَمَن یَتَعَدَّ حُدُودَ اللّهِ فَأُوْلَـئِکَ هُمُ الظَّالِمُونَ)؛ بقره(2):229.
[66]. حد: مرز و اندازه یک شیء را بیان می کند و این مرز یک واقعیت ثابت و پایدار است که باید به آن پایبند شویم و پایبندی به آن تجسم و تجلی عدل می باشد.
[67]. «بالعدل قامت السماوات والأرض»؛ فیض کاشانی، پیشین، ج5، ص107؛ ابن ابیجمهور احسایی، پیشین، ج4، ص103.
[68]. (وَمَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالْإِنسَ إِلَّا لِیَعْبُدُونِ)؛ ذاریات(51): 56.
[69]. (إِنَّ اللّهَ رَبِّی وَرَبُّکُمْ فَاعْبُدُوهُ هَـذَا صِرَاطٌ مُّسْتَقِیمٌ)؛ آل عمران(3): 51.
[70]. (وأن اعبدونی هذا صراط مستقیم)؛ یس(19)61؛ مریم(): 36، زخرف(43):64.
[71]. (أَفَمَن یَمْشِی مُکِبّاً عَلَی وَجْهِهِ أَهْدَی أَمَّن یَمْشِی سَوِیّاً عَلَی صِرَاطٍ مُّسْتَقِیمٍ)؛ ملک(67): 22.
[72]. (وَأَنَّ هَـذَا صِرَاطِی مُسْتَقِیمًا فَاتَّبِعُوهُ وَلاَ تَتَّبِعُواْ السُّبُلَ فَتَفَرَّقَ بِکُمْ عَن سَبِیلِهِ ذَلِکُمْ وَصَّاکُم بِهِ لَعَلَّکُمْ تَتَّقُونَ)؛ انعام(6):153.
[73]. (إِنَّ اللّهَ یَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَالإِحْسَانِ وَإِیتَاء ذِی الْقُرْبَی وَیَنْهَی عَنِ الْفَحْشَاء وَالْمُنکَرِ وَالْبَغْیِ یَعِظُکُمْ لَعَلَّکُمْ تَذَکَّرُونَ)؛ نحل(16):90.
[74]. (وَتَمَّتْ کَلِمَتُ رَبِّکَ صِدْقًا وَعَدْلاً لاَّ مُبَدِّلِ لِکَلِمَاتِهِ وَهُوَ السَّمِیعُ الْعَلِیمُ)؛ انعام(6):115.
[75]. (وَضَرَبَ اللّهُ مَثَلاً رَّجُلَیْنِ أَحَدُهُمَا أَبْکَمُ لاَ یَقْدِرُ عَلَی شَیْءٍ وَهُوَ کَلٌّ عَلَی مَوْلاهُ أَیْنَمَا یُوَجِّههُّ لاَ یَأْتِ بِخَیْرٍ هَلْ یَسْتَوِی هُوَ وَمَن یَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَهُوَ عَلَی صِرَاطٍ مُّسْتَقِیمٍ)؛ نحل(16):76.
[76]. «بالعدل قامت السماوات والأرض».
[77]. اعراف(7): 29.
[78]. انعام(6): 115.
[79]. (لَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا بِالْبَیِّنَاتِ وَأَنزَلْنَا مَعَهُمُ الْکِتَابَ وَالْمِیزَانَ لِیَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ وَأَنزَلْنَا الْحَدِیدَ فِیهِ بَأْسٌ شَدِیدٌ وَمَنَافِعُ لِلنَّاسِ وَلِیَعْلَمَ اللَّهُ مَن یَنصُرُهُ وَرُسُلَهُ بِالْغَیْبِ إِنَّ اللَّهَ قَوِیٌّ عَزِیز)؛ حدید(57): 25.
[80]. (وَمِمَّنْ خَلَقْنَا أُمَّةٌ یَهْدُونَ بِالْحَقِّ وَبِهِ یَعْدِلُونَ)؛ اعراف(7): 181.
[81]. (وَمِن قَوْمِ مُوسَی أُمَّةٌ یَهْدُونَ بِالْحَقِّ وَبِهِ یَعْدِلُونَ)؛ اعراف(7): 159.
[82]. (یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ کُونُواْ قَوَّامِینَ بِالْقِسْطِ شُهَدَاء لِلّهِ وَلَوْ عَلَی أَنفُسِکُمْ أَوِ الْوَالِدَیْنِ وَالأَقْرَبِینَ إِن یَکُنْ غَنِیًّا أَوْ فَقَیرًا فَاللّهُ أَوْلَی بِهِمَا فَلاَ تَتَّبِعُواْ الْهَوَی أَن تَعْدِلُواْ وَإِن تَلْوُواْ أَوْ تُعْرِضُواْ فَإِنَّ اللّهَ کَانَ بِمَا تَعْمَلُونَ خَبِیرًا)؛ نساء(4): 135.
[83]. (یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ کُونُواْ قَوَّامِینَ لِلّهِ شُهَدَاء بِالْقِسْطِ وَلاَ یَجْرِمَنَّکُمْ شَنَآنُ قَوْمٍ عَلَی أَلاَّ تَعْدِلُواْ اعْدِلُواْ هُوَ أَقْرَبُ لِلتَّقْوَی وَاتَّقُواْ اللّهَ إِنَّ اللّهَ خَبِیرٌ بِمَا تَعْمَلُونَ)؛ مائده(5): 8.
[84]. (قال موسی لقومه استعینوا بالله واصبروا إن الأرض لله یورثها من یشاء من عباده والعاقبة للمتقین)؛ اعراف(): 128.
[85]. (قِیلَ یَا نُوحُ اهْبِطْ بِسَلاَمٍ مِّنَّا وَبَرکَاتٍ عَلَیْکَ وَعَلَی أُمَمٍ مِّمَّن مَّعَکَ وَأُمَمٌ سَنُمَتِّعُهُمْ ثُمَّ یَمَسُّهُم مِّنَّا عَذَابٌ أَلِیمٌ)؛ هود(11): 48.
[86]. (تِلْکَ مِنْ أَنبَاء الْغَیْبِ نُوحِیهَا إِلَیْکَ مَا کُنتَ تَعْلَمُهَا أَنتَ وَلاَ قَوْمُکَ مِن قَبْلِ هَـذَا فَاصْبِرْ إِنَّ الْعَاقِبَةَ لِلْمُتَّقِینَ)؛ هود(11): 49.
[87]. «إن خلفائی و أوصیائی، وحجج الله علی الخلق بعدی اثنا عشر: أولهم أخی وآخرهم ولدی، قیل: یا رسول الله ومن أخوک ؟ قال: علی بن أبی طالب، قیل: فمن ولدک ؟ قال: المهدی الذی یملأها قسطا وعدلا کما ملئت جورا وظلما، والذی بعثنی بالحق نبیا لو لم یبق من الدنیا إلا یوم واحد لطول الله ذلک الیوم حتی یخرج فیه ولدی المهدی»؛ شیخ صدوق، کمال الدین وتمام النعمة؛ قم، جامعه مدرسین، 1363ش، ص280، ح27؛ قاضی نعمانی مغربی، شرح الأخبار، قم، جامعه مدرسین، 1414ق، ج3، ص355، ح1212؛ علامه مجلسی، بحار الأنوار، بیروت، مؤسسة الوفاء، 1403ق، ج51، ص74، ح26.
- ۹۴/۰۹/۲۱