آبرو
- سه شنبه مرداد ۲۰ ۱۳۹۴، ۰۱:۰۶ ب.ظ
- ۰ حرفهای شما
اتوبوس بسیار شلوغ بود زن روی صندلی نشسته بود و نوزادش را که
خواب بود نوازش میکرد . بالاخره جایی برای من کنار این خانم باز شد و من توانستم
بنشینم . بعد از چند دقیقه بویی بد به مشامم رسید حدس زدم که از بیرون باشد .
ناگهان خانمی که جلوی من نشسته بود برگشت و با لحنی بسیار بد و با صدایی بلند به
خانمی که نوزادش در بغلش بود گفت : این بوی چیست ؟ آن زن هم که بسیار ناراحت شده
بود سرش را پایین انداخت و گفت : من نمی دانم . ولی من میدانستم هر چه بود مربوط به
آن خانم و بچه اش نبود . واقعا چرا بعضی از ما آدمها فکر میکنیم هر چیزی به ذهنمان
میرسد درست است و باید آن را به زبان بیاوریم ، چرا اینقدر راحت به دیگران تهمت می
زنیم ، چرا ؟؟؟؟؟؟؟؟
حتما شنیده ای آن داستان را که میگوید : عالمی مقداری پر به شخصی داد و گفت آن را در راه بریز فردا به آن شخص گفت که برو و آن پرها را جمع کن . آن شخص رفت و اثری از پرها ندید ، عالم گفت آبروی ریخته شده مثل پر هست وهنگامی که برای جمع کردن دوباره آن بازگردی دیگر نخواهد بود وباد آن را باخود خواهد برد .....
کمی صبوری بد نیست....
- ۹۴/۰۵/۲۰