بلعم باعورا
- دوشنبه مرداد ۲۶ ۱۳۹۴، ۰۸:۳۵ ب.ظ
- ۲ حرفهای شما
على اسدى، امیر مسعود صفرى
بَلعم باعورا: عالمى معاصر موسى علیه السلام و برخوردار از آیتِ الهى که بر اثر پیروى از شیطان و هواى نفس به گمراهى و انحطاط گرایید
بلعم باعورا، همان بِلْعام بن بِعُوْر یاد شده در تورات است.[1] بِلْعام را نامى عبرى و به معناى خداوند مردم دانستهاند.[2] براساس گزارش تورات وى عالمى موحِّد[3]، مستجاب الدعوه[4]، برخوردار از علم و رؤیاى الهى[5] و ساکن قریه فُتور در کنار رود فرات بوده[6] و از حوادث آینده خبر مىداده است.[7] وى که معاصر حضرت موسى علیه السلام و گویا پیرو آیین ابراهیم بوده[8] در عصر خویش و به سبب ویژگیهاى یاد شده، آوازه و جایگاه بلندى داشته است. مردم از اطراف و اکناف به نزد وى مىآمدهاند تا درباره آنان پیشگویى کرده یا براى برکت یافتنِ دارایى و زندگى آنها دعا کند.[9] زمانى که بنىاسرائیل، همراه موسى علیه السلام و در ادامه جنگ با قبایل بت پرست، در دشت موآب، در شرق رود اردن و رو به روى اریحا اردو زدند، مردم موآب و مِدیان از شمار انبوه آنان به هراس افتادند. پادشاه موآب به نام «بالاق» سفیرانى را به همراه پول به نزد بِلْعام روانه کرد تا وى با نفرین بر بنىاسرائیل، زمینه شکست آنان را فراهم آورد. بِلعام با این سخن که خداوند مرا از نفرین بر بنى* اسرائیل باز مىدارد درخواست آنان را رد مىکند. بار دوم گروهى بزرگتر و مهمتر و با این وعده که هرچه او بخواهد، بالاق به وى مىدهد، نزد بلعام مىآیند. این بار وى اجازه مىیابد که به همراه سفیران بالاق برود، به شرط آنکه جز خواست خدا را بر زبان جارى نکند. به سبب خشم خدا از این کار، فرشتهاى با شمشیرى برآمده از نیام، سه بار راه را بر الاغ بلعام مىبندد: بار نخست الاغ رم کرده، بار دوم بین دو دیوار، پاى بلعام را به دیوار فشرده، بار سوم مىخوابد. حیوان که هر بار از دست بلعام کتک مىخورده به قدرت خدا لب به سخن و اعتراض مىگشاید. بلعام پس از رسیدن به موآب، سه بار و هر بار در جایى متفاوت از دیگرى درصدد نفرین بر بنىاسرائیل برمىآید؛ اما هر بار خواست خداوند مبنى بر تعریف و تمجید بنىاسرائیل و دعا براى آنان بر زبان وى جارى مىشود. بالاق ناخشنود از این رویداد، او را روانه شهرش مىکند.[10]
این گزارش خالى از تناقض (قس: اعداد 22: 20، 32- 34) و حذف و تحریف احتمالى به سود بنىاسرائیل نیست، زیرا بر اساس برخى گزارشهاى دیگر تورات، مردم موآب و مدیان پس از ناکامى بلعام در نفرین بنىاسرائیل و با پیشنهاد وى، زنان و دختران خود را با هدف به انحراف کشاندن قوم موسى علیه السلام به اردوگاه آنان روانه کردند.[11] پس از شیوع فحشا، 000/ 24 نفر به کیفر گناه و بر اثر بیمارى مىمیرند[12]؛ همچنین شمار فراوانى نیز که به درخواست زنان، در مراسم قربانى بتهاى آنان شرکت کرده و ضمن خوردن از گوشت قربانیها، بر بتها سجده کرده بودند به سبب ارتداد و به فرمان خدا و به دست موسى و یارانش کشته مىشوند.[13] بنابر گزارش تورات، بلعام سرانجام همراه حاکمان مِدْیان و به دست بنىاسرائیل کشته مىشود.[14] ناکامى بلعام در نفرین بر بنىاسرائیل، تکلم الاغ او و به انحراف و ارتداد کشاندن بنىاسرائیل در عهد جدید نیز بازتاب یافته و از بلعام به عنوان نماد عالمى کذّاب، رشوه خوار و مفسد یاد شده است که موجب انحراف و گمراهى دینى مردم مىشود[15]؛ همچنین در منابع اهل کتاب از پیدایش برخى فرقههاى مذهبى یاد شده است که به پیروى از آموزههاى بِلعام، زنا کرده و از گوشت قربانیان بتها مىخوردهاند.[16]
نام بَلعم باعورا در قرآن نیامده؛ اما از اعلام غیر مصرّح آن است و همه مفسران شیعه[17] و سنّى[18] هرچند با دیدگاهى متفاوت، در ذیل آیات 175- 176 اعراف/ 7 به گزارشى از سرگذشت وى پرداختهاند: «واتلُ عَلَیهِم نَبَا الَّذى ءاتَینهُ ءایتِنا فَانسَلَخَ مِنها فَاتبَعَهُ الشَّیطنُ فَکانَ مِنَ الغاوین* ولَو شِئنا لَرَفَعنهُ بِها ولکِنَّهُ اخلَدَ الَىالارضِ واتَّبَعَ هَوهُ فَمَثَلُهُ کَمَثَلِ الکَلبِ ان تَحمِل عَلَیهِ یَلهَث او تَترُکهُ یَلهَث ذلِکَ مَثَلُ القَومِ الَّذینَ کَذَّبوا بِایتِنا فَاقصُصِ القَصَصَ لَعَلَّهُم یَتَفَکَّرون». در این آیات، سخن از حکایت مردى است که به سبب دست یافتن به مراتب نسبتاً بالایى از علم و معنویت، از برخى مواهب خاص الهى برخوردار بوده و مىتوانسته بر اساس آن به مراتب برترى نیز دست یابد؛ اما پیروى از شیطان و خواهش نفسانى، وى را به تکذیب آیات الهى واداشت و در نتیجه او مواهب یاد شده را از دست داد و در جرگه گمراهان درآمد.
او در این آیه به سگ تشبیه شده است که در هر حال له له مىزند؛ چه او را طرد کرده و برانند یا به حال خود رهایش سازند. به گفته مفسران، وى به پستترین موجود در پستترین حال آن تشبیه شده است[19]؛ اما در وجه شبه به اختلاف گراییدهاند؛ برخى با این توضیح که له له زدن سگ برخلاف بعضى دیگر از حیوانات، ویژگى ذاتى آن است و به زمان تشنگى، خستگى و بیمارى آن اختصاص ندارد، تشبیه را کنایه از این دانستهاند که موعظه و دعوت به حق و عدم آن براى بلعم و منکرانى چون او یکسان است و آنان در هر صورت به گمراهى مىروند. پستى و زبونى و نیز آزار و اذیت مؤمنان پس از گمراهى از سوى بلعم نیز به عنوان وجه شبه یاد شده است[20]؛ ولى تأمل در آیه نشان مىدهد که تشبیه یاد شده به این پرسش محتمل مىپردازد که چگونه بلعم به رغم برخوردارى از آیات الهى گمراه شد؟ در پاسخ باید گفت کسى که برده هوا و هوس خویش است فرجامى جز گمراهى ندارد؛ چه مانند بلعم از آیات الهى برخوردار یا از آن بىبهره باشد، زیرا وابستگى شدید به دنیا و خواهشهاى نفسانى، رویگردان شدن از راه خدا را به یک ویژگى رفتارى ثابت براى او تبدیل مىکند.[21]
خداوند، هدف از یادکرد این حکایت را عبرت گرفتن کسانى مىخواند که به تکذیب آیات الهى مىپردازند، باشد که آنان را به اندیشه و تأمل در فرجام کار خویش وادارد.
اینکه آیات یاد شده یک رخداد تاریخى و سرگذشت شخصى معین را گزارش مىکند یا فقط به بیان مَثَلى براى تکذیبکنندگان آیات الهى مىپردازد مورد اختلاف است، چنانکه صاحبان دیدگاه نخست نیز در مورد اینکه شخص یاد شده، بلعم است یا فردى دیگر، به اختلاف گراییدهاند. بر اساس دیدگاه مشهور مفسّران شیعه[22] و سنى[23]، مورخان مسلمان[24] و نیز برخى احادیث اسلامى[25]، آیات یادشده، حکایت سرگذشت بلعمباعوراست. البته این گروه درباره نسب، زیستگاه[26] و سبب گمراهى بلعم و تفسیر «ءایتنا» در تعبیر «ءاتینه ءایتنا» (اعراف/ 7، 175) اختلاف دارند؛ برخى او را از بنىاسرائیل[27]، برخى دیگر از نوادگان لوط[28] و نیز داماد وى[29] مىدانند، چنانکه بعضى هم ظاهراً به سبب اشتراک در نام پدر، او را با لقمان حکیم یکى پنداشتهاند که عرب جاهلى، با حکایتهاى او آشنا بوده است، در حالى که نسب لقمان و تصویر قرآنى او (لقمان/ 31، 12- 13، 16- 19) با نسب و شخصیت بلعم و نیز آیات مورد بحث، کاملًا تفاوت دارد.[30]
اینکه مراد از «ءایتنا» چیست؟ برخى آن را «نبوت» پنداشتهاند که به سبب ناسازگارى با عصمت انبیا، از سوى دانشمندان شیعه[31] و شمارى از مفسران اهل سنت[32]، دچار چالش جدّى شده است. تفسیر آن به «اسم اعظم»[33] را نیز شیخ طوسى برنمىتابد.[34] استجابت دعا، برخوردارى از معارف تورات، علم و حجج[35] از موارد دیگرى است که در تفسیر آن گفته شده است. سیاق آیات و تعابیر «فَانسَلَخَ مِنها» و «لَرَفَعنهُ بِها» نشان مىدهد که آیات یاد شده، از نوع «آیات نفسانى» و «کرامتهاى خاص باطنى» بوده است و به گونهاى راه شناخت خداوند را واضح و روشن به وى مىنمایانده که هیچ شک و تردیدى در شناخت حق برایش نمىمانده است.[36]
در مقابل، برخى چون عبداللّه بن عمر، نزول آیه را درباره امیّة بن ابىصَلْت مىدانند که برخوردار از توان شعر و شاعرى و آشنا با کتب آسمانى، انتظار داشته است که وى پیامبر موعود باشد، براى همین و از سر حسادت، به تکذیب پیامبر اسلام صلى الله علیه و آله پرداخت.[37] این دیدگاه به احتمال زیاد برداشت ناصوابى از روایت منسوب به پیامبر اسلام صلى الله علیه و آله است که در برخى منابع روایى اهل سنت نیز آمده است. بر اساس این روایت مرسل، بلعم بن باعورا در میان بنىاسرائیل همانند امیة بن ابى صلت در میان مسلمانان خوانده شده است.[38]
دیدگاه سومى نیز آن را درباره ابوعامر بن نعمان بن نصرانى، بنیانگذار مسجد ضرار مىداند[39]؛ اما معاصر بودن دو شخص یاد شده با پیامبر اسلام صلى الله علیه و آله و دست کم آشنایى مردمان مکه و مدینه با سرگذشت آن دو، با تعبیر «واتل علیهم نبأ الذى ...» سازگار نیست، زیرا دیگر کاربردهاى قرآنى این تعبیر نیز در ارتباط با حکایت قضایاى تاریخى و مربوط به گذشته مانند داستان هابیل و قابیل (مائده/ 5، 27)، نوح (یونس/ 10، 71) و ابراهیم (شعراء/ 26، 69) است و سرانجام، برخى در دیدگاهى کاملًا متفاوت و با نفى هر گونه شأن نزولى خاص، آیه را در مقام تمثیل حال تکذیب کنندگان آیات الهى مىدانند[40]؛ رشید رضا با تأکید بر این نظر، اساساً روایات وارد شده در این باره را از اسرائیلیات شمرده، مردود مىداند.[41] این دیدگاه با ظاهر آیات که در مقام گزارش رخدادى خارجى است سازگار نیست.[42]
چرایى و چگونگى انحراف بلعم موضوع دیگرى است که روایات تاریخى و تفسیرى در جزئیات آن به داستانپردازى و اختلاف گراییدهاند.[43] روایت مشهور همان داستان نفرین بر بنىاسرائیل و به فساد و ارتداد کشاندن آنها به وسیله زنان مدیان است.[44] بر اساس روایت دوم، دنیاطلبى و حسادت بلعم به موسى علیه السلام زمینهساز گرایش وى به فرعون شد و فرعون از او خواست براى دستگیرى موسى علیه السلام و بنىاسرائیل دعا کند.[45] برخى گزارشها حاکى است که وى از علماى مشهور و مبلغان توانمند بنىاسرائیل بود که در پى وعدههاى فرعون به او پیوست.[46] گرایش به آیین پادشاه مدیان در پى تقدیم هدایا از سوى او به بلعم که از جانب موسى علیه السلام براى دعوت پادشاه به آیین توحیدى رفته بود و نیز دست کشیدن از فراخوان مردم به توحید در پى رشوه دادن آنان، از روایتهاى وارد شده دیگر در این زمینه است.[47]
موقعیت ممتاز علمى، دینى و صاحب کرامت بودن بلعم، گمراهى و انحطاط وى به سبب پیروى از هواى نفس و دنیاگرایى، ارتباط وى با بنىاسرائیل، داستان خوددارى الاغ وى از حرکت، از موارد مشترکى است که در گزارش تورات و منابع تفسیرى، تاریخى، روایى و داستانى مسلمانان با جزئیاتى متفاوت به چشم مىخورد. در برخى احادیث، الاغ بلعم درکنار ناقه صالح و سگ اصحاب کهف یاد شده است که استثنائاً وارد بهشت مىشوند.[48]
نام کتاب: اعلام القرآن
نویسنده: فرهنگ و معارف قرآن
موضوع: توضیح اعلام مصرح و غیر مصرح قرآن
زبان: فارسى
تعداد جلد: 3
ناشر: مؤسسة بوستان کتاب
مکان چاپ: قم
سال چاپ: 1385
نوبت چاپ: اول
[1] ( 1). کتاب مقدس، اعداد 22: 5
[2] ( 2). قاموس کتاب مقدس، ص 187
[3] ( 3). همان، ص 188
[4] ( 4). کتاب مقدس، اعداد 22: 6
[5] ( 5). همان 24: 16
[6] ( 6). همان 22: 5؛ قاموس کتاب مقدس، ص 645
[7] ( 7). کتاب مقدس، اعداد 24: 17، 25
[8] ( 8). المعارف، ص 41؛ قاموس الکتاب المقدس، ص 189
[9] ( 9). قاموس کتاب مقدس، ص 187- 188
[10] ( 1). کتاب مقدس، اعداد 22: 1، 41؛ 23: 1، 30؛ 24: 1، 25
[11] ( 2). همان 25: 1، 6، 8، 16- 17؛ 31: 15، 17
[12] ( 3). همان: 9؛ تفسیر بغوى، ج 2، ص 179
[13] ( 4). همان: 2، 5
[14] ( 5). همان 31: 8
[15] ( 1). کتاب مقدس، نامه دوم پِطْرُس، 2: 14، 16؛ مکاشفات یُوحَنّا 2: 3؛ نامه یِهُوداه، 11
[16] ( 2). همان؛ مکاشفات یوحنّا 2: 14؛ قاموس الکتاب المقدس، ص 509
[17] ( 3). تفسیر قمى، ج 1، ص 275؛ مجمعالبیان، ج 4، ص 768؛ المیزان، ج 8، ص 337- 338
[18] ( 4). جامعالبیان، مج 6، ج 9، ص 160- 174؛ التفسیر الکبیر، ج 15، ص 52، 57؛ الدرالمنثور، ج 3، ص 608، 612
[19] ( 5). جامع البیان، مج 6، ج 9، ص 173؛ الکشاف، ج 2، ص 178؛ مجمع البیان، ج 4، ص 770
[20] ( 6). جامع البیان، مج 6، ج 9، ص 173؛ التبیان، ج 5، ص 34؛ مجمع البیان، ج 4، ص 770
[21] ( 1). ر. ک: المیزان، ج 8، ص 333
[22] ( 2). تفسیر عیاشى، ج 2، ص 42؛ التبیان، ج 5، ص 32؛ المیزان، ج 8، ص 337- 338
[23] ( 3). جامع البیان، مج 6، ج 9، ص 166، 173؛ تفسیر قرطبى، ج 7، ص 203- 204؛ تفسیر ابن کثیر، ج 2، ص 275، 278
[24] ( 4). تاریخ طبرى، ج 1، ص 437؛ تاریخ حبیب السیر، ج 1، ص 104؛ تاریخ یعقوبى، ج 1، ص 40
[25] ( 5). تحف العقول، ص 311؛ بحارالانوار، ج 75، ص 290
[26] ( 6). تاریخ طبرى، ج 1، ص 258؛ تاریخ ابن خلدون، ج 2، ص 87؛ قصص الانبیاء، ص 209
[27] ( 7). تاریخ طبرى، ج 1، ص 259؛ کشف الاسرار، ج 3، ص 787؛ تفسیر بغوى، ج 2، ص 179
[28] ( 8). قصصالانبیاء، ص 209؛ مجمعالبیان، ج 4، ص 768
[29] ( 9). المعارف، ص 41؛ دائرةالمعارف الاسلامیه، ج 4، ص 86،« بلعم»
[30] ( 10). قصص الانبیا، ص 209، 312؛ فرهنگ اساطیر، ص 128
[31] ( 1). التبیان، ج 5، ص 32؛ مجمع البیان، ج 4، ص 769
[32] ( 2). التفسیر الکبیر، ج 15، ص 54؛ تفسیر ابن کثیر، ج 2، ص 276؛ تفسیر قرطبى، ج 7، ص 203
[33] ( 3). جامعالبیان، مج 6، ج 9، ص 164؛ تفسیر قمى، ج 1، ص 275
[34] ( 4). التبیان، ج 5، ص 32
[35] ( 5). جامعالبیان، مج 6، ج 9، ص 165-/ 166؛ التبیان، ج 5، ص 31- 32
[36] ( 6). المیزان، ج 8، ص 332- 333
[37] ( 7). جامع البیان، مج 6، ج 9، ص 164؛ التبیان، ج 5، ص 31؛ مجمع البیان، ج 4، ص 768
[38] ( 8). الجامع الصغیر، ج 2، ص 535؛ فیض القدیر، ج 5، ص 660؛ کنزالعمال، ج 3، ص 577
[39] ( 9). تفسیر قرطبى، ج 7، ص 203؛ کشف الاسرار، ج 3، ص 790؛ التفسیر الکبیر، ج 15، ص 54
[40] ( 1). جامعالبیان، مج 6، ج 9، ص 173؛ تفسیر قرطبى، ج 7، ص 205؛ تفسیر بغوى، ج 2، ص 180
[41] ( 2). تفسیر المنار، ج 9، ص 405، 416
[42] ( 3). المیزان، ج 8، ص 332
[43] ( 4). ر. ک: الکامل، ج 1، ص 200- 201؛ جامعالبیان، مج 6، ج 9، ص 164، 172؛ تاریخ دمشق، ج 10، ص 396، 405
[44] ( 5). جامع البیان، مج 6، ج 9، ص 166، 169؛ تاریخ دمشق، ج 10، ص 396، 406؛ تفسیر قرطبى، ج 7، ص 203- 204
[45] ( 6). الکامل، ج 1، ص 200- 201؛ تاریخ طبرى، ج 1، ص 258
[46] ( 7). تفسیر قرطبى، ج 7، ص 203؛ نمونه، ج 7، ص 14
[47] ( 8). تفسیر ابن کثیر، ج 2، ص 275؛ تفسیر قرطبى، ج 7، ص 203
[48] ( 1). تفسیر قمى، ج 1، ص 275؛ بحارالانوار، ج 8، ص 195؛ ج 14، ص 423؛ سفینةالبحار، ج 1، ص 259
- ۹۴/۰۵/۲۶