کار و کاسبی جدید بابام
- دوشنبه اسفند ۳۰ ۱۳۹۵، ۰۹:۳۰ ب.ظ
- ۱ نظر
امروز جاتون سبز رفتیم دارالرحمه ( همون جا که مرده هارو دفن می کنن )
مزار داداشم رو شستیم و همه چی رو گذاشتیم . بعدش بابام گفت من میرم قبر بابابزرگت رو بشورم . خلاصه یه طی و یه بطری آب گرفت دستش و رفت ...
بله ، داداشم گفت : این بابا با این طی و بطری آب کجا میره ؟؟!!
گفتم : مگه چطور ؟
گفت : الان فکر میکنن قبرشور هست و میریزن رو سرش ، میزننش و میگن اومدی کار و کاسبی ما رو خراب کنی ..
دیدم راست میگه ها ، افتادم رو دعا که سلامت بره ، سلامت برگرده . آخه یکی نیست بگه عقل کل آخه قیافه و تیپ بابات به قبرشور میبره که حرفشو باور کردی و کلی استرس به خودت وارد کردی؟؟!!
میبینید ؟؟ بیشتر وقتها خودمون با فکرهای بی خودمون باعث پیش اومدن مشکلات میشیم...
بله ، خلاصه همینجور چی تعارف می کردند و ما میخوردیم و فاتحه میفرستادیم. تا اینکه دیگه شکمهای مبارک کاملا پر شد و دیگه جا نداشت ، برای همین هم یه پلاستیک فریزر از مامانم گرفتم و هر چی میگرفتن جلوم می گذاشتم توش..
بله ، اینم از امروزمون ، خدا رو شکر به خیر گذشت.