نجمه شفیعی :: Global Village😊💕

Global Village😊💕

Our motto: All human's in the world are equal

Global Village😊💕

Our motto: All human's in the world are equal

Global Village😊💕

👈 هنگامی که در این وبلاگ حضور داری با خود صادق باش ، گوش ها ، چشم ها و لب های خود را لحظه ای از قید شیطان درون خود آزاد ساز !😉

خداوند حقیقت را می بیند اما صبر می کند ..... من عاشق خدایم هستم دعا کنید هر چه زودتر به عشقم برسم😘

گاهی انسان مطالب ساده و ابتدایی و تکراری را نیز به سادگی فراموش میکند ، پس لطفا فقط ببین !😉

در این وبلاگ پذیرفتن هیچ چیز اجباری نیست..... روزی یک نفر هم چشمهایش به دیدن یک کلمه قرآن روشن شود ، برای این بنده ی حقیر کافی ست... دیگر چیزی نمی خواهم😊


*بعد از نماز یادتون نره !سى و چهار مرتبه اَللّهُ اَکْبَرُ و سى و سه مرتبه اَلْحَمْدُلِلّهِ و سى و سه مرتبه سُبْحانَ اللّهِ بگوید و در بعضى روایات سُبْحانَ اللّهِ پیش از اَلْحَمْدُلِلّهِ وارد شده .*

تبلیغات
محبوب ترین مطالب
آخرین نظرات
  • ۱۴ فروردين ۰۰، ۱۶:۰۲ - زیاده متابعین
    good luck
نویسندگان
پیوندها

۱۲۹۷ مطلب توسط «نجمه شفیعی» ثبت شده است

آفتاب پرست


در خانه خود نشسته ام ناگاه

مرگ آید و گویدم زجا برخیز

این جامه عاریت به دور افکن

وین باده جانگزا به کامت ریز

خواهم که مگر ز مرگ بگریزم

می خندد و می کشد در آغوشم

پیمانه ز دست مرگ می گیرم

می لرزم و با هراس می نوشم!

آن دور، در آن دیار هول انگیز

بی روح،فسرده،خفته در گورم

لب بر لب من نهاده کژدم ها

بازیچه مورم و طعمه مورم

در ظلمت نیمه شب، که تنها مرگ

بنشسته به روی دخمه ها بیدار

وامانده مار و مور و کژدم را

می کاود و زوزه می کشد کفتار

روزی دو به روی لاشه غوغایی ست

آنگاه، سکوت می کند غوغا

روید ز نسیم مرگ خاری چند

پوشد رخ آن مغاک وحشت زا

سالی نگذشته استخوان من

در دامن گور خاک خواهد شد

وز خاطر روزگار بی انجام

این قصه دردناک خواهد شد

ای رهگذران وادی هستی!

از وحشت مرگ می زنم فریاد

بر سینه سرد گور باید خفت

هر لحظه به مار بوسه باید داد!

ای وای چه سرنوشت جانسوزی

اینست حدیث تلخ ما ،این است

ده روزه عمر با همه تلخی

انصاف اگر دهیم شیرین است

از گور چگونه رو نگردانم؟

من عاشق آفتاب تابانم

من روزی اگر به مرگ رو کردم

از کرده خویشتن پشیمانم

من تشنه این هوای جان بخشم

دیوانه این بهار و پاییزم

تا مرگ نیامدست برخیزم

در دامن زندگی بیاویزم

« فریدون مشیری »

باز هم اتوبوس


با سلام ...

آخه یکی نیست بگه وقتی شما خودتون رعایت نمیکنین چه جوری انتظار دارین دیگران رعایت کنن ؟؟؟؟ آقای راننده محترم وقتی خودت تو اتوبوس خودت سیگار میکشی چه جوری از مسافرات انتظار داری که نظافت را رعایت کنند ،به اتوبوس خسارت نزنن ، یواشکی کرایه نداده فرار نکنن و......

مثل اینکه مربی ورزش 20 تن وزن داشته باشه ، یا دکتر سیگار بکشه ،یا پلیس راهنمایی رانندگی سبقت غیرمجاز بگیره....فکر کن دیگه چه هرج و مرجی میشه دیگه هیچی روی هیچی بند نیست ، اگه میخاین مردم به خواسته هاتون احترام بذارن بهتره اول خودتون به خواسته هاتون احترام بذارین . جامعه آینه تمام نمای خودمون هست . این وسط فقط یه عده بی گناه هستن که چوب ندانم کاری دیگران را میخورند .بهتره مسئولیت کاری رو که انجام میدیم به عهده بگیریم نه اینکه گردن دیگری بندازیم....بهتره از خودمون شروع کنیم.

35 بَابُ أَنَّهُ یَجِبُ عَلَى الْمُؤْمِنِ أَنْ یُحِبَّ لِلْمُؤْمِنِینَ مَا یُحِبُّ لِنَفْسِهِ وَ یَکْرَهَ لَهُمْ مَا یَکْرَهُ لَهَا

20536- 1-[1] مُحَمَّدُ بْنُ یَعْقُوبَ عَنْ عِدَّةٍ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ عَنْ یَحْیَى بْنِ إِبْرَاهِیمَ بْنِ أَبِی الْبِلَادِ عَنْ أَبِیهِ عَنْ جَدِّهِ أَبِی الْبِلَادِ رَفَعَهُ قَالَ: جَاءَ أَعْرَابِیٌّ إِلَى النَّبِیِّ ص فَقَالَ یَا رَسُولَ اللَّهِ- عَلِّمْنِی عَمَلًا أَدْخُلُ بِهِ الْجَنَّةَ فَقَالَ مَا أَحْبَبْتَ أَنْ یَأْتِیَهُ النَّاسُ إِلَیْکَ فَأْتِهِ إِلَیْهِمْ وَ مَا کَرِهْتَ أَنْ یَأْتِیَهُ النَّاسُ إِلَیْکَ فَلَا تَأْتِهِ إِلَیْهِمْ.

20537- 2-[2] وَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ یَحْیَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسَى عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سِنَانٍ عَنْ یُوسُفَ بْنِ عِمْرَانَ بْنِ مِیثَمٍ عَنْ یَعْقُوبَ بْنِ شُعَیْبٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: أَوْحَى اللَّهُ إِلَى آدَمَ ع أَنِّی سَأَجْمَعُ لَکَ الْکَلَامَ فِی أَرْبَعِ کَلِمَاتٍ إِلَى أَنْ قَالَ وَ أَمَّا الَّتِی بَیْنَکَ وَ بَیْنَ النَّاسِ فَتَرْضَى لِلنَّاسِ مَا تَرْضَى لِنَفْسِکَ وَ تَکْرَهُ لَهُمْ مَا تَکْرَهُ لِنَفْسِکَ.(1)

35- باب اینکه بر مؤمن واجب است آنچه را براى خود دوست مى‏دارد براى مؤمنین دوست بدارد و آنچه را براى خود نمى‏پسندد براى آنان نخواهد

327- عربى به خدمت پیامبر اکرم صلّى اللَّه علیه و آله آمد و عرض کرد: اى رسول خدا! مرا عملى بیاموز که به سبب آن به بهشت داخل شوم. حضرت فرمود: آنچه را که دوست مى‏دارى مردم در باره تو به جاى آورند در باره آنان به جاى آور و آنچه را که ناپسند مى‏شمرى در باره‏ات به جاى آورند در باره آنان به جاى نیاور.

328- امام صادق علیه السّلام فرمود: خداوند به حضرت آدم علیه السّلام وحى فرستاد که من تمامى سخنى را که با تو دارم در چهار سخن جمع مى‏کنم- تا آنجا که فرمود:- و امّا آنچه که بین تو و بین مردمان باید باشد این است که براى مردم به چیزى خوشنود شوى که براى خودت به آن خوشنود مى‏گردى و براى آنان چیزى را ناپسند شمرى که براى خودت آن را ناپسند مى‏شمرى.(2)



1-     1- تفصیل وسائل الشیعة إلى تحصیل مسائل الشریعة

2-    2- جهاد النفس وسائل الشیعة / ترجمه افراسیابى

 

نماز غفیله


نماز غفیله

از جمله نمازهای مستحب که بین نماز مغرب و عشا خوانده می‏شود «نماز غفیله» است که

 

دو رکعت است و وقت این نماز بنا بر احتیاط بعد از نماز مغرب است تا هنگامی که سرخی

 

خورشید از سمت مغرب به کلی ناپدید شود. بنابراین وقت نماز غفیله بنا بر احتیاط تا یک

 

ساعت و نیم بعد از مغرب است و اگر بخواهد بعد از این زمان بخواند به قصد رجا و به امید ثواب

 

باشد.

 

در رکعت اول نماز غفیله باید پس از حمد به جای سوره، این آیه خوانده شود:

 

الف- "وَ ذَالنُّونِ إِذْ ذَهَبَ مُغَاضِباً فَظَنَّ أَنْ لَنْ نَقْدِرَ عَلَیْهِ فَنَادَی فِی‎الظُّلُمَاتِ أَنْ لَاإِلَهَ‎إِلاَّأَنْتَ

 

سُبْحَانَک إِنِّی کنْتُ مِنَ الظَّالِمِینَ فَاسْتَجَبْنَا لَهُ وَ نَجَّیْنَاهُ مِنَ الْغَمِّ وَ کذَلِکَ نُنْجِی الْمُؤْمِنِینَ."

 

و در رکعت دوّم پس از حمد به جای سوره این آیه را بخواند:

 

ب- "وَ عِنْدَهُ مَفَاتِحُ الْغَیْبِ الَّتِی لَا یعْلَمُهَا إِلاَّ هُوَ وَ یعْلَمُ مَا فِی الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ وَ مَا تَسْقُطُ مِنْ وَرَقَةٍ إِ

 

الاَّ یعْلَمُهَا وَ لَا حَبَّةٍ فِی ظُلُمَاتِ الْأَرْضِ وَ لاَ رَطْبٍ وَ لَا یَابِسٍ إِلاَّ فِی کتَابٍ مُبِینٍ.

 

و در قنوت آن بگوید:

 

ج- «أَللَّهُمَّ إِنِّی أَسْئَلُک بِمَفَاتِیحِ الْغَیْبِ الَّتِی لَا یعْلَمُهَا إِلاَّ أَنْتَ أَنْ تُصَلِّیَ عَلَی مُحَمَّدٍوَآلِهِ وَ أَنْ

 

تَفْعَلَ بِی کذَا وَ کذَا» و به ‌جای عبارت «کذَا وَ کذَا» حاجات خود را به زبان آورد و بعد از آن بگوید:

 

د- «أَللَّهُمَّ أَنْتَ وَلِیُّ نِعْمَتِی وَ الْقَادِرُ عَلَی طَلَبَتِی تَعْلَمُ حَاجَتِی فَأَسْئَلُک بِحَقِّ مُحَمَّدٍوَآلِ‎مُحَمَّدٍ

 

عَلَیْهِ وَ عَلَیْهِمُ السَّلَامِ لَمَّا قَضَیتَهَا لِی» 

و دوباره می تواند حاجت خود را بگوید.

آبرو


اتوبوس بسیار شلوغ بود زن روی صندلی نشسته بود و نوزادش را که خواب بود نوازش میکرد . بالاخره جایی برای من کنار این خانم باز شد و من توانستم بنشینم . بعد از چند دقیقه بویی بد به مشامم رسید حدس زدم که از بیرون باشد . ناگهان خانمی که جلوی من نشسته بود برگشت و با لحنی بسیار بد و با صدایی بلند به خانمی که نوزادش در بغلش بود گفت : این بوی چیست ؟ آن زن هم که بسیار ناراحت شده بود سرش را پایین انداخت و گفت : من نمی دانم . ولی من میدانستم هر چه بود مربوط به آن خانم و بچه اش نبود . واقعا چرا بعضی از ما آدمها فکر میکنیم هر چیزی به ذهنمان میرسد درست است و باید آن را به زبان بیاوریم ، چرا اینقدر راحت به دیگران تهمت می زنیم ، چرا ؟؟؟؟؟؟؟؟ 

حتما شنیده ای آن داستان را که میگوید : عالمی مقداری پر به شخصی داد و گفت آن را در راه بریز فردا به آن شخص گفت که برو و آن پرها را جمع کن . آن شخص رفت و اثری از پرها ندید ، عالم گفت آبروی ریخته شده مثل پر هست وهنگامی که برای جمع کردن دوباره آن بازگردی دیگر نخواهد بود وباد آن را باخود خواهد برد ..... 

کمی صبوری بد نیست....

سمت خدا

خیره بود این نگاهم بر گل قالیمان

 

ناگهان دیدم که گل ماهی شد و رفت رقص کنان

موج ها شادی کنان بالا و پایین می شدند

ماهی ام پا در آورد و آبها خاکی شدند

ای عجب، ببری بدیدم جای آن ماهی، من

دشت پوشانده بود با دامنی از گل، تن

ناگهان بالهایش را چنان اوباز کرد

قلب من مثل قناری، چهچهه آغاز کرد

چشمهایم باز شد به ناگه ، دلم سوخت، ای خدا

خواب میدیدم ، نرفتم باز هم سمت خدا!

 

« نجمه شفیعی »

 

آب


پدرم کنج حیاط است و بدجور شاکی شده

 

 

داد و فریادش بلند است باز بی آبی شده

 

مادرم پای لباسشویی هست و نگران

 

او نشسته جوراب ها و لباسهای کتان

 

داداشی،دیگر نگو،حمام به لرزه آمده

 

چون حسابی خسته هست و از فوتبال آمده

 

هان، ای همسایه ها،بد نیست کمی یاری کنید

 

آب کم مصرف کنید محض خدا کاری کنید

 

تا که اوضاع این خانه کمی آرام شود

 

روزها مثل عسل بر کام من شیرین شود

 

« نجمه شفیعی »

نصیحتی به خودم

فدای نم نم این اشکهایم

نریز جانم فدای دردهایم

 

صبوری میکنم با قلبی شکسته

 

ببار ای آسمان با ابرهایم

 

بله،من خود دلم به حال خود سوخت

 

بکش بالا مرا با دستهایم

 

برو ای دل به فکر چاره ای باش

 

دلم در تب سوخت با زجرهایم

 

« نجمه شفیعی »