بت‌ پرستی :: Global Village😊💕

Global Village😊💕

Our motto: All human's in the world are equal

Global Village😊💕

Our motto: All human's in the world are equal

Global Village😊💕

👈 هنگامی که در این وبلاگ حضور داری با خود صادق باش ، گوش ها ، چشم ها و لب های خود را لحظه ای از قید شیطان درون خود آزاد ساز !😉

خداوند حقیقت را می بیند اما صبر می کند ..... من عاشق خدایم هستم دعا کنید هر چه زودتر به عشقم برسم😘

گاهی انسان مطالب ساده و ابتدایی و تکراری را نیز به سادگی فراموش میکند ، پس لطفا فقط ببین !😉

در این وبلاگ پذیرفتن هیچ چیز اجباری نیست..... روزی یک نفر هم چشمهایش به دیدن یک کلمه قرآن روشن شود ، برای این بنده ی حقیر کافی ست... دیگر چیزی نمی خواهم😊


*بعد از نماز یادتون نره !سى و چهار مرتبه اَللّهُ اَکْبَرُ و سى و سه مرتبه اَلْحَمْدُلِلّهِ و سى و سه مرتبه سُبْحانَ اللّهِ بگوید و در بعضى روایات سُبْحانَ اللّهِ پیش از اَلْحَمْدُلِلّهِ وارد شده .*

تبلیغات
محبوب ترین مطالب
آخرین نظرات
  • ۱۴ فروردين ۰۰، ۱۶:۰۲ - زیاده متابعین
    good luck
نویسندگان
پیوندها

بت‌ پرستی

 

بت تندیسی است که بت‌پرستان به اشکال گوناگون مانند انسان، حیوان و ترکیبی از آن دو[1] از موادی مانند زر، سیم، سنگ، چوب، عاج و غیر آن[2]می‌ساختند و به عنوان نمادی از معبود و ملجأ[3] غایب و جانشین خداوند و مساوی با او در همه شئون[4] یا در عرض[5] او آن را می‌پرستیدند و از او حاجت می‌خواستند. در اصطلاح قرآن به پرستش هر موجود مادی یا غیر مادی[6] و حقیقی یا اعتباری که انسانها معتقد[7] به تفویض شأنی از شئون یا نوعی از انواع هستی به آن باشند و برای تقرب به خداوند متعالی یا به جای او به جهت عدم امکان پرستش خدای نامحدود[8]، آن را بپرستند بت‌پرستی گفته می‌شود که شامل پرستش انواع بتها نظیر مجسمه، تصویر و نماد خورشید، ماه، ستاره، فرشته[9]، جن، انسان، حیوان، گیاهان و سایر موجودات طبیعی[10] می‌شود؛ همچنین به پرستش هرچه غیر خداست که انسان را از توجه به خدا باز می‌دارد بت‌پرستی اطلاق شده است.[11] باید توجه داشت حقیقت پرستش بدون اعتقاد به استقلال معبود در برابر خدا گرچه اندکی از استقلال، محقق نمی‌شود.[12]


در بیش از 30 آیه از آیات قرآن درباره نامها ـ‌عام و خاص ـ و اوصاف بتها سخن گفته شده‌است.[13]
واژه‌هایی که در قرآن بر بتها اطلاق شده عبارت است از:
1. «صَنَم» و آن مجسمه‌ای است که از نقره یا‌مس ریخته یا از چوب تراشیده شده باشد[14] و برای تقرب به خدا پرستش شود و در ظاهر یا‌عنوانْ بزرگ به نظر آید.[15] بعضی از حکیمان‌گفته‌اند: به هر چیزی که انسان را از توجه به خدا باز دارد و به خود مشغول سازد صنم گفته‌می‌شود.[16] برخی گفته‌اند: صنم عبارت است از آنچه غیر خدا پرستش شود[17]، با عبادت ظاهری یا باطنی، با توجه قلب به سوی آن شیء و تواضع و فروتنی در برابر آن و اعتقاد به تأثیر آن در دنیا و آخرت.[18]
این واژه 5 بار به صورت جمع (اصنام) در قرآن آمده است.
2. «وَثَن» و آن به معنای سنگی است که آن را می‌تراشیدند و پرستش می‌کردند[19] و بر بتهای کوچک و پست[20] و نیز به عکس و تصاویر و شکلهای ترسیم شده اطلاق شده[21] و در قرآن سه بار به صورت جمع آمده‌است.
3. «نُصُب» که به قطعه سنگهای زیبا، بی‌شکل و بی‌نامی که در اطراف کعبه یا جاهای دیگر نصب می‌کردند و در نزد آن تقرب می‌جستند و گاهی بر گرد آن طواف و روی آن قربانی کرده، خون بر آن می‌مالیدند، گفته شده است.[22]
4. «بعل»؛ برخی آن را نام بتی خاص دانسته‌اند؛ ولی راغب می‌گوید: بعل هر موجودی است که دست برتر و قدرت بالاتری داشته باشد، به همین جهت به شوهر بعل گفته می‌شود و عرب بر بت، از آن رو که اعتقاد داشتند قدرت برتر است بعل اطلاق می‌کردند.[23]
5. «وَدّ»، «سُواع»، «یَغوث»، «نَسْر» و «یَعوق» که نام 5 مرد صالح یا نامهای 5 فرزند آدم(علیه السلام)است که مجسمه آنها ساخته شده، یا نام بتهایی که در عصر خود نوح ساخته شده و مورد پرستش بوده است و بعد عربها نیز به پرستش آنها روی آوردند.[24]
6. «لات»، «عُزّی» و «مَنات»؛ اینها بتهای سه‌گانه عرب و در نظرشان از جایگاه ویژه‌ای برخوردار بودند.[25] لات به صورت انسان[26] و عُزّی به صورت گیاه بود[27] و هر دو بت در مسجد‌الحرام قرار داشت.[28] منات که از کهن‌ترین بتهای عرب به شمار می‌آمده بزرگ‌ترین بت بوده و بیشترین پرستش کنندگان را داشته است.[29]
7. برخی «جبت» و «طاغوت» را نیز بتانی شمرده‌اند[30] که نام آنها در قرآن آمده؛ اما با توجه به اطلاق و عمومیت معنای این دو واژه، که درباره هر معبودی غیر خدا به کار رفته[31] بر مطلق بت و معبود دروغین[32] و بر هر متکبر متظاهر بی‌حقیقت[33] اطلاق می‌شود.
همچنین از واژه‌هایی چون آلهه، تماثیل (جمع تمثال به معنای تصویر و مجسمه که عکسهای روی پرده را نیز شامل می‌شود) اولیاء، انداد، ماتنحتون (آنچه می‌تراشید)، شرکاء، شفعاء، شهداء و ارباب که به اوصاف بتها ـ اعم از واقعی و ادعایی ـ اشاره دارند نیز معنای بت اراده شده است.[34] گفتنی است که آیات مربوط به‌شرک که بیشتر درباره بت‌پرستان ساکن شبه‌جزیره عربستان است[35] نیز به بحث ارتباط می‌یابند.[36]
 

تاریخ بت‌پرستی:

برخی از باستانشناسان در آثار کلده و بابل از 3000 سال پیش از میلاد مجسمه‌هایی یافته‌اند که نشانه بت‌پرستی اقوام پیشین است[37]، گرچه نمی‌توان تاریخ دقیقی برای بت‌پرستی معین کرد[38]؛ ولی می‌توان گفت بت پرستی، قدیمی‌ترین آیین است، زیرا کهن‌ترین پیامبری که تاریخش برای ما نقل شده، حضرت نوح(علیه السلام) است که بنابر گزارش قرآن کریم اقدام به ردّ‌و انکار بت پرستان کرده است.[39] (نوح/71،‌21‌ـ‌24)
البته باید توجه داشت که بت‌پرستی نوعی تحریف در عقیده فطری خداپرستی است و با توجه به اینکه فطرت خداپرستی همواره در میان انسانها بوده تحریف آن نیز در میان افراد نادان پیوسته وجود داشته است، بنابراین تاریخ بت‌پرستی را می‌توان با تاریخ پیدایش انسان همراه دانست.[40] در این راستا برخی مفسران آغاز بت‌پرستی را به زمانی پس از حضرت آدم(علیه السلام) که اولین پیامبر و نخستین موحد بود و پیش از حضرت نوح(علیه السلام)به القای شیطان نسبت داده‌اند.[41]
بعضی گفته‌اند: هنگامی که نوح از طواف قبر آدم(علیه السلام)جلوگیری کرد مردم به تحریک ابلیس بتهایی ساختند و به پرستش آنها پرداختند.[42] برخی هم شیوع بت‌پرستی را اندکی پس از طوفان نوح(علیه السلام)تصور کرده‌اند.[43]
از قرآن‌کریم استفاده می‌شود که گرایش به بت‌پرستی از زمانی نزدیک به عصر حضرت نوح وجود داشته است[44] (نوح/71،23)؛ اما از زمانهای پیش‌تر سخنی در میان نیست. پس از آن از بت‌پرستی قوم عاد (اعراف/7،70)، ثمود (هود/11،61 ـ 62) که‌70 بت داشتند[45]، اصحاب مدین[46]، اهل‌سبا[47]، اصحاب القریه،[48] قوم ابراهیم (انبیاء/21، 52 و 59)، مصریان در زمان حضرت‌یوسف(علیه السلام) (یوسف/12، 39 ـ 40)[49] و زمان موسی(علیه السلام) (اعراف/7،127) و بنی اسرائیل (اعراف/7،148) خبر داده است.[50] به گفته فخررازی مصریان در زمان یوسف(علیه السلام) ارواح فلکی را می‌پرستیده‌اند[51]؛ همچنین قرآن کریم به بت‌پرستی در زمان لوط، یونس و عیسی(علیهم السلام)نیز اشاره کرده است. (انبیاء/21،25)
بت‌پرستی آیین رایج عرب پیش از اسلام شده بود.[52] (حجّ/22،71 ـ 73) برخی اولین رواج دهنده بت پرستی را در میان اعراب ابوکبشه[53] و برخی دیگر عمرو‌بن لحیّ[54] به تقلید از شامیان دانسته‌اند. به گفته‌ای پس از سکونت حضرت اسماعیل در مکه و فزونی یافتن فرزندانش، آنجا برای زندگی آنان تنگ شد و ناگزیر به اطراف کوچ‌کردند و هر کدام قطعه سنگی از حرم برای بزرگداشت حرم با خود بردند و آن را طواف می‌کردند تا به تدریج معبود آنان شد.[55]مقارن ظهور اسلام این اندیشه در میان مردم جزیرة العرب نیز وجود داشت (یونس/10، 104) و مردم معبودهای دیگری غیر از خدا (انعام/6‌، 56‌،‌71) و از جمله برخی ستاره شَعْری را می‌پرستیدند.[56]
باید توجّه داشت که یکی از نقاط اشتراک تمدنهای هفت‌گانه، بت‌پرستی بوده است[57] و اکثر مردم دنیا در طول تاریخ بت پرست بوده‌اند.[58] هم‌اکنون نیز صدها میلیون بت‌پرست در شرق و غرب جهان وجود دارد[59] و شمار آنان از مجموع مسیحیان، یهودیان و مسلمانان که تابع توحید حضرت ابراهیم‌اند، بیش‌تر است.[60]
 

انگیزه‌های بت‌پرستی:

بت‌پرستان به رغم اینکه خداوند را رب الارباب و خالق هستی می‌دانستند[61] و بتی را که از قطعه‌ای چوب یا سنگ ساخته شده یا جرمی از اجرام آسمانی است، خالق جهان نمی‌دانستند، خدا را رها کرده و بتها را به جای او می‌پرستیدند، ازاین‌رو دانشمندان کوشیده‌اند انگیزه‌های آغازین بت‌پرستی را به‌گونه‌ای توجیه کنند که با بداهت عقلیِ نادرستی پرستش بت‌ناسازگار نباشد[62]، هرچند بطلان آن در تحلیل عقلی ثابت شود.[63] در این ارتباط وجوهی ذکر شده است که به برخی از آنها اشاره‌می‌شود.
 

1. بزرگداشت مردان بزرگ:

بت‌پرستی با ساختن مجسمه مردان بزرگ بعد از مرگشان برای بزرگداشت آنان آغاز شد.[64] آنها برای زنده نگهداشتن یاد و خاطره بزرگانشان تندیس آنان را می‌ساختند و در کنار آن به عبادت خدا می‌پرداختند و در فصل زمستان برای محافظت از باران آن تندیسها را به خانه می‌بردند؛ ولی نسلهای جدید که از عقاید نیاکان خود آگاهی نداشتند گمان کردند پدرانشان آن تندیسها را می‌پرستیدند، از این‌رو آنان به پرستش مجسمه‌ها روی آوردند.[65] این مطلب را روایات نیز تأیید می‌کند؛ براساس برخی ازاین‌روایات شیطان 5 بت به نام فرزندان آدم ساخت و با مرگ هر‌یک از آنان تندیسی را به شکل او برای بازماندگانش قرار می‌داد و بدین سبب نسلهای بعد به تدریج به بت‌پرستی روی آوردند.[66]
 

2. اعتقاد به واگذاری تدبیر امور دنیوی به سیارات:

گروهی اعتقاد داشتند خدای بزرگ سیارات هفت‌گانه را آفریده ـ و آنها همانند انسان دارای هیکل و روحی هستند و جرم شمردنشان مربوط به هیکل آنهاست[67] ـ و تدبیر عالم پایین را به آنان واگذاشته و بشرْ بنده این سیارات و سیارات بنده خدای بزرگ‌اند، پس بر انسان واجب است ارواح سیارات را پرستش کنند،[68] و چون ارواح خارج از عالم اجسام و منزه از ماده و آثار آن‌اند اجرام سیارات را که به منزله بدن آنهاست[69] بت‌ارواح قرار دادند و به پرستش آنها پرداختند. سپس هنگامی که مشاهده کردند سیارات همواره حاضر نیستند برای هر کدام بت و سمبلی از ماده و جسم ساختند؛ بت خورشید را از طلا ساختند و با سنگهایی مانند یاقوت و الماس زینت دادند. بت ماه را نیز از نقره ساختند و به همین سان بت دیگر سیارات را ساختند[70] و به عبادت آنها پرداختند و سعادت و شقاوت دنیایی را به چگونگی قرار گرفتن آنها در طالعهای مردم می‌دانستند.[71] آنان برای هر یک از 7 سیاره انگشتری به شکل آن سیاره ساختند و در ساعتی مخصوص از روز به‌دست کرده، عبادت می‌کردند (اصحاب هیاکل) و مقصودشان در واقع پرستش ارواح سیارات بود. اینان همان صابئان بت پرست‌اند که در برابر صابئان حنیف قرار داشتند.[72]
 

3. اعتقاد به حلول خدا در اجسام:

گروهی از بت‌پرستان اعتقاد داشتند که خدا در بعضی از اجسام شریف و اشخاص حلول می‌کند و از این‌رو به پرستش این اجسام می‌پرداختند.[73]
 

4. تقدیس مظاهر قدرت خدا:

گروهی آنچه را مظهر قدرت خدا و مایه خیر و منبع برکت یا دارای عظمت ظاهری بود تقدیس می‌کردند، زیرا می‌پنداشتند این قدرتْ ذاتی آن مخلوق است و او از سنن الهی و نظام علّی و معلولی خارج است؛[74] مثلا اقوامی آفتاب‌پرست، ماه‌پرست و ستاره‌پرست بودند و گروهی آتش را می‌پرستیدند و اقوامی رودهای بزرگ مانند نیل در مصر و رود گنگ در هندوستان را، و به تدریج این منابع خیر و برکت در نظر آنان چنان مقدس جلوه داده می‌شد که برای آن، روح مرموزی قائل می‌شدند و آن را خدایی از خدایان می‌شمردند.[75]
 

5. اعتقاد به عدم لیاقت انسان برای عبادت خدا:

گروهی معتقد بودند که ما شایستگی عبادت خدا را بدون واسطه نداریم، زیرا اولاً ما به انواع آلودگیهای بشری و مادی و پلیدیهای گناهان و خطاها مبتلا هستیم و ثانیاً خداونْد نامحدود و بزرگ‌تر از آن است که انسانهای محدود بر او احاطه عقلی، وهمی یا حسّی پیدا کنند (هود/11، 25،27،53‌؛ ابراهیم/14، 9 ـ 10؛ مؤمنون/23، 23، 25، 31، 34)، پس ممکن نیست برای عبادت* متوجه او شویم[76] و چون توانایی شناخت او را نداریم، پس لازم است به مقربان درگاه او تقرب* جوییم و مقربان کسانی هستند که اداره شئون مختلف عالم به آنان سپرده شده، پس آنان پروردگار ما هستند و ما آنان را پرستش می‌کنیم تا در پیشگاه خدا برای ما شفاعت کنند[77] و آنان ملائکه و جنّیان و قدّیسان از بشر هستند، بنابراین با توجه به اینکه ممکن نبود برای خدای نامحدود تمثالی بسازند، برای آن جنبه از تدبیر عالم که برایشان مهم بود و خدا و مدبّری از طرف خداوند برای آن قائل بودند بتی می‌ساختند و با اینکه شفاعت را مربوط به خدایان می‌دانستند، به گمان اینکه بت عامل نزدیکی آنان به خداست[78] آن را نیز می‌پرستیدند: «والَّذینَ اتَّخَذوا مِن دونِهِ اَولِیاءَ ما نَعبُدُهُم اِلاّ لِیُقَرِّبونا اِلَی‌اللّهِ‌زُلفی» (زمر/39،‌3) و به شفاعت آن نیز اعتقاد داشتند[79]: «و یَقولونَ هـؤُلاءِ شُفَعـؤُنا عِندَ اللّهِ» . (یونس/10،‌18)
 

6. اعتقاد به مظهریت بتها برای فرشتگان:

گروهی دیگر اعتقاد داشتند فرشتگان مقام و منزلتی و الا نزد خدا دارند و می‌گفتند: ما این بتها را به عنوان مظهر و صورت فرشتگان برگزیده‌ایم تا ما را به خدا نزدیک کنند. گروهی دیگر می‌گفتند: بتها به منزله قبله ما به هنگام عبادت خدا هستند[80]، چنان‌که مسلمانان روبه قبله عبادت می‌کنند. البته این مقایسه درست نیست، زیرا مسلمانان رو به قبله خدا را می‌پرستند و به این جهت بسیاری از عبادات مانند دعا و مناجات، احرام و سعی بین صفا و مروه مشروط به توجه به کعبه نیست؛ ولی بت‌پرستان رو به بت، بت را پرستش می‌کنند؛ نه خدا را و بر فرض پرستش خدایِ بت، ارواح ممثل بت را می‌پرستند و در هر صورت خدا را نمی‌پرستند.[81]
فرقه‌ای نیز معتقد بودند که در کنار هر بتی شیطانی است و هر کس آن بت را بپرستد و حق عبادتش را به‌جا آورد شیطان حاجتهای او را به فرمان‌خدا برمی‌آورد و اگر نپرستد شیطان او را بدبخت می‌کند.[82]
 

7. پیوند متقابل اجتماعی میان افراد و جامعه[83]:

بت‌پرستان برای حفظ غرور ملی و قومی در برابر اقوام دیگر، بت‌پرستی را رمز وحدت و مایه پیوند میان خود و نیاکانشان و همچنین میان افراد جامعه و نیز آن را حلقه اتصالی بین سران کفار و پیروان آنها می‌دانستند: «اِنَّمَا اتَّخَذتُم مِن دونِ اللّهِ اَوثـنـًا مَوَدَّةَ بَینِکُم فِی الحَیوةِ الدُّنیا» . (عنکبوت/29،‌25)
 

زمینه‌های بت پرستی:

قرآن کریم ضمن انتقاد شدید از شرک* و بت‌پرستی و نفی همه مظاهر آن (انعام/6‌، 19؛ اعراف/7، 191 ـ 192؛ انبیاء/21، 66 ـ 67) و تأکید بر ربوبیت مطلق الهی‌(انبیاء/21، 56‌؛ سبأ/34، 22 ـ 23؛ فاطر/35،‌13) و دعوت مردم به توحید* و یکتاپرستی (بقره/2، 133، 163؛ توبه/9، 31) اموری را خاستگاه و زمینه‌های بت‌پرستی می‌داند که مهم‌ترین آنها عبارت است‌از:
 

1. نادانی:

زمینه اصلی بت پرستی جهل و ناآگاهی است. (اعراف/7،138؛ یوسف/12،40؛ حجّ/22،71) از یک سو جهل به ذات پاک خداوند و اینکه برای او مانندی تصور نمی‌شود، از سوی دیگر ناآگاهی انسان به علل اصلی حوادث جهان که گاهی آنها را به علل خیالی و خرافی از جمله بت نسبت می‌دهد و از سوی سوم کوتاه فکری برخی انسانها که آنها را تا سر حد چارپایان بلکه پست‌تر سقوط داده‌است، زمینه گرایش به بت‌پرستی را فراهم‌می‌کند.
 

2. حس‌گرایی:

یکی از مهم‌ترین زمینه‌های گرایش به بت پرستی در طول تاریخ، حس‌گرایی* بوده است (بقره/2،210؛ نساء/4،153؛ اسراء/17، 90 ـ 93؛ فرقان/25،21؛ قصص/28، 38)، بلکه عمده مصائبی که در اجتماعات دینی پدید آمده از آثار بت‌پرستی ابتدایی است که در حس‌گرایی ریشه دارد.[84]
انسان همواره در لغزشگاه مجسم ساختن امور معنوی و ریختن غیر محسوس در قالب محسوس از طریق مجسمه*سازی و تصویر و نقاشی بوده و هست.[85]
 

3. تقلید کورکورانه:

پرورش در محیط بت‌پرستی و اثرپذیری از فرهنگهای غلط[86] و تقلید از آیین نیاکان از زمینه‌های تداوم و انتقال بت‌پرستی از قومی به قوم دیگر و از نسلی به نسل دیگر محسوب می‌شود.
گروهی از بت‌پرستان فرشتگان را دختران خدا می‌پنداشتند و آنها را پرستش می‌کردند و چون از علت آن پرسیده می‌شد، در پاسخ می‌گفتند: ما پدرانمان را بر آیینی یافته‌ایم و خود در پی ایشان رهیافته‌ایم: «بَل قالوا اِنّا وجَدنا ءاباءَنا عَلی اُمَّة واِنّا عَلی ءاثـرِهِم مُهتَدون * و کَذلِکَ ما اَرسَلنا مِن قَبلِکَ فی قَریَة مِن نَذیر اِلاّ قالَ مُترَفوها اِنّا وجَدنا ءاباءَنا عَلی اُمَّة واِنّا عَلی ءاثـرِهِم مُقتَدون» (زخرف/43، 22 ـ 23 و نیز سبأ / 34 43)؛ همچنین قوم فرعون به موسی گفتند: آیا به سراغ ما آمده‌ای تا ما را از آنچه پدرانمان را بر آن یافتیم منصرف کنی و بزرگی و ریاست در این سرزمین فقط از آن شما باشد: «قالوا اَجِئتَنا لِتَلفِتَنا عَمّا وجَدنا عَلَیهِ ءاباءَنا و تَکونَ لَکُمَا الکِبرِیاءُ فِی الاَرض» . (یونس/10،78) در واقع برای اثبات حقانیت آیین خود و قداست آن تنها بر راه و رسم نیاکان تأکید‌کردند.
بت‌پرستان مکه نیز چون به آنها گفته می‌شد: از آنچه خدا نازل کرده پیروی کنید در برابر این پیشنهاد می‌گفتند: ما از آنچه پدران خویش را بر آن یافته‌ایم پیروی می‌کنیم: «بَل نَتَّبِعُ ما اَلفَینا عَلَیهِ ءاباءَنا» (بقره/2،170) یا زمانی که آیات روشن خدا بر آنها خوانده می‌شد می‌گفتند: این (محمد(صلی الله علیه وآله)) مردی است که می‌خواهد شما را از آنچه پدرانتان می‌پرستیدند باز دارد: «و اِذا تُتلی عَلَیهِم ءایـتُنا بَیِّنـت قالوا ما هـذا اِلاّ رَجُلٌ یُریدُ اَن‌یَصُدَّکُم عَمّا کانَ یَعبُدُ ءاباؤُکُم» . (سبأ/34،43) قرآن در برابر این منطق مبتنی بر لجاجت و عناد می‌فرماید: آیا از آنان پیروی می‌کنند، هرچند که پدرانشان چیزی نمی‌فهمیدند و راهیافته نبودند: «اَولَو کانَ ءاباؤُهُم لایَعقِلونَ شَیــًا ولا یَهتَدون» . (بقره/2،170) تقلید* آنها اگر تقلید جاهل از عالم بود پذیرفته بود؛ ولی چنین نبود، بلکه تقلید جاهلی از جاهل دیگر بود. از مجموع آیات ذکر شده بر می‌آید که تقلید جاهلانه و از کار انداختن عقل و درایت و شانه خالی کردن از زیر بار رنج تحقیق و تدبر در برابر خرافات پیشینیان یکی از زمینه‌های مؤثر انتقال اعتقاد به بت در قرون و اعصار پیشین بوده است، ازاین‌رو نه تنها پیغمبر اکرم هنگامی که به مبارزه با بت پرستان برخاست در پاسخ او بر تقلید نیاکان تکیه کردند، بلکه این‌شیوه در عصر موسی (یونس/10،10)، ابراهیم (شعراء/26،70،73)، هود (اعراف/7،70) و صالح (هود/11،62) نیز جریان داشت، بلکه بر پایه آیه 23 زخرف/43 این بهانه زشت و جاهلانه در میان همه اقوام بت‌پرست جهان در برابر همه انبیای الهی و پرچمداران توحید‌مطرح می‌شد.
 

4. هواپرستی و پیروی از گمان:

یکی از زمینه‌های انحراف از فطرت توحیدی و روی آوردن به بت پرستی پیروی از گمان و هوای نفس است[87]: «اِن یَتَّبِعونَ اِلاّ الظَّنَّ وما تَهوَی الاَنفُسُ» . (نجم/53‌،23) قرآن با تشبیه بت‌پرستان به چارپایان بلکه گمراه‌تر از آنها: «اَم‌تَحسَبُ اَنَّ اَکثَرَهُم یَسمَعونَ اَو یَعقِلونَ‌اِن هُم اِلاّ کالاَنعـمِ بَل‌هُم‌اَضَلُّ سَبیلا» (فرقان/25،44) در حقیقت به وجه مشترک میان چارپایان و بت‌پرستان اشاره می‌کند که تعقل نمی‌کنند و از سخن جز لفظ و صدایی نمی‌شنوند و معنا را درک نمی‌کنند،[88] گرچه آنها از چارپایان نیز بدترند، زیرا امکان تعقل و اندیشه دارند و از آن استفاده نمی‌کنند (فرقان/25،42،44)، افزون بر آنکه پرستش معبودی که هیچ‌گونه نظارتی بر بندگان خود ندارد و بدون پیامدهای اخروی اعمال به بت پرستان آزادی کامل می‌دهد و تنها در مشکلات پناهگاه آنهاست با هوا و هوسهای سرکش به خوبی سازگاری دارد.[89]
بت‌پرستان که پیرو هوای نفس خویش بودند با مشاهده بت سنگی دیگری که به نظرشان دلپذیرتر و با هوای نفس آنها هماهنگ‌تر بود، آن‌را برمی‌داشتند و می‌پرستیدند[90]: «اَرَءَیتَ مَنِ اتَّخَذَ اِلـهَهُ هَوه» . (فرقان/25،43)
در همین جهت آنگاه که پیامبر اسلام(صلی الله علیه وآله)مأموریت یافت تا اعلام کند که از پرستش غیر خدا نهی شده است: «قُل اِنّی نُهیتُ اَن اَعبُدَ الَّذینَ تَدعونَ مِن دونِ اللّه» (انعام/6‌،56)، برای مشخص شدن دلیل نهی، به فرمان خدا می‌گوید: من از هواهای شما پیروی نمی‌کنم، زیرا در آن صورت گمراه گشته، از صف هدایت شدگان خارج خواهم شد: «قُل‌لا اَتَّبِعُ اَهواءَکُم قَد ضَلَلتُ اِذًا و ما اَنَا مِنَ‌المُهتَدین» . (انعام/6‌،56)
 

5. دنیاگرایی:

قرآن دنیاطلبی ثروتمندان متنعم را که توحید را مانع تحقق مطامع دنیوی خویش می‌دانستند و به بهانه‌های واهی به رویارویی با پیامبران برمی‌خاستند (مؤمنون/23،31، 37) از زمینه‌های بت‌پرستی می‌شمارد. تکیه بر عنوان «مترف» نیز مبیّن این حقیقت است[91]: «و کَذلِکَ ما اَرسَلنا مِن قَبلِکَ فی قَریَة مِن نَذیر اِلاّ قالَ مُترَفوها اِنّا‌وجَدنا ءاباءَنا عَلی اُمَّة واِنّا عَلی ءاثـرِهِم مُقتَدون» (زخرف/43،23)؛ همچنین خداوند در آیه 44 انبیاء/21 زندگی مرفه بت‌پرستان و برخورداری آنان و پدرانشان از نعمتهای الهی، از جمله عمر طولانی را[92] به عنوان زمینه انحراف از توحید و روی آوردن به بت‌پرستی مورد تأکید قرار می‌دهد و در آیه 18 فرقان/25 از زبان معبودهای باطل می‌گوید: خداوند آنها و پدرانشان را از نعمتهای این زندگی برخوردار ساخت و همین باعث فراموشکاری آنها شد. بدین‌سان می‌بینیم رهبری بت‌پرستان بیشتر از طبقه اشراف و ثروتمندان جامعه شکل می‌گیرد. (اعراف/7، 75 ـ 79، 88 ـ 93، 103، 109 ـ 110، 123 ـ 127؛ هود/11،26 ـ 27؛ مؤمنون/23، 23‌ـ‌24)
 

6. خودبزرگ‌بینی:

خود بزرگ بینی (استکبار) برخی از اقوام پیشین زمینه بت‌پرستی آنان بوده، چنان‌که قوم‌ثمود (اعراف/7،73،75 ـ 76) با داشتن این روحیه به نفی توحید (مؤمنون/23، 33‌ـ‌34) و قوم شعیب نیز با همین روحیه به بت‌پرستی روی آوردند. (اعراف/7،85‌، 88‌؛ هود/11،84‌،91)
 

عوامل بت‌پرستی

1. شیطان:

از عوامل بت‌پرستی شیطان است که به تصریح خودش در پی تغییر فطرت توحیدی انسانهاست[93] و در داستان قوم بت پرست سبأ[94] به عنوان تزیین‌کننده خورشید* پرستی و مانعی بر سر راه پرستش خدای یگانه و هدایت انسانها معرفی شده است: «وجَدتُها وقَومَها یَسجُدونَ لِلشَّمسِ مِن دونِ اللّهِ وزَیَّنَ لَهُمُ‌الشَّیطـنُ اَعمــلَهُم فَصَدَّهُم عَنِ السَّبیلِ فَهُم لا‌یَهتَدون» (نمل/27،24)؛ همچنین در غیبت سلیمان همسرش را به بهانه گرامیداشت پدرش که در جنگ کشته شده بود به بت‌پرستی و سجده بر تمثال پدر تشویق کرد و کنیزان و خدمتکاران دیگر از او پیروی کردند.[95]
چون یکی از عوامل بت‌پرستی شیطان است خدای سبحان او را دشمن آشکار انسان معرفی کرده و از فرزندان آدم پیمان گرفته است که از او پیروی نکنند؛ ولی بت‌پرستان با بی‌توجهی به تحذیر الهی فریب نیرنگهای شیطان را خوردند و به پرستش بتها روی آوردند. از ابن‌عباس نقل شده است که بتهای پنج‌گانه مورد پرستش قوم نوح ـ که پیش از حضرت نوح به القای شیطان و به بهانه بزرگداشت فرزندان آدم ساخته شد ـ[96] در جریان طوفان دفن شد و در عصر جاهلیت* عرب شیطان آنها را بیرون کشید و مردم را به پرستش آنها دعوت کرد.[97] این‌گونه بود که بت‌پرستی تحقق و تداوم یافت و حتی گروهی شیطان پرست شدند و آن طغیانگر را معبود خویش قرار دادند. (نساء/4،117)
 

2. فریبکاری نفس امّاره:

از عوامل بت‌پرستی تسویلات و نیرنگهای نفس امّاره است. در داستان سامری* چنین آمده است: هنگامی که موسی از منظور او پرسید او پس از آنکه پاسخ داد: من چیزهایی دیدم که آنها ندیدند، من قسمتی از آثار رسول خدا را گرفتم و در پیکر گوساله ریختم بر فریبکاری نفس تأکید کرد: «و کَذلِکَ سَوَّلَت لی نَفسی= این‌گونه نفس من آن کار را در نظرم زینت داد.» (طه/20،96)
 

اعتقادات بت‌پرستان:

بت‌پرستی گرچه به ظاهر یک مذهب است و تقریباً به یک ریشه ـ پرستش سمبل ارباب انواع و اعتقاد به شفیع گرفتن و وجود واسطه بین انسانها و خدا ـ بازمی گردد[98]؛ اما آرای بت‌پرستان چنان متشتت و پیرویشان از هواهای نفسانی و پذیرش خرافات به قدری فراوان است که شمارش مذاهب آنها محال می‌نماید و اکثر این فرقه‌ها از اصول ثابت و قواعد منظم و هماهنگی برخوردار نیستند[99]؛ ولی در عین حال آنچه از میان مذاهب بت پرستی منظم شده و از شهرت و موقعیت ویژه‌ای برخوردار گشته مذهب صابئان* و بت‌پرستی برهمایی و بودایی است که اهل کتاب هم از آنان متأثرند[100] و بعضی از اعتقاداتشان شبیه اعتقاد آنهاست. (توبه/9،30) وجوه مشترک این مذاهب را که بیشتر بت‌پرستان به آنها معتقدند می‌توان این‌گونه برشمرد:
 

1. اعتقاد به واجب‌الوجود[101]، رب‌الارباب و خدای واحدِ خالق همه هستی:

(لقمان/31،25) تنها ثنویه* برای خدا شریکی مساوی و همطراز او در وجوب، علم، قدرت و حکمت قائل‌اند که بدیها از او نشئت می‌گیرد.[102]
 

2. اعتقاد به شفاعت و واسطه گری بتها:

بت‌پرستان گرچه خدا را خالق هستی می‌دانستند؛ ولی او را نمی‌پرستیدند، بلکه عبادت را مخصوص بتهای خود دانسته، آنها را به عنوان واسطه‌های تکوینی بین خود و خدا تقدیس می‌کردند، گرچه برخی از این عقیده نیز منحرف شده، برای بتها استقلال قائل شدند.[103] آنان اعتقاد داشتند که خداوند تدبیر موجودات زمینی را به اجرام آسمانی‌ـ که آنان را دارای روح می‌دانستند ـ و فرشتگان و جنیان و قدّیسان از بشر به عنوان فرزندان خدا که واجد بخشی از حقیقت خدا هستند[104] و سایر موجودات قدرتمند طبیعی و غیر‌طبیعی که بتها نماد آنهاست واگذاشته و نیز برای هر نوعی از انواع مخلوقات خدایانی هستند؛ مانند خدای آسمان، خدای زمین و خدای دریا[105] و ذات خداوند هیچ گونه دخالتی در تدبیر عالم و شئون آن ندارد، پس پرستش او بی‌معناست، افزون بر این آنها از آنجا که شفاعت را برای جلب نفع و دفع شر در دنیا و آن را امری تکوینی و لازمه وجود قوی‌ترها در عالم می‌دانستند[106] معتقد بودند که بتها سمبل قوی‌ترها و موجوداتی مستقل[107]، دارای قدرت نافذ و توانا بر آمرزش گناهان[108] و در سرنوشت بت پرستان مؤثرند.[109] آنها بدین جهت و نیز به جهت نیازهای فراوانشان برای ادامه زندگی[110] و بی‌دفاعی آنهادر محاصره بلاها و شرور[111]، از یک سو به امید جلب منفعت (مائده/5‌،76؛ انعام/ 6‌،71؛ انبیاء/21،66)، خیر[112]: «اِنَّ الَّذینَ تَعبُدونَ مِن دونِ اللّهِ لا‌یَملِکونَ لَکُم رِزقـًا» (عنکبوت/29،17)، یاری: «واتَّخَذوا مِن دونِ اللّهِ ءالِهَةً لَعَلَّهُم یُنصَرون» (یس/36،74) و عزت[113]: «واتَّخَذوا مِن دونِ اللّهِ ءالِهَةً لِیَکونوا لَهُم عِزّا» (مریم/19،81) و از سوی دیگر به سبب ترس از قهر و غضب بتها ـ که به گمان آنها بر حوادث دنیوی سلطه داشتند ـ جهت دفع شر از خویش به پرستش بتها روی آورده بودند[114] و بر اثر همین ترس بود که ابراهیم را به انتقام خدایان تهدید کردند[115]، چنان‌که قوم هود در پاسخ دعوت آنان به یکتاپرستی و رویگردانی از عبادت بتها می‌گفتند: بتهای ما به تو آزار رسانده و تو را دیوانه کرده‌اند.[116]
 

3. انکار نبوت و ارتباط انسان با خداوند.[117]

(مؤمنون/23، 24 ـ 25، 33، یس/36، 15 ـ 16، هود/11، 27)
 

4. انکار معاد[118]:

بت پرستان به رغم اعتقاد به مبدأ، روز رستاخیز و بازگشت به سوی خدا را منکر بودند و بر آن با تاکید سوگند یاد می‌کردند. (نحل‌/ 16،38) قرآن کریم در مواردی بدین امر اشاره کرده است.[119]
 

5. اعتقاد به جبر:

بت‌پرستان خود را مجبور و بت‌پرستیشان را به اراده خدا می‌دانستند: «و قالَ الَّذینَ اَشرَکوا لَو شاءَ اللّهُ ما عَبَدنا مِن دونِهِ مِن شَیء = اگر خدا می‌خواست ما هیچ چیزی جز او را نمی‌پرستیدیم». (نحل/16، 35؛ زخرف/43، 20) قرآن کریم ضمن نفی این پندار‌نادرست بر اختیار و آزادی انسان در پرستش تأکید میورزد.
افزون بر اعتقادات یاد شده که قرآن بدانها اشاره کرده است عقاید دیگری نیز برای بت‌پرستان ذکر شده است؛ از جمله:
1. آنان طلسمات معینی روی بتهای مختلف می‌گذاردند و سپس به بتها برای آن طلسمها تقرب* می‌جستند. طلسم نوعی سحر است و به گفته برخی از مفسران[120] اَشکال و نقشهایی است که می‌پنداشتند به وسیله آنها قوای آسمانی‌با زمینی آمیخته و مبدأ آثار شگفت‌آوری می‌گردد! این نقشها را بر اشیای مختلف می‌نهادند و معتقد بودند به وسیله آنها موجودات موذی و آزار رسان از آن اشیا دور می‌شوند.
2. گروهی نیز معتقد بودند که خدا و فرشتگان اجسامی در عرش و دارای زیباترین صورت‌اند و خدا نور بزرگ و فرشتگان نورهای کوچک‌ترند، ازاین‌رو بت بزرگ را که زیباترین بت بود مجسمه خداوند بزرگ و بتهای دیگر را مجسمه‌های فرشتگان قرار داده، آنها را می‌پرستیدند.[121]
3. همه یا بیشتر بت‌پرستان به تناسخ معتقد بودند.[122] آنان چنین می‌پنداشتندکه هنگام مرگِ هر انسان، جانش به کالبدی دیگر منتقل می‌شود که در حال خلقت است و همچنین هنگام مرگِ آن بدن باز روح به بدنی دیگر می‌رود. حال اگر در بدن پیشین سعادتی کسب کرده بود در بدن جدید متنعم و سعادتمند می‌گردد و اگر در بدن قبلی شقاوت کسب کرده باشد به بدنی تعلق می‌گیرد که در آن معذب باشد تا کیفر عمل خود را ببیند.[123]
 

اوصاف بت و بت‌پرستان:

قرآن کریم با عنایت به قانون عمومی حاکم بر عالم یعنی خضوع و تسلیم موجود ضعیف در برابر موجود قوی که همان پرستش قوی است همه قدرتها: «اَنَّ القُوَّةَ لِلّهِ جَمیعـًا» (بقره/2، 165) و همه عزتها را: «فَاِنَّ العِزَّةَ لِلّهِ جَمیعـا» (نساء/4، 139) تنها برای خدا می‌داند و تنها او را ولیّ و شفیع می‌شمارد که سزاوار پرستش است (انعام/6‌،51) و بتها را چنین وصف می‌کند: موجوداتی بی‌اثر (اعراف/7،191 احقاف/46، 4)، نامهایی بی‌نشان (یوسف/12،40)، تندیسهایی بی‌روح و جان (انبیاء/21، 52 ـ 53)، مصنوع انسان (صافّات/37،‌95)، ناتوان بر یاری خویش[124] و بت‌پرستان (اعراف/7، 192، 194)، ناتوان از جلب نفع و دفع ضرر از بت‌پرستان (مائده/5‌، 76؛ انعام/6‌،71؛ یونس/10، 18، 106؛ مریم/19،42؛ طه/20، 89‌؛ انبیاء/21، 66‌؛ حجّ/22،12 ـ 13؛ فرقان/ 25، 3، 55‌؛ شعراء/26،73)، فاقد مالکیت (زمر/39،43)، منفعل محض[125] (نساء/4، 117)، مخلوقاتی نظیر پرستش‌کنندگانشان[126] (اعراف/7، 191، 194؛ صافّات/37، 96)، آتش‌گیره و هیزم جهنم (انبیاء/21، 98) و عین پلیدی. (حجّ/22،30) بتها در دنیا فکر بت‌پرستان را به انحطاط و پستی و خرافات سوق می‌دهند و زیانشان از نفعشان نزدیک‌تر است: «یَدعوا لَمَن ضَرُّهُ اَقرَبُ مِن نَفعِه» (حجّ/22، 13) و موجب گمراهی بسیاری از مردم (ابراهیم/14، 36) و نابودی آنان می‌شود، ازاین‌رو آنها دشمن انسان به شمار می‌آیند[127] (شعراء/26، 77) و نیز آنها قابلیت هدایت و رشد ندارند، زیرا قدرت و شعوری ندارند و قادر بر پاسخگویی نیستند[128] و سکوتشان نشانه ضعف آنهاست و از پرستندگان خویش ناتوان‌ترند و به قدری ضعیف‌اند که برای جابه جا شدن به کمک نیاز دارند و همچنین برای دفاع از موجودیت خود نیازمند حمایت‌اند، زیرا چشم بینا و گوش شنوا و هیچ احساس دیگری در آنها نیست و توان هیچ کاری ندارند (اعراف/7، 194 ـ 195)[129]؛ همچنین قرآن کریم بت‌پرستی را اندیشه‌ای ضد عقل و خرد (مائده / 5‌، 103 ـ 104؛ انبیاء/21، 66 ـ 67)، عملی شیطانی (مائده/5‌، 90)، مانعی برسر راه پرستش خدای سبحان (نمل/27، 43)، مستلزم دور شدن از حق و حقیقت (انبیاء/21، 21، 24)، عامل گمراهی و انحراف از سیر تکاملی انسان (ابراهیم/14، 35 ـ 36)، حرکتی ارتجاعی (انعام/6‌، 71) و آن را خروج از مدار حق و گردش بر محور باطل[130] (یونس/10، 34 ـ 35) معرفی می‌کند که بت‌پرستان با تکیه بر حدس و گمان: «وما‌یَتَّبِعُ الَّذینَ یَدعونَ مِن دونِ اللّهِ شُرَکاءَ اِن یَتَّبِعونَ‌اِلاَّ الظَّنَّ واِن هُم اِلاّ یَخرُصون» (یونس/10،‌66) و بدون داشتن دلیل نقلی: «ویَعبُدونَ مِن دونِ اللّهِ ما لَم یُنَزِّل بِهِ سُلطـنـًا» (حجّ/22، 71) یا برهانی نظری: «و مَن یَدعُ مَعَ اللّهِ اِلـهـًا ءاخَرَ لا‌بُرهـنَ لَه ...» (مؤمنون/23،117) یا شاهدی از علوم و آگاهیهای بشری (حجّ/22، 71) و تنها با طرح شبهات فکری که خود ناشی از شهوت عملی آنان است آن را پذیرفته‌اند، ازاین‌رو قرآن کریم با بیان اوصاف بت‌پرستان آنان را از نظر شخصیتی انسانهای نادان (اعراف/7، 138، یوسف/12، 40)، متکبر (اعراف/7، 85‌، 88 و نیز صافّات/37، 35 ـ 36)، هواپرست و اسیر نفس اماره (فرقان/25، 42 ـ 43؛ نجم/53‌، 19 ـ 28)، خودپرست (فرقان/25، 42 ـ 43؛ نجم/53‌، 23)، بی‌تقوا (صافّات/37، 124 ـ 125)، دروغگو (مریم/19، 17؛ صافّات/37، 86)، مقلّد (ابراهیم/14، 10)، پیرو شیطان (نساء/4،‌117؛ مریم/19، 42، 44 ـ 45)، واپسگرا و مخالف هرگونه نوآوری (ص/38، 5 ـ 7)، ستمگر (اعراف/7، 148؛ انبیاء/21، 64)، منحرف و گمراه (ابراهیم/14، 36؛ یس/36، 24) و دارای اعمالی باطل و پوچ (اعراف/7، 139) وصف می‌کند که با عبرت نگرفتن از تاریخ (نحل/16،57‌،59) آیات الهی را تکذیب می‌کنند (اعراف/7،‌37؛ یونس/10، 17؛ یس/36، 14) و با افترا و دروغ بستن به خدا (کهف/18، 4 ـ 5‌؛ عنکبوت/29، 17؛ سبأ/34، 43؛ صافّات/37، 149 ـ 153؛ نجم/53‌، 19، 23) به‌استهزا و تمسخر پیامبران الهی (فرقان/25، 41‌ـ‌42) و توطئه‌گری بر ضد آنان (اعراف/7، 73، 77‌ـ‌78؛ هود/11، 62‌، 66‌، 68) و گمراه کردن دیگران (صافّات/37، 162) می‌پردازند.
 

پیامدهای بت‌پرستی:

قرآن‌کریم بت‌پرستی را رنج و زحمتی بی‌فرجام (مریم/19، 48؛ مؤمنون/23،117) و عملی خسارتبار (زمر/39، 64 ـ 65) و ظالمانه (یونس/10،17‌ـ‌18؛ هود/11، 101؛ کهف/18،15؛ انبیاء/21،64‌؛ حجّ/22، 71) که موجب کفران نعمتهای الهی است (یس/36، 71‌ـ‌74) و گناهی نابخشودنی می‌شمرد (نساء/4، 116) که نکوهش (انبیاء/21، 21‌ـ‌26)، انتقام (زخرف/43،19 ـ 25)، خشم خداوند، لعنت خدا در دنیا و آخرت (هود/11،60) و سرانجامْ هلاکت بت‌پرستان[131]را در پی دارد. (اعراف/7، 138؛ هود/ 11، 102)
بت‌پرستی ظلمی کشنده (هود/11، 101؛ انبیاء/21، 64‌؛ حجّ/22،71 ) و بدترین زیان و حسرت در زندگی است. (هود/11،101)
بت‌پرستان لجوج که طوق تقلید و زنجیر عادات و رسوم خرافی را بر گردن و دست و پای خود بسته و خویش را از دیدن حقایق محروم ساخته‌اند در حقیقت اسیرانی هستند که غلهای گردن آنان به قدری پهن و گسترده است که سر آنها را بالا نگاه داشته و توان هر گونه حرکت و عکس العملی را از آنان سلب کرده است: «اِنّا جَعَلنا فی اَعنـقِهِم اَغلـلاً فَهِیَ اِلَی الاَذقانِ فَهُم مُقمَحون» . (یس/36، 8)
آنان در قیامت که هنگامه ظهور حق است به‌سرعت به سوی دادگاه عدل الهی می‌شتابند (معارج/ 70، 43)، چنان که در دنیا به سرعت به‌سوی بتهایشان می‌دوند[132]، آنگاه معبودهایشان اعم از انسانها؛ شیاطین، بتها و ... از آنان بیزاری‌می‌جویند. (بقره/2،165ـ166؛ قصص/28، 62‌ـ‌63) بت‌پرستان نیز هنگام دیدن آتش دوزخ از بتها و معبودان تبرّی می‌جویند (بقره/2، 165، 167)[133]؛ ولی این تبرّی جستنها هیچ سودی ندارد، بلکه بت‌پرستان و بتها همگی وارد جهنم شده، هیزم آن خواهند بود: «اِنَّکُم وما تَعبُدونَ مِن دونِ اللّهِ حَصَبُ جَهَنَّمَ اَنتُم لَها ورِدون * لَو کانَ هـؤُلاءِ ءالِهَةً‌ما‌ورَدوها وکُلٌّ فیها خــلِدون ...» . (انبیاء/21،‌98 ـ 99) پیامبر(صلی الله علیه وآله)در ذیل آیه یاد شده فرمود: هرکس دوست داشته باشد که معبود واقع شود او هم با عابدانش در دوزخ خواهد بود و بت‌پرستان (اعم از پرستندگان فرشتگان، پیامبران و...) در حقیقت شیاطین و هرچه را که شیطان به آنها دستور می‌داد می‌پرستیدند.[134]
بدیهی است معبودانی وارد دوزخ می‌شوند که به عبادت عابدان خود راضی بودند؛ همچون فرعون که مردم را به عبادت خود دعوت می‌کرد؛ نه مانند مسیح(علیه السلام) که از عمل آنها بیزار بوده و هست. (انبیاء/21، 101)
قرآن درآیات 45 مریم/19 و 17 عنکبوت/29 نیز به بت‌پرستان تذکر داده که انسان به سوی خداوند باز گشته و به اعمال او رسیدگی خواهد شد و عبادت خداوند یا غیر خداوند بر سعادت و شقاوت انسان در آخرت تأثیر مستقیم خواهد داشت[135] و بت‌پرستان به سبب روحیه استکباری خویش مجازات بت پرستی خود را خواهند دید[136] (صافّات/37، 35، 38) و نیز در آیه 25 عنکبوت/29 به بت‌پرستان هشدار داده شده که بت پرستی به دشمنی و بیزاریشان از یکدیگر در آخرت خواهد انجامید و آنان را در آتش دوزخ فرو خواهد برد[137] و در آنجا ضمن دشمنی با بتها و شیاطین به گمراهی خویش در مساوی دانستن بتها با پروردگار اعتراف خواهند کرد. (شعراء/26، 91 ـ 99) بعضی سخن ابراهیم(علیه السلام)را در آیه 87 صافّات/37: «فَما ظَنُّکُم بِرَبِّ العــلَمین» نیز در همین جهت نوعی هشدار معنا کرده‌اند که گمان می‌کنید خداوند با شما چه خواهد کرد؟[138]
خدای سبحان هشدار می‌دهد که روزی، همه بت‌پرستان و معبودهایشان[139] را جمع می‌کند: «و‌یَومَ یَحشُرُهُم وما یَعبُدونَ مِن دونِ اللّه» . (فرقان/25، 17) بتها را محشور می‌کند تا ذلّت و بی‌خاصیتی آنها برای بت‌پرستان آشکار شود[140]، آنگاه از آنها می‌پرسد: آیا شما این بندگان مرا گمراه کردید یا خود آنها راه را گم کردند؟ معبودان پاسخ می‌دهند: علت انحراف آنها این بود که آنان و پدرانشان را از نعمتها و مواهب دنیا برخوردار کردی و آنها به جای شکر نعمت در شهوتها فرو رفتند: «و لـکِن مَتَّعتَهُم وءاباءَهُم حَتّی نَسُوا الذِّکر» . (فرقان/25، 18) در اینکه معبودها چگونه سخن می‌گویند احتمالاتی وجود دارد؛ نخست اینکه منظور معبودهایی است که دارای عقل و شعور و ادراک و قدرت پاسخگویی هستند، همچون انسان، شیطان، جن و فرشتگان. دوم اینکه خداوند در آن روز نوعی از حیات و ادراک و شعور به بتها می‌بخشد، به گونه‌ای که توان پاسخگویی خواهند داشت.[141] این احتمال نیز وجود‌دارد که همه معبودهارا شامل بشود، آنگاه نسبت به معبودهایی که دارای عقل و شعورند پاسخگویی آنها واضح است و نسبت به معبودهایی همچون بتهای فاقد عقل و شعور پاسخگویی آنها بدین صورت باشد که با زبان حال حقایق را منعکس سازند.[142]
 

مبارزه پیامبران با بت‌پرستی:

انبیای الهی همواره با توکل بر خدا (ابراهیم/14، 9ـ10، 12)، ادب[143]، دلسوزی، مدارا[144] و خویشتن‌داری و استقامت با بت‌پرستان مواجه می‌شدند (بقره/2،6‌؛ مائده/5‌، 76؛ انعام/6‌، 71، 107؛ یونس/10، 18، 104، 109؛ یوسف/12، 39‌ـ‌40) و با استفاده از ضرب‌المثلهای ساده اما حکیمانه (رعد/13، 16؛ سجده/32، 18؛ انعام/6‌،71؛ حجّ/22، 62) و اجتناب از هرگونه دشنام به بت ـ که عکس‌العمل ناروای آنان را در پی داشته باشد ـ (انعام/6‌، 108)[145] به ارشاد و راهنمایی آنان می‌پرداختند. از سوی دیگر بت‌پرستان با تهمتهای ناروا نظیر سفاهت، جنون، شاعری (صافّات/37، 35، 36) سحر، افترا و دروغگویی (سبأ/34، 43، 45) و برتری‌طلبی (هود/11، 27؛ اعراف/7، 88‌؛ عنکبوت/29،39) به‌رویارویی با پیامبران برمی‌خاستند و با توطئه‌های فراوان، برضدّ آنان (انبیاء/21، 62‌، 70؛ نمل/27، 45، 49 ـ 50‌؛ صافّات/37، 83‌، 86‌، 98) اقدام می‌کردند.
قرآن کریم در بسیاری از موارد از مبارزات پیامبران پیشین و اولیای الهی با اقوام بت‌پرستشان سخن گفته‌است:
 

1. نوح(علیه السلام):

قوم نوح افزون بر آنکه خود بت‌پرست بودند[146] (اعراف/7، 59‌؛ یونس/10، 71؛ هود/11،25 ـ 26؛ ابراهیم/14،9 ـ 10؛ نوح/71،1، 3،23) بزرگان ایشان سعی در گمراه کردن دیگران نیز داشتند.[147] نوح(علیه السلام) که نخستین پیامبر صاحب شریعت و کتاب بوده[148] و در قرآن از نخستین منادیان توحید به شمار آمده است[149] در برابر آنان قیام کرد (یونس/10،71؛ ابراهیم/14،9 ـ 10) و اعمال آنان را ناآگاهانه دانست (هود/11،25 ـ 26، 29) و با توکل بر خدا (یونس/10،71 ـ 72) ضمن دعوت آنان به توحید: «یـقَومِ اعبُدُوا اللّهَ ما لَکُم مِن اِلـه غَیرُه» (اعراف/7،59) و استدلال بر بطلان و نفی بت‌پرستی (نوح/71،14 ـ 16، 23) آنان را از نتیجه‌عمل زشت بت‌پرستی که عذاب الهی است بر حذر داشت.
قوم نوح که سخنان حق نوح برایشان تحمل‌پذیر نبود (یونس/10،71؛ هود/11،32) به مقابله با او برخاستند و با انکار نبوت وی به بهانه عدم صلاحیت بشر برای رسالت الهی (هود/11،25، 27؛ ابراهیم/14،9 ـ 10؛ مؤمنون/23،23، 25) به او نسبت گمراهی (اعراف/7،59 ـ 60)، دیوانگی (مؤمنون/23، 23، 25) و برتری‌طلبی (هود/11،25، 27) دادند و وی را به تبعید (ابراهیم/14،9 ـ 10، 13) و سنگسار تهدید کردند: «لـَئِن لَم تَنتَهِ یـنوحُ لَتَکونَنَّ مِنَ‌المَرجومین» . (شعراء/26،116) آنان برای بتهای پنج‌گانه ودّ، سواع، یغوث، یعوق و نسر ـ که به ترتیب به شکلهای مرد، زن، شیر، اسب و باز بودند ـ احترام ویژه‌ای قائل بودند.[150]
قوم نوح با توجّه به خوی استکباری و با لجاجت، بر بت‌پرستی خود اصرار ورزیده، خواستار تحقق عذاب گشتند. (هود/11،27،32) سرانجام وعده الهی تحقق یافت و قوم نوح در‌طوفان و طغیان آب غرق شدند. (نوح/71،23،25)
 

2. هود(علیه السلام):

قوم عاد که بعد از قوم نوح زندگی می‌کردند[151] (اعراف/7،69‌، 74، مؤمنون/23،42) جمعیتی بت‌پرست بودند (اعراف/7،65‌، 70 ـ 71؛ هود/11،50‌، 53‌؛ ابراهیم/14،9 ـ 10؛ احقاف/46،21 ـ 22) و پرستش بتها را موجب قرب به خدا و بهرمندی در دنیا می‌دانستند.[152] سرانِ ایشان نیز بدون داشتن دلیل و برهانی در برابر دعوت هود(علیه السلام)به پرستش خدای یکتا و ترک بت‌پرستی[153] به جدال برخاسته (اعراف/7، 65 ـ 71)، بت‌پرستی خویش اصرار ورزیدند[154]: «قالُوا اَجِئتَنا لِنَعبُدَ اللّهَ وحدَهُ ونَذَرَ ما کانَ یَعبُدُ ءاباؤُنا فَأتِنا بِما‌تَعِدُنا» (اعراف/7،70) و اعلام کردند که ما هرگز بر اثر سخنان تو از پرستش بتها دست برنمی‌داریم: «و ما نَحنُ بِتارِکی ءالِهَتِنا عَن قَولِک» . (هود/11،53) آنان که ارتباط بشر با عالم غیب را محال می‌پنداشتند (اعراف/7،70 ـ 71؛ هود/11، 53‌، 59‌؛ ابراهیم/14،9 ـ 10) با نسبت دادن جنون[155] به هود بر اثر زیان رساندن برخی از بتها[156]: «اِن نَقولُ اِلاَّ اعتَرکَ بَعضُ ءالِهَتِنا بِسوء» (هود/11، 54) و تکذیب نبوت وی (هود/11،53‌، 59‌؛ ابراهیم/14، 9 ـ 10) آن حضرت را به تبعید تهدید کردند[157]؛ ولی هود(علیه السلام)، از بتها بیزاری جست و با این عمل نشان داد که نه تنها از بتها کاری ساخته نیست، بلکه اگر خدا نخواهد بت‌پرستان نیز با همه قدرتشان نمی‌توانند زیانی به او برسانند، بنابراین اعلام کرد با توکل بر خدا و آگاهی از اینکه هیچ جنبنده‌ای در جهان نیست، مگر اینکه در قبضه قدرت و فرمان اوست: «ما مِن دابَّة اِلاّ هُوَ ءاخِذٌ بِناصِیَتِها» (هود/11، 56) به شما اخطار می‌کنم که اگر از راه حق روی برتابید به من زیانی نمی‌رسد. من به رسالت خویش عمل کردم؛ ولی بدانید خدا به زودی شما را نابود خواهد کرد.
سرانجام قوم عاد با وزش بادی ویرانگر به کیفر اعمال زشت خود رسیدند و نابود شدند (اعراف/7،70 ـ 72؛ هود/11، 53 ـ 60‌؛ فصّلت/41،13 ـ 16) و لعنت خدا را در دنیا و آخرت نصیب خود ساختند. (هود/11،60)
 

3. صالح(علیه السلام):

حضرت صالح(علیه السلام) با معجزه الهی برای هدایت قوم بت پرست ثمود برگزیده شد. (اعراف/7،73 ـ 74 و هود/11،61 ـ 62) صالح(علیه السلام)آنان را از بت پرستی برحذر داشت (مؤمنون/23،31 ـ 32) و با تاکید بر آفرینش انسانها به دست خداوند و خواسته وی مبنی بر آبادانی زمین به دست انسان از آنان خواست تا درباره گذشته خود آمرزش طلبیده، از آن پس به عبادت خدا روی آورند. (هود/11،61) امّا ثمود با روحیه استکباری و خود بزرگ‌بینی که زمینه‌ساز بت‌پرستی آنان شده بود (اعراف/7، 76) به نفی توحید پرداختند (مؤمنون/23، 32) و با اعتقاد به عدم امکان ارتباط بشر محدود با عالم غیب[158] (اعراف/7، 75، 77؛ ابراهیم/14، 9 ـ 10؛ مؤمنون/23، 31، 34) حضرت‌صالح(علیه السلام)را تکذیب کردند. (ابراهیم/14، 9 ـ 10، 13)
حضرت صالح با استقامت آنان را از مخالفت با دعوت خویش که عذاب الهی را در پی دارد برحذر داشت؛ امّا آنان حق را نپذیرفتند و برای کشتن صالح توطئه کردند (نمل/27، 49 ـ 50) و سرانجام تصمیم خود را مبنی بر پی کردن ناقه‌صالح عملی ساختند و به عذاب الهی دچار‌گشته، هلاک شدند. (اعراف/7، 73، 78؛ هود/11، 65ـ67)
 

4. شعیب(علیه السلام):

قوم شعیب که اهل مدین بودند نیز به بت‌پرستی روی آورده بودند. (اعراف/7،85‌؛ هود/11،84‌؛ عنکبوت/29،36)
شعیب(علیه السلام) با دعوت به توحید: «ما لَکُم مِن اِلـه غَیرُه» (اعراف/7، 85‌؛ هود/11، 84) آنان را به ترک بت‌پرستی توصیه کرد؛ امّا اهل مدین گفتند: آیا نماز تو باعث شده است که ما را به ترک پرستش آنچه پدرانمان می‌پرستیدند امر کنی: «اَصَلوتُکَ تَأمُرُکَ اَن نَترُکَ ما یَعبُدُ ءاباؤُنا» (هود/11،87)، آنگاه شعیب و پیروانش را به تبعید و سنگسار تهدید کردند (اعراف/7،88 ـ 89‌؛ هود/11،91)، در حالی که شعیب(علیه السلام) با بیّنه و معجزه الهی، به قصد اصلاح، آنان را به توحید، استغفار و رجوع به سوی‌خداوند فرا خواند و از عذاب الهی مانند آنچه بر قوم نوح و هود و صالح فرود آمده بود‌برحذر داشت. (اعراف/7، 86‌، هود/11،84‌، 89ـ90،93)
سرانجام آنان با صیحه‌ای آسمانی نابود شدند. (اعراف/7، 91 ـ 92؛ هود/11، 84‌، 94؛ عنکبوت/29، 37)
 

5. یوسف(علیه السلام):

از برخی از آیات قرآن بر‌می‌آید که مردم مصر در زمان حضرت یوسف(علیه السلام)بت‌پرست بوده‌اند.[159] (یوسف/12،39 ـ 40) یوسف(علیه السلام) اگرچه در زندان بود؛ امّا در همان‌جا به مقابله با بت‌پرستی برخاست و به شهادت عقل و فطرت بر برتری خدای قادر و یگانه که اقتضای وجودش نظام هماهنگ و احسن عالم است بر خدایان متعدد مقهور و ذلیل[160] استدلال کرد و بت‌پرستی را اندیشه‌ای بدون دلیل و از روی تقلید محض و ناشی از جهل دانست و همبندان خود را به توحید و نفی بت‌پرستی فرا خواند[161]: «یـصـحِبَیِ السِّجنِ ءَاَربابٌ مُتَفَرِّقونَ خَیرٌ اَمِ اللّهُ الواحِدُ القَهّار * ما تَعبُدونَ مِن دونِهِ اِلاّ اَسماءً سَمَّیتُموها اَنتُم وءاباؤُکُم ما اَنزَلَ اللّهُ بِها مِن سُلطـن اِنِ الحُکمُ اِلاّ لِلّهِ اَمَرَ اَلاّ تَعبُدوا اِلاّ اِیّاهُ‌...» . (یوسف/ 12، 39 ـ 40)
 

6. موسی(علیه السلام):

بت‌پرستی در زمان موسی(علیه السلام)نیز در میان مصریان رایج بود. (اعراف/7، 127؛ هود/11، 101) آنان خدایان متعددی اعم از کواکب و موجودات زمینی داشتند که برای آنها شکلهای متعدد[162] و مختلفی ساخته بودند. فرعون که خود بت‌پرست بود[163] (اعراف/7،127) خویش را خدای مصریان می‌دانست و تمثال او مورد پرستش قبطیان بود[164]، به همین جهت فرعون در برابر دعوت موسی(علیه السلام)به توحید موضع گرفت و گفت: مگر جز من پروردگار و معبودی هست؟ (شعراء/26، 29؛ نازعات/79، 17، 21، 24) در حالی که بت‌پرستان مغرور در برابر دعوت موسی(علیه السلام)ایستادگی می‌کردند مؤمن آل‌فرعون به استوار نبودن بت‌پرستی بر علم و برهان و ناتوانی بتها از اجابت هر گونه دعایی در دنیا و آخرت بر نفی بت‌پرستی احتجاج کرد. (غافر/40،38، 42)
فرعون با نسبتهای ناروا نظیر جنون و سحر به موسی وی را به زندان تهدید کرد: «قالَ لـَئِنِ اتَّخَذتَ اِلـهـًا غَیری لاََجعَلَنَّکَ مِنَ المَسجونین» (شعراء/26،29)؛ امّا با استقامت موسی در راه حق بعد از ایمان آوردن ساحران 000/600 نفر از بنی اسرائیل به او ایمان آوردند[165] و سرانجام پس از مبارزه طولانی، موسی و یارانش نجات یافتند و فرعون و همراهان وی به هلاکت رسیدند. (شعراء/26، 65 ـ 66)
 

مبارزه‌موسی(علیه السلام) بابت‌پرستی بنی‌اسرائیل:

بنی‌اسرائیل که با هدایتهای موسی و کمک خدا از شر فرعونیان بت‌پرست و اذیتهای آنان خلاص‌شده بودند به رغم اینکه به خدا پیمان سپرده بودند تا هرگز بت نپرستند با دیدن جمعیتی بت‌پرست که مجسمه گاو را می‌پرستیدند[166] خواستار پرستش معبودی محسوس و ملموس و به رسمیت شناخته شدن آن از سوی موسی شدند (اعراف/7،138) که با عکس‌العمل تند موسی(علیه السلام)مواجه شدند و موسی(علیه السلام) با جاهلانه خواندن پیشنهادشان به زوال و بطلان آیین بت‌پرستی و عنایت خدا به بنی‌اسرائیل در مقابل هوس بت‌پرستی به احتجاج پرداخت و فرمود: آیا غیر خدا را می‌پرستید، در حالی که او شما را بر عالمیان برتری داد؟! (اعراف/7، 140)
ولی آنان در زمان غیبت 40 روزه موسی(علیه السلام)با فریب سامری که بتی به شکل گوساله ساخته بود از‌مسیر حقّ منحرف گشتند (بقره/2،92، اعراف/7،148 ـ 149) و به پرستش چیزی که از پاسخگویی و رساندن هرگونه سود و زیان عاجر بود (طه/20،80‌، 88 ـ 89) پرداختند (بقره/ 2، 51 و 54‌، 92 ـ 93؛ اعراف/ 7، 148؛ ابراهیم/ 14، 153؛ طه/ 20، 89) و با این عمل اسباب خشم خداوند و ذلّت و خواری خود را فراهم کردند. (اعراف/7،152) آنان با مشاهده عکس‌العمل شدید موسی و سوزاندن گوساله (طه/20،97) متوجّه عمل زیانبار خویش شدند (اعراف/7، 148‌ـ‌149) و فهمیدند که جمادات یا حیوانهای عاجز که قدرت بر هدایت به حق و راستی ندارند نمی‌توانند معبود باشند[167]، ازاین‌رو آنها با پیشنهاد موسی توبه کردند و پس از به جا آوردن شرط قبولی توبه ـ کشتن همدیگر ـ[168] مورد عفو الهی واقع شدند. (بقره/2،51 ـ 52‌، 54‌؛ نساء/4،153)
 

7. الیاس(علیه السلام):

قوم الیاس در سرزمین بعلبک لبنان می‌زیستند و بت طلایی[169] بعل را که بزرگ‌ترین بت آنان بود[170] و طول آن به 20 زراع می‌رسید و 4‌صورت و بالغ بر 400 نفر خادم داشت[171] و به گفته برخی آن را نماد خورشید دانسته‌اند،[172] پرستش می‌کردند. الیاس که از پیامبران‌بنی‌اسرائیل و از فرزندان هارون‌بن عمران است[173] با جملات «أتدعون بعلاً = آیا بت‌بعل را می‌پرستید» و «ألا‌تتّقون = چرا از خدا نمی‌ترسید» (صافّات/37، 124 ـ 125) تعجب و اعتراض خویش را نسبت به بت‌پرستی اعلام کرد و آنان را از عذاب الهی و کیفر اخروی برحذر داشت[174] (صافّات/37، 127)؛ امّا آنها برای توجیه اعمال خود می‌گفتند: این سنت پدران ماست و ما از سنت آنها دست برنمی‌داریم. حضرت الیاس تأکید کرد که شایسته پرستش کسی است که ربّ و نظام بخش جهان و پرورش دهنده شما و پدران و نیاکان شماست. اگر آنان در شناخت معبود حقیقی به خطا رفتند شما چرا راه خطا را می‌پویید: «اَللّهَ رَبَّکُم و رَبَّ ءابائِکُمُ الاَوَّلین» (صافّات/37، 126)؛ ولی آنان الیاس را تکذیب کرده، بر بت‌پرستی خویش پای فشردند. (صافّات/37،127)
 

8. سلیمان(علیه السلام):

قوم سبأ که از نعمتهای فراوانی برخوردار بودند و زنی به نام بلقیس بر آنان حکومت می‌کرد، در زمان حضرت سلیمان(علیه السلام)می‌زیستند. آنها جمعیتی خورشید پرست بودند و شیطان این عمل زشت را برایشان آراسته بود که‌به‌دعوت سلیمان حق را پذیرا شده[175]، بت‌پرستی را ظلمی بر‌خویشتن معرفی کردند. (نمل/27، 20‌ـ‌43)
 

9. ابراهیم(علیه السلام):

قوم ابراهیم بر اثر نادانی و ضعف فکری گرفتار انواع بت‌پرستی مانند پرستش ستاره، ماه و خورشید[176] (انعام/ 6، 76 ـ 79) شده بودند و با تعصب جاهلی به گونه‌ای بر آن اصرار و مداومت میورزیدند که مردم حتی توان تصور مخالفت با آن را نداشتند، از همین رو پس از آنکه ابراهیم با آنان به مقابله برخاست ابتدا سخن او را نوعی بازی تلقی کردند: «قالوا اَجِئتَنا بِالحَقِّ اَم اَنتَ مِنَ اللّـعِبین» . (انبیا/21، 55) رأی عمومی مردم به سوزاندن ابراهیم گواه تعصب شدید آنان به بت‌پرستی بوده و نیز پاسخ ابتهاج‌آمیز آنان به ابراهیم(علیه السلام): «قالوا نَعبُدُ اَصنامـًا فَنَظَـلُّ لَها عـکِفین» (شعراء/26،71) نشان می‌دهد که تا چه حدّ به بت‌پرستی خویش افتخار می‌کردند.[177]
رهبری بت پرستان را آزر ـ عمو یا جد مادری یا ناپدری ابراهیم[178] - بر عهده داشت[179]، از این رو ابراهیم قیام در برابر بت‌پرستی را از آزر آغاز کرد.[180]
او که همواره در برابر آزر برخوردی توأم با ادب[181]، مدارا[182]، دلسوزی و خویشتن‌داری داشت، در آغاز از علت گرایش آزر به بت‌پرستی به گونه‌ای که دلیل بطلان بت پرستی را همراه داشته باشد جویا شد[183]: «یـاَبَتِ لِمَ تَعبُدُ ما لا یَسمَعُ ولا یُبصِرُ ولا یُغنی عَنکَ شیــا» (مریم/19،42)، آنگاه گمراهی او و قومش را با صراحت به وی گوشزد کرد (انعام/6،74) و از آزر خواست تا از او پیروی کند و گر نه به عذاب الهی گرفتار خواهد شد. (مریم/19،45)
ابراهیم(علیه السلام) مخالفت عملی خود با بت پرستی را قبل از نبوت با شکستن بتی که آزر با هنرمندی تمام تراشیده بود به وی نشان داد و هنگامی که آزر او را برای فروش بتها به بازار فرستاد، بتها را در لجنزار غوطهور ساخته، در بین مردم فریاد زد: چه کسی چیزی را که سود و زیانی برایش ندارد می‌خرد؟! و پس از این اقدام به جرم توهین به بتها به فرمان آزر‌زندانی شد[184] و آنگاه خود را برای هرگونه عکس‌العملی آماده کرد.
آزر او را به رجم تهدید کرد: «لـَئِن لَم تَنتَهِ لاََرجُمَنَّک» (مریم/19،46) و ابراهیم ضمن پافشاری بر وظیفه خویش به نشان تواضع، تهدید وی را با سلام پاسخ گفت: «قالَ سَلـمٌ عَلَیک» . (مریم/19،47)
او پس از اینکه آزر گفت: از من دور شو: «واهجُرنی مَلیـّا» مریم/19،46) اعلام کرد که از شما و آنچه غیر از خدا می‌پرستید کناره‌گیری می‌کنم[185]: «و اَعتَزِلُکُم وما تَدعونَ مِن دونِ اللّه» (مریم/19،48) و به وی هشدار داد که بت‌پرستی ریشه در وسوسه شیطان داشته، به انقطاع شخص از ولایت الهی و در نهایت ولایت شیطان بر او که به معنای نابودی و خذلان است[186]‌خواهد انجامید.
کوششهای ابراهیم در راستای هدایت بت‌پرستان (ارشاد، احتجاجها، ابراز تنفر از بت پرستی، مقاومت شجاعانه او در شکستن بتها، تحمل سخنان استهزاآمیز و تکذیب گرایانه و به جان خریدن آتش) نمونه‌هایی از رفتار پسندیده‌ای است که ابراهیم را اسوه و الگوی موحدان ساخته است، از این رو خداوند خواسته وی را مبنی بر دوری خود و فرزندانش از پرستش بتها: «واجنُبنی وبَنِیَّ اَن نَعبُدَ الاَصنام» (ابراهیم/14،35) مستجاب‌کرد.[187]
 

الف: احتجاجهای ابراهیم(علیه السلام)

1. بی‌اثر بودن عبادت بتها:

«یـاَبَتِ لِمَ تَعبُدُ ما لا یَسمَعُ و لا یُبصِرُ ولا یُغنی عَنکَ شیــا» (مریم/19،42)، «اَفَتَعبُدونَ مِن دونِ اللّهِ ما لا یَنفَعُکُم شیــًا ولا یَضُرُّکُم» (انبیاء/21، 66)، «قالَ هَل یَسمَعونَکُم اِذتَدعون * اَو یَنفَعونَکُم اَو یَضُرّون.» (شعراء/ 26، 72 ـ 73)
پرستش به انگیزه جلب نفع و دفع زیان یا سپاس در برابر نعمتهای اعطایی از سوی معبود است؛ ولی بت از بارزترین صفات ربوبیّت یعنی علم و قدرت تهی است و در نتیجه نه توان رساندن خیر به پرستش‌کننده خویش و دفع شر از او را دارد و نه از عبادت پرستشگران خود آگاه می‌شود، به همین دلیل عبادت آن لغو[188] و آنگاه که‌به انگیزه سپاس باشد عملی بی معنا و زشت[189]‌است.
در بیانی دیگر ابراهیم(علیه السلام) با استدلال بر ناتوانی بتها از روزی رساندن به انسان و انحصار رزّاقیّت در خداوند، لغو بودن عبادت آنها را بیان داشته است: «اِنَّ الَّذینَ تَعبُدونَ مِن دونِ اللّهِ لا یَملِکونَ لَکُم‌رِزقـًا‌...» (عنکبوت/ 29، 17)؛ بدین شرح که مالکیّت تابع ایجاد بوده، به اعتراف خود شما ایجاد در انحصار خداوند است، پس خداوند که شما و رزق شما را پدید آورده زمامدار و مالک رزق شماست؛ نه بتها، بنابراین پرستش بتها به طمع جلب رضایت و رزق، عملی بی حاصل به‌شمار می‌آید.[190]


 

2. تلازم خالقیّت و ربوبیّت:

«قالَ اَفَرَءَیتُم ما کُنتُم تَعبُدون * اَنتُم وءاباؤُکُمُ الاَقدَمون * فَاِنَّهُم عَدُوٌّ لی‌اِلاّ‌رَبَّ العــلَمین * اَلَّذی خَلَقَنی فَهُوَ یَهدین * والَّذی هُوَ یُطعِمُنی و یَسقین.» (شعراء/26، 75 ـ 80) حاصل این استدلال چنین است که اولا بدون تردید خلق و ایجاد به آفریدگار یکتا مستند است و ثانیاً ممکن نیست که تدبیر از خلق جدا باشد، زیرا موجودات جسمانی به تدریج کامل می‌شوند، بنابراین معقول نیست که خلق به چیزی و تدبیر به چیز دیگر مستند باشد و چون خالق، خداست مدبّر هم اوست.[191] سخن ابراهیم(علیه السلام)که در آیات 95 ـ 96 صافّات/37: «اَتَعبُدونَ ما تَنحِتون * واللّهُ خَلَقَکُم و ما تَعمَلون» آمده است نیز به همین برهان اشاره دارد. که خداوند، آفریدگار انسان و عمل (ساخته) اوست و آفرینش نیز از تدبیر جدا نیست، پس خداوند رب و پروردگار انسان شمرده می‌شود و همو شایستگی عبودیت دارد؛ نه چیزی که ساخته دست انسان‌است.[192]
در نظری دیگر مراد آیه این است که شما و بتهای دستسازتان در ویژگی مخلوق بودن شریک هستید، پس چگونه مخلوقی می‌تواند خدای مخلوق دیگر قرار گیرد؟[193] و چگونه آثار عمل انسان‌بر روی چوب و سنگ باعث می‌شود آنها معبود انسان قرار گیرند؟[194]
 

3. دروغ بودن ادعای واگذاری ربوبیت از طرف خدا به بتها:

با توجّه به اینکه بت‌پرستان آفریدگار یکتا را پذیرفته، ولی معتقد بودند خداوند، امر تدبیر را به بعضی از مخلوقهای خویش سپرده که بتها نماد و سمبل آنها به شمار می‌آیند[195] و ازاین‌رو به عبادت بتها می‌پرداختند، ابراهیم بارها با تعبیرهای گوناگون گوشزد کرد که این مطلب ادعایی بی‌دلیل و ساخته و پرداخته شما بوده، دروغی بیش نیست. در آیه 17 عنکبوت/29: «اِنَّما تَعبُدونَ مِن دونِ اللّهِ اَوثـنـًا و تَخلُقونَ اِفکـًا» واژه اوثان به صورت نکره آورده شده تا بی‌ارزشی بتها را نشان دهد و بیان کند که داستان معبود بودن بتها فقط ادّعای محض بوده، حقیقتی ورای این ادعا وجود ندارد و آنگاه با آوردن جمله «تَخلُقونَ اِفکـًا» بیان داشته که معبود نامیدن و عبادت بتها دروغپردازی است[196]؛ همچنین در آیه 86‌صافّات/ 37: «اَئِفکـًا ءالِهَةً دونَ اللّهِ تُریدون» معبود نامیدن غیر «اللّه» را زشت‌ترین دروغ نامیده است.[197] در آیه 81 انعام/ 6 نیز ابراهیم(علیه السلام) بر این مطلب تأکید کرده که اگر خدا، عبادت برخی از آفریدگان را بر ما واجب کرده بود به طور قطع حجت و برهانی بر آن قرار می‌داد و این دستور را به ما ابلاغ می‌کرد: «اَنَّکُم اَشرَکتُم بِاللّهِ ما لَم‌یُنَزِّل بِهِ‌عَلَیکُم سُلطـنـًا ...» . بنا‌به قولی مقصود ابراهیم(علیه السلام)در آیه 87 صافّات/37: «فَما ظَنُّکُم بِرَبِّ العــلَمین» ‌نیز این است که آیا گمان می‌برید پروردگار جهانیان اجازه داده که شما این جمادات را در معبودیّت شریک او قرار دهید.[198] شایان ذکر است که شرک نامیدن بت‌پرستی در آیه بدین جهت است که بت‌پرستان مانند مشرکان عرب خدا را خالق هستی می‌دانستند.[199]
 

4. تنافی افول با ربوبیت:

قرآن کریم این برهان را در قالب جمله‌ای کوتاه باز گفته است: «لا‌اُحِبُّ‌الاَفِلین» . (انعام/ 6‌، 76)
این برهان بر دو مقدمه متکی است: نخست اینکه ربوبیت با محبوبیت ملازم است، زیرا ربوبیت پیوندی حقیقی میان ربّ و مربوب است که کشش تکوینی مربوب به سوی ربّ و در نتیجه دلدادگی مربوب به ربّ را در پی دارد. دوم اینکه آفل (چیزی که از انسان پنهان می‌شود) نمی‌تواند محبوب باشد، زیرا افول آفل بدین معناست که انسان پس از دستیابی آن را از دست خواهد داد و انسان هرگز نمی‌تواند در حد پرستش، دلداده چیزی شود که از دست رفتنی است. صورت استدلال با توجّه به این دو مقدمه این است: ربّ باید محبوب باشد و اجرام آسمانی چون آفل‌اند نمی‌توانند محبوب باشند و به همین دلیل ربّ نیستند.[200] این برهان نه تنها ربوبیت خورشید، ماه و ستارگان را باطل می‌کند، بلکه برهانی قاطع برای ابطال هر نوع بت‌پرستی است، چنان که معیار ارائه شده در این برهان یعنی عدم تعلق حبّ به آفل شامل هر آنچه برای انسان جاوید نمی‌ماند در همه جسمانیات جاری است، بلکه الوهیّت ارباب انواع و موجودات نوریّه‌ای که بعضی بت‌پرستان آن را از ماده، طبیعت، جسمانیّت و حرکتْ برتر و منزّه می‌دانند نیز با این برهان باطل می‌شود، زیرا آنان تصریح می‌کنند که این انواع با همه شرافت وجود و صفا و نورانیّت، مقهور خدا بوده، در برابر نور او مستهلک‌اند و به همین دلیل، اگر در برابر آنان حبّی ابراز شود این حبّ متعلق به مدبّرشان است؛ نه خود آنان[201]، پس ربّ واقعی مدبّر آنها یعنی خداوند است؛ نه خود آنها.
به گفته برخی پایه سخن ابراهیم(علیه السلام) منافات افول (خفا و احتجاب) با ربوبیّت است، زیرا با بی‌خبری از عابد ملازم است، از همین رو ابراهیم به ظهور و طلوع این اجرام استناد نکرد (با وجود آنکه طلوع نیز مانند افول گونه‌ای جابه‌جایی است)، زیرا ظهور و طلوع با ربوبیّت منافاتی ندارد.[202] مفسران در ذیل آیه یاد شده وجوهی دیگر نیز گفته‌اند. (‌=>‌ابراهیم)
 

ب: بت‌شکنی ابراهیم:

ابراهیم(علیه السلام) که در برابر مردمی بت‌پرست، متعصب و مقتدر قرار‌داشت با شجاعت تصمیم خویش را آن هم با‌تعیین زمان اجرای آن یعنی وقتی که بتواند در شهر تنها باشد اعلام کرد: «و تَاللّهِ لاََکیدَنَّ اَصنـمَکُم بَعدَ اَن تُوَلّوا مُدبِرین» . (انبیاء/21، 57) فرصت فرا رسید و مردمْ شهر را برای شرکت در مراسم عید ترک کردند[203]؛ امّا ابراهیم عذر آورد و در شهر ماند: «فَقالَ اِنّی سَقیم» . (صافّات/37،89) او پس از دور شدن مردم از شهر به سراغ بتها آمد و از سر استهزای بتها[204] یا تقبیح بت‌پرستان[205] یا از‌سر خشم[206] به آنها گفت: چرا از این غذاها که صاحبان شما نزدتان نهاده‌اند نمی‌خورید؟! شما را چه شده است که سخن نمی‌گویید: «فَراغَ اِلی ءالِهَتِهِم فَقالَ اَلا تَأکُلون * ما لَکُم لا‌تَنطِقون» (صافّات/37، 91 ـ 92)، آنگاه با تیشه نجاری[207] یا تبر[208] به طرف بتها رفت: «فَراغَ عَلَیهِم ضَربـًا بِالیَمین» (صافّات/37،93) و آنها را قطعه قطعه کرد: «فَجَعَلَهُم جُذذًا» (انبیاء/21،‌58)[209]؛ امّا از شکستن بت بزرگ (افلون)[210] خودداری کرد: «اِلاّ کَبیرًا لَهُم» . (انبیاء/21،58)
قرآن انگیزه ابراهیم(علیه السلام) را در عدم تعرض به بت بزرگ آن دانسته است که مردم [برای دستگیری وی] به سراغش آمده: «لَعَلَّهُم اِلَیهِ یَرجِعون» (انبیاء/21، 58) و او با نسبت دادن ظاهری شکستن بتها به بت بزرگ با آنها محاجّه کند و بطلان خدایی بتها را آشکار سازد[211]، گرچه به‌احتمالی مرجع ضمیر «اِلَیهِ» خداوند[212] است؛ یعنی مردم به عقیده ابراهیم که پرستش خدای یگانه است گراییده، از باطل دست بکشند.[213]
ابراهیم پس از شکستن بتها تبر خویش را به گردن بت بزرگ آویخت و از بتکده خارج شد.[214] بت‌پرستان پس از بازگشت و روبه رو شدن با صحنه بتکده عامل این کار را ستمگر خوانده، به جستوجوی او پرداختند: «قالوا مَن فَعَلَ هـذا بِـالِهَتِنا اِنَّهُ لَمِنَ الظّــلِمین» . (انبیاء/21، 59) در پی‌معرفی ابراهیم: «قالوا سَمِعنا فَتًی یَذکُرُهُم یُقالُ لَهُ اِبرهیم» (انبیاء/21، 60) تصمیم بر آن شد تا او را در اجتماع مردم حاضر کنند: «قالوا فَأتوا بِهِ عَلی اَعیُنِ النّاسِ» (انبیاء/ 21، 61) و به این منظور به سرعت به سوی او شتافتند: «فَاَقبَلوا اِلَیهِ یَزِفّون» . (صافّات/37، 94) از کلمه «هـذا» در آیه 63 انبیاء/21: «بَل فَعَلَهُ کَبیرُهُم هـذا» به دست می‌آید که این اجتماع در همان محل بتکده بوده‌است.[215]
انگیزه مشرکان از احضار ابراهیم در برابر اجتماع مردم آن بوده که اگر کسی او را در حال شکستن بتها دیده گواهی دهد[216] یا آنان که سخنان او را بر ضد بتها شنیده‌اند گواهی داده، از این راه از‌ابراهیم اقرار بگیرند[217] یا نظر بر آن بوده که مردم مجازات او را ببینند تا درس عبرتی برای همگان باشد[218]: «لَعَلَّهُم یَشهَدون» . (انبیاء/21، 61) سرانجام ابراهیم(علیه السلام)دستگیر شد و به گفته‌ای او را نزد نمرود آورده[219]، از وی پرسیدند: آیا تو با خدایان ما چنین کرده‌ای: «قالوا ءَاَنتَ فَعَلتَ هـذا بِـالِهَتِنا یـاِبرهیم» . (انبیاء/21، 62) ابراهیم پاسخ داد: بلکه بت بزرگ [که تبر را به گردن دارد] با دیگر بتها چنین کرده است: «بَل فَعَلَهُ کَبیرُهُم هـذا» . (انبیاء/21،63) اگر بتها به سخن گفتن توانا هستند از خود آنها بپرسید: «فَسـَلوهُم اِن کانوا یَنطِقون» . (انبیاء/ 21، 63) آیات بعدی نشان می‌دهد که پاسخ ابراهیم حقیقت را برای مشرکان روشن[220] و حجت را بر آنها تمام کرد[221] و کسانی که لحظاتی پیش، ابراهیم را ستمگر می‌دانستند، به عقل[222] و فطرت خویش بازگشتند[223] و به ستمکاری خویش به سبب عبادت بتها[224] اعتراف کردند: «فَرَجَعوا اِلی اَنفُسِهِم فَقالوا اِنَّکُم اَنتُمُ‌الظّــلِمون» (انبیاء/‌21،‌64)، آنگاه آنان بر سرهای خود واژگونه شدند؛ یعنی احتجاجشان واژگون شد و دلیلشان به جای اثبات مدعایشان ادعای ابراهیم(علیه السلام) را ثابت کرد، زیرا به ناتوانی بتها اقرار کردند: «ثُمَّ نُکِسوا عَلی رُءوسِهِم لَقَد عَلِمتَ ما هـؤُلاءِ یَنطِقون» . (انبیاء/21، 65)
برخی گفته‌اند: مراد این است که بت‌پرستان در برابر ابراهیم متحیّر ماندند و در نتیجه سرها را از شرم به زیر انداخته، برضدّ خویش اعتراف کردند: «لَقَد عَلِمتَ ما هـؤُلاءِ یَنطِقون» .[225] (انبیاء/21،65)
برخی دیگر گفته‌اند: منظور آن است که مشرکان با وجود درک حقیقت در برابر ابراهیم به مجادله باطل[226] و مخاصمه پرداختند و با توجّه به ناتوانی بتها از تکلم، سخن ابراهیم را اعتراف به شکستن بتها به شمار آورده، اثبات جرم ابراهیم را اعلام داشتند.[227] گرچه بعضی این جمله بت‌پرستان را (تو‌می‌دانی بتها همواره خاموش‌اند و ابهت سکوت را نمی‌شکنند) کوششی برای عذر آوردن از سوی بتها دانسته‌اند تا بدین وسیله ضعف و زبونی آنها را کتمان کنند.[228]ابراهیم(علیه السلام) با استناد به اعتراف آنان به بیان بطلان بت‌پرستی پرداخت، آنگاه بیزاری خود را از بت‌پرستان و بتهای آنان اعلام و آنان را سرزنش کرد که چرا اندیشه نمی‌کنید[229]: «اُفّ لَکُم ولِما تَعبُدونَ مِن دونِ اللّهِ اَفَلا تَعقِلون» . (انبیاء/21،‌67) سخن نگفتن بتها بدین معناست که آنها چیزی نمی‌دانند و برکاری قادر نیستند و سود و زیان شما‌به دست بتها نیست، پس پرستش آنها بیهوده‌است.
بت‌پرستان ابراهیم(علیه السلام) را مجرم شناختند و به اتفاق برای حمایت از بتهایشان (انبیاء/ 21، 68‌؛ صافّات/ 37، 97) به سوزاندن وی رأی دادند: «قالُوا ابنوا لَهُ بُنیـنـًا فَاَلقوهُ فِی الجَحیم» صافّات/37،‌97)، ازاین‌رو حصاری عظیم فراهم آورده، به گردآوری هیزم پرداختند[230]، آنگاه هیزمها را در بنای یاد شده انباشته، آنها را آتش زدند و چون توان نزدیک شدن به آتش نبود[231] ابراهیم را دست بسته[232] در منجنیق نهاده[233]، به درون آتش افکندند؛ ولی آتش به فرمان خدا سرد و سلامت شد: «یـنارُ کونی بَردًا و سَلـمـًا» (انبیاء/21،69) و او از سوختن رهایی یافت: «فَاَنجـهُ اللّهُ مِنَ النّارِ» . (عنکبوت/29، 24) این رخداد چنان حجت آشکاری بر حقانیت توحید و بطلان بت‌پرستی بود که نمرود بی‌اختیار به ستایش خدای ابراهیم پرداخته، گفت: اگر کسی خدایی برمی‌گزیند باید مانند خدای ابراهیم برگزیند و آزر که تا این زمان به لجاجت خویش در برابر ابراهیم(علیه السلام) ادامه داده بود وی را که در میان آتش سالم دید گفت: ای ابراهیم خدای تو خوب خدایی است.[234] به این ترتیب مقاومت بت‌پرستان در برابر ابراهیم(علیه السلام)مایه زیان بیشتر: «و اَرادوا بِهِ کَیدًا فَجَعَلنـهُمُ الاَخسَرین» (انبیاء/21،70) و پستی آنان شد: «فَاَرادوا بِهِ کَیدًا فَجَعَلنـهُمُ الاَسفَلین» . (صافّات/37،98)
 

10ـ پیامبر اسلام(صلی الله علیه وآله):

اعراب نیز با دور‌شدن از دین حنیف به بهانه‌های گوناگون به بت‌پرستی روی آورده[235]، با سوت کشیدن و کف‌زدن در کنار کعبه به پرستش بتها می‌پرداختند. (انفال/8‌،35)
هر قبیله از قبایل عرب که بتهای پنج‌گانه قوم نوح به آنان منتقل شده بود[236] برای خود بتی برگزیده بود[237] که به آن منتسب می‌شد و برای فرزندان خود نامهایی برگرفته از اسامی بتها، همچون عبدالعزی و عبد منات انتخاب می‌کرد.[238] بت چوبی[239] عُزّی مخصوص قریش بود و لات از آنِ طایفه ثقیف و منات مخصوص اوس و خزرج بود[240] و افزون بر آن اهالی مکه بتهایی به نامهای هبل، نائله، اساف داشتند[241]؛ نیز سنگهایی در اطراف کعبه نصب کرده بودند که شکل و صورت خاصی نداشت و آنها را «نُصُب» می‌نامیدند.[242] برخی گفته‌اند: مشرکان عرب دو بت دیگر نیز به نام جبت و طاغوت داشتند.[243] شمار بتهای کوچک و بزرگ در مکه بالغ بر 360 بت می‌شد[244] و در هر خانه‌ای بتی قرار داشت که پرستش می‌شد و هنگام آغاز سفر و پایان آن، ابتدا برای استلام به‌سراغ بت می‌رفتند.[245] بت‌پرستان برای بتها خادمان مخصوص می‌گماردند.[246] آنان در مقابل بتها حیوانهایی قربانی می‌کردند و خون قربانی را بر آنها می‌مالیدند و با این عمل خویش‌سعی در دفع امراضی نظیر برص و جذام و جن‌زدگی از خود و به ویژه کودکان خویش داشتند.[247]
آنها حتی بخشی از اموال خود را برای بتها قرار داده: «و یَجعَلونَ لِما لا یَعلَمونَ نَصیبـًا مِمّا‌رَزَقنـهُم» (نحل/16، 56) قسمتی از شتران و چارپایان و بخشی از زراعت خود را در راه بتها صرف می‌کردند و می‌گفتند: «هـذا لِشُرَکائِنا» . (انعام/6‌،136) این سهمْ ویژه خادمان و متولیان بت‌و بتخانه ومراسم قربانی و استفاده خودشان بود[248]، در حالی که سهم خدا را به کودکان و مهمانان می‌دادند، افزون بر آن، سهم بت را بر سهم خدا ترجیح می‌دادند و اگر سهم بتها آسیب می‌دید از سهم خدا برای آنها صرف می‌کردند و برخی از بت پرستان به تبعیت از نیاکانشان استفاده از چهار نوع حیوان اهلی را به خاطر بتها حرام کرده بودند[249] و در واقع آنها را نذر بتها می‌کردند[250]، افزون بر اینها گاهی حتی فرزندانشان را برای بتها قربانی و به آن افتخار می‌کردند: «و‌کَذلِکَ زَیَّنَ لِکَثیر مِنَ المُشرِکینَ قَتلَ اَولـدِهِم شُرَکاؤُهُم‌...» . (انعام/6‌،137)
پیامبر اسلام که از طرف پروردگار با بیّنه و دلیلی روشن برای هدایت انسانها مبعوث شده بود: «...‌قُل اِنّی عَلی بَیِّنَة مِن رَبّی» (انعام/6‌، 56‌ـ‌57 و نیز یوسف/12،108) در برابر بت‌پرستان قیام کرد. آن حضرت ضمن افشای ماهیّت بتها (زمر/39،38) بت‌پرستی را نکوهش کرد و بت‌پرست را چون کسی دانست که با کف باز آب را به دهان می‌برد (رعد/13،14) یا مانند کسی که در بیابان راه را گم کرده و قادر بر تصمیم‌گیری هم نیست[251]: «کالَّذِی استَهوَتهُ الشَّیـطینُ فِی الاَرضِ حَیرانَ» . (انعام/6‌،71)
بدین‌سان وی از بت‌پرستی بیزاری جست (انعام/6‌،19 و نیز کافرون/109، 2، 4) و بت‌پرستان را از عذاب الهی برحذر داشت (فرقان/25،40، 42) و بی‌پناهی و یاور نداشتن‌آنان را در برابر غضب الهی متذکر شد. (فرقان/25،42 ـ 43)
در همین راستا خدای سبحان به پیامبر(صلی الله علیه وآله)می‌فرماید: شک و تردیدی در مورد چیزی که اینها می‌پرستند به خود راه مده [در امدادهای الهی و شکست قوم بت پرست ستمگر تردید نداشته‌باش]، زیرا اینان از همان راهی می‌روند که گروهی از پیشینیان رفتند و همان چیزی را می‌پرستند که نیاکانشان از قبل می‌پرستیدند، بنابراین سرنوشتی بهتر از آنان نخواهند داشت. ما حتماً نصیب و سهم آنها را بدون کم و کاست از مجازات و عذاب خواهیم داد، چنان که اگر به راه حق باز گردند نصیب آنها از پاداش ما محفوظ است: «فَلا تَکُ فی مِریَة مِمّا یَعبُدُ هـؤُلاءِ ما‌یَعبُدونَ اِلاّ کَما یَعبُدُ ءاباؤُهُم‌مِن قَبلُ واِنّا لَمُوَفّوهُم نَصیبَهُم غَیرَ مَنقوص» . (هود/11،109)
بت‌پرستان عرب که از یگانه‌پرستی و توحید متنفر بودند: «واِذا ذُکِرَ اللّهُ وحدَهُ اشمَاَزَّت قُلوبُ الَّذینَ لا یُؤمِنون» (زمر/39،45 و نیز اسراء/17،46) از قطع ارتباطشان با بتها هراس داشتند و می‌پنداشتند اگر بت‌پرستی را رها کنند قحطی و سختیهای دیگر آنها را فرا می‌گیرد[252]، ازاین‌رو ابتدا گفتند: «اَجَعَلَ الألِهَةَ اِلـهـًا واحِدًا اِنَّ هـذا لَشَیءٌ عُجاب = آیا او (پیامبر(صلی الله علیه وآله)) به جای این همه خدایان [بتها][253] خدای واحدی قرار داده؟ راستی این چیز عجیبی است». (ص/38، 5) سپس با مسخره کردن پیامبر اسلام (فرقان/ 25، 41 ـ 42) و اتهام جادوگری و دروغگویی (سبأ/34،43) و شاعری و دیوانگی (صافّات / 37، 35 ـ 36) و نیز کاهن بودن[254] به رویارویی با وی برخاستند و از تاریخ درس عبرت نگرفته (فرقان/25،40، 43)، بدون هیچ‌گونه دلیل یا داشتن علم و آگاهی (بقره/2، 111؛ حجّ/22،71) و با بی‌توجهی به ربوبیّت الهی و جایگاه انسانی خویش بر باطل خویش پافشاری می‌کردند[255] (یونس/10،106) و به پیامبر(صلی الله علیه وآله)گفتند: کیفرهایی که ما را به آنها تهدید می‌کنی زودتر بیاور. پیامبر(صلی الله علیه وآله) فرمود: آنچه شما درباره آن عجله می‌کنید به دست من نیست و چنانچه به دست من بود کار میان من و شما خاتمه می‌یافت؛ ولی بدانید خداوند از همه کس بهتر ستمکاران را می‌شناسد: «ما عِندی ما تَستَعجِلونَ بِهِ ... * قُل لَو اَنَّ عِندی ما تَستَعجِلونَ بِهِ لَقُضِیَ الاَمرُ بَینی و بَینَکُم واللّهُ اَعلَمُ بِالظّــلِمین» (انعام/6‌،‌57 ـ 58) یا از وی خواستند بت بپرستد: «قُل اَفَغَیرَ اللّهِ تَأمُرُونّی اَعبُدُ اَیُّهَا الجـهِلون» . (زمر/39،64) آنان با ظهور نشانه‌های پیروزی توحید از پیامبر خواستند با آنها سازش کند[256] و پرستش بتها را اجازه دهد و حتی با توجه به روحیه استکباری خویش (صافّات/37، 35 ـ 36) سعی در بازگرداندن مسلمانان از آیین اسلام به سوی بت‌پرستی داشتند (ص/38، 4 تا 8)؛ امّا پیامبر اسلام(صلی الله علیه وآله)با اعلام عدم امکان سازش با بت‌پرستان: «قُل یـاَیُّهَا النّاسُ اِن کُنتُم فی شَکّ مِن دینی فَلاَ اَعبُدُ الَّذینَ تَعبُدونَ مِن دونِ اللّه» (یونس/10،104) و اینکه این عدم سازش همیشگی است و دین امری قراردادی نیست که پیشنهاد شود که یک سال ما بر اساس عقیده شما عمل می‌کنیم و یک سال هم شما به عقیده ما عمل کنید[257]، بلکه حقیقتی است که همگان باید مطیع آن باشند (کافرون/109،1 ـ 6)، با تمام توان در جهت مبارزه با بت‌پرستی کوشید و سرانجام در روز فتح مکّه با پیروزی وارد مسجدالحرام شد و در حالی که بتها را سرنگون می‌ساخت به امر خدا فرمود[258]: «جاءَ الحَقُّ وزَهَقَ البـطِـلُ اِنَّ البـطِـلَ کانَ زَهوقـا» . (اسراء/17، 81)
 

احتجاجهای پیامبر اسلام با بت‌پرستان:

پیامبر اسلام در طول مبارزه خود با بت‌پرستی همواره تلاش می‌کرد با احتجاجهای روشن بطلان پرستش بت را آشکار ساخته، بت‌پرستان را به سوی توحید هدایت کند که به برخی از آنها اشاره‌می‌شود:
 

1. نفی هرگونه ضرر و نفع از بتها:

بت‌پرستان و خداپرستان هر دو نیازمندی انسان به تکیه گاهی قدرتمند و آگاه را باور دارند؛ ولی قرآن خدا را تگیه‌گاه قدرتمند معرفی و پرستش وی را توصیه می‌کند و بت‌پرستان بتها را که مالک سود و زیان خود و مالک مرگ و حیات و رستاخیز خویش نیستند؛ تا چه رسد به دیگران: «واتَّخَذوا مِن دونِهِ ءالِهَةً ... لا یَملِکونَ لاَِنفُسِهِم ضَرًّا ولا نَفعـًا و‌لا‌یَملِکونَ مَوتـًا ولا حَیوةً و لا نُشورا» . (فرقان/25،3) خدای سبحان به پیامبر می‌فرماید: بگو: آیا هیچ درباره معبودان دروغین اندیشه کرده‌اید که اگر خدا بخواهد به من زیانی برساند آیا آنها می‌توانند آن را برطرف سازند؟ یا اگر اراده کند رحمتی را نصیبم گرداند آیا آنها توانایی دارند جلو رحمت او را بگیرند: «قُل اَفَرَءَیتُم ما تَدعونَ مِن دونِ اللّهِ اِن اَرادَنِیَ اللّهُ بِضُرّ هَل هُنَّ کـشِفـتُ ضُرِّهِ اَو اَرادَنی بِرَحمَة هَل هُنَّ مُمسِکـتُ رَحمَتِه» . (یونس/10، 107 و نیز زمر/39،38) بی‌شک پاسخ منفی است، ازاین‌رو پرستش آنها کاری بیهوده و ظلم به خویشتن است (یونس/10،106)؛ همچنین پیامبر(صلی الله علیه وآله) به ناتوانی بتها در برابر خدا و عدم قدرت آنها بر نجات بت‌پرستان از عذاب وی احتجاج کرد (انعام/6‌، 63 ـ 65) و فرمود: اگر بتها توانایی می‌داشتند در گذشته بت‌پرستان را از عذاب خدا نجات می‌دادند یا در پیشگاه او برای آنان شفاعت می‌کردند[259] و نیز آن حضرت با تکیه بر مرده بودن بتها و جهل به قیامت (نحل/16، 17 ـ 21) و ناتوانی آنها از هدایت انسانها، روزی دادن به بت‌پرستان (اعراف/7، 191) و اجابت خواسته‌های آنان، بر نفی بت‌پرستی استدلال فرموده است. (اعراف/7، 192 ـ 194؛ یونس/10،35)
 

2. تلازم معبودیت و خالقیت:

پرستش درخور کسی است که خالق موجودات و اصول نعمتها[260] و افزون بر خلقت ابتدایی قادر بر معاد نیز باشد[261]، در حالی که بتها خالق چیزی نیستند و از پدید آوردن جهان هستی و تجدید خلقت آن ناتوان (یونس/10،34)، بلکه خود مخلوق‌اند: «واتَّخَذوا مِن دونِهِ ءالِهَةً لا یَخلُقونَ شیــًا وهُم یُخلَقونَ» (فرقان/25،3) «أیُشرِکونَ ما لا یَخلُقُ شیــًا و هُم یُخلَقون» . (اعراف/7،191)
اگر از خود بت‌پرستان پرسیده شود که چه کسی آسمانها و زمین را آفرید؟ مسلمًا می‌گویند: خدا، در حالی که بتها حتی قدرت ندارند مگسی را بیافرینند، هر چند دست به دست هم دهند: «اِنَّ‌الَّذینَ تَدعونَ مِن دُونِ اللّهِ لَن یَخلُقوا ذُبابـًا و‌لَوِ‌اجتَمَعوا لَه» (حجّ/22، 73)، بنابراین خداوند با استفهام انکاری می‌فرماید: آیا آنان خدایانی را برگزیده‌اند که نمی‌توانند موجودات زنده را بیافرینند و در جهان پراکنده سازند: «اَمِ اتَّخَذوا ءالِهَةً مِنَ الاَرضِ هُم یُنشِرون» (انبیاء/21، 21) و اگر بت‌پرستان معتقدند که بتها مظهر فرشتگان و ملائکه و مقدّسان آسمان هستند ـ چنان که عقیده جمعی از آنها بود ـ باید شرکت آنها را در آفرینش آسمانها نشان دهند: «قُل اَرَءَیتُم شُرَکاءَکُمُ الَّذینَ تَدعونَ مِن دونِ اللّهِ اَرونی ماذا خَلَقوا مِنَ الاَرضِ اَم لَهُم شِرکٌ فِی السَّمـوت» (فاطر/35،40)، بنابراین توانایی خداوند بر آفرینش و ناتوانی بتها از آن، هرگونه بت‌پرستی را نفی می‌کند. (انعام/6‌، 100 ـ 102؛ رعد/13،16؛ نحل/16،17 ـ 20) در آیات 60 ـ 64 نمل/27 از 12 نشانه و موهبت خدای بزرگ در عالم هستی ضمن 5 پرسش سخن می‌گوید. نشانه‌های مزبور عبارت‌اند از: خلقت آسمان و زمین، نزول باران و آثار حیاتی آن، آرامش قرارگاه انسان در زمین، نهرهای آب، کوههای عظیم و پابرجا، ایجاد حایل و مانع در میان آب شور و شیرین، اجابت دعوت بندگان، هدایت آنها در تاریکی صحرا و دریا، بادهایی که از نزول باران خبر می‌دهند، تجدید حیات موجودات و روزی دادن به انسانها از آسمان و زمین[262] و خداوند در ذیل هر یک از سؤالهای پنج‌گانه این جمله را تکرار می‌کند: «َءِلـهٌ مَعَ اللّه = آیا معبودی با خدا وجود دارد»؟! و‌با این جمله استبعاد و انکار خود را نسبت به بت‌پرستی بیان می‌کند.
 

3. نفی شفاعت بتها:

برخی از بت‌پرستان عرب اعتقاد داشتند گرچه از بتها مستقلا کاری ساخته نیست؛ امّا آنان چون قدرتمندان عالم وجودند مقام شفاعت در امور دنیایی[263]به آنها واگذار شده است، ازاین‌رو نسبت به ضعیفان[264] منشأ سود و زیان‌اند، به همین دلیل در هنگام طواف خانه خدا می‌گفتند: «اللات و العزّی و مناة الثالثة الأخری فإنّهنّ الغرانیق العلی و‌إنّ شفاعتهنّ لترجی = لات و عزّی و منات پرندگان زیبای بلند مقامی هستند که از آنان امید شفاعت می‌رود».[265](‌=>‌افسانه غرانیق)
این، پنداری است مردود (انعام/6‌، 51)، زیرا اگر مراد از شفاعت شفاعتی به اذن خداست بت‌پرستان باید از کتب آسمانی برای اثبات چنین مدعایی مدرک و سندی بیاورند: «اَم ءاتَینـهُم کِتـبـًا فَهُم عَلی بَیِّنَت مِنه» . (فاطر/35، 40) خدای سبحان به پیامبر می‌فرماید: بگو: آیا شما خداوند را به چیزی خبر می‌دهید که در آسمانها و زمین سراغ ندارد: «قُل اَتُنَبِّـونَ اللّهَ بِما لا یَعلَمُ فِی السَّمـوتِ ولا فِی الاَرض» . (یونس/10،18) کنایه از اینکه چنین شفیعانی وجود ندارند و اگر مراد شفاعتی است که بدون اذن خداوند محقق می‌شود باید بدانند که شفاعت به اذن خداست، زیرا دنیا و آخرت متعلق به اوست، ازاین‌رو چه بسیار فرشتگانی که در آسمانها هستند و شفاعت آنها سودی نمی‌بخشد، مگر بعد از آنکه خدا برای کسی که بخواهد و راضی باشد اجازه دهد: «فَلِلّهِ‌الأخِرَةُ والاولی * و کَم مِن مَلَک فِی‌السَّمـوتِ لاتُغنی شَفـعَتُهُم شیــًااِلاّ مِن‌بَعدِ‌اَن یَأذَنَ‌اللّهُ لِمَن یَشاءُ و یَرضی» . (نجم/53‌،‌25 ـ26)
 

4. فقدان دلیل بر بت‌پرستی:

بت‌پرستان به‌رغم اینکه دلیل و برهانی عقلی یا شرعی نداشتند به بت‌پرستی گرایش پیدا کرده بودند، ازاین‌رو پیامبر مأموریت یافت به آنها بگوید که اگر صداقت دارید برای این کار خود برهان بیاورید: «قُل هاتوا بُرهـنَکُم اِن کُنتُم صـدِقین» (بقره/2، 111) و نیز اعلام کند که این معبودهای دروغین اسمهایی بی‌مسمّا هستند که شما از پیش خود بدون دلیلی از جانب خداوند، اختراع کرده‌اید: «اِن هِیَ اِلاّ اَسماءٌ سَمَّیتُموها اَنتُم وءاباؤُکُم ما اَنزَلَ اللّهُ بِها مِن سُلطـن‌...» .(نجم/53‌،23)
 

5. بی‌ارزشی گمان در پرستش:

بت‌پرستان عرب بتها را به گمان اینکه تمثال فرشتگان و دختران خدا هستند می‌پرستیدند[266]: «اَفَرَءَیتُمُ اللّـتَ والعُزّی * و مَنوةَ الثّالِثَةَ الاُخری * اَلَکُمُ الذَّکَرُ ولَهُ الاُنثی» (نجم/53‌، 19 ـ 21) و بر بتهای معروف خود نام مؤنث نهاده بودند؛ مانند اللات به معنای إلـه، مؤنث «اللّه»، «عُزّی» مؤنث «اعزّ» و «منات» که به معنای تقدیر چیزی از ناحیه خداست.
خدای سبحان می‌فرماید: آیا خداوند پسران را مخصوص شما قرار داد و خودش دخترانی از فرشتگان برگزید؟ شما سخنی بزرگ (و بسیار زشت) می‌گویید: «اَفَاَصفـکُم رَبُّکُم بِالبَنینَ واتَّخَذَ مِنَ المَلـئِکَةِ اِنـثـًا اِنَّکُم لَتَقولونَ قَولاً عَظیمـا» . (اسراء/‌17، 40) آیا سهم شما پسر است و سهم خدا دختر؟ این تقسیمی غیر عادلانه است: «اَلَکُمُ الذَّکَرُ ولَهُ الاُنثی * تِلکَ اِذًا قِسمَةٌ ضیزی» (نجم/53‌، 21 ـ 22) که حاکی از نادانی و پیروی از گمان و بی‌ایمانی است، در صورتی که گمان، انسان را از حق بی‌نیاز نمی‌کند: «اِنَّ الَّذینَ لا یُؤمِنونَ بِالأخِرَةِ لَیُسَمّونَ المَلـئِکَةَ تَسمِیَةَ الاُنثی * و ما لَهُم بِهِ مِن عِلم اِن‌یَتَّبِعونَ اِلاَّ الظَّنَّ واِنَّ الظَّنَّ لا یُغنی مِنَ الحَقِّ شیــا» . (نجم/53‌، 27 ـ 28)
پیامبر(صلی الله علیه وآله) بعد از احتجاجهای فراوان وقتی با مکر و فریب بت‌پرستان و بهانه جوییهای آنان روبه‌رو می‌شود به آنان اعلام می‌کند: هر موجودی جز خدا را می‌خواهید بپرستید؛ ولی منتظر پیامدهای آن باشید[267]: «فاعبُدوا ما شِئتُم مِن دونِه» . (زمر/39،‌15)
 

مبارزه اصحاب کهف با بت‌پرستی:

بت‌پرستی در میان قوم اصحاب کهف نیز رایج‌و‌موجب ستمگری آنان شده بود. (کهف/18،14‌ـ‌16)
اصحاب کهف برای فرار از بت‌پرستی با این شعار که بت‌پرستی باطل و ناصواب است: «... رَبُّنا رَبُّ السَّمـوتِ والاَرضِ لَن نَدعوا مِن دونِهِ اِلـهـًا لَقَد قُلنا اِذًا شَطَطـا» (کهف/18، 14) اعتقاد خویش را به اینکه سراسر عالم هستی تنها یک پروردگار دارد ابراز داشته و به نفی ارباب انواع و نیز خدایان و عقول کلیه‌ای پرداختند که بت‌پرستان آنان را برتر از ارباب انواع می‌دانستند.[268] آنان در برابر بت‌پرستی دقیانوس جبار و یاران وی که مؤمنان موحد را آزار و اذیت می‌کردند‌قیام کرده[269]، به غار پناهنده شدند. (کهف/18، 15 ـ 16)
 

مبارزه رسولان الهی در انطاکیه با بت‌پرستی:

جمعیت شهر انطاکیه که در قرآن از آنان به «اصحاب القریه» یاد شده بت‌پرست بودند. خداوند دو رسول برای هدایت آنان فرستاد تا پیام الهی را به صورت روشن برای آنان بیان کنند.[270] (یس/36،13 ـ 14، 16 ـ 17، 19 ـ 23) مردم شهر، آن دو رسول را تکذیب و با نسبت دادن بدیُمنی به آنان (یس/36،18) آنها را زندانی کردند.
خداوند سومین رسول (شمعون وصی عیسی(علیه السلام)) را فرستاد؛[271] امّا بت‌پرستان با این استدلال که شما بشر هستید و مانند ما می‌خورید و می‌آشامید و ارتباط بشر با عالم غیب محال است (یس/36،14 ـ 15، 23) به تکذیب آنان پرداخته، آنان را به سنگسار شدن و شکنجه تهدید کردند. (یس/36،18، 23) مؤمن آل‌یس که غالب مفسران نامش را «حبیب نجار» ذکر کرده‌اند[272] با دیدن معجزه‌رسولان الهی و شفا یافتن پسر بیمارش و همچنین بیماران دیگر به دست آنان[273] به خداوند و یگانگی وی ایمان آورده بود. او با ایمان به توحید‌خالق، بت‌پرستان را گمراه خواند (یس/36،23 ـ 24) و بت‌پرستی و اندیشه شفاعت بتها در هنگام گرفتاریها را به مسخره گرفت (یس/36،23) و به آفرینش انسان از سوی خدا و بازگشت وی به پیشگاه او و ناتوانی بتها از شفاعت و نجات انسان در صورت تعلق اراده خدا بر زیان رساندن به آنان، بر نفی بت‌پرستی احتجاج کرد (یس/36،13، 20 ـ 23)؛ ولی قوم مزبور با وی نیز به مخالفت برخاسته، سرانجام او را به شهادت رساندند[274] (یس/36،20، 26) و خداوند او را از مُکَرّمان قرار داد و در بهشت الهی وارد و بر مردم شهر غضب کرد و با صیحه‌ای آسمانی آنان را نابود ساخت. (یس/36، 27، 29)
 

نفی انسان‌پرستی:

قرآن کریم ضمن نفی صفات خدایی از انسان[275] و بیان مبارزه انبیا با کسانی که انسانها را به خویشتن دعوت می‌کردند و از آنان انتظار اطاعت بی‌چون و چرا داشتند و با دعوت به تقوا و اطاعت از خدا از زبان نوح (شعراء/26، 108)، هود (شعراء/26، 131، 136)، صالح (شعراء/26، 144، 150)، لوط (شعراء/26، 163)، شعیب (شعراء/26، 179) و مسیح (آل‌عمران/3، 50‌؛ زخرف/43، 63) ـ که مسلماً این اطاعت مربوط به ترک بت‌پرستی است[276] ـ اطاعت بی‌قید و شرط از انسانهای دیگر را که مساوی با پرستش آنها و شکلی از بت‌پرستی است[277] نفی می‌کند و حتی اعلام می‌دارد که پیامبران الهی و فرشتگان مقرب نیز شایسته پرستش نیستند: «ولا یَأمُرَکُم اَن تَتَّخِذوا المَلـئِکَةَ والنَّبِیّینَ اَربابـًا» (آل‌عمران/3، 80)، زیرا هیچ‌کس در برابر خدا به طور مستقل قدرتی ندارد. بنابر آموزه قرآن اگر همه معبودها دست به دست هم دهند و همه نیروهایشان را جمع کنند قادر بر آفرینش مگسی نیستند: «یـاَیُّهَا النّاسُ ضُرِبَ مَثَلٌ فَاستَمِعوا لَهُ اِنَّ الَّذینَ تَدعونَ مِن دُونِ اللّهِ لَن‌یَخلُقوا ذُبابـًا ولَوِ اجتَمَعوا...» [278] (حجّ/22، 73)، پس لایق پرستش نیستند.
قرآن از یک سو یهود و نصارا را نکوهش می‌کند که چرا دانشمندان و راهبان خود را خدایانی در برابر خداوند یکتا قرار داده‌اند: «اِتَّخَذوا اَحبارَهُم و رُهبـنَهُم اَربابـًا مِن دونِ اللّهِ والمَسیحَ ابنَ مَریَمَ وما اُمِروا اِلاّ لِیَعبُدوا اِلـهـًا واحِدًا لا اِلـهَ اِلاّ هُوَ سُبحـنَهُ عَمّا یُشرِکون» (توبه/9، 31) و این عقیده را انحرافی شبیه انحراف بت‌پرستان پیشین (هندی و چینی و بت‌پرستان غرب اعم از رومیان و یونانیان[279] و شمال آفریقا[280]) می‌شمارد: «ذلِکَ قَولُهُم بِاَفوهِهِم یُضـهِـونَ قَولَ الَّذینَ کَفَروا مِن قَبل» (توبه/9، 30) که به اهل‌کتاب سرایت کرده است[281] و آنان را بر پرستش بندگانی همچون خودشان سرزنش می‌کند: «اِنَّ‌الَّذینَ تَدعونَ مِن دونِ اللّهِ عِبادٌ اَمثالُکُم» (اعراف/7، 194) و از سوی دیگر اعتقاد به فرزند داشتن خدا را که بین بت‌پرستان رایج بود و اهل‌کتاب از آنان گرفته بودند[282] انحراف و تحریف حقایق می‌شمارد: «قالَتِ الیَهودُ عُزَیرٌ ابنُ اللّهِ وقالَتِ النَّصـرَی المَسیحُ ابنُ‌...» . (توبه/9، 30) یهودیان عُزَیر[283]، و مسیحیان عیسی(علیه السلام)را پسر خدا خواندند.[284] قرآن تولد خارق‌العاده عیسی(علیه السلام)را شبیه خلقت آدم(علیه السلام)می‌شمارد و آن را به عنوان شاهدی بر نفی فرزند خدا بودن او ذکر می‌کند (آل‌عمران/3، 59 ـ 61)، و نیز اعتراف خود آن حضرت را به ربوبیت مطلق الهی (مائده/5‌، 72) و ولادتش از مریم و اینکه مرگ و حیاتش به اراده خداست گواه می‌شمارد.
قرآن کریم از پیشنهاد مباهله پیامبر(صلی الله علیه وآله) در برابر مسیحیان نجران به عنوان آخرین حربه و سند در نفی هرگونه پرستش غیر خدا یاد کرده (آل‌عمران/3، 61)، پیامبر(صلی الله علیه وآله) را از احترام و تقدیس صلیب به عنوان بت‌پرستی نهی فرموده‌است.[285]
 

منابع

اثبات الوصیه؛ الاسماء الثلاثه الاله والرب والعبادة؛ بحارالانوار؛ البدء و‌التاریخ؛ بصائر ذوی التمییز فی لطائف الکتاب العزیز؛ بلوغ‌الارب فی معرفة احوال العرب؛ پیام قرآن؛ التبیان فی تفسیر القرآن؛ التحقیق فی کلمات القرآن الکریم؛ تفسیر التحریر و‌التنویر؛ تفسیر راهنما؛ تفسیر روح‌البیان؛ تفسیر العیاشی؛ تفسیر القرآن العظیم، ابن‌کثیر؛ تفسیر القرآن الکریم، صدرالمتالهین؛ تفسیر القمی؛ التفسیر الکبیر؛ تفسیر المراغی؛ تفسیر المنار؛ تفسیر نمونه؛ تفسیر نورالثقلین؛ التنبیه و‌الاشراف؛ جامع البیان عن تأویل آی القرآن؛ الجامع لاحکام القرآن، قرطبی؛ دائرة‌المعارف الاسلامیه؛ دانشنامه جهان اسلام؛ دانشنامه قرآن و قرآن پژوهی؛ الدرالمنثور فی التفسیر بالمأثور؛ روح‌المعانی فی تفسیر القرآن العظیم؛ روض‌الجنان و روح‌الجنان؛ السیرة النبویه، ابن‌هشام؛ قاموس کتاب مقدس؛ قصص الانبیاء، ابن‌کثیر؛ الکافی؛ کشف الاسرار و عدة‌الابرار؛ لسان العرب؛ مجمع البحرین؛ مجمع البیان فی تفسیر القرآن؛ مفردات الفاظ القرآن؛ الملل و‌النحل؛ منشور جاوید (تفسیر موضوعی)؛ الموسوعة الذهبیة للعلوم الاسلامیه؛ موسوعة کشاف اصطلاحات الفنون و‌العلوم؛ المیزان فی تفسیر القرآن؛ نثر طوبی؛ نخبة الدهر فی عجائب البر و‌البحر.
علی رضایی بیرجندی و بخش فلسفه و کلام


 


[1]. دانشنامه جهان اسلام، ج‌2، ص‌215.
[2]. دانشنامه جهان اسلام، ج‌2، ص‌215.
[3]. نثر طوبی، ج‌2، ص‌58‌.
[4]. الاسماء الثلاثه، ص‌48‌ـ‌49.
[5]. المیزان، ج‌7، ص‌34.
[6]. المیزان، ج7، ص168‌ـ‌169، 240؛ دانشنامه قرآن، ج‌1، ص‌352.
[7]. الاسماء الثلاثه، ص‌59‌.
[8]. المیزان، ج‌7، ص‌34.
[9]. الملل و النحل، ج‌2، ص‌258؛ تفسیر مراغی، ج‌3، ص‌173؛ المیزان، ج‌7، ص‌239.
[10]. البدء والتاریخ، ج4، ص26؛ المیزان، ج17، ص‌77.
[11]. مفردات، ص‌493؛ مجمع‌البحرین، ج‌2، ص‌640‌، «صنم»؛ کشاف اصطلاحات الفنون، ج‌2، ص‌1097‌ـ‌1098؛ دائرة‌المعارف الاسلامیه، ج‌14، ص‌356.
[12]. المیزان، ج‌3، ص‌276.
[13]. دانشنامه قرآن، ج‌1، ص‌353.
[14]. مفردات، ص‌493؛ لسان العرب، ج‌7، ص‌424، «صنم».
[15]. التحقیق، ج‌6‌، ص‌287، «صنم».
[16]. مفردات، ص‌493؛ بصائر ذوی التمییز، ج‌3، ص‌445.
[17]. لسان العرب، ج‌7، ص‌424.
[18]. التحقیق، ج‌6‌، ص‌287.
[19]. مفردات، ص‌853‌، «وثن».
[20]. التحقیق، ج‌6‌، ص‌287؛ ج‌13، ص‌29.
[21]. دائرة‌المعارف الاسلامیه، ج‌14، ص‌356.
[22]. جامع‌البیان، مج‌4، ج‌6‌، ص‌101؛ مفردات، ص‌807‌.
[23]. مفردات، ص‌135، «بعل».
[24]. مجمع‌البیان، ج‌10، ص‌547‌.
[25]. بلوغ‌الارب، ج‌2، ص‌203.
[26]. التفسیرالکبیر، ج‌28، ص‌296؛ التحریر والتنویر، ج‌27، ص‌104.
[27]. همان.
[28]. مجمع البیان، ج‌9، ص‌266.
[29]. التحریر والتنویر، ج‌27، ص‌105.
[30]. مجمع‌البحرین، ج‌1، ص‌337؛ التحقیق، ج‌2، ص‌44، «جبت».
[31]. جامع‌البیان، مج‌3، ج‌3، ص‌28؛ مفردات، ص‌182، 520‌، «جبت»، «طاغوت»؛ مجمع‌البحرین، ج‌1، ص‌337.
[32]. مجمع البحرین، ج‌1، ص‌337.
[33]. التحقیق، ج‌2، ص‌44، «جبت».
[34]. دانشنامه جهان اسلام، ج‌2، ص‌217.
[35]. منشور جاوید، ج‌2، ص‌483.
[36]. المیزان، ج‌10، ص‌277‌ـ‌278.
[37]. همان، ج‌18، ص‌174؛ نثر طوبی، ج‌2، ص‌58‌.
[38]. قاموس کتاب مقدس، ص‌164.
[39]. التفسیر الکبیر، ج‌2، ص‌112؛ ج‌7، ص‌35.
[40].المیزان، ج‌6‌، ص‌74.
[41]. التفسیرالکبیر، ج‌2، ص‌112؛ ج‌7، ص‌35؛ الدرالمنثور، ج‌8‌، ص‌293‌ـ‌295؛ المیزان، ج‌2، ص‌349.
[42]. تفسیر قمی، ج‌2، ص‌387؛ مجمع‌البیان، ج‌10، ص‌547‌؛ روض‌الجنان، ج‌19، ص‌433.
[43]. قاموس کتاب مقدس، ص‌164.
[44]. مجمع البیان، ج‌10، ص 547.
[45]. تفسیر قمی، ج‌1، ص‌330؛ مجمع البیان، ج‌5‌، ص‌264.
[46]. المیزان، ج‌10، ص‌285.
[47]. المیزان، ج‌10، ص‌285.
[48]. همان، ج‌17، ص‌74.
[49]. مجمع البیان، ج‌5‌، ص‌358.
[50]. تفسیر قمی، ج‌1، ص‌62‌؛ تفسیر عیاشی، ج‌2، ص‌29‌ـ‌30.
[51]. التفسیر الکبیر، ج‌18، ص‌139‌ـ‌140.
[52]. تفسیر قمی، ج2، ص316؛ التبیان، ج‌10، ص‌141.
[53]. مجمع‌البیان، ج‌9، ص‌276‌ـ‌277.
[54]. مجمع البیان، ج‌3، ص‌390؛ التفسیر الکبیر، ج‌12، ص‌110؛ نورالثقلین، ج‌1، ص‌684‌.
[55]. السیرة‌النبویه، ج‌1، ص‌77؛ الموسوعة الذهبیه، ج‌5‌، ص‌210.
[56]. مجمع‌البیان، ج‌9، ص‌276.
[57]. التنبیه والاشراف، ص‌79.
[58]. التفسیر الکبیر، ج‌1، ص‌112.
[59]. المیزان، ج‌10، ص‌276؛ قاموس کتاب مقدس، ص‌167.
[60]. نثر طوبی، ج‌2، ص‌58‌.
[61]. المیزان، ج‌15، ص‌358؛ ج‌11، ص‌288‌ـ‌291؛ ج‌13، ص‌224؛ ج‌14، ص‌266‌ـ‌277.
[62]. التفسیر الکبیر، ج‌1، ص‌112.
[63]. التفسیر الکبیر، ج‌30، ص‌143‌ـ‌144.
[64]. التفسیرالکبیر، ج‌1، ص‌113؛ تفسیر المنار، ج‌8‌، ص‌20.
[65]. المیزان، ج‌10، ص‌276.
[66]. التفسیر الکبیر، ج‌30، ص‌143؛ روح‌البیان، ج‌4، ص‌26.
[67]. الملل والنحل، ج‌2، ص‌50‌؛ المیزان، ج‌15، ص‌280‌ـ‌281.
[68]. التفسیرالکبیر، ج‌2، ص‌112.
[69]. الملل والنحل، ج‌2، ص‌50‌؛ نخبة الدهر، ص‌63‌.
[70]. التفسیر الکبیر، ج‌2، ص‌113.
[71]. همان، ص‌112.
[72]. الملل و النحل، ج‌2، ص‌51‌؛ المیزان، ج‌1، ص‌194‌ـ‌195.
[73]. التفسیرالکبیر، ج17، ص‌60‌؛ ج‌2، ص‌113؛ تفسیر صدرالمتالهین، ج2، ص‌117.
[74]. تفسیر مراغی، مج‌3، ج‌7، ص‌173.
[75]‌. التفسیرالکبیر، ج7، ص36؛ المیزان، ج10، ص276، 278.
[76]. المیزان، ج‌10، ص‌278؛ ج‌17، ص‌77.
[77]. تفسیر مراغی، مج‌3، ج‌7، ص‌173.
[78]. التبیان، ج‌6‌، ص‌9؛ تفسیر مراغی، مج‌3، ج‌7، ص‌173.
[79]. التبیان، ج‌5‌، ص‌355؛ المیزان، ج‌17، ص‌233.
[80]. التفسیرالکبیر، ج‌2، ص‌113.
[81]. المیزان، ج‌15، ص‌281.
[82]. بلوغ الارب، ج‌2، ص‌197.
[83]. المیزان، ج‌16، ص‌120.
[84]. همان، ج‌10، ص‌294.
[85]. المیزان، ج‌10، ص‌274.
[86]. راهنما، ج‌6‌، ص‌222.
[87]. المیزان، ج‌7، ص‌113‌ـ‌114.
[88]. همان، ج‌15، ص‌223‌ـ‌224.
[89]. نمونه، ج‌22، ص‌520‌.
[90]. کشف الاسرار، ج‌7، ص‌37؛ مجمع‌البیان، ج‌7، ص‌269.
[91]. التفسیرالکبیر، ج27، ص206؛ روح‌المعانی، مج‌14، ج‌25، ص‌116؛ المیزان، ج‌18، ص‌93.
[92]. المیزان، ج‌14، ص‌291.
[93]. التبیان، ج‌3، ص‌334.
[94]. المیزان، ج‌15، ص‌356.
[95]. کشف الاسرار، ج‌8‌، ص‌350.
[96]. التفسیر الکبیر، ج‌30، ص‌143‌ـ‌144؛ روح البیان، ج‌4، ص‌26‌ـ‌25.
[97]. تفسیر قرطبی، ج‌18، ص‌199.
[98]. المیزان، ج‌10، ص‌30.
[99]. همان، ص‌277.
[100]. همان، ج‌6‌، ص‌78.
[101]. همان، ج‌15، ص‌63‌.
[102]. التفسیرالکبیر، ج‌1، ص‌112؛ تفسیر صدرالمتالهین، ج‌2، ص‌116.
[103]. الاسماءالثلاثه، ص‌28، 42.
[104]. المیزان، ج‌15، ص‌61‌.
[105]. التفسیر الکبیر، ج7، ص37؛ المیزان، ج13، ص251.
[106]. المیزان، ج‌7، ص‌55‌، 98.
[107]. همان، ص‌45، 70‌ـ‌71.
[108]. الاسماء الثلاثه، ص‌40.
[109]. المیزان، ج‌15، ص‌57‌ـ‌58‌.
[110]. همان، ج‌7، ص‌30‌ـ‌31.
[111]. همان، ج‌7، ص‌30‌ـ‌31.
[112]. همان، ج‌16، ص‌115.
[113]. جامع‌البیان، مج‌9، ج‌16، ص‌155.
[114]. المیزان، ج‌6‌، ص‌77.
[115]. همان، ج‌7، ص‌192.
[116]. مجمع‌البیان، ج‌5‌، ص‌258.
[117]. التبیان، ج‌7، ص‌365؛ المیزان، ج‌15، ص‌28، 31.
[118]. المیزان، ج‌15، ص‌56‌.
[119]. التبیان، ج‌5‌، ص‌355؛ المیزان، ج‌7،ص‌45، 55‌، 57‌.
[120]. تفسیر قرطبی، ج‌2، ص‌44.
[121]. التفسیرالکبیر، ج‌18، ص‌141؛ ج‌30، ص‌143؛ تفسیر‌صدر‌المتالهین، ج‌2، ص‌117.
[122]. المیزان، ج‌12، ص‌247؛ ج‌18، ص‌174.
[123]. همان، ج‌10، ص‌290؛ ج‌18، ص‌174.
[124]. التبیان، ج‌5‌، ص‌56‌.
[125]. المیزان، ج‌15، ص‌282.
[126]. التبیان، ج‌5‌، ص‌57‌.
[127]. المیزان، ج‌15، ص‌282.
[128]. التبیان، ج‌5‌، ص‌56‌ـ‌57‌.
[129]. المیزان، ج‌8‌، ص‌377.
[130]. همان، ج‌14، ص 291.
[131]. مجمع البیان، ج‌5‌، ص‌291‌ـ‌292.
[132]. همان، ج‌10، ص‌539‌.
[133]. همان، ج‌2، ص‌457.
[134]. السیرة‌النبویه، ج‌1، ص‌359؛ نمونه، ج‌21، ص‌93‌ـ‌94.
[135]. المیزان، ج‌16، ص‌116، 155.
[136]. مجمع البیان، ج‌8‌، ص‌435؛ التفسیر الکبیر، ج‌25، ص‌44.
[137]. جامع‌البیان، مج‌11، ج‌20، ص‌172‌ـ‌173.
[138]. مجمع البیان، ج‌8‌، ص‌702؛ التفسیر الکبیر، ج‌26، ص‌147؛ تفسیر قرطبی، ج‌15، ص‌62‌.
[139]. المیزان، ج‌7، ص‌76.
[140]. التحریر والتنویر، ج‌18، ص‌337.
[141]. التفسیر الکبیر، ج‌24، ص‌61‌؛ نمونه، ج‌15، ص‌45.
[142]. نمونه، ج‌15، ص‌45.
[143]. المیزان، ج‌12، ص‌33.
[144]. التفسیر الکبیر، ج‌21، ص‌226.
[145]. جامع‌البیان، مج‌5‌، ج‌7، ص‌404.
[146]. المیزان، ج‌20، ص‌26‌ـ‌27.
[147]. همان، ص‌34.
[148]. همان، ج‌2، ص‌128.
[149]. همان، ج‌10، ص‌198.
[150]. التفسیر الکبیر، ج30، ص143؛ روح‌المعانی، مج‌16، ج‌29، ص‌133.
[151]. المیزان، ج‌8‌، ص‌181‌ـ‌182؛ ج‌15، ص‌33، 34.
[152]. مجمع البیان، ج‌5‌، ص‌258.
[153]. مجمع البیان، ج‌5‌، ص‌258.
[154]. المیزان، ج‌8‌، ص‌182‌ـ‌183.
[155]. جامع‌البیان، مج‌7، ج‌12، ص‌77.
[156]. همان، ص‌77‌ـ‌78.
[157]. التبیان، ج‌6‌، ص‌279؛ المیزان، ج‌12، ص‌30، 33.
[158]. المیزان، ج‌15، ص‌27.
[159]. مجمع البیان، ج‌5، ص 358.
[160]. التفسیر الکبیر، ج‌18، ص‌140.
[161]. المیزان، ج‌11 ص، 178‌ـ‌181.
[162]. التحریر والتنویر، ج‌9، ص‌58‌.
[163]. مجمع‌البیان، ج‌7، ص‌172.
[164]. مجمع‌البیان، ج‌4، ص‌716؛ المیزان، ج‌8‌، ص‌223‌ـ‌224.
[165]. مجمع البیان، ج‌4، ص‌716.
[166]. جامع‌البیان، مج‌6‌، ج‌9، ص‌61‌؛ مجمع‌البیان، ج‌4، ص‌726.
[167]. التفسیر الکبیر، ج‌15، ص‌7.
[168]. مجمع البیان، ج‌1، ص‌238.
[169]. همان، ج‌8‌، ص‌713.
[170]. التحریر والتنویر، ج‌23، ص‌166.
[171]. روح المعانی، مج‌13، ج‌23، ص‌204.
[172]. التحریر والتنویر، ج‌23، ص‌166.
[173]. مجمع‌البیان، ج‌8‌، ص‌713؛ بحارالانوار، ج‌13، ص‌397.
[174]. مجمع البیان، ج‌8‌، ص‌713.
[175]. المیزان، ج‌15، ص‌359.
[176]. همان، ج‌7، ص 173 ـ 174، 179.
[177]. التفسیر الکبیر، ج‌24، ص‌142.
[178]. اثبات الوصیه، ص‌29.
[179]. تفسیر قرطبی، ج‌7، ص‌16؛ المیزان، ج‌7، ص‌169.
[180]. المیزان، ج‌7، ص‌169.
[181]. همان، ص‌158.
[182]. التفسیر الکبیر، ج‌21، ص‌226.
[183]. المیزان، ج‌14، ص‌57.
[184]. بحارالانوار، ج‌12، ص 31.
[185]. التفسیر الکبیر، ج‌21، ص‌228؛ المیزان، ج‌14، ص‌61.
[186]. المیزان، ج‌14، ص‌59.
[187]. جامع‌البیان، مج 8، ج‌13، ص‌299؛ مجمع‌البیان، ج‌6، ص‌489.
[188]. المیزان، ج‌7، ص‌168‌ـ‌169؛ ج‌14، ص‌58‌؛ ج‌15، ص‌282.
[189]. التبیان، ج‌8‌، ص‌31.
[190]. المیزان، ج‌16، ص‌115‌ـ‌116.
[191]. همان، ج‌15، ص‌283.
[192]. همان، ج‌17، ص‌150.
[193]. قصص الانبیاء، ص‌114.
[194]. التفسیر الکبیر، ج‌26، ص‌149.
[195]. المیزان، ج‌15، ص‌281؛ ج‌16، ص‌115.
[196]. المیزان، ج‌16، ص‌115.
[197]. مجمع البیان، ج‌7، ص‌147.
[198]. التفسیر الکبیر، ج‌26، ص‌147.
[199]. التحریر والتنویر، ج‌23، ص‌139.
[200]. المیزان، ج‌7، ص‌177‌ـ‌178.
[201]. همان، ص‌190.
[202]. تفسیر المنار، ج‌7، ص‌558‌ـ‌560‌.
[203]. الکافی، ج‌8‌، ص‌249.
[204]. جامع البیان، مج‌12، ج‌23، ص‌86‌.
[205]. مجمع البیان، ج‌8‌، ص‌703.
[206]. المیزان، ج‌17، ص‌149.
[207]. الکافی، ج‌8‌، ص‌248‌ـ‌249.
[208]. جامع‌البیان، مج‌10، ج‌17، ص‌51‌؛ مجمع البیان، ج‌7، ص‌84‌.
[209]. تفسیر قمی، ج‌2، ص‌71؛ جامع البیان، مج‌10، ج‌17، ص‌50‌.
[210]. بحارالانوار، ج‌39، ص‌53‌.
[211]. مجمع‌البیان، ج‌7، ص‌84‌؛ التفسیر الکبیر، ج‌22، ص‌183.
[212]. المیزان، ج‌14، ص‌299.
[213]. التفسیر الکبیر، ج‌22، ص‌183؛ تفسیر قرطبی، ج‌11، ص‌197.
[214]. جامع البیان، مج‌10، ج‌17، ص‌51‌؛ مجمع البیان، ج‌7، ص‌84‌.
[215]. المیزان، ج‌14، ص‌300.
[216]. تفسیر قرطبی، ج‌11، ص‌198.
[217]. المیزان، ج‌14، ص‌300.
[218]. مجمع البیان، ج‌7، ص‌85‌؛ التفسیر الکبیر، ج‌22، ص‌184.
[219]. تفسیر قمی، ج‌2، ص‌71.
[220]. التفسیر الکبیر، ج‌22، ص‌186؛ تفسیر قرطبی، ج‌11، ص‌200.
[221]. المیزان، ج‌14، ص‌301.
[222]. جامع‌البیان، مج‌10، ج‌17، ص‌54‌.
[223]. تفسیر نمونه، ج‌13، ص‌440.
[224]. مجمع‌البیان، ج‌7، ص‌86‌؛ تفسیر قرطبی، ج‌11، ص‌200؛ المیزان، ج‌14، ص‌330.
[225]. التبیان، ج‌7، ص‌260‌ـ‌261؛ مجمع‌البیان، ج‌7، ص‌86‌؛ التفسیر‌الکبیر، ج‌22، ص‌186.
[226]. جامع البیان، مج‌10، ج‌17، ص‌55‌؛ التفسیر الکبیر، ج‌22، ص‌186.
[227]. المیزان، ج‌14، ص‌331.
[228]. نمونه، ج‌13، ص‌441.
[229]. المیزان، ج‌14، ص‌331.
[230]. تفسیر قمی، ج‌2، ص‌71؛ الکافی، ج‌8‌، ص‌285، 371.
[231]. تفسیر قمی، ج‌2، ص‌71؛ مجمع‌البیان، ج‌7، ص‌87‌.
[232]. الکافی، ج‌8‌، ص‌284‌ـ‌285؛ تفسیر قرطبی، ج‌11، ص‌200.
[233]. الکافی، ج‌8‌، ص‌284، 285؛ مجمع‌البیان، ج‌7، ص‌87‌.
[234]. تفسیر ابن‌کثیر، ج‌3، ص‌193.
[235]‌. السیرة النبویه، ج‌1، ص‌77‌ـ‌79؛ المیزان، ج‌14، ص‌291.
[236]. تفسیر قرطبی، ج‌18، ص‌199‌ـ‌200؛ الدرالمنثور، ج‌8‌، ص‌293.
[237]. لسان‌العرب، ج‌7، ص‌424.
[238]. بلوغ‌الارب، ج‌2، ص‌202‌ـ‌203؛ التحریر والتنویر، ج‌9، ص‌214.
[239]. دائرة المعارف الاسلامیه، ج‌14، ص‌356‌ـ‌357؛ الموسوعة الذهبیه، ج‌5‌، ص‌212.
[240]. السیرة‌النبویه، ج‌1، ص‌83‌، 85‌؛ نمونه، ج‌16، ص‌246.
[241]. مجمع‌البیان، ج‌10، ص‌547‌.
[242]. مجمع البیان، ج‌3، ص‌244؛ الدرالمنثور، ج‌3، ص‌15.
[243]. مجمع البیان، ج‌3، ص‌92؛ الدرالمنثور، ج‌2، ص‌563‌ـ‌564‌؛ نمونه، ج‌3، ص‌416‌ـ‌419.
[244]. التحریروالتنویر، ج‌6‌، ص‌95؛ الموسوعة الذهبیه، ج‌5‌، ص‌211.
[245]. الموسوعة الذهبیه، ج‌5‌، ص‌211.
[246]. دائرة المعارف الاسلامیه، ج‌14، ص‌358.
[247]. التحریر والتنویر، ج‌6‌، ص‌95.
[248]. تفسیر المنار، ج‌8‌، ص‌122.
[249]. نورالثقلین، ج‌1، ص‌684‌.
[250]. نمونه، ج‌5‌، ص‌104.
[251]. جامع‌البیان، مج‌5‌، ج‌7، ص‌306‌ـ‌307.
[252]. مجمع البیان، ج‌8‌، ص‌727.
[253]. الموسوعة الذهبیه، ج‌5‌، ص‌211.
[254]. روض‌الجنان، ج12، ص230؛ التفسیر الکبیر، ج‌20، ص‌221.
[255]. نمونه، ج‌19، ص‌525‌.
[256]. مجمع البیان، ج‌3، ص‌167.
[257]. همان، ج‌9، ص‌840‌ـ‌841‌.
[258]. نورالثقلین، ج‌4، ص‌235.
[259]. جامع البیان، مج‌5‌، ج‌7، ص‌286.
[260]. التبیان، ج‌5‌، ص‌56‌.
[261]. جامع‌البیان، مج‌7، ج‌11، ص‌150‌ـ‌151.
[262]. مجمع البیان، ج‌7، ص‌356‌ـ‌359.
[263]. التبیان، ج5‌، ص355؛ مجمع‌البیان، ج5‌، ص‌148؛ المیزان، ج‌7، ص‌57‌.
[264]. المیزان، ج‌10، ص‌30‌ـ‌31.
[265]. بلوغ الارب، ج 2، ص‌203.
[266]. نمونه، ج‌22، ص‌515‌.
[267]. همان، ج‌19، ص‌409.
[268]. المیزان، ج‌13، ص‌251.
[269]. مجمع‌البیان، ج‌6‌، ص‌700.
[270]. المیزان، ج‌17، ص‌72‌ـ‌74.
[271]. همان، ص‌82‌ـ‌84‌.
[272]. جامع‌البیان، مج‌12، ج‌22، ص‌190؛ مجمع‌البیان، ج‌8‌، ص‌655‌؛ نمونه، ج‌18، ص‌348.
[273]. المیزان، ج‌17، ص‌81‌ـ‌82‌.
[274]. مجمع البیان، ج‌8‌، ص‌658‌؛ راهنما، ج‌15، ص‌250.
[275]. المیزان، ج‌2، ص‌350.
[276]. پیام قرآن، ج‌3، ص‌386.
[277]. نمونه، ج‌7، ص‌367.
[278]. همان، ج‌14، ص‌174.
[279]. المیزان، ج‌3، ص‌306.
[280]. المیزان، ج‌3، ص‌306.
[281]. المیزان، ج‌6‌، ص‌78.
[282]. همان، ج‌15، ص‌61‌.
[283]. همان، ج‌9، ص‌254.
[284]‌. التفسیر الکبیر، ج‌16، ص‌33‌ـ‌34.
[285]. مجمع البیان، ج‌2، ص‌763؛ لسان العرب، ج‌15، ص‌214.
 

 
 
  • نجمه شفیعی

نظرات  (۰)

هیچکس حرفی نداره
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی