صفحه ۳۸۸ :: Global Village😊💕

Global Village😊💕

Our motto: All human's in the world are equal

Global Village😊💕

Our motto: All human's in the world are equal

Global Village😊💕

👈 هنگامی که در این وبلاگ حضور داری با خود صادق باش ، گوش ها ، چشم ها و لب های خود را لحظه ای از قید شیطان درون خود آزاد ساز !😉

خداوند حقیقت را می بیند اما صبر می کند ..... من عاشق خدایم هستم دعا کنید هر چه زودتر به عشقم برسم😘

گاهی انسان مطالب ساده و ابتدایی و تکراری را نیز به سادگی فراموش میکند ، پس لطفا فقط ببین !😉

در این وبلاگ پذیرفتن هیچ چیز اجباری نیست..... روزی یک نفر هم چشمهایش به دیدن یک کلمه قرآن روشن شود ، برای این بنده ی حقیر کافی ست... دیگر چیزی نمی خواهم😊


*بعد از نماز یادتون نره !سى و چهار مرتبه اَللّهُ اَکْبَرُ و سى و سه مرتبه اَلْحَمْدُلِلّهِ و سى و سه مرتبه سُبْحانَ اللّهِ بگوید و در بعضى روایات سُبْحانَ اللّهِ پیش از اَلْحَمْدُلِلّهِ وارد شده .*

تبلیغات
محبوب ترین مطالب
آخرین نظرات
  • ۱۴ فروردين ۰۰، ۱۶:۰۲ - زیاده متابعین
    good luck
نویسندگان
پیوندها

۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «صفحه ۳۸۸» ثبت شده است

کتاب قرآن صفحه ۳۸۸

با یاد و نام خداوند و به امید بر آورده شدن حاجات و سلامتی و به راه راست هدایت شدن تمام انسان ها ؛
هر روز یک صفحه 
صفحه سیصد و هشتاد و هشت ( 28 -22 )
 
سورةُ القَصَصْ
 
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم‏
 
وَ لَمَّا تَوَجَّهَ تِلْقاءَ مَدْیَنَ قالَ عَسى‏ رَبِّی أَنْ یَهْدِیَنی‏ سَواءَ السَّبیلِ (22)
 
وَ لَمَّا وَرَدَ ماءَ مَدْیَنَ وَجَدَ عَلَیْهِ أُمَّةً مِنَ النَّاسِ یَسْقُونَ وَ وَجَدَ مِنْ دُونِهِمُ امْرَأَتَیْنِ تَذُودانِ قالَ ما خَطْبُکُما قالَتا لا نَسْقی‏ حَتَّى یُصْدِرَ الرِّعاءُ وَ أَبُونا شَیْخٌ کَبیرٌ (23)
 
فَسَقى‏ لَهُما ثُمَّ تَوَلَّى إِلَى الظِّلِّ فَقالَ رَبِّ إِنِّی لِما أَنْزَلْتَ إِلَیَّ مِنْ خَیْرٍ فَقیرٌ (24)
 
فَجاءَتْهُ إِحْداهُما تَمْشی‏ عَلَى اسْتِحْیاءٍ قالَتْ إِنَّ أَبی‏ یَدْعُوکَ لِیَجْزِیَکَ أَجْرَ ما سَقَیْتَ لَنا فَلَمَّا جاءَهُ وَ قَصَّ عَلَیْهِ الْقَصَصَ قالَ لا تَخَفْ نَجَوْتَ مِنَ الْقَوْمِ الظَّالِمینَ (25)
 
قالَتْ إِحْداهُما یا أَبَتِ اسْتَأْجِرْهُ إِنَّ خَیْرَ مَنِ اسْتَأْجَرْتَ الْقَوِیُّ الْأَمینُ (26)
 
قالَ إِنِّی أُریدُ أَنْ أُنْکِحَکَ إِحْدَى ابْنَتَیَّ هاتَیْنِ عَلى‏ أَنْ تَأْجُرَنی‏ ثَمانِیَ حِجَجٍ فَإِنْ أَتْمَمْتَ عَشْراً فَمِنْ عِنْدِکَ وَ ما أُریدُ أَنْ أَشُقَّ عَلَیْکَ سَتَجِدُنی‏ إِنْ شاءَ اللَّهُ مِنَ الصَّالِحینَ (27)
 
قالَ ذلِکَ بَیْنی‏ وَ بَیْنَکَ أَیَّمَا الْأَجَلَیْنِ قَضَیْتُ فَلا عُدْوانَ عَلَیَّ وَ اللَّهُ عَلى‏ ما نَقُولُ وَکیلٌ (28)
 
ترجمه فارسی
 
و هنگامى که متوجّه جانب مدین شد گفت: «امیدوارم پروردگارم مرا به راه راست هدایت کند!» (22)
و هنگامى که به (چاه) آب مدین رسید، گروهى از مردم را در آنجا دید که چهارپایان خود را سیراب مى‏کنند و در کنار آنان دو زن را دید که مراقب گوسفندان خویشند (و به چاه نزدیک نمى‏شوند موسى) به آن دو گفت: «کار شما چیست؟ (چرا گوسفندان خود را آب نمى‏دهید؟!)» گفتند: «ما آنها را آب نمى‏دهیم تا چوپانها همگى خارج شوند و پدر ما پیر مرد کهنسالى است (و قادر بر این کارها نیست.)!» (23)
موسى براى (گوسفندان) آن دو آب کشید سپس رو به سایه آورد و عرض کرد: «پروردگارا! هر خیر و نیکى بر من فرستى، به آن نیازمندم!» (24)
ناگهان یکى از آن دو (زن) به سراغ او آمد در حالى که با نهایت حیا گام برمى‏داشت، گفت: «پدرم از تو دعوت مى‏کند تا مزد آب دادن (به گوسفندان) را که براى ما انجام دادى به تو بپردازد.» هنگامى که موسى نزد او [شعیب‏] آمد و سرگذشت خود را شرح داد، گفت: «نترس، از قوم ظالم نجات یافتى!» (25)
یکى از آن دو (دختر) گفت: «پدرم! او را استخدام کن، زیرا بهترین کسى را که مى‏توانى استخدام کنى آن کسى است که قوىّ و امین باشد (و او همین مرد است)!» (26)
 (شعیب) گفت: «من مى‏خواهم یکى از این دو دخترم را به همسرى تو درآورم به این شرط که هشت سال براى من کار کنى و اگر آن را تا ده سال افزایش دهى، محبّتى از ناحیه توست من نمى‏خواهم کار سنگینى بر دوش تو بگذارم و ان شاء اللَّه مرا از صالحان خواهى یافت» (27)
 (موسى) گفت: « (مانعى ندارد،) این قراردادى میان من و تو باشد البته هر کدام از این دو مدّت را انجام دهم ستمى بر من نخواهد بود (و من در انتخاب آن آزادم)! و خدا بر آنچه ما مى‏گوییم گواه است!» (28)
 
Translation of the Qur'an
Page ( 388 ) verses Surah al- ghasas ( 22-28 )
 
Suraha al- ghasas
In the name of God
 
) III (As he made his way towards Midian, he said:" Perhaps my Lord will guide me along some level path.") 22 (
 
When he approached the water of Midian, he found a company of people watering] their flocks [there, and found two women besides them, holding theirs off at a distance. He said:" What's the matter with you?" They both said:" We may not draw any water until the herdsmen move on. Our father is an elderly gentleman.") 23 (
 
So he did the watering for them. Then he went off to] rest in [the shade, and said:" My Lord, I am poor enough to accept anything You may grant me.") 24 (
 
One of the girls came up to him, walking bashfully. She said;" My father invites you, in order to reward you with some] sort of [payment since you have done the watering for us." When he came up to him, he told him the stories. He said:" Do not fear; you have escaped from wrongdoing folk.") 25 (
 
One of the two) girls (said:" My father, hire him! The best man you can hire is someone who is strong, trustworthy.") 26 (
 
He said:" I want to marry you to one of these daughters of mine, provided you hire yourself out to me for eight seasons. If you should complete ten, then that will be your own affair. I do not want to be hard on you; you will find me an honorable man, if God so wishes.") 27 (
 
He said:" That is up to you and me; whichever term I may serve out, there will be no injustice done to me. God is a Trustee for anything we say.") 28 (