بایگانی مرداد ۱۳۹۴ :: Global Village😊💕

Global Village😊💕

Our motto: All human's in the world are equal

Global Village😊💕

Our motto: All human's in the world are equal

Global Village😊💕

👈 هنگامی که در این وبلاگ حضور داری با خود صادق باش ، گوش ها ، چشم ها و لب های خود را لحظه ای از قید شیطان درون خود آزاد ساز !😉

خداوند حقیقت را می بیند اما صبر می کند ..... من عاشق خدایم هستم دعا کنید هر چه زودتر به عشقم برسم😘

گاهی انسان مطالب ساده و ابتدایی و تکراری را نیز به سادگی فراموش میکند ، پس لطفا فقط ببین !😉

در این وبلاگ پذیرفتن هیچ چیز اجباری نیست..... روزی یک نفر هم چشمهایش به دیدن یک کلمه قرآن روشن شود ، برای این بنده ی حقیر کافی ست... دیگر چیزی نمی خواهم😊


*بعد از نماز یادتون نره !سى و چهار مرتبه اَللّهُ اَکْبَرُ و سى و سه مرتبه اَلْحَمْدُلِلّهِ و سى و سه مرتبه سُبْحانَ اللّهِ بگوید و در بعضى روایات سُبْحانَ اللّهِ پیش از اَلْحَمْدُلِلّهِ وارد شده .*

تبلیغات
محبوب ترین مطالب
آخرین نظرات
  • ۱۴ فروردين ۰۰، ۱۶:۰۲ - زیاده متابعین
    good luck
نویسندگان
پیوندها

۴۱ مطلب در مرداد ۱۳۹۴ ثبت شده است

باد و باران


یک شب به کنج غمکده ، با خاطری حزین

اندوه ، همزبانم و ، آلام همنشین

شب های سرد آخر پاییز و از برون

باران و باد و غرش توفان سهمگین

باد مهیب ، نعره زد و شیشه ها شکست

باران ز سقف ریخت گل و لای بر زمین

کردم هزار لعنت ، برخشم و قهر آن

گفتم هزار نفرین بر راه و رسم این

ناگاه ، دلربای من ، از ره فرا رسید

گویی رسید در دل اسفند ، فروردین

آشفته موی و جامه گل آلود و خشمناک

از جور باد وباران ، آن ماه نازنین

آمد کنار آتش و تن را برهنه کرد

چون خرمن شکوفه و چون بار یاسمین

از شیشه ی شکسته درین لحظه باد سخت

بر روی شمع لرزان افشاند آستین

کردم هزار بار به باران دعای خیر

گفتم هزار مرتبه بر باد ، آفرین

 

« فریدون مشیری »

a3


a2


نام و القاب ابلیس


برابر برخى روایات، نام اصلى ابلیس، حارث (حرث) بوده است که بر اثر عبادت طولانى، او را «عزازیل»، یعنى عزیز خدا خطاب مى‏کردند.

وى پس از عُجب، «ابلیس» نامیده شد و پس از سر باز زدن از سجده و رانده شدن از درگاه الهى، «شیطان» نام گرفت.[1]

نام‏هاى دیگر او، «ضریس، سرحوب، المتکوّن والمتکوّز»،[2] و کنیه و القابش، ابومُرّه (ابوقره) ابوکردوس، ابولبینى (نام دختر وى)[3] نائل، ابوالحسبان، ابوخلاف، ابودجانه است.[4]

نژاد، لشکریان و حزب ابلیس‏

 

براساس تصریح آیات قرآن، ابلیس، ذریّه و فرزندانى دارد که به او در فریب انسان یارى مى‏رسانند: «إِلآَّ إِبْلِیسَ ... أَفَتَتَّخِذُونَهُ‏ و وَ ذُرّیَّتَهُ‏و أَوْلِیَآءَ مِن دُونِى وَ هُمْ لَکُمْ عَدُوُّم». (کهف/ 18، 50) به گفته قتاده، به استناد احادیث در برابر ولادت هر انسان، خداوند به ابلیس نیز فرزندى عطا مى‏کند.[5] بدین‏سان هر یک از فرزندان آدم شیطانى دارد که مأموریت دارد او را بفریبد؛[6] چنان که فرشته‏اى دارد که او را به کارهاى نیک فرا مى‏خواند.[7]

در روایات، سر سلسله فرزندان ابلیس و مأموریّت‏هاى آنان بدین شرح شناسانده شده‏اند:

1- 2. لا قیس و ولهان (ولها): در طهارت و نماز وسوسه مى‏کند.

3. هفاف: در صحرا و بیابان‏ها مردم را گمراه و سرگردان مى‏سازد.

4. مُرّه: بر ترویج موسیقى مبتذل و آلات لهو و لعب گمارده شده است.

5. زُلنبور (رکتبور): در بازار، بیهوده‏گویى، سوگند دروغ و تعریف از کالا را جلوه مى‏دهد.

6. ثبر (بتر): صاحبان مصیبت را به جزع، خراشیدن چهره، چاک زدن گریبان و ناشکیبایى فرا مى‏خواند.

7. اعور: در ترغیب آدمیان به مقاربت و آمیزش جنسى نامشروع «زنا و لواط» و انجام معامله‏هاى ربوى مى‏کوشد.

8. مسوط (مطرش، مشوط): اخبار و اطلاعات دروغ و بى‏پایه را بین مردم منتشر مى‏سازد.

9. داسم: اگر غذا بدون نام و یاد خدا صرف شود، او شرکت مى‏کند و اگر شخص بدون ذکر خداوند وارد منزل شود، در ایجاد اختلاف میان او و خانواده‏اش مى‏کوشد.[8]

«لقوس» را نیز مأمور ایجاد دشمنى و اختلاف بین مردم، «ابیض» را مأمور وسوسه عابدان و نیکان‏[9] و دختر ابلیس و دلهاث را عامل ترویج هم‏جنس‏بازى و خودارضایى میان زنان‏[10] نام برده‏اند. نیز از شیطانى به نام «سرحوب» که در دریا سکونت دارد،[11] شیطانى به نام «دهار» که در خواب با القائات خود به آزار مؤمنان مى‏پردازد[12] و شیطانى به نام «خنرب» که در قرائت نماز اخلال مى‏کند،[13] سخن گفته شده است. مطالب پیش‏گفته درباره ابلیس و حزب وى بر اساس احادیث و روایات بوده و بدیهى است بررسى صحت و سقم آن از عهده این نوشتار خارج بوده و باید در محل خود پیگیرى شود.

ابلیس در فریب آدمیان، افزون بر ذریّه، از کمک و همراهى لشکریان سواره و پیاده نظامى بهره مى‏برد که خداوند از تاختن آن‏ها بر انسان خبر مى‏دهد: «وَ أَجْلِبْ عَلَیْهِم بِخَیْلِکَ وَ رَجِلِکَ». (اسراء/ 17، 64) این لشکریان روز قیامت به همراه ابلیس به جهنم خواهند رفت: «وَ جُنُودُ إِبْلِیسَ أَجْمَعُونَ». (شعراء/ 26، 95) به تصریح قرآن، ابلیس داراى حزبى است که پس از چیره شدن بر قلب انسان‏ها، و فراموشاندن یاد خدا، آنان را به عضویّت حزب خود درمى‏آورد و زیان‏کار مى‏سازد: «اسْتَحْوَذَ عَلَیْهِمُ الشَّیْطنُ فَأَنسَل- هُمْ ذِکْرَ اللَّهِ أُوْلل- کَ حِزْبُ الشَّیْطنِ أَلَآ إِنَّ حِزْبَ الشَّیْطنِ هُمُ الْخسِرُونَ». (مجادله/ 58، 19)

بر اساس سخن امیر مؤمنان، على علیه السلام آنان که شیطان را معیار کار خود قرار دهند، شیطان نیز آنان را دام خود قرار مى‏دهد؛ در دل‏هاى آنان تخم مى‏گذارد و پس از ان که تخمها در سینه‏هاشان به جوجه تبدیل شد، آنها را در دامانشان پرورش مى‏دهد. در آن صورت ابلیس بر آنان به طور کامل استیلا یافته، آنان به مظهر و تجلّى ابلیس بدل مى‏شوند؛ پس آن‏گاه شیطان با چشم آنان مى‏نگرد و با زبان آنان سخن مى‏گوید.[14] شاید در آن هنگام بتوان به تعبیر قرآن کریم، آنان را شیطان انسى‏ «شَیطِینَ الْإِنسِ» (انعام/ 6، 112) یا وسوسه‏گر انسى نامید: «مِنَ الْجِنَّةِ وَ النَّاسِ».

(ناس/ 114، 6)

پیشینه ابلیس در ادیان و مذاهب‏

 

اعتقاد به وجود شیطان و نیروهاى شرور در میان ادیان و مذاهب از دیرباز وجود داشته است؛ به همین جهت در متون مقدّس بسیارى از ادیان و مذاهب پیشین، از ابلیس، ماهیّت، گستره کوشش، کنام، فرجام و راه‏هاى مقابله با وى سخن گفته شده که در بسیارى از موارد، مشابه، بلکه هم‏سان و در برخى موارد متفاوت است.

تاریخ نگاران دین در میان ادیان ابتدایى و اقوام باستان، از اعتقاد بابلى‏ها در باره عامل دیوزدگى که آن‏را ارواح شیطان شریر مى‏دانستند و براى دفع آن به وسیله کاهنان از افسون‏هاى خاص استفاده مى‏کردند، سخن گفته‏اند.[15]

 

در میان تیوتن‏ها، الهه لُکى‏ikoL عامل انواع شقاوت و بدبختى، مصائب و بلایا و پروردگار شیطان‏ها شناخته مى‏شد.[16] اسلاوها از شیطان با واژه بسو/ مکروه و ناپسند، یاد مى‏کردند.[17]

در هندوئیزم، نخستین وداى آثار از مجموعه وادهاى وابسته به ریگ ودا، لعنت، نفرین و دعاهاى دفع ارواح موذى را در بر دارد.[18]

در میان چینیان نیز اعتقاد به وجود شیاطین رواج داشته و آنان را با نام کُوى () و ساکن در تاریکى مى‏شناخته‏اند.[19]

در اوستا از شیطان با نام «انگر مینیو» و در پهلوى «اهرِمَن یا اهریمن یا آهِرْمَن» به معناى «مینوى ستیهنده و دشمن» و در ادبیات پارسى «گنا مینو» به معناى «مینوى از میان برنده و نابود کننده» و با وصف «مایل به از میان بردن و نابود کردن» یاد شده است.[20] وجود انگرمینو چنان مسلّم انگاشته شده که مدار آموزه‏هاى زرتشت به اعتقاد به خداوندى اهوره مزدا و نقش‏آفرینى دو مینوى هم‏زاد، سپنت مینو (منشأ خیر) و انگره مینو (منشأ شر) در برابر یک‏دیگر بنا شده است.[21]

ویژگى‏هاى او در اوستا چنین است: بدسرشت،[22] نابکار،[23] ناپاک،[24] داراى‏ کیش زیان بخش‏[25] فریفتارترین دیوان،[26] زشت منش،[27] مورد صد هزار نفرین،[28] همه آلودگى و گند،[29] همه تن مرگ،[30] پرگزند[31] تبه‏کار،[32] مرگ آفرین،[33] بدکُنش،[34] سالار دیوان،[35] نااشونِ (/ بد و ناپسند) هرزه.[36]

در اوستا، منش، آموزش، خرد، پاورد، گفتار، کردار، دین و روان اهریمن، به طور کامل با اهوره مزدا[37] مخالف و ناسازگار، بلکه هماره در کشمکش و ستیز با وى و سپند مینو و آفریدگان آن‏ها است.[38]

در دین زرتشتیان، گستره قدرت و کوشش اهریمن با دیگر ادیان تفاوت عمده‏اى دارد؛ زیرا وى آفریدگار دیوان ضرر رساننده،[39] بلکه پروردگار همه آفرینش‏هاى ناپاک‏[40] و پتیارگان ستیهنده‏[41] و عامل ایجاد 999/ 99 بیمارى‏[42] چون درد، تب، ناخوشى، پوسیدگى، گندیدگى و مارگزیدگى،[43] بلکه مرگ آفرین‏[44] و قاتل نخستین گاو آفریده شده از سوى اهوره مزدا[45] و خالق اژدها (مارهاى سرخ)[46] و جانوران موذى چون وزغ، سنگ پشت یا موش صحرایى، مورهاى دانه کش‏[47] و عامل آسیب رساندن به سرزمین‏هاى آفریده خدا[48] و سبب برانگیختن پریان براى از کار بازداشتن ستارگانِ دربردارنده تخمه آب‏[49] و موجب داغ زدن بر غَشِیان‏[50] شناسانده شده است؛ با این‏همه، در مواردى چند ناتوان خوانده شده‏[51] و هراس وى از تولّد زرتشت‏[52] و ناتوانى او و دستیارانش در ضرر رساندن یا قتل زرتشت،[53] بلکه گریز وى در برابر او و نیز فرّ ایرانى، عامل شکست او[54] گزارش شده است و گفته شده که تهمورث بر اهریمن و دیوان، چیره شد و اهریمن را به پیکر اسبى درآورد[55] و 30 سال سوار بر او بر دو کرانه زمین همى تاخت‏[56] و در نهایت، از بشارت شکست منش بد و دروغ، گرسنگى، تشنگى، گریز اهریمن ناتوان بدکنش و شکست نهایى او و آغاز جهان اشه یا ازلى‏[57] سخن به میان آمده است. کنام و جاى‏گاه اهریمن، اپاختر/ شمال‏[58] و دوزخ تیره‏[59] شناسانده شده است.

در اوستا، عوامل ناکامى و راه‏هاى مقابله با وى، برپا داشتن نماز «ایریمن ایشیه» که او و همه جادوگران و پریان را برمى‏اندازد[60] و نمازِ «اهون ویریه» و نمازِ «اشم وهو» که موجب سوختن وى و خانه‏اش مى‏شود،[61] و نیز نام‏هاى خداوند که همچون زرهى عامل نگهبانى از افراد در برابر نابکاران و اهریمن است‏[62] و ستایش پسین و پیشین،[63] بلکه واژگان هر نیایش‏[64] و طهارت و پاکى‏[65] دانسته شده است.

در بین یهود و مسیحیت نیز ابلیس موجودى منفى و منفور شناخته مى‏شود؛ بر اساس نوشته قاموس کتاب مقدس، شیطان در حقیقت موجود و وجودش از بنى نوع بشر مشخّص‏تر است.[66] در تورات، محکومیّت وى از سوى خداوند، از زبان فرشته‏اى بیان شده است.[67] اگرچه در سفر پیدایش، عامل فریب آدم و حوا و هبوط آنان از بهشت، «مار» معرّفى شده،[68]عهد جدید به صراحت، ضمن گزارش ماجراى اخراج وى از آسمان‏ها که به گونه‏اى متفاوت آمده است، مار را همان ابلیس شناسانده است:

پس در آسمان جنگى روى داد. میکاییل و فرشتگان زیر فرمان او با اژدها و فرشتگان خبیث او جنگیدند. اژدها شکست خورد و همراه فرشتگانش از آسمان رانده شد. بلى، این اژدهاى بزرگ یعنى آن مار قدیم که اسمش ابلیس یا شیطان است و همان کسى است که تمام مردم دنیا را مى‏فریبد، با تمام دار و دسته‏اش بر زمین افکنده شد.[69]

در ادامه از قصد اژدها براى آزار و قدرت بخشى و تحریک موجودات شگفت به وسیله وى براى اشاعه کفر و سلطه بر همه مردم و گرویدن عدّه‏اى به پرستش آن شیاطین، سخن رفته است.[70]

در کتاب مقدس ابلیس، مترادف شیطان،[71] و «فرشته چاه بى‏انتها» دانسته شده که به زبان عبرى او را «ابدون» و به یونانى «اپولیون» به معناى نابود کننده‏[72] مى‏خوانند. از ویژگى‏هاى او با تعابیر «رئیس دیوها»[73] «رئیس ارواح ناپاک»[74] «رئیس نیروهاى پلید»[75] «از همان اوّل قاتل بود و از حقیقت نفرت داشت و در وجود او ذره‏اى حقیقت پیدا نمى‏شود. در ذات دروغ‏گو، پدر تمام دروغ‏گوها»[76] «پدر واقعى‏ کفر پیشگان»[77] و «دشمن شما که چون شیرى گرسنه، غرّان به هر سو مى‏گردد تا طعمه‏اى بیابد و آن را ببلعد»[78] نیز یاد شده و بارها درباره وسوسه‏ها و فریب‏هاى وى هشدار داده شده است.

در کتاب مقدس، ابلیس از فرشتگان دانسته شده‏[79] و گستره و قدرت کوشش وى چنان گسترده است که از او با عنوان: فرمان‏رواى این دنیا،[80] حاکم این دنیاىِ پر از گناه‏[81] و موجب جنون‏[82] و صرع‏[83] یاد، و به توانایى او از این که به شکلى حتّى به هیأتِ فرشتگانِ نور درآید تا مردمان را بفریبد، اشاره شده است.[84]

عهد جدید، قساوت قلب را موجب سلطه شیطان معرّفى‏[85] و به آدمیان چنین سفارش کرده است: «خود را به تمام سلاح‏هاى خدا مجهز کنید تا بتوانید در برابر وسوسه‏ها و نیرنگ‏هاى شیطان بایستید[86]». از بخشش به دیگران براى جلوگیرى از بهره‏بردارى شیطان،[87] و ازدواج جهت رهایى از وسوسه او[88] و عدم پیوند با بى‏ایمانان،[89] و تکیه بر خداوند، و استوارى‏[90] به صورت راه‏هاى مقابله با وى سخن به میان آمده و آتش ابدى را سراى شیطان و ارواح شریر و فرجام وى دانسته است.[91]

نام کتاب: ابلیس دشمن قسم خورده‏

نویسنده: على محمد آشنائى‏

موضوع: ابلیس و انسان‏

زبان: فارسى‏

تعداد جلد: 1

ناشر: بوستان کتاب‏

مکان چاپ: قم‏

سال چاپ: 1386

نوبت چاپ: سوم‏

 



[1] ( 2). تاریخ بلعمى، ج 1، ص 16؛ روح البیان، ج 8، ص 59؛ البدایة و النهایه، ج 1، ص 69؛ بحارالانوار، ج 60، ص 241

[2] ( 3). دائرةالمعارف الشیعیه، ج 2، ص 199

[3] ( 4). مجمع‏البحرین، ج 1، ص 239؛ روح البیان، ج 8، ص 59

[4] ( 5). ابلیس فى القرآن و الحدیث، ص 12؛ اعلام قرآن، ص 78؛ کشف‏الاسرار، ج 1، ص 145

[5] ( 1). کشف الاسرار، ج 5، ص 703

[6] ( 2). بحارالانوار، ج 60، ص 141

[7] ( 3). بحارالانوار، ج 60، ص 141

[8] ( 4). سفینة البحار، ج 1، ص 372؛ روض الجنان، ج 12، ص 367؛ کشف الاسرار، ج 5، ص 703

[9] ( 1). حقیقةالجن والشیاطین من الکتاب والسنه، ص 27

[10] ( 2). بحارالانوار، ج 14، ص 159؛ ج 60، ص 260

[11] ( 3). همان، ج 37، ص 32

[12] ( 4). همان، ج 43، ص 90

[13] ( 5). همان، ج 21، ص 364

[14] ( 1). نهج البلاغه، خطبه 7

[15] ( 2). تاریخ جامع ادیان، ص 51

[16] ( 1). همان، ص 80

[17] ( 2). همان، ص 82

[18] ( 3). همان، ص 97

[19] ( 4). همان، ص 227

[20] ( 5). اوستا، ص 1934

[21] ( 6). اوستا، پیشگفتار، ص 37

[22] ( 7). همان، یسنا 176

[23] ( 8). همان، بخش یسنه، ص 193؛ یشتها، ص 280

[24] ( 9). همان بخش یسنه، ص 227

[25] ( 1). همان، یسنا، ص 268

[26] ( 2). همان، یشتها، ص 290

[27] ( 3). همان، ص 587

[28] ( 4). همان، ص 587

[29] ( 5). همان، وندیداد، فرگرد 19، ص 871

[30] ( 6). همان، یشتها، ص 376 و 385

[31] ( 7). همان، ص 481

[32] ( 8). همان، ص 290

[33] ( 9). همان، ص 420

[34] ( 10). همان، ص 503

[35] ( 11). همان، وندیداد فرگرد، 19، ص 873

[36] ( 12). همان، وندیداد فرگرد، 22، ص 887

[37] ( 13). همان، یسنا، ص 176

[38] ( 14). همان، پیش‏گفتار، ص 38، پیوست 935

[39] ( 15). همان، یشتها، ص 303؛ یسنا، ص 138، 238

[40] ( 16). همان، پیوستها، ص 935

[41] ( 17). همان، ص 935

[42] ( 18). همان، وندیداد، فرگرد 22، ص 886

[43] ( 1). همان، فرگرد 20، ص 876-/ 878

[44] ( 2). همان، ص 873، 861، 420

[45] ( 3). همان، فرگرد 21، ص 879

[46] ( 4). همان، فرگرد 1، ص 659، 664

[47] ( 5). اوستا، وندیداد، ص 711، 803، 838

[48] ( 6). همان، ص 655

[49] ( 7). همان، یشتها، ص 338

[50] ( 8). همان، ص 314

[51] ( 9). همان، ص 503

[52] ( 10). همان، وندیداد، ص 861، 873

[53] ( 11). همان، ص 861، 873

[54] ( 12). همان، یشتها، ص 481

[55] ( 13). همان، ص 471-/ 473

[56] ( 14). همان، ص 489

[57] ( 1). همان، ص 382، 458

[58] ( 2). همان، ص 289

[59] ( 3). همان، ص 492، وندیداد، ص 861

[60] ( 4). همان، یشتها، ص 288

[61] ( 5). همان، ص 472

[62] ( 6). همان، ص 276

[63] ( 7). همان، ص 382، ص 458

[64] ( 8). همان، وندیداد فرگرد 9، ص 774

[65] ( 9). همان، فرگرد 19، ص 865

[66] ( 10). قاموس کتاب مقدس، ص 545

[67] ( 11). کتاب مقدس، زکریا، 3: 2

[68] ( 12). همان، سفر پیدایش 3: 2- 3

[69] ( 1). همان، مکاشفه، 12: 7-/ 10

[70] ( 2). همان، 13- 14

[71] ( 3). همان، 12-/ 10

[72] ( 4). همان، مکاشفه، 9: 11

[73] ( 5). همان، متى، 12: 24

[74] ( 6). همان، متى، 9: 34؛ مرقس، 3: 22

[75] ( 7). همان، افسیسان، 2: 2

[76] ( 8). همان، یوحنا، 8: 43-/ 45

[77] ( 1). همان

[78] ( 2). همان، نامه اوّل پطرس، 5: 8

[79] ( 3). قاموس کتاب مقدس، ص 545

[80] ( 4). کتاب مقدس، یوحنا، 12: 31- 32

[81] ( 5). همان، نامه دوم قرنتیان، 4: 3-/ 5

[82] ( 6). مرقس، 5: 1-/ 20

[83] ( 7). همان، 9: 17-/ 27

[84] ( 8). همان، نامه دوم قرنتیان، 1: 14-/ 16؛ قاموس کتاب مقدس، ص 546

[85] ( 9). کتاب مقدس، مرقس، 4: 15

[86] ( 10). همان، افسیسان، 6: 11

[87] ( 11). همان، نامه دوم قرنتیان، 2: 11

[88] ( 12). همان، نامه اول قرنتیان، 7: 5

[89] ( 13). همان، نامه دوم قرنتیان، 6: 12- 15

[90] ( 1). همان، نامه اول پطرس، 5: 8

[91] ( 2). همان، متى، 25: 41؛ نامه دوم قرنتیان، 11: 14

مهدی موعود در سایر ادیان


در سایر ادیان و کتب آسمانی از مهدی موعود چگونه یاد شده است؟

پاسخ: با تحقیق و جستجو در کتب ادیان و مذاهب آسمانی، به این نتیجه قطعی و مسلم می رسیم که اعتقاد به مهدی موعود اختصاص به مسلمانان ندارد، بلکه سایر ادیان و مذاهب نیز در این عقیده با مسلمین شریک می باشند. لطفا دقت کنید:

1- منابع زردشت: در «زند»، که کتاب مذهبی زردشتیان است، درباره انقراض اشرار و وراثت صالحان آمده است: «لشگر اهریمنان با ایزدان، دائم در روی خاکدان،

 

( صفحه 21)

 

محاربه و کشمکش دارند، و غالبا پیروزی با اهریمنان باشد؛ اما نه به طوری که ایزدان را محو منقرض سازند؛ چه در هنگام تنگی از جانب «اورمزد» که خدای آسمان است به «ایزدان» که فرزندان اویند، یاری می رسد و محاربه ی ایشان نه هزار سال طول می کشد؛ آنگاه پیروزی بزرگ از آن ایزدان می شود و اهریمنان را منقرض می سازند. و تمام اقتدار اهریمنان در زمین است و در آسمان راه ندارند، و بعد از پیروزی ایزدان، و برانداختن تبار اهریمنان، عالم کیهان به سعادت اصلی خویش رسیده، و بنی آدم بر تخت نیکبختی خواهند نشست.

و در کتاب «جاماسب نامه» آمده است که: «مردی بیرون آید از زمین تازیان، از فرزندان هاشم، مردی بزرگ سر و بزرگ تن و بزرگ ساق، و بر دین جد خویش بود، با سپاه بسیار، و روی به «ایران» نهد و آبادانی کند و زمین پر داد کند...»

و در جای دیگری آمده است: «سوشیانس (نجات دهنده بزرگ) دین را به جهان رواج دهد، فقر و تنگدستی را ریشه کن سازد، ایزدان را از دست اهریمن نجات داده، مردم جهان را هم فکر و هم گفتار و هم کردار گرداند.»

2-منابع هندی: در کتاب «شاکمونی» که از سردمداران کافران هند است و به عقیده پیروانش، پیامبر و صاحب کتاب آسمانیست، اشاره به وحدت دیانت در زمان آن پرچم دار روحانی جهان نموده گوید: «پادشاهی و دولت نیاز به فرزند سید خلایق دو جهان «کشن» (1) بزرگوار تمام شود، وی کسی باشد که بر کوههای مشرق و مغرب دنیا حکم براند و فرمان کند، و از سودان که زیر خط استوا است تا ارض تسعین که زیر قطب شمال است و ماوراء بحار را صاحب شود، و دین خدا یک دین شود، و دین خدا زنده گردد، و نام او ایستاده باشد و خداشناس باشد.»

 

( صفحه 22)

 

و نیز در کتاب «دید» که نزد هندیان از کتب آسمانی است، می گوید: «پس از خرابی دنیا پادشاهی در آخر الزمان پیدا شود، که پیشوای خلایق باشد، و نام او «منصور» (2) باشد، و تمام عالم را بگیرد و به دین خود آورد، و همه کس را از مؤمن و کافر بشناسد، و هرچه از خدا خواهد برآید.» (3) .

3-انجیل: «کمرهای خویش را بسته، چراغهای خود را افروخته بدارید، و شما مانند کسانی باشید که انتظار آقای خودشان را می کشند که چه وقت از عروسی مراجعت می کند، تا هر وقت که آید و در را بکوبد، بی درنگ برای او باز کنند، خوشا به حال آن غلامان که آقای ایشان چون آید ایشان را بیدار یابد... پس شما نیز مستعد باشید، زیرا در ساعتی که گمان نمی برید بسر انسان می آید.» (4) .

4- تورات: «و نهالی از تنه «یسی» بیرون آمده، و شاخه ای از ریشه هایش خواهد شکفت و روح خدا بر او قرار خواهد گرفت... مسکینان را به عدالت داوری خواهد کرد و به جهت مظلومان زمین به راستی حکم خواهد کرد... گرگ با بره سکونت خواهد کرد و پلنگ با بزغاله، و گوساله و شیر و پرواری با هم. و طفل کوچک آنها را خواهد راند... در تمامی کوه مقدس من، ضرری نخواهند کرد. زیرا که جهان، از معرفت خدا پر خواهد شد.» (5) .

5-زبور: شریران منقطع خواهند شد، و اما منتظران خداوند، وارث زمین خواهند شد. هان بعد از اندک زمانی شریر نخواهد بود. و در مکانش تأمل خواهی کرد و نخواهی بود. و اما حلیمان وارث زمین خواهند شد... و میراث آنها خواهد بود تا ابد الآباد.» (6) .

 

( صفحه 23)

 

 

پاورقی

(1) «کشن» به لغت هندی نام پیامبر اسلام (ص) است که در بشارت فوق فرزند برومندش را به نام ایستاده و خداشناس نامیده، چنانکه شیعیان او را قائم می خوانند.

(2) در برخی روایات «منصور» را یکی از اسماء حضرت مهدی (ع) خوانده اند.

(3) اقتباس از کتاب «ادیان و مهدویت»، محمد بهشتی، ص 18.

(4) انجیل لوقا، فصل 12، بندهای 35 و 36.

(5) تورات، اشعیانبی، فصل 11، بندهای 10-1.

(6) عهد عتیق، کتاب مزامیر، مزمور 37، بندهای 12-9 و 18-17.

 

 

سرشناسه : رج‍ال‍ی‌ ت‍ه‍ران‍ی‌، ع‍ل‍ی‍رض‍ا، 1346-

‏عنوان و نام پدیدآور : 100 پ‍رس‍ش‌ و پ‍اس‍خ‌ پ‍ی‍رام‍ون‌ ام‍ام‌ زم‍ان‌(ع‍ج‌) / ع‍ل‍ی‍رض‍ا رج‍ال‍ی‌ت‍ه‍ران‍ی‌.

‏مشخصات نشر : ‏ق‍م‌: ن‍ب‍وغ‌، 1375

‏مشخصات ظاهری : 283 ص.

‏یادداشت : چاپ پانزدهم و شانزدهم: 1386

امام زمان


از نیام غیبتت بیرون درآ

 

 

ای به دستت تیغ تیز ذوالفقار

سبز پوش سرزمین انتظار

 

 

وارث محراب و خون صبحگاه

انعکاس ناله های قعر چاه

 

وارث دروازه های نیم سوز

گریه های صبح و شام و نیم روز

 

وارث خون دل و تابوت و تیر

کیسه های نان و رطب را باز گیر

 

زخم دار نیم روز کزبلا

نوحه خوان غربت خون خدا

 

وارث مشک و فرات و دستها

ره گشای راه در بن بستها

 

وارث تشت طلا و چوب و لب

صوت قرآن و تنور و نیمه شب

 

با غل و زنجیر و زندان آشنا

هم قفس در بند با موسی الرضا (ع)

 

آشنای قبرهای بی نشان

هم نوا با گریه های مادران

 

کی ز ماذن می رسد فریاد تو

وای بر ما گر نباشد یاد تو

 

وای بر ما خستگان بی شکیب

گر نی جوشیم با «امن یجیب »

 

وای بر ما رهروان نیمه راه

گر نمی آید ز سینه سوز و آه

 

باقی حق در زمین و آسمان

آیه های لن ترانی را مخوان

 

بی لهیب سینه هامان طور نیست

شاممان را تا طلوعت نور نیست

 

بی فروغت روزهامان تیره ماند

چشمها بر آستانت خیره ماند

 

زخمهای شیعیان سر باز کرد

غربتی دیرینه را آغاز کرد

 

عشق را آغاز و انجامی نماند

از مسلمانی بجز نامی نماند

 

در غروب روشناییها مانده ایم

از رواق سامرا جا مانده ایم

 

قلب ما در سینه پرپر می زند

نیمه شبها حلقه بر در می زند

 

ما و دستی کوته و دامان تو

جان بکف آماده فرمان تو

 

با حسین از کربلا آغاز کن

عقده های شیعیان را باز کن

 

چشمها را رخصت پرواز ده

بار دیگر عشق را آواز ده

 

تیغ قهر و انتقام کبریا

از نیام غیبتت بیرون درآ

 

بعد عمری انتظار و انتظار

در بقیع سینه هامان پا گذار

a1


a


سایه مرگ


مرگ، از نظر قرآن امرى وجودى است؛ یک انتقال و عبور از جهانى به جهان دیگر است و لذا در بسیارى از آیات قرآن، از «مرگ» تعبیر به «توفى» شده که به معناى بازگرفتن و دریافت روح به وسیله فرشتگان است.

در روایات اسلامى تعبیرهاى مختلفى درباره حقیقت مرگ آمده است: امام جواد علیه السلام مى‏فرماید: هُوَ النَّومُ الَّذى‏ یَأْتیکُمْ کُلَّ لَیْلَةٍ الّا انَّهُ طَویلٌ مُدَّتُهُ، لا یَنْتَبِهُ مِنه الّا یَوْمَ القِیامَةِ؛[1] مرگ همان خوابى است که هر شب به سراغ شما مى‏آید، جز این که مدتش طولانى است وانسان از آن بیدار نمى‏شود تا روز قیامت! از این که در مباحث مربوط به برزخ آمده که حالت اشخاص در برزخ متفاوت است، مى‏فهمیم که مرگ فنا و نابودى نیست.[2]

موت در معانى گوناگونى در قرآن آمده است:

الف) در مقابل قوه نامیه موجود در انسان، حیوانات و نباتات؛[3]

ب) از بین رفتن قوه احساس؛[4]

ج) از بین رفتن قوه عاقله (جهل)؛[5]

د) براى تشبیه هر امرى که زندگى را تیره کند (موت در این معنا غیر حقیقى است و به صورت مجاز به خاطر شباهت، به مرگ حقیقى اطلاق مى‏شود)؛[6]

ه) به معناى خواب؛[7]

و) در مقابل حیات و از بین رفتن قوه حیوانى و جدایى روح از بدن.[8]

فلسفه و هدف مرگ و حیات، آزمایش انسان است‏ .

تفاوت مرگ و خواب :

الف) مردن مثل خواب است؛

ب) همان‏طور که انسان در خواب متوجه چیزهایى است، در مرگ و پس از مرگ نیز متوجه چیزهاى بیشترى مى‏شود.

در مورد قسمت اول، این توضیح لازم است که مرگ و خواب، شباهت بسیارى به هم دارند، ولى یک تفاوت عمده و اساسى میانشان هست که آنها را از هم متمایز مى‏سازد و آن این‏که خداوند هم در مرگ و هم در خواب روح انسان را قبض مى‏کند، امّا در مرگ دیگر روح به بدن باز نمى‏گردد و دستگاه مغز آدمى تعطیل مى‏شود، ولى در خواب، فقط بخشى از دستگاه مغز تعطیل مى‏شود و روح دوباره به بدن باز گردانده مى‏شود: «اللَّهُ یَتَوَفَّى الْأَنفُسَ حِینَ مَوْتِهَا وَ الَّتِى لَمْ تَمُتْ فِى مَنَامِهَا فَیُمْسِکُ الَّتِى قَضَى‏ عَلَیْهَا الْمَوْتَ وَ یُرْسِلُ الْأُخْرَى‏ إِلَى‏ أَجَلٍ مُّسَمًّى»[9]؛ خداوند ارواح را به هنگام مرگ به تمامى باز مى‏ستاند و ارواحى را که نمرده‏اند نیز به هنگام خواب مى‏گیرد؛ سپس ارواح کسانى را که فرمان مرگ آنها را صادر کرده، نگه مى‏دارد و ارواح دیگرى را [که باید زنده بمانند] تا سرآمد [وقت‏] معیّنى باز مى‏گرداند.

به این ترتیب، روشن مى‏شود که خواب برادر مرگ و شکل ضعیفى از آن است. از امام جواد علیه السلام سؤال شد مرگ چیست؟ فرمود: مرگ همان خوابى‏است که هر شب به سراغ شما مى‏آید، جز این‏که مدّتش طولانى است و انسان از آن بیدار نمى‏شود تا روز قیامت.[10]

در مورد قسمت دوم سؤال، باید چنین توضیح داد: چنان‏که انسان در خواب چیزهایى را متوجه مى‏شود، پس از مرگ نیز در مقیاس وسیع‏تر مسائل را مى‏فهمد. وقتى انسان مى‏میرد، پرده از مقابل چشمان او کنار مى‏رود و عالَمى فراتر از عالم دنیا را مشاهده مى‏کند. در آن عالَم، محدودیت‏هاى این عالم وجود ندارد و زمان و مکان در آن‏جا مطرح نیست. زندگى آخرتى در مقایسه با زندگى دنیایى، بسیار عمیق‏تر و پر دامنه‏تر است‏.

روح انسان مى‏تواند در خواب اخبار قیامت و آینده دور را به دست آورد و از آن جا خبر گیرد. از برخى آیات قرآن استفاده مى‏شود که پاره‏اى از خواب‏ها انعکاسى از آینده دور یا نزدیک است. آیات 36 تا 43 سوره یوسف، رؤیاى پیغمبر اکرم صلى الله علیه و آله که در سوره فتح آیه 27 آمده و خواب حضرت ابراهیم که در سوره صافات آیه 102 آمده، از جمله این آیات است. از این آیه‏ها استفاده مى‏شود که دستگاه گیرنده حساس روح آدمى، از طریق ارتباط مرموزى، مى‏تواند از حوادث آینده خبر آورد. خواب در اسلام حرکت روح به سوى عالم ارواح شمرده شده است.

روح انسان در عالم خواب، قالب مثالى (برزخى) به خود مى‏گیرد و به پرواز در مى‏آید و عوالمى را سیر مى‏کند که در بیدارى میسر نیست؛ این آگاهى بستگى به تکامل روحى افراد دارد، لذا تنها بعضى از ارواح به آنها آگاه مى‏شوند؛ همان گونه که براى برخى از اولیاى خداوند متعال در بیدارى نیز چنین چیزى ممکن مى‏باشد.

نام کتاب: پرسمان قرآنى معاد

نویسنده: سید على هاشمى نشلجى‏

موضوع: پرسش و پاسخ قرآنى برزخ و عالم آخرت‏

زبان: فارسى‏

تعداد جلد: 1

ناشر: موسسه بوستان کتاب‏

مکان چاپ: قم‏

سال چاپ: 1386

نوبت چاپ: چهارم‏



[1] ( 2). بحار الانوار، ج 6، ص 155

[2] ( 1). ر. ک: تفسیر نمونه، ج 22، ص 261- 264

[3] ( 4). فرقان، آیه 49

[4] ( 5). مریم، آیه 66

[5] ( 6). انعام، آیه 122

[6] ( 7). آل‏عمران، آیه 119

[7] ( 8). زمر، آیه 42

[8] ( 9). آل عمران، آیه 185؛ زمر، آیه 30؛ ر. ک: فیروز آبادى، بصایر، همان، ص 338- 536

[9] ( 1). زمر، آیه 42

[10] ( 2). بحارالانوار، ج 6، ص 155؛ ر. ک: تفسیر نمونه، ج 22، ص 261-/ 263 و ج 5، ص 272- 273

چند کلمه

 

خسته ام ای زندگی !  

 

 

 

چرخ هایت را کمی تندتر بچرخان !  

 

 

 

لحظه های من در بیهودگی در گذرند تا بگذرد روزگار ! 

 

 

 

به راستی من برای چه زنده ام ؟؟؟  

 

 

 

مسلمانی که فقط یه لفظ نیست !!!  

 

 

 

ای کاش درون وجدان من نیز زلزله ای با تکان های شدید رخ دهد تا شاید وجدان خوابیده ی من نیز از زیر هزاران هزار خروار خاک بیدار شود و دستهای تهی مرا یاری دهد تا بتوانم خود را از این باتلاق بیهودگی بیرون بکشم ....  

 

 

 

فقط دستهایم بیرون باتلاق مانده و هنوز هم منتظر امدادی غیبی هستم تا از راه برسد و با همت و تلاش خودم مرا بیرون بکشد .......... 

 

« نجمه شفیعی »