تأثیر عمل انسانی در نظام تکوینی هستی
- دوشنبه آذر ۲۳ ۱۳۹۴، ۰۲:۰۰ ب.ظ
- ۰ حرفهای شما
از آیات قرآن می توان این نکته را استنباط کرد که عمل انسان در نظام تکوینی تأثیر گذار است به این معنا که ایمان این موجود یعنی نوع انسان و عمل وی در نظام عالم از جهت ارتباطش با زندگی خود او تأثیر گذار است. به سخنی دیگر، کفر و عمل زشت انسانی در فساد عالم از جهت ارتباطش با نوع انسان مؤثر است، چنانچه ایمان و عمل صالح اش چنین است.
بنابراین اگر انسان به صلاح و سداد گراید نظام دنیا هم از جهت ایفا به لوازم سعادت و خوشبختی زندگی انسانی و هم از جهت دفع بلا از او و فراهم آوری نعمت برای او صالح و آماده خواهد شد.
از دسته آیاتی که بر تأثیرگذاری عملیات بشر در نظام تکوین به صورت صراحت اشاره دارند آیه 42 سوره شریفه روم است; خداوند در این آیه به طور یک قاعده و قانون کلی می فرماید: «ظهر الفساد فی البرّ و البحر بما کسبت ایدی الناس لیذیقهم بعض الذی عملوا لعلّهم یرجعون; فساد در خشکی (زمین) و تری (دریا) به جهت گناهانی که مردمان به دست خود مرتکب شدند، نمودار شد تا بخشی از آثار اعمالشان را به آنان بچشاند، باشد تا از کرده خویش برگردند».
و نیز می فرماید: «و ما أصابکم من مصیبة فبما کسبت ایدیکم;(شوری/ 30) هر بلا و مصیبتی که به شما می رسد باید بدانید که بلاهایی هستند که خود به دست خویش کسب کرده اید».
از این آیات و آیات دیگر قرآن چنین بر می آید که عمل انسانی در نظام تکوین تأثیرگذار است و به عنوان یک سنت الهی ایمان و اعمال خوب و بد در آمدن بلایایی چون زلزله، جنگ، سیل، ویرانی، بیماری و مانند آن مؤثر است چنانچه در آمدن برکات، آسایش، امنیت، آرامش، رفاه، فراوانی نعمت و مانند آن تأثیرگذار است.
خداوند در قرآن در این باره می فرماید: «ولو أنّ اهل القری امنوا و اتقوا لفتحنا علیهم برکات من السماء و الارض و لکن کذّبوا فأخذناهم بما کانوا یکسبون;(اعراف/ 96) اگر اهل شهرها و مراکز انسانی ایمان می آوردند و تقوا پیشه می ساختند بر روی ایشان درهایی از برکات آسمان و زمین را باز می کردیم ولی آنان چنین نکردند بلکه به تکذیب پیامبران پرداختند. از همین رو آنان را به آن گناهانی که برای خود کسب کرده بودند، گرفتیم.
خداوند در آیه دیگری به توضیح دو شرط ایمان و تقوا می پردازد و مشخص می دارد که از ایمان و تقوا به عنوان دو شرط جلب و جذب برکات به معنای اقامه «ما انزل الیه» و آن چیز است که به عنوان دین از سوی خداوند نازل شده است، می باشد، خداوند می فرماید: «ولو أنهم أقاموا التوریه و الانجیل و ما انزل الیهم من ربّهم لأکلوا من فوقهم و من تحت ارجلهم; (مائده/ 66) و اگر اینان تورات و انجیل و دیگر کتاب های آسمانی را که به سوی ایشان نازل شده است اقامه کنند. از بالای سر (آسمان) و پایین پاهای خود (زمین) روزی خواهند خورد.
مراد از اقامه کتاب های نازل شده و دستورهای الهی، حفظ عملی یعنی استفاده کردن از دستورهای آن ها در میان جامعه و عمل کردن همگان به شرایع آنها و اعتقاد به معارفی است که درباره آغاز و انجام در آن ها بیان شده است، می باشد.
بنابراین «اقامه دین» در روزی انسان مؤثر است; یعنی عمل انسانی در نظام تکوین و بارش برف و باران و افزایش، دسترسی به برکات مؤثر است. از همین رو، مؤمنان بر این باورند که دادن زکات در افزایش برف و باران تأثیرگذار است چنان چه عدم پرداخت آن و کوتاهی در عمل به احکام شریعت موجبات خشکسالی و بیماری می شود.
به نظر قرآن به طور کلی همه اجزای هستی مانند اعضای یک بدن به یک دیگر متصل و مربوط است، به طوری که صحت و سقم و استقامت و انحراف یک عضو در صدور افعال از سایر اعضا تأثیر داشته و این تفاعل در خواص و آثار در همه اجزا و اطراف آن جریان دارد.
این اجزا همه به سوی خدای سبحان و آن هدفی که خداوند برای آن ها مقدّر نموده در حرکتند، انحراف و اختلال حرکت یک جز از اجزای آن به ویژه اگر از اجزای برجسته باشد در سایر اجزا به طور نمایان اثر سوء باقی می گذارد و در نتیجه آثاری هم که سایر اجزای عالم در این جز دارند فاسد شده، فسادی که از جز مزبور در دیگر اجزا راه یافته بود به خودش بر می گردد. اگر جز مزبور به خودی خود و یا به کمک دیگران استقامت پیشین خود را به دست آورد حالت رفاه پیش از انحرافش نیز بر می گردد، ولی اگر به انحراف و اعوجاج خود ادامه دهد فساد حال و محنت و ابتلاءش نیز ادامه خواهد یافت تا آن جا که انحراف و طغیانش از حدّ بگذرد. و کار سایر اجزا و اسباب مجاورش را به تباهی بکشاند، این جاست که همه اسباب جهان علیه او قیام نموده، و با قوایی که خداوند به منظور دفاع از حریم ذات و حفظ وجودشان در آن ها به ودیعه سپرده جز و مزبور را تا خبردار شود از میان برده و نابود می سازند.
این خود یکی از سنت هایی است که خدای تعالی در جمیع اجزای عالم که یکی از آنها انسان است جاری ساخته، نه این سنت تخلّف بردار است و نه انسان از آن مستثناست.
و چون چنین است اگر امتی از امت ها از راه فطرت منحرف گردد و در نتیجه از راه سعادت انسانی که خداوند برایش مقرر کرده باز بماند اسباب طبیعی هم که محیط به آن است و مربوط به اوست اختلال یافته و آثار سوء این اختلال به خود آن امت بر می گردد و خلاصه دود کجروی هایش به چشم خودش می رود. برای این که خودش بود که با انحراف و کجروی اش آثار سویی در اسباب طبیعی باقی گذارد; و معلوم است که در بازگشت آن آثار چه اختلال ها و محنت هایی متوجه اجتماعش می شود; فساد اخلاق و قساوت قلب، و از میان رفتن عواطف رقیق روابط عمومی را از میان برده و هجوم بلاها و افزایش مصیبت ها تهدید به انقراض و نابودی اش می کند. آسمان از بارش باران های فصلی و زمین از رویش سبزها و رویدنی ها و درختان دریغ نموده و به جای باران های فصلی، سیل، طوفان و صاعقه به راه انداخته و زمین با زلزله و فرسایش و رانش آنان را در خود فرو می برد. این ها همه آیات الهی است که چنین امتی را به توبه و بازگشت به سوی راه مستقیم فطرت وا می دارد، و در حقیقت امتحان و آزمایشی از سختی پس از امتحان به آسایش و راحتی است.
شاهد گویای گفتار ما آیه شریفه: «ظهر الفساد فی البرّ و البحر بما کسبت ایدی الناس لیذیقهم بعض الذی عملوا لعلّهم یرجعون» (روم/ 41) است که می فرماید: مظالم و گناهانی که مردم مرتکب می شوند باعث فساد در خشکی و دریای عالم است، فسادی که یا مانند وقوع جنگ و بسته شدن راه ها و سلب امنیت و آرامش دامنگیر انسان می شود و یا مانند اختلاف اوضاع جوی و زمینی، زندگی او را مختل می سازد.
آیه 30 سوره شوری نیز همین مطلب را تأیید می کند: «و ما أصابکم من مصیبة فبما کسبت ایدیکم و یعفوا عن کثیر; و آن چه از مصیبت ها به شما می رسد به خاطر شومی کارهای زشت و ناپسندی است که به دست خود کردید، تازه خداوند اثر بسیاری از کرده های شما را می پوشاند و به آن اخذ نمی کند و گرنه اوضاع بدتر از این می شد.
کوتاه سخن آن که، اگر امت مورد فرض به سوی خدا بازگشت نمود ـ و چه اندک است امتی که چنین کند ـ بسیار امر پسندیده ای کرده است چون در این صورت بنا به سنت الهی خداوند احوال آن قوم را دگرگون سازد و برکات را برایشان فرو فرستد: «انّ اللّه لا یغیّر ما بقوم حتی یغیّر و اما بأنفسهم; (رعد/ 12) و اگر به کجروی و انحرافش ادامه، داد خداوند دل هایشان را مهر نهاده و در نتیجه به اعمال زشت خود عادت می کنند و کارشان به جایی می رسد که جز آن چه می کنند معنای دیگری برای زندگی نمی فهمند و چنین می پندارند که زندگی تنها همین حیات نکبت بار و سراسر اضطرابی است که همه اجزای عالم و نوامیس طبیعت مخالف و مزاحم آن است; زندگی ای که مصیبت ها و بلایا از یک سو و قهر طبیعت از سوی دیگر تهدید به نیست و نابودی اش می کند.
این سنت پروردگار و اثری است که خداوند بر گناهان و انحرافات بشر مترتب می کند.
برخی از روشنفکران نمایان این سنت را نمی پذیرند و بر این باورند که این گونه اندیشه و افکار زاییده عقب افتادن در علم و دانش و نداشتن وسیله دفاع ـ و به قول برخی از ایشان به جهت عدم راززدایی است و اگر از این امور چون بارش، باران که یک امر طبیعی است راززدایی شود دیگر بشر این چنین امور را به ماورای فیزیک مرتبط نمی سازد ـ و گرنه اگر انسان در صنعت پیشرفت کرد و خود را به دانش و ابزارهای راززدایی و وسایل دفاعی مجهز ساخت می تواند از همه این حوادث که نامش را خشم و قهر طبیعت می گذاریم، پیشگیری کند، چنان که ملت های متمدن توانستند از بسیاری از این حوادث چون قحطی، وبا، طاعون، سایر امراض واگیر و هم چنین سیل، طوفان، صاعقه و مانند آنها جلوگیری به عمل آورند.
باید به این افراد گفت: خدا این اندیشه و فکر و صاحبان چنین افکاری را نابود می کند که در اثر کفر و غرور فکری گمان کرده اند پیشرفت و جلو افتادن ملتی از ملتی دیگر که نامش را «تمدن» گذاشته اند، می تواند بر نظام کون قوانین و نوامیس طبیعت مسلط شده و احکام آن را باطل ساخته آن را مطیع خود سازند.
دستگاه آفرینش که این فرو رفتگان در هوی هوس و غرور در آن جزیی به حساب نمی آیند، هرگز محکوم به امر و نهی ایشان نیست. حال اگر حق و حقیقت تابع هوی و هوس آنان شود آسمان و زمین از هم می پاشد; «ولو اتّبع الحقّ أهواءهم لفسدت السموات و الأرض; (مؤمنون/7) و معلوم است اگر آسمان و زمین رو به فساد گذارد نخستین جزیی که از آن فاسد می شود، همین انسان ضعیف و ناتوان است.
اینان گمان کرده اند، معارف دینی این قبیل حوادث را معلول اسباب مادی و طبیعی نمی داند و زمام همه را بدون واسطه به دست پروردگارش دانسته و خلاصه امثال وبا، قحطی، فرستادن باران و صاعقه را کار خدا و سایر حوادثی که به علل و اسبابش پی برده ایم کار آن علل و اسباب می داند، ناچار چنین خیال کرده اند که وقتی برای وقوع حادثه ای از حوادث علتی طبیعی کشف می کنند و به قول خودشان راززدایی کرده اند، حدوث آن حادثه بی نیاز از خداست و تدبیر ربوبی او را در آن حادثه هیچ کاره می دانند; غافل از آن که معارف دینی به یک فرد دین دار اجازه چنین اعتقادی را نداده و خدا را سببی در عرض دیگر اسباب و علتی در کنار دیگر علل مادی و قوای فعال طبیعی نمی داند.
بی گمان، خدای متعال آن کسی است که به هر چیزی محیط است و هر سببی را او به سوی مسبَّب آن می کشاند و هر چیزی را که خلق کرده هدایتش هم نموده است و جز او کسی محیط به مخلوقات و مسبّب آنها نیست، پس او می تواند هر چیزی را وسیله انجام خواسته هایی قرار داده و در این باره سبب هایی به کار ببرد که دانش و فهم ما از درک سببیّت آن عاجز و ناتوان باشد. چنان که در آیات زیر به این معنا اشاره کرده می فرماید: «ان الله بالغ امره قد جعل الله لکلّ شی قدراً; (طلاق/ 3) خدا به خواسته ها و کارهای خود می رسد که خدا برای هر چیزی اندازه ای مقرر گردانیده است. و نیز می فرماید: «والله غالب علی امره و لکنّ اکثر الناس لایعلمون;(یوسف/ 21) و خداوند بر کار خویش مسلط است ولی بیشتر مردم نمی دانند».
مگر انسان می تواند در مُلک خدا، با خدا در افتد و با فکر خود که آن نیز مِلک خداست راهی برای ابطال حکم و اراده او به دست آورد. انسان در طول خداوند قرار دارد، نه در عرض و در مقابل او، او انسان را از انسان اراده و فکر را آفریده است. هر وسیله دیگری را هم او در اختیار انسان قرار داده و برای هر کدام محل معینی مقرر فرموده و سپس میان همه آنها از اول تا به آخرش ارتباط برقرار کرده و همه را به هم پیوسته تا به این یکی ـ دانش بشری ـ رسیده که بشر ناآشنای به مقام پروردگار می خواهد به وسیله آن به جنگ پروردگار خود رفته و با او در حکمتش و قضا و قدرش بستیزد، و حال آن که او و دانش او خود یکی از ایادی و عمّال تحقق یافتن اراده و نفوذ خدا و جریان یافتن قضا و قدر اوست.
به هر حال; انسان مانند دیگر انواع موجودات، وجودش بسته به دیگر اجزای عالم است و اعمالی که از او سر می زند و حرکاتی که در مسیر زندگی اش و در سیر به سوی سرمنزل سعادت از خود نشان می دهد با دیگر اجزای عالم که محیط به اوست ارتباط کامل دارد به طوری که اگر حرکاتش صالح و سازگار با آن اجزا و موجودات باشد آن موجودات نیز سازگار با او خواهند بود، و برکات آسمان به سوی او سرازیر خواهد شد; و اگر سازگار نباشد عالم نیز با او سازگاری نداشته و در نابود ساختن او تلاش خواهد نمود، مگر این که دست از گناه و فساد بر دارد و گرنه به تدریج به تباهی خو گرفته و ناگهان همه اجزای عالم در تباه ساختنش دست به هم داده و اثری از وجودش باقی نمی گذارند، و زمین را از لوث وجودش پاک می کنند. آری چگونه یک انسان می تواند بارفتار خود در مقابل همه عالم که او خود یکی از اجزای آن است و به هیچ وجه از آن مستقل نیست معارضه نموده و شاخ و شانه بکشد و یا بخواهد با فکر خود بر سر دستگاه آفرینش شیره بمالد و حال آن که فکر او مولود شرایط و قوانین کلی ای است که از جریان آفرینش گرفته شده است.
این مطلب همان طوری که گفته شد حقیقتی است که هم برهان و دلیل مطابق آن است، و هم قرآن آن را تصدیق و بر آن تصریح نموده و می فرماید: خداوند هر چیزی را که آفریده اندازه گیری دقیقی در خلقت آن به کار برده و آن را به سوی سعادتش راهنمایی کرده است.
و نیز می فرماید: خداوند عالم را ـ که یکی از اجزای آن انسان است ـ بیهوده نیافریده است، بلکه هر چه را که خلق کرده به این منظور خلق کرده که به درگاه او راه یافته و به سوی او بازگشت کند، و برای هر مخلوقی سرمنزل سعادتی معین کرده تا بر حسب فطرتش به آن سوی رانده شود; و برای هر یک راه و روشی مقرر نموده که اگر آن راه را سلوک کند به سعادت مقدّرش می رسد، و اگر از آن راه منحرف شود و آن قدر بیراهه رود که دیگر امید برگشتن نداشته باشد نتیجه و هدف از خلقتش باطل گشته و عذاب خداوند بر او حتمی می گردد.
بنابراین ثابت شد که اعمال انسان در نظام تکوین تأثیرگذار است; و این سنتی الهی است که بر نظام هستی حاکم است; این همانند نسبت ابتلا، سنت آزمایش و امتحان، سنت مکر و سنت استدراج و امهال و سنت سیر تکاملی هستی و غایتمندی است که بر نظام هستی جاری و ساری است.
پس حقیقت آن است که اقامه دین (تقوا و ایمان) و عدم افاضه آن معیار و مدار اساس نزول نعمت و نقمت بر آدمیان است.(ر.ک: ترجمه تفسیر المیزان، علامه طباطبایی، محمد باقر موسوی همدانی، انتشارات اسلامی جامعه مدرسین، 1364، ج 8، ص 246 تا 251 و نیز ج 6، ص 52 تا 54)
- ۹۴/۰۹/۲۳