سمت خدا
- سه شنبه مرداد ۲۰ ۱۳۹۴، ۰۱:۰۴ ب.ظ
- ۰ حرفهای شما
خیره بود این نگاهم بر گل قالیمان
ناگهان دیدم که گل ماهی شد و رفت رقص کنان
موج ها شادی کنان بالا و پایین می شدند
ماهی ام پا در آورد و آبها خاکی شدند
ای عجب، ببری بدیدم جای آن ماهی، من
دشت پوشانده بود با دامنی از گل، تن
ناگهان بالهایش را چنان اوباز کرد
قلب من مثل قناری، چهچهه آغاز کرد
چشمهایم باز شد به ناگه ، دلم سوخت، ای خدا
خواب میدیدم ، نرفتم باز هم سمت خدا!
« نجمه شفیعی »
- ۹۴/۰۵/۲۰