آخر خستگی هایم
- چهارشنبه مهر ۱۲ ۱۳۹۶، ۱۱:۰۰ ب.ظ
- ۰ حرفهای شما
دلم میخواهد فریاد بکشم
فریادی که طنینش را هفت آسمان آنطرف تر هم بشنوند
امروز نامه ای از صبر به دستم رسید
نوشته بود عاجزم کردی ، برای همیشه از زندگی ام برو بیرون !
حتی صبر هم در برابر من کم آورد !!!!!!
خدایا ؟ ناامید نیستم از لطف و رحمت تو ، ولی
ولی باور کن خسته شده ام
از اینهمه دروغ و ناجوانمردی
از اینهمه بی مهری و بی عدالتی
از دنیایت
خدایا
خسته شده ام
مگر تو نگفتی بنده من ، مرا بخوان تا اجابت کنم تو را ؟
خدایا ؟ ثانیه ها هم در برابر من ، برای خواندن تو کم آورده اند
خجالت زده ام ، خجالت زده ام خدایا
که نمی توانم....
که نمی توانم ......
خدایا ؟ معجزه ای کن ، تو که می دانی من فقط تو را دارم
خدایا ؟ اگر قرار نیست معجزه ای شود ، پس حداقل برایم دعوت نامه ات را بفرست
خدایا دوست ندارم سر زده مهمانت شوم
چون گفته ای که از مهمان سر زده خوشت نمی آید و او را به خانه ات راه نمی دهی
پس خدایا ، به بزرگی ات قسم ، کمکم کن
- ۹۶/۰۷/۱۲