امدادهای غیبی: کمکهای ویژه الهی
- پنجشنبه آذر ۵ ۱۳۹۴، ۰۲:۰۰ ب.ظ
- ۰ حرفهای شما
امداد غیبی تعبیری مرکب از دو واژه «امداد» و «غیب» است.
ریشه «امداد» کلمه «م ـ د ـ د» است که معنای انبساط و امتداد دارد.[1] «مدّت» نیز که برای زمان مستمر بهکار میرود از همین باب است.[2] این واژه بر زیاد شدن هم دلالت دارد، چنانکه زمان مدّ آب رودخانه، بر آب آن افزوده میشود.[3] «امداد» یاری کردن دیگری است، و بیشتر در موارد دوستداشتنی بهکار میرود، بر خلاف «مدّ» که در موارد ناپسند استعمال میشود.[4] امداد منحصر به چیزهای مادی نیست و در معنویات هم بهکار میرود.[5]
«غیب» چیزی است که از انسان پوشیده و مخفی است، گرچه به معنای شک نیز بهکار رفته است[6]، زیرا شک معمولا در امر مخفی حاصل میشود. برخی واژهپژوهان آن را به معنای پوشیده از چشم گرفتهاند.[7]
با توجه به معنای امداد و غیب معلوم میشود که امدادهای غیبی به معنای مددهایی است که از غیب سرچشمه میگیرد، هر چند با عنایت به معنای لغوی واژه مزبور میتوان جهان و نظم، حیات و نشاط و همه نعمتهای موجود در آن را مدد گرفته از عالم غیب و از مصادیق امدادهای غیبی دانست[8]، چنانکه قرآن، اموال و فرزندان را از امدادهای الهی دانسته است (اسراء/17،6)؛ ولی این ترکیب اصطلاحاً به معنای مددهای غیبی ویژه در زندگی بشر است.[9]
با توجه به اینکه کمکهای ویژه الهی بهرغم غیر عادی بودن، به اسباب طبیعی مستند است و از سوی دیگر معجزات و کرامات نیز مستند به سببهای طبیعی غیر عادی است[10] مناسب است تفاوت آنها روشن شود. به نظر میرسد مهمترین ویژگیِ جداکننده معجزات پیغمبران و کرامات اولیا از امدادهای غیبی این است که گرچه هردو به اذن خدا و وساطت نیروهای غیبی و اسباب طبیعی غیر عادی انجام میگیرد؛ ولی در معجزه و کرامت خود شخص نقش اصلی دارد؛ اما در امداد غیبی شخص چنین نقشی ندارد و در حالی که امیدش از همهجا قطع شده مدد الهی از او دستگیری میکند.
تعبیر «امداد غیبی» در قرآن بهکار نرفته؛ ولی آیات متعددی به امدادهای غیبی الهی اشاره کرده است؛ مانند: فرستادن سپاه نامرئی (احزاب/33،9)، یاری با فرشتگان (آلعمران/3،124 ـ 125)، ایجاد آرامش در دلهای مؤمنان (توبه/9،26)، ایجاد هراس در دلهای دشمنان (آلعمران/3،151)، فرستادن بادهای ویرانگر (احزاب/33،9)، کم جلوه دادن لشکر دشمن (انفال/8 ،44)، فرستادن لشکر پرندگان (فیل/105، 3)، برهم زدن نقشههای دشمنان (انفال/8 ،18) و ... .
از مهمترین مصداقهای امداد غیبی کمکهای ویژه پنهانی است که از طرف خدا در جنگهای صدر اسلام به پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) و مؤمنان رسیده است، به طوری که 40 آیه بدان اختصاص یافته است.[11] آیات دیگری نیز این کمکها را در قالب «هدایتبخشی»، «حکمتافکنی»، «توفیقیابی»، «حفظ و نگهداری از گناه» و غیر آنها مطرح کرده است.
سنت بودن امداد غیبی:
گروهی از آیات قرآن که به کمکهای ویژه خدا اشاره کرده است به عنوان وعده تخلفناپذیر الهی بر وقوع حتمی آنها تأکید میکند[12]: «و کانَ حَقـًّا عَلَینا نَصرُ المُؤمِنین» (روم/30،47) برخی گفتهاند: ظاهر آیه، یاری شدن مؤمنان در دنیاست؛ ولی این گفته صحیح نیست، زیرا اولا چیزی ظاهر آیه را مقید نمیسازد و ثانیاً برخی از روایات عمومیت آن را نسبت به دنیا و آخرت تأیید میکند.[13] آیه 51 غافر/40 از حمایت مؤکد خدا از پیامبران خویش و پیروان آنها سخن میگوید: «اِنّا لَنَنصُرُ رُسُلَنا والَّذینَ ءامَنوا فِیالحَیوةِ الدُّنیا ویَومَ یَقومُ الاَشهـد» و خداوند در آیات 171 ـ 172 صافّات/37 یاری کردن رسولان از جانب خودش را قطعی دانسته: «ولَقَد سَبَقَت کَلِمَتُنا لِعِبادِنَا المُرسَلین * اِنَّهُم لَهُمُ المَنصورون» و آن را به صورتهای گوناگون تأکید کرده است؛ مانند: «کَتَبَ اللّهُ لاََغلِبَنَّ اَنَا ورُسُلی» (مجادله/58 ،21)
در اثبات امدادهای غیبی و سنت بودن آن و پیروزی پیامبران توجه به انواع عذابهایی که خدا بر مکذبان رسولانش در گذشته فرو فرستاده، کفایت میکند[14]:«ثُمَّ اَرسَلنا رُسُلَنا تَترًا کُلَّ ما جاءَ اُمَّةً رَسولُها کَذَّبوهُ فَاَتبَعنا بَعضَهُم بَعضـًا وجَعَلنـهُم اَحادیثَ فَبُعدًا لِقَوم لا یُؤمِنون» (مؤمنون/23،44)
تقاضای پیامبران الهی نسبت به اینگونه امدادها هم بر اهمیت تأثیر کمکهای ویژه خدا گواهی میدهد، و هم بر وجود آنها دلالت دارد. قرآن این درخواست را از زبان نوح(علیه السلام)، لوط(علیه السلام)طالوت و یارانش و همچنین رسول اکرم(صلی الله علیه وآله) و مؤمنان نقل میکند. آیه 9 انفال/8 ، درخواست کمک از سوی پیامبر و مسلمانان در جنگ بدر* را نقل میکند: «اِذ تَستَغیثونَ رَبَّکُم فَاستَجابَ لَکُم اَنّی مُمِدُّکُم بِاَلف مِنَ المَلَـئِکَةِ مُردِفین» در پارهای از روایات آمده است که پیامبر(صلی الله علیه وآله) نیز با مسلمانان در یاری خواستن از خدا همصدا بود و میگفت: پروردگارا! وعدهای را که به من دادهای تحقق بخش. خدایا، اگر این گروه مؤمنان نابود شوند، پرستش تو از زمین برچیده خواهد شد.[15] آیه 214 بقره/2 این درخواست را روش مستمر تاریخی پیغمبران الهی و امتهای آنان میشناساند: «اَم حَسِبتُم اَن تَدخُلوا الجَنَّةَ ولَمّا یَأتِکُم مَثَلُ الَّذینَ خَلَوا مِن قَبلِکُم مَسَّتهُمُ البَأساءُ والضَّرّاءُ وزُلزِلوا حَتّی یَقولَ الرَّسولُ والَّذینَ ءامَنوا مَعَه مَتی نَصرُ اللّهِ اَلا اِنَّ نَصرَ اللّهِ قَریب»
گویا این یک سنت الهی و رمز تربیت و تکامل است که همه امتها باید در کوره سخت حوادث قرار گرفته و آبدیده شوند و همچون فولاد از کوره به درآیند، و برای حوادث مهمتر و دشوارتر آماده شوند.[16] مشکلات، چنان امتهای پیامبران پیشین را احاطه میکرده که پیامبران با آنها همصدا شده، میگفتند: پس یاری خدا کجاست؟![17]
جمله «اَلا اِنَّ نَصرَ اللّهِ قَریب» سخن خدا[18] و بدین معناست که خدا به وعدهاش جامه عمل میپوشاند و آنها را از کمکهای ویژه خویش بهرهمند میسازد، چنانکه خواسته پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله)و مسلمانان را در جنگ بدر اجابت کرد و فرشتگان امدادگر را به یاریشان فرستاد.
گفتنی است که گرچه امدادهای غیبی سنتی الهی است، ولی سنّت دیگر خدا بر جریان داشتن کارها براساس علل و اسباب طبیعی عادی است: «أبی اللّه أن یجری الأشیاء إلاّ بالأسباب» ؛ همچنین سنّت* خدا بر این قرار گرفته که جز در موارد استثنایی و خاص، عوامل غیر عادی را جایگزین اسباب عادی نکند. مؤمنان رزمنده بدون بهرهمندی از تجهیزات نظامی و بدون جنگیدن در میدان نبرد پیروز نمیشوند: «واَعِدّوا لَهُم مَا استَطَعتُم مِن قُوَّة ومِن رِباطِ الخَیلِ» (انفال/8 ، 60)؛ ولی در عین حال ممکن است عوامل مادی و عادی نتواند چنان که باید کارساز شود، یا به تنهایی برای شکست جبهه باطل کافی نباشند، و پیروزی دشمن هم برای دین و مسلمانان خطرات جدّی و فراوان داشته باشد. در چنین مواردی معمولا امدادهای غیبی بهره آدمیان می شود.
براساس آیه 214 بقره/2 جمعی میپنداشتند عامل اصلیِ ورود به بهشت فقط اظهار ایمان به خداست، آن هم بدون رنج و ناراحتی و دشمنان را هم خدا نابود خواهد ساخت: «اَم حَسِبتُم اَن تَدخُلوا الجَنَّةَ ولَمّا یَأتِکُم مَثَلُ الَّذینَ خَلَوا مِن قَبلِکُم مَسَّتهُمُ البَأساءُ والضَّرّاءُ وزُلزِلوا حَتّی یَقولَ الرَّسولُ والَّذینَ ءامَنوا مَعَه مَتی نَصرُ اللّهِ اَلا اِنَّ نَصرَ اللّهِ قَریب» قرآن در برابر این پندار باطل به سنّت دائمی خدا اشاره کرده است که پیشینیان نیز به سختیهای فراوانی دچار شدند، به طوری که پیامبر و آنها که بدو گرویده بودند گفتند: پس یاری خدا کی خواهد رسید؟ جمله «مَتی نَصرُ اللّهِ» از سوی پیامبران و گروندگان به آنها زمانی گفته میشد که سختیها به آخرین درجه میرسید، و به معنای اعتراض یا تردید درباره کمک الهی نیست، بلکه تقاضا و انتظار است، ازاینرو به دنبال آن خداوند به آنها بشارت میداد که: «اِنَّ نَصرَ اللّهِ قَریب» [19]
افزون بر این، معمولا هنگامِ هجوم سختیها و یورش دشمنان است که مؤمنان آزموده میشوند. «خبّاب بن ارت» گوید: از آزار مشرکان به پیامبر شکایت بردم. فرمود: امّتهایی که پیش از شما بودند، در فشار انواع گرفتاریها قرار میگرفتند، تا آنجا که بعضی از آنها را با ارّه دو نیم میکردند؛ ولی این فشارها هرگز آنها را از دین خدا منصرف نمیکرد.[20]
براساس آیهای دیگر آنقدر گروههای سرکش مخالفت خود با پیامبرانشان را ادامه میدادند که از ایمان آوردن آنها نومید میگشتند، حتی گمان میکردند که گروه اندک مؤمنان نیز به آنها دروغ گفتهاند، و چنین احساسی بدانها دست میداد که در مسیر دعوتشان تنها هستند[21]: «حَتّی اِذا استَیـَسَ الرُّسُلُ وظَنّوا اَنَّهُم قَد کُذِبوا جَـاءَهُم نَصرُنا ...» (یوسف/12،110) در این هنگام که امیدشان از همه جا بریده میشد یاری خدا و پیروزی فرا میرسید.
مصادیق امداد غیبی:
بسیاری از آیات قرآن بیانگر این مطلب است که امدادهای غیبی بیشتر در جنگ ظهور و تجلی کرده است. در قرآن به مصادیق گوناگونی از امداد غیبی اشاره شده است:
1. فرستادن سپاه دیده نشدنی:
قرآن در سه مورد از فرستادن لشکرهایی نامرئی یاد میکند و آنها را یاری دهندگان سپاه توحید میداند. (توبه/9،26 ، 40؛ احزاب/33،9)[22]
تعبیر قرآن در دو مورد «جُنودًا لَم تَرَوها» و در یک مورد «بِجُنود لَم تَرَوها» است. جنود جمع «جند» به معنای «گروه و جمع فشرده و سخت» است، که از «جَنَد» به معنای زمین سختِ دارای سنگ گرفته شده و سپاه را به سبب فشرده بودن «جُند» گفتهاند.[23] برخی هم گفتهاند که بر تجمّع و یاری دلالت دارد.[24]
آیه 40 توبه/9 به وضع مخاطرهآمیز پیامبر در غار ثور که دشمن در یک قدمی او بود اشاره کرده و یاری وی را با سپاه دیده نشدنی یادآور شده است: «اِلاّ تَنصُروهُ فَقَد نَصَرَهُ اللّهُ اِذ اَخرَجَهُ الَّذینَ کَفَروا ثانِیَ اثنَینِ اِذ هُما فِی الغارِ اِذ یَقولُ لِصـحِبِهِ لا تَحزَن اِنَّ اللّهَ مَعَنا فَاَنزَلَ اللّهُ سَکینَتَهُ عَلَیهِ واَیَّدَهُ بِجُنود لَم تَرَوها» برخی از مفسران سپاه دیده نشدنی را در این آیه «فرشتگان» دانستهاند[25]؛ ولی در تعیین مصداق فرشتگان بین آنها اختلاف است؛ برخی آنها را فرشتگان مأمور نگهداری از آن حضرت در سفر هجرت* دانستهاند.[26] برخی دیگر گفتهاند: منظور فرشتگان یاری دهنده پیامبر و مسلمانان در جنگهای پس از هجرت است.[27] طبرسی نیز از بعضی نقل کرده که آنها، فرشتگانِ مأمور به دعا برای حضرت بودهاند.[28]
بعضی سپاه دیده نشدنی را شامل غیر فرشتگان نیز دانسته، و نیروهایی را که از حسّ بشر بیرون است به آن افزودهاند.[29]
در روایتی آمده است: به فرمان خداوند درختی در دهانه غار رویید، به طوری که چهره رسولاکرم(صلی الله علیه وآله) را پوشانید. عنکبوتی نیز مأمور شد تا در جلو دَرِ غار تارهایی بدواند و سرانجام، کبوترانی وحشی بر تخم گذاردن در قسمت جلوی غار مأمور شدند.[30]
مجموع این عوامل، دشمن را که در یک قدمی دستگیری حضرت بود، از ورود به غار منصرف کرد، با آنکه مطمئن بودند که تا آنجا آمده و به جای دیگری نرفته است.
در جنگ احزاب* دشمنان اسلام اعم از مشرکان، یهود و سایر نیروها یک ماه شهر مدینه را محاصره کردند، به طوری که مسلمانان ناچار به ماندن در شهر و کندن خندق در اطراف آن شدند. تعبیر قرآن از این موقعیّت خطرناک و آزمون دشوار ابتلا و تزلزل شدید است: «هُنالِکَ ابتُلِیَ المُؤمِنونَ وزُلزِلوا زِلزالاً شَدیدا» (احزاب/33، 11) در چنین حالی که چشمهای رزمندگان مسلمان خیره و جانشان به گلوگاه رسیده و گمانهای خاصی درباره خدا پیدا کرده بودند، پیامبر(صلی الله علیه وآله)از خداوند کمک خواست.[31] در پی آن امدادهای غیبی به یاری آنان آمد که از مهمترین آنها لشکرهای نامرئی بود: «فَاَرسَلنا عَلَیهِم ریحـًا وجُنودًا لَم تَرَوها» (احزاب/33،9)
در جنگ حنین دشمن به پیروزی موقّت رسیده و مسلمانان جنگجو از گرد پیامبر پراکنده شدند، و نزدیک بود که دستاوردهای چند ساله نبی اکرم(صلی الله علیه وآله)و مسلمانان بر باد رود؛ لیکن باز هم امدادهای غیبی و از جمله آنها سپاه نامرئی، آنان را نجات بخشید[32]: «ثُمَّ اَنزَلَ اللّهُ سَکینَتَهُ عَلی رَسولِهِ و عَلَی المُؤمِنینَ و اَنزَلَ جُنودًا لَم تَرَوها وعَذَّبَ الَّذینَ کَفَروا وذلِکَ جَزاءُ الکـفِرین» (توبه/9، 26)
2. یاری با فرشتگان:
روشنترین و مهمترین مصداق کمکهای ویژه الهی آمدن فرشتگان امدادگر به یاری پیامبر و مسلمانان در جنگهای صدر اسلام است. گرچه خدا در جنگهای فراوانی مسلمانان را یاری کرد: «لَقَد نَصَرَکُمُ اللّهُ فی مَواطِنَ کَثیرَة» (توبه/9،25)؛ ولی در آیاتی به حضور فرشتگان امدادگر تصریح کرده است و اگر در مورد عبارت «جُنودًا لَم تَرَوها» جای تفسیر آن به همه نیروهای پنهان هستی باشد؛ لیکن مراد از «مَلـئِکَةِ» بیتردید فقط فرشتگان است.
به گفته بیشتر مفسران، یاری فرشتگان که در آیات آمده، مربوط به بدر و اُحُد است؛ لیکن اگر آیات مربوط به لشکرهای نامرئی را هم به آنها بیفزاییم، نبردهای احزاب، حنین و جنگ با یهود بنیقریظه را نیز در برمیگیرد.
آیات 123 ـ 125 آلعمران/3 به نصرت* سپاهیان اسلام در نبرد بدر به وسیله فرشتگان تصریح کرده است:«ولَقَد نَصَرَکُمُ اللّهُ بِبَدر واَنتُم اَذِلَّةٌ فَاتَّقوا اللّهَ لَعَلَّکُم تَشکُرون * اِذ تَقولُ لِلمُؤمِنینَ اَلَن یَکفِیَکُم اَن یُمِدَّکُم رَبُّکُم بِثَلـثَةِ ءالـف مِّنَ المَلـئِکَةِ مُنزَلین * بَلی اِن تَصبِروا وتَتَّقوا ویَأتوکُم مِن فَورِهِم هـذا یُمدِدکُم رَبُّکُم بِخَمسَةِ ءالـف مِنَ المَلـئِکَةِ مُسَوِّمین» این آیات پس از شکستِ مسلمانان در اُحُد نازل شد. آنجا که دشمن مشرک خواست با تهاجمی دوباره اساس حکومت پیامبر(صلی الله علیه وآله) در مدینه را ویران کند.[33] در آن لحظات سخت با نزول آیات فوق و ابتکار بینظیر رسول اکرم(صلی الله علیه وآله)(فرمان عمومی به آماده شدن همه نیروها حتی مجروحان برای پیکار با دشمن و حرکت از مدینه)[34] مسلمانان روحیه و نیرویی تازه گرفته و مجدّداً آماده پیکار با مشرکان شدند. دشمنان نیز با مشاهده این حرکت به وحشت افتاده و به تصور اینکه لشکری تازهنفس از مدینه عازم جنگ شده وادار به عقبنشینی و بازگشت به شهر خود شدند.[35] آیات سوره آلعمران اصل ماجرا را بیان کرده؛ لیکن چگونگی و شرح فرود آمدن فرشتگان یاریبخش را آیات 7 ـ 15 انفال/8 عهدهدار است. آیه نهم این سوره استغاثه به خداوند و اجابت آن را از سوی خدا به صورت امداد فرشتگان در جنگ بدر یادآور شده است: «اِذ تَستَغیثونَ رَبَّکُم فَاستَجابَ لَکُم اَنّی مُمِدُّکُم بِاَلف مِنَالمَلَـئِکَةِ مُردِفین» این درگیری، اولین درگیری مسلمانان با کافران بود و به سبب عواملی مانند عدم توازن نیروها و چند برابر بودن دشمن، اصرار آنان بر نجات، اموالی که در کاروان ابوسفیان داشتند و کینههای عمیق آنان نسبت به پیامبر و اسلام، مرحله سختی پیش آمده بود، ازاینرو در آیه بالا لفظ «استغاثه» بهکار رفته است . این واژه معمولا در جایی بهکار میرود که خطرِ گرفتار شدن در چنگ دشمن احساس شود. پیامبر دست به دعا برداشت و گفت: خدایا اگر مسلمانان کشته شوند کسی که در زمین تو را بندگی کند نخواهد ماند.[36]
در این هنگام خداوند دعای آن حضرت را مستجاب کرده و فرمود: شما را به 1000 فرشته یاری میکنم؛ فرشتگانی که به وصف «مُرْدِف» از آنها یاد میکند. آنها فرشتگانی بودند که فرشتگان دیگر را در ردیف خویش سوار کرده بودند.[37]برای این وصف معانی دیگری نیز در تفاسیر آمده است: فرشتههایی که پی در پی به یاری مسلمانان شتافتند[38] یا فرشتگانی که فرمانده و فرمانبر بودند که فرماندهان را «مُرْدِف» و فرمانبرداران را «مُرْدَف» گویند. البته ظاهر لفظ «مردف» همان معنای نخست است که بسیاری از مفسران[39] و نیز اهل لغت آوردهاند[40] و براساس آن، به این پرسش نیز پاسخ داده میشود که چرا در سوره آلعمران شمار فرشتگان امدادگر 3000 ولی در این آیات 1000 نفر آمده است، زیرا مردِفین 1000 نفر بودند و 2000 فرشته دیگر پشت سر آنان قرار داشتند.
برخی معتقدند که این فرشتگان همراه پیامبر در جنگ شرکت داشتهاند[41]؛ ولی به نظر میرسد که آنان فقط برای تقویت روحی مسلمانان و تضعیف مشرکان آمده بودند[42]، زیرا اولا از آیات قرآن نیز همین نظر استفاده میشود: «و ما جَعَلَهُ اللّهُ اِلاّ بُشری لَکُم ولِتَطمَئِنَّ قُلوبُکُم بِهِ»
(آلعمران/3،126 و نیز انفال/8 ،10) ثانیاً اگر فرشتگان، جنگاوران دشمن را کشته باشند فضیلتی برای لشکر اسلام در این باره نمیماند. ثالثاً کتب تاریخی شمار کشتههای بدر و کشندگان آنها را ثبت کرده و هیچ نامی از کشنده ناشناختهای نیامده است. این حقیقت وقتی آشکارتر میگردد که به قدرت فرشتهها نیز توجه کنیم و بدانیم که یکی از آنان برای نابود کردن دنیا کفایت میکند، چنانکه جبرئیل(علیه السلام) با پری از بالهای خویش شهرهای قوم لوط را نابود کرد.[43]
3. آرام کردن دلهای مؤمنان:
واژه «سکینه» در آرامش قلب بهکار می رود و بر عدم اضطراب و تشویشِ انسان در کارها و ایستادگی در برابر حوادث پیچیده و مشکل دلالت دارد.[44]
سکینه یک حالت فوق العاده روحی و موهبتی الهی است، که انسان در پرتو آن مشکلترین حوادث را هضم، و با وجود مشکلات، در خود احساس آرامش* میکند. این آرامش ممکن است جنبه عقیدتی داشته و تزلزل اعتقاد را برطرف سازد یا جنبه عملی داشته باشد و به انسان شکیبایی و ثبات قدم بخشد.[45]
خداوند در لحظات حساس جنگ (توبه/9،26) یا زمان مخفی شدن رسول اکرم(صلی الله علیه وآله)در غار و احتمال برخورد وی با دشمنانی که به قصد کشتن وی آمده و تا مرز دستگیری او پیش رفته بودند و بدین جهت نیز همراه یا همراهان وی به شدّت دچار هراس شده بودند، با ایجاد آرامش کامل در قلب آن حضرت، او را یاری کرد.
نه تنها پیامبر اسلام، بلکه همه پیغمبران خدا از این موهبت الهی برخوردار بودهاند.[46]
مؤمنان نیز، به لحاظ بهرهمندی از گوهر ایمان در میدانهای پرخطری همچون صحنههای کارزار بدان یاری میشدند (توبه/9،26؛ فتح/48، 18، 26) و بالاتر اینکه قرآن سبب پیروزی اهل ایمان و شکست دشمنان را فرستادن آرامش بر قلب آنها دانسته است[47]، چنانکه در بنیاسرائیل تابوت را وسیله سکینه و آرامش آنها قرار داده و همراه داشتن آن را در جنگها سبب غلبه آنان بر دشمنانشان دانسته است: «اِنَّ ءایَةَ مُلکِهِ اَن یَأتِیَکُمُ التّابوتُ فیهِ سَکِینَةٌ مِن رَبِّکُم» (بقره/2،248)[48]
از مهمترین میدانهای کارزار که مسلمانان در آن تا آستانه شکست پیش رفتند و خطر بزرگی متوجه آنان شد، جنگ حنین* بود که جز اندکی سایر مجاهدان از گِرد آن حضرت پراکنده شدند و از میدان گریختند. در این برهه خطرناک بود که خداوند با ایجاد آرامش در قلب پیامبر و مؤمنان، بدانان روحیهای دوباره بخشید و آنان را نجات داد: «ثُمَّ اَنزَلَ اللّهُ سَکینَتَهُ عَلی رَسولِهِ و عَلَی المُؤمِنینَ ...» (توبه/9،26)[49]
4. خواب کوتاه و سبک:
برخی از آیات قرآن امدادهای غیبی الهی را در قالب خوابهای کوتاهمدت و سبک بیان میکند: «اِذ یُغَشّیکُمُ النُّعاسَ اَمَنَةً مِنه» (انفال/8 ،11) برخی مفسران گفتهاند: قرآن کریم ضمن بیان اینگونه امدادها آن را سبب امن و آسایش و از بین رفتن ترس مسلمانان میداند، زیرا تا هنگامی که در خواب* هستند اثر ترس از ایشان منتفی است و چون بیدار شوند شادابی و نشاطی دارند که به صاحبش شجاعت بخشیده و فکر ترس را از سر وی بیرون میکند. آیه مذکور بیانگر این امداد الهی در جنگ بدر است که شامل حال همه مسلمانان شده است.[50] همین امداد در جنگ احد نیز درباره برخی از یاران پیامبر(صلی الله علیه وآله)آمده است: «ثُمَّ اَنزَلَ عَلَیکُم مِن بَعدِ الغَمِّ اَمَنَةً نُعاسـًا یَغشی طَـائِفَةً مِنکُم» (آلعمران/3،154)
برخی گفتهاند: گرچه هر خوابی از جانب خداست؛ ولی تفاوت این خواب و تأکید بر آن بدین جهت است که از یک سو مسلمانان از جهات گوناگونی از جمله کمی شمار آنان و فراوانی دشمن، ابزار و ادوات جنگی گسترده مشرکان، تشنگی زیاد و ... دچار ترس شده بودند و از سویی دیگر هرگز خواب به چشمان انسان هراسناک نمیآید؛ ولی اگر بخوابد ترس او از بین میرود، بنابراین، خداوند این خواب را بر مسلمانان غالب کرد تا ترس آنان از بین رفته و اطمینان قلب یابند، به ویژه اینکه این خواب یکباره و برای همه مسلمانان حاصل شده که نشان خارق العاده بودن آن است و همین از عوامل پیروزی مسلمانان در جنگ بدر شد.[51]
5 . نزول باران:
از دیگر امدادهای غیبی الهی که در جنگ بدر به یاری مسلمانان آمد نزول باران* بود: «و یُنَزِّلُ عَلَیکُم مِنَ السَّماءِ ماءً لِیُطَهِّرَکُم بِهِ و یُذهِبَ عَنکُم رِجزَ الشَّیطـنِ ولِیَربِطَ عَلی قُلوبِکُم و یُثَبِّتَ بِهِ الاَقدام» (انفال/8 ،11) به گفته مفسران در جنگ بدر لشکر قریش قبل از مسلمانان به چاههای بدر رسیده، آنجا را تصرف کردند، به طوری که مسلمانان ناگزیر شدند در سرزمینی خشک فرود آیند که شنهای روان مانع از حرکت آنان میشد. در چنین حالی از یک سو ترس از کثرت دشمنان و فراوانی ادوات و تجهیزات جنگی آنان و از سوی دیگر مشکلات حرکت در چنین سرزمینی همراه با گرد و غبارهایی که ازآن ایجاد میشد و نیز تشنگی باعث شده بود که مسلمانان در تنگنا قرار بگیرند. شیطان نیز در فرصت پیش آمده به وسوسه آنان پرداخته، آنان را بیم نابودی داد. در این هنگام امدادهای الهی به سراغشان آمد و با نزول باران راه نفوذ وسوسههای شیطان بسته شد. از برکات باران این بود که شنهای روان در زیر پای آنان محکم شده و برکههای آب پدید آمد که با آن رفع تشنگی و تطهیر کردند. از دیگر برکاتش این بود که دلهای مؤمنان را به همدیگر پیوند داد و آنها را به یکدیگر نزدیک ساخت و ثابت قدم گردانید.[52]
6 . ایجاد هراس در دلهای دشمنان:
ایجاد هراس و رعب در دل دشمنان از کمکهای ویژه خداست که 4 بار در قرآن از آن یاد شده است و همه آنها درباره شرایط دشوار جنگ و جهاد است. منظور از رعب این است که بر اثر شدت ترس*، انسان ناامید شود و احساس کند که راه رهایی از گرفتاری که به آن دچار گشته وجود ندارد.[53] برخی نیز رعب را حالتی دانستهاند که بر اثر آن آرامش به طور کلّی از انسان گرفته میشود.[54] قرآن در بیان نجات معجزهگونه مسلمانان پس از شکست آنها در احد از افکندن رعب در دل کافران خبر داده است: «سَنُلقی فی قُلُوبِالَّذینَ کَفَروا الرُّعبَ ...» (آلعمران/3، 151) اگر در آن شرایط دشوار این هراس بر دل دشمنان افکنده نمیشد، آنها به مدینه هجوم آورده، نظام اسلامی را با خطری جدّی روبهرو میکردند؛ لیکن در حالی که چنین تصمیمی داشتند، ناگهان هراس عجیبی در دلهایشان افتاد که باعث شد به صورت لشکری شکست خورده به مکه باز گردند.[55] به عقیده برخی مفاد این آیه وعدهای نیکو از جانب خداست به اینکه مسلمانان را با لشکر ترس یاری میکند[56] و خدا این وعده را قطعی ساخته، بدان جامه عمل پوشانید.[57]
در جنگ بدر نیز خداوند براساس وعده خویش سپاه ترس را یک باره و ناگهانی بر قلب دشمن چیره ساخت[58]:«سَاُلقی فی قُلوبِ الَّذینَ کَفَروا الرُّعبَ ...» (انفال/8 ،12)، بهگونهای که ارتش انبوه و نیرومند قریش روحیه خویش را باخته و گروهی از آنان از درگیری با مسلمانان وحشت داشتند. بیتردید این هراسافکنی در دل دشمن از اسباب مهم پیروزی سپاه اسلام بود.[59] همین امر در جنگ با یهود بنیقریظه نیز باعث تسلیم و شکست آنها شد:«و قَذَفَ فی قُلوبِهِمُ الرُّعبَ» (احزاب/33،26)[60] در جنگ با یهود بنینضیر نیز خداوند چنان ترسی بر قلبهای دشمنان افکند که فرصت هرگونه حرکت را از آنان گرفت و خانههای خود را با دست خود ویران میکردند[61]: «و قَذَفَ فی قُلوبِهِمُ الرُّعبَ یُخرِبونَ بُیوتَهُم بِاَیدیهِم واَیدِی المُؤمِنینَ ...» (حشر/59 ،2) آنان از رسول اکرم(صلی الله علیه وآله)میخواستند که به دور ساختن آنها از وطن اکتفا کند و آنان را نکشد. بدون شک این، امدادی الهی برای پیامبر و مؤمنان رزمنده بود.[62]
در روایاتی پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) برای خود چند ویژگی برشمرده که از جمله آنها یاری شدن به وسیله هراسافکنی خدا در دل دشمنان است[63]: «... نُصِرت بالرعب».
7. فرستادن بادهای ویرانگر:
برخی از آیات قرآن به بادهایی اشاره دارد که در بعضی جنگها، مؤمنان به آن یاری شده و در شکست دشمنان مؤثر افتاده است. آیه 9 احزاب/33 ضمن برشمردن باد* به عنوان امدادگر ویژه غیبی، به مؤمنان فرمان میدهد که به یاد نعمتهای خدا باشند: «یـاَیُّها الَّذینَ ءامَنوا اذکُروا نِعمَةَ اللّهِ عَلَیکُم اِذ جاءَتکُم جُنودٌ فَاَرسَلنا عَلَیهِم ریحـًا» این آیه درباره برهه حسّاس جنگ خندق است که طوفانی سهمگین و ناگهانی به یاری مسلمانان شتافت و خیمه و خرگاه دشمن را درهم ریخت.[64]
سرعت این باد به اندازهای بود که دیگهای غذایشان را سرنگون و طنابهای خیمهها را پاره میکرد. برخی مفسران از این باد ویرانگر که خدا به کمک لشکر اسلام فرستاد، به «باد صبا» تعبیر کردهاند.[65]
به نقلی پیامبر فرمودند: « نُصِرت بالصبا ...».[66] نکتهای که به خوبی ثابت میکند که وزیدن این باد مانند بادهای عادی نبوده، بلکه امداد غیبی محسوب میشود، این است که در محل وزیدن آن لشکر اسلام نیز حضور داشت، و بین آنها و لشکر دشمن به جز یک خندق فاصلهای نبود، با این حال، طوفان فقط به لشکر احزاب لطمه وارد ساخت و کمترین آسیبی به مسلمانان وارد نشد. شدّت و سرعت باد به قدری بود که ترس بر دشمن چیره شد و وادار به فرار شدند.[67] پس از وزش این باد سرکرده مشرکان، ابوسفیان به آنها گفت: این باد هیچ چیزی را برای ما نمیگذارد.[68]
طوفانی که در جنگ احزاب به یاری مسلمانان آمد، هم تند بود و هم سرد، آن هم در شبی سرد و هوایی زمستانی، و بدین جهت نه اسباب جنگ آنها باقی ماند، و نه خود میتوانستند در آنجا بمانند.[69]
برخی گفتهاند که بادهای ویرانگری که در این آیه آمده، قسمتی از لشکر خداست که دیده میشود، چنانکه لشکرهایی نیز دارد که دیده نمیشود و ازاینرو در آیه، «جُنودًا لَم تَرَوها» را بر جمله «فَاَرسَلنا عَلَیهِم ریحـًا» عطف کرده است.[70]
8 . کم جلوه دادن لشکر دشمن:
از چیزهایی که در تقویت روحی جنگجویان در میدان جنگ اثر به سزایی دارد، احساس کمشمار بودن نیروی دشمن است. در اولین جهاد تهاجمی مسلمانان در جنگ بدر همین عامل، به یاری مسلمانان آمد و آنها که شمارشان فقط 313 نفر بود و از ابزار و آلات جنگی محدودی برخوردار بودند، توانستند با روحیهای بالا بر دشمن انبوه خویش بتازند و آنان را شکست دهند. آیات 43 ـ 44 انفال/8 به این مهم پرداخته و از این کمک ویژه الهی خبر میدهد. در آغاز خداوند در عالم رؤیا دشمنان را به پیامبر(صلی الله علیه وآله)کم نشان داد: «اِذ یُریکَهُمُ اللّهُ فی مَنامِکَ قَلیلاً» بهگونهای که اگر آنها را با همان شمار فراوان برای آن حضرت جلوهگر میساخت، سپاه اسلام به سستی و سپس اختلاف میگرایید: «... ولَو اَرَئِکَهُم کَثیرًا لَفَشِلتُم و لَتَنـزَعتُم فِی الاَمرِ ولـکِنَّ اللّهَ سَلَّمَ اِنَّهُ عَلیمٌ بِذاتِ الصُّدور» پیامبر اسلام این رؤیا را برای لشکر باز گفت و این کار باعث بالا رفتن روحیه آنها شد.[71] این رؤیا نعمتی الهی بود تا هراس مسلمانان را بزداید و آنان را در برابر دشمن شجاع گرداند.[72]
برخی بر این اعتقادند که نه در خواب بلکه در بیداری دشمن را در دیدگاه پیامبر کم نشان داد؛ ولی حق آن است که هم در خواب (انفال/8 ، 43) و هم در بیداری آنان را کم جلوهگر ساخت[73]، زیرا آیه بعد به کم جلوه دادن به هنگام درگیری تصریح کرده است: «واِذ یُریکُموهُم اِذِ التَقَیتُم فی اَعیُنِکُم قَلیلاً» (انفال/8 ،44) و این مسئله سبب تجدید روحیه مسلمانان و آمادگی بیشتر آنها برای کارزار شد.
نشانههایی وجود دارد که دستکم گروهی از مسلمانان، اگر از کم و کیف واقعی دشمن باخبر بودند، تن به درگیری نمیدادند؛ ولی چون خدا اراده کرده بود تا این جهاد رقم بخورد و مسلمانان به پیروزی رسند، دشمن را در خواب و بیداری به رسول اکرم(صلی الله علیه وآله) و مسلمانان کم نشان داد.[74] از سوی دیگر، دشمن که با تصرف خداوند، مسلمانان را کمشمار میدید و از روحیه بالا و ایمان آنان آگاه نبود لشکر اسلام را دستکم گرفت، چنانکه ابوجهل میگفت: یاران محمد(صلی الله علیه وآله)به اندازه خوراک یک شترند، بدین جهت نه از مکه کمک خواستند و نه از همه نیروی خویش برای رویارویی با مسلمانان بهره بردند: «و یُقَلِّلُکُم فی اَعیُنِهِم لِیَقضِیَاللّهُ اَمرًا کانَ مَفعولاً» (انفال/8 ،44) پایان این ماجرا نیز جز پیروزی مسلمانان و شکست و فرار مشرکان نبود.[75]
9. فرستادن لشکر پرندگان:
قصه اصحاب* فیل که در قرآن سورهای را به خود اختصاص داده، بیانگر مصداق دیگری از کمکهای ویژه الهی در قالب لشکری از پرندگان است که با سنگریزههایی که با خود حمل میکردند سپاه بزرگ ابرهه را نابود ساختند. آنگاه که ارتش ابرهه با فیل سواران خود، به قصد نابودی کعبه به مکه آمدند، عبدالمطلب دست در حلقه خانه کعبه برد و از خدای خانه در برابر هجوم آنان یاری طلبید و در حالی که مردم مکه از ترس به کوهها پناه برده بودند ناگهان فرزندش به وی نزدیک شده و گفت: ابری سیاه از سوی دریای سرخ به سوی مکه میآید. عبدالمطلب با خرسندی گفت: ای قریشیان، به خانههای خویش باز گردید که یاری خدا بهره شما شده است. در این هنگام پرندگانی همانند پرستو به طرف مکه آمده و با سنگریزهها لشکر بزرگ ابرهه را نابود ساختند و خانه خدا از آسیب آنها در امان ماند: «واَرسَلَ عَلَیهِم طَیرًا اَبابیل * تَرمیهِم بِحِجارَة مِن سِجّیل * فَجَعَلَهُم کَعَصف مَأکول» (فیل/105، 3 ـ 5) بر اثر اهمیت این حادثه سال وقوع آن را «سال فیل» نامیدند و سرآغازِ تاریخ عرب شناخته شد.[76]
10. بازداشتن از گناه:
امداد غیبی خدا گاهی به شکل نجات انسان از ورطه گناه، محقق میشود، آن هم در لحظات حساسی که همه زمینهها و اسباب[77] برای گرفتار آمدن در دام گناه فراهم شده است، چنانکه این امداد درباره حضرت یوسف*(علیه السلام)تحقق یافت: «ولَقَد هَمَّت بِهِ وهَمَّ بِها لَولا اَن رَءا بُرهـنَ رَبِّهِ» (یوسف/12،24) برهان رب در آیه چندگونه تفسیر شده است؛ از جمله اینکه مقصود از آن یک نوع کمک خدایی بود که در پاسخ به شایستگیهای آن حضرت بهره وی شد و او را از گناه رهایی بخشید.[78] پس از این آیه باز هم خداوند نجات یوسف(علیه السلام)را از گناهکاری، به خویش نسبت میدهد: «کَذلِکَ لِنَصرِفَ عَنهُ السّوءَ والفَحشاءَ اِنَّهُ مِن عِبادِنَا المُخلَصین» (یوسف/12،24) عبارت «اِنَّهُ مِن عِبادِنَا المُخلَصین» بیانگر این است که اینگونه کمکهای ویژه الهی که در لحظات طوفانی گناه بهره انسانها میشود، ویژه یوسف(علیه السلام)نیست و هرکس که در زمره بندگان خالص خدا قرار گیرد شایسته چنین لطف و موهبتی خواهد بود.[79]
11. تقویت دل:
هنگامی که جاسوسان فرعون در پی یافتن نوزاد مادر موسی(علیه السلام) و کشتن او بودند، و او مأموریت یافت تا آن طفل شیرخوار را به امواج نیل سپارد، در بحرانی روحی هر لحظه بیم آن میرفت که فریادی زند، و آنان را از وجود موسی*(علیه السلام)خبردارسازد، لیکن خداوند دل وی را محکم ساخت: «لَولا اَن رَبَطنا عَلی قَلبِها لِتَکونَ مِنَ المُؤمِنین» (قصص/28،10)
منظور از ربط قلب در این آیه، تقویت دل مادر موسی(علیه السلام)است تا به وحی الهی ایمان داشته و این حادثه بزرگ را تحمل کند، و بداند که وعده خدا در زمینه نگهداری و بازگرداندن موسی(علیه السلام)به وی حق است.[80]
این تعبیر درباره اصحاب* کهف نیز آمده است. آنان در جامعهای میزیستند که بر ابراز عقاید توحیدی خود قادر نبودند: «و رَبَطنا عَلی قُلوبِهِم» (کهف/18،14) خداوند دلهایشان را استحکام بخشید، و در نتیجه با قدرت و شهامت برپا خاستند و ندای توحید سر دادند.[81] در شرایط دشوار جنگ بدر نیز خداوند با فرستادن باران در زمانی که لشکر اسلام سخت به آن نیاز داشت، دلهای آنان را محکم ساخت: «... و یُنَزِّلُ عَلَیکُم مِنَ السَّماءِ ماءً لِیُطَهِّرَکُم بِهِ و یُذهِبَ عَنکُم رِجزَ الشَّیطـنِ ولِیَربِطَ عَلی قُلوبِکُم ...» (انفال/8 ،11)[82]
12. الهام:
القای مطالبی از جانب خدا بر قلب انسان که او را به انجام دادن یا ترک کاری برمیانگیزد الهام است.[83]
در مواردی الهام* به لفظ «وحی» در قرآن آمده است، چنان که مادر موسی(علیه السلام) در لحظاتی بحرانی و ترسناک که از کشته شدن فرزند خویش بیمناک و قدرت تصمیمگیری او کاهش یافته بود، «الهام قلبی» به یاریش آمد. الهامی که او را بهکاری خطرناک فرا میخواند؛ ولی با این همه احساس آرامش میکرد، زیرا به وی الهام میشد که نترس و اندوهگین نباش. ما حتماً موسی(علیه السلام) را به تو باز میگردانیم[84]: «واَوحَینا اِلی اُمِّ موسی اَن اَرضِعیهِ فَاِذا خِفتِ عَلَیهِ فَاَلقیهِ فِی الیَمِّ ولا تَخافی و لا تَحزَنی اِنّا رادّوهُ اِلَیکِ و جاعِلوهُ مِنَ المُرسَلین» (قصص/28، 7)
درباره حواریان عیسی(علیه السلام) نیز لفظ وحی بهکار رفته است: «و اِذ اَوحَیتُ اِلَی الحَوَارِیّینَ اَن ءَامِنوا بی و بِرَسولی» (مائده/5 ، 111) امام باقر(علیه السلام)در تفسیر این آیه مراد از وحی را الهامی دانستهاند که به حواریان شد[85] و مفادش این بود که به خدا و رسول او ایمان آورند. آنان نیز به این دعوت پاسخ مثبت دادند.[86]
درباره حضرت یوسف میفرماید: هنگامی که برادران وی تصمیم گرفتند او را در چاه قرار دهند ما به او وحی کردیم که تو آنها را از این امر آگاه خواهی ساخت: «فَلَمّا ذَهَبوا بِهِ واَجمَعوا اَن یَجعَلوهُ فی غَیـبَتِ الجُبِّ واَوحَینا اِلَیهِ لَتُنَبِّئَنَّهُم بِاَمرِهِم هـذا وهُم لا یَشعُرون» (یوسف/12، 15) گرچه برخی از اهل تفسیر وحی را در این آیه همان وحیِ نبوت گرفتهاند[87]؛ امّا به قرینه آیه «ولَمّا بَلَغَ اَشُدَّهُ ءاتَینـهُ حُکمـًا و عِلمـًا» (یوسف/12، 22) باید گفت که مراد از آن الهامی بوده که در آن شرایط بحرانی و در تنهایی و ژرفای چاه به یوسف شد تا بداند تنها نیست و نگهداری دارد، ازاینرو نور امید بر دلش تابید، و تاریکیهای نومیدی را از جان وی زدود.[88] در موارد دیگری نیز واژه وحی به معنای الهام بهکار رفته است؛ مانند 86 نحل/16 و 5 زلزال/99.[89]
برخی محققان بر این باورند که منشأ اکتشافات بزرگ تاریخ، و نیز نظریههای علمی تحول آفرین در دنیای علم، الهاماتی است که به صاحبان این نظریهها و اکتشافات میشود، و این را از مصادیق امدادهای غیبی دانستهاند.[90]
13. جاری ساختن حکمت بر دل لقمان:
خداوند به لقمان حکمت عطا کرد: «ولَقَد ءاتَینا لُقمـنَ الحِکمَةَ» (لقمان/31، 12) حکمت چندگونه تفسیر شده است؛ از جمله شناخترازهای جهان هستی و آگاهی از حقایق.[91]برخی از مفسّران در ضمن آوردن روایتی طولانی به تبیین چگونگی اعطای حکمت لقمان حکیم پرداختهاند.[92]
14. توفیق انجام دادن نیکیها:
آیه 73 انبیا/21 ضمن بر شمردن برخی از ویژگیهای گروهی از پیامبران میفرماید: انجام دادن کارهای نیک را به آنها وحی کردیم: «و اَوحَینا اِلَیهِم فِعلَ الخَیرتِ» برخی گفتهاند: مراد از وحی در این آیه ممکن است وحی تشریعی و همچنین وحی تکوینی به معنای توفیق انجام دادن کارهای نیک باشد.[93] برخی دیگر اعتقاد دارند این وحی، نوعی امداد غیبی بود که آنان را به سوی کارهای شایسته میکشاند.[94]
15. فرود آمدن سفره آسمانی و غذا یا میوه بهشتی:
دست کم در 4 مورد قرآن به این حقیقت پرداخته شده است:
الف. درباره مریم(علیها السلام) میفرماید: هرگاه زکریا در محراب بر مریم* وارد میشد رزقی را نزد او مییافت. حضرت مریم در پاسخ این سؤال که این رزق از کجاست میگفت از نزد خداست: «کُلَّما دَخَلَ عَلَیها زَکَرِیا المِحرابَ وَجَدَ عِندَها رِزقـًا قالَ یـمَریَمُ اَنّی لَکِ هـذا قالَت هُوَ مِن عِندِ اللّهِ اِنَّ اللّهَ یَرزُقُ مَن یَشاءُ بِغَیرِحِساب» (آلعمران/3، 37) درباره منظور از رزق در این آیه اختلاف است؛ برخی آن را غذایی ویژه میدانند که بوی خوشی از آن استشمام میشد.[95] بعضی هم آن را انواع غذاهایی دانستهاند که در آن زمان یافت نمیشد.[96] برخی اعتقاد دارند که میوههای تابستانی در فصل زمستان و عکس آن بوده است.[97]
روایات فراوانی مراد از رزق را در آیه بالا، نوعی میوه بهشتی میداند که در غیر فصل آن، نزد مریم(علیها السلام)حاضر میشده و این به لطف خدا و امداد غیبی بوده است. شواهدی در خود آیه، این تفسیر را تقویت میکند؛ مانند نکره آوردن واژه «رزق» و پاسخ مریم(علیها السلام) به زکریا که این روزی از سوی خداست، و نیز شگفتی زکریا(علیه السلام)از دیدن این حادثه و تقاضای فرزند در همان لحظه از خداوند.[98]
برخی مفسران نیز این واقعه را دلیل بر سر زدن کرامت از اولیا دانسته و مریم(علیها السلام) را از جمله این انسانها دانستهاند که از این قاعده مستثنا نیست.[99]
ب. بهرهمندی بنیاسرائیل از غذایی آسمانی که آیات 57 بقره/2؛ 160 اعراف/7 و 80 طه/20 از آن خبر میدهد. آنان در دوران سرگردانی در صحرای سینا: «قالَ فَاِنَّها مُحَرَّمَةٌ عَلَیهِم اَربَعینَ سَنَةً یَتیهونَ فِیالاَرضِ» (مائده/5 ، 26) از گناه و نافرمانی خدا، پشیمان گشته و از خداوند خواستند تا بار دیگر نعمتهای خود را بر آنان ارزانی دارد. خداوند در این باره میفرماید: «منّ» و «سلوی» بر شما نازل کردیم: «و ظَـلَّلنا عَلَیکُمُ الغَمامَ واَنزَلنا عَلَیکُمُ المَنَّ والسَّلوی» (بقره/2، 57) درباره مراد از «منّ» و سلوی» در بین مفسران اختلاف است؛ برخی 6 معنا برای آن ذکر کردهاند؛ از جمله اینکه «منّ» نوعی خوردنی شبیه برف بوده که از آسمان بر بنی*اسرائیل فرود میآمده است.[100]
این نکته هم شایان توجه است که، فروفرستادن این غذا، به مدت 40 سال، آن هم در بیابان و به مقدار کافی برای آنها، امری غیر عادی است.
ج. فرود آمدن غذای آسمانی، بر یاران نزدیک حضرت عیسی(علیه السلام) که در آیات 112 ـ 115 مائده/5 آمده است. حواریان آن را از عیسی(علیه السلام)درخواست کردند، و عیسی(علیه السلام) هم آن را از خدای خویش تقاضا کرد. این تقاضا پذیرفته شد و آنها از سفره غذای آسمانی بهرهمند گشتند. البته در این مورد گرچه لطف خدا و امداد غیبی او در فرود آمدن سفره آسمانی نقش داشته؛ ولی میتوان این را معجزهای از حضرت عیسی(علیه السلام)دانست، بر خلاف دو مورد پیشگفته که فرود آمدن غذاهای آسمانی با واسطه و درخواست پیامبری صورت نگرفته است.
د. باردار شدن مریم(علیها السلام)؛ آنگاه که مریم(علیها السلام)به لحاظ شرایط دشوار جسمی و روحی آرزوی مرگ کرد: «یــلَیتَنی مِتُّ قَبلَ هـذا وکُنتُ نَسیـًا مَنسیـّا» (مریم/19، 23) چنین ندا آمد: «اَلاّ تَحزَنی قَد جَعَلَ رَبُّکِ تَحتَکِ سَریـّا * وهُزّی اِلَیکِ بِجِذعِ النَّخلَةِ تُسـقِط عَلَیکِ رُطَبـًا جَنیـّا» (مریم/19، 24) اینکه با تکان دادن درخت خشکیده خرما، خرمایی تازه از آن فرو ریزد امری غیر عادی است که جز با امداد الهی امکانپذیر نیست. گرچه مفسّران در اینجا اختلاف کردهاند و عدّهای آن را معجزه زکریا(علیه السلام)[101] و گروهی نیز آن را از «ارهاصات» یا معجزات مقدّماتی و پیش درآمد نبوت حضرت عیسی(علیه السلام) دانستهاند؛ لیکن حقیقت آن است که این کار غیر عادی با کمک ویژه الهی محقّق شده است[102]، افزون بر این جوی آبی نیز که براساس برخی روایات ناگهان برای مریم(علیها السلام) ایجاد شد: «قَد جَعَلَ رَبُّکِ تَحتَکِ سَریـّا» (مریم/19، 24) از امور غیر عادی است که با امداد غیبی، تحقق یافته است.
16. شرح صدر:
از موهبتهای بزرگ الهی که با لطف خاص او نصیب انسان میشود، شرح صدر یا توسعه روح انسان[103] و به تعبیری دیگر توسعه ظرفیت معنوی انسان است. شرح* صدر مقابل «ضیق صدر» است، که در آیه 97 حجر/15 آمده است:«و لَقَد نَعلَمُ اَنَّکَ یَضیقُ صَدرُکَ بِما یَقولون» هیچ پیامبر یا رهبر بزرگی بدون این ویژگی توان تحمّل سختیها را نخواهد داشت و آنکس که رسالتش از همه بزرگتر است (مانند نبی اکرم(صلی الله علیه وآله)) باید از شرح صدری افزونتر از دیگران هم برخوردار باشد و خداوند این هدیه معنوی را به وی ارزانی داشت: «اَلَم نَشرَح لَکَ صَدرَک» (شرح/94،1) و این بزرگترین هدیه الهی به آن حضرت بود.[104] حالات و رفتارهای پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله)در برخورد با مشکلات و حوادث پیچیده دوران حیاتش نشان میدهد که ظرفیت معنوی و قدرت تحمل وی نه امری عادی، بلکه تأییدی الهی و ربّانی بوده است.[105] برخی مفسران این آیه را به معنای ظاهری آن گرفته و گفتهاند که در کودکی قلب پیامبر(صلی الله علیه وآله) توسط فرشتهها با شکافتن سینه وی بیرون آورده و شست و شو داده شد و سپس با علم و رأفت و رحمت پُر گشت.[106] برخی دیگر گفتهاند: منظور، قلب جسمانی نیست، بلکه اشاره به امدادهای الهی، از نظر روحی و تقویت عزم و اراده آن رسول خدا و پاکسازی وی از هرگونه نقص اخلاقی و وسوسه شیطانی است.[107] این مطلب را روایتی از پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله)تأیید میکند.[108]
17. تأیید به روح القدس:
برخی از پیامبران، به وسیله روح القدس تأیید و یاری شده و کارهایی بزرگ و گاه خارق عادت از آنها سر میزده است، چنان که عیسیابن مریم(علیها السلام) با تأیید روحالقدس* در گهواره با مردم سخن گفته است: «اِذ اَیَّدتُکَ بِروحِ القُدُسِ تُکَلِّمُ النّاسَ فِی المَهدِ ...» (مائده/5 ،110)
18. رهایی بخشیدن از گرفتاری و عذاب:
اینگونه کمکهای ویژه الهی را در مورد پیامبرانی همچون موسی، ابراهیم، یونس و برخی دیگر از پیامآوران آسمانی(علیهم السلام) به ویژه پیامبر خاتم(صلی الله علیه وآله)مییابیم. در این رابطه قرآن بیشتر با واژگانی برگرفته از لفظ «نجات» سخن گفته است، چنانکه درباره رهایی موسی بن عمران(علیه السلام) از میان امواج سهمگین و خروشان نیل میفرماید: «واَنجَینا موسی ومَن مَعَهُ اَجمَعین * ثُمَّ اَغرَقنَا الأخَرین» (شعراء/26، 65)
«یونس*»(علیه السلام) نیز بر اثر رها کردن قوم خویش در دریا گرفتار نهنگی بزرگ شد که وی را بلعید. او در آن زندان ترسناک و در آن تاریکیهای متراکم، خدا را خواند و تقاضای فریادرسی کرد. خداوند نیز با کمک ویژه خود، او را از آن وضعیت خطرناک نجات بخشیده و اندوه وی را زدود: «فَاستَجَبنا لَهُ ونَجَّینـهُ مِنَ الغَمِّ» (انبیاء/21، 88)
آیه 58 هود/11 هم درباره رها ساختن حضرت هود(علیه السلام)است: «ولَمّا جاءَ اَمرُنا نَجَّینا هودًا والَّذینَ ءامَنوا مَعَهُ بِرَحمَة مِنّا ونَجَّینـهُم مِن عَذاب غَلیظ» هنگام فرود آمدن عذاب سخت الهی بر گروهی که هود*(علیه السلام)مأمور هدایتشان بود، خداوند خود و مؤمنان همراه او را به مکان امن و آرامی برد، چنانکه پیش از فرا رسیدن طوفان، کشتی نجات نوح* آماده بود و پیش از آنکه شهرهای لوط(علیه السلام)درهم کوبیده شود، شب هنگام، لوط* پیامبر و شمار اندکی از یاران با ایمان وی به فرمان خدا آن شهر را ترک کردند.[109] با تعبیری نزدیک به آنچه در آیه پیشگفته آمده در آیات 67 و 94 هود/11 از نجات حضرت صالح* و دیگری حضرت شعیب*(علیهما السلام) نیز سخن رفته است.
افزون بر اینها، برخی از آیات، رهایی مردم حجاز را از وضع نابسامان و خطرناکی که داشتند، بیان کرده و کمکهای خدا در این زمینه و نعمت بزرگ اسلام و رسول اکرم(صلی الله علیه وآله) را به آنان یادآوری میکند: «واذکُروا نِعمَتَ اللّهِ عَلَیکُم اِذ کُنتُم اَعداءً فَاَلَّفَ بَینَ قُلوبِکُم فَاَصبَحتُم بِنِعمَتِهِ اِخونـًا وکُنتُم عَلی شَفا حُفرَة مِنَ النّارِ فَاَنقَذَکُم مِنها» (آلعمران/ 3، 103)
خدای سبحان در این آیه، الفت دادن دلهای آنان را به خود نسبت داده و با این تعبیر به معجزه اجتماعی دین خدا اشاره کرده است؛ یعنی ایجاد دوستی و برادری میان مردمی که به اندک بهانهای سالها به جنگ و خونریزی میپرداختند از راههای عادی ممکن نبود؛ ولی در سایه لطف خدا و یاری او در سالهایی اندک، ممکن شد.[110]
19. خنثا کردن نقشههای دشمنان:
خداوند در پارهای ازموارد، برهم زدن نقشههای دقیق و حیله گرانه دشمنان راه حق را به خود نسبت میدهد، و در شکست دادن آنها دست غیبی را مؤثر میداند: «اِنَّهُم یَکیدونَ کَیدا * واَکیدُ کَیدا» (طارق/86 ، 14 ـ 15)
کید دشمنان پیامبر همان نقشههای آنها برای مبارزه با آن حضرت و آیین اوست؛ مانند تبلیغات بر ضدّ قرآن، محاصره اقتصادی، تهمتها و سخنان ناشایست درباره وی و قرآن، و شکنجه و آزار مسلمانان.[111] خداوند فرموده است: من هم در برابر حیلهگریهای آنان چارهجویی میکنم. گفته شده که مراد از کید خدا در این آیه، همان لطفهایی است که شامل حال رسول خدا(صلی الله علیه وآله) و مؤمنان کرده، و دشمنان را غافلگیر و در نتیجه، کوشش آنان را بیثمر کرد و توطئههایشان را درهم شکست.[112]
درباره نقشههای نمرودیان برضدّ ابراهیم*(علیه السلام)نیز فرمود: آنها میخواستند تا با نقشهای خطرناک وی را نابود کنند؛ لیکن با یاری خدا که نتیجهاش سالم ماندن آن پیامبر بزرگ در کام امواج آتش بود، کارهای آنان در جهت خاموش ساختن نور حق به زیان خودشان و به نفع ابراهیم(علیه السلام)تمام شد[113]: «و اَرادوا بِهِ کَیدًا فَجَعَلنـهُمُ الاَخسَرین» (انبیاء/21،70) برخی مفسّران گفتهاند: مردم 40 روز برای برافروختن آتش هیزم تهیّه میکردند، به طوری که وقتی آنها را به آتش کشیدند خود نیز توان نزدیک شدن به آن را نداشتند و ناگزیر ابراهیم را با منجنیق به سوی آن پرتاپ کردند[114]؛ ولی به فرمان خدا آتش سرد و سلامت شد: «قُلنا یـنارُ کونی بَردًا وسَلـمـًا عَلی اِبرهیم» (انبیاء/ 21 ، 69)
آیه 18 انفال/8 نیز کمکهای ویژه غیبی به مسلمانان و شکست دشمنان در جنگ بدر را یادآوری میکند: «ذلِکُم واَنَّ اللّهَ موهِنُ کَیدِ الکـفِرین» در دو جای دیگر قرآن هم آمده است که تکذیب کنندگان را فرصت میدهم، زیرا تدبیر من سخت استوار است. (اعراف/7، 183؛ قلم/68 ،45) پیامبری که شاید بیش از دیگر پیامبران با یاریهای ویژه الهی، جانش حفظ شد، رسولاکرم(صلی الله علیه وآله)است. در آیه 9 یس/36 آمده است که در پیش رو و در پشت سر کافران سدّی قرار دادیم و چشمانشان را پوشاندیم، ازاینرو نمیبینند: «و جَعَلنا مِن بَینِ اَیدیهِم سَدًّا ومِن خَلفِهِم سَدًّا فَاَغشَینـهُم فَهُم لا یُبصِرون» جمعی از مفسّران گفتهاند: آیه بالا در مورد ابوجهل یا مردی از طایفه بنیمخزوم یا قریش نازل شده که چندین بار قصد جان پیامبر را کردند؛ ولی خداوند هر بار به صورتی غیر عادی وی را از گزند دشمنان نگه داشت و در آن لحظه حساسی که آنها مشرف بر کشتن وی میشدند، چشمانشان نمیدید یا قدرت حرکت از آنان گرفته میشد.[115] در روایاتی آمده است که زمانی که گروهی از قریش عزم نابودی پیامبر(صلی الله علیه وآله) را داشتند، وقتی نزدیک او شدند، خداوند با ایجاد تاریکی از پشت سر و نیز پیش روی آنها باعث شد که آن حضرت را نبینند.[116]
در آیه 27 جنّ/72 هم به گماشته شدن مراقبانی برای رسولان الهی تصریح کرده است: «فَاِنَّهُ یَسلُکُ مِن بَینِ یَدَیهِ ومِن خَلفِهِ رَصَدا» گروهی از مفسّران بر این عقیدهاند که مراد از رصد، فرشتگان مأمور حفظ جان رسول خدا(صلی الله علیه وآله)از بدیها و نقشههای دشمنان است[117]؛ ولی برخی دیگر گفتهاند: رصد به افراد گروه نگهبان گفته میشود و مراد از آن در آیه بالا فرشته هایی است که خداوند بدانها مأموریت داده که اصالت وحی را پس از تحقق آن، از اسبابی که آنرا خدشهدار میکند نگهبانی کنند.[118]
برخی نوشتهاند: یکی از مشرکان چون پیغمبراکرم(صلی الله علیه وآله) را تنها یافت بر وی مسلط شد و با شمشیر قصد جان او کرد؛ امّا خداوند با کمک خویش و به صورتی غیر عادی او را حفظ کرد.[119] آیه 11 مائده/5 به این واقعه مربوط دانسته شده است: «یـاَیُّهَا الَّذینَ ءامَنوا اذکُروا نِعمَتَ اللّهِ عَلَیکُم اِذ هَمَّ قَومٌ اَن یَبسُطوا اِلَیکُم اَیدِیَهُم فَکَفَّ اَیدِیَهُم عَنکُم واتَّقوا اللّهَ وعَلَی اللّهِ فَلیَتَوَکَّلِ المُؤمِنون»
در شأن نزول آیه «اَرَءَیتَ الَّذی یَنهی * عَبدًا اِذا صَلّی» (علق/96، 9 ـ 10) نیز آوردهاند که ابوجهل در حالی که پیامبر در سجده بود قصد کشتن وی را داشت؛ لیکن در همان لحظاتی که به وی نزدیک شده بود، ناگهان عقب نشست و با دستش گویا چیزی را از خود دور میکرد. و چون سبب را از وی پرسیدند گفت: ناگهان میان خودم و محمد(صلی الله علیه وآله)خندقی از آتش دیدم و پر و بالهایی مشاهده کردم. پیامبر(صلی الله علیه وآله) هم در این مورد فرمودند: سوگند به خدایی که جانم در دست اوست اگر به من نزدیک شده بود، فرشتگان خدا بدنش را پارهپاره میکردند.[120]
20. فرزنددار شدن:
فرزنددار شدن زکریای پیامبر در دوران کهولت در حالی که همسر وی نیز در دوران پیری به سر میبرد و در جوانی نیز نازا بود، از امدادهای غیبی است، ازاینرو هنگامی که به زکریا*(علیه السلام)بشارت فرزندی به نام یحیی داده شد، با شگفتی گفت: من چگونه صاحب فرزند خواهم شد، در حالی که پیری به سراغ من آمده و همسرم نازاست: «رَبِّ اَنّی یَکونُ لی غُلـمٌ وقَد بَلَغَنِیَ الکِبَرُ وامرَاَتی عاقِرٌ» (آلعمران/3، 40) و پاسخ شنید که بدینگونه خداوند هر کاری بخواهد میکند: «کَذلِکَ اللّهُ یَفعَلُ ما یَشاء» (آلعمران/3،40) و بدین سان زکریا(علیه السلام)که اسباب عادی را برای رسیدن به فرزند مساعد نمیدید با لطف خدا و کمک ویژه او به آن دست یافت. درباره تولد عیسی(علیه السلام) نیز آمده است که فرشتگان به مریم(علیها السلام)بشارت فرزندی به نام عیسی(علیه السلام)دادند. وی شگفت زده پرسید: من چگونه صاحب فرزند خواهم شد، در حالی که بشری با من تماس نداشته است: «رَبِّ اَنّی یَکونُ لی وَلَدٌ و لَم یَمسَسنی بَشَرٌ» (آلعمران/3، 47) آنها پاسخ دادند: خداوند اینگونه هرچه را بخواهد میآفریند؛ هنگامی که چیزی را مقرر بدارد فقط به آن میگوید: باش، آن نیز فوراً موجود میشود: «کَذلِکِ اللّهُ یَخلُقُ ما یَشاءُ اِذا قَضی اَمرًا فَاِنَّما یَقولُ لَهُ کُن فَیَکون» (آلعمران/3، 45 ـ 47) شگفتی مریم(علیها السلام)طبیعی بود، زیرا هر موجودی با علل و اسباب عادی خود، پا به عرصه وجود میگذارد؛ لیکن خداوند با بیان اینکه، «کار پروردگار چنین است، او هرچه بخواهد میآفریند. چون بهکاری فرمان دهد فقط میگوید: باش، پس میشود» به شگفتی مریم(علیها السلام)پایان داد[121] زیرا نظام جهان را خود پدید آورده و محکوم فرمان اوست و هرگاه بخواهد میتواند آن را دگرگون ساخته و به وسیله اسباب غیر عادی موجودی بیافریند.
در قصه ابراهیم(علیه السلام) نیز وقتی فرشتهها وی و همسر پیر او را به آمدن فرزندی به نام «اسحاق» بشارت دادند، ساره که با توجه به سنّ زیاد خویش از این پیشامد نومید بود با لحنی همراه با شگفتی گفت: آیا من دارای فرزند میشوم، در حالی که زنی پیر هستم و شوهرم مردی پیر و این چیز عجیبی است: «یـوَیلَتی ءَاَلِدُ واَنا عَجوزٌ وهـذا بَعلی شَیخـًا اِنَّ هـذا لَشَیءٌ عَجیب» (هود/11، 72) ولی فرشتگان در پاسخ گفتند: «قالوا اَتَعجَبینَ مِن اَمرِ اللّهِ رَحمَتُ اللّهِ وبَرَکـتُهُ عَلَیکُم اَهلَ البَیتِ اِنَّهُ حَمیدٌ مَجید» (هود/11،73)[122]
موارد یاد شده گزارشی قرآنی از پارهای از امدادهای غیبی بود که به مرحله وقوع رسیده است؛ ولی از برخی آیات که متضمن وعده مشروط خدا نسبت به امدادهای خاص اوست میتوان وقوع امدادهای غیبی را در شرایط ویژهای برای گروههای خاصی استفاده کرد، چنان که در مورد مؤمنان و صالحان وعده داده شده است که خداوند محبت آنها را در دل دیگران قرار میدهد: «اِنَّ الَّذینَ ءامَنوا وعَمِلواالصّــلِحـتِ سَیَجعَلُ لَهُمُ الرَّحمـنُ وُدّا» (مریم/19، 96) آیه 39 طه/20 همین نوع امداد غیبی را وسیلهای برای حفاظت موسی(علیه السلام)معرفی میکند[123]: «وَ اَلقَیتُ عَلَیکَ مَحَبةً مِنی ...» روایاتی نیز این مطلب را طرح کرده است.[124]
نمونه دیگر تأیید مؤمنان به وسیله روحی از جانب خداست[125]: «اُولـئِکَ کَتَبَ فی قُلوبِهِمُ الایمـنَ واَیَّدَهُم بِروح مِنهُ ...» (مجادله/58 ، 22) به نظر برخی از مفسران، مؤمنان روحی دیگر افزون بر روح بشر دارند که زندگی دیگری از آن حاصل میشود و قدرت و شعوری جدید میآورد. این نوع زندگی خاص که آثار ویژهای دارد ملازم با خوشبختی ابدی انسان، و منشأ آن هم ویژه و آن روح ایمان است.[126] در روایاتی نیز این معنا تأیید شده است.[127]
استوار کردن گامهای اهل جهاد از آشکارترین مصادیق امدادهای غیبی و از ابزارهای مهم پیروزیبخش است[128]:«اِن تَنصُرُوا اللّهَ یَنصُرکُم و یُثَبِّت اَقدامَکُم» (محمّد/47،7) این تثبیت، کنایه از دمیده شدن روح شجاعت و تقویت قلبهای اهل جهاد است.[129] بر این اساس است که یاران اندک طالوت در برابر انبوه بیشمار دشمن اینگونه دعا کردند: پروردگارا، شکیبایی را بر ما فرو ریز و قدمهای ما را ثابت بدار و ما را بر جمعیت کافران پیروز گردان: «رَبَّنا اَفرِغ عَلَینا صَبرًا وثَبِّت اَقدامَنا وانصُرنا عَلَی القَومِ الکـفِرین» (بقره/2، 250)
گاهی دستگیری و کمک خداوند اینگونه شامل حال انسان میشود که راههای نیکبختی و خیر در دنیا و آخرت[130]و راه رسیدن به خشنودی خود[131] را به او نشان میدهد: «والَّذینَ جـهَدوا فینا لَنَهدِیَنَّهُم سُبُلَنا واِنَّ اللّهَ لَمَعَ المُحسِنین» (عنکبوت/29، 69) بیشتر مفسران جهاد در این آیه را عام و شامل کارزار با دشمنان و مبارزه با شیطان و هوای نفس دانستهاند.[132]
نمونه دیگر، بشارتهای ویژه فرشتگان به مؤمنان است: «... واَبشِروا بِالجَنَّةِ الَّتی کُنتُم توعَدون * نَحنُ اَولِیاؤُکُم فِی الحَیوةِ الدُّنیا وفِی الأخِرَةِ» (فصّلت/41،30 ـ 31) در آیهای ضمن وصف کردن اولیای خدا میفرماید: برای آنان در دنیا و آخرت بشارت است:«لَهُمُ البُشری فِی الحَیوةِ الدُّنیا و فِی الأخِرَةِ» (یونس/10،64) ظاهر دو آیه فوق این است که ظرف این خبرهای خوش، زندگی دنیا و نیز جهان آخرت است[133]؛ اما برخی مفسران براساس برخی روایات این امر را به وقت مردن اختصاص دادهاند.[134]
محتوای بشارتها اموری است که باعث استمرار پایداری و نیز آرامش آنها در اوج مشکلات میشود و ازاینرو قرآن درباره این مؤمنان میفرماید: از هیچ ستم و کاستنی (کاستن پاداش و کردار) نترسند: «فَلا یَخافُ ظُـلمـًا ولا هَضمـا» (طه/20،112)[135]
از دیگر امدادهای غیبی خدا توفیق تشخیص حق از باطل است: «یـاَیُّهَا الَّذینَ ءامَنوا اِن تَتَّقوا اللّهَ یَجعَل لَکُم فُرقانـًا» (انفال/8 ، 29) فرقان چیزی است که حق و باطل را از یکدیگر جدا میسازد[136] و چون این روشنبینی بر اثر تقوا به مؤمن بخشیده میشود[137] میتوان آنرا از امدادهای غیبی دانست. از آیه 282 بقره/2 نیز برمیآید که پرواپیشگی، اثری عمیق در فزونی علم و روشنبینی انسان دارد: «واتَّقوا اللّهَ ویُعَلِّمُکُمُ اللّهُ» همچنین مؤمنان در سایه پارسایی و کارهای خوب، از کمکهای ویژه خدا برخوردار شده و توفیق کارهای خوب بیشتری را مییابند: «فَاَمّا مَن اَعطی واتَّقی * و صَدَّقَ بِالحُسنی * فَسَنُیَسِّرُهُ لِلیُسری» (لیل/92، 5 ـ 7)
در آیاتی از قرآن به تقواپیشگان و مؤمنان وعده رهایی از تنگناها داده شده است: «و مَن یَتَّقِ اللّهَ یَجعَل لَهُ مَخرَجـا» (طلاق/65 ، 2، 4) براساس این آیات زمانی که اهل تقوا در تنگنا قرار گیرند به طوری که راه خروجی برایشان نماند خداوند به صورت غیر عادی راه خروج و رهایی را برایشان فراهم میسازد.[138]
برخی از مفسران با توجه به روایات، رهایی از تنگناها و مشکلات معنوی مانند گرفتار آمدن در امور شبههناک و نیز دشواریهای هنگام مرگ و روز قیامت را هم مشمول این آیه دانستهاند.[139]
یکی از امدادهای غیبی الهی گشایش درهای برکات و رحمتهاست که با ایمان و تقوا بر انسان فرستاده میشود:«ولَو اَنَّ اَهلَ القُرَی ءامَنوا واتَّقَوا لَفَتَحنا عَلَیهِم بَرَکـت مِنَ السَّماءِ والاَرضِ» (اعراف/7، 96 و جنّ/72، 16) برخی گفتهاند: منظور از برکتهای آسمانی، برکتهای معنوی مانند اجابت دعا و از برکتهای زمینی، برکتهای مادی مانند باران است.[140] همین معنا درباره اهل کتاب نیز بیان شده است. (مائده/5 ، 66)
گاهی خداوند مؤمنان را با دلیل و برهان یاری میکند: «کَتَبَ اللّهُ لاََغلِبَنَّ اَنَا ورُسُلی اِنَّ اللّهَ قَویٌّ عَزیز» (مجادله/58 ، 21) به اعتقاد برخی از مفسران، گستره غلبه و پیروزی شامل پیروزی از جهت برهان و از زاویه تأیید غیبی است.[141] برخی نیز یاری خداوند را در آیه «ویُحِقُّ اللّهُ الحَقَّ بِکَلِمـتِهِ ولَو کَرِهَ المُجرِمون» (یونس/10، 82) از نظر برهان دانستهاند.[142]
شرایط برخورداری از امدادهای غیبی:
گرچه مضمون بعضی آیات قرآن این است که خداوند به هرکس بخواهد یاری میدهد: «واللّهُ یُؤَیِّدُ بِنَصرِهِ مَن یَشاءُ» (آلعمران/3،13)، «جَـاءَهُم نَصرُنا فَنُجِّیَ مَن نَشَـاءُ» (یوسف/12،110)، «بِنَصرِ اللّهِ یَنصُرُ مَن یَشاءُ» (روم/30،5)؛ لیکن با توجه به اینکه خواست خدا حکیمانه است[143] ضوابط و شرایطی برای برخورداری از کمکهای ویژه الهی وجود دارد، چنان که در قرآن به طور آشکار شرایطی را برای آن آورده است. شایان گفتن است که هر آنچه شرط امداد دانسته شده، شرط هر امداد غیبی نیست، بلکه برخی از آنها متعلق به امداد خاصی است. شاید بتوان حدود 20 شرط برای امدادهای غیبی برشمرده که مهمترین آنها بدین شرح است:
1. ایمان:
نخستین شرط برخورداری از امدادهای الهی ایمان است. بدین لحاظ در چند جای قرآن وقتی از یاری و دستگیری خدا و نجاتبخشی او سخن رفته مؤمنان را مشمول این لطف خاص دانسته است: «و کانَ حَقـًّا عَلَینا نَصرُ المُؤمِنین» (روم/30،47)، «ثُمَّ نُنَجّی رُسُلَنا والَّذینَ ءامَنوا کَذلِکَ حَقـًّا عَلَینا نُنجِ المُؤمِنین» (یونس/10، 103)، «اِنّا لَنَنصُرُ رُسُلَنا والَّذینَ ءامَنوا ...» (غافر/40،51) این وعدهای به نوع مؤمنان است.[144] آنجا هم که سخن از تهدید و مجازات است، برای اینکه چنین توهم نشود که خشک و تر با هم میسوزند، به نجات دادن مؤمنان تصریح شده است: «قُل فَانتَظِروا اِنّی مَعَکُم مِنَ المُنتَظِرین * ثُمَّ نُنَجّی رُسُلَنا والَّذینَ ءامَنوا» (یونس/10،102 ـ 103)[145]
درباره امداد غیبی در قالب آرامش بخشی نیز میفرماید: «هُوَ الَّذی اَنزَلَ السَّکینَةَ فی قُلُوبِ المُؤمِنینَ» (فتح/48، 4) و نیز شرط گشایش رحمتها و برکات الهی (اعراف/7، 96)، تقویت و تأیید با روحی از جانب خدا (مجادله58/،22) و القای محبت شخص در دل دیگران (مریم19/،96) را ایمان قرار میدهد، همانطور که در کمک دادن به وسیله سپاه نامرئی (توبه/9،26) و دل محکمی (قصص/28،10) و بشارت دادن (فصلت/41، 30 ـ 31) هم بر صفت «ایمان» تکیه میکند.
2. پارسایی:
«یـاَیُّهَا الَّذینَ ءامَنوا اِن تَتَّقوا اللّهَ یَجعَل لَکُم فُرقانـًا ...» (انفال/8 ، 29) فرو فرستادن فرشتگان در جنگها (آلعمران/3، 124 ـ 125)، جاری ساختن حکمت بر دلها (بقره/2، 282)، خارج کردن انسان از تنگناهای دنیوی و اخروی (طلاق/65 ، 2، 4)، بشارتهای فرشتگان (فصّلت/41، 30 ـ 31) و بالاخره توفیق یابی در انجام نیکیها (لیل/92،5 ـ 7) امدادهای الهی است که با وجود این شرط جامه تحقق میپوشد. در آیه «بَلی اِن تَصبِروا وتَتَّقوا ویَأتوکُم مِن فَورِهِم هـذا یُمدِدکُم رَبُّکُم بِخَمسَةِ ءالـف مِنَ المَلـئِکَةِ مُسَوِّمین» (آلعمران/3، 125) که مربوط به جنگ احد است، شرطهایی را ذکر کرده که از جمله آنها پارسایی است؛ لیکن چون این شرطها محقق نشد، امداد غیبی خدا به 5000 فرشته نیز شامل حال مسلمانان نگشت.[146] اگر فرشتگان به کمک آنها میآمدند، قسمت عمده لشکر پیامبر در این نبرد، شکست نمیخوردند.[147] برخی مفسران این آیه را درباره بدر دانستهاند؛ لیکن در مفاد آن که مشروط کردن امداد غیبی در قالب فرود 5000 فرشته به سه شرط و از جمله پروا پیشگی است تردیدی ندارند.[148] در بخشیدن میزان شناخت حق از باطل (انفال/8 ،29) نیز عنصر تقوا مطرح شده و تحقق آنها را بدان مشروط کرده است.
3. پایداری:
مدد غیبی در قالب فرود آمدن 5000 فرشته که در آیه 125 آلعمران/3 آمده، مشروط به اموری و از جمله پایداری است: «بَلی اِن تَصبِروا وتَتَّقوا ویَأتوکُم مِن فَورِهِم هـذا یُمدِدکُم رَبُّکُم بِخَمسَةِ ءالـف مِنَ المَلـئِکَةِ مُسَوِّمین» در آیه 34 انعام/6 روی سخن با پیامبر اسلام(صلی الله علیه وآله)است و مقصود این است که ایشان نیز در برابر رد کنندگان رسالت و آزار و هجوم دشمنان لجوج و سرسخت، پایدار باشد و بداند که براساس همین سنّت، از امدادهای الهی و الطاف بیکران او بهرهمند و سرانجام بر همه آنها پیروز خواهد شد[149]: «ولَقَد کُذِّبَت رُسُلٌ مِن قَبلِکَ فَصَبَروا عَلی ما کُذِّبوا واوذوا حَتّی اَتـهُم نَصرُنا ...»
دو آیه قرآن، استقامت را شرط برخورداری از امدادهای غیبی دانسته است: «اِنَّ الَّذینَ قالوا رَبُّنَا اللّهُ ثُمَّ استَقـموا تَتَنَزَّلُ عَلَیهِمُ المَلـئِکَةُ اَلاّ تَخافوا ولا تَحزَنوا واَبشِروا بِالجَنَّةِ الَّتی کُنتُم توعَدون» (فصّلت/41،30) استقامت، چنان که راغب گفته، پیمودن راه راست بدون انحراف به چپ و راست است.[150]
برخی نیز آن را به معنای اعتدال دانستهاند[151]، بنابراین، تفاوت آن با «صبر» به خوبی روشن میشود و اگر در روایاتی آن را به «روش ولایتی شیعه» تفسیر کردهاند ازاینروست که پذیرش ولایت و رهبری امامان(علیهم السلام)ضامن بقا بر خطّ توحید و روش اصیل اسلام و ادامه عمل صالح است.[152] در آیه 16 جنّ/72 نیز استقامت را شرط افزایش نعمتهای مادّی، همچون باران دانسته است[153]: «و اَلَّوِ استَقـموا عَلَی الطَّریقَةِ لاََسقَینـهُم ماءً غَدَقـا»
4. جهاد:
تلاش و کوششی که انسان را به زحمت زیاد اندازد (جهاد)، راه رسیدن به هدایت الهی است: «والَّذینَ جـهَدوا فینا لَنَهدِیَنَّهُم سُبُلَنا ...» (عنکبوت/29،69) جهاد شامل مبارزه با دشمنان حق در میدان کارزار، جنگ با هوا و هوس در میدان جهاد با نفس، و جهاد* و تلاش در راه کسب علم و معرفت میشود. بدون شک مجاهدان در این عرصهها، مشمول امدادهای غیبی در لباس «هدایت بخشی» خواهند شد.[154] در جایی دیگر قرآن شرط بهرهمندی از امداد غیبی را یاری خداوند (یاری دین) دانسته است: «اِن تَنصُرُوا اللّهَ یَنصُرکُم ویُثَبِّت اَقدامَکُم» (محمّد/47، 7)[155] شایان ذکر است که از جمله شرایط جهاد پاکی انگیزههاست: «والَّذینَ جـهَدوا فینا ...» (عنکبوت/29، 69)
5 . مخلَص بودن:
قرآن کریم نجات یوسف(علیه السلام) را از دام گناه خطرناکی که همسر عزیز مصر برایش گسترده بود، در سایه برگزیدگی میداند: «کَذلِکَ لِنَصرِفَ عَنهُ السّوءَ والفَحشاءَ اِنَّهُ مِن عِبادِنَا المُخلَصین» (یوسف/12،24) و این نشانه آن است که خداوند بندگان خالص شده خویش را در این بحرانها تنها نمیگذارد، بلکه با امدادهای غیبی نجات میدهد[156]؛ عبارت اخیر آیه در مقام تعلیل برای این مدد الهی است.[157]
هدف از امدادهای غیبی:
بدون تردید، کمکهای ویژه الهی هدفهایی دارد، زیرا هیچ کار خدای حکیم بیهدف نیست. تقویت آیین حق و دین خدا (یونس/10، 103)، سرافکنده ساختن دشمنان حق و قطع ریشه آنها: «و جَعَلَ کَلِمَةَ الَّذینَ کَفَروا السُّفلی» (توبه/9، 40)، یادآوری نعمتهای خدا و شکرگزاری در برابر آنها (آلعمران/3،103)، توجّه به قدرت خدا و در نتیجه، رسیدن به آرامش روحی و اطمینان خاطر (توبه/9، 26 و 40) و نیز آزمایش مردم (بقره/2،214) از اهداف امدادهای غیبی است. برخی در تفسیر آیه «لِیَقطَعَ طَرَفـًا مِنَ الَّذینَ کَفَروا اَو یَکبِتَهُم فَیَنقَلِبوا خائِبین» (آلعمران/3، 127) گفتهاند: منظور این آیه، بیان علت نهایی اینگونه کمکهاست، که عبارت از تفرقه و جدایی میان دشمنان است، حال یا ایمان میآورند یا سرکوب و سرافکنده شده و تهیدست و نومید به عقب باز میگردند، و با این امدادها توحید در دنیای شرک و کفر راه باز کرده و جای میگیرد.[158] برخی نیز درباره اصحاب فیل مینویسند: در فرستادن سپاه پرندگان که با سنگ ریزههای خود لشکر بزرگ ابرهه و پیل سواران را نابود میساختند، یادآوری بزرگی و قدرت خداوند و حقانیت آیین او مورد توجه بوده است[159]؛ چنانکه خداوند در مورد جنگ بدر و رویارویی مسلمانان با سپاه مشرکان فرموده است: اراده خداوند احقاق حق و قطع دنباله کافران است: «و یُریدُ اللّهُ اَن یُحِقَّ الحَقَّ بِکَلِمـتِهِ ویَقطَعَ دابِرَ الکـفِرین» (انفال/8 ، 7) و به شکلی روشنتر در آیه 40 توبه/9، که سخن از یاری پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله)در غار ثور است میفرماید: پس خدا آرامش خود را بر او فرو فرستاد و او را با سپاهی که آنها را نمیدیدید تأیید کرد و سخن آنها را که کافر گشتند پستتر گردانید و سخن خداست که برتر است و خدا شکستناپذیر و استوار کار است: «فَاَنزَلَ اللّهُ سَکینَتَهُ عَلَیهِ واَیَّدَهُ بِجُنود لَم تَرَوها وجَعَلَ کَلِمَةَ الَّذینَ کَفَروا السُّفلی وکَلِمَةُ اللّهِ هِیَ العُلیا واللّهُ عَزیزٌ حَکیم»
منابع
الامالی، صدوق؛ بحار الانوار؛ البرهان فی تفسیر القرآن؛ پرتوی از قرآن؛ تاریخ پیامبر اسلام؛ التحقیق فی کلمات القرآن الکریم؛ تفسیر البصائر؛ تفسیر جوامع الجامع؛ تفسیر راهنما؛ تفسیر العیاشی؛ تفسیر القرآن العظیم، ابن کثیر؛ التفسیر الکبیر؛ تفسیر المراغی؛ تفسیر المنار؛ تفسیر من وحی القرآن؛ التفسیر المنیر؛ تفسیر نمونه؛ تفسیر نور الثقلین؛ جامع البیان عن تأویل آی القرآن؛ الجامع لاحکام القرآن، قرطبی؛ جهاد در قرآن؛ الدر المنثور فی التفسیر بالمأثور؛ روح المعانی فی تفسیر القرآن العظیم؛ السیرة النبویه، ابن هشام؛ عوالی اللئالی؛ غزوة الاحزاب فی ضوء القرآن؛ فروغ ابدیت؛ الفرقان فی تفسیر القرآن؛ فی ظلال القرآن؛ قاموس قرآن؛ الکامل فی التاریخ؛ کشف الاسرار و عدة الابرار؛ لسان العرب؛ مجمع البیان فی تفسیر القرآن؛ مجموعه آثار، استاد مطهری؛ محاسن التأویل، قاسمی؛ المعجم الاحصائی لالفاظ القرآن الکریم؛ معجم مقاییس اللغه؛ مفردات الفاظ القرآن؛ مناقب آلابیطالب؛ المنجد فی اللغه؛ منشور جاوید (تفسیر موضوعی)؛ المیزان فی تفسیر القرآن؛ نبردهای محمد(صلی الله علیه وآله)؛ النهایة فی غریب الحدیث والاثر.
محمد حسن ناصحی
[1]. التحقیق، ج 11، ص 52 ، «مدّ».
[2]. مفردات، ص 763، «مدّ».
[3]. النهایه،ج4،ص307؛ لسانالعرب، ج13، ص50ـ51، «مدد»؛ قاموس قرآن، ج 6، ص 242.
[4]. مفردات، ص 763، «مدّ».
[5]. التحقیق، ج 11، ص 52 ، «مدّ».
[6]. لسان العرب، ج 10، ص 151، «غیب».
[7]. مقائیس اللغه، ج 4، ص 403، «غیب».
[8]. مجموعه آثار، ج 3، ص 344، «امدادهای غیبی در زندگی بشر».
[9]. مجموعه آثار، ج 3، ص 344، «امدادهای غیبی در زندگی بشر».
[10]. المیزان، ج 1، ص 82 .
[11]. جهاد در قرآن، ص 129.
[12]. مجمعالبیان، ج 8 ، ص 484؛ تفسیر قرطبی، ج 14، ص 43؛ نمونه، ج 16، ص 467 ـ 468.
[13]. روح المعانی، مج 12، ج 21، ص 79.
[14]. المیزان، ج 15، ص 34.
[15]. مجمع البیان، ج 4، ص 807 ؛ نمونه، ج 7، ص 103.
[16]. نمونه، ج 2، ص 102.
[17]. نمونه، ج 2، ص 102.
[18]. همان، ص 101.
[19]. نمونه، ج 2، ص 101.
[20]. التفسیر الکبیر، ج 6 ، ص 20؛ الدر المنثور، ج 1، ص 584 ؛ نمونه، ج 2، ص 102.
[21]. نمونه، ج 10، ص 98.
[22]. المعجم الاحصائی، ج 1، ص 339.
[23]. مفردات، ص 207؛ التحقیق، ج 2، ص 120، «جند».
[24]. مقائیس اللغه، ج 1، ص 485، «جند».
[25]. جامع البیان، مج 6 ، ج 10، ص 177؛ تفسر قرطبی، ج 8 ، ص 95.
[26]. روح المعانی، مج 6 ، ج 10، ص 142.
[27]. نمونه، ج 7، ص 420.
[28]. مجمع البیان، ج 5 ، ص 49.
[29]. من وحی القرآن، ج 11، ص 118.
[30]. المیزان، ج 9، ص 292.
[31]. نورالثقلین، ج 4، ص 254.
[32]. تفسیر ابن کثیر، ج 2، ص 357.
[33]. نمونه، ج 3، ص 78.
[34]. فروغ ابدیت، ج 2، ص 77؛ تاریخ پیامبر اسلام، ص 318؛ نبردهای محمد9، ص 134.
[35]. همان؛ نمونه، ج 3، ص 78.
[36]. المیزان، ج 9، ص 23؛ نمونه، ج 7، ص 98.
[37]. روح المعانی، مج6، ج9، ص251.
[38]. المیزان، ج9،ص20ـ21؛ نمونه، ج7، ص103ـ104.
[39]. جوامع الجامع، ج 2، ص 6 ؛ المیزان، ج 9، ص 20؛ راهنما، ج 6 ، ص 428.
[40]. مفردات، ص 349، «ردف».
[41]. تفسیر قرطبی، ج 4، ص 124.
[42]. التفسیر الکبیر، ج 15، ص 130؛ پرتوی از قرآن، ج 3، ص 325؛ نمونه، ج 3، ص 80 .
[43]. التفسیر الکبیر، ج 15، ص 130.
[44]. المیزان، ج 2، ص 289.
[45]. نمونه، ج 22، ص 27.
[46]. البرهان، ج 2، ص 756.
[47]. جهاد در قرآن، ص 145 ـ 146.
[48]. جامع البیان، مج 2، ج 2، ص 822 ؛ مجمع البیان، ج 2، ص 144؛ زادالمسیر، ج 1، ص 258.
[49]. نمونه، ج 7، ص 346 ـ 347.
[50]. التفسیر الکبیر، ج 15، ص132؛ التحریر والتنویر، ج9، ص 278؛ تفسیر المنار، ج 9، ص 610 .
[51]. التفسیر الکبیر، ج 15، ص 132.
[52]. التحریر والتنویر، ج 9، ص 280.
[53]. مفردات، ص 356، «رعب»؛ قاموس قرآن، ج 3، ص 105.
[54]. التحقیق، ج 4، ص 138، «رعب».
[55]. نمونه، ج 3، ص 125.
[56]. المیزان، ج 4، ص 43.
[57]. تفسیر المنار، ج 4، ص 178.
[58]. همان، ج 9، ص 612 .
[59]. نمونه، ج 7، ص 107.
[60]. البصائر، ج 32، ص 284.
[61]. نمونه، ج 23، ص 489 ـ 490.
[62]. الفرقان، ج 27، ص 230.
[63]. الامالی، ص 285؛ بحار الانوار، ج 8 ، ص 38؛ ج 16، ص 313.
[64]. نمونه، ج 7، ص 216 ـ 222.
[65]. جامع البیان، مج 11، ج 21، ص 154.
[66]. تفسیر قرطبی، ج 14، ص 95.
[67]. تفسیر قرطبی، ج 14، ص 95.
[68]. مجمع البیان، ج 8 ، ص 540 .
[69]. من وحی القرآن، ج 18، ص 271.
[70]. غزوة الاحزاب فی ضوء القرآن، ص 163.
[71]. نمونه، ج 7، ص 189 ـ 190.
[72]. جامع البیان، مج 6 ، ج 10، ص 18؛ روح المعانی، مج 6 ، ج 10، ص 12.
[73]. جامع البیان، مج 6 ، ج 10، ص 18؛ المیزان، ج 9، ص 93.
[74]. نمونه، ج 7، ص 189.
[75]. روح المعانی، مج 6 ، ج 10، ص 13؛ نمونه، ج 7، ص 191.
[76]. السیرة النبویه، ج 1، ص 38 ـ 62 ؛ بحارالانوار، ج 15، ص130.
[77]. المیزان، ج 11، ص 126 ـ 130.
[78]. فی ظلال القرآن، ج 4، ص 1981؛ المیزان، ج 11، ص 126 ـ 130.
[79]. نمونه، ج 9، ص 373 ـ 378.
[80]. همان، ج 16، ص 32 ـ 33.
[81]. همان، ج 12، ص 361.
[82]. همان، ج 7، ص 106.
[83]. لسان العرب، ج 12، 346؛ المنجد، ص 737، «لهم».
[84]. نمونه، ج 16، ص 23 ـ 25.
[85]. تفسیر عیاشی، ج2، ص 85 ؛ البرهان، ج1، ص 381.
[86]. نمونه، ج 5 ، ص 127.
[87]. المیزان، ج 11، ص 100.
[88]. نمونه، ج 9، ص 343.
[89]. المیزان، ج 6 ، ص 223.
[90]. مجموعه آثار، ج 3، ص 351، «امدادهای غیبی در زندگی بشر»؛ منشور جاوید، ج 8 ، ص 297 ـ 306.
[91]. نمونه، ج17، ص36.
[92]. مجمع البیان، ج 8 ، ص 494.
[93]. نمونه، ج 13، ص 456.
[94]. منشور جاوید، ج 10، ص 91 ـ 93.
[95]. من وحی القرآن، ج 5 ، ص 348.
[96]. تفسیر مراغی، ج 3، ص 145؛ المنیر، ج 3، ص 214.
[97]. تفسیر قرطبی، ج 4، ص 71.
[98]. المیزان، ج 3، ص 174؛ نمونه، ج 2، ص 530 .
[99]. تفسیر قاسمی، ج 4، ص 93.
[100]. تفسیر قرطبی، ج 1، ص 276.
[101]. التفسیر الکبیر، ج 21، ص 206.
[102]. نمونه، ج 13، ص 45.
[103]. همان، ج 27، ص 121.
[104]. نمونه، ج 27، ص 122.
[105]. همان، ص 123.
[106]. التفسیر الکبیر، ج 32، ص 2؛ الدرالمنثور، ج 8 ، ص 547 ـ 548 .
[107]. نمونه، ج 27، ص 123.
[108]. مجمع البیان، ج 10، ص 770.
[109]. نمونه، ج 9، ص 141.
[110]. همان، ج 3، ص 29 ـ 30.
[111]. همان، ج 26، ص 375.
[112]. همان، ج 26، ص 376.
[113]. روحالمعانی، مج10، ج17، ص104؛ نمونه، ج 13، ص 447.
[114]. مجمع البیان، ج 7، ص 87 ؛ التفسیر الکبیر، ج 22، ص 187؛ الکامل، ج 1، ص 98.
[115]. روح المعانی، مج 12، ج 22، ص 323.
[116]. الدرالمنثور، ج 7، ص 43 ـ 45.
[117]. مجمع البیان، ج 10، ص 563 .
[118]. نمونه، ج 25، ص 141.
[119]. مجمعالبیان، ج10، ص563 ؛ مناقب، ج1، ص103؛ نمونه، ج 4، ص 305.
[120]. مجمع البیان، ج 10، ص 782.
[121]. الفرقان، ج 3، ص 144؛ نمونه، ج 2، ص 551 .
[122]. نمونه، ج 9، ص 172 ـ 174.
[123]. مجمع البیان، ج 7، ص 18؛ تفسیر قرطبی، ج 11، ص 131 ـ 132؛ نمونه، ج 13، ص 199 ـ 200.
[124]. نورالثقلین، ج 3، ص 379.
[125]. المیزان، ج 19، ص 196.
[126]. همان، ص 197.
[127]. البصائر، ج 7، ص 292؛ نمونه، ج 23، ص 475.
[128]. نمونه، ج 21، ص 426.
[129]. المیزان، ج 18، ص 229.
[130]. المنیر، ج21، ص36ـ37.
[131]. من وحی القرآن، ج 18، ص 90 ـ 91.
[132]. تفسیر قرطبی، ج 13، ص 242؛ نمونه، ج 16، ص348ـ349؛ من وحیالقرآن، ج18، ص90 ـ 91.
[133]. روح المعانی، مج 7، ج 11، ص 220 ـ 222.
[134]. نمونه، ج 20، ص 273 ـ 274.
[135]. البصائر، ج 36، ص 326 ، 329.
[136]. مفردات، ص 633 ، «فرق».
[137]. تفسیر قرطبی، ج 18، ص 105؛ نمونه، ج 7، ص 140 ـ 141.
[138]. من وحی القرآن، ج 22، ص 287.
[139]. نورالثقلین، ج5 ، ص356؛ نمونه، ج 24، ص 236.
[140]. نمونه، ج 6 ، ص 266.
[141]. المیزان، ج 19، ص 195.
[142]. کشف الاسرار، ج 4، ص 322.
[143]. نمونه، ج 2، ص 455.
[144]. المیزان، ج 17، ص 337.
[145]. نمونه، ج 8 ، ص 394.
[146]. تفسیر قرطبی، ج 4، ص 125؛ تفسیر الکبیر، ج 8 ، ص 215.
[147]. تفسیر مراغی، ج 4، ص 57 ـ 58 .
[148]. المیزان، ج 4، ص 8 .
[149]. نمونه، ج 5 ، ص 212.
[150]. مفردات، ص 692 ، «قوم».
[151]. المیزان، ج 17، ص 389.
[152]. نمونه، ج 20، ص 271.
[153]. همان، ج 25، ص 121.
[154]. همان، ج 16، ص 348 ـ 349.
[155]. الفرقان، ج 26 ـ 27، ص 91 ـ 92.
[156]. نمونه، ج 9، ص 377.
[157]. المیزان، ج 11، ص 130.
[158]. پرتوی از قرآن، ج 3، ص 322 ـ 323.
[159]. نمونه، ج 27، ص 338.
- ۹۴/۰۹/۰۵