رسم الخط مصحف عثمانی: اسرار، حکمت و مزایای آن: دشواری قرائت مصحف و راه حل آن
- دوشنبه مهر ۲۷ ۱۳۹۴، ۰۵:۰۴ ق.ظ
- ۰ حرفهای شما
سید محمد باقر حجتی
چکیده مقاله
از مسائل مهم در حوزه قرائت قرآن کریم، مسئله رسم الخط مصاحف عثمانی و چگونگی پیدایش آن است.این رسم الخط ضمنا مشکلات متعددی در امر قرائت به ویژه برای مبتدیان ایجاد میکند.در عین حال برخی بر این باورند که رسم الخط یاد شده جنبه توقیفی داشته و تخطّی از آن جایز نیست.در مقاله کنونی ضمن نقد نظریه توقیفی بودن رسم عثمانی مخالفت این رسم الخط با رسم الخط متداول در قرآن در شش حوزه حدف، زیادت، همزه، بدل، فصل و وصل و بالاخره وجود در نوع قرائت در برخی از کلمات قرآن، مورد بررسی قرار گرفته است.
کلید واژهها
رسم الخط عثمانی، حذف، زیادت، همزه، بدل، فصل و وصل، قرائت.
تمهید بحث
الحمد للّه الذی نزّل القرآن، و یسّره بلسان نبیّه، و الصّلوة و السّلام علی رسوله لیقرأه علی النّاس و یبیّن لهم برهان ربّه، و علی آله الذین لن یفترقوا عن الکتاب حتی یردوا الحوض معا علی الصّادع بامر الله و دینه.
قرآن کریم در سرزمینی نزول خود را آغاز کرد که اهل آن سرزمین در آن زمان امی بودند، و پیام آور قرآن نیز همانند این مردم-یعنی اهل مکه-امی بود.به عبارت دیگر مردم مکه و پیامبرشان با خواندن و نوشتن آشنا نبودند مگر شمار اندکی از آنها که با خواندن و نوشتن-در سطحی نازل، مأنوس بودهاند.چرا که خطّ و کتابت یکی از واردات-تقریبا-تازه از راه رسیده در این سرزمین به شمار میرفت، و از تکامل و پختگی، چندانی برخوردار نبود.
لذا عمدهترین عاملی که در اوائل بعثت به صیانت قرآن کریم مدد میرساند، نیروی حافظه مردم بود، چنانکه بعدها نیز همین حافظه سهم قابل توجهی در نگاهبانی نصّ قرآنی داشت، و تدریجا رسول اکرم(ص)شماری از مردم مکه و مدینه را که با خواندن و نوشتن آشنایی داشتند برای کتابت قرآن انتخاب کرد که مجموعا به چهل و اندی تن میرسید و آنها به«کتّاب وحی» نامبردارند.
کتّاب وحی که در طول بیست و اندی سال، آیات قرآن را که تدریجا نازل میشد مینگاشتند، اولا خود در امر خط و کتابت، فاقد کارآیی و مهارت بودهاند.و ثانیا بر فرض اگر در فن خط بهرهای کامل میداشتند نگارش قرآن را بدون علائم املائی، یعنی عاری از نقط و اعجامی-که بعدها به رسم و کتابت قرآن راه یافت-برگزار میکردند.
به همین جهت آن کسی که در این دوره، قرآن کریم را از روی مصحف یا نوشته قرآنی میخواند، حافظه و نیز فطرت عربی او از لغزش وی در قرأئت پیش گیری میکرد، و خط و نگاره قرآن در این زمان به تنهایی نمیتوانست مانع از لغزش و خطاء در قرائت قرآن گردد؛چون فاقد مشخصات کافی برای قرائت صحیح بود؛و فقدان همین مشخصات و ابتدائی بودن خط قرآن و اختلاط عرب با عجم موجب گردید که در قرائت قرآن، خطاء و لغزش رو به فزونی گذارد.به همین جهت در صدد بهینه سازی خط و وضع علائم و مشخصات املائی بر آمدند تا از حجم لغزش در قرائت بکاهند.
ولی راه و روشی را که پس از اصلاح شیوه نگارش قرآن به کار بردند مشکل تسهیل امر قرائت را نتوانست حل کند؛چرا که با شیوهای نگارش شده و میشود که آن را رسم مصحف عثمانی مینامند، و این رسم، دشواریهای فراوانی را برای قاری در خواندن آن به ارمغان آورده و میآورد که حتی افراد آشنای به خط عربی را رنجه میسازد و آنها را در برابر انبوهی از مشکل قرار میدهد.
آری مشکلی که از دیر باز تاکنون مسلمین با آن مواجه هستند، دشواری قرائت قرآن از روی مصاحفی است که به اصطلاح مطابق با رسم الخط مصحف عثمانی است، در مصاحفی این چنین، مکتوب با منطوق یا مرسوم با ملفوظ هماهنگی ندارد؛چرا که در مکتوب، حذف و یا زیادت و یا تبدیل و تغییر حروف وجود دارد که نمیتوان قرآن را بر طبق آنها قرائت کرد.و این وضع تاکنون بر سر پا مانده و تخلف از رسم الخط یاد شده در امر نگارش قرآن از نگاه شمار زیادی از علماء معاصر و متقدم، بدعت به شمار میرفته و کاری گستاخانه و مرفوض و بلکه تحریف قلمداد شده و میشود.
قاری قرآن هم اکنون و بلکه از زمانی بس دور و دراز نمیداند و یا نمیدانست کلماتی را-که کتابت آن در قرآن بر خلاف آموزه او از خط عربی است-چگونه قرائت کند.
-وقتی به کلمه«الرّحمن»میرسد متحیر میماند آن را به چه صورت بخواند، چون حرف الف را بعد از میم مشاهده نمیکند؛(حذف).
-یا در کلمه«اولئک»، طبق آموزه خود، واو را بعد از همزه تلفظ میکند، با اینکه قرائت صحیح به او رخصت چنین کاری را نمیدهد، و علاوه بر این بعد از لام نیز حرف الف دیده نمیشود، و مشکل دو چندان میگردد:(اضافه و حذف).و بدینسان در کلمه«مائة»ناگزیر باید طبق رسم قیاسی الف را اظهار و تلفظ کند با اینکه نباید آن را به تلفظ در آورد:(زیادت)و و و...
به همین جهت خطاها و لغزشهایی را در تلفظ کلمات قرآن مییابیم که بسیاری از مسلمانان معاصر و پیشین-در تلفظ و یا املاء قرآن-بدانها دچار آمده و میآیند.و آنچنان دشواری و لغزش به هنگام قرائت قرآن برای آنها پدید میآید که نمیتوان از آن چشم پوشید؛مگر کسانی که قرائت قرآن را از دوران خردسالی-بر اساس رسم الخط مصحف عثمانی-فرا گرفته و با قرآن انسی به هم رساندند که عده کمی از آنها از چنان خط و احساس دشواری مصون میباشند، البته این مصونیت، -چنانکه اشاره شد-بیشتر ریشه در حفظ و حافظه دارد نه در کتابت و رسم عثمانی.
ما در این مقال گذری داریم بر این مسأله که آیا رسم مصحف عثمانی، توقیفی است؟پاسخ ما در این باره منفی است.آنگاه نمونههایی از تفاوت مکتوب و ملفوظ را در قرآن کریم-که ناشی از حذف یا زیادت و یا کیفیت دیگر است-دسته بندی کردیم، سپس مزایا و حکمتهای مربوط به رسم مصحف عثمانی را با ذکر مثالها به طور فشرده بررسی نمودیم.از آن پس نقدهایی را که بر این حکمتها و مزایا مطرح شده یاد کردیم، و سرانجام در اثبات توقیفی نبودن رسم مصحف اشارهای به گذشته بحث نمودیم.و پیشنهادهائی را-که علماء برای حل مشکل قرائت قرآن مکتوب هماهنگ با رسم مصحف عثماننی خاطر نشان شدهاند-مطرح کرده و به این نتیجه رسیدیم که پیشنهادهای ارائه شده نیز نمیتواند این عقده را برای همه قاریان قرآن بگشاید.
البته مثالها و نمونههای رسم مصحف عثمانی-که در این مقال ضمن نقض یا ابرام مباحث آمده-همه نمونهها و همه مباحث مربوط به موضوع مقال را تشکیل نمیدهد.
در پایان این بررسیها به این باور رسیدیم که باید تحولی در رسم قرآن-به منظور تسهیل در امر قرائت-در مصحف کریم به عمل آید، و مانعی شرعی و دینی برای ایجاد چنین تحولی وجود ندارد تا راه برای قرائت قرآن از روی مصحف هموار گردد، و دشواری آن از میان برخیزد.
آیا رسم الخط مصحف توقیفی است؟
درباره توقیفی بودن رسم الخط مصحف و شیوه نگارش قرآن کریم، هیچ دلیل و سند اطمینان آفرین در اختیار نداریم؛هر چند که شماری از دانشمندان اهل سنت بر این امر پافشاری میکنند و میگویند:
1.صحابه رسول خدا(ص)مردمی بودند که خداوند از رهگذر هدایت و توفیق خود، آنان را مورد تکریم خود قرار داد؛و آثار شگفت آور و تحسین انگیز در خلوص ایمان و پیوند ناگسستنی آنان با خداوند، گویای این حقیقت است که خدا آنها را در جهت نصرت خاتم انبیاء (ص)-به عنوان اصول و معادن اولیه چنان نصرت-گزین کرده است.
همتهای والا را یارای برابری و رقابت با فروترین مراتب و مقامات آنها نیست؛هر چند که اهداف و مقاصد صاحبان چنان همّت، ناب و خالص، و کوششهایشان نستوهانه و پربار باشد.
همم تسقط الأمانیّ حسری
دونها ما وراءهنّ وراء:
«همتهایی که آرزوها در برابر آن، با حسرت به سقوط و تنزل گرفتار آید، و نتوان از پس آن، چنان همتهایی را سراغ کرد».
از رسول خدا(ص)روایت شده که فرمود:«خیر النّاس قرنی، ثمّ الّذین یلونهم ثمّ الذین یلونهم». (1) (بخاری، حدیث 2457، مسلم حدیث 4601)یعنی:بهترین مردم، نسل زمان من هستند و سپس مردمی که(بلافاصله)پس از آنها سر میرسند، و آنگاه آن کسانی که از پی آنها میآیند...
آن حضرت، بهترین بودن اصحاب را در عرصه خاصی محدود نساخته است؛اگر هم احتمالاتی در این باره وجود داشته باشد آن وظیفه اساسی که عنایت الهی، آنان را برای اداء آن انتخاب کرد قیام شماری گزیده از جمع آنان برای نگارش کتاب خدا بود که در علم الهی فقط این کار اندر خود آنان بود و لا غیر.
2.کتّاب وحی، قرآن را برای رسول خدا(ص)مینگاشتند، و آن حضرت طرز نگارش آنها و سایر صحابه را تأیید میکرد.
در این باره به گفتار رسول خدا(ص)به معاویة بن ابی سفیان استشهاد میکنند که به او فرمود:«الق الدّواة، و حرّف القلم، و انصب الباء، و فرّق السّین، و لا تعوّر المیم، و حسّن اللّه، و مدّ الرّحمن، و جوّد الرّحیم، و ضع قلمک علی أذنک الیسری؛فانّه أذکی لک».
(متقی هندی، 10/314 و سیوطی، الجامع الصغیر، 1/34.و صبح الاعشی، 3/49).
(1).نمیدانیم چگونه قرن اول اسلامی پس از رسول خدا(ص)بهترین قرون به شمار میرفت؟!در این قرن عثمان را کشتند، علی(ع)را ضربتی در محراب بر فرق او وارد کردند که به شهادتش انجامید، و سایر ذریه آن حضرت را به شهادت رسانده و دختران او را به اسارت گرفته و کعبه را با منجنیق ویران کرده و دچار حریقش ساختند.(عسکری، 2/8 و 9) یعنی: (1) قلم را با پشم و لیقه دوات آشنا کن(که قلم فقط با لیقه دوات تماس برقرار کند نه مرکّب آن)، و قلم را(در نگارش)کج نگاه دار، و باء را(در بسمله)بر فراز، و دندانههای سین را از هم جدا کن، و میم را کور و تو پر نکن، و اللّه را خوش نگار، و رحمن با مد و کشیده دار، و رحیم را نیکو بنگار و قلم را روی گوش چپ خود قرار ده، چون این کار برای تو یاد آورتر و هشیار کننده است.و این شیوه صحابه در نگارش قرآن استمرار یافت.
3.زیرا طبق روایت آن کسانی که قائلند ابی بکر یا عمر، مصحف را باری دگر(پس از وفات رسول خدا(ص)نگاشتند، این نگارش را طبق شیوه نخستین و مطابق رسم الخط پیشین برگزار کردند، و با همین رسم الخط، نگارش قرآن در زمان عثمان انجام گرفت، و از آن پس، مصاحف را بر اساس رسم الخط مصحف عثمانی استنساخ میکردند، و صحابه نیز رسم الخط مصحف عثمانی را تأیید کردند.پس رسم الخط مصحف عثمانی، شیوهای در نگارش قرآن به شمار میآید که جملگی صحابه بر آن اتفاق نظر داشتهاند، و به عبارت دیگر:این رسم الخط اجماعی صحابه بوده است.و این جریان به تنهایی میتواند بازگو کننده توقیفی بودن رسم الخط مصحف عثمانی و نشان دهنده عمل رسول خدا(ص)و اجماع صحابه باشد.
4.لذا بایسته مینماید بگوییم:رسم الخط مصحف عثمانی ریشه در اجماع صحابه دارد، و این اجماع از زمان رسول اکرم(ص)تا زمان عثمان امتداد مییابد، و قرائن و شواهد تاریخی و سخنان بزرگان علم نیز مؤید آن است:
*ابو عمرو دانی به اسناد خود از مصعب بن سعد آورده است که میگفت:«آنگاه که عثمان، مصاحف را از هم درید و تکه تکه کرد، من این زمان و مردم آن را درک کردم(و به اصطلاح در صحنه حضور داشتم)این کار عثمان، شگفتی مردم را(با نگاهی تحسین آمیز)برانگیخت»و یا اینکه مصعب میگفت:«احدی این کار عثمان را مورد انتقاد و خرده گیری قرار نداد».(همو، 8)
*شارح«العقیلة»از انس بن مالک روایت کرده که میگفت:عثمان به سوی هر سپاه از (1).اساسا این حدیث در جوامع سته اهل سنت و نیز مسند احمد و موطأ مالک و همچنین سنن دارمی نیامده است.
سپاهیان مسلمان، مصحفی را گسیل داشت و به آنها دستور داد هر مصحفی را-که مخالف و متفاوت با آن است-بسوزانند».(زرقانی، 1/371)
*از مالک بن انس سئوال شد آیا میتوان مصحف را-با حروفی که در نگارش قرآن، احداث نموده یا آنها را فرا گرفتهاند-نگاشت؟پاسخ داد:نه، مصحف را جز منطبق با شیوه نگارش نخستین نمیتوان کتابت کرد»(دانی، ص 8.و طاش کبری زاده 2/372.و سیوطی، الاتقان 4/168.و ابن فرحون ص 98).
آنگاه ابو عمرو پیوستی دارد مبنی بر اینکه هیچ کسی از علماء امّت، مخالف این رأی نیست.
(دانی، ص 10.و زرکشی، 1/379 که از«المقنع»نقل کرده است).
و شاطبی نیز رأی و نظر مالک بن انس را در این باره به نظم آورده است:
و قال مالک القرآن یکتب بال
کتاب الاوّل لا مستحدث أسطرا
(العقیلة مقدمه-)
از بیان ابو عمرو دانی چنین نتیجه میگیریم:طبق بیان علماء امت اسلامی، دانشمندی که مخالف این قضیه باشد وجود ندارد.
*احمد بن حنبل میگوید:«مخالفت خط مصحف عثمان در«واو»-و«یاء»و«الف»و یا جز آنها حرام است».(نقل از سیوطی، الاتقان، 4/169)
*قاضی عیاض میگفت:«اجماع مسلمین برای امر منعقد شده که اگر کسی حرفی را بکاهد و یا حرفی را جایگزین حرف دیگری سازد، یا حرفی را-که در مصحف عثمانی نیامده بیفزاید- مصحفی که به«امام»نامبردار و مورد اتفاق و اجماع صحابه است و بالاتفاق برآنند که آن حرف از مصحف نیست-آری اگر چنین تصرفاتی را در مصحف عثمانی عمدا به عمل آورد چنین کسی کافر است».(همو، 288، دانی، 9)
*شافعیها و حنفیها نیز برآنند که نگارش مصحف بر خلاف رسم عثمانی و متفاوت از آن روا نیست.
*ابن فارس میگوید:«رأیی را که من پذیرای آن هستم توقیفی بودن خط قرآنی است، چر که خداوند متعال فرمود:
«...علم بالقلم، علم الانسان ما لم یعلم».(العلق، 3، 4)
«ن، و القلم و ما یسطرون».(القلم، 1)
و این حروف در«اسمائی وارد شده است که خداوند آنها را به آدم(ع)تعلیم داد»(سیوطی، الاتقان، 4/168 و نیز فقه اللغه یا الصاحبی)
*از بیهقی«در شعب الایمان»آوردهاند:«اگر کسی دست اندر کار نگارش مصحف شود سزا است بر طبق حروف هجائی که مصاحف را بدانها مینگاشتند آن را کتابت کند، و مخالف آن عمل نکند.و هیچ چیزی از آنچه مینگاشتند را دگرگون نسازد؛چرا که آنان از نظر علم بر ما فزونی داشته، و دارای زبانی راستینتر از ما بودند، و از لحاظ امانت بر ما برتری داشتند.بنابراین شایسته و درخور ما نیست، این گمان را در خود باور سازیم که میتوانیم به استدراک و جبران کمبود کارشان دست یازیم و بر جبران نقیصههایشان روی آوریم».(نقل از زرکشی، 1/379.و سیوطی، الاتقان، 4/169.و:طاش کبری زاده 2/372).
-شاید با توجه به مطالبی که در جهت تأیید توقیفی بودن رسم الخط یاد کردیم عده زیادی از علماء، قرآنی را که با رسم الخط مصحف عثمانی منطبق نیست از«قراءات شاذه»برشمردهاند.
هر چند که چنین قرائتی برخوردار از سند صحیح و منطبق با وجوهی از عربیت باشد، و حتی خواندن آن به عنوان قرآنیت حرام است.(سفاقسی، ص 6، 7)
سستی ادله توقیفی بودن رسم مصحف
ادلهای که ما به گونهای فشرده از آنها در جهت اثبات توقیفی بودن رسم الخط آوردهایم، اگر چه همه ادله مورد نظر را تشکیل نمیدهد؛لکن بیانگر بخش عمده و عصاره آنها است.اما باید بگوییم این ادله به جهاتی سست به نظر میرسد.
1.اولا-بر فرض آنکه صحابه دارای فضائل و مالا از قداست و طهارت نفس برخوردار بودند، آیا این قضیه میتواند توقیفی بودن رسم الخط را اثبات کند؟!بلکه باید گفت به هیچوجه با مسأله توقیفی بودن رسم الخط قرآن ارتباطی ندارد؛و جریان همانگونه است که باقلانی آن را اظهار کرده است و میگوید:«اما کتابت و نگارش قرآن، خداوند بر امت مسلمان درباره آن هیچ چیزی را الزام نکرده، و نویسندگان قرآن یعنی کتّاب وحی را به رسم و شیوه ویژهای موظف نساخته که صرفا طبق آنها-و نه جز آن-مصحف را کتابت کنند، و به عنوان حکم واجب از آن رسم پیروی نمایند؛زیرا وجوب این امر فقط از رهگذر سمع و نقل و توقیف، قابل درک است؛ لکن در نصوص، قرآن و نه در دلالت مفهومی و التزامی آن چیزی وجود ندارد که کتابت قرآن و ضبط کلمات آن جز با وجه و شیوه خاص و حد و مرز مشخصی جائز نیست و نمیتوان از آن فراتر و یا فروتر در نگارش قرآن عمل کرد.
در اجماع علماء امت نیز نمیتوان به این نتیجه رسید که رسم قرآن، توقیفی است، و قداست اصحاب را نباید دلیل فضیلت کار آنها در کتابت مصحف و شیوههایی-که در نگارش آن به کار میبردند-تلقّی کرد؛بلکه سنت شرعی، ما را به جواز کتابت مصحف به هر صورتی که آسان مینماید رهنمون است؛زیرا رسول خدا(ص)صرفا کتّاب وحی را به نگارش قرآن فرمان داد، و وجه و شیوه مشخص را به آنها ارائه نکرد، و احدی را از کتابت قرآن به غیر شیوه خاصی نهی نفرمود.(همو، )در این باره ضمن فرجام بحث، گفتگوی مفصّلتری را در پیش داریم.
2.ثانیا-آیا مگر رسول خدا(ص)امّی نبود، پس چگونه طرز نگارش صحابه و شیوه آنها را در کتابت قرآن تأیید میکرد؟!جریان مربوط به معاویه طبق گواهی بسیاری از دانشمندان هیچ ارتباطی با نگارش قرآن نداشت؛چرا که معاویه از کتّاب وحی نبوده و در تاریخ نیز شاهد و گواه مطمئنی-مبنی بر آنکه معاویه حتی آیهای را برای رسول خدا(ص)نوشته باشد-سراغ نداریم.
«معاویه و پدرش ابو سفیان در فتح مکه اظهار اسلام کردند، او علاوه بر اینکه از«طلقاء»به شمار میرفت در زمره«مؤلّفة قلوبهم»قرار داشت که در برابر اظهار اسلام، مزد و بهائی را دریافت میکردند...اسحاق بن راهویه استاد بخاری صریحا گفته است:هیچ چیزی در فضائل معاویه، صحیح نیست.(نقل از ابوریه، 128).
«معاویه حتی یک کلمه از قرآن را ننگاشت»(همو، هامش، 130).تا چه رسد به اینکه آیهای را نوشته باشد و یا بالاتر از آن از کتّاب وحی به شمار آید.
حدیث جعلی مربوط به اعمال ذوق و سلیقه رسول خدا(ص)-مبنی بر اینکه به معاویه در نگارش«بسمله»فرموده باشد:لیقه در دوات قرار ده، قلم را کج کن، باء بسمله را بر فراز، و دندانههای سین را از هم جدا ساز، و میم را کور و تو پر ننگار...-با امّی بودن رسول خدا(ص) ناسازگار است؛پس چگونه میتوان باور کرد که آن حضرت به معاویه قواعد خط و املاء را تعلیم میداد؟!(روایات موضوعه و جعلی درباره معاویه را بنگرید به ابوریّه 127-135).علاوه بر این اگر جریان مذکور بر فرض درست باشد مربوط به رسم الخط قرآن نیست.
3.ثالثا-آیا اجماع صحابه تا عصر عثمان و از عصر عثمان تا عصری نامعلوم؟!حاکی از آن است که رسول خدا(ص)شیوه خاصی را در نگارش قرآن-علی رغم اینکه امّی بود-القاء کرده باشد؟!
4.رابعا-کسی که مدعی توقیفی بودن رسم الخط قرآن است باید دلیل صریحی بر دعوای خود اقامه کند، از کجا میتواند این دلیل را برای ما آورده و به ما پیشکش کند؟ما ادله فراوانی سراغ داریم که خلاف این دعوی را اثبات میکند؛از آن جمله:
ابو عمرو دانی، حدیثی را به اسناد خود تا شعبی آورده است که میگفت:از مهاجرین پرسیدیم کتابت را از کجا و از چه کسانی فرا گرفتهاید؟پاسخ دادند:از اهل حیره.به اهل حیره گفتند:کتابت را از کجا و چه مردمی آموختید؟جواب دادند:از اهل انبار.(همو، 9)
اختلاف زید بن ثابت با همکارانش درباره کیفیت نگارش کلمه«التابوت»-مبنی بر اینکه آیا باید تاء آخر آن را با تاء مبسوطة(یعنی مفتوحه و باز و کشیده):(ت)و یا تاء مدور و بسته:(ة) بنویسند؛لذا رفع و حل این اختلاف را به عثمان حوالت دادند؛عثمان گفت:آن را با تاء مبسوطة (ت)بنگارند-آری این اختلاف و پیوست آن کاملا گویای نادرستی نظریه«توقیفی بودن رسم الخط قرآن»است، چرا که اگر رسم الخط قرآن توقیفی و به املاء و تعلیم پیامبر اکرم(ص)میبود باید زید بن ثابت به همکاران خود در جمع و کتابت قرآن میگفت:پیامبر اکرم(ص)به من فرمود:تاء آخر کلمه«التابوت»را با تاء کشیده و باز بنگارم، و نیز میباید عثمان به زید دستور میداد آن را به همان صورتی که رسول خدا(ص)به تو املاء کرد بنویس در حالیکه چنین مطلبی را در هیچیک از منابع، سراغ نداریم.!»(طاش کبری زاده 2/422)
از مشاهیر علماء-که نظریه توقیفی بودن رسم الخط قرآن را نادرست میدانند، و چنانکه قبلا اشارت رفت ابوبکر باقلانی در کتاب«الانتصار»و نیز ابن خلدون را میتوان یاد کرد.
ابن خلدون میگوید:«خط و کتابت در عداد فرآوردهها و ساخت و سازهای آدمیان است. خط عربی در آغاز اسلام از نظر استحکام و نپختگی و خوش نویسی نه تنها به منتهای کمال خود نرسید؛بلکه در سطح متوسط هم نبود؛زیرا عربها در بدوات و جاهلیت به سر میبرند و از صنایع و فنون، بیگانه و ناآگاه بودند.به خاطر همین کمبود در اصحاب-که در امر خط و نگارش قرآن کریم در دوران آغاز اسلام به چشم میخورد-بسیاری از موارد شیوه نگارش قرآن توسط صحابه بر خلاف شیوه فن خط و رسم متداول آن نزد اهل آن خط بوده است.آنگاه تابعین از رسم و شیوه صحابه در نگارش قرآن تبرکا و تیمنا پیروی کردند:چنانکه در این زمان شیوه خط یکی از اولیاء و یا علماء، احیانا به عنوان تبرک الگوی نگارش قرآن قرار گرفته و میگیرد، اعم از آنکه این شیوه، درست یا نادرست باشد».(همو، 248)
ابن خلدون از این مرحله گام را فراتر مینهد؛آنگاه که در مقام ردّ کسانی بر میآید که زیادت و یا نقص در حروف را مستند به علّتی کردهاند؛چنانکه میگوید:در«لا أذبحنّه»-که باید «لاذبحنّه»قرائت شود-زیادت، همزه را هشداری میدانند مبنی بر اینکه ذبح انجام نگرفت.و در مورد زیادت یاء در«بأیید»آن را تنبیه و هشداری بر کمال قدرت ربانی بر شمردهاند، پیداست اینگونه استنادها و استدلالها را برای توجیه رسم الخط، جز تحکم، به چیز دیگری نباید تلقی کرد.
و توجیهگران و استدلال کنندگان به لزوم رعایت رسم الخط را فقط اعتقاد به منزه بودن صحابه از هرگونه نقص و عیب، بر چنان توجیهاتی واداشت، مبنی بر اینکه صحابه از قلت اطلاع و نقص و کمبود در امر خط، مصون و مبری بودهاند.(همو، 248)
نمونههایی از مخالفت رسم عثمانی با رسم الخط متداول در قرآن
در رسم قرآن کریم موارد زیادی دیده میشود که باید آن را در آن موارد بر خلاف ظاهر آن و نیز رسم الخط متداول قرائت کرد، و این امر، مشکلاتی را در امر قرائت حتی برای قاریان آشنای به قرآن ایجاد کرده و میکند.علماء از دیرباز در صدد برآمدند قواعد و ضوابطی را در امر نگارش قرآن، تتبع و وضع کنند، و حتی کتابهایی را در این زمینه تألیف نمایند. (1) و چهارچوبهایی را- که رسم عثمانی در نگارش مصحف و شیوه آن طبق آن ضوابط جریان یافت-مشخص سازند.
آنان این ضوابط و چهارچوبها را در شش حوزه یا منطقه تعیین کردند که ما به طور فشرده آن را بیان میکنیم تا کسانی که طبق رسم عثمانی، مصحف را قرائت میکنند بدانند چگونه میتوانند از خطاء و لغزش در امر قرائت آن مصون بمانند:
این شش حوزه یا شش منطقه عبارتند از:
حوزه اول-حذف
حذف الف:
الف-حذف الف در یاء نداء، مانند:«یأ ایّها الناس»و«یأرض»و«یأولی الإلباب»مگر در سه مورد که عبارتند از:«یا أیّه السّاحر»در سوره الزخرف، و«أیّه المؤمنون»در سوره النور، و«أیّه الثقلان»در سوره الرحمن.(دانی، 16)
ب-حذف الف در هاء تنبیه، مانند:«هأنتم»و«هذا»و«هؤلاء».(حموده، 103 به نقل از شرح الشاطبیه)
ج-حذف الف از کلمه«نا»، البته در صورتی که ضمیری پس از آن باشد، مانند«أنجینکم»که طبق قواعد قیاسی باید«أنجیناکم»نوشته شود.
د-حذف الف از لفظ جلاله، مانند«الله».
ه-حذف الف از دو کلمه«الرّحمن»و«سبحن»مگر در یک مورد در سوره«الاسراء»که الف (1)-از قبیل:«المقنع»ابو عمرو و عثمان بن سعید دانی، و«عنوان الدلیل فی مرسوم التنزیل»:ابو العباس مراکشی، و«نثر المرجان»و«اللؤلؤ المنظوم فی ذکر جمله من المرسوم»:محمد بن احمد، معروف به متولی.و «شرح آن»و نیز«مرشد الحیران الی معرفة ما یجب اتباعة فی رسم القرآن»که دو کتاب اخیر از محمد خلف حسینی است.
در«سبحان»در رسم، مکتوب است:«سبحان الذی اسری بعبده...».(دانی، 17)
و-حذف الف بعد از لام، مانند:«خلئف»(خلائف)و«ملئکة»(ملائکة»و حذف الف میان دو لام، مانند«کللة»(کلالة»و«الضللة»(الضلالة).
ز-حذف الف در مثنی، مانند«رجلن»(رجلان)و«امرأتن»(امرأتان)و«یحکمن»(یحکمان) و جز آنها.
ح-حذف الف از هر جمع صحیح مذکر یا مؤنث، مانند«سمّعون»و«مؤمنت»و جز آنها.
ط-حذف الف از جمعی که بر وزن مفاعل یا فواعل یا افاعل و امثال آن هستند، مانند: «مسجد»و«نصری»و جز آنها.
ی-حذف الف از هر عدد:مانند«ثلث»(ثلاث).
و بدین سان، الف حذف میشود بعد از عین، مانند:«تعلی الله»و بعد از باء، مانند«تبرک»و «مبرکا»و بعد از یاء، مانند:«القیمة»و بعد از طاء، مانند:«الشیطن»و«سلطن»و بعد از حاء، مانند:«اصحب الجنة»و بعد از واو، مانند«السموت»در همه جای قرآن.و بعد از راء در سه مورد:در سوره الرعد، مانند:«أئذا کنا ترابا»و در سوره النمل، مانند:«أئذا کنا تربا»و در سوره عم، مانند«یا لیتنی کنت تربا»ولی در بقیه موارد الف حذف نمیشود.
و همچنین الف بعد از همزه حذف میشود.مانند:«انا أنزلناه قرءنا عربیا»و در کلمه«کتب» (کتاب)الف حذف میشود، مگر در چهار مورد:
1.در سوره الرعد:«لکل أجل کتاب».
2.در سوره الحجر:«الاّ و لها کتاب معلوم».
3.در سوره الکهف:«من کتاب ربّک»و
4.در سوره النمل:«تلک آیات القرآن و کتاب مبین».
الف در تمام اسماء عجمی و غیر عربی که در قرآن فراوان به کار رفته است حذف میشود، مانند:«ابراهیم، اسمعیل، اسحق، عمرن، لقمن»و جز آنها از اسمائی که در قرآن آمده و عجمی نیستند، مانند:سلیمن و صلح»اما الف در اسمائی که به قلت در قرآن آمده، حذف نمیشود، مانند«طالوت»و«جالوت».
و نیز الف در موارد زیادی غیر از آنچه مذکور افتاد بدون وجود قاعدهای-که قاری در اثناء قرائت از رهگذر آن قواعد متوجه آنها گردد-حذف میشود.نمونه اینگونه موارد و عبارتند از: «ملک الملک»، «ذریة ضعفا»«مرغما»، «خدعهم».(تفصیل را ر.ک.دانی 18-38 و سیوطی، الاتقان 4/169-171).
حذف یاء:
الف-در هر کلمه ناقص منوّن، چه در حال رفع و چه در حال جر، مانند«غیر باغ و لا عاد».
ب-حذف یکی از دو یا به خاطر رعایت اختصار، مانند:«لا یستحی»و«النبیّن»
حذف واو:
الف-در صورتی که واو در کنار و در معیت و همراه واو دیگری باشد حذف میشود، مانند: «لا یستون»(لا یستوون).و«فأوا الی الکهف»(فأوؤا).
ب-حذف واو در مثل«یمح الله الباطل»(یمحوا)و«سندع الزبانیة»(سندعو).
ج-حذف واوی که شکل همزه است، مانند:«الرویا»(الرؤیا)و رءیاک»(رؤیاک)و«تئوی الیک»(تؤوی).
حذف لام:
لام در صورتی که ادغام شده باشد در کتابت حذف میشود، مانند«الّیل»، «الّذی».(زرقانی، 1/363)
حوزه دوم-زیادت
زیادت الف:
الف-زیادت الف بعد از واو در آخر هر اسم جمع و یا اسمی که به منزله جمع است، مانند «ملاقوا ربّهم»، «بنوا اسرائیل»، «أولوا الالباب»، (زرقانی، 1/363)«الربوا»و«ان امروا هلک».
ب-زیادت الف بعد از واو-که به صورت و شکلی از همزه است-چنان که در سوره المائده:«أن تبوأ باثمی»و سوره القصص:«لتنوأ بالعصبة»و سوره یوسف:«تاللّه تفتأ».
ج-زیادت الف بعد از میم، مانند«مائة»، «مائتین»اما در کلمه«فئة»زیادت الف دیده نمیشود و نباید هم تلفظ گردد.(دانی، 43)
د-الف در کلماتی که از این پس یاد میکنیم و نیز در کلماتی مانند آنها اضافه میشود، در سوره الکهف:«لکنّا هو اللّه ربّی»و در سوره الاحزاب:«الظّنونا»، «الرّسولا»، «السّبیلا»و در سوره الدهر:«سلاسلا»و«قواریرا من فضة».(دانی، 44)
ه-نون خفیفه در دو مورد به صورت الف نوشته میشود 1.در سوره یوسف:«و لیکونا من الصاغرین»2.در سوره العلق:«لنسفعا بالناصیة»اما کلمه«اذن»نون آن به صورت الف رسم شده و در قرآن جز به صورت الف نیامده است.(سیوطی، الاتقان، 4/177)
و-الف در امثال:«و لا اوضعوا»در سوره التّوبه، و«لا اذبحنّه»در سوره النّمل در رسم عثمانی اضافه شده است.
زیادت یاء:
الف-هر یائی که به خاطر التقاء ساکنین، در تلفظ حذف میشود در رسم عثمانی ثابت. است یعنی نگارش شده است، مانند«یؤتی الحکمة»، «الا آتی الرحّمن»، «یهدی العمی».
ب-در نه مورد زیادت یاء در رسم عثمانی دیده میشود:1.آل عمران:«أفأین مات أو قتل» 2.الانعام:«من نبأی المرسلین»3.یونس:«من تلقائی نفسی»4.النّحل:«و ایتائی ذی القربی»5. طه:«و من آنائی الیل»6.الانبیاء«أفأین مت»7.الشوری:«او من وراءی حجاب»8. الذاریات:«لقاءی الآخرة»9.«ملاءیه».
زیادت واو:
واو در کلماتی مانند:«أولوا، اولئک، أولاء، أولات حمل، و نیز در«سأوریکم دار الفاسفین» در رسم عثمانی اضافه شده است.
حوزه سوم-همزه
الف-قاعدتا اگر همزه در پایان کلمه باشد با حرفی که مناسب با حرکت ما قبل است نگارش میشود، مانند:«نبأ»اما موارد استثنائی از این قاعده در قرآن دیده میشود، مانند:«نبئوا عظیم»، «یتفیئوا»، «یدرؤا»، «لا تطئوا»، «قل ما یعبئو»، «یبدؤا الخلق»و«الملئوا».
ب-و همچنین قاعدتا اگر همزه ساکن باشد با حرکت متناسب با حرف ما قبل آن نگارش. میشود، مانند:«ائذن لی».
ج-و نیز طبق قاعده اگر همزه، مسبوق به حرف واو ساکن باشد بدون نگارش حرفی نوشته میشود و فقط به صورت همزه«ء»باید رسم گردد، مانند:«ملء، جزاء»مگر در مواردی از قرآن که با واو رسم شده است، مانند:«علماؤا، شرکاؤا، جزاؤا»و در غیر این موارد همزه در قرآن طبق قاعده و رسم قیاسی نگارش شده و موارد استثناء از این قاعده، اندک و ناچیز است.(سیوطی، الاتقان، 4/176، دانی، 65)
حوزه چهارم-بدل
به طور خلاصه، تعریف«بدل»این است که:
الف به منظور تفخیم در تلفظ، به صورت واو، در رسم عثمانی نوشته میشود، مانند: «الصّلوة، الزّکوة، الرّبوا، کمشکوة، النّجوة، الحیوة»به ترتیب در مورد الصّلاة، الزّکات، الغداة، المشکات، النجاة، و الحیاة».(دانی، 67)
الف به صورت یاء-اگر آن الف، منقلب از یاء باشد-نگارش میشود، مانند:«یا حسرتی، یا اسفی، یا ویلتی».
و نیز الف کلماتی امثال:«الی، علی، أنّی، متی، بلی، حتی، لدی، و عسی»به صورت یاء کتابت میشود مگر یک مورد در«لدی»در سوره یوسف:«لداالباب»که در رسم عثمانی با الف نوشته شده است.(همان، ص 65.و زرقانی، 1/364)
هاء تأنیت در چند مورد به صورت تاء کشیده و باز:«ت»در مورد کلمه«رحمة»در رسم و نگارش عثمانی آمده است:1.مریم:«ذکر رحمت ربک»2.الاعراف:«ان رحمت اللّه قریب من المحسنین»3.البقرة:«أولئک یرجون رحمت اللّه»4.هود:«رحمت اللّه و برکاته»5.الزخرف: «أهم یقسمون رحمت ربّک»6.در همان سوره:«و رحمت ربّک خیر مما یجمعون»، و شاید موردی دیگر.
کلمه«نعمة»در یازده مورد به صورت تاء کشیده:«نعمت»در رسم عثمانی آمده است:در سورههای«البقره، آل عمران، المائدة، ابراهیم، النّحل، لقمان، فاطر و الطور».
و بدینسان کلمات:«سنة، مرأة، کلمة، لعنة، معصیة، شجرة، جنة، آیة، غیابة، حمالة، مرضاة، فطرة، ابنة، بقیة، با تاء کشیده در رسم عثمانی آمده است، با اینکه این تاءهای مفتوحه و باز، در مواضع متعددی، هاء تانیت یا مصدر است.
حوزه پنجم-فصل و وصل
الف-کلمه«أن»با«لا»وقتی که لا، بعد از آن واقع شود به هم وصل میشود:«ألاّ»، اما ده مورد از این قاعده مستثنی است، از قبیل:«أن لا تقولوا»، «أن لا تعبدوا»و...
ب-حرف«ن»در«من به میم در«یا»به طور مطلق و در همه موارد وصل میشود:«ممّا».
ج-کلمه«عن»به کلمه«ما»در همه موارد وصل میشود:«عمّا»مگر در:«عن ما نهوا عنه».
د-کلمه«إن»به کلمه«ما»در همه موارد وصل میشود«إمّا»مگر در:«و إن ما نرینّک».
ه-کلمه«أنّ»با کلمه«ما»جز در دو مورد، وصل میشود و آن دو مورد عبارتند از:«و أنّ ما یدعون من دونه»در سوره لقمان و الحج.
و-کلمه«کلّ»به«ما»وصل میشود:(کلّما)مگر در سوره نساء:«کلّ ما رودّوا الی الفتنة»و سوره ابراهیم:«من کلّ ما سألتموه».
ز-کلمه«کی»به«لا»در سه مورد وصل میشود، در سوره الحج:«لکیلا یعلم من بعد علم شیئا»و در سوره الحدید:«لکیلا تأسوا علی ما فاتکم»و در سوره الاحزاب:«لکیلا یکون علیک حرج».
ح-کلماتی هم در رسم قرآن وجود دارد که به هم وصل شدهاند، از قبیل:«یبنئومّ، نعمّا، ربّما، کأنّما، و یکأنّ، بئسما»، و جز آنها.
و نیز کلماتی که قاعدتا باید به هم وصل شوند جدای از یکدیگر در رسم مصحف دیده میشود، مانند:«فمال هؤلاء القوم»، «مال هذا الکتاب»، «مال هذا الرسول»، «فمال الذین کفروا» و مانند:«علی ال یاسین».
حوزه ششم-وجود دو نوع قرائت
در این باره میبینیم در رسم قرآن به یکی از دو قرائت، کلماتی رسم میشوند، مانند«ملک یوم الدین، مالک یوم الدین»، «واعدنا، وعدنا»، «الصاعقة، الصعقه»، «الریاح، الریح»، «تفادوهم، تفدوهم»، «تظاهرون، تظهرون»، «لا تقاتلوهم، لا تقتلوهم»، در سوره آل عمران:«لا مستم، لمستم»، «لا تصاحبنی، لا تصحبنی»، «یدافع، یدفع»، «المضغة عظاما، عظما»، «فکسونا العظام، العظم لحما».(سیوطی، الاتقان، 4/180)
منابع
1.ابن خلدون، محمد بن عبد الرحمن، مقدمه العبر، مصر، المطبعة الازهریه، 1311 ه ق
2.ابوریه، محمود، اضواء علی السنة المحمدیه، بیروت، موسسه الاعلمی للمطبوعات
3.بخاری، محمد بن اسماعیل، صحیح بخاری، بیروت، دارالقلم، (بیتا)
4.باقلانی، قاضی ابوبکر، الانتصار لنقل القرآن علی جهة الاختصار، تحقیق دکتر محمد زغلول، مصر، ط المعارف(بیتا)
5.زرقانی، عبد العظیم، مناهل العرفان فی علوم القرآن، بیروت، دار احیاء التراث العربی، بیتا
6.زرکشی، بدر الدین، محمد بن عبد الله، البرهان فی علوم القرآن، بیروت، دار الفکر، 1421 ه ق
7.سیوطی، عبد الرحمن بن ابی بکر، الاتقان فی علوم القرآن، به تحقیق محمد ابو الفضل ابراهیم، افست قم، منشورات رضی، بیدار، 1411 ه ق
8.عسکری، سید مرتضی، القرآن الکریم و روایات المدرستین، تهران، المجمع العلمی الاسلامی 1415 ه ق
9.کبری زاده، طاش، مفتاح السعادة و مصباح السیاده، مصر، دار الکتب الحدیثه(بیتا)
10.مالکی، ابن فرحون، الدیباج المذهب فی اعیان المذهب، (بیتا، بیجا)
11.نیشابوری، مسلم بن حجاج، صحیح مسلم به تحقیق فؤاد عبد الباقی، بیروت، دار احیاء التراث العربی، 1374 ه ق
*با توجه به دو بخش بودن این مقاله، در شماره آینده فهرست کاملتری از منابع و مأخذ ارائه خواهد شد.
- ۹۴/۰۷/۲۷