اذن الهی: از صفات فعلیه خداوند، رخصت الهی برای وجود یافتن چیزی :: Global Village😊💕

Global Village😊💕

Our motto: All human's in the world are equal

Global Village😊💕

Our motto: All human's in the world are equal

Global Village😊💕

👈 هنگامی که در این وبلاگ حضور داری با خود صادق باش ، گوش ها ، چشم ها و لب های خود را لحظه ای از قید شیطان درون خود آزاد ساز !😉

خداوند حقیقت را می بیند اما صبر می کند ..... من عاشق خدایم هستم دعا کنید هر چه زودتر به عشقم برسم😘

گاهی انسان مطالب ساده و ابتدایی و تکراری را نیز به سادگی فراموش میکند ، پس لطفا فقط ببین !😉

در این وبلاگ پذیرفتن هیچ چیز اجباری نیست..... روزی یک نفر هم چشمهایش به دیدن یک کلمه قرآن روشن شود ، برای این بنده ی حقیر کافی ست... دیگر چیزی نمی خواهم😊


*بعد از نماز یادتون نره !سى و چهار مرتبه اَللّهُ اَکْبَرُ و سى و سه مرتبه اَلْحَمْدُلِلّهِ و سى و سه مرتبه سُبْحانَ اللّهِ بگوید و در بعضى روایات سُبْحانَ اللّهِ پیش از اَلْحَمْدُلِلّهِ وارد شده .*

تبلیغات
محبوب ترین مطالب
آخرین نظرات
  • ۱۴ فروردين ۰۰، ۱۶:۰۲ - زیاده متابعین
    good luck
نویسندگان
پیوندها

 

واژه «اذن» در لغت به معانی گوناگون مانند اجازه و رخصت برای انجام دادن فعلی،[1] امر،[2] علم[3] و اراده[4]آمده است. واژه «اُذُن» به‌معنای گوش[5] و «اَذَن» به‌معنای گوش دادن[6] نیز از همین ریشه است. برخی گفته‌اند: ریشه اصلی مشتقّات این واژه، اُذُن (گوش) است; سپس از آن، فعل اَذِن له (گوش خود را به‌سوی او مایل ساخت یا به سخن او گوش داد) مشتق شده; آن‌گاه از این فعل، اِذن (خطاب به کسی برای اباحه فعلی و رخصت در آن) اشتقاق یافته که معنایی مجازی به علاقه ملازمه است; زیرا گوش دادن به کسی، مستلزم رو کردن به وی و برآوردن خواسته او است. پس از آن، معنای اخیر بسیار شایع شده; سپس این واژه در معانی مشابه آن نیز به‌کار رفته است; مانند: مشیّت و تکوین اسباب حوادث یا تمکین برای انجام دادن فعلی و تیسیر و آسان کردن آن.[7]

برخی گفته‌اند: اصل واحد در این ریشه، معنای اطلاع با قید رضایت و موافقت است; خواه امری نیز صادر بشود یا نه، و این معنا، در تمام موارد کاربرد ریشه اِذن وجود دارد.[8] برخی نیز ریشه اِذن را دارای دو اصل (گوش و علم) دانسته و گفته‌اند: تمام معانی دیگر به این دو معنا بر می‌گردند و بین این 2 نیز نزدیکی وجود دارد; زیرا علم به هر مسموعی با گوش حاصل می‌شود.[9] بعضی، این مطلب را که اِذن به‌معنای علم باشد، رد کرده و گفته‌اند: اذن ملازم با علم است، نه‌خود‌آن.[10]
اذن الهی در اصطلاح، یکی از صفات فعلیه است (صفاتی که انتزاع آن‌ها بر فرض کردن چیزی غیر از ذات الهی متوقّف بوده، از مقام فعل خدا انتزاع می‌شوند)،[11] و به دو قسم تکوینی و تشریعی تقسیم می‌شود. اذن تکوینی، از رابطه‌ای حقیقی بین حوادث و اراده الهی حکایت دارد; یعنی هیچ حادثه‌ای در عالم، بدون استناد تکوینی به خدا، تحقّق نمی‌یابد.[12] هم وجود اشیا و هم آثارشان به خداوند مستند است; ولی اذن تشریعی مربوط به اعمال اختیاری، و به این معنا است که خداوند، از نظر شرعی، انجام دادن عملی را اجازه دهد که نتیجه‌اش حرام نبودن آن عمل است.[13]
از آن جا که حقیقت اذن، شنیدن درخواست کسی و بر آوردن آن است، همیشه، پیش از اذن باید درخواست و طلبی وجود داشته باشد; بنابراین، اذن تکوینی خداوند به اشیا برای وجود یافتن که با کلمه وجودی «کن» تحقّق می‌یابد، به این صورت است که ماهیّات و اعیان ثابته اشیا در مرتبه علم ربوبی، با زبان استعداد از خداوند می‌خواهند که به آن‌ها وجود عینی ببخشد و خداوند با فیض مقدّس، این درخواست را بر آورده می‌سازد.[14] درباره آثار موجودات نیز آنان اقتضای ظاهر کردن آثار خاصّی را دارند و با زبان استعداد از خدا می‌خواهند که آثار خویش را ظاهر سازند. اذن تکوینی الهی در این باره به این معنا است که اگر بین موجودی و اثر آن، مانعی وجود داشته باشد، خداوند آن را برطرف سازد و اگر مانعی وجود نداشته باشد، آن مانع را ایجاد نکند.[15] اذن تشریعی خداوند نیز همین گونه است; زیرا انسان‌ها به‌طور طبیعی خواسته‌های گوناگونی دارند و از‌جمله، خواهان انجام اعمالی هستند که در عالم آخرت به مصلحت آن‌ها باشد و اذن الهی برای انجام دادن برخی اعمال، بر آوردن همین درخواست است.
«اذن» در قرآن، بیش از 45 بار به خداوند نسبت داده شده که ضمن آن‌ها، وقوع حوادث جهان و تشریع احکام دین، به اذن او دانسته شده‌است.
 

تفاوت‌های اذن تکوینی و تشریعی:

بین اذن تکوینی و تشریعی، دو تفاوت وجود دارد: 1.‌اذن تکوینی، همه پدیده‌های عالم را در بر می‌گیرد; خواه پدیده‌های غیراختیاری [چه برای انسان مطلوب و گوارا باشند، مانند روییدن گیاهان (اعراف/7، 58) و میوه دادن درختان (ابراهیم/14، 25)، و چه ناگوار، مانند مرگ (آل‌عمران/3، 145) و وقوع مصیبت (تغابن/64، 11)] و خواه اعمال اختیاری [چه کارهای نیک، مانند ایمان آوردن (یونس/10، 100) و کشتن کافران در جنگ (آل‌عمران/3، 152)، و چه کارهای زشت، مانند ضرر رساندن به دیگران با سحر (بقره/2، 102) و جنگیدن با مؤمنان و کشتن آن‌ها (آل‌عمران/3، 166)]; ولی اذن تشریعی فقط اعمالی را در‌بر می‌گیرد که خداوند آن‌ها را به‌وسیله دین حرام نکرده باشد; مانند جهاد در راه خدا (حج/22، 39) و اطاعت از پیامبران (نساء/4، 64). 2. مخالفت با اذن تکوینی غیر ممکن است; بنابراین، اگر برای عملی، اذن تکوینی صادر نشود، انجام دادن آن عمل امکان ندارد (یونس/10، 100); ولی مخالفت با اذن تشریعی ممکن است و انسان می‌تواند مرتکب کار حرام شود، با این‌که درباره آن، اذن تشریعی صادر نشده‌است.[16]
شایان ذکر است که معتزله به تفویض قائل بوده، خدا را خالق افعال اختیاری انسان نمی‌دانند;[17] بدین سبب، اذن تکوینی را در افعال‌اختیاری انسان نپذیرفته و آیات مربوط به آن را توجیه کرده‌اند; بنابراین، نزد آنان، افعال خیر انسان فقط دارای اذن تشریعی است و افعال شرّ انسان، نه اذن تشریعی دارد و نه اذن تکوینی. اشاعره، اذن تکوینی را در افعال انسان پذیرفته‌اند; ولی آن‌را مستلزم جبر* دانسته و وجود اراده و اختیار در انسان را نفی کرده‌اند.[18] محقّقان شیعه، در عین حال که تمام افعال انسان را به اذن تکوینی الهی مستند دانسته‌اند، عقیده دارند که این مطلب، با اراده و اختیار* انسان منافات ندارد; زیرا اراده و اختیار انسان در طول اذن و اراده الهی است، نه در عرض آن;[19] بدین معنا که خداوند خواسته است که آدمی با اختیار خود، کارهایش را انجام دهد; پس اراده انسان نیز در سلسله علل افعال وی قرار‌دارد.
 

موارد کاربرد اذن الهی:

مفهوم اذن نزد انسان‌ها فقط برای موجودات عاقل به‌کار می‌رود; ولی قرآن، آن را برای موجودات غیر عاقل نیز به‌کار برده است و بعید نیست که علّت آن، وجود نوعی ادراک در همه موجودات باشد[20] (فصّلت/41، 21).[21] گرچه وقوع همه حوادث و تشریع همه احکام، به اذن الهی منوط است، در قرآن فقط به مواردی که اهمّیّت بیش‌تری دارند تصریح شده‌است:
 

1. وحی:

هر فرشته‌ای که از‌طرف خدا برای یکی از پیامبران وحی* می‌آورد، به اذن خداوند است: «... اَویُرسِلَ رَسولاً فَیوحِیَ بِاِذنِهِ ما یَشاءُ‌...» (شوری/42، 51); چنان‌که قرآن را نیز جبرئیل(علیه السلام)با اجازه خداوند بر پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله)نازل کرده است: «قُل مَن کانَ عَدُوًّا لِجِبریلَ فَاِنَّهُ نَزَّلَهُ عَلی قَلبِکَ بِاِذنِ اللّهِ‌...». (بقره/2، 97) در شأن نزول آیه گفته‌اند: گروهی از یهودیان نزد رسول‌خدا(صلی الله علیه وآله) آمده، پس از طرح پرسش‌هایی و پاسخ آن حضرت، گفتند: کدام فرشته برای تو وحی می‌آورد؟ پیامبر(صلی الله علیه وآله) فرمود: جبریل. گفتند: او دشمن ما است و پیوسته، فرمان جنگ و سختی می‌آورد. اگر میکائیل برایت وحی می‌آورد، به تو ایمان می‌آوردیم. خداوند این آیه را در جواب یهود نازل کرد و آوردن وحی به‌وسیله جبریل را به اذن خدا دانست.[22]روشن است که هر فرشته‌ای از‌طرف خداوند، وظیفه و مأموریتی خاص دارد و نازل کردن وحی، به جبرئیل، و آوردن ارزاق به میکائیل واگذار شده است.
اذن در آیه‌97 بقره/2 به‌معنای تیسیر و تسهیل[23] (آسان‌کردن)، امر، علم، اعلام،[24] و اختیار[25] نیز دانسته شده است.
 

2. نزول فرشتگان و روح در شب قدر:

هر سال در شب* قدر، فرشتگان و روح (جبرئیل[26] یا موجودی عالی‌مقام‌تر از همه فرشتگان[27]) به اذن پروردگارشان فرود می‌آیند، و همه حوادث سال آینده (روزی‌ها، مرگ و زندگی، خیر و شر و‌...) را که در آن شب مقدّر شده و آن‌ها نوشته‌اند، به امام‌زمان(علیه السلام) تحویل می‌دهند[28]: «تَنَزَّلُ المَلـئِکَةُ والرّوحُ فیها بِاِذنِ رَبِّهِم‌...». (قدر/97، 4) اذن در این آیه، به‌معنای امر و علم نیز دانسته شده‌است.[29]
 

3. آوردن معجزه:

هر پیامبری فقط با اذن خداوند می‌تواند معجزه‌ای* بیاورد و هیچ سببی نمی‌تواند جایگزین این اذن شود[30]: «...‌وما کانَ لِرَسول اَن یَأتِیَ بِـایَة اِلاّ بِاِذنِ اللّهِ‌...» (رعد/13، 38; غافر/40، 78)، و «...‌وما کانَ لَنا اَن نَأتِیَکُم بِسُلطـن اِلاّ بِاِذنِ اللّهِ‌...». (ابراهیم/14، 11) عیسی(علیه السلام)معجزات خود را به اذن خداوند دانسته است: «اَنّی اَخلُقُ لَکُم مِنَ الطّینِ کَهَیـَةِ الطَّیرِ فَاَنفُخُ فیهِ فَیَکونُ طَیرًا بِاِذنِ اللّهِ واُبرِئُ الاَکمَهَ والاَبرَصَ واُحیِ المَوتی بِاِذنِ اللّهِ‌...» (آل‌عمران/3، 49). خداوند در آیه دیگری، معجزات عیسی(علیه السلام)را به اذن خود مستند ساخته است: «...و اِذ تَخلُقُ مِنَ الطّینِ کَهَیـَةِ الطَّیرِ بِاِذنی فَتَنفُخُ فیها فَتَکونُ طَیرًا بِاِذنی وتُبرِئُ الاَکمَهَ والاَبرَصَ بِاِذنی واِذ تُخرِجُ المَوتی بِاِذنی‌...» (مائده/5، 110) قید «اذن» در این دو‌آیه دلالت می‌کند که صدور معجزات از عیسی(علیه السلام)به خداوند مستند بوده، و حضرت، در انجام هیچ یک از معجزات مانند افاضه حیات و ... مستقل نبوده است.[31] تکرار این قید به این دلیل است که با ظهور چنین معجزاتی، پیش‌بینی می‌شد که گروهی از مردم درباره عیسی(علیه السلام)گمراه، و به الوهیت او معتقد شوند.[32] برخی نیز قید اذن و تکرار آن را برای دلالت بر این مطلب دانسته‌اند که وقوع معجزاتی مانند بخشیدن حیات، با قدرت و آفرینش خداوند بوده است، نه با قدرت و آفرینش عیسی(علیه السلام)[33] و از آن جا که وقوع آن‌ها با دعای عیسی(علیه السلام)بوده، به او نسبت داده شده‌است.[34]
برخی گفته‌اند: اذن خداوند به بنده برای انجام امری خارق عادت، دو گونه (ذاتی قدیم یا عرضی حادث) است. اوّلی آن است که حقّ، هنگام تجلّی به فیض اقدس، عین ثابت عبد را برای تصرّف در وجود عینی به‌صورت خرق* عادت، مستعدّ و قابل قرار دهد، و دومی آن است که حقّ، هنگام تجلّی به فیض مقدّس، با الهامی قلبی یا وحیی که نازل می‌کند، عبد را از چنین تصرّفی متمکّن سازد; بنابراین، در هر صورت، مقصود از اذن، صِرف امر به تصرّف، بدون در نظر گرفتن استعداد نیست.[35]
اذن در آیه‌49 آل‌عمران/3 و 110 مائده/5 به‌معنای قدرت، امر و اراده،[36] آفرینش،[37] یاری و علم[38]نیز‌دانسته شده است.
 

4. بالا بردن شأن برخی خانه‌ها و یاد خدا در آن‌ها:

خداوند به بعضی از خانه‌ها اجازه بلندمرتبگی و عظمت داده و نیز اجازه داده تا نامش در آن‌ها یاد شود: «فی بُیوت اَذِنَ اللّهُ اَن تُرفَعَ ویُذکَرَ فیهَا اسمُهُ‌...». (نور/24، 36) از آن‌جا که عظمت و علوّ در اصل، از آنِ خداوند است، هر چیزی به همان اندازه عظمت دارد که به خداوند منتسب است; بنابراین، روشن می‌شود علّت بلند مرتبگی این خانه‌ها، همان یاد خدا در آن‌ها است که در ادامه آیه آمده است.[39] قدر مسلّم از مصادیق این خانه‌ها مساجد است[40] و بر اساس روایتی از رسول خدا(صلی الله علیه وآله)مقصود خانه‌های پیامبران است که شامل خانه علی و فاطمه(علیهما السلام) نیز می‌شود.[41] اذن در این آیه به‌معنای امر،[42] قضا و قدر[43] نیز دانسته شده است.
 

5. وقوع پدیده‌های طبیعی:

خداوند، آسمان و آن‌چه را در آن است، نگه می‌دارد تا به زمین سقوط نکنند و فقط چیزهایی سقوط‌می‌کنند که خداوند به آن‌ها اذن داده باشد; مانند بعضی از سنگ‌های آسمانی و‌...[44]: «...‌و‌یُمسِکُ السَّماءَ اَن تَقَع عَلَی الاَرضِ اِلاّ بِاِذنِهِ‌...». (حج/22، 65) در زمین پاکیزه و نیکو، به اذن پروردگار گیاهانی نیکو می‌روید: «و‌البَلدُ الطَّیِّبُ یَخرُجُ نَباتُهُ بِاِذنِ رَبِّهِ‌...» (اعراف/7، 58); همان‌گونه که میوه دادن درخت پاکیزه و نیکو نیز به اذن پروردگار است: «تُؤتی اُکُلَها کُلّ حِین بِاِذنِ رَبِّها‌...». (ابراهیم/14، 25)
 

6‌. آسیب رساندن به کسی:

هیچ کس نمی‌تواند بدون اذن خداوند، به دیگری آسیبی برساند. شیطان*، با وسوسه‌هایش، منافقان و کافران را تحریک می‌کند تا با نجوا و سخنان در گوشی، مؤمنان را غمگین سازند; ولی بدون اجازه خداوند هیچ زیانی به مؤمنان نمی‌رسد[45]: «اِنَّمَا النَّجوی مِنَ الشَّیطـنِ لِیَحزُنَ الَّذینَ ءامَنوا ولَیسَ بِضارِّهِم شَیــًا اِلاّ بِاِذنِ اللّهِ‌...» (مجادله/58،10); چنان‌که جادوگران نیز بدون اذن خداوند نمی‌توانند به کمک سحرشان، ضرری را متوجّه کسی سازند: «...و ما هُم بِضارِّینَ بِهِ مِن اَحَد اِلاّ بِاِذنِ اللّهِ‌...». (بقره/2، 102) اذن در این آیه نمی‌تواند به‌معنای امر تشریعی باشد; چراکه خداوند، هیچ‌گاه فرمان آسیب رساندن به دیگری با سحر* را صادر نمی‌کند.[46]
اذن در این آیه، به‌معنای علم،[47] اراده و مشیّت،[48] تیسیر[49]و تخلیه[50] (ایجاد نکردن مانع) نیز دانسته شده است.
 

7. ایمان آوردن:

هیچ کس نمی‌تواند بدون اذن تکوینی خداوند ایمان بیاورد: «و‌ماکانَ لِنَفس اَن تُؤمِنَ اِلاّ بِاِذنِ اللّهِ‌...». (یونس/10، 100)
 

8‌. پیروزی در جنگ:

غلبه بر دشمن در هر جنگی فقط با اذن خداوند میسّر است; به همین سبب، چه بسا که گروهی اندک به اذن خدا بر گروهی بسیار غلبه می‌کنند: «...کَم مِن فِئَة قَلیلَة غَلبَت فِئَةً کَثیرَةً بِاِذنِ اللّهِ‌...» (بقره/2، 249); چنان‌که خداوند به مؤمنان صدر اسلام اعلام کرد: حتّی با وجود ضعف، اگر 100 نفر باشند، در برابر 200 نفر از سپاه دشمن، و اگر 1000 نفر باشند، در مقابل 2000 نفر از آنان به اذن خداوند به پیروزی می‌رسند: «اَلــنَ خَفَّفَ اللّهُ عَنکُم وعَلِمَ اَنَّ فیکُم ضَعفـًا فَاِن یَکُن مِنکُم مِائَةٌ صَابِرَةٌ یَغلِبوا مِائَتَینِ واِن یَکُن مِنکُم اَلفٌ یَغلِبوا اَلفَینِ بِاِذنِ اللّهِ‌...». (انفال/‌8،‌66) قرآن، کشتن[51] کافران به‌وسیله مؤمنان را به اذن خداوند دانسته است: «... اِذ تَحُسّونَهُم بِاِذنهِ‌...» (آل‌عمران/3، 152) همان‌گونه که در جنگ بین طالوت* و جالوت، سپاه طالوت، به اذن خداوند، سپاه جالوت را شکست داد، و داوود(علیه السلام)جالوت* را کشت: «فَهَزَموهُم بِاِذنِ اللّهِ وقَتَلَ داوودُ جالوتَ‌...». (بقره/2، 251) در آیه‌249 بقره/2 و 66 انفال/8، اذن به‌معنای علم، امر،[52] اراده و مشیّت، و یاری و توفیق[53] نیز دانسته شده است.
 

9. بریدن و نبریدن درختان خرما:

خداوند به مؤمنان صدر اسلام، زمانی که دیار یهودیان بنی‌نضیر را تصرّف کردند، اعلام کرد که آن‌چه از درختان خرما بریدید و آن‌چه بر جای گذاشتید، همگی به اذن خداوند است: «ما قَطَعتُم مِن لینَة اَو تَرَکتُموها قائِمَةً عَلی اُصولِها فَبِاِذنِ اللّهِ‌...». (حشر/‌59، 5)
 

10. وقوع مصیبت:

واقع شدن هر نوع حادثه ناگوار[54] بدون اذن خداوند ممکن نیست: «ما اَصابَ مِن مُصیبَة اِلاّ بِاِذنِ اللّهِ‌...». (تغابن/64، 11) مقصود از این آیه، تعلیم صبر در برابر حوادث گوناگون به مسلمانان است; به همین جهت، در ادامه آیه آمده است: هر کس به خدا ایمان بیاورد، خداوند (هنگام وقوع مصیبت*) قلبش را هدایت می‌کند;[55] البتّه مقصود از اذن در این آیه، اذن تکوینی است و حتّی ستمی را که شخصی متوجّه دیگری کند، در بر می‌گیرد; به همین سبب، صبر کردن در برابر همه مصیبت‌ها پسندیده نیست; بلکه گاهی واجب است انسان تا حدّ امکان در مقابل آن مقاومت کند; مانند‌زمانی که شخصی جان یا آبروی انسانی را‌تهدید‌کند.[56]
قرآن، مصیبتی را که در جنگ اُحد برای مسلمانان پیش آمد و به کشته شدن بسیاری از آن‌ها و سرانجام شکستشان انجامید، به اذن خداوند می‌داند: «وما اَصـبَکُم یَومَ التَقَی الجَمعانِ فَبِاِذنِ اللّهِ‌...» (آل‌عمران/3، 166); بنابراین، شکست مسلمانان به‌معنای ناتوانی خداوند یا غلبه دیگران بر اراده[57] یا وعده او در یاری مؤمنان[58] نیست. گفته شده است که امکان ندارد اذن در این آیه به‌معنای جایز کردن باشد; زیرا خداوند هیچ‌گاه گناهان را جایز نمی‌کند و کشتن مسلمانان از بزرگ‌ترین گناهان است.[59]
اذن در آیه‌11 تغابن/64 و 166 آل‌عمران/3 به‌معنای قضا* و قدر،[60] مشیّت و اراده،[61] تخلیه،[62] علم،[63] امر،[64] و عقوبت[65] نیز‌دانسته شده است.
یکی از مصیبت‌هایی که دامن همه انسان‌ها را می‌گیرد، مرگ* است (مائده/5، 106). هیچ کس نمی‌تواند بدون اذن خداوند بمیرد: «و‌ما‌کانَ لِنَفس اَن تَموتَ اِلاّ بِاِذنِ اللّهِ‌...». (آل‌عمران/3، 145) از این آیه می‌توان فهمید همان‌طور که هیچ‌کس جز خداوند، بر حیات* قدرت ندارد، بر مرگ نیز توانا نیست.[66]
اذن در این آیه، به‌معنای علم، امر،[67] مشیّت و تیسیر[68] و تمام کردن مدّت عمر*[69] نیز دانسته شده است.
 

11. جاودانگی در بهشت:

کسانی‌که ایمان آورده، کارهای نیک انجام دهند، در آخرت داخل باغ‌هایی می‌شوند که زیر آن‌ها نهرها جاری است و به اذن پروردگارشان، برای همیشه در آن‌جا به‌سر خواهند برد: «و‌اُدخِلَ الَّذینَ ءامَنوا و‌عَمِلوا الصّــلِحـتِ جَنّـت تَجری مِن تَحتِهَا الاَنهـرُ خــلِدینَ فیها بِاِذنِ رَبِّهِم‌...». (ابراهیم/14، 23)
 

12. هدایت مؤمنان:

خداوند، کسانی را که ایمان آورده‌اند، در اختلافاتی که بین مردم درباره حقّ وجود دارد، به اذن خویش هدایت* می‌کند: «...فَهَدَی اللّهُ الَّذینَ ءامَنوا لِمَا اختَلَفوا فیهِ مِنَ الحَقِّ بِاِذنِهِ واللّهُ یَهدی مَن یَشاءُ اِلی صِرط مُستَقیم». (بقره/2، 213) گفته شده است که اگر «بإذنه» را به فعل «هدی» متعلّق بدانیم، معنایش این می‌شود که خداوند آن‌ها را به اذن خویش هدایت کرد و این درست نیست; زیرا محال است خداوند به خودش اذن دهد; بنابراین، تقدیر چنین می‌شود: فاهتدوا بإذنه، یعنی مؤمنان، به اذن خداوند هدایت شدند.[70] برخی گفته‌اند: مقصود از این تعبیر که خداوند به اذن خویش آن‌ها را هدایت کرد، این است که به اذن دیگری نیاز ندارد.[71] برخی دیگر گفته‌اند: قید «بإذنه» دلالت می‌کند بر این‌که مؤمنان، خداوند را به هدایت خویش مجبور نکرده‌اند; زیرا هیچ کس نمی‌تواند خدا را به‌کاری وا دارد; بلکه خداوند خودش آن‌ها را هدایت کرده است; بنابراین، جمله بعدی دلیل مطلب را بیان می‌دارد به این صورت که خداوند هر کس را بخواهد به راه راست هدایت‌می‌کند و خواسته است که مؤمنان را هدایت‌کند.[72]
اذن در این آیه، به‌معنای علم،[73] لطف،[74] امر، توفیق و تیسیر[75] نیز دانسته شده است.
خداوند به‌وسیله قرآن، کسانی را که درپی رضای الهی هستند، به اذن خویش از تاریکی‌ها خارج، و به‌سوی نور هدایت می‌کند: «و‌یُخرِجهُم مِن الظُّلمـتِ اِلی النّورِ بِاِذنِهِ‌...» (مائده/5، 16); چنان‌که هدف از فرو فرستادن قرآن نیز این است که پیامبراکرم(صلی الله علیه وآله) انسان‌ها را به اذن پروردگارشان از تاریکی‌ها به‌سوی نور خارج سازد: «الر * کِتـبٌ اَنزَلنـهُ اِلَیکَ لِتُخرِجَ النّاسَ مِنَ الظُّـلُمـتِ اِلَی النّورِ بِاِذنِ رَبِّهِم». (ابراهیم/14، 1)
 

13. دعوت خداوند به‌سوی بهشت و آمرزش:

خداوند به اذن خویش، مؤمنان را به‌سوی بهشت و آمرزش گناهان می‌خواند: «...واللّهُ یَدعوا اِلَی الجَنَّةِ والمَغفِرَةِ بِاِذنِهِ‌...». (بقره/2، 221)
 

14. سخن گفتن در قیامت:

در روز قیامت، هیچ‌کس نمی‌تواند بدون اذن خداوند سخنی بگوید: «یَومَ یَأتِ لاتُکَلِّمُ نَفسٌ اِلاّ بِاِذنِهِ‌...» (هود/11، 105)، و چون خداوند، اجازه سخن ناروا نمی‌دهد، گفتن آن در قیامت*، غیر ممکن است; بلکه سخن پسندیده مانند شفاعت* نیز فقط با اذن او صورت می‌گیرد.[76] با توجّه به این‌که بر اساس برخی آیات، در روز قیامت به کافران و مشرکان، اجازه سخن گفتن داده نمی‌شود (یس/36، 65; مرسلات/77، 35‌ـ‌36)، و بر اساس برخی آیات دیگر، آنان در قیامت سخن می‌گویند (انعام/6، 23; یس/36، 52)، در جمع بین آن‌ها، آرای گوناگونی ارائه شده است:
الف. سخن گفتن دو گونه است: یکی سخن گفتن دنیایی که از روی اختیار و اراده است و می‌تواند راست یا دروغ باشد. این نوع سخن گفتن در قیامت ممکن نیست; زیرا در آن‌جا چنین اراده و اختیاری وجود ندارد. نوع دوم، سخن گفتن از روی اضطرار و اجبار، و معنای آن، آشکار شدن حالات و ملکاتی است که در دنیا در قلب انسان‌ها پنهان بود. سخنی که خداوند، اجازه وقوع آن در قیامت را صادر کرده، همین نوع است. این‌گونه سخن اگر دروغ باشد، به این دلیل است که مشرکان و منافقان، در دنیا به سخنان و پندارهای دروغ عادت کرده‌اند و همین عادت در قیامت ظهور می‌یابد.[77]
ب. روز قیامت، طولانی و دارای موقف‌های بسیار است. در بخشی از آن روز یا در بعضی مواقف، اجازه سخن گفتن داده می‌شود و در بخش دیگر یا بقیه مواقف اجازه داده نمی‌شود.
ج. برای پاسخ‌های حقّ، اجازه داده می‌شود; ولی برای عذرهای باطل اجازه داده نمی‌شود، مگر برای این‌که باطل بودن آن آشکار شود.
د. به آنان اجازه سخن گفتن داده نمی‌شود; زیرا نمی‌توانند سخنی را که مورد قبول واقع شده و برای آن‌ها فایده‌ای داشته باشد، بگویند; چون در سخنانی که می‌گویند، حجّتی وجود ندارد تا پذیرفته، و موجب رهایی آنان شود; بنابراین، هیچ‌گونه منافاتی بین آیات وجود ندارد.[78]
در قیامت، سخن گفتن فرشتگان و روح نیز فقط با اذن خداوند امکان‌پذیر است: «یَومَ یَقومُ الرّوحُ والمَلـئِ کَةُ صَفـًّا لا یَتَکَلَّمونَ اِلاّ مَن اَذِنَ لَهُ الرَّحمـنُ وقالَ صَوابـا». (نبأ/78، 38) فاعل «لایَتکَلّمونَ» همه حاضران، اعمّ از روح و ملائکه و انسان‌ها و جنّیانند و قول صواب، کلام حقّی است که هیچ‌گونه باطلی در آن نباشد و مقصود از آیه این است که خدا فقط به کسی که کلام حقّ بگوید، اجازه سخن گفتن می‌دهد.[79] برخی، مقصود از آیه پیشین را آن دانسته‌اند که هیچ کس شفاعت‌نمی‌کند، مگر در حقّ کسی که خداوند، شفاعت او را اجازه داده و در دنیا قائل به حقّ و توحید باشد.[80] گفته شده: در قیامت هیچ‌کس نمی‌تواند سخن بگوید، مگر این‌که از خداوند اجازه‌بگیرد و فقط کسی از خداوند اجازه می‌گیرد که به او الهام شود و در این صورت، خدا به او اذن خواهد داد; زیرا در آن جهان، ممکن نیست الهامی خطا باشد.[81]
در قیامت به کافران اجازه عذر آوردن داده نمی‌شود: «... ثُمَّ لایُؤذَنُ لِلّذینَ کَفَروا و لا هُم یُستَعتَبون». (نحل/16، 84) نیز مرسلات/77، 36. اجازه سخن ندادن به کافران، زمینه‌ساز گواهی دادن شاهدان اعمال است.[82] گفته شده: معنای آیه‌84 نحل/16 این است که به کافران اجازه برگشت به دنیا‌داده نمی‌شود.[83]
 

15. شفاعت:

هر نوع شفاعتی فقط با اذن خداوند واقع می‌شود; چه شفاعت تکوینی که به‌معنای واسطه بودن اسباب و علل در رساندن رحمت الهی و نعمت‌های گوناگون به مسبّبات و معلولات و تدبیر امور آن‌ها است: «...‌مامِن شَفیع اِلاّ مِن بَعدِ اِذنِهِ‌...» (یونس/10، 3)، و چه شفاعت تشریعی که به‌معنای واسطه شدن بندگان مقرّب الهی، برای بخشیده شدن گناهان انسان‌های مجرم در قیامت است[84]: «یَومَئِذ لا تَنفَعُ الشَّفـعَةُ اِلاّ مَن اَذِنَ لَهُ الرَّحمـنُ‌...». (طه/20، 109) هم شفاعت شوندگان به اذن خداوند نیاز دارند: «و‌لاتَنفَعُ الشَّفـعَةُ عِندَهُ اِلاّ لِمَن اَذِنَ لَهُ‌...» (سبأ/34، 23)، و هم شفاعت کنندگان[85]: «... مَن ذَا الَّذی یَشفَعُ عِندَهُ اِلاّ بِاِذنِهِ‌...». (بقره/2، 255; یونس/10، 3; نجم/53، 26) گفته شده: به کسانی‌که مردم در دنیا نصیحت‌هایشان را می‌شنوند و می‌پذیرند، در آخرت اجازه شفاعت داده خواهد شد و هر قدر آثار نیکی که در دنیا از شافع به دیگران می‌رسد، بیش‌تر باشد، درجه شفاعت وی در آخرت نیز بالاتر خواهد بود.[86] در تفسیر قمی آمده است: در قیامت، هیچ‌کس شفاعت نمی‌کند، مگر این‌که در آن‌جا به او اجازه داده شود، جز پیامبر اسلام(صلی الله علیه وآله)که پیش‌تر در دنیا به او اجازه داده شده است.[87]
اذن در آیه‌255 بقره/2 به‌معنای امر[88] و تخلیه[89] نیز دانسته شده است.
 

16. تشریع:

تشریع احکام دینی مخصوص خداوند است و کسی جز او حقّ ندارد حکمی را تشریع* کند: «اَم لَهُم شُرَکـؤُا شَرَعوا لَهُم مِنَ الدّینِ ما لَم یَأذَن بِهِ اللّهُ‌...». (شوری/42، 21) نسبت دادن هر حکمی به خداوند نیز باید با اذن او باشد; زیرا قرآن، حکمی را که بدون اذن خدا به او نسبت داده شود، دروغ‌بستن به خداوند دانسته است: «...‌قُل ءاللّهُ‌اَذِنَ لَکُم اَم عَلَی اللّهِ تَفتَرون». (یونس/‌10،‌59)
 

17. جهاد:

مؤمنان باید فقط با اجازه خداوند جهاد کنند: «اُذِنَ لِلَّذینَ یُقـتَلونَ بِاَنَّهُم ظُلِموا‌...». (حج/22، 39) حکم جهاد* در اسلام، برای نخستین بار با این آیه آورده شد.[90] در شأن نزول آن گفته‌اند: پیش از هجرت پیامبر(صلی الله علیه وآله)، مشرکان مکّه، مسلمانان را فراوان می‌آزردند و مسلمانان پیوسته نزد پیامبر(صلی الله علیه وآله)شکایت می‌کردند، و پیامبر(صلی الله علیه وآله)آن‌ها را به صبر امر می‌کرد و می‌فرمود: به من اجازه جهاد داده نشده است تا این‌که پیامبر(صلی الله علیه وآله)به مدینه هجرت کرد. در مدینه، این آیه نازل شد و برای جهاد با مشرکان اجازه داد.[91] بنابر قول دیگری، آیه درباره گروهی از مسلمانان است که به‌سوی مدینه هجرت کردند، و مشرکان در راه جلو آن‌ها را گرفتند. این آیه فرود آمد و به مسلمانان اجازه داد تا‌با آن‌ها بجنگند.[92]
در روایتی از امام صادق(علیه السلام)، این آیه بر امام‌زمان(علیه السلام) تطبیق شده است; هنگامی که برای خونخواهی امام حسین(علیه السلام)به پا می‌خیزد.[93] بر‌اساس روایت دیگری از امام صادق(علیه السلام)، منظور از کسانی‌که به آن‌ها ستم شده (بِاَنَّهُم ظُلِموا)، تمام مؤمنان در همه زمان‌هایند; به همین سبب، این آیه می‌تواند دلیل همه جنگ‌های مؤمنان در طول تاریخ باشد.[94]
 

18. پیشی گرفتن در نیکی‌ها:

گروهی از بندگان خدا، به اذن او به‌سوی خوبی‌ها شتافته و از دیگران پیشی گرفته‌اند: «...‌و‌مِنهُم سابِقٌ بِالخَیرتِ بِاِذنِ اللّهِ‌...». (فاطر/35، 32)
 

19. اطاعت از پیامبران:

خداوند هر پیامبری را که فرستاده، اطاعتش را به اذن خویش بر دیگران واجب ساخته است: «و‌ما اَرسَلنا مِن رَسول اِلاّ لِیُطاعَ بِاِذنِ اللّهِ‌...». (نساء/4، 64) اطاعت ذاتی، مخصوص خداوند است و اطاعت از غیر خدا مانند پیامبران، باید با اجازه او باشد. اذن در این آیه، به‌معنای اراده، امر، توفیق و یاری نیز دانسته شده است.[95]
 

20. دعوت پیامبر اسلام(صلی الله علیه وآله) به‌سوی خدا:

خداوند پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) را فرستاده است تا به اذن او انسان‌ها را به‌سوی خداوند بخواند: «و‌داعیًا اِلَی اللّهِ بِاِذنِهِ‌...». (احزاب/33، 46)
 

21. کار کردن جنّیان برای سلیمان(علیه السلام):

گروهی از جنّیان به اذن پروردگار، به سلیمان(علیه السلام)خدمت، و برای او کار می‌کردند: «...‌و‌مِنَ الجِنِّ مَن یَعمَلُ بَینَ یَدَیهِ بِاِذنِ رَبِّهِ‌...». (سبأ/34، 12)
 

منابع

اقرب الموارد فی فصح العربیة و الشوارد; الالهیات علی هدی الکتاب و السنة و العقل; البرهان فی تفسیر‌القرآن; تاج العروس من جواهر القاموس; التحقیق فی کلمات القرآن الکریم; تفسیر التحریر و التنویر; التفسیر‌الکبیر، ابن‌تیمیه; التفسیر الکبیر; تفسیر القرآن العظیم، صدر المتألهین; تفسیر القمی; تفسیر المنار; تفسیر‌نورالثقلین; جامع‌البیان عن تأویل آی القرآن; الجامع‌لأحکام القرآن، قرطبی; الجواهر فی تفسیر القرآن; الدرالمنثور فی التفسیر بالمأثور; روح‌المعانی فی تفسیر القرآن العظیم; شرح فصوص الحکم; شرح المواقف الایجی; الفرقان فی تفسیر القرآن; القاموس المحیط; الکشاف; کشف‌الاسرار و عدة‌الابرار; لسان‌العرب; مجمع‌البیان فی تفسیر القرآن; المصباح المنیر; معارف‌القرآن; معجم مقاییس‌اللغه; المیزان فی تفسیر القرآن; النهایه فی غریب الحدیث و الاثر; نهایة‌الحکمه; الوجوه و النظائر لالفاظ کتاب اللّه العزیز.
احمد جمالی


 


[1]. المصباح، ص‌10; تاج العروس، ج‌18، ص‌12; القاموس‌المحیط، ج‌2، ص‌270، «اذن».
[2]. المصباح، ص‌9; الوجوه و النظائر، ج1، ص‌163، «اذن»; التفسیر الکبیر، ج‌3، ص‌197.
[3]. مقاییس‌اللغه، ج‌1، ص‌77; اقرب‌الموارد، ج‌1، ص‌49، «اذن»; مجمع‌البیان، ج‌2، ص‌544.
[4]. الوجوه و النظائر، ج‌1، ص‌163‌ـ‌164، «اذن».
[5]. تاج العروس، ج‌18، ص‌13، «اذن».
[6]. المصباح، ص10; لسان‌العرب، ج1، ص105; النهایه، ج‌1، ص33، «اذن».
[7]. التحریر و التنویر، ج‌2، ص‌312 و ج‌30، ص‌52.
[8]. التحقیق، ج‌1، ص‌62‌، «اذن».
[9]. مقاییس اللغه، ج‌1، ص‌75، «اذن».
[10]. المیزان، ج‌19، ص‌303.
[11]. نهایة الحکمه، ص‌346.
[12]. معارف قرآن، ص‌198.
[13]. تفسیر ابن‌تیمیه، ج3، ص417; المنار، ج10، ص‌80‌.
[14]. تفسیر صدر المتألهین، ج‌5، ص‌453.
[15]. المیزان، ج‌19، ص‌303‌ـ‌304.
[16]. المیزان، ج‌19، ص‌303‌ـ‌304; معارف قرآن، ص‌195‌ـ‌198.
[17]. شرح المواقف الایجی، ج‌8‌، ص‌154; الالهیات، ج‌2، ص‌321‌ـ‌322.
[18]. تفسیر ابن‌تیمیه، ج‌3، ص‌416‌ـ‌418; شرح المواقف الایجی، ج‌8‌، ص‌146; الالـهیات، ج‌2، ص‌267‌ـ‌268، 286 و 356.
[19]. الالهیات، ج‌2، ص‌285‌ـ‌286 و 354‌ـ‌356.
[20]. المیزان، ج‌19، ص‌303.
[21]. شرح المواقف الایجی، ج‌8‌، ص‌154; الالهیات، ج‌2، ص‌321‌ـ‌322.
[22]. مجمع‌البیان، ج‌1، ص‌325.
[23]. الکشاف، ج‌1، ص‌169; روح‌المعانی، مج‌1، ج‌1، ص‌525.
[24]. مجمع‌البیان، ج‌1، 325; روح‌المعانی، مج‌1، ج‌1، ص‌525.
[25]. روح‌المعانی، مج‌1، ج‌1، ص‌525.
[26]. مجمع‌البیان، ج‌10، ص‌790.
[27]. البرهان، ج‌3، ص‌583‌ـ‌584 و ج‌5، ص‌701.
[28]. تفسیر قمی، ج‌2، ص‌466.
[29]. مجمع‌البیان، ج‌10، ص‌790.
[30]. التحریر و التنویر، ج‌24، ص‌212.
[31]. المیزان، ج‌3، ص‌199 و ج‌6‌، ص‌221.
[32]. همان، ج‌3، ص‌199‌ـ‌200.
[33]. التفسیر الکبیر، ج‌8‌، ص‌60 و ج‌12، ص‌126; المنار، ج‌7، ص‌247.
[34]. مجمع‌البیان، ج‌2، ص‌752 و ج‌3، ص‌405.
[35]. شرح فصوص الحکم، ص‌859‌ـ‌860‌.
[36]. مجمع‌البیان، ج‌2، ص‌752 و ج‌3، ص‌405.
[37]. التفسیر الکبیر، ج‌8‌، ص‌60‌.
[38]. جامع‌البیان، مج‌5، ج‌7، ص‌172.
[39]. المیزان، ج‌15، ص‌126.
[40]. همان
[41]. تفسیر قمی، ج‌2، ص‌104; الدرالمنثور، ج‌6‌، ص‌203.
[42]. کشف‌الاسرار، ج‌6‌، ص‌536; تفسیر قرطبی، ج‌12، ص‌176.
[43]. تفسیر قرطبی، ج‌12، ص‌176; کشف‌الاسرار، ج‌6‌، ص‌536.
[44]. المیزان، ج‌14، ص‌403.
[45]. مجمع‌البیان، ج‌9، ص‌377.
[46]. تفسیر ابن‌تیمیه، ج‌2، ص‌187.
[47]. جامع‌البیان، مج‌1، ج‌1، ص‌650‌; نورالثقلین، ج‌1، ص‌108.
[48]. کشف‌الاسرار، ج6، ص536; المنار، ج‌7، ص‌247.
[49]. المنار، ج‌7، ص‌247.
[50]. نورالثقلین، ج‌1، ص‌108.
[51]. مجمع‌البیان، ج‌2، ص‌858‌.
[52]. مجمع‌البیان، ج‌4، ص‌856.
[53]. المنار، ج‌10، ص‌80‌.
[54]. المیزان، ج‌19، ص‌303.
[55]. التحریر و التنویر، ج‌28، ص‌279.
[56]. المیزان، ج‌19، ص‌304.
[57]. المنار، ج‌4، ص‌226.
[58]. الفرقان، ج‌6‌، ص‌80‌.
[59]. مجمع‌البیان، ج‌2، ص‌877‌ـ‌878‌.
[60]. جامع‌البیان، مج‌3، ج‌4، ص‌222; کشف‌الاسرار، ج‌6‌، ص‌536; التفسیر الکبیر، ج‌30، ص‌25.
[61]. التفسیرالکبیر، ج30، ص‌25‌ـ‌26; روح‌المعانی، مج3، ج4، ص183.
[62]. الکشاف، ج1، ص437; مجمع‌البیان، ج9، ص451; التفسیر‌الکبیر، ج‌9، ص‌83‌.
[63]. مجمع‌البیان، ج‌10، ص‌451 و ج‌2، ص‌877‌; التفسیرالکبیر، ج9، ص‌83‌.
[64]. التفسیر الکبیر، ج‌30، ص‌25 و ج‌9، ص‌83‌.
[65]. مجمع‌البیان، ج‌2، ص‌877‌.
[66]. مجمع‌البیان، ج‌2، ص‌877‌.
[67]. مجمع‌البیان، ج‌2، ص‌851‌.
[68]. روح‌المعانی، مج‌3، ج‌4، ص‌118.
[69]. کشف‌الاسرار، ج‌6‌، ص‌537.
[70]. التفسیر الکبیر، ج‌6‌، ص‌18.
[71]. معارف قرآن، ص‌199.
[72]. المیزان، ج‌2، ص‌129‌ـ‌130.
[73]. تفسیر قرطبی، ج‌3، ص‌24.
[74]. مجمع‌البیان، ج‌2، ص‌544.
[75]. روح‌المعانی، مج‌2، ج‌2، ص‌154; التحریر والتنویر، ج‌2، ص‌312.
[76]. مجمع‌البیان، ج‌5، ص‌295.
[77]. المیزان، ج‌11، ص‌11‌ـ‌16.
[78]. روح‌المعانی، مج‌7، ج‌12، ص‌209.
[79]. المیزان، ج‌20، ص‌172.
[80]. روح‌المعانی، مج16، ج30، ص‌35;تفسیر قرطبی، ج19، ص‌122.
[81]. التحریر و التنویر، ج‌30، ص‌52‌ـ‌53.
[82]. المیزان، ج‌12، ص‌317‌ـ‌318.
[83]. مجمع‌البیان، ج‌6‌، ص‌584.
[84]. المیزان، ج‌1، ص‌160‌ـ‌161.
[85]. همان، ج‌16، ص‌371.
[86]. الجواهر، مج‌5، ج‌9، ص‌143.
[87]. تفسیر قمی، ج‌2، ص‌202.
[88]. التفسیر الکبیر، ج‌7، ص‌10.
[89]. جامع‌البیان، مج‌3، ج‌3، ص‌13.
[90]. جامع‌البیان، مج‌10، ج‌17، ص‌228; الکشاف، ج‌3، ص‌160; مجمع‌البیان، ج‌7، ص‌138.
[91]. مجمع‌البیان، ج‌7، ص‌138.
[92]. الکشاف، ج‌3، ص‌160.
[93]. تفسیر قمی، ج‌2، ص‌84‌.
[94]. نور الثقلین، ج‌3، ص‌502‌ـ‌504.
[95]. المنار، ج‌5، ص‌232‌ـ‌233.
 

 
  • نجمه شفیعی

نظرات  (۱)

  • مهدی ابوفاطمه
  • لایک
    اگر حوصله داشتید و همچنین وقت
    تو مسابقه شرکت کنید
    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی