حکم بازیگری زن در فیلم و تئاتر :: Global Village😊💕

Global Village😊💕

Our motto: All human's in the world are equal

Global Village😊💕

Our motto: All human's in the world are equal

Global Village😊💕

👈 هنگامی که در این وبلاگ حضور داری با خود صادق باش ، گوش ها ، چشم ها و لب های خود را لحظه ای از قید شیطان درون خود آزاد ساز !😉

خداوند حقیقت را می بیند اما صبر می کند ..... من عاشق خدایم هستم دعا کنید هر چه زودتر به عشقم برسم😘

گاهی انسان مطالب ساده و ابتدایی و تکراری را نیز به سادگی فراموش میکند ، پس لطفا فقط ببین !😉

در این وبلاگ پذیرفتن هیچ چیز اجباری نیست..... روزی یک نفر هم چشمهایش به دیدن یک کلمه قرآن روشن شود ، برای این بنده ی حقیر کافی ست... دیگر چیزی نمی خواهم😊


*بعد از نماز یادتون نره !سى و چهار مرتبه اَللّهُ اَکْبَرُ و سى و سه مرتبه اَلْحَمْدُلِلّهِ و سى و سه مرتبه سُبْحانَ اللّهِ بگوید و در بعضى روایات سُبْحانَ اللّهِ پیش از اَلْحَمْدُلِلّهِ وارد شده .*

تبلیغات
محبوب ترین مطالب
آخرین نظرات
  • ۱۴ فروردين ۰۰، ۱۶:۰۲ - زیاده متابعین
    good luck
نویسندگان
پیوندها

حکم بازیگری زن در فیلم و تئاتر

 

با سلام خدمت شما دوستان ، یادتان باشد که من حق دارم  و وظیفه دارم مطلب جمع آوری می کنم و شما حق دارین که آن را قبول کنید یا نکنید ! لطفا هیچ مطلبی را بدون تحقیق قبول نکنید و خود به آن برسید . من خودم ، بعضی مسائل  را قبول ندارم ، در ضمن قصد بنده زیر سؤال بردن هیچ انسان و یا هیچ شغلی نیست .

 

دراین مقاله، ازحـکم فیلم های سینمایی و تلویزیونی که [مردان وزنان ] به صورت مختلط در آن بازی می‏کنند، در ضمن سه محور بحث می‏کنیم:
محور اول: ایفای نقش و بازیگری.
محور دوم: نمایش این گونه فیلم ها.
محور سوم: تماشای آنها.
درمحور اول، از حکم شرعی بازیگری هایی بحث می‏شود که درسینما و تلویزیون بسیار متداول است.بحث ازجهت ارتباط نزدیک میان زنان و مردان نامحرم است که لازمه این نوع نقش های مختلط می‏باشد.
دراین نوع بازی ها، زنان و مردان نقش های مختلفی را در ارتباط با همدیگر ایفا می‏کنند؛ روابط عاشقانه و خانوادگی، چون همسر. دراین قسمت، حکم ایفای نقش این نوع روابط میان زن و مرد را ـ بدون درنظر گرفتن مسأله نمایش و تماشا ـ مورد بررسی قرار می‏دهیم.
درمحور دوم از حکم نمایش این نوع فیلم ها در سینما و تلویزیون برای عموم مردم، بحث می‏کنیم.
درمحور سوم حکم تماشای این نوع فیلم ها را از طرف بینندگان بررسی می‏کنیم.
بحث از حکم، درسه محور مذکور، جز با بحث تحقیقی در سه مسأله زیر ممکن نیست:
پوشش، نگاه، تحریک جنسی.
درمباحث آتی درباره حکم این مسائل به اختصار سخن می‏گوییم تا پاسخ گوی حکم سه محور مذکور باشیم.

پوشش(ستر)

اختلافی میان فقهای اسلام نیست که برزن واجب است همه اعضای بدن به جز صورت و دو دست و دو پا تا مچ را بپوشاند. سوره ءنور براین مطلب دلالت دارد:
وَقُلْ لِلْمُوءْمِناتِ یَغْضُضْنَ مِنْ أَبْصارِهنَّ وَ یَحْفَظْنَ فُروُجَهنَّ وَ لایُبْدینَ زینَتَهُنّ إِلاّ ما ظَهَرَ مِنْها وَ لْیَضْرِبنَ بِخُمُرِهنَّ عَلی جُیُوبِهنَّ وَلایُبدْینَ زینَتَهُنَّ إلاّ لِبُعُولَتِهِنَّ...؛
1به زنان با ایمان بگو چشم های خود را از نگاه(هوس آلود) فرو گیرند و دامان خویش را حفظ کنند و زینت خود را جز آن مقدار که نمایان است، آشکار ننمایند و [اطراف] روسری های خود را برسینؤ خود افکنند [تا گردن و سینه با آن پوشانده شود] وزینت خود را آشکار نسازند، مگر برای شوهرانشان....
تفسیر های متعدّدی برای واژه "زینت" درآیؤ کریمه بیان شده که همه آنها بروجوب پوشش زن دلالت دارد:
الف) مرحوم طبرسی و برخی دیگر قائلند: "زینت" به معنای محل زینت از بدن زن است.
2ب) مقصود از "زینت" زیور آلات است.
سید محمد باقر لکنهوی می‏گوید:
مقصود، زینت های آویخته به بدن است که نگاه به آنها حرام است؛ نه زیور آلات که جدای از بدن باشد؛ زیرا نگاه به زینتی که بربدن زن است ،به طور معمول در اکثر موارد، ملازم با نگاه به بدن زن می‏باشد.
روشن است که حرمت نگاه کردن به زینت های آویخته به بدن زن، نوعی مبالغه و تأکید درحرمت نگاه به محل زینت از بدن زن می‏باشد. "جمع الجوامع" درست گفته است که زمانی زنان از اظهار زیور آلات نهی شدند ؛ سپس از اظهار صدای آنها مورد نهی قرار گرفتند. از این جا دانسته می‏شود که نهی از نشان دادن مواضع زیور آلات شدید تر است.
3مرحوم جزایری در تفسیر قلائد الدرر، در آیات احکام می‏نویسد:
احتمال دارد مراد از زینت، خود زیور آلات باشد، به این معنا که هرگاه آنها بربدن آویخته است، نگاه به آنها حرام است و در چگونگی تعبیر در آیه که نگاه به زینت های آویخته به بدن را حرام کرده، نه اعضای بدن که موضع زینت است، نوعی مبالغه درلزوم پوشاندن بدن و حرمت نگاه به آن، به چشم می‏خورد؛ زیرا در حلیّت نگاه به زیور آلاتِ جدا از بدن زن، بحثی نیست؛ پس حرمت نگاه به آنها به اعتبار همراه بودنشان با بدن، به طریق اولی مستلزم حرمت نظر به مواضع زینت است.
4ج) مقصود از "زینت" معنایی است که شامل اعضای زن و زیور آلاتی که بربدن اوست، می‏شود. درروایتی از زراره از امام صادق(ع) نقل شده:
الزینة الظاهرة: الکحل و الخاتم؛
5زینت نمایان، سرمه وانگشتر است؛
ودر صحیحؤ فضیل روایت شده:
سألتُ أبا عبدالله (ع) عن الذرا عین من المرأة، هما من الزینة التی قال اللّه: ولایبدین زینتهنّ إلاّ لبعولتهنّ؟ قال: نعم...؛
6از امام صادق(ع) پرسیدم: آیا دوساعد زن جزء زینتی است که خداوند فرمود: زینت خود را آشکار نسازید مگر برای شوهرانتان؟ فرمود: بله.
سید محمد باقر لکنهوی گوید:
استعمال واژه "زینت" درزینت های طبیعی شایع و فراوان است؛ همان طور که در شعر آمده"و کفّ خضیب زیّنت ببنان؛ کف دست خضاب شده ای که به انگشتان مزیّن شده است"، بلکه در قرآن نیز درهمین معنا استعمال شده: المال و البنون زینة الحیاة الدنیا؛ مال و فرزندان زینت زندگی دنیا هستند.
7استثنای صورت و دودست تامچ:
اختلافی میان فقهای اسلام نیست که همؤ بدن زن عورت بوده و براو واجب است خود را از مردان نامحرم بپوشاند، ولی درمواردی که ازاین حکم استثنا شده، اختلاف نظر وجود دارد. این استثنا در این آیه وارد شده:
وَلایُبْدینَ زینتهنَّ إلاّ ما ظَهَرَ منها؛
8.زینت خود را ـ جز آن مقدار که نمایان است ـ آشکار ننمایند.
مفسّران و فقها درمقصود از "زینت نمایان" در آیه اختلاف دارند؛ به گونه ای که تنها به ابن عبّاس شش دیدگاه نسبت داده اند:
1. سعید بن جبیر از ابن عباس روایت کرده است: مراد سرمه و انگشتر است.
2. ضحاک از او روایت کرده است: زینت نمایان، سرمه و دو گونؤ صورت است.
3. ابن جریح نقل کرده: آنها انگشتر و دستبند هستند.
4. مجاهد و عطا، سرمه و خضاب برکف دست را از ابن عباس روایت کرده اند.
5. حسن بصری تنها صورت را نقل کرده است.
6. سعید بن جبیر و عطا و ضحاک و اوزاعی ازابن عباس حکایت کرده اند که زینت نمایان،صورت و دودست تامچ و انگشتر است.
9.نظر نویسنده:
درمعانی گذشته، برخی زینت را به زیور آلات و برخی دیگر به محل زینت از بدن زن، معنا کرده‏اند. به نظر ما نظریؤ گروه دوم ترجیح دارد و زینتی که در "إلاّ ما ظهر منها" استثنا شده، صورت و دو دست تا مچ می‏باشد.برای اثبات این سخن به دلایل ذیل استدلال می‏کنیم:
الف) ظاهر استثنایی که در سوره نور10 وارد شده.
ب) روایاتی که از عامه و خاصه در تفسیر این استثنا نقل شده است.
ج) استدلال به ادلّه نفی حرج در شریعت.
بیان استدلال:
دلیل اوّل: دلالت آیه بر استثنای صورت و دست:
بارزترین مصداق استثناء در آیه، صورت و دو دست است؛ خواه قائل شویم مقصود از "زینت" مواضع زینت است ـ که نظر برتر می‏باشد ـ یا بگوییم مقصود از "زینت" همان معنای ظاهری آن، یعنی زیور آلاتی است که زن خود را با آن می‏آراید.
به نظر می‏رسد تفسیر "زینت" به مواضع آن، با استثنای شوهران که در آیؤ "ولایُبدینَ زینتهنّ إلاّ لِبُعُولَتِهِنَّ" بیان شده، مناسب تر است.
بنابراین، بدیهی است بیشترین مقداری که هنگام برخورد با مردان بیگانه نمایان می‏شود، صورت و دودست می‏باشد و زن نیازی به آشکار ساختن زینت های خود بیش از این مقدار را ندارد.
اگر "زینت" را به زینت آشکار تفسیر کنیم ـ یعنی زیور آلاتی که زن خود را با آن تزیین می‏کند ـ باز به نتیجه ای نزدیک به نتیجؤ اول خواهیم رسید؛ زیرا جواز نشان دادن زیور آلات به طور طبیعی مستلزم جواز کشف مواضع زینت از بدن است.
پس حکم به جواز نشان دادن سرمه و انگشتر و دستبند بدون تجویز آشکار ساختن صورت و انگشتان و مچ دست، معقول نیست.
دراین صورت اگر تنها خود آیه را در نظر بگیریم، ظاهر استثنایی که در آیؤ "إلاّ ما ظهر منها" وارد شده، جواز نمایان ساختن صورت و دو دست می‏باشد.

دیدگاه آیة الله خویی:

استاد ما آیة الله خویی ـ همان طور که در تقریرات برخی از شاگردان ایشان ذکر شده ـ در دلالت آیؤ مبارکه در سورؤ نور به استثنای دست و صورت، مناقشه کرده است. خلاصه اشکال ایشان چنین است:
واژه "إِبداء" به معنای آشکار ساختن که درآیه ذکر شده، در لغت به دو معنا به کاررفته است:
1. هرگاه بدون "لام" به مُتَعلّق خود تعلّق پیدا کند، به معنای آشکار ساختن در مقابل پوشاندن می‏باشد. چنان که گفته می‏شود: "لیس للرجل إبداء عورته؛ مرد حق آشکار ساختن عورت خود را ندارد".
2. هرگاه به متعلّق خود به واسطؤ "لام" تعلق پیدا کند، به معنای اعلام و ارائه کردن، درمقابل مخفی نگه داشتن است؛ مثلاً: "أبدیت لزید رأیی أومالی؛ مال یا نظرم را به زید اعلام و ارائه داشتم".
واژؤ "ابداء" درآیه 31 سوره نور دوبار ذکر شده: در آیه "ولایبدین زینتهنَّ إلاّ ما ظَهَر منها" و همچنین در "ولایبدین زینتهنَّ إلاّ لبعُولَتهنّ".در مرتبه اول، واژه "ابداء" بدون لام متعدی شده و به متعلّق خود تعلق گرفته و در مرتبه دوم با لام متعدّی شده است که معنای آنها باهم متفاوت است.
سپس ایشان ـ چنان که ازتقار یرتلامذه ایشان بر می‏آید11 ـ می‏گویند:
با این توضیح معنای آیه کریمه چنین می‏شود:
أوّلاً :از آیه "ولایبدین زینتهنَّ إلاّ ما ظَهَر منها" برمی آید که: پوشاندن موضع زینتِ بدن واجب و ظاهرساختن غیر از دست و صورت حرام است و استثنای این دو به این علّت است که از زینت های نمایان می‏باشد.
پس حکم بدن زن، همانند عورت مرد است که باید آن را به صورتی بپوشاند که هیچ کس غیر از خودش از آن مطّلع نشود؛ مگر دست و صورت که پوشاندن آنها واجب نیست. اما روشن است که جواز نپوشاندن دست وصورت ملازمه ای با حلیّت جواز نگاه مرد به آنها ندارد.
ثانیاً: از آیه "ولایبدین زینتهنَّ إلاّ لبعولتهنَّ" بر می‏آید که: نمایان کردن بدن زن و مطّلع ساختن دیگران برآن،در همؤ موارد ـ چه درصورت یا دست یا غیر این دو ـ مگر برای شوهر و محارم که در آیه ذکر شده، حرام می‏باشد.
از آنچه گفته شد به دست می‏آید: آیه کریمه ـ با ملاحظه روایاتی که در تفسیر "زینت" وارد شده ـ دو حکم را می‏رساند:
1. حکم آشکار ساختن زینت ، فقط، نه نشان دادن به غیر.
2. حکم نشان دادن زینت به غیر.
درمورد اوّل، آیه شریفه حکم به وجوب پوشاندن زینت غیر نمایان، وجواز آشکار ساختن زینت نمایان ـ که دست و صورت باشد ـ می‏کند.
و درمورد دوم، آیه شریفه حکم به حرمت نشان دادن زینت به غیر می‏کند مطلقاً، چه نمایان و چه غیر نمایان، مگر درمواردی که در آیه استثنا شده است.
12.نگاهی دوباره به آیه 31 سوره نور
کلام استاد محقق ما آیة الله خویی در تقسیم "ابداء" و نتیجه گیری از آن، قابل مناقشه است:
برای مناقشه درنظر ایشان ابتدا نگاهی به تفسیر آیه31 سوره نور می‏اندازیم. خداوند می‏فرماید:
وَقُلْ لِلْمُوءْمِناتِ یَغْضُضْنَ مِنْ أَبْصارِهنَّ وَ یَحْفَظْنَ فُروُجَهنَّ وَ لایُبْدینَ زینَتَهُنّ إِلاّ ما ظَهَرَ مِنْها وَ لْیَضْرِبنَ بِخُمُرِهنَّ عَلی جُیُوبِهنَّ وَلایُبدْینَ زینَتَهُنَّ إلاّ لِبُعُولَتِهِنَّ أوْ آبائهنَّ أَوْأباء بُعُولَتِهنَّ أَو أبناء بُعُولَتِهنَّ ؛
13.به زنان با ایمان بگو: چشم های خود را [ازنگاه هوس آلود[ فرو گیرند و دامان خویش را حفظ کنند و زینت خود را ـ جز آن مقدار که نمایان است ـ آشکار ننمایند و [اطراف] روسری های خود را برسینؤ خود افکنند تاگردن و سینه با آن پوشانده شود. زینت خود را آشکار نسازند؛ مگر برای شوهرانشان یا پدر شوهر انشان یا پسرهایشان یا پسرشوهرانشان.
واژه های "ابداء" و"کشف" معمولاً دو مفعولی می‏باشند. مفعول اول بدون لام و مفعول دوم به واسطؤ لام است. متعلّق اولِ آن، شی‏ء آشکار شده و متعلق دوم بیننده و شخص اطّلاع یابنده است. مثلاً می‏گوییم: "أبدیت رأیی للناس؛ نظرم را برای مردم آشکار ساختم."
دراین جمله، واژه "رأی" متعلق اول و مفعول بی واسطه است که همان شی‏ء آشکار شده می‏باشد و "ناس" متعلّق دوم و مطّلع و شاهد است که نظر برای او کشف می‏شود.
مفعول اول چیزی است که انسان آن را آشکار می‏سازد و متعلّق دوم کسی است که برای او آشکار می‏شود و معنایی برای "إبدا" و "کشف" بدون این دو متعلّق نیست: یکی مفعول بدون واسطه و دیگری با واسطه. اگر درموردی مفعول دوم ذکر نشود، به معنای قصد نکردن و در نظر نگرفتن آن نیست و "ابداء" بدون وجود کسی که نظر برای او کشف شود و مطّلع گردد، مفهومی ندارد.
بنابراین، "ولایبدین زینتهن" اقتضای اطلاق در متعلّق اوّل و دوم را دارد؛ اطلاق در زینت هایی که زن آنها را می‏پوشاند و اطلاق درکسانی که زینت هایش را از او می‏پوشاند.
درمقابل این دو اطلاق، دو استثنا درآیه ذکر شده:
1. "الاّ ما ظهر منها" درمقابل اطلاق اول.
2. "إِلاّ لِبُعُولَتِهِنَّ أوْ آبائهِنِ أَوْأباء بُعُولَتِهنَّ أَو أبناء ئِهِنَّ " درمقابل اطلاق دوم.
با مجموع دو إستثنا دلالت آیؤ کریمه برمشخص کردن زینت محرّم، و معیّن کردن بینندگانی که برزن نشان دادن زینت به آنها حرام است، کامل می‏شود.
ما در این کلام استاد، مناقشه ای نداریم که فرمود: استثنای اول به معنای جواز نگاه مرد به دست و صورت زن نیست، چون این قسمت از آیه شریفه، فقط ناظر به جواز نشان دادن زینت های نمایان از طرف زن ها است و این معنی ملازم با جواز نگاه کردن مردها به زینت های نمایان بدن زن ها نیست. و میان این دو فرق است. پس دراین جا دو حکم داریم: حکم زن درنمایان کردن زینت و مخفی کردن آنها و نیز حکم مرد درنگاه کردن و نگاه نکردن.
و حکم اول با حکم دوم ارتباطی ندارد. پس برزن پوشاندن دست و صورت واجب نیست، لیکن نگاه مرد به آنها حرام است و این دو،حکم جداگانه ای است و ملازمه ای بین یکی با دیگری نیست.
مااین کلام آیة الله خویی(ره) را می‏پذیریم؛ اما با این بیان، نتیجه ای که ایشان گرفته، چنان که از تقریرات بحث ایشان بر می‏آید، ثابت نمی شود. چه بسا اشکال دربیان صاحب تقریرات باشد، نه در بیان استاد(ره).
دلیل دوم: روایاتی که درتفسیر استثنا در آیه آمده است.
درتفسیر این آیه روایات متعدّدی از عامه و خاصه نقل شده که همان استظهار ما از معنای آیه را تأیید و برآن تأکید دارد؛ یعنی مراد دست و صورت است.
1. صحیحة الفضیل،
قال: سألت أبا عبدالله(علیه السلام) عن الذراعین من المرأة هما من الزینة التی قال الله: ولایبدین زینتهن إلاّ لبعولتهن؟ قال: نعم، و مادون الخمار من الزینة و مادون السوارین؛
14.ازامام صادق پرسیدم: آیا دوساعد زن جزء زینتی است که خداوند فرمود: زینت خود را نمایان نمی کنند، مگر برای شوهرانشان؟ پاسخ فرمود: بله، آنچه زیر روسری و دستبند است، جزء زینت است.
"خمار" چیزی است که زن با آن سرو گردن و سینه ءخود را می‏پوشاند[نوعی روسری بزرگ] و به طور معمول صورت را با آن نمی پوشانند، بلکه با نقاب پوشیده می‏شود.
و "مادون الخمار" یعنی آنچه زیر روسری واقع می‏شود، که مو و گردن و سینه باشد ، نه صورت و "ما دون السوار" یعنی ساعد و شامل پایین تر از مچ نمی شود؛ زیرا دستبند برمچ دست(بین ساعد و کف دست) قرار می‏گیرد؛ پس ممکن نیست مقصود از "مادون السوارین" که باید پوشیده شود، کف دست باشد نه ساعد.چون دراین صورت معنی حدیث این می‏شود که پوشیدن کف دست واجب است، ولی نشان دادن ساعد جایز است که اجماع باطل است. همچنین ساعد و کف دست بدون دستبند مراد نیست؛ زیرا دستبند(مچ) میان این دو(ساعد و کف) قرار دارد.
پس پوشش واجب درصحیحؤ فضیل فقط شامل غیر کف دست و صورت می‏شود؛ زیرا کف دست و صورت در زیر روسری و دستنبد واقع نمی شوند، بلکه بالای این دو هستند.
2. روایة أبی الجارود عن أبی جعفر(ع) فی قوله تعالی: "ولایبدین زینتهنَّ إلاّ ما ظَهَر منها ":
فهی الثیاب والکحل والخاتم و خضاب الکف و السوار...؛
15.امام باقر(ع) در بارؤ آیؤ "ولایبدین زینتهنَّ إلاّ ما ظَهَر منها" فرمود: مراد لباس و سرمه و انگشتر و خضاب دست و دستبند است.
این روایت به سبب سقوط سند میان علی بن ابراهیم و ابو جارود، ضعیف است.
3.روایة عمروبن شمر عن أبی جعفر (ع) عن جابر بن عبدالله الانصاری، قال:
خرج رسول الله(ص) یرید فاطمة و أنا معه... فدخل رسول الله(ص) ودخلتُ و إذا وجه فاطمة(س) أصفر کانّه بطن جرادة؛ فقال رسول الله(ص): مالی أری وجهک أصفر؟قالت: یا رسول الله، الجوع؛
16.امام باقر(ع) از جابربن عبدالله انصاری نقل کرد: حضرت رسول(ص) به سوی خانه فاطمه(س) خارج شد و من همراه ایشان بودم... رسول اکرم(ص) وارد خانه شد و من به دنبال ایشان داخل شدم و دیدم صورت حضرت فاطمه(س) چون شکم ملخ ،زرد و رنگ پریده است. رسول خدا خطاب به ایشان فرمود: چه شده که تو را با رخسارزرد و رنگ پریده می‏بینم؟ پاسخ داد: از گرسنگی.
این روایت به دلیل ذکر"عمروبن شمر" در سند، از درجؤ اعتبار ساقط است.
نجاشی، عمروبن شمر را متهم به دست بردن در روایات جابر کرده است.
4. روایة عبدالله بن جعفر عن هارون عن مسلم عن مسعدة بن زیاد، قال:
سمعت جعفراً و سئل عمّا تظهر المرأة من زینتها، قال: الوجه والکفّین؛
17.مسعده گوید: ازامام صادق ـ علیه السلام ـ در مورد این که چه زینت هایی را زن می‏تواند ظاهر سازد ؟ شنیدم که فرمود: دست و صورت.
5. مارواه أبو داود فی السنن عن عائشة، انها قالت:
دخلت أسماء بنت أبی بکر علی النبی و علیها ثیاب رقاق؛ فأعرض عنها النبی(ص) وقال: یا أسماء! إن المرأة إذا بلغت المحیض لم یصلح أن یری منها إلاّ هذا و هذا و أشار إلی وجهه و کفیّه؛
18.عائشه گوید: اسما دختر ابوبکر با لباس نازکی برپیامبر وارد شد و پیامبر از او روی گرداند و فرمود: ای اسما! زمانی که زن به سن عادت ماهانه رسید و بالغ شد،درست نیست بدن او دیده شود؛ مگر این و این؛و حضرت به دست و صورت اشاره کرد.
6. ماروته عائشة أیضاً، قالت:
دخلت علیّ ابنة أخی مزینة؛ فدخل علیّ النبی(ص) فأعرض، فقلت: یا رسول الله! إنّها ابنة أخی و جاریة. فقال: إذا عرکت(أی حاضت) المرأة، لم یجزلها أن تظهِر إلاّ وجهها و إلاّ مادون هذا، و قبض علی ذراع نفسه فترک بین قبضته و بین الکفّ مثل قبضة أُخری.
19.عائشه گوید:دختر برادرم پیش من آمده بود که پیامبر برمن وارد شد و روی برگرداند. به پیامبر گفتم: ای رسول خدا! او برادر زادؤ من است و دختر بچه‏ای بیش نیست. پیامبر فرمود: زمانی که زن حیض شد و(بالغ گشت) جایز نیست بدن او بدون پوشش باشد؛ مگر صورت و پایین از این؛ حضرت دست برساعد خود نهاد و بین کف دست و مکانی که ساعد خود را گرفت، به قدر قبضه ای فاصله بود.
دلیل سوم نفی حرج دردین: درحقیقت این مطلب، دلیل سومی برجواز اظهار صورت و کف دست نیست، بلکه موءیّد دو دلیل قبلی است.چون ما درتفسیر استثنای آیؤ نور(إلاّ ما ظهر منها) دورأی داشتیم: یکی جواز اظهار صورت و کف دست و دیگری عدم جواز.چنانچه بپذیریم پوشاندن صورت و کف دست برای زن ها در رفت و آمد و تعامل با مردها درجامعه، حکمی حرجی است و خداوند برای مردم حرج و مشقّتی قرار نداده است"ما جعل علیکم فی الدین من حرج"20، این مطلب موءیّد رأی اوّل می‏باشد که مبتنی برجواز اظهار صورت و کف دست است.
اگر تفسیر استثنای آیه، مردّد میان دو رأی بالا(جواز و عدم جواز اظهار صورت و کف دست) باشد، دلیل نفی حرج موءیّد و مرجع رأی اوّل خواهد بود، مگر این که دلیل قطعی برحرمت اظهار صورت و کف دست داشته باشیم، که دراین صورت خواهیم گفت: این حکم درمورد حرج و مشقت آمده است، از قبیل حکم جهاد و زکات و خمس و قصاص و دیات و امثال آن که درمورد ضرر آمده است. درغیر این صورت ،رأی و دلیلی که خالی از حرج است، بر رأی دلیلی که مستلزم حرج است، رجحان دارد. و ما این مطلب را این جا فقط به عنوان موءید می‏آوریم، نه دلیل.

گفتگوی مرد و زن

برمنع سخن گفتن زن با مرد و گوش دادن مرد به صدای زن یا برعکس دلیلی نیافتیم، مگر این که زن از روی عمد با کرشمه صحبت کند که حرام می‏باشد؛ زیرا خداوند می‏فرماید: "فلا تخضعن بالقول"21؛ به گونؤ هوس انگیز سخن نگویید". یا این که درسخن گفتن مردها با زنان نوعی اظهار دوستی و محبّت باشد که جایز نیست.
چنان که در موثقؤ مسعدة بن صدقه آمده است:
عن أبی عبداللّه(ع) قال: قال أمیر الموءمنین(ع): لاتبدأوا النساء بالسلام ولاتدعوهنّ إلی الطعام، فإنّ النبی(ص) قال: النساء عیّ وعورة، فاستروا عیّهنّ بالسکوت...؛
22.امام صادق(ع) از حضرت نقل کرد: با زنان آغاز به سخن نکنید و آنها را به غذا دعوت ننمایید؛ زیرا پیامبر(ص) فرمود: زنان، ناتوان و عورت هستند و با سکوت، ناتوانیشان را بپوشانید.
ولی این موثقه و موثقؤ غیاث بن ابراهیم: "لاتسلِّمْ علی المرأة"
23. با روایات صحیحه ای که از رسول اکرم(ص) وارد شده، که با زنان سخن می‏گفتند و به کلام آنها گوش می‏دادند، همچنین با سیرؤ قطعی متشرعین که متصل به زمان معصوم است ـ که مردها با زنان سخن می‏گفتند و برعکس ـ معارض می‏باشد.
شیخ انصاری نیز قائل به همین نظر است.
24.دست دادن زنان با مردها
فقیه طباطبایی یزدی درکتاب "عروة الوثقی" می‏گوید:
دست دادن با زن نامحرم جایز نمی باشد.
25.برای اثبات حرمت به روایات ذیل استدلال کرده اند:
صحیحة أبی بصیر عن أبی عبداللّه، قال: قلت له: هل یصافح الرجل المرأة لیست بذات محرم؟
فقال: لا، إلاّ من وراء الثوب؛
26.ابوبصیر گوید: خدمت امام(ع) عرض کردم: آیا جایز است مرد با زن نامحرم دست دهد؟ امام فرمود:خیر، مگر از روی لباس.
صحیحة سماعة بن مهران، قال: سألت أبا عبدالله(ع) عن مصافحة الرجل المرأة؟قال: لایحلّ للرجل أن یصافح المرأة إلاّ امرأة یحرم علیه أن یتزوّجها: اُخت، أوبنت، أوعمّة، أوخالة... و أما المرأة التی یحلّ له أن یتزوّجها فلایصافحها إلاّ من وراء الثوب، ولایغمزکفّها؛
27.سماعه گوید: ازامام صادق(ع) دربارؤ دست دادن مرد بازن سوءال کردم .امام فرمود: دست دادن مرد با زن جایز نیست؛ مگر بازنی که ازدواج وی با او حرام است: خواهر یا دختر یا عمه یا خاله... و اما بازنی که ازدواج با او حلال است، نباید مرد با آن زن دست دهد؛ مگر از روی لباس و دست او را هم فشار ندهد.

نگاه(نظر)

فقهای مسلمین اتفاق نظر دارند که زن باید بدن خود را به جز دست و صورت بپوشاند، همان طور که درحرمت نگاه کردن مرد به غیرِ دست و صورت زن، وحدت نظر دارند.
آیه 31 سوره نور برهمین مطلب دلالت دارد: ولایبدین زینتهنَّ إلاّ ما ظهر منها.
زیرا حرمت نشان دادن زینت برزن یقیناً برای باز داشتن مردان از نگاه به آنها است و زینت موضوعیتی نداشته تا سبب حرمت شود؛ بلکه مقدمه ای است برای بازداشتن نگاه مردان به زنان. چنان که استاد ما آیة الله خویی می‏فرماید با این بیان، خود آیه به تنهایی می‏رساند که نگاه مردان به زنان نامحرم ـ به جز دست وصورت ـ حرام می‏باشد.

حکم نگاه به دست و صورت

آراء فقها دراین مسأله مختلف است. محقّق در شرایع قائل به تفصیل بین نگاه اول و دوم شده، نگاه اوّل به دست و صورت جایز و نگاه دوم جایز نیست.
صاحب جواهر و استاد ما آیة الله خویی قائل شده اند که نگاه به دست و صورت زن حرام می‏باشد؛ مگر درحالت اضطرار.
مرحوم شیخ انصاری و بعضی از معاصران، قائل به جواز شده اند.
الف) دلایل حرمت نگاه به دست و صورت
قائلین به حرمت نگاه به دست و صورت، به دلایل متعددی استدلال نموده اند که ما به چند دلیل مهم اشاره نموده و اشکال آنها را ذکر می‏کنیم:
دلیل اول: استاد محقق ما آیت الله خویی به این آیه استدلال نموده اند:
وَ لایُبْدینَ زینَتَهُنّ إِلاّ ما ظَهَرَ مِنْها وَ لْیَضْرِبنَ بِخُمُرِهنَّ عَلی جُیُوبِهنَّ وَلایُبدْینَ زینَتَهُنَّ إلاّ لِبُعُولَتِهِنَّ؛
زینت خود را ـ جز آن مقدارکه نمایان است ـ آشکار ننمایند و [اطراف] روسری های خود را برسینؤ خود افکنند [تاگردن و سینه با آن پوشانده شود] و زینت خود را آشکار نسازند، مگر برای شوهرانشان".
به این بیان که آیه درمقام بیان دو حکم می‏باشد:
1.نمایان بودن و نپوشاندن که از آن تعبیر به "ابداء فی نفسه" می‏شود و آن، زمانی است که احتمال وجود ناظر محترم(بینندؤ بالغ و یا ممیز و نامحرم) داده شود.
2. حکم آشکار نمودن برای دیگری که ازآن تعبیر به "ابداء" می‏شود و آن، زمانی است که یقیناً ناظر محترمی وجود دارد.
3. اما هنگامی که ناظر محترمی نیست ـ مثل این که درحمام خصوصی تنها باشد ـ قطعاً پوشش لازم ندارد.
28.سپس ایشان به تفصیل به بحث پرداخته و قائل شده اند که بند اوّل آیؤ(وَلایُبْدینَ زینَتَهُنَّ إلاّ ما ظَهَرَ مِنْها) اشاره به حالت اوّل دارد، یعنی زمانی که احتمال وجود ناظر بدهد و بند دوم آیؤ(وَلایُبْدینَ زینَتَهُنَّ إلاّ لِبُعُولَتِهِنَّ) اشاره به حکم حالت دوم دارد.این مطالب خلاصه ای از کلام استاد رحمه الله بود، ولی ایشان باید با دلیل کافی این ادّعا را ثابت کند و قرائنی که برای اثبات آن بیان نموده اند، کافی به نظر نمی رسد. علاوه براین که ـ بنا به گفتؤ ایشان ـ حکمی که در بند اوّل آیه ذکر شده، ارشادی و به صورت احتمال وجود ناظر است و حکم مولوی نیست و این بعید است و برغرابت این تفسیر می‏افزاید.
ما درمباحث گذشته، تفسیر دو استثنا را در آیه 31 سوره نور بیان نمودیم و گفتیم: آیه "ولایبدین زینتهنّ" از دو جهت اطلاق دارد: یکی در زینت و زیور آلاتی که آشکار ساختن آنها برزن حرام است و دیگری اطلاق در مردانی که جایز نیست بر زینت های زن مطّلع شوند.
استثنای اوّل(إلاّ ما ظَهَرمِنْها) اطلاق اوّل را مقیّد می‏سازد ،و استثنای دوم(إلاّ لِبُعوُلَتِهِنَّ أو آبائِهِنَّ) اطلاق دوم را مقیّد می‏کند. پس آیه کریمه برآنچه ایشان می‏فرماید، دلالت نمی کند.
دلیل دوم: استدلال به آیه سی، سوره نور:
قُلْ لِلِمُوءمِنینَ یَغُضُّواْ مِنْ أبْصارِهِمْ وَ یَحْفَظُوُا فُرُوجَهُمْ ذلکَ أزْکی لَهُمْ إنّ اللّهَ خَبیرء بما یَصْنَعُونْ وَ قُلْ لِلِمُوءمِناتِ یَغْضُضْنَ مِنْ أبْصارِهِنَّ وَ یَحْفَظْنَ فُرُوجَهُنَّ...؛
به موءمنان بگو: چشم های خود را از نگاه به نامحرمان، باز دارند و عفاف خود را حفظ کنند. این برای آنان پاکیزه تر است. خداوند از آنچه انجام می‏دهند آگاه است. و به زنان با ایمان بگو:چشم های خود را از نگاه هوس آلود فروگیرند و دامان خویش را حفظ کنند.
در این آیؤ مبارکه خداوند به مردان و زنان امر فرموده که چشمان خود را از یکدیگر فروگیرند. پس مردان موءمن، چشم خود را از زنان نامحرم و زنان با ایمان، چشم را از مردان، فرو می‏گیرند.
واژؤ "الغض" غیر از "الغمض" است و معنای این دو متفاوت است. "غض" به معنای پایین آوردن نگاه و شکستن آن، درمقابل خیره شدن است و "غمض" به معنای پلک ها را برهم گذاشتن است و چشم بستن کامل با پلک ها می‏باشد.
ابن منظور در بارؤ غمض گوید:
أغمض طرفه عنّی و غمّضه، یعنی چشم از من بست و برهم نهاد، و "أغمض" یعنی چشمان را بَست.
29.درأقرب الموارد آمده:
أغمض عینیه، یعنی پلک ها را برهم نهاد و غمض عینه، یعنی پلک برهم نهاد.
30.اما واژؤ "غض" به معنای پلک برهم نهادن نیست و هیچ کدام از لغت شناسان و مفسران قائل به آن نشده اند؛ بلکه به معنای شکستن نگاه و پایین انداختن نظر است، یعنی نگاه را متمرکز و خیره نکردن.
راغب اصفهانی گوید:
الغض: نقصان در نگاه و صدا.... خداوند می‏فرماید: قل للموءمنین یغضُّوا من اَبصارهم و قول شاعر: فغضَّ الطرف إنّک من نمیر؛ نگاهت را پایین انداز(وسربلند مکن). تو از قبیله نمیر هستی. این از باب اهانت و توهین گفته می‏شود.
31.ابن منظور گوید:
غضّ طرفه و بصره، یعنی خود داری از نگاه و پایین انداختن و شکستن آن.
32.و گفته شده: "غضّ" زمانی صدق می‏کند که پلک ها را به هم نزدیک کرده و نگاه کند.
عباراتی که از لغت شناسان نقل نمودیم، برای اثبات تفاوت میان "غمض العین" و "غض النظر" کفایت می‏کند.
نکته دیگر در فرق میان این دو واژه این است که "غمض" دراکثر موارد به چشم ـ که عضوی از بدن است ـ نسبت داده می‏شود، اما "غضّ" به نگاه کردن و دیدن ـ که کار چشم است ـ نسبت داده می‏شود. لذا لغت شناسان تصریح نموده اند که "غمض" برهم نهادن پلک هاست؛ اما"غضّ النظر" به معنای خودداری از نگاه و پایین انداختن و شکستن دید می‏باشد. کسی نگفته "غضّ" به معنای پلک برهم نهادن است.
البته در معنای "غض النظر" گفته شده: زمانی که پلک ها را به هم نزدیک نماید و نگاه کند و این معنا غیر از غمض است، مثل این که نزدیک نمودن دو پلک، سبب شکستن نگاه و پایین انداختن نظر می‏شود.
استعمال "غض النظر و الطرف" دراشعار درهمین معنای مذکور، دلیل برصحت مطالب گفته شده می‏باشد.
جریر می‏گوید:
فغضّ الطرف إنک من نمیر فـلا کعباً بلغـت ولاکـلاباً؛
نگاهت را پایین انداز که تو از قبیلؤ نمیر هستی و در شرافت، به قبایل کعب و کلاب نمی رسی.
ابو الغوث می‏سراید:
و ماکان غضّ الطرف منّا سجیّة و لـکننّا فـی مـذحـج غُرُبـان؛
[بابدی دیگران مقابله می‏کنیم] و چشم پوشی عادت مانیست؛ لیکن در عشیرؤ مذحج غریب و بی یاوریم.
همچنین کعب در قصیدؤ معروف خود دربارؤ رسول اکرم(ص) می‏گوید:
و مـا سعاد غـداة البین إذا رحلوا إلاّ أغنّ غضیض الطرف مکحول
سعاد، زمان خدا حافظی ـ هنگامی که قبیلؤ او کوچ می‏کرد ـ با صدای نرم و زیبا و چشمانی فرو هشته وسرمه کشیده بود.
ابن هشام در شرح این بیت از قصیدؤ کعب توضیح داده:
غض الطرف دراصل عبارت از خیره نشدن و خوب نگاه نکردن است.
همچنین در شعر دیگر آمده:
وأغضّ من بصری و أعلم أنّه قدبان حدّ فوارسی و رماحی
چشم فرو اندازم و می‏دانم که قدرت و توانایی سواران و نیزه های لشکر من برای دیگران روشن است.
شافعی در شعری گفته:
أحـبّ مـن الاخـوان کـل مُـوءاتٍ
و کل غضیض الطرف عن عثراتی
از برادران خود کسانی را دوست دارم که همراه و همدل من بوده و از لغزش های من چشم پوشی می‏کنند.
موارد استعمال "غضّ" در شعر و ادبیات عرب نشان می‏دهد که "غضّ" به نگاه کردن نسبت داده می‏شود، نه به چشم، و به معنای خودداری از خیره شدن، و شکستن و پایین انداختن نظر و خودداری از خوب نگریستن و متمرکز شدن درنگاه می‏باشد؛ همان نگاهی که انسان درزمان حیا و خجالت به خود می‏گیرد.
در روایتی می‏خوانیم: إن رسول اللّه(ص) کان إذا فرح غضّ طرفه، یعنی رسول اکرم(ص) زمانی که مسرور می‏گشت، نگاهش را شکسته و چشم را می‏خواباند... تا ازخنده های بسیار و شادی همراه با تکبّر دور باشد.
کلمؤ "من" تبعیضیه
33. در آیه همین معنا را تأکید می‏کند(یغضّوا مِن أبصارهم). بنابراین معنای آیه می‏شود:
بخشی از نگاه خود را کم کنید و نگاه را پایین اندازید. به عبارت دیگر: به طور کامل نگاه نکرده و نیم نگاهی بیندازید.
این ، معنای تبعیض درنگاه کردن است. پس مرد به زن نامحرم دقیق نگاه نکرده و در صورت او خیره نمی شود و همچنین زن درصورت مرد نگاه دقیق ننموده و نگاهش را متمرکز نمی کند؛بلکه نیم نگاهی انداخته و بادیدی تنگ و گذرا به مرد نگاه می‏کند.
معنای "من" نگاه به بعض آنچه دیده می‏شود نیست ـ چنان که نویسنده "قلائد الدرر" قائل شده
34 ـ بلکه تبعیض درنگاه است، نه در مرئی.
بنابراین، برای مرد خیره شدن درصورت زن حرام است، و در هنگام روبه رو شدن و سخن گفتن با زن باید نیم نگاهی به او نموده و چشم فرو گیرد.
اما آنچه بعضی از فقها
35 و مفسران می‏گویند که آیه دلالت برحرمت نگاه کردن به صورت زن دارد، پذیرفته نیست و از آیه استفاده نمی شود.
جواز نگاه کردن گذرا و غیر دقیق تنها برای نگاه به دست و صورت می‏باشد؛ اما زمانی که نگاه به سایر اعضای بدن زن بیفتد، اختلاف نظری میان مسلمانان نیست که نگاه به آنها حرام است.
روایاتی که درمباحث گذشته ذکر شد که بروجوب پوشش همؤ اعضای بدن زن، غیر از دست و صورت دلالت می‏کرد، نیز می‏رساند که نگاه به بدن زن حرام است. این روایات ـ به همان بیان سابق ـ برحرمت نگاه مرد به زن دلالت می‏کند.
همان گونه روایاتی که درجواز نگاه به زنان ذمّی یا صحرا نشین ـ که جزء کسانی هستند که اگر نهی شوند نمی پذیرند، وارد شده، دلالت برهمین حکم دارد.
این روایات می‏رساند نگاه به زنان مسلمان حرام است؛ زیرا در پی هتک حرمت خویش نیستند. آن طور که زنان اهل ذمه یا صحرانشین حرمت خود را هتک می‏کنند.
ما این بحث را بیش از این ادامه نمی دهیم؛ زیرا این مسأله نزد مسلمانان از واضحات فقهی می‏باشد.
دلیل سوم: استدلال به صحیحؤ هشام بن سالم:
هشام بن سالم و حمادبن عثمان و حفص بن البختری کلّهم عن أبی عبدالله(ع) فی النظر إلی من یرید الرجل أن یتزوّجه من النساء: لابأس بأن ینظر إلی وجهها و معاصمها إذا أراد أن یتزوّجها؛
36امام صادق(ع) دربارؤ نگاه به زنی که مرد قصد ازدواج با او را دارد، فرمود: اگر قصد دارد با او ازدواج نماید، اشکالی ندارد که به مچ دست ها و صورت او نگاه کند.
سند روایت صحیح است و در دلالت برمقصود کامل است، پس با کمک مفهوم شرط، درصورتی که قصد ازدواج نیست، نگاه به صورت و مچ دست ها را حرام می‏نماید.
ولی این استدلال ضعیف است؛ زیرا جملؤ شرطیه ناظربه این است که نگاه به دست و صورت زن مطلقاً جایز است، چه ترس از شهوت حرام داشته، چه نداشته باشد.
شیخ انصاری(ره) در استدلال به این صحیحه ایرادهایی می‏گیرد که به نظر ما وجیه است، که عیناً می‏خوانیم:
واما روایاتی که درمسألؤ قبلی دلالت داشت براین که جواز نگاه کردن به زن مشروط به قصد ازدواج است [و مفهوم آن این است که اگر قصد ازدواج نداشته باشد، نگاه کردن جایز نیست، دراستدلال به این روایات ایرادهایی به نظر می‏رسد]؛
أوّلاً: واضح است که سیاق جملؤ شرطیه در آن صحیحه، سیاق تعلیق نیست که مفهوم داشته باشد، و این مطلب باکمی تأمل روشن می‏شود.
ثانیاً: برفرض این که آن صحیحه مفهوم داشته باشد، با جواز نگاه کردن درمورد آن، مشروط به شرطی که در این مسأله(نگاه به زن بدون قصد ازدواج ) آمده ، نیست. و آن شرط این است که غرض از نگاه، ارزیابی زیبایی و زشتی زن و شناسایی رنگ صورت و نقاط حُسن و قبح او نباشد. شکی نیست که نگاه با این قصد، مخصوص به صورتی است که مرد به قصد ازدواج به صورت زن نگاه کند.
37[بنابر این، شرط جواز نگاه به صورت زن درمسألؤ اوّل این است که به غرض شناسایی زیبایی و زشتی زن و دقیق شدن دراین موضوع نباشد... و این شرط در مسألؤ دوم، یعنی در صورتی که قصد ازدواج داشته باشد، نیامده ، و نگاه به صورت زن با این انگیزه، در صورتی که قصد ازدواج با او را داشته باشد، بی اشکال است].
دلیل چهارم: برای حرمت نگاه، تمسّک به صحیحؤ محمد بن حسن صفار است.
قال: کتبتُ إلی الفقیه (ع)فی رجل أراد أن یشهد علی امرأة لیس لها بمحرم، هل یجوز له أن یشهد علیها و هی من وراء الستر ویسمع کلامها إذا شهد عدلان أنها فُلانة بنت فلان التی تشهدک و هذا کلامها، أو لایجوز الشهادة علیها حتی تبرز و یثبتها بعینها؟ فوقّع (ع) تتنقّب و تظهر للشهود إن شاء اللّه.
38محمد بن حسن صفار گوید: درنامه ای به امام، از مردی که می‏خواهد علیه زن نامحرمی شهادت دهد، سوءال کردم: آیا بدون دیدن صورت زن و از پشت پرده که صدای او را می‏شنود و دو شاهد عادل هم شهادت می‏دهند: این زن همان فلانی دختر فلانی است که اینجا حاضر و این هم صدای اوست، می‏تواند نسبت به آن زن شهادت دهد؟ یا این که زن خود را نشان داده و مرد اورا با چشم خود ببیند؟
امام در پاسخ نوشتند: زن نقاب می‏زند و برای شهود ظاهر می‏شود، إن شاءاللّه.
این استدلال مانند استدلال قبلی، ضعیف است، زیرا زنی که در این قضیه آمده است، به سبب حیا یا چیز دیگر، از نشان دادن خود نزد شاهد، سرباز می‏زند ،و ربطی به این حکم شرعی ندارد که آیا نگاه نامحرم به صورت زن جایز است یا خیر؟ به همین علت به صحبت از پشت پرده اکتفا نموده و از پشت آن خارج نمی شود. لذا سوءال کننده پرسید: آیا شنیدن سخن او از پشت پرده درصحت شهادت کافی است یا خیر؟ امام پاسخ فرمود: زمانی که با نقاب از پشت پرده بیرون بیاید، شهادت صحیح می‏باشد.
مثل این که پرسشگرِ شاهد از کمترین مرتبؤ حمل شهادت دراین حالت، سوءال می‏نماید که آیا شنیدن صدا است یا خارج شدن از پشت پرده یا نگاه کردن به صورت زن، امام پاسخ می‏دهد: با خارج شدن از پشت پرده.
این سخن توجیه معقولی دربارؤ صحیحه بوده است. همین توجیه به تنهایی برای نقض استدلال کافی است، اگر چه اثبات نشود و به عنوان احتمال مطرح گردد.چون با این احتمال، استدلال به صحیحه برحرمت نگاه به صورت زن، ناتمام می‏ماند.
دلیل پنجم: همچنین به روایاتی که نگاه را تیری مسموم از تیرهای شیطان و این که نگاه به نامحرم، زنای چشم است، استدلال کرده اند.
39ظاهراً روایات، دربارؤ نگاهی است که همراه با شهوت و لذّت حرام باشد و بیننده بترسد به حرام بیفتد که دراین صورت از موضوع بحث خارج است.
مطالب یاد شده مهم ترین دلایلی است که در عبارات فقها برحرمت نگاه به دست و صورت زن نامحرم، مطرح شده است.
و انصاف این است که دلایل مذکور، حرمت مورد ادعا را اثبات نمی کند.
ب) دلایل جواز نگاه به دست و صورت
عدّه ای از فقهای بزرگ، این دیدگاه را پذیرفته اند؛ مانند شیخ طوسی ، محدث بحرانی، شیخ انصاری و محقق نراقی در"مستند الشیعه" و آیة الله حکیم در "مستمسک".
40برای اثبات آن می‏توان به مجموعه ای ازروایات ـ که بعضی از آنها صحیحند ـ استدلال نمود یا تأیید آورد. برخی از روایات چنین است:
1.صحیحة علی بن سوید، قال: قلت لأبی الحسن (ع): إنی مبتلی بالنظر إلی المرأة الجمیلة، فیعجبنی النظر إلیها فقال: یا علی! لابأس إذا عرف اللّه من نیتّک الصدق، و إیّاک و الزنا، فإنّه یمحق البرکة و یهلک الدین؛
41علی بن سوید گوید: خدمت امام کاظم(ع) عرض کردم: گرفتار نگاه به زنان زیبا هستم و از جمال آنها خوشم می‏آید. امام فرمود: ای علی! زمانی که خدا بداند با نیّت پاک و درست نگاه می‏کنی، اشکال ندارد، اما بترس از زنا؛ زیرا برکت را می‏برد و دین را نابود می‏کند.
روایت، صحیحه و درمعنا صریح است. استاد ما آیة الله خویی در دلالت این روایت برجواز نگاه به صورت زن، مناقشه نموده و روایت را برصورتی که به طور اتّفاقی نگاه انسان به صورت زن بیفتد، حمل می‏فرماید، به این معنا که بدون قصد و عمد، نظرش به چهره او بیفتد.
ایشان می‏گوید: با این بیان، صحیحه جدا از بحث ما است و برجواز نگاه عمدی به صورت زن، دلالتی ندارد واگر برجواز نگاه عمدی دلالت کند، قابل پذیرش نبوده و علمش را به اهلش واگذار می‏کنیم؛ زیرا لازمه اش این است که اگر از ابتدا نگاه با قصد لذّت جویی باشد، جایز است ـ همان طور که از جملؤ "فیعجبنی النظر إلیها" به دست می‏آید ـ و نمی توان به این سخن ملتزم شد و کسی از فقها نیز قائل به آن نیست.
42درکلام استاد(ره)جای مناقشه بسیار است.همان گونه که ایشان می‏گوید روایت دلالتی برجواز نگاه به قصد لذّت جویی ندارد؛ بلکه صحیحه ظهور دارد در این که علی بن سوید به دلیلی ـ که چه بسا اقتضای شغل اوست ـ گرفتار نگاه به صورت زنان زیبا رو می‏باشد و می‏داند که از این نگاه لذّت می‏برد.امام به ایشان می‏فرماید: زمانی که نگاه به زنان به خاطر شغل و برای رسیدگی به کار آنها باشد، اشکال ندارد، هرچند بداند درنهایت وبدون اختیار از این نگاه ها لذّت خواهد برد، اما نگاه به قصد لذّت بردن را شامل نمی شود. سپس امام، علی بن سوید را از نگاه به قصد لذّت برحذر می‏دارد و می‏گوید: إذا عرف من نیّتک الصدق و "صدق" دراین جمله یعنی، نگاه به زن به اقتضای کار باشد؛ از قبیل دندان پزشک ،اگر چه می‏داند ازاین نگاه بدون اختیار لذّتی حاصل می‏شود؛ نه این که نگاه برای لذّت باشد.و "کذب" این است که برای لذت جویی به زنان نگاه نماید، نه برای رسیدگی به کار و شغل.
و فرق میان نگاه از روی صدق و کذب را جز خدا، دیگری مطلع نیست. لذا امام(ع) می‏فرماید: لابأس إذا عرف اللّه من نیتک الصدق.
2.روایة أبی الجارود عن أبی جعفر الباقر (ع) فی قوله تعالی: "ولایبدین زینتهنّ إلاّ ما ظَهَر منها": فهی الثیاب و الکحل و الخاتم و خضاب الکفّ و السوار. والزینة ثلاث: زینة للناس و زینة للمحرم و زینة للزوج؛ فأمّا زینة الناس فقد ذکرناه، و أمّا زینة المحرم فموضع القلادة فما فوقها، و الدملج و مادونه، و الخلخال و ما أسفل منه، و أمّا زینة الزوج فالجسد کلّه؛
43امام باقر (ع) در بارؤ این سخن خداوند که: زینت خود را آشکار نسازید جز آن مقدار که نمایان است، فرمود: زینت آشکار، لباس و سرمه و انگشتر و خضاب دست و دستبند می‏باشد. زینت سه قسم است: زینت برای همؤ مردم، زینت برای محرم، و زینت برای شوهر. اما زینت برای مردم مواردی است که ذکر نمودیم؛ امّا زینت برای محرم محل گردنبند و بالای آن و دستبند و پایین آن و خلخال و پایین تر از آن است؛ امّا زینت برای شوهر، همؤ بدن زن می‏باشد.
دلالت روایت کامل است و این که خضاب دست و دستبند و سرمه را جزء زینتی شمرده که خداوند نگاه بدون لذت و شهوت برآنها را، حلال نموده، مثل این است که به جواز نگاه به دست و صورت، تصریح شده باشد.
لیکن روایت، مرسله است؛ زیرا قطعه ای از سند میان ابو جارود ـ که از امام باقر(ع) روایت را نقل می‏کند ـ و علی بن ابراهیم افتاده است.
3. روایة علیّ بن جعفر عن أخیه (ع) قال: سألته عن الرجل ما یصلح له أن ینظر إلیه من المرأة التی لاتحلّ له؟ قال: الوجه و الکفّ و موضع السوار؛
44علی بن جعفر گوید: از امام کاظم ـ علیه السلام ـ سوءال کردم: نگاه به کدام عضو زن نامحرم جایز است؟ فرمود: دست و صورت و محل دستبند.
در دلالت و سند این روایت اشکال است. امّا دلالت، زیرا "لاتحلّ له" ظهور دارد که سوءال درمورد زن محرم است یا اقلاً احتمال آن می‏رود و با وجود این احتمال، استدلال ممکن نیست.
و سند روایت به خاطر عبدالله بن الحسن ضعیف است؛ هرچند شیخ انصاری45 و صاحب جواهر46 سند روایت را معتبر دانسته اند.
4. روایت عمروبن شمر از امام باقر (ع) از جابربن عبدالله الانصاری47 که درمباحث قبل روایت را ذکر نموده و یادآور شدیم که سند روایت مناقشه دارد.
5. روایة مروک عن عبید عن بعض أصحابنا عن أبی عبداللّه(ع)قال: قلت له: مایحلّ للرجل أن یری من المرأة إذا لم یکن محرماً؟ قال: الوجه و الکفّان و القدمان؛
48خدمت امام صادق(ع) عرض کردم: نگاه به چه اعضایی از بدن زن، برای مرد نامحرم حلال است؟ فرمود: دست و صورت و دو پا تا مچ.
دلالت حدیث کامل بوده، امّا به خاطر مرسله بودن ضعیف است.
6. صحیحة أبی حمزة الثمالی عن أبی جعفر الباقر(ع) قال: سألته عن المرأة المسلمة یصیبها البلاء فی جسدها، إمّا کسر و إمّا جرح فی مکان لایصلح النظر إلیه یکون الرجل أرفق بعلاجه من النساء...؛
49ابوحمزؤ ثمالی گوید: از امام باقر(ع) دربارؤ زن مسلمانی پرسیدم که در اثر شکستگی یا زخم، به عضوی از بدن او که نگاه کردن بدان جایز نیست،آسیبی برسد؛ آیا مردی که بیش از زنان درمعالجه مهارت دارد، می‏تواند به او نگاه کند؟
این صحیحه می‏رساند نگاه به اعضایی از بدن زن اشکال ندارد و آن مواضع، غیر از دست و صورت می‏باشد.
7. وروت عائشة: إنّ أسماء بنت أبی بکر دخلت علی رسول الله(ص) فی ثیاب رقاق، فأعرض عنها و قال: یا أسماء إنّ المرأة إذا بلغت المحیض لم یصلح أن یری منها إلاّ هذا و هذا و أشار إلی وجهه و کفّیه؛
50عایشه نقل می‏کند: اسماء دختر ابوبکر با لباس نازکی برپیامبر وارد شد. پیامبر از او روی برگرداند و گفت: ای اسماء زمانی که زن به سن عادت ماهانه رسید و بالغ شد، درست نیست بدن او دیده شود؛ مگر این و این،و به دست و صورت خود اشاره کرد.
نگاه به زنان بی حجاب
ازحرمت نگاه به زنان نامحرم مواردی استثنا شده؛ از جمله: نگاه بدون لذّت و شهوت به زنان اهل ذمه، بلکه همؤ کفّار و زنان بادیه نشین و حتی همؤ زنان بی حجاب.
روایات ذیل براین نکته دلالت دارد:
1. معتبرة السکونی عن أبی عبدالله (ع) قال: قال رسول الله(ص): لاحرمة لنساء أهل الذمّة أن ینظر إلی شعورهنّ و أیدیهنّ؛
51امام صادق(ع) از رسول اکرم(ص) نقل فرمود: حرمتی برای زنان اهل ذمه نیست که به موها و دست های آنان نگاه شود؛
و اشکال دراعتبار روایت به خاطر وجود نوفلی در سند صحیح نیست؛ زیرا قمّی درتفسیر خود از او روایت نقل نموده، و اتّهام او به غلوّ دراواخر عمر ثابت نشده است.
نجاشی در شرح حال او گوید:
عده ای از قمّی ها گویند درآخر عمر غلّو نمود. خداوند داناتر است و درمیان روایاتی که از او نقل نمودیم، روایتی که دلالت برغلوّ کند ،نیافتیم.
52این روایت درجواز نگاه به دست و موی زنان[ذمّی[ صراحت دارد، و دلیل جواز را نفی حرمت آنها می‏شمارد و ما می‏توانیم این حکم را به سایر کفّار تعمیم بدهیم؛ زیرا آنان نیز حرمتی ندارند، بلکه میان کفّار، زنان [ذمّی] از حرمت بیشتری برخوردارند. پس زمانی که حرمت آنان ساقط شود و نگاه به آنها جایز باشد، درمورد سایر کفّار به طریق أولی قائل به جواز می‏شویم. پس روایت ظهور دارد که علّت حرمت نگاه به موی زنان، حرمت آنها بوده و این حرمت درزنان ذمّی ساقط است. با ثبوت این دو ظهور، حرمت زنان کافر غیر ذمّی به طریق اولی ساقط است.
2. محمد بن یعقوب عن عدة من أصحابنا عن أحمد بن عیسی عن ابن محبوب عن عبادبن صهیب، قال: سمعت أبا عبدالله (ع) یقول: لابأس بالنظر إلی روءوس أهل تهامة و الأعراب و أهل السواد و العلوج؛ لانّهم إذا نهوا لاینتهون... و المجنونة و المغلوبة علی عقلها لابأس بالنظر إلی شعرها وجسدها مالم یتعمّد ذلک؛
53عبادبن صهیب گوید: از امام صادق(ع) شنیدم: نگاه به موی سر زنان اهل تهامه و اعراب و اهل بادیه و روستا اشکال ندارد، زیرا به نهی گوش نمی دهند[ بر طبق عادت خود عمل می‏نمایند]. سپس فرمود: نگاه غیر عمدی به مو و بدن زن دیوانه و سفیه اشکال ندارد.
عبادبن صهیب، ثقه است؛ زیرا نجاشی او را توثیق کرده و در توثیق او، نیازی به روایت ابن محبوب از او نداریم. بنابر این، روایت از نظر سند و دلالت کامل و بدون اشکال است و علّتی که درآخر روایت ذکر شده، حکم را در مورد همؤ زن هایی که به نهی گوش نمی دهند، عمومیّت می‏بخشد؛ مسلمان باشند یا کافر.
لیکن به اعضایی می‏توان نگاه کرد که به طور معمول، به نمایان بودنش عادت دارند؛ زیرا جواز درصحیحه مبتنی بر تعمّد آنها بر هتک حرمت خودشان بوده؛ پس نگاه به اعضایی که آشکار نمی سازند، حرام است.
و جواز نگاه به مو و بدن آنها نیز در صورتی است که از روی لذّت و شهوت نباشد ، وگرنه حرام می‏باشد. و شاید ـ همان طور که صاحب جواهر احتمال داده است ـ عبارت "مالم یتعمد ذلک" درآخر صحیحه طبق نقل مرحوم کلینی(ره) به همین نکته اشاره داشته باشد.
صورت دیگری را نیز می‏توان داخل مفاد روایت نمود و حکم به جواز داد، و آن زمانی است که بدون قصد لذّت و به علّت دیگری به سرو موی آنان نگاه کند؛ اما بدون قصد و اختیار برایش لذّتی پدید آید، که جایز و بدون اشکال می‏باشد.
بنابراین به زن های بی حجاب، مسلمان یا کافر، که به رغم نهی، خود را نمی پوشانند، می‏توان نگاه کرد، و نگاه به فیلم هایی که چنین زنانی درآن بازی می‏کنند، زمانی که ترس وقوع درحرام نباشد، جایز است.
اما درموردی که مرد قصد لذّت نداشته، لیکن می‏داند با دیدن، برای او قهراً لذتی پدید می‏آید، شیخ انصاری می‏گوید:
اگر با نگاه ـ قصد لذّت جویی نداشته باشد، لیکن می‏داند با دیدن،لذت خواهد برد یا از قبل نمی دانست، اما در اثنای دیدن لذّت حاصل شود، آیا خود داری از نگاه واجب است یا خیر؟
به خاطر اطلاق ادلّه، قول دوم ظاهر است؛ زیرا طبق سرشت طبیعی بشر که با زیبایی ها سازگار است، نگاه به صورت های زیبا، چه زن چه مرد، معمولاً خالی از لذّت نیست. اگر با پدید آمدن لذّت، نگاه حرام باشد، لازمؤ آن این است که نظر به صورت های زیبا را استثنا کنیم درحالی که کسی قائل به تفصیل بین صورت های زیبا و غیر آن نیست.
و صحیحه ءعلی بن سوید درکافی این سخن را تأیید می‏کند:
قال: قلت لأبی الحسن (ع): إنّی مبتلی بالنظر إلی المرأة الجمیلة فیعجبنی النظر إلیها. فقال: لابأس یا علی! إذا عرف اللّه من نیّتک الصدق و ایّاک و الزنا فإنه یمحق البرکة و یذهب بالدین؛
به امام کاظم(ع) عرض کردم: گرفتار نگاه به زنان زیبا رو هستم و خوشم می‏آید.
امام(ع) فرمود: ای علی! زمانی که خداوند بداند با نیت پاک و درست، نگاه می‏کنی، اشکال ندارد، اما بترس از زنا و ازآن دوری کن؛ زیرا زنا برکت را برده و دین را نابود می‏کند.
منظور سوءال کننده این است که چه بسیار مواقع پیش می‏آید که گرفتار نگاه به زن زیبا می‏شود و هنگامی که برای خرید و فروش یا کار دیگر با او سخن می‏گوید و نگاه می‏کند، به سبب زیبایی زن، از نگاه به او لذّت می‏برد وشاید سوءال ازاین جهت بوده که شغل و حرفه راوی اقتضای سروکار زیاد با زنان را می‏نمود؛ مانند زرگر و بزّاز که رفت و آمد زن ها به آن مغازه ها زیاد است؛ به ویژه زنان بادیه نشین که حجاب کامل ندارند.
لذا سوءال کرد: آیا هنگامی که لذّت پدید می‏آید، خودداری از نگاه واجب است یا خیر؟ امام(ع) فرمود: اگر همان طورکه در ظاهر برای لذّت جویی نگاه نمی کنی، درواقع و باطن هم خداوند بداند همین قصد را داری، اشکال ندارد؛ چنان که درسوءال از برخورد و سروکار داشتن با زنان، تعبیر به ابتلا و گرفتاری نمودی و از شگفتی و جلب نظر هنگام نگاه، اظهار ناخشنودی نمودی.
سپس امام(ع) او را از زنا برحذر می‏دارد.
بعضی از معاصران54 روایت را برنگاه اتفّاقی و لذت بردن بعد از آن، حمل نمودند. لذا امام پاسخ فرمود: زمانی که خداوند از نیّت پاک و درست تو خبر داشته و درنگاه، قصد و تعمّد نداشته باشی، اشکال ندارد.
ولی این توجیه بعید به نظر می‏رسد و همان معنایی که بیان کردیم، ظاهر و صحیح است.
55و مورد سخن شیخ هرچند با محل بحث ما فرق دارد، لیکن تقریباً درملاک و مناط، یکی هستند. پس حکم شیخ شامل بحث مانیز می‏شود.
تحریک جنسی
درفقه درمسألؤ نگاه و تحریک به دو عنوان محرّم برمی‏خوریم:
الف) ریبه و لذّت بردن.
ب) تحریک و تهییج جنسی.
اگر هردو از راه های نامشروع باشند، حرامند و دو عنوان متقابل هستند که ریبه و تلذّذ به مشاهده، و تحریکات جنسی به عرضه و نمایش مربوط می‏شود. درمباحث ذیل در بارؤ دو عنوان فوق بحث می‏کنیم:
ریبه و لذّت بردن
برای ریبؤ حرام سه تفسیر بیان شده: ترس وقوع درحرام ازنگاه کردن؛ ترس از فریفته شدن؛ یعنی واقع شدن در فشار غریزؤ جنسی و سومین معنا: ترس از خطورات ذهنی بعضی از صحنه های حرام به خاطر نگاه به آنها.
فاضل هندی درتعریف "ریبه" می‏گوید:
"ریبه" حالتی است که از نگاه به ذهن و دل انسان خطور می‏کند و به معنای لذّت بردن یا ترس از مفتون شدن نیست... و ممکن است "ریبه" را به معنای مفتون شدن، تعمیم دهیم؛ زیرا لغت "راب" به معنای واقع شدن در اضطراب می‏باشد.
56صاحب جواهر معنای اوّل را ترجیح داده، می‏گوید:
ظاهراً مراد از "ریبه" ترس وقوع در حرام است و شاید ازاین معنا تعبیر به "خوف فتنه" شود. پس اقتصار براین دو ـ لذّت بردن و ریبه ـ همان طور که درمتن شرایع ذکر شده، بهتر است.
57استظهار صاحب جواهر صحیح است؛ زیرا ریبؤ محرّم حالتی است که انسان را به شک و اضطراب اندازد58 و بترسد که درحرام بیفتد.
بنابه گفتؤ شیخ انصاری، دلیل حرمت ریبه ـ به معنای مذکور ـ ظاهر است؛ زیرا ارتکاب کاری که انسان را به حرام اندازد، یا ترس وقوع درحرام را در پی داشته باشد، حرام است و هنگامی که نگاه به زن نامحرم درنفس انسان، خوف وقوع درحرام را پدید آورد، حرمت موءکّد دارد.
اما معنای دوم و سوم "ریبه" ـ که ترسِ وقوع در اثر فشار غریزؤ جنسی ،و ترس از فکر کردن درحرام و به ذهن آوردن صور جنسی محرّم است، ـ حرمت آنها به روشنی معنای اوّل نیست، و هیچ یک از فقها دلیل روشنی برحرمت آن ذکر نکرده اند.
شاخص ترین فقیهی که متعرّض دلیل حرمت صورت دوم و سوم شده، شیخ انصاری است؛ لیکن ایشان هم دلیل واضحی برتحریم، بیان ننموده است.
59ایشان می‏فرماید:
اما حرمت صورت دوم و سوم، به خاطر راه یافتن فساد درآنهاست که از آن نهی شده و همچنین پیامبر صورت ابن عباس را از خثعمیه برگرداند و علت آن را خوف ورود شیطان میان آن دو ذکر فرمود که شامل هرسه معنا می‏شود. پس دلیل حرمت نگاه با ریبه، درهمؤ صورت ها می‏شود؛ زیرا ریبه به هرمعنایی که باشد، شیطانی است.
60ولی وجه تحریم درکلام شیخ روشن نیست؛ زیرا ادعای این که واقع شدن زیر فشار عوامل جنسی (فریفته شدن) یا خطور صحنه های حرام جنسی از مفاسدی است که در اسلام از آن نهی شده، ظاهر و روشن نیست.
اما حدیث خثعمیه که پیامبر(ص) صورت فضل بن عباس را از او برگرداند، از طریق شیعه با سند معتبر نقل نشده، البته محدّث نوری قریب به همین مضمون را از بعضی نسخه های کتاب الفقه منسوب به امام رضا(ع) درمستدرک روایت کرده، ولی قطعاً سند ضعیف است 61 و بخاری درکتاب الصحیح62 نقل کرده است.
با این همه شاید برگرداندن صورت فضل از خثعمیه برای این بوده که فضل در صورت خثعمیه خیره گشته بود و خیره شدن ـ همان گونه که ذکر کردیم ـ جایز نیست.
و شاید دلیل حرمت ریبه به معنای دوم و سوم، لذّتِ ناشی از آن باشد؛ زیرا این دو معنای ریبه معمولاً جدای ازلذّت نبوده و لذا حرام می‏باشند و دلیل حرمت تلذّذ ـ همان طور که عده ای از فقها ادعا نموده اند63 ـ اجماع فقها است؛ البته اگر اجماعی ثابت شود. بنابراین حرمت معنای دوم و سوم به دلیل تلذّذ خواهد بود، نه به عنوان دوم و سوم.
تحریک و هیجانات جنسی
درحرمت تحریک و تهییج جنسی، اشکالی نیست؛ خواه درچگونگی بیرون آمدن زن باشد، یا در پوشش و لباس او، یا در انتشار تصویرها و صحنه های منافی عفت باشد؛ همان طور که در مجلات و روزنامه های مبتذل یا در درمانهای مهیّج جنسی، متداول است.
دلایل برحرمت:
الف) حرمت ایجاد فساد: بدیهی است که امثال این نوع کارها جوانان مسلمان را فاسد نموده و سبب سقوطشان در رذایل و فساد می‏شود که یقیناً حرام است.
و همان طور که نگاه با ریبه به معنی خوف وقوع درحرام ، جایز نیست، انتشار و پخش تصویرها و صحنه هایی که احتمال سقوط دختران و پسران را درحرام وترس فاسد شدن آنها را در پی دارد، حرام است، و بی تردید از مصادیق افسادی است که خداوند در قرآن نهی فرموده.
ب) قرآن کریم: از جملؤ دلایلی که برحرمت تحریکات جنسی دلالت می‏کند، این آیه از قرآن می‏باشد:
ولا یضربن بأرجلهنّ لیعلم ما یخفین من زینتهنّ؛
هنگام را ه رفتن پاهای خود را به زمین نزنند تا زینت پنهانشان معلوم شود[ وصدای خلخال که به پا دارند، به گوش رسد].
64آیه، زنان را از حسّاس نمودن مردان و جلب نظر آنها به زینت های پنهان نهی می‏کند تا سبب تحریک غریزؤ آنها نشود.
جزایری در تفسیر این آیه گوید:
این آیؤ کریمه شامل برزمین زدن پاها یا زدن یکی از پا ها بردیگری است که موجب تکان خوردن زیاد خلخال شده که مردان نامحرم صدای آن را بشنوند، و این کار سبب فریفتگی و تهیج آنان می‏شود.
ازاین آیه استنباط می‏کنیم که از هر چه سبب فتنه و فساد می‏شود، مثل عطر و صدا و مانند آنها باید پرهیز کرد.
65ج) دلالت نصوص: اضافه برحرمت افساد، و آنچه درقرآن در بارؤ تحریک ذکر شده، می‏توانیم به بخش گسترده ای از روایات که درمسائل مختلف وارد شده، استدلال کنیم. درهمؤ این روایات یک ملاک مشترک دیده می‏شود و آن حرمت تحریک و تهییج جنسی است.
برخی از آن مسائل عبارت است از:
1.نهی زن از نازک کردن صدا هنگام سخن گفتن با مردان.
خداوند می‏فرماید:
یا نِساءَ النَّبِیّ لَسْتُنَّ کَأحَدٍ مِنَ النِساءِ إن اِتَّقَیْتنَّ فَلا تَخْضَعْنَ بِاْلقَوْلِ، فَیَطْمَعُ الذَّی فی قَلْبِهِ مَرَضء وَ قُلْنَ قَوْلاً مَعْروُفاً؛
66ای همسران پیامبر! شما همچون زنان معمولی نیستید، اگر تقوا پیشه کنید. پس هوس انگیز سخن مگویید که بیمار دلان درشما طمع کنند و سخن شایسته بگویید.
آیؤ کریمه، همسران پیامبر را مورد خطاب قرارداده و دو حقیقت را بیان می‏کند: مقدّم بودن همسران پیامبر بر سایر زنان(لستنَّ کأحدٍ من النساء) و دیگری دستور به تقوا و نهی از هوس انگیز سخن گفتن.
بی تردید حکم دوم مخصوص همسران پیامبر نیست؛ زیرا درادامؤ همان آیه می‏خوانیم:
وَ قَرْنَ فی بُیُوتِکُنَّ وَلاتَبَرَّجْنَ تََبَرُّجَ الْجاهِلیَّة الأُولی وَ أَقِمْنَ الصَّلاةَ و اتینَ الزکاة وَ أَطِعْنَ اللّه َوَ رَسُولَهُ ...؛
67درخانه های خود بمانید و همچون دوران جاهلیتِ نخستین[درمیان مردم] ظاهر نشوید و نماز را برپا دارید و زکات را بپردازید و خدا و رسولش را اطاعت کنید.
همؤ این دستورها شامل همسران پیامبر و سایر زنان موءمن می‏شود. پس دلیلی ندارد که نهی از سخن گفتن هوس انگیز را مخصوص همسران پیامبر بدانیم.
صاحب عروة الوثقی گوید:
برزن حرام است صدایش را ـ که نرم و نازک و زیباست و سبب تحریک شنونده می‏شودـ ، به گوش نامحرم برساند.
682.حرمت شوخی با زنان
الف) کشی دررجال خود با سند معتبر، چنین روایت می‏کند:
عن حمدویه عن العبیدی عن حمّاد بن عیسی عن الحسین بن مختار عن أبی بصیر، قال: کنت أقرئ امرأة أعلّمها القرآن، فمازحتُها بشیء، فقدمت علی أبی جعفر (ع) قال لی:أی شیء قلت المرأة؟ فغطّیت وجهی. فقال: لاتعودنّ إلیها؛
69ابوبصیر گوید: به زنی درس روخوانی قرآن می‏دادم ،و کمی با او شوخی کردم. وقتی خدمت امام باقر ـ علیه السلام ـ رسیدم، به من فرمود: چه چیزی به زن گفتی؟ رنگم پرید و خجالت کشیدم. بعد فرمود: دیگر به طرف آن زن نرو[ و به او درس مده].
ب) درعقاب الاعمال از رسول خدا(ص) روایت شده:
ومن فاکه امرأة لایملکها حبسه اللّه بکلّ کلمة کلّمها فی الدنیا ألف عام؛
70اگر کسی با زن نامحرمی شوخی کند، خداوند در روز قیامت در ازای هرکلمه که با او سخن گفته، هزار سال حبسش می‏کند.
3. حرمت خلوت با زن نامحرم
فی موثقة أبی بصیر: إذا وجد الرجل مع امرأة فی بیت لیلاً ولیس بینهما رحم جُلِدا؛
71اگر مردی شبی را با زن نامحرم دریک اتاق بگذراند،شلاق زده می‏شوند.
4. حرمت عطر زدن برای زن
روی علیّ بن إبراهیم بسند صحیح عن الولید بن صبیح عن أبی عبداللّه(ع) قال: قال رسول اللّه(ص) : أی امرأةٍ تطّیبت و خرجت من بیتها فهی تلعن حتی ترجع إلی بیتها متی ما رجعت؛
72امام صادق(ع) از رسول اکرم(ص) نقل فرمود: هرزنی که عطر زده از منزل خارج شود، تا زمانی که به منزل بازگردد، مورد لعنت واقع می‏شود.
در بارؤ روابط مرد و زن ،باب گسترده ای درحدیث و فقه است.
گرچه این روایات درابواب پراکنده ای دربارؤ این روابط وارد شده، لیکن یقیناً ملاک درهمؤ این احکام ، جلوگیری از تحریک جنسی و هیجان غریزؤ دو جنس مخالف در روابط میان آنها است.
به بیان روشن تر: می‏دانیم شارع مقدس دروضع این احکام قصد دارد زن و مرد را از وقوع در فحشا و گناهان بازدارد. لذا از کارهایی که سبب تحریک جنسی می‏شود و غالباً منجر به سقوط زنان و مردان در فحشا می‏گردد، منع می‏نماید.
حکم بازیگری مختلط زن در فیلم های سینمایی و تلویزیونی و تئاتر
بعداز تحقیق درمباحث گذشته می‏توان حکم شرعی بازیگری مختلط زنان را در فیلم های سینمایی و مجموعه های تلویزیونی و نمایش ها مورد بررسی قرارداد.
بحث را در سه قسمت پی می‏گیریم:
الف) بازی به عنوان زن و شوهر، خواهر و برادر و مانند آنها
1. دراین نوع بازیگری زن باید همؤ بدن خود و زینتهای آن را از نامحرمان بپوشاند.
2. ازاین حکم، دست و صورت و زینتهای آن دو، استثنا شده.
3. باید از بازی ها، نقش ها، سخنان و حرکات تحریک کننده دوری نماید.
4. سخن گفتن زن با مرد جایز است.
5. اگر صدایش را هوس انگیز نماید، حرام است.
6. همان گونه که زن می‏تواند سخن مردها را گوش دهد، برای مردها نیز جایز است با زنان صحبت کنند.
7. دست دادن و لمس بدن یکدیگر جایز نیست، مگر از روی لباس.
ب) نمایش و پخش
1. نمایش صحنه هایی از بازیگری زنان یا مردان به صورت مختلط که سبب تحریک زنان و مردان می‏شود، جایز نیست.
2. پخش بازی های زنان روباز که ملتزم به حجاب شرعی نیستند و به نهی گوش نمی دهند ـ مسلمان باشند یا کافر ـ درصورتی که تحریک کننده نباشد، جایز است.
بنابراین، پخش فیلم های سینمایی و مجموعه های تلویزیونی که از کشورهای غیر اسلامی وارد می‏شود، درصورتی که متین و با حیا بوده و تحریک کننده نباشد، اشکال ندارد.
3. پخش صدای بدون ناز و کرشمؤ زن جایز است. نیزپخش صحبت های میان زن و مرد،زمانی که همراه با تحریکات غریزه ءجنسی نباشد، جایز است.
ج) تماشا
1. نگاه مردان به بدن زنان و موهای آنان حرام است؛ همان طور که نگاه زنان به بدن مردها حرام می‏باشد.
2. نگاه عادی و بدون خیره شدن به دست و صورت زن جایز است.
3. نگاه به صورت زن اگر با ریبه و همراه با ترس وقوع درحرام باشد، حرام است.
4. نگاه به صورت زن برای لذت جویی حرام است.
5. نگاه به صورت زن برای فیلم برداری و مراحل جانبی آن، بدون قصد لذّت جایز است؛ اگر چه لذّتی بدون اختیار به وجود آید؛ تا هنگامی که منجرّ به ریبه و شهوت نشود.
6.نگاه به زنانی که بی حجاب و روبازاند و به حجاب شرعی پایبند نمی باشند ـ مسلمان باشند یا غیر مسلمان ـ و به نهی از منکر گوش نمی دهند، جایز است،مگر درصورتی که قصد لذّت یا خوف وقوع درحرام را درپی داشته باشد.
* در ترجمؤ این نوشتار، توسط نویسندؤ محترم تغییراتی به عمل آمد؛ از این رو با متن عربی همگون نیست.1. نور، آیؤ

پاورقیها:


10.نور،آیؤ 31.
18.سنن ابی داود،ج2،ص270.
17.همان،ص146،ب109، مقدمات نکاح،ح5.
14. وسائل الشیعه،ج14،ص145،ب109، مقدمات نکاح،ح1.
16. وسائل الشیعه،ج14،ص158،ب120،مقدمات نکاح،ح3.
11. احتمال دارد تسامح در بیان مقرّر باشد.
12. مستند العروة الوثقی، سید محمد تقی خویی،ج1،ص55 و56، کتاب نکاح.
13. نور،آیؤ 31.
15.مستدرک الوسائل،ج14،ص275،ب85،مقدمات نکاح،ح3.
19.مغنی ابن قدامه،ج7،ص462،دارالکتاب العربی.
19.مغنی ابن قدامه،ج7،ص462،دارالکتاب العربی.
27.همان،ح2.
28.مستند العروة الوثقی،ج1،ص60،کتاب نکاح.
21. احزاب، آیؤ 32.
2.مجمع البیان،ج4،ص138.
24.کتاب النکاح،شیخ انصاری،ص58 ـ 60.
29.لسان العرب،ج1،ص123،مادؤ "غمض".
26.وسائل الشیعه،ج14،ص151،ب115،مقدمات نکاح،ح1.
25. عروة الوثقی،ج2،ص584،کتاب نکاح،مسألؤ 40.
23.همان،ح2.
20.حج،آیؤ 78.
22.وسائل الشیعه،ج14،ص173،ب131،مقدمات نکاح،ح1.
33. برخی از مفسران و نحوی ها قائلند که "مِنْ" برای تبعیض است. ر.ک: تفسیر قرطبی، ج12،ص222. "مِنْ" آن طور که اخفش می‏گوید زاید نیست.
35. از علمای متأخر، صاحب جواهر و صاحب إسداء الرغاب، سید محمد باقر الکنهوی، و از معاصران، امام خمینی و آیة الله خویی و از متقدّمان ، شیخ طوسی و ابن حمزه و ابن زهره در الوسیله و الغنیه و سید مرتضی درجمل و علمای دیگر.
32.لسان العرب،ج10،ص82،مادؤ"غمض".
3. إسداء الرغاب،ص35.
30.اقرب الموارد،ج2،ص887.
39. وسائل الشیعه،ج14،ص138،ب104،مقدمات نکاح.
38.تهذیب الاحکام،ج6،ص255،ح71.
34. قلائد الدرر،ج3،ص160.
37.کتاب النکاح،شیخ انصاری،ص49.
36.وسائل الشیعه،ج14،ص59،ب36،مقدمات نکاح،ح2.
31.مفردات راغب،ص608، دارالقلم.
49.همان،ص172،ب130،مقدمات نکاح،ح1.
44.قرب الاسناد،ص227،موءسسؤ آل البیت.
46.جواهر الکلام،ج29،ص75.
40. مستمسک عروة الوثقی،ج14،ص26.
42. مستند العروة الوثقی،ج1،ص56 ـ 57،کتاب نکاح.
4. قلائد الدرر،ج3،ص167.
41.وسائل الشیعه،ج14،ص231،ب1،نکاح محرّم،ح3.
48.همان،ص146،ب109،مقدمات نکاح،ح2.
43.مستدرک الوسائل،ج14،ص275،ب85،مقدمات نکاح،ح3.
45.ر.ک: کتاب النکاح،شیخ انصاری،ص48.
47.وسائل الشیعه،ج14،ص158،ب120، مقدمات نکاح،ح3.
50.مغنی، ابن قدامه،ج7،ص460.
5. وسائل الشیعه،ج14،ص146،باب109، مقدمات النکاح،ح3.
57.جواهر الکلام،ج29،ص70.
54.مراد صاحب جواهر است.ر.ک:جواهر،ج29،ص79.
56.کشف اللثام،ج2،ص8.
51.وسائل الشیعه،ج14؛ص149،ب112،مقدمات نکاح،ح1.
55.کتاب النکاح،شیخ انصاری،ص53 ـ 54.
58.ازجمله معنای"ریبه" و "ارتیاب" ترسیدن است.ر.ک: اقرب الموارد،ج1، ص449.
53.وسائل الشیعه،ج14،ص149،ب113،مقدمات نکاح،ح1.
59.کتاب النکاح،شیخ انصاری،ص55.
52.معجم الرجال،ج6،ص113.
6.همان،ص145،ح1.
66. احزاب،آیؤ32.
68.عروة الوثقی،ج2،ص584،کتاب نکاح،مسأله ء39.
60.همان،ص55 و 56.
65.قلائد الدرر،ج3،ص172.
61 .مستدرک الوسائل،ج14،ص269،ب81،مقدمات نکاح.
62.صحیح بخاری،ج4،ص97.
63.مانند شیخ انصاری در کتاب النکاح،ص53 و فخر المحقّقین درایضاح الفوائد،ج3،ص60.
64.نور،آیؤ31.
67.همان،آیؤ33.
69.وسائل الشیعه،ج14،ص149،ب114،ب106،مقدمات نکاح،ح5.
71.همان،ج18،ص410،ب40،حدزنا،ح1.
7.إسداء الرغاب،ص46 و سوره ءکهف، آیؤ46.
72.همان،ج14،ص114،ب80،مقدمات نکاح،ح4.
70.همان،ح4.
8. نور،آیؤ31.
9.ر.ک: مجمع البیان،ج4،ص138 و الجامع الاحکام القرآن،ج12،ص228.

 

«محمدمهدی آصفی »

  • نجمه شفیعی

نظرات  (۰)

هیچکس حرفی نداره
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی