با یاد و نام خداوند و به امید بر آورده شدن حاجات و سلامتی و به راه راست هدایت شدن تمام انسان ها ؛
هر روز یک صفحه
صفحه دویست و سی و هشت (30-23)
سورةُ یُوسُف
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم
وَ راوَدَتْهُ الَّتی هُوَ فی بَیْتِها عَنْ نَفْسِهِ وَ غَلَّقَتِ الْأَبْوابَ وَ قالَتْ هَیْتَ لَکَ قالَ مَعاذَ اللَّهِ إِنَّهُ رَبِّی أَحْسَنَ مَثْوایَ إِنَّهُ لا یُفْلِحُ الظَّالِمُونَ (23)
وَ لَقَدْ هَمَّتْ بِهِ وَ هَمَّ بِها لَوْ لا أَنْ رَأى بُرْهانَ رَبِّهِ کَذلِکَ لِنَصْرِفَ عَنْهُ السُّوءَ وَ الْفَحْشاءَ إِنَّهُ مِنْ عِبادِنَا الْمُخْلَصینَ (24)
وَ اسْتَبَقَا الْبابَ وَ قَدَّتْ قَمیصَهُ مِنْ دُبُرٍ وَ أَلْفَیا سَیِّدَها لَدَى الْبابِ قالَتْ ما جَزاءُ مَنْ أَرادَ بِأَهْلِکَ سُوءاً إِلاَّ أَنْ یُسْجَنَ أَوْ عَذابٌ أَلیمٌ (25)
قالَ هِیَ راوَدَتْنی عَنْ نَفْسی وَ شَهِدَ شاهِدٌ مِنْ أَهْلِها إِنْ کانَ قَمیصُهُ قُدَّ مِنْ قُبُلٍ فَصَدَقَتْ وَ هُوَ مِنَ الْکاذِبینَ (26)
وَ إِنْ کانَ قَمیصُهُ قُدَّ مِنْ دُبُرٍ فَکَذَبَتْ وَ هُوَ مِنَ الصَّادِقینَ (27)
فَلَمَّا رَأى قَمیصَهُ قُدَّ مِنْ دُبُرٍ قالَ إِنَّهُ مِنْ کَیْدِکُنَّ إِنَّ کَیْدَکُنَّ عَظیمٌ (28)
یُوسُفُ أَعْرِضْ عَنْ هذا وَ اسْتَغْفِری لِذَنْبِکِ إِنَّکِ کُنْتِ مِنَ الْخاطِئینَ (29)
وَ قالَ نِسْوَةٌ فِی الْمَدینَةِ امْرَأَتُ الْعَزیزِ تُراوِدُ فَتاها عَنْ نَفْسِهِ قَدْ شَغَفَها حُبًّا إِنَّا لَنَراها فی ضَلالٍ مُبینٍ (30)
ترجمه فارسی
و آن [زنى] که یوسف در خانهاش بود، از یوسف با نرمى و مهربانى خواستار کامجویى شد، و [در فرصتى مناسب] همه درهاى کاخ را بست و به او گفت: پیش بیا [که من در اختیار توام] یوسف گفت: پناه به خدا، او پروردگار من است، جایگاهم را نیکو داشت، [من هرگز به پروردگارم خیانت نمىکنم] به یقین ستمکاران رستگار نمىشوند. (23)
بانوى کاخ [چون خود را در برابر یوسفِ پاکدامن، شکست خورده دید با حالتى خشمآلود] به یوسف حمله کرد و یوسف هم اگر برهان پروردگارش را [که جلوه ربوبیت و نور عصمت و بصیرت است] ندیده بود [به قصد دفاع از شرف و پاکىاش] به او حمله مىکرد [و در آن حال زد و خورد سختى پیش مىآمد و با مجروح شدن بانوى کاخ، راه اتهام بر ضد یوسف باز مىشد، ولى دیدن برهان پروردگارش او را از حمله بازداشت و راه هر گونه اتهام از سوى بانوى کاخ بر او بسته شد]. [ما] اینگونه [یوسف را یارى دادیم] تا زد و خورد [ى که سبب اتهام مىشد] و [نیز] عمل خلاف عفت آن بانو را از او بگردانیم زیرا او از بندگان خالص شده ما [از هر گونه آلودگى ظاهرى و باطنى] بود. (24)
و هر دو به سوى در کاخ پیشى گرفتند، و بانو پیراهن یوسف را از پشت پاره کرد و [در آن حال] در کنار [آستانه] در به شوهر وى برخوردند بانو به شوهرش گفت: کسى که نسبت به خانوادهات قصد بدى داشته باشد، کیفرش جز زندان یا شکنجه دردناک [چه خواهد بود؟!] (25)
یوسف گفت: او از من خواستار کام جویى شد. و گواهى از خاندان بانو چنین داورى کرد: اگر پیراهن یوسف از جلو پاره شده، بانو راست مىگوید و یوسف دروغگوست. (26)
و اگر پیراهنش از پشت پاره شده، بانو دروغ مىگوید و یوسف راستگوست. (27)
پس همسر بانو چون دید پیراهن یوسف از پشت پاره شده، گفت: این [فتنه و فساد] از نیرنگ شما [زنان] است، بىتردید نیرنگ شما بزرگ است. (28)
یوسفا! این داستان را ندیده بگیر. و تو [اى بانو!] از گناهت استغفار کن زیرا تو از خطاکارانى. (29)
و گروهى از زنان در شهر شایع کردند که: همسر عزیز [مصر] در حالى که عشق آن نوجوان در درون قلبش نفوذ کرده از او درخواست کام جویى مىکند یقیناً ما او را در گمراهى آشکارى مىبینیم. (30)
ترجمه انگلیسی
However the woman in whose house he lived, wanted to seduce him. She bolted the doors and said:" Come here, you!" He said:" God protect me! He is my Lord, the best shelter to hold on by. He does not let wrongdoers prosper.") 23 (
She kept him on her mind, while he would have had her on his, had it not been that he saw a proof from his Lord. Thus We warded off evil and sexual misconduct from him; he was one of Our sincere servants.) 24 (
They both raced for the door, and she ripped his shirt from behind; and they met her husband at the door! She said:" What is the penalty for someone who wants] to commit [evil with your wife except for him to be jailed or] suffer [painful torment?") 25 (
He said:" She tried to seduce me." A witness from her side of the family testified:" If his shirt has been ripped from in front, then she has told the truth and he is a liar;) 26 (
while if his shirt has been ripped from behind, then she has lied and he is truthful.") 27 (
When he saw his shirt was ripped from behind, he said:" It is one of your women's tricks. Your wiles are serious!) 28 (
Joseph, avoid this.] My wife [, ask forgiveness for your sin. You're someone who has slipped up.") 29 (
) IV (Some women in the city said:" The official's wife wants to seduce her houseboy. He's set her madly in love! We see she has gone clear astray.") 30 (